ما و نو آوری، تجدد و مدرنیزم
به بهانهٔ صدمین سالگشت نشر سراج اخبار
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
سراج اخبار، آینهٔ اندیشه های محمود طرزی
به هر روی، محمود طرزی، می دانست که راه دیگری برای روشنگری و پخش اندیشه هایش، مگر با نشر جریده یی، امکان ندارد. او همیشه در سر هوای به راه انداختن نشریه یی را می پروراند. او با اعتمادی که از سوی شاه در جریان گفت و گو ها و بحث گونه گونه سیاسی و ترجمهٔ اثر های جهانی از زبان ترکی، به دست آورده بود، و با یاری عنایت الله، پسر ارشد امیر که مسوؤلیت امور معارف و چاپخانه را به دوش داشت، شاه را راضی ساخت تا به نشر سراج الاخبار اجازه بدهد. (۱۹۱۱ع.). او امر نشر را زیر دید خودش و ایشک آقاسی دربار می دهد.
این نشریه را که می توان دور دوم ٫٫سراج الاخبار،، و سومین نشریهٔ کشور خواند، در ماه اکتوبر ۱۹۱۱ع. به نشر آغاز و تا دسامبر ۱۹۱۸ع. دوام نمود.
دور اول سـراج الاخبار زیر عنوان ٫٫سـراج الاخبار افغانسـتان،، در سال ۱۹۰۶ع.، از سـوی انجمن سـراج الاخبار به مدیـریّت مولوی عـبدالرؤف خاکی قـندهاری، سـرمدرس مدرسـهء شـاهی، در سـی وشـش صفحه، باخط نسـتعلیـق خوش، به شـیوهء چاپ سـنگی، انتشـار یافـت. این نشریه، پس از چاپ هـمین یک شـماره، بنابر انگیزه های نامعـلومی، تعطیل شـد.
برای این که دور دوم این نشریه با نام اولش که سراج الاخبار افغانستان بود، تفاوت داشته باشد آن را سراج الاخبار نام گذاردند. اما، پس تر
كلمهٔ افغانيه به آن اضافه گردید و تا پایان سراج الاخبار افغانیه، باقی ماند.
محمود طرزی در اثر اقامت بیش از بیست سال در دمشق و کار در ساختار اداری آن سامان، در محیطی رشد نمود که گام های بلندی را به سوی نو گرایی بر می داشت. از این رو به شدت به نبرد برای نو گرایی در خط اسلام میانه رو، باور داشت. او به زودی با بررسی های ژرفی که از وضع کشور و جهان می نمود، هواداران زیادی را به دورش گرد آورد. اینان گروه جوانان را تشکیل دادند. آنان در حالی که فکر تازه و نو داشتند، به شدت ضد بریتانیا بوده و از ترکیه هواداری می کردند.
سراج الاخبار، از دید روزنامه نگاری با نشریهٔ ٫٫شمس النهار،، که بیش تر، فرمان ها و خبر های سلطنتی در آن، بدون توجه به شگرد های روزنامه نگاری به نشر می رسید، در سطح به شدت بر تر قرار دارد. آن را می توان اولین نشریه با معیار های نو روزنامه نگاری در کشور خواند که به مدت نزدیک به یک دهه پیهم نشر گردید.
این نشریه دو هفته نامه یی را از دید روزنامه نگاری عصر جدید و دور نوگرایی، می توان نشریه یی برابر با سنجه ها و شاخص های روزنامه نگاری جدید خواند. در آن همه شکل ها و نوع های بیان روزنامه نگاری مانند: خبری، سیاسی، خانواده، زن، علمی، اقتصادی، دینی، اخلاقی، نظامی، ادبی و حتا کاریکاتور دیگر و دیگر ... را می توان دید.
طرزی، گشایش نشریه را در خط تاکید بر اهمیت این وسیلهٔ آگاهی، در شماره اول، سال اول، چنین نوید می دهد:
٫٫ این ظاهر و آشکار است که اخبارها درین عصر حاضر به مثابه زبان ملکها و ملتها قایم گردیده است. در وقت حاضر بجز اقوام وحشیه و بدویه، هیچ یک دولت و قومی از هیآتهای اجتماعیه موجود نیست که مالک اخبار نباشند،،
مبارز منفرد
از آن جایی که تا سال های زیاد، تا آن هنگامی که چهره های جدید، به ویژه از میان جوانان افغان از این درسگاه، دانش روزنامه نگاری را آموختند، محمود طرزی یک تنه کار این نشریه را پیش می برد.
