من پاسخم را از جناب رفیع صافی گرفتم
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
در این تردیدی نیست که زبان فارسی امروز در ایران نه آن زبان پهلوی ساسانی بلکه زبان کاملاً متأثر از زبان فارسی یا دری خراسانی است که از خراسان قدیم و از مشرق بسوی مغرب و فارس گسترش یافته است. زبانی که امروز زبان رسمی ایران و زبان فارسی است، آن زبان پهلوی ساسانی نیست. زبانی است که از خراسان شرقی، از بلخ و بخارا بدانجا رفت و بر زبان پهلوی ساسانی چیره شد. زبان فارسی، یا دری و یا تاجکی امروز ، در سده های دور در دو کنار دریای آمو و در شهرهای شرقی خراسان شکل گرفت و رشد کرد. قدیم ترین نظم و نثر فارسی دری در بادغیس، مرغاب، سیستان، جوزجان، بلخ، ثمرقند و بخارا بوجود آمد. شاعران و نویسندگان چون: عباس مروزی، حنظله بادغیسی، محمد بن وسیف سیتانی، ابو حفص ثمرقندی، ابوالموید بلخی، جوزجانی، رودکی و غیره. از این رو است که امروز علی رغم مخالفت آدم های متعصب و قوم گرا، دری ستیز یا فارسی ستیز در افغانستان و بیرون از آن زبان های به نام فارسی در ایران، دری درافغانستان و تاجکی در تاجکستان یک زبان اند و این سه نام بر یک زبان است. آنچی را که آقای صافی هم به صراحت نگاشته اند.
جناب سمیع صافی آنگونه که خودشان می گویند به زبان فارسی و دری نه به عنوان دو زبان جداگانه بلکه از زاویه ی تاریخی و رشد زبان نگاه می کنند. اما کسانی که زبان را ابزاری در جهت مقاصد سیاسی و تبعیض و بی عدالتی قومی و زبانی در افغانستان بکار می برند، فارسی و دری امروز را دو زبان مختلف و جدا از هم تلقی می کنند. برای آنکه جلو رشد و انکشاف و حتی بقای زبان دری یا فارسی را در افغانستان بگیرند. من در یکی از نوشته های این گونه آدم های مغرض و متعصب خواندم که نگاشته بود : ببنید برخی از کسانیکه مزدور ایرانی ها هستند و برای فرهنگ ایرانی تبلیغ می کنند، به جای "میرمن" کلمه "بانو" را بکار می برند و به جای پوهنتون ، دانشگاه می نویسند.
جناب صافی بسیار دقیق فرموده اند که وقتی به دری یا فارسی گپ بزنم می گویم دانشگاه می روم اما به پشتو پوهنتون را بکار می برم. یقیناً این استفاده ی درست زبان است. اگر گفته شود که: زه دانشگاه ته حم، زبان را درست استفاده نکرده ایم.
با تشکر از جناب رفیع صافی امید وارهستم که بحث ایشان راهگشای خوبی باشد برای استفاده ی درست زبان و کار برد واژه های هر زبان در جای خودش بدون تعصب و تبعیض و نادانی.
اینک توجه خوانندگان کابل پریس را به پاسخ آقای رفیع صافی جلب می کنم:
« سلام به جناب اندیشمند: خوشحالم که شما لا اقل به رغم دیگران، پرسش های را در این زمینه مطرح می کنید. به پاسخ شما می پردازم.
در نبشته ی خود مکرراً تأکید کرده ام:
1- زبان "دری" زبان ادبی مردم افغانستان، ایران و تاجکستان است، ازینرو استفاده ی واژگان نامبرده در هر سه کشور مروج است. شما اگر از یک ایرانی با سواد بپرسید، صد در صد به شما از اصالت زبان دری و واژه های ناب آن تعریف خواهد کرد. من یگانگی زبان فارسی و دری را رد نمی کنم، بلکه مانند مؤرخین و زبان شناسان به این عقیده استم که زبان فارسی در زبان دری مدغم شده و از این رو یگانه است. به هیچ صورت نمی توان فارسی را از دری جدا فکر کرد، مراد من از کاربرد و استفاده ی نام درست در عرصه ی زبان است، نه تفکیک و جدا سازی.
