صفحه نخست > دیدگاه > ناصر خسرو افکار طالبانی داشته است!

ناصر خسرو افکار طالبانی داشته است!

جعفر رضایی
چهار شنبه 19 اكتبر 2011

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

مطلب ذیل تلخیص و فشردۀ دیدگاه آرامش دوستدار در مورد ناصر خسرو نمی باشد و بلکه بخشهای از ملاحظات اوست. برای خواندن کامل این مطلب و مطالب شبیه این لطفاً کتابهای آرامش دوستدار را بخوانید.

چون هدف فراهم نمودن زمینۀ آشنایی با اندیشه های آرامش دوستدار هست، من این مطلب را بدون هیچگونه دخل و تصرف از متن کتاب "درخششهای تیره" برگزیده و تایپ نموده ام. در نسخه ابتدایی این مطلب صفحات دقیق کتاب نیز تایپ شده بود. اما برای جلوگیری از سرقت آن، که حالا با کمک کمپیوتر فقط با فشردن یک دگمه انجام می گیرد، از نشر آن صرف نظر شد و در عوض فقط نام کتاب بعنوان نمایه درج شده است.

نشر چاپی و یا الکترنیکی این مطلب بدون درج لینک کامل این صفحه اجازه نیست و مبادرت به آن سرقت است.

جعفررضائی

ضرورت عقلانی مجازات های اسلامی

نویسنده: آرامش دوستدار

در مورد آنچه تاکنون از بینش باطنی شناختیم ناصرخسرو بنا را بر تمیز و شناخت عقل می گذارد و همه جا تأکید می کند که این همه را عقل در می یابد. جز این هم نمی توانسته بگوید. چه بینش باطنی، چنانکه دیدیم، عقل را بنیاد امور می داند و رهنمون آدمی به نهاد آنها می شناسد. فکر ناصرخسرو در اساس هیچگاهی و هیچ جا از این اصل منحرف نمی شود. بعکس، چنان براین اصل ثابت قدم می ماند که از توجیه و تأیید کیفرهای بدوی و هولناک اسلامی به مدد آن کمترین ابایی ندارد. به مدد همین "عقل" است که او واقعیت تاریخی کشتن کفار به دستور محمد، حد زدن زانی و زانیه، قتل تبهکاران و راهزنان یا قطع ضربدری دست و پای آنان را از مقولۀ امر به معروف و نهی از منکر می شمارد و شایسته می خواند. ناصرخسرو تردیدی ندارد که در این گونه امور حقوقی-اخلاقی نیز عقل از ظاهر درمی گذرد و به باطن می رسد! مثالش را چنین می آورد که هرگاه دزدی زاهدی را بکشد، از این کار دو منظور دارد، یکی دزدیدن مال زاهد و دیگری رهیدن از چنگ زاهد که او را از دزدی منع می کند. برای ناصرخسرو "این هر دو بهانه سخت زشت و ناپسند است بسوی عقل". بنابراین می افزاید، اگر در پس ظاهری فاسد_اینبار منظورش کشتن دزد_ منظوری نیک نهفته باشد، آن کار "روا باشد، بلکه واجب باشد آن فساد کردن". به همین ترتیب و سبب نیز این را "حکمتی سخت بزرگ" می نامد که محمد کافران را کشته است، "از بهرآنکه رسول علیه السلام مر کافران را برای امر به معروف و نهی از منکر کشت، و طبع و خاصیت عقل[همانا ] امر به معروف و نهی از منکر است". به حکم همین "عقل باطنی" ناصرخسرو می داند که محمد می دانسته منع کافران از بت پرستی و دعوتشان به پرستش خدا به جایی نخواهد رسید. این است که محمد از سر نیکخواهی و به صلاح خود ایشان کافران پندناپذیر را می کشد تا پندپذیران عبرت گیرند و ایمان آورند: پس چون کافران " از او نصیحت نپذیرفتند و بغایت جهل بودند او... دانست به نور نبوت که اندر باقی عمرِایشان از ایشان به پذیرفتن ایمان صلاحی نخواهد آمد که بدان راحت ابدی یابند، و بر جهل خود بخواهند مردن. [پس ایشان] را بکشت تا بغایت ناستودۀ خود برسند. ودیگر گروه که از ایشان امید صلاح بود به کشتن ایشان عبرت گرفتند و اندر ایمان رغبت کردند و از منکر بازگشتند و معروف را بپذیرند. از این نیکوتر مرادی چگونه توان حاصل کردن که رسول علیه اسلام کرده، که به کشتن جاهلان، چندین خلق را کز روزگار او تا امروز آمدند اندر این عالم و تا قیامت خواهند آمدن به صلاح بازآورد؟"...آنگاه از حکمت قصاص، حدزدن زانی و زانیه، قطع دست و پای مفسدان زمین می گوید، تا سرانجام جنبۀ اخلاقی و سودمند این اعمال بدیع را به پسند عقل و در پرتو آن محرز نماید و در این مورد نیز ظاهر و باطن را از هم بازشناساند. به این معنی بلافاصله می گوید: "پس رسول این حدها و قصاصها به فرمان خدای بفرموده تا مردم را بازداشت باشد از بی فرمانی و فساد. به جمله هرکاری که آن بظاهر زشت است، آن کار نزد عقل نکوهیده است". در تمام این موارد، یعنی در مورد لزوم کشتن کافران به دستور و سرمشق محمد، در مورد قصاص، حدزدن زانی و زانیه و در مورد مثله کردن مفسدان، ناصرخسرو با همان دقت و وسواس "علمی" همیشگی اش آیات مربوط قرآنی را در مواضع مقتضی می آورد تا هرگونه شکی را از ضمیر و وجدان اسلامی بزداید.

