زرتشت اندیشیدن را در ایران ممتنع ساخت
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
مطلب ذیل تلخیص و فشردۀ دیدگاه آرامش دوستدار در مورد عنوان بالا نمی باشد و بلکه بخشهای از ملاحظات اوست. برای خواندن کامل این مطلب و مطالب شبیه این لطفاً کتابهای آرامش دوستدار را بخوانید.
چون هدف فراهم نمودن زمینۀ آشنایی با اندیشه های آرامش دوستدار هست، من این مطلب را بدون هیچگونه دخل و تصرف از متن کتاب "امتناع تفکر در فرهنگ دینی" برگزیده و تایپ نموده ام. در نسخه ابتدایی این مطلب صفحات دقیق کتاب نیز تایپ شده بود. اما برای جلوگیری از سرقت آن، که حالا با کمک کمپیوتر فقط با فشردن یک دگمه انجام می گیرد، از نشر آن صرف نظر شد و در عوض فقط نام کتاب بعنوان نمایه درج شده است.
نشر چاپی و یا الکترنیکی این مطلب بدون درج لینک کامل این صفحه اجازه نیست و مبادرت به آن سرقت است.
جعفررضائی
سرشت امور، تکلیف امور و غایت امور
نویسنده: آرامش دوستدار
دورۀ باستانی خود ذاتاً زمینۀ مساعد برای کشت و پرورش دین اسلام بوده است، بزرگان فکر و ادب ما در زمین اسلامی شدۀ چنین فرهنگی در عین حال روییدهاند و رویانندۀ آن بوده اند...
دراینجا به این حد اکتفا خواهیم کرد که تا حدی با دو ستون مهم این بنیاد آشنا شویم. اینها همان دوستونی هستند که پِی فرهنگ دینی و نظام سیاسی ما را از دیرباز ریختهاند: دین و دولت در ایران باستانی. در مورد اول، ما نظر به دین زرتشت داریم که قویترین و بانفوذترین دین ایرانیست. در حاشیهاش به علت اهمیت عمومی دین در تشکل فرهنگ نگاهی نیز به مانی خواهیم انداخت. در مورد دوم به دولت هخامنشی می پردازیم، آنهم به این سبب که این دولت عملاً بنیانگذار حکومت و سیاست در تمدن و فرهنگ باستانی ایران بوده و سازمان درونی و برونی آن را از هر حیث پدید آورده است...
پیام زرتشت آغاز فرهنگ دینی ماست
با این توضیحات می خواهم از جایی شروع کنم که فرهنگ روحی ما آغاز می گردد، تا در پی آن نشان دهم که فرهنگ ما چگونه از پندار دینی و با پندار دینی پا به عرصۀ وجود گذاشته است. این آغاز جایگاه زرتشت است. اگر فرهنگ دینی آن باشد که از اعتقاد یعنی از وابستگی به آن حقیقت "ناپرسیدنی و ناکاویدنی" برمیخیزد، حقیقتی که به آن معنا میدهد و آن را در تجلیات گوناگونش موجه میکند، فرهنگ ما از آغاز تاکنون دینی بودهاست. برای پیبردن به درستی یا نادرستی این ادعا کافیست عللی را بیابیم که چنین فرهنگی را به وجود آورده اند. اگر این علل به معنایی که مراد کردیم دینی باشند، دیگر تلاش برای یافتن و نشان دادن تظاهرات مسلط غیردینی در فرهنگ ما عبث خواهد بود. این علل را در پنداشت زرتشت، که نفوذ ژرف تاریخی اش در سه دین بزرگ سامی غیرقابل تردید است، نه به عنوان تنها پندار دینی، بلکه بمنزلۀ بارزترین و زورمندترین نمودار پندار دینی ادیان کهن ایرانی می توان یافت. تاريخ روحی ما را تا زرتشت می توان دنبال كرد. با وجود همه مشكلاتی كه تحقيق در مبادی ديني ايران كهن را حتا براي متخصصان نيز دشوار مي كنند، تا اين اندازه مسلم است كه زرتشت به ادعای خود، مانند هر پيامبر ديگر، از حقيقتی سخن می گويد كه او از اهورامزدا نيوشيده و در رؤيايی مشابه به كرات ديده است. اين حقيقت را وي يزدانی مي نامد، يزدانی در پندار دينی يعنی ناكاويدنی و ناپرسيدنی.