طرزی از همان شمارهٔ اول، تمام تجربه ها و آرزو هایی را که در مدت بیست سال در بیرون از کشور، به ویژه سال های اقامت در دمشق، پایتخت سوریه که پیوند نزدیک با محفل های روشنفکری، کتاب و روزنامه نگاری امپراتوری عثمانی داشت، اندوخته و در ذهن پروریده بود، روی صفحه های این نشریه طرح کرد.
این دو هفته نامه، در کنار درج رویداد های داخلی و حادثه های خارجی، بیش تر اندیشه ها و دید گاه های طرزی را باز تاب می داد. از آن جایی که تجربه یی در این زمینه در کشور وجود نداشت، از همان آغاز او یک تنه تمام کار نشریه را در خط دید گاه نو گرایانه به پیش می برد. به این دلیل او را می توان مبارز منفرد خواند که با اندو و غم، تا پایان هم چنان باقی ماند.
سراج الاخبار، هدف ها و دشواری ها
این نشریه در روزگاری در کشور به دست نشر سپرده شد که در انزوای شدیدی به سر می برد. این نشریه به دبیری محمود طرزی، باید با مهارت تمام، توازن میان کاهش ترس امیر از این که نو آوری ها بنیاد فرمانروایی و سلطنتش را تهدید می نماید ـ تجربهٔ تلخ سال ۱۹۰۹ع. همیشه در برابر چشم هایش قرار داشت ـ و گسترش اندیشه های نو گرایی، نگه می داشت.
این تنها دستگاه سلطنت نبود که در برابر دگرگونی با دیدهٔ شک می نگریست، بل رهبران دینی و روحانیان نیز در این مورد گوش به زنگ بودند. اینان نو گرایی را خلاف باور های دینی و عقیده یی خویش می دانستند و با قدرتی که در دربار باز یافته بودند، اهرم نیرومند فشار را در دست داشتند.
هم چنان این امر را نباید فراموش نمود که سران قبیله های متعدد مربوط به قومان گوناگون، نیز از این نو آوری ها که سیطرهٔ شان را به چالش می کشید، به شدت در هراس و از آن ناخوش بودند.
به این گونه در برابر محمود طرزی و سراج اخبار، بلند گویش، سد ها و مانع های متعدد و گونه گونه یی قرار داشتند. او می بایست با مهارت یک کشتیران، در آب های توفانزده، از میان این سنگلاخ ها می گذشت.
او با تمام این همه سد ها و مانع ها، سراج اخبار را به مشعلی برای روشن ساختن ذهن مردم از یک سو و گسترش اندیشه های نو گرا، عصر جدید و مدرن بدل نمود. او از همه عرصه های این اندیشه با زبان روشن سخن گفت و بحث در مورد مفاهیم تازه را به میان کشید. من در این جا به مساله های اساسی و حیاتی که محمود طرزی در سراج اخبار مطرح کرد و آن ها را مورد گفت و گو قرار داد و دید گاه های نو آورانه اش را در زمینه بیان داشت، می ایستم.
علت عقب مانده گی افغانستان و جهان اسلام
محمود طرزی، به این باور بود که تا آن گاهی که ریشهٔ عقب مانده گی در کشور و دنیای اسلام، جستجو نگردد، راه به جایی نمی توان برد.او این امر را با پرسش هایی مانند: چی بودیم؟ چی شدیم و چی باید کرد؟ که اولین نشانه های دید پرسشگرانه می باشد، به میان می کشد.
او در ریشه یابی این مساله نگاه گذرایی به یکی دو صد سال اول گسترش اسلام به وسیله عربان می اندازد. او به این باور است که هدف این امر٫٫ بجز نشر عدالت و تعمیم علم و معرفت،، چیز دیگری نبوده است. بعد به این امر که ٫٫ همه کتب حکمیه و فلسفیه و ریاضیه را از زبان یونانی بعربی ترجمه نمودند،، اشاره یی به دارالحکمهٔ بغداد دارد.