ادامه دارد...

مطالب مرتبط:

مطالب مرتبط

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • اگر ناصر خسرو افکار طالبانی داشته ، آنهای که ناصز خسرو را تبعید کردند ، از چه افکاری بهره مند بودند؟ عصر وزمان را از یاد نبرید وشرایط اختناق آور عصر خلفای خون آشام را ودر بار سلطان محمود با چه افکار مسلط بود؟ فتویهای آدم کشی را کیها صادر میکردند ودیگر اندیشان را بدار میزدند وحسنک چگونه فکر داشت که بدار زده شد وناصر خسرو کسی بود که در برابر این آدم کشان مزدور خلیفه قرار داشت وبه جرم این فکر تبعید گردید؛ همه افکارش در برابر ملاهای خرد باخته بیان میگردید ویگانه شخص بود که دین را از راه خرد جستجو میکرد واگر دارای فکر طالبی میبود ، در سعودی وخانه کعبه باورمندیش را به دین می آراست واین هفت سال در جستجوی چه بود؟ چرا در مصر اندیشه اش قرار گرفت ونه در عربستان؟ امید است پاسخ قابل درک ارایه فرمایید.

  • جناب نیک اندیش این نقل قولهای ناصرخسرو که کاملا طالبانی است. مخالفت ناصرخسرو با دربار و ملا به مفهموم مخالفت با توحش اسلام و توحش شمشیرزنان اسلام نیست. اختلافات داخلی اعراب و مسلمانان معنی برحق بودن یکی بر دیگری نیست. در آخر همه گردن به زنجیر محمد و قرآن دارند... پدفایل معروف تاریخ و رویاهای جنایت آمیزش......

  • باقی سمندر
    ۲۷ میزان/مهر سال۱۳۹۰ خورشیدی
    ۱۹ -اکتوبرسال ۲۰۱۱ میلادی

    سلام به همه خوانندګان ارجمند کابل پرس?

    باافکارفیلسوف فرهیخته آرامش دوستدار درهمین کابل پرس به همت آقای جعفررضایی بیشتر آشنا میشوم . ګرچه من شناخت بسیارنادقیق از ناصرخسروبلخی دارم اما میکوشم با نمونه از سخن وی درمعرفی ناصر خسرو از زبان خودش آشنا ترګردیم . ایکاش میتوانستیم تاریخ را همانطوریکه بوده است - میدانستیم . ناصر خسرو با افکار امپراتوری انروزی اسلامی درتقابل قرارګرفت و به مصر رفت و با فاطمیان مصر و خلیفه مستنصر بالله آشنا شد . سفر نامه ناصر خسرو مارا درقرن ها پیش بیشتر به اسلام وامپراتوری انزمان آشنا میسازد ، اګر شناختی از امپراتوری اموی - عباسی بیابیم و دلالیل شکست ابو مسلم خراسانی و پیروزی عباسیان را مطالعه نماییم - به افکار ناصر خسرو هم آشنا تر خواهیم شد .
    به نمونه کلام ناصر خسرو در آنزمان نګاه نماییم - در یمګان .