2- زمانی که آقای کریم خرم، در اثر سبکسری و تعصب، همان عمل زشت را مرتکب شد، نبشته ی زیر نام "چند گپ با جناب عبدالکریم خرم" را در سایت خودم و دیگر رسانه ها به نشر سپردم که در آن نبشته کریم خرم را به تعصب، تنگ نظری و خامی محکوم کرده بودم. این نبشته هنوز در سایت من "در قلمرو فرهنگ و اندیشه" موجود است، بروید و بخوانید. وزارت فرهنگ ما بدستور پاکستان و افراطیون مذهبی توسط این پهلوان فلج شده بود و دست آورد وی را هر افغان آگاه می تواند ارزیابی کند. فکر می کنم، زشت ترین نبشته در مورد کریم خرم و عملکرد وی از این حقیر بود.
3- من بطور خلاصه، از چند مشاهیر نام بردم و با صراحت برای تان می گویم که زبان فردوسی، حافظ شیرازی، سعدی شیرازی، کمال خجندی، رودکی ثمرقندی، خیام نیشاپوری و مولانای جامی و سنایی و بیدل، همه یک زبان است، همان زبان ادبی کلاسیک دری. اگر به جای آن، ملت ایران یا مردم ما فارسی خطاب می کنند، در ماهیت و اصل زبان هیچ تغیری وارد نمی شود. بازهم تأکید می کنم که هدف من از کاربرد دقیق و درست زبان است. زبان فارسی بازمانده ی زبان پهلوی و لهجه ی متأثر شونده از زبان دری است. ولی به خاطر اینکه کلمه ی "دری" در زبان محاوره کمتر استعمال شده است و نفوذ کلمه ی فارسی و فارس بعد از دوره ی صفوی ها و استیلای آنان بر کشور ما نسل به نسل مورد استفاده بوده است و اکنون که آنان بخواهند روش و دگرگونی کلمه را از "فارسی" به "دری" بیان دارند ، شاید برای مردم عام نامانوس باشد، لذا کلمه پسوند"فارسی دری" را بکار می برند. این کار را با تأسف حتی استادان و دانشمندان ما نیز می کنند. تأثر من از یک بابت بسیار عمیق است، و آن اینکه به مردم و ملت خود در مورد بزرگی و عظمت زبان شان "دری" که مادر زبان فارسی است، صحبت می کنم و دلایل و استدلال علمی و تاریخی می آورم، اما این ها بالای من قهر اند که چرا عظمت زبان شان را آشکار می کنم؟ عجب!!
4- من هرگز طرفدار مخلوط کردن زبان ها نیستم و بارها به صراحت گفته ام که هر زبان باید در جای خودش سالم استفاده شود و هیچ نیازی به یک جا کردن نیست. من به تمام زبان های کشورم احترام می گذارم و به این عقیده استم که هرکدام آن بجای خودش درست استفاده شود. بطور مثال: وقتی من به زبان دری حرف می زنم، می گویم:«من به دانشگاه می روم» و وقتی به پشتو حرف بزنم، می گویم:« زه پوهنتون ته حم» . حالا، اگر ما در هردو جمله، واژه ها را تعویض کنیم، خلاف مقررات زبان عمل نموده، زبان را خوب و درست استفاده نکرده ایم.
5- من اشاره به کاربرد سالم در زبان دارم و زبان ها را به جای آن ها دقیق استفاده می کنم، این طریق درست آن است. اگر من شخصی را با پدرش به یک اسم صدا بزنم، عاقلانه نیست، باید هر کدام شان را با نام خود شان صدا زد.
به پرسش پنجم شما ، در بخش سوم پرداخته ام. یک بار دیگر تکرار می کنم که : منظور من از استفاده و کار برد درست زبان با نام درست آن است نه جدا سازی زبان!!! دوستان صاحب قلم ایرانی بنده ، با گفتار من موافق اند، اما قناعت هموطنان خود را تا هنوز حاصل نکرده ام.