در این مورد باید یاد آور شد که با گسترش اسلام و آشنایی عربان با فرهنگ های گونه گونه دیگر، زمینه گزارشگری و ترجمه از زبان های مختلف در زمینه دانش های گونه گونه از آن میان دانش تجربی یا کار بردی به ویژه طب و ستاره شناسی، به میان آمد.
در دورهٔ عباسیان، دیگر روزگار جنگ و جدل و فتوحات ! پایان یافته و حالت آرامشی به میان آمده بود. هارون رشید، ( ۸۳۳ع.) در جریان توجه به کتاب هایی که به بغداد می رسیدند، دارالحکمهٔ بغداد را تاسیس تا از آن ها با دقت نگه داری نماید. این نهاد آرام آرام به اولین دانشگاه با ابعاد گسترده یی در این بخش، بدل شد.
بعد مامون رشید، که در فضای باز اندیشهٔ برمکیان بلخ، زیسته بود، با اشتیاق فراوانی که به دانش، به ویژه فلسفه داشت، تلاش نمود تا کتاب های گونه گونه را در این جا گرد هم بیاورد و کار ترجمهٔ آن ها را به وسیله دانشمندان مربوط به فرهنگ های مختلف، بسپارد. پایه های کار بیت الحکمه یا دارالحکمه را برگردان کتاب ها و متون گونه گون می ساخت.
مترجمان برجسته و ماهری که مأمون استخدام کرده بود، آثار جمع آوری شده را از زبان های یونانی، رومی، قبطی، سریانی، هندی و پهلوی ترجمه می کردند. در میان اثرهایی که گردآوری شده بودند، کتاب های یونانی که به زبان های سریانی و عبری بود و از اسکندریه آورده شده بودند، جایگاه ویژه یی را داشتند. در این جا، نی تنها متون ترجمه می گردیدند، بل بحث های پــُرشوری که در آن ها هارون و مامون خود شرکت می کردند، به راه می افتاد. در این جا بود که اولین بار بحث های ژرف فلسفی در میان گروه های گونه گونه به راه افتاد. در همین زمان، در چارچوب دین اسلام، دیدگاه های مذهبی، فرقه یی و گروهی گونه گون شکل گرفت. در این نهاد، برای بررسی و مطالعه، جرو بحث و به راه افتادن گفتمان ها، همه امکان ها فراهم ساخته شده بودند.
در پی توجه به فلسفهٔ یونان بود که بحث میان دو جریان اندیشه یی و فکری به میان آمد. در یک سوی این امر اشعریان قرار گرفتند که به خرد انسانی باور نداشتند. ایشان به اصل معروف قدیم باور داشته و حدوث را رد می کردند.
در برابر اینان، گروه معتزله قرار گرفتند. اساس دیدگاه شان را عقل و خرد، اختیار و آزاد اندیشی انسان می ساخت. اینان به این باور بودند که نگاه ما به تمام عرصه ها از وحی، گرفته تا اخلاق و سیاست، بر عقل و خرد باید تکیه داشته باشد.
این جریان معتزله، تحول بزرگی را در اندیشه های اسلامی به میان آورد. مامون که علاقه شدیدی به این جریان داشت، جلسه های گفت و گو و بحث را به راه می انداخت و خود در آن ها شرکت می کرد. در این بحث ها توجه به فلسفه ارسطو مقام بر جسته یی داشت.
مامون با توجه یی که به دانش ستاره شناسیی داشت در کنار این دانشگاه، رصد خانه یی را نیز پی ریخت که منجمان بتوانند ستاره ها را رد یابی نموده و زیچ هایی را بر اساس این بررسی های تدوین نمایند. این جا در کنار کتاب ها، سند های تاریخی از آن میان شعر ها و خط هایی کهنی که بر پوست آهو نوشته شده بودند، نگه داری می شده اند.
این امر را می توان اوج تفکر باز در اسلام دانست.
پس از مرگ مامون، این کار جریان، یافت ولی با به قدرت رسیدن متوکل، (م.۸۶۱ع.)، به دلیل این که او به خرد، ارادهٔ آزاد انسان و مسولیت پذیری اش باور نداشت، بیت الحِکمه یا دارالحکمه، این اولین دانشگاه، یا پُرآوزه ترین نهاد دانشی و فرهنگی آن زمان، راه افول را در پیش گرفت. به این گونه چراغ دانش در این سامان، به خاموشی گرایید.