    گنجور
    جستجو:
    قصیدهٔ شمارهٔ ۴

    ناصرخسرو
    ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید

    سلام کن ز من ای باد مر خراسان را

    مر اهل فضل و خرد را نه عام نادان را

    خبر بیاور ازیشان به من چو داده بوی

    ز حال من به حقیقت خبر مر ایشان را

    بگویشان که جهان سر و من چو چنبر کرد

    به مکر خویش و، خود این است کار گیهان را

    نگر که تان نکند غره عهد و پیمانش

    که او وفا نکند هیچ عهد و پیمان را

    فلان اگر به شک است اندر آنچه خواهد کرد

    جهان بدو، بنگر، گو، به چشم بهمان را

    ازین همه بستاند به جمله هر چه‌ش داد

    چنانکه بازستد هرچه داده بود آن را

    از آنکه در دهنش این زمان نهد پستان

    دگر زمان بستاند به قهر پستان را

    نگه کنید که در دست این و آن چو خراس

    به چند گونه بدیدید مر خراسان را

    به ملک ترک چرا غره‌اید؟ یاد کنید

    جلال و عزت محمود زاولستان را

    کجاست آنکه فریغونیان زهیبت او

    ز دست خویش بدادند گوزگانان را؟

    چو هند را به سم اسپ ترک ویران کرد

    به پای پیلان بسپرد خاک ختلان را

    کسی چنو به جهان دیگری نداد نشان

    همی به سندان اندر نشاند پیکان را

    چو سیستان ز خلف، ری زرازیان، بستد

    وز اوج کیوان سر برفراشت ایوان را

    فریفته شده می‌گشت در جهان و، بلی

    چنو فریفته بود این جهان فراوان را

    شما فریفتگان پیش او همی گفتید

    «هزار سال فزون باد عمر سلطان را»