شما به سلامت باشید. رفیع
پيامها
28 فبروری 2010, 01:50, توسط عصر
جناب اندیشمند، آفرین!
اعتراف اول را که گرفتی. اما این سوال هنوز جایش باقیست اگر فارسی و دری یکیست و سمیع رفیع دران شک ندارد، پس آنهمه طایلات و لاطایلات در برابر باختری خواندن چه بود؟ باختری هم همین را گفته است. این که باختری فارسی گفته و دری نگفته معنی اش این نیست که باختری از دری بودن این زبان انکار کرده باشد. آنهمه اسناد و دلیل آوردن برای باختری به چه دلیل بود؟ مگر نه آنست که سمیع رفیع با قد بلندک در برابر باختری در پی ابراز وجود بود؟ وانگهی، شرم مان باد اگر اصالت و اصلیت زبان خویش را از از بیسوادان تصدیق بگیریم.
28 فبروری 2010, 04:31, توسط مزاری
آقای عصر دولتشاهی ! با تائید وپذیرش پیام تان این حقیر نیز آفرین میگوید به آقای اندیشمند که توانست بطور مستند از آقای ساپی سند بگیرد که زبان فارسی ، دری ، فارسی دری ، دری فارسی فقط یک رنگ دارد نه شتریست ، نه قرمزی و نه سرخ است و نه نارنجی !
آیا آقای ساپی میتوانند تمام واژه های ویژۀ زبان فارسی دری شهنامه را برایما شناسایی کرده به معرفی بنشینند که هزاران در هزار است ؟ مانند غنودن ، خسپیدن ، دژ ، تیر ، کمان ، خورشید ، گل ، گلاب ، آسودن ، سرایدن ، آرامگاه ، رزمگاه و و و و و و .
28 فبروری 2010, 07:02, توسط قاضی زاده
فکر می کنم آقایان عصر دولتشاهی و اندیشمند برای پرکردن اوقات فراغت خود به این سرگرمی ها مشغول شوند. من نمی دانم سمیع رفیع چه کاره است که شما خوشحال شده اید که از او اعتراف بگیرید. به نظر من داور قرار دادن اشخاص بی سوادی همچون سمیع رفیع در مورد زبان فارسی جفا در حق این زبان است. سمیع رفیع به حدی نا آگاه است که نمی تواند با رعایت اصول املایی و نگارشی زبان، چند کلمه بنویسد ولی شما چنین شخصی را داور قرار می دهید و از او سوال می کنید و پاسخ دریافت می کنید.
من که متخصص زبان فارسی نیستم در همین پاسخ کوتاه وی به چند اشتباه فاحش املایی و انشایی برخوردم:
به رغم دیگران= به رغم میل دیگران
ثمرقند= سمرقند( نام شهر بزرگ و تاریخی را نمی تواند درست بنویسد)
تغیر= تغییر
هدف من از کاربرد= هدف من کاربرد
نفوذ کلمه فارسی .... مورد استفاده = ؟؟؟؟؟؟
نمی دانم که چه طور کسی که آگاهی اش نسبت به زبان فارسی تا این حد است به خود حق اظهار نظر در مورد مسائل مربوط به این زبان را می دهد؟
انترنت در کنار خوبی هایی که دارد، به این مشکل دامن زده که بسا اوقات هر کس و ناکس در خصوص هر موضوعی که می خواهد اظهار نظر می کند بدون این که پیش نیازهای اظهار نظر کردن را فراهم کرده باشد.
28 فبروری 2010, 07:11, توسط تنویر
اینکه آقای اکرام اندیشمند ادعا دارند وزیر سابق اطلاعات و کلتور به دستور پاکستانی ها عمل میکرد نشان دهنده بیخبری موصوف از سیاست است.