البته این امر را باید روشن ساخت که در همین سده ها بود که جریان های فکری و مذهبی گوناگون که به گفته ٫٫حافظ،، به هفتاد و دو ملت می رسید، پا در میان گذارند.
بعد تا نیمهٔ سده هژدهم، درب تفکر باز، فرو بسته شد. از آن پس، تلاش هایی صورت گرفت تا دگرگونیی در این عرصه رخ بدهد و به نیروی عقل و خرد تکیه گردد. این امر تا همین اکنون به شکل های گونه گونه جریان دارد.
محمود طرزی، در نوشته هایش، علت فروپاشی را اختلاف ها و جنگ و جدال های مذهبی و ایجاد شاخه های گونه گونه اش می داند. او یاد آور می گردد که در همین زمانی که ما درگیر چند پارچگی های مذهبی بودیم، اروپا به سوی دانش به ویژه دانش عملی و یا تجربی روی آوردند. آنان از همان آغاز میان درس های دینی و دانش تجربی خط جدایی کشیدند و هر کدام را جداگانه به بررسی می گرفتند.
او دلیل های این پس افتاده گی و عقب مانده گی را دور شدن از فراگیری دانش و کار گرفتن از علم تجربی یا ساینس چون: ریاضی و هندسه و دیگر و دیگر می داند.
هم چنان او دلیل دیگر را بی اتفاقی می داند. او تاکید می ورزد که این امر سبب شده است تا باشنده گان یک شهر در برابر شهر دیگر، یک قریه در برابر قریهٔ دیگر و یک کوچه در برابر کوچهٔ دیگر، سرکی در برابر سرک دیگر و حتا اعضای یک خانواده در برابر خانوادهٔ دیگر به نبرد و پیکار دست بزنند.
واژه گان کهن با مایه های نو
محود طرزی برای انتقال اندیشه های نو گرایانه، با آن که در حال و وضع محدودی آن زمان دربند بود، کوشید تا در همان قالب های قدیمی واژه گان، روح و دید جدیدی بدمد. این امر دگرگونی ژرفی در این راستا به میان آورد و چنان سنگ پایه های محکمی را ساخت که تا کنون کاخ اندیشه و نگرش ما بر آن ها استوار است. به نمونه هایی بسنده می نمایم.
ملت Nation
در زبان پارسی، از روی سند های کهن تاریخی بر می آید که واژهٔ ملت، به معنای آیین، دین و کیش به کار می رفته است مانند: ملت مجوس، ملت یهود، نصاری و مسلمان. این را می توان در نثر و شعر کهن یافت. در کتاب کلیله و دمنه که یکی از کتاب های قدیمی و کهن است و به زبان سانسکریت نوشته شده بود و بعد آن را به پهلوی بر گرداندند. این اثر در سدهٔ هفتم عیسایی به وسیله روزبه یا ابن مقفع، به زبان عربی و یا تازی و بعد به پارسی بر گردانده شد.
در این اثر می خوانیم٫٫ ملت و دین یکی است در ترجیح دین و تفضیل مذهب خویش سخنی می گفتند و گرد تقبیح ملت خصم و نفی مخالفان می گشتند.،، کار برد این معنا تا دوران قانون خواهی یا مشروطه در ایران ۱۹۰۶ع. ادامه داشت.
٫٫حافظ،، این واژه را به معنای دین و شاخه های گونه گونه اش چنین به کار برده است:
اختلاف هفتاد و دو ملت همه عذر بنه / چون ندیدند حقیقت رهٔ افسانه زدند
در کشور ما تا زمان امیرعبدالرحمان، به این معنا به کار می رفت. چنان چی در کتاب ٫٫اساس قضات،، نوشته ٔ احمد جان الکوزیی، به اهتمام گل محمد طرزی، که روز سه شنبه ۱۲ جمادل الاول ۱۳۱۱هـ. ق. برابر به ۲۱ نوامبر ۱۸۹۳ع. در چاپ دارالسلطنهٔ کابل/ ملت مصطفوی، نشر گردید، چنین آمده است ، ٫٫ملت خیر الانام، ملت های بیگانه، ملت اسلام،، صص..۶،۵ و۷. هم چنان کار برد واژهٔ ملت اسلام، ملت مسحیت، علمای ملت در اثر کاتب هزاره و دیگر و دیگر .