    به فر دولت او هر که قصد سندان کرد

    به زیر دندان چون موم یافت سندان را

    پریر قبلهٔ احرار زاولستان بود

    چنانکه کعبه است امروز اهل ایمان را

    کجاست اکنون آن فر و آن جلالت و جاه

    که زیر خویش همی دید برج سرطان را؟

    بریخت چنگش و فرسوده گشت دندانش

    چو تیز کرد برو مرگ چنگ و دندان را

    بسی که خندان کرده‌است چرخ گریان را

    بسی که گریان کرده‌است نیز خندان را

    قرار چشم چه داری به زیر چرخ؟ چو نیست

    قرار هیچ به یک حال چرخ گردان را

    کناره گیر ازو کاین سوار تازان است

    کسی کنار نگیرد سوار تازان را

    بترس سخت ز سختی چو کاری آسان شد

    که چرخ زود کند سخت کار آسان را

    برون کند چو درآید به خشم گشت زمان

    ز قصر قیصر را و زخان و مان خان را

    بر آسمان ز کسوف سیه رهایش نیست

    مر آفتاب درفشان و ماه تابان را

    میانه کار بباش، ای پسر، کمال مجوی

    که مه تمام نشد جز ز بهر نقصان را

    ز بهر حال نکو خویشتن هلاک مکن

    به در و مرجان مفروش خیره مر جان را

    نگاه کن که به حیلت همی هلاک کنند

    ز بهر پر نکو طاوسان پران را

    اگر شراب جهان خلق را چو مستان کرد

    توشان رها کن چون هشیار مستان را

    نگاه کن که چو فرمان دیو ظاهر شد

    نماند فرمان در خلق خویش یزدان را

    به قول بندهٔ یزدان قادرند ولیک

    به اعتقاد همه امتند شیطان را

    بگویشان که شما به اعتقاد دیوانید

    که دیو خواند خوش‌آید همیشه دیوان را

    چو مست خفت به بالینش بر تو، ای هشیار،

    مزن گزافه به انگشت خویش پنگان را

    زیان نبود و نباشد ازو چنانکه نبود

    زیان ز معصیت دیو مر سلیمان را

    تو را تن تو چو بند است و این جهان زندان

    مقر خویش مپندار بند و زندان را

    ز علم و طاعت جانت ضعیف و عریان است

    به علم کوش و بپوش این ضعیف عریان را

    به فعل بندهٔ یزدان نه‌ای به نامی تو

    خدای را تو چنانی که لاله نعمان را

    به آشکاره تن اندر که کرد جان پنهان؟

    به پیش او دار این آشکار و پنهان را

    خدای با تو بدین صنع نیک احسان کرد

    به قول و فعل تو بگزار شکر احسان را

    جهان زمین و سخن تخم و جانت دهقان است

    به کشت باید مشغول بود دهقان را

    چرا کنون که بهار است جهد آن نکنی

    که تا یکی به کف آری مگر ز مستان را

    من این سخن که بگفتم تو را نکومثل است

    مثل بسنده بود هوشیار مردان را

    دل تو نامهٔ عقل و سخنت عنوان است

    بکوش سخت و نکو کن ز نامه عنوان را

    تو را خدای ز بهر بقا پدید آورد

    تو را و خاک و هوا و نبات و حیوان را

    نگاه کن که بقا را چگونه می‌کوشد

    به خردگی منگر دانهٔ سپندان را

    بقا به علم خدا اندر است و، فرقان است

    سرای علم و، کلید و درست فرقان را

    اگر به علم و بقا هیچ حاجت است تورا

    سوی درش بشتاب و بجوی دربان را

    در سرای نه چوب است بلکه دانایی است

    که بنده نیست ازو به خدای سبحان را

    به جد او و بدو جمله باز یابد گشت

    به روز حشر همه مؤمن و مسلمان را

    مرا رسول رسول خدای فرمان داد

    به مؤمنان که بدانند قدر فرمان را

    کنون که دیو خراسان به جمله ویران کرد

    ازو چگونه ستانم زمین ویران را

    چو خلق جمله به بازار جهل رفته‌ستند

    همی ز بیم نیارم گشاد دکان را

    مرا به دل ز خراسان زمین یمگان است

    کسی چرا طلبد مر مرا و یمگان را

    ز عمر بهره همین است مر مرا که به شعر

    به رشته می‌کنم این زر و در و مرجان را

    آنلاین : ناصر خسرو افکار طالبانی داشته است!

  • نوسینده عزیز! افسوس نام که بالای شما گذاشته شده است. نمیدانم شما از این نوشته های خود چه میخواهید. فکر میکنم که این دانشمندان بزرگ را میخواهید مسخره نمایید اشتباه میکنید زیرا همه مردم فکر و فهم دارند و تو عقل کل نشده یی . طرز تفکرت و عنوان که نوشته ی احمقانه است و بس!

  • آقای جعفررضایی چرا بالای موضاعاتیکه به درد بخور مردم افغانستان است نمی نویسی که بالای داشنمدان قرون گذشته کج قمی میکنید. از این موضوعات دروغین خوشم نمیاید.

  • Taliban killing the people and beheading the children where Naser Khosro did, never, but how you did compare this man(Naser Khosrow) with ignorant Taliban? just i want to say you: shame on you with your nonsense article

  • نویسنده عزیز!
    کوشش کنید مطلبی که از سویه شما بلند تر بالای آن بحث نکنید. چون بزرگان گفته اند زیاد حرف زدن شخصیت اصلی انسان را نشان میدهد. بنآ از این چرندیات شما در یافتم که شما در کدام حد استید.

  • خوانندگان عزیز کابلپرس!

    کم درکی و بی مایگی این آقا از بزرگان چون ناصر خسرو و ابن سینا است که بیچاره مقالات بی مفهوم را نوشته و به این سایت میفرستد. امید وارم که خواننده گان قضاوت خود را در مورد کنند.

    تشکر

    عباس

  • این جعفرک خود ملا زاده ء نیمچه ملا است که عکسی کسی دیگر را در ابتداء هر مقاله اش چاپ می کند.این آدم از همان طفیلی های است که با اندکترین باد سمت را تغیر می دهد. روزی وی در کویته و بامیان یکی از رهروان خاص آخوند های قمی بود و سخت اسلام خشن و خشونت آمیز را تحسین می کرد. با آنکه خود خیلی از نظر سنی بسیار کوچک بود،ولی جوانهای را که از نظر سنی با وی خیلی فرق داشت به اصطلاح امر بهبمعروف و نهی از منکر می کرد. وقتیکه بامیان سقوط کرد بخت با رضایی نا رضا یار شد،وی از طریق تهران راهی آذربایجان شد و درآنجا چانس اش گل کرد و از طریق ملل متحد عازم کانادا شد و از همین جا بود که جناب وی سیکولار تشریف پیدا کرد و این حرفهای که این اقا می نویسد خیلی خیلی از دهن اش بزرگی می کند. ممکن در اینده حرفهای بیشتری برای این آقای نیمچه ملا داشته باشم.

  • به غیر از آقای باقی سمندر دیگر این برادران همه همان تندروی رضایی را تکرار کرده اند. چنان احساساتی و تند که نمی دانند، نویسنده مقاله آرامش دوستدار است نه جعفررضایی.