پندار زرتشت كه بنا را بر اين حقيقت مطلق می نهد و هر امری را در پرتو اين حقيقت می نگرد، هميشه معطوف اين حقيقت است و از اينرو نخست در اين معطوفيتش عاطف بر امور. يزدانی بودن يك امر هميشه آن امر را خدشه ناپذير می سازد. چنين امری مطلقاً حقيقت است و ضدِ مطلق هر گونه چون و چرايی كه به ترديد در آن بينجامد. زرتشت پيام آور چنين حقيقتی ست. (ببينيم زرتشت چه پيامی بمنزله حقيقت برای ما دارد. پيام وی متضمن يك تشخيص و يك تصميم است. تشخيص اين است كه گروهی از مردم به گروه ديگر زيان می رسانند. اين گروه نخست بدان و دروغگويانند. گروه دوم نيكان و راستگويان. و چنين نظامی راستين نيست. تصميم اين است كه نظام راستين برقرار گردد. نظام وقتی راستين می شود كه امور چنان نمانند كه هستند، بلكه چنان شوند كه بايد باشند. بنابراين زيان، آزار و دروغ بايد از زمين رخت بربندند و اين وقتی خواهد بود كه نيكان بر بدان پيروز گردند. جهان در هيأت دوگانه خود براساس اين تشخيص و تصميم ميدان نبرد نيك و بد يا راست و دروغ باشد و در اين نبرد سرانجام نيك بر بد چيره می گردد.) اين چكيده پيام زرتشت است. اين پيام به رويدادهای جهان، اعم از مادی و معنوی، سرشتی دوگانه مي دهد، و می خواهد نظام راستين را كه منظور اين رويدادهاست متحقق نمايد، محور اين سرشت دوگانه اخلاق است. اخلاق در آن واحد يعنی سرشت اين رويدادها، و عمل و اقدام در برآوردن منظور نهايی آنها. اين منظور در همكاری انسان و اهورامزدا سرانجام برآورده خواهد شد. بدينگونه پيام زرتشت، كه حقيقت و هستی اش به وحی اهورايی است، همه چيز را از پيش و برای هميشه قطعی می كند: سرشت امور، تكليف امور و غايت امور را. واين يعنی جايی برای پرسيدن و انديشيدن باقی نگذاشتن، هر دو را ممتنع كردن.
ادامه دارد...
مطالب مرتبط:
مطالب مرتبط
-
آیا تشیع و تصوف واکنشی ایرانی بر ضد اسلام است؟
-
نقش زرتشت و اهورا مزدا در سقوط ایران در دامن محمد و الله
-
فردوسی نماد ماهیت مجعول ما
-
با فزیک می توان طبیعت را شناخت نه با فلسفه
-
حسن صباح، عیدِ قیامت و روایت معتبر "ماجرای الموت"
-
ناصر خسرو افکار طالبانی داشته است!
-
جنبش باطنی و نقش برجستۀ ناصر خسرو در مقلوب نمودن اندیشۀ ارسطو برای توجیه اسلام
-
با فلسفۀ رازی می توان کمر اسلام را شکست!
-
زکریای رازی و اثبات قدمای خمسه؛ و آن چهار چیز که همچون خدا همیشه بوده اند و خواهند بود!
-
زکریای رازی: تنها فیلسوف فرهنگ پرهیاهو و بیاندیشۀ ما؛ اندیشۀ رازی در سخنان دشمنانش
-
خدای خوب، خدای بد و خدای هولناک؛ یونان: فرهنگی که در آن مهربانی خدا است
-
بودیسم، نیروانا و بیگانگی هند باستان با علم
-
تأثیر پذیری از غرب "بی هویتی" نیست
-
"حریت عرفانی" ضد آزادیست؛ آزادی جسمی و آزادی روانی
-
استعدادهای بزرگی که برای دو واژۀ قرآنی تلف شدند
-
ذهن بازاری و "پرسش" عرفانی مولانا جلال الدین محمد بلخی
-
ابن سینا سردستۀ تحریف کنندگان فلسفه در فرهنگ اسلامی
-
غربی های بد، غربی های خوب و غربی های...
-
اسلام و فلسفه
-
عبدالکریم سروش و نوسازیِ نادانی
-
عرفان ریشه در اسلام ندارد
-
دوآلیسم عرفانی منشأ اسلامی ندارد
-
عارفان و انحطاط فرهنگی ما
-
عرفان ارگاسم مشترک روحی جامعه ایست که اسلام حرمان و محرومیت جنسی را بر آن تحمیل نموده است
-
شعر حافظ قصه برای بزرگها است؛ حافظ: لسان الغیب، لسان الکید، لسان الکذب و یا هیچکدام
-
خیام پرسندۀ قاطع با جرأت محدود
-
شعر خیام ما را لاابالی می سازد نه هوشیار(سه ایراد بر نگرش خیام)
-
با شکستن سلطۀ دینخویی و روزمره گی می توان روشنفکر شد
-
مغایرت دینخویی و روشنفکری
-
چه کسی می تواند روشنفکر باشد؟
-
"آرامش دوستدار" فیلسوفی که حتماً باید او را شناخت
پيامها
12 دسامبر 2011, 09:37, توسط علی حیدر
بی خرد! اوغانستان به چه حال است و تو قرون گذشته برگشته ای، چیزیکه هیچ به درد ما مردم نمیخورد. از خود بگو و در مورد قضایا جاری کشور بگو و این در اولویت کار ها شما قرار داشته باشد.
دیگه لطفا خرگری نکنید!!!
12 دسامبر 2011, 11:29, توسط وطندوست
تا زمانیکه علی حیدرها در افغانستان باشند، این ملک همین خواهد بود که هست.