در سده های چارده و پانزده در اروپا، این واژه به سازمان های بنیادیی به کار می رفته است که در دانشگاه ها شکل می گرفتند. در این دانشگاه ها، گروه های دانشپژوه که از بخش های ویژه یی برای دانش اندوزی آمده بودند، برای نگه دار و پاسداری از خویش، گروه های همبسته گی را می ساختند.
در این گروه ها رهبری از میان اعضا با رای آزاد شان برگزیده می شدند. نمونه قدیمش در دانشگاه بلوگونای ایتالیا دیده می شود. به این گونه، اولین هسته های روش بحث، جدل و انتخاب شکل می گیرد. بسیاری از این دانشمندان بعد ها در کمیته ها و شورای های سلطنتی شاهان و شهزاده گان مصروف به کار شدند. اینان با خویش نظریه و اندیشهٔ حکومت مبتنی بر قانون اساسی را که ما آن را به نا درستی مشروطه می خوانیم، پدید آوردند.
دانشگاه بلوگونا درسدهٔ یازدهم عیسایی، هسته گذار این امر گردید. در این دانشگاه سه گروه از قومان گونه گونه ایتالیا مانند: لومباردیان، توسکانیان و رومیان همراه با گروهایی از جرمنی، فرانسه و انگلستان با زبان های متعدد خود شان حضور داشتند.
آن گونه که می دانیم این واژه گان همراه با دگرگونی ها در انقلاب فرانسه و بعد در امریکا، محتوی نشن را گرفت. در افغانستان برای اولین بار محمود طرزی در سراج اخبار، آن را به مفهم جدید یعنی گروه هایی که دیگر تعلق به مناسبت های عشیره یی، قومی و قبیله گی خویش را ترک و در یک گروه بزرگ تر، ملت را ساخته اند، به کار برد. کم کم این واژه بار معنایی اجماع رعایایی که دارای حقوق سیاسی و اجتماعی اند و پس تر مردم را باز تاب داد. تاکنون به همین معنا به کار می رود. البته این را باید یادآور شد که تا آن زمان، محتوای کامل این واژه را در بر نداشت، زیرا ما هنوز هم در جریان ملت شدن هستیم. اکنون باید تلاش صورت بگیرد تا رعایا به شهروندان کشور، در جریان شکل گیری یک قرار دارد اجتماعی بدل گردند. با اندوه که ما با آن که در زبان ملت افغان را به کار می بریم، اما، گوشته چشم تندی به قوم و قبیله گرایی داریم.
به این گونه طرزی با بکار برد ملت، بار اول واژهٔ نوگرا و مدرن را وارد فضای بسته و خفه یی می نماید که سده های دراز راه تنفس آزاد مردم را بسته بود. او در همین جا به تفاوت امت و ملت دست زده و اولی را پیروان دین می داند. البته این واژه که جمع امة می باشد، در گذشته کار برد اندازه گیری و سنجش داشت، اما، آرام آرام بار معنایی پیروان و پسروان را گرفت. آن را می توان به همه پیروان یک راه، طریقه و یا اندیشه و باور به کار برد.
این امر روشن است که قاعده و یا روشی که که براساس آن ملت ها شکل می گیرند، وجود ندارد. این شکل گیری از راه های گوناگون می گذرد. باور بر خی که همگونی قومی می تواند پایه اساسی ملت سازی رامی سازد، خواب و خیالی بیش نیست.
این حرف روشن است که ملت پدیدهٔ نو و با به میان آمدن جامعه مدرن، شکل گرفته است. بسیاری دانشمندان به این باور اند که ملت و بیان اندیشه یی اش یا ناسیونالیزم، در جریان گذر از مناسبت های اجتماعی قبیله یی ـ دهقانی ـ زراعتی و پیش تر از آن به سوی جامعهٔ سرمایه داری که در وجود جامعهٔ صنعتی تبلور می یابد، تشکل می یابد. انسانان در ساختار پیش از این با واژهٔ رعیت، متمایز می گردند.
این مفهوم و پدیده در آغاز سدهٔ بیستم، با توجه به نو گرایی و مدرنیزم که گشایش درب مکتب ها و کارخانه ها ـ حتا اگر کوچک هم بوده ـ وارد کشور می گردد. این را در تمام دو دههٔ اول این سده که برخی آن را ٫٫عصر سراجیه،، می خوانند، هم در بخش دگرگونی های حرفه یی و هم در بخش اندیشه ها می توان به خوبی دید.