  • آقای جعفر رضائی: شما عنوان نادرستی را برای ناصر خسرو بلخی انتخاب کرده اید. اگر یک صدم افکار ونظریات ناصر خسرو در تشکیلات نامتناجس طالبان وجود می داشت، مردم ومملکت جفادیدۀ ما به این حالت اسفبار کنونی مواجه نمی گردیدند.از جانبی مطالب مثله شدۀ یک صفحه ای را که شما از کتاب قطور" درخشش های تیره" اثر آرامش دوستدار اقتباس ودر سایت انداخته اید به هیچ صورت نمی تواند تصویر کلی از افکار دو بُعدی ناصر خسرو بلخی را در زمینه های عدیده تبارز دهد. زیرا خود مصنف شما به دو بعدی نظر وافکار ناصر خسرو اِذعان دارد ودر بسا موارد اورا به خاطر خردورزی و ستایش بی حدو حصرش از دانش وعلم به تحسین گرفته و برچسپ تحجر و دگم اندیشی را از او بدور میدارد. چنانچه در صفحۀ 102 کتاب فوق الذکر ش مینویسد:" کمتر شاعر پارسی زبان و پار سی گوی هست که با صلابت بیان ناصر خسرو به اندازۀ او در بارۀ خرد ودانش داد سخن داده باشد." ولی وقتی یک نویسندۀ متعهد به نوشتن یا نقد آثار شخصیت های دانشمند ادوار گذشته می پردازد ایجاب میدارد که شرایط و اوضاع ایام آنانرا در نظر گرفت و شرایط قرن ده را با معیارهای قرن بیست وبیست یک نباید سنجید. اگر ناصر خسرو در بارۀ ظاهرموازین شرعی مواردی را آورده به بعد باطنی یا تاویل آن نیز اهتمام ورزیده و عمل به آنرا تاکید داشته است، لکن آن موازین در متن شرایع رُشد وتکامل یافته و وضع شده از سوی ناصر خسرونیست که شما مارک افکار طالبانی را به او زده اید. فکر میکنم تمایز ناصر خسرو با ذکریای رازی حکیم دلخواه وآید آل شما و آقای دوستدار در مسألۀ نبوت است که رازی آنرا رد وناصر خسرو ازان جانبداری کرده است. وانگهی ناصر خسرو دانش و علم و خرد را می ستاید، نکوهش گر جهل، نادانی، خرافات وبی خردی است ووجه امتیاز آدمی راازبقیه جانداران در دانش و عقل میداند. در دیوانش این گونه ابیات را میخوانیم: درخت تو گر بار دانش بگیرد ــــ بزیر آوری چرخ نیلو فری را. یعنی اگر انسان از مواهب دانش بهره بر گیرد می تواند بر جهان وجهانیان سالاری نماید، میتواند خروارها آهن سنگین را در هوای سبکتر از آهن به پرواز در آورد، مکروب نامرئی را کشف کند، دوای ضد اورا بسازد وجان انسانهارا نجات دهد. فاصله ها را ازبین ببرد با اختراعات محیر العقول جایگاه انسان را در جهان تثبیت کند و از رموز و چگونگی نظام هستی و کاینات پرده بردارد. تا آنجا ناصر خسرو اهمیت دانش وعلم را بر جسته می سازد که در کتاب وجه دین خود در منزلت علم می آورد که: عالم جسمانی وروحانی تحت علم است فقط خدا بالای علم قرار دارد. نمیدانم به کسی که چنین مدافع راستین علم ودانش را در ردیف طالبان قرارمیدهد به او چه باید گفت؟ بهر صورت، آقای علی دشتی نویسندۀ کتاب جنجال بر انگیز 23 سال که آثار تحقیقی وانتقادی عدیده در بارۀ دانشمندان و شعراء نامبردار دری زبان دارد در کتاب" تصویری از ناصر خسرو" می نویسد:" موضوع دیگری که ناصر خسرو را از دیگر شاعران متمایز می کند، ستایش علم است، ولی علم وخردی که آدمی را براه راست بکشاند. وجه امتیاز آدمی از سایر جانداران زمین خرد است وعلم که زائیدۀ خرد است و بدین مزیت وی سالار موجودات شده است، ولی علم وخرد باید به طریق صحیح به کار افتد تا انسانرا براه راست رهنمون گردد... از خلال دیوان وی مرد پرهیز گاری هویدا میشود که از هر گونه انحرافی بیزار واز هر گونه کجروی خواه شرعی و خواه از موازین انصاف ومروّت انسانی در خشم است. نا صر خسرو از هیچ گونه طعن وناسزای بر قشریان و فقه نمایان، ورشوت خواران دنیا پرست پرهیز ندارد وازین حیث بیشتر قیافۀ قاید شجاع و رهبر بی باک فرقه ای به خود میگیرد تا شاعر بدان معنای که در ذهن ماست. زیرا شعر ناصر خسرو به منزلۀ شمشیر بّرانی است بر ضد قشریان، ریاکاران، غاصبان مردم، مخصوصاً خلافت وتمام عمال جورو ستم."
    آیا کسی که انسانیت انسان و کمال انسانرا منوط به علم ودانش وعقل میداند، با جهل وخرافه، نیرنگ وظلم و ستم به مبارزه برمیخیزد اورا به د اشتن افکار طالبانی متهم کردن موجه خواهد بود؟ ولی گمان نمی رود که چنین نقد های ذهن گرایانه عامل ذهنیت دهی شود یا منجر به بیداری شعور طبقاتی گردد، باید راه ها وطریقه های دیگری را جستجوکرد. با احترام گل احمد