دولت پاکستان از همه بشتر از آنهایی هراس دارد که زبان پشتو را میخواهند رونق دهند و حفظ کنند. اگر ادعای آنهای را که آقای خرم را به پشتونیزم متهم میکنند قبول کنیم پس باید گفت که پاکستان دشمن درجه یک او بوده و خواهد بود.
تمام تلاش پاکستان در این سمت است که زبان پشتو ، عنعنه های پشتونها و اتحاد پشتونها را کاملا از بین ببرند تا پشتونهای آنطرف خط دیورند از پشتو و پشتونیت خبری نداشته و بیشتر پنجابی شوند، زبان اردو بیاموزند، کلتور پنجابی ها را اختیار کنند تا با این اسمیلاسیون کردن در آینده حتی حرفی از اتحاد پشتونهای دو سوی خط دیورند موجود نباشد. اگر یک دانشمند پشتون که به پشتو صحبت میکند و افغانستان را وطن خود میداند و یک غیر پشتون بدست پاکستانی ها بیفتد شما باور داشته باشید که آنها اول پشتون را از بین میبرند.
من همچنان نمیدانم که اگر آقای اندیشمند قبول دارند که فارسی در بطن زبان دری پرورش یافته و خارج شده پس چرا نمیگویند که آقای صافی و دیگران که اصرار دارند باید دری گفت بر حق اند ؟
28 فبروری 2010, 11:17, توسط Omar Paiman
سلام به دوستان و دست اندرکاران سایت کابل پرس?:
آقای رحیل عصر دولت شاهی، که همان مزاری و قاضی زاده و هر چه ازین جنس است، فقط دو نفر است که در اینجا زیر نام های مستعار، به تحقیر و توهین وقت خود را ضایع میکنند، یکی آقای عصر رحیل دولت شاهی و دیگری، میرویس غیاثی که آقای رحیل زیر نام: مزاری، عصر، احمد، قاضی زاده، زلمی، حمید، افراسیاب، یک دوست، سهراب سپهر، هوشنگ، ولی تاجیک، خراسانی و .. پیام های زشت در انترنت میگذارد و میرویس غیاثی، زیر نام: احمد مهاجر مقاله می نویسد و زیر نام، ابراهیم ادهم و قاضی زاده نیز پیام های زشت در انترنت میگذارد. من این پیام هاس ناگوار را تا امروز ثبت نموده، با یک مقایسه و مستند به اثبات رسانیده ام که یک شخص است. محور صحبت با طرز جملات و هدف آن شخص، قضیه را روشن میسازد. البته، من تمام این اسناد را به استاد رفیع فرستاده ام تا در بخش سریال شان زیر نام ( مستعارنویسان مجهول الهویت در انترنت) نشر کنند، تا هموطنان ما این دو چهرهء تابناک را بهتر بشناسند. امیدوارم که پس از خوانش این پیام باز بیایید و باز دشنام بدهید تا اسناد ما مکملتر گردد.
آقای رحیل نوشتهء ( اقطاب های بخواب رفته و دست نشاندهء فرهنگ و ادبیات ما) را خوانذید؟؟ من که از خوانش آن کیف کردم بخدا. سراسر حقیقت. حالا دانستید که اقطاب های شما نزد استاد رفیع میلنگنند. ایراد های استاد رفیع، در برابر اظهارات استاد باختری، نه تنها که وارد است، بلکه تاریخ میسازد. البته استاد همان روز نشه بودند و نمیدانستند که چی بگویند. قاضی زاده، تو میدانی که ما همگی در نوشتن پیام، یا حرفی را فراموش میکنیم و یا از تایپ میماند، این اشتباه بسیار کوچک است و هرکس مرتکب میشود. استاد رفیع مانند آفتاب می درخشد و خفاشان به آفتاب نمی توانند نگاه کنند. راستی آقای عصر، قطب ابجد خوان تان، کاظمی هم شاگرد نالایق استاد رفیع برآمد. من اگر جناب فاضل صدیقی را ببینم، دستان شان را میبوسم و استاد یما را نیز. بخدا به شما دیگر هیچ آبرو نمانده. اما میدانم که وقتی سریال استاد رفیع قسمت آخر آن نیز نشر شود، این نوشته ها شامل تاریخ ادبیات ما خواهد شد و در آن کتاب، چهره های مضحک نیز افشا میشوند.