دولت
این واژه در گذشته ها و همین اکنون هم در میان مردم، به معنای ثروت، مال، مکنت و نعمت به کار رفته است. مردم به ساده گی می گویند که از سر دولت تو به آرامی دست یافتم. و یا این که دولت زیاد.
رودکی در مورد می سراید:
پیر و فرتوت گشته بودم سخت / دولت تو مرا بکرد جوان
اما، این محمود طرزی بود که دگرگونی نوین در این واژه به کار برد و آن را به مفهوم ساختار سیاسیی به کار برد که هدفش نظم و امنیت است.
آن گونه که می دانیم این واژه ریشه در فرهنگ یونانی دارد. ارسطو از پولیس یا شهر ـ دولت سخن زده است. ساختاری که در آن به همه نیاز های دینی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی یک همبود و یا جامعه پاسخ داده می شود. این امر در جریان سده ها دچار دگرگونی شد.
روسو آن را ناشی از ارادهٔ ملت می داند و به این باور است که حاکمیت به مردم تعلق دارد. این امر با شکل گیری قوای سه گانهٔ مقننه، قضاییه و اجراییه پس از انقلاب فرانسه، گسترش جهانی یافت.
وطن
این واژه عربی بوده و به معنای جای بود و باش، زاد گاه، و جای معینی برای زنده گی معنا می دهد. تا همین آخر ها به معنای محدوده جایی که در آن یگ گروه ویژه یی از مردمان زنده گی می کردند، می داد. همین اکنون کسانی که از یک ده و یا روستا هستند، همدیگر را وطندار می خوانند. بسیاری از روستاییان هنگامی که از ده خویش گپ می زنند، آن را وطن می گویند. حتا کسانی که در یک شهر هم زنده گی می نمایند کم تر واژه همشهری را به کار می برند، بل همان واژه وطندار مورد کار برد شان است.
محمود طرزی در س.ا. برای اولین بار این را به معنای گسترده به کار برد و آن را جایی نامید که در میان مرز های روشنی قرار دارد. او در نوشته یی زیر عنوان ٫٫ وطن ،، (س.ا. سال ششم، شمارهٔ ۲۴ / سرطان۱۲۹۶ خ./۱۲ جولای ۱۹۱۷ع.) در جریان این که بر عصر ترقی و تجدد و نو روشنی می اندازد، آن را به گونهٔ مختلف تقسیم نموده بر ٫٫وطن حقیقی،، که به گفتهٔ خودش، ٫٫ نام آن بمیراث، به انسان رسیده باشد،، تاکید می ورزد. بخش بیش تر بعدی این نوشته به وطن دوستی پرداخته شده است.
به این گونه او واژهٔ کهن را که کاربرد محدود برای ده و دهکده داشت، گسترش می دهد. این امر، تمام ساحهٔ کشور افغانستان رادر بر می گیرد. او با استفاده از این رساله اش، تمام تلاشش را به خرچ می دهد تا احساس وطن دوستی را به مردم انتقال بدهد.
پيامها
22 دسامبر 2011, 20:25, توسط محسن
گرگ زاده عاقبت گرد شود گرچه با آدمی بزرگ شود. این همه روده درازی و گزافه گویی بخشی برای این بود که عبدالرحمان جلاد را مدرن و نوآور معرفی کند. آقای صدیق رهپو طرزی فاجعه انسانی زمان عبدالرحمان را نمیبیند و تسلط قبایل پختون یا اوغان را بر مناطق غیر اوغان دولتداری میداند.
پشاتنه سر و ته یک کرباس هستند و از همین حالا نیروهای وحشت پشتونها یعنی طالبان را ملی معرفی میکنند.
22 دسامبر 2011, 20:43
دوستان سلام ! با معذرت که حوصله خواندن اینهمه نوشته بی پایان آقای رهپو را ندارم . کاش آنرا دنباله دار می نوشتند تا میتوانستم بند بند آنرا تعقیب می نمودم . یگان دوستی پیدا میشود که مانند داستان " نازی جان همدم من دلبرمن" را که اقای میرهزار خلاصه نموده بودند ، این نوشته را نیز خلاصه نماید ؟