    • دوست عزیز گل احمد سپاس از تذکرات شما. در این مطلب و مطلب قبلی_جنبش باطنی و نقش برجسته ناصرخسرو..._ جمله های در مورد خرد ستایی ناصر خسرو درج است که اتهام یکجانبه نگری را رفع می کند. در مورد نقل قول اولی شما اینکه ناصر خسرو تنها شاعر فارسی زبان است که آن چنان داد از خرد زده، جمله نقل شده در کتاب درخششهای تیره با علامت ندا (!) ختم می شود و زبان آرامش دوستدار زبان نیمه طنز است. زیرا او این خرد گرایی و یا عقل گرایی شاعران و حکیمان اسلام را "ناقص العقل گرایی" می داند. در آینده من مطلبی راجع به این موضوع نیز تایپ و درج می نمایم.

      تشکر

      جعفررضائی

      آنلاین : جعفررضائی

  • یاران چو گردباد که جوشد ز طرف دشت / دامن به زیر پا به هوا چنگ میزنند / بی پرده نیست صورت تحقیق کس هنوز / آثار خامه ایست که در رنگ می زنند .
    از اسماعیلیه های گرامی که « حجت خراسان » شان در « درخشش های تیره » مورد باز بینی و نقد قرار گرفته است و نیز اینکه این قلم از حق آزادی بیان و اندیشه خودم استفاده مینماید ، پوزش می طلبم .
    گاهی به‌ کعبه می روم و گه به سوی دیر / دیوانه‌ام ز هر طرفم سنگ می‌زنند .
    این که ناصر خسرو ، داعی و متکلم برجستۀ باطنیان اسماعیلی بوده ، در این شکی نیست . نگارنده این سطور با فرمایش آغای گل احمد مشکل دارم . اول این که از قول آرامش دوستدار میفرمایند که « ... کمتر کسی به اندازه ناصر خسرو در باره خرد و دانش داد سخن داده باشند . » و یک صفحه سفید 102 را در کتاب « درخشش های تیره » موخذ داده اند ، جعل مطلق است . بر عکس آرامش دوستدار در کتاب نامبرده از صفحه 156 الی صفحه 175 « مساله عقل از نظر ناصر خسرو » ، « استدلال ناصر خسرو بر اساس حدیث ، آیات قرآن » ، « سبب پدید آمدن عقل » ، « در مورد چرایی و چگونه گی آفرینش عقل به منزلۀ نخستین آفریده » ، « نتایج بینش باطنی » و ... را با استدلال علمی و منطقی مورد کاوش دقیق قرار داده است . مراجعه به موخذ .
    زیر فرنام « عنوان » ( مسالۀ عقل از نظر ناصر خسرو ) می خوانیم :
    ... باطنیان از جمله ناصر خسرو اندیشۀ ارسطویی را برمیدارند و چنان می پیچانند تا پزیرندۀ تصورات اسلامی در قالب خود شود ، یا بر تصورات اسلامی منطبق گردد . باید دانست که بدون این امکان و ابزار تصرف که در وهلۀ اول به میانجیگری یهودی – مسیحی از یونانیان گرفته شده ، اسلام لااقل به همان اندازه در زاد و زیست ابتدایی اش گنگ و بی شکل میماند که مسیحیت عیسایی . دراین کار ، یعنی ریختن مایه های اسلامی به هیات مقلوب یونانی ، با پوشاندن جامۀ مبدل یونانی بر تن اسلام ، ناصر خسرو ، داعی و متکلم برجستۀ باطنیان اسماعیلی ، به همان اندازه ماهر است که سهیم . به همین جهت نیز موفق می شود آیات قرآنی را در این الگوی یونانی شدۀ ارسطویی چنان بریزد که مطلوب هر آدم جویندۀ عقل در مطاوی کلام الله گردد . با وجود این ، چنانکه خواهیم دید ، ناصر خسرو در یکی دو مورد با ابتکاری که به خرج میدهد و ناشی از تهور فکری اوست برخلاف فارابی و ابن سینا ، بی نیازی خود را از پایبندی به فکر ارسطو ثابت می کند . یعنی با استفاده از همان الگوی ارسطویی منتها بر ضد کلیت اندیشۀ یونانی ، آفرینش از نیستی را ضروری می نمایاند. شیوه بسیار طبیعی یی که او نخست به