من به آقای اندیشمند، رحمت میگویم که با نوشته های استاد رفیع قناعت کردند، اما شما که اهل شورای نظارید و رقیب تان نیز شاگرد سیاف خونخوار، تا دم مرگ از سر خر جهالت تان پایان نخواهید شد. اخلاق یکی را ملا های دیوبندی پاکستان خراب کرده و از شما را شورای نظار... خداوند هدایت نصیب کند.
یک چیز را فراموش نکنید که شما اینجا آمده باد های دل تان را خارج میکنید و بدون مسئوولیت به توهین و تحقیر دیگران دشنام میدهید، اما این نوشته های تان روزی هویت شما را افشا خواهد کرد...
28 فبروری 2010, 12:56, توسط عصر
آقای عمر پیمان!
شما مطمین باشید که کابلپرس خود به درستی میتواند تشخیص کند که درینجا کی کیست. من که عصردولتشاهی باشم، با ایمیل خودم وارد این سایت شده ام. حالا اگر ده ایمیل ونام مستعار دیگر را به کار ببرم، (آی پی) کمپیوترم نزد کابلپرس ثبت است و آنها به ساده گی آب خوردن میتوانند دریابند که کدام نام های مستعار به چه کسی تعلق دارد. آنچه کابلپرس میتواند درین راستا انجام دهد، ساده ترین شکل دریافت هویت اشخاص پیامگذار است. اما شیوه های پیشرفتهء تخنیکی نیز وجود دارد که به صورت قطعی هویت اشخاص پیامگذار را دریابد.
آقای عمر پیمان که به احتمال قوی شخص آقای رفیع اند، دل به این خوش کرده اند که از روی "شیوه" ی نگارش پی به هویت پیامگذاران می برند. اما ایکاش آقای رفیع این قدر درک میداشت و متوجه این نکته میشد که از روی شیوهء نگارش خودش نیز میشود تا اندازء زیادی پی به هویت پیام گذاران وبلاگ هایش برد. نود نو در صد پیامگذارانی که در وبلاگ های سمیع رفیع پیام می گذارند یک نفر است و این نفر هم خود سمیع رفیع است.
سمیع رفیع هیچ پیامی را که مخالف گفته هایش باشد، در وبلاگ خود نمیگذارد. هر پیام مخالف برای رفیع یا "زشت" است یا "بی ادبانه". به همین بهانه او پیام های دیگران را حذف میکند. سایر پیام ها همه در تعریف و توصیف از آقای سمیع رفیع است. آنهم تعریف و توصیفی که هیچگونه ثبوتی دران وجود ندارد. این کار را جز خود سمیع رفیع کس دیگری نمیکند. سمیع رفیع بو برده است که میتوان از روی فارمت و شیوهء نگارش پیامگذاران به هویت اصلی آنها پی برد. ازینرو پیش ازآن که کس دیگری در مورد پیامگذاران وبلاگ هایش (یعنی خودش) چیزی بنویسد و چهرهء خود پرست او را افشا کند، اینجا آمده و میخواهد بگیرد که نگیرندش.
اما حالا دیگر دیر شده. سمیع رفیع یا پیام های وبلاگ های خود را باید پاک کند یا این که چشم به راه بنشیند که افشا شود که همهء پیامگذارانی که او را تقدیس میکنند شخص خودشان اند...
از کابلپرس خواهش میکنیم که اگر لازم دیدند به افشای پیامگذارانی که از یک (ای پی) و کشور پیام میگذارند، بپردازند. تا سیه روی شود هرکه......
1 مارچ 2010, 15:27, توسط ابراهیم ادهم
آقای عمر پیمان که بجز از گرفتن پاچهء مردم کاری دیگری ندارید و