عنوان مسلمان در پیش می گیرد اینست که از یکسو پندار آفرینش از نیستی را بر آیه ای از قرآن مبتنی می سازد که خود پایۀ آن پندار است . از سوی دیگر تعبیرات خاص و بسیار غریبی از آن آیه های دیگر می کند تا دلیلی قاطع بر اثبات آن پایۀ از پیش مسلم گرفته آورده باشد . در واقع ناصر خسرو امری را بنابر گفته ای از قرآن از پیش حقیقی و مسلم می شمرد « و این طبعاً حق مسلم مسلمانی اوست » تا سپس آن امر حقیقی و قطعی شمرده را بر اساس همان گفته های همانند قرآنی ثابت کند ، و این حقی است که او به گردن قرآن دارد ! آفرینش از نیستی که جهانبینی اسلامی با آن آغاز می گردد و چنانکه خواهیم دید ناصر خسرو با مهارت و قاطعیت از آن برای اثبات بطلان تسلسل یا آفرینش از نیستی استفاده می کند .
    از آنجا که ناصر خسرو شناخت را به عقل میسر می داند ، می کوشد چنین آغازی را به حکم عقل ثابت نماید . اما برای این منظور وی باید پیش از هر چیز خود عقل را بنیان گذارد ، یعنی باید عقل را از جایی برگیرد که در بنیاد و حقیقتش شکی نباشد . این حقیقت و یقین محض برای او البته خدای ( اسلامی ) است . منتها ناصر خسرو نمی تواند همچون ارسطو عقل را حتا به ظاهر هم شده خدایی ، یا به نوعی بهره ای از خدا بداند ... الا آخر .
    این که دوستان میفرمایند : ناصر خسرو طرفدار « دانش و خرد » بوده است برای ما معلوم نگردید . برداشت من اینست که دانش و خرد ناصر خسرو ادلۀ احادیث و آیات قرآن است واین که « دانش » نیست . زکریای رازی ، اسید سلفوریک و ایتانول را کشف کرد و طریق ساخت آن را بنیان گذاشت . به او می شود گفت ، دانشمند شیمی . زوره کی نمی شود دانش را به کسی چسپاند . چاهی که آب ندارد با آب ریختن آبدار نمی شود .
    ز مذهب ها گزیدم طرفه دینی / یقین در شک و شک در هر یقینی .
    این که ناصر خسرو شاعر توانا بوده است ، جای شکی نیست . اینک نمونه کلامش :
    به گفتار زنان هرگز مکن کار / زنان را تا توانی مرده انگار / زنان چون ناقصان عقل و دین اند / چرا مردان ره آنان گزینند / منه بر جان خود بار زر و زن / قدم بر تارک این هردو برزن .

  • هرکس مطابق به احوال زمان و مکان خود و با شرایطیکه با آنها مواجه میشود مجبور است که در مقابل آن مبارزه و دست و پنجه نرم کند! علمایکه شما آنها را مورد نقد قرار داده اید جهان به نبوغ و استعداد آنها انگشت بر دندان میگیرد. به نظر من این خوب خواهد بود هر آنچه که در استعداد ذاتی شما موجود است آنرا به مردم عرضه بدارید تا از آن استفاده شود.
    ناصر خسرو و ابو علی سینا بلخی که نابغه در علوم طبعیی و اجتماعی بوده وبشریت تا امروز از دستآورد هایشان در حیات روزمره ی شان استفاده می نمایند. شناخت شان جهان شمول بوده و برای معرفی شان ضرورت احساس نمیشود. اگر تصور شما این باشد که با بد گفتن شعرا و دانشمندان قرون گذشته بر شخصیت شما افزوده میشود، این خواب است و خیال است و محال است و جنون!! بهتر این خواهد بود آنچه در فکر و کله تان دارید از خود بنوسید تا دیگران از آن استفاده نمایند. چنانچه فروخی سیستانی بزرگ چنین می فرماید:
    شرف و قيمت و قدر تو به فضل و هنر است / نه بديدار و به د ينار و به سود و به ز يان
    هر بزرگي كه به فضل و به هنر گشت بزرگ / نشو د خرد به بد گفتن بهما ن و فلا ن
    تشکر

  • قابل توجه نگارنده گان و ناشرین محترم مطلب فوق الذکر میخواهم موضوع خودرا با فرد کوتاه زیر اختصار بخشم:
    ترسم نرسی به کعبه اعرابی کین راه تو میروی بترکستان است
    منحیث یک هموطن، یک مسلمان، یک انسان تحصیلکرده و یک برادر خواهش بنده از نویسنده گان، متفکران و ناشران محترم عصر ما اینست که ما نباید بخاطر کسب شهرت یا ممکن بخاطر خدماتی که از دیدگاه خود حدس میزنیم، شخصیتها و بزرگان معروف فرهنگی، مذهبیی وعلمی تاریخ را که در کشور و جهان ماحول ما از قرنها پیش مورد احترام جامعه بوده و میباشند همچو: ناصر خسرو بلخی، ابن سنای بلخی، حافظ شیرازی، سعدی شیرازی،مولانا جلال الدین محمد بلخی رومی، عمر خیام، خواجه عبدالله انصار، عبدالقادر بیدل، امیر خسرو بلخی دهلوی را مورد سوء ضن ویا بیحرمتی قرار دهیم. آنها مطابق عصر و زمان خود زیسته اند و حالا در قید حیات هم نیستند تا ما دیدگاهای ایشانرا مورد تحقق و بررسی مطابق به عصر و زمان خویش قرار دهیم. آنها درکل مورد تایید جامعه عصر خود بوده واز احترام خاصی در عصر ما نیز بوده اند. ممکن هرکسی در هر دوری عاری از خطا نبوده باشد و در جزییاات شاید بعضی موضوعات گذشتگان از دیدگاه عصر ماه طور دیگری تعبییر شوند و یا شاید ما در برداشت و تعبییر مان اشتباه کنیم. بهر صورت قضاوت و ابراز نطر منفی پیرامون دیدگاهای بزرگان و دانشمندان تاریخی برای ما در خور عالمانه نخواهد خواهد بود. بهتر است بزرگان و دانشمندان تاریخی خودرا طوریکه حرمت شده اند ما هم نماییم و از قضاوت غیر منصفانه در بابر دیدگاهای ایشان اجتناب ورزیده و با عث ایجاد بد بینی و شگاف در میان مردم خود نشویم. ما و شما کم در گیر کشمکشها و جنجالهای بیهوده هستیم که مخالفتها و درزهای دیگری را باز کنیم.
    احترام دیپلوم انجر شاه بیک "طالبی".

    آنلاین : http://www.kabulpress.org

  • خر باش که این جماعت از فرط خری
    هر کی نه خر است ، کافرش می خوانند
    گاویست بر آسمان قرین پروین
    یک گاو دگر نهفته در روی زمین
    چشم خردت باز کن از روی یقین
    زیر و زبر دو گاو ، مشتی خر بین

  • ناصرخسرو نخستین و یکی از دو حجت ایرانی جنبش باطنی بوده. دومین و آخرین حجت ایرانی جنبش باطنی حسن صباح بوده است. بدینسان بینش باطنی که خود از چنین "عقلی" برمی آید، عقل کژرستۀ آدمی مسلمان را کت بسته به قیمومت ابدی پیغمبر و تعلیم مطلق امام تحویل می دهد...در بستگی با بینش و جنبش باطنی در اینجا نخست باید دو نکته را باز کنیم. یکی سرشت فرقه یی و سرّی باطنیت را و دیگری تحول نهایی خطرناک و از بنیاد خردزدای آن که از دورۀ "دعوت جدید" با ظهور حسن صباح روی می دهد..."حسن صباح بکلی درِ تعلیم و تعلم[=آموزش و مباحثه] را دربست و گفت خداشناسی به عقل و نظر نیست. به تعلیم امام است"...

    در بستر و دنبالۀ این تحول از پایه خردزای و ناظر بر حکومت مطلق امام از طریق سخنگو یا نمایندۀ همه جا حاضر اوست که در جنبش باطنی به تعلیم و ماجرای عجیب و غریبی برمی خوریم که نوید فرارسیدن قیامت را می دهد و شریعت و فرائض را از امت برمی دارد. چنانکه خواهیم دید این واقعه است که مطابق با تمایل زمانه در نقلی مخدوش و مونتاژشده نظر آخوندزاده را جلب می کند و او در آن چرخشی روشنفکرانه در دین کشف می نماید...

    آنلاین : http://fromwest.blogfa.com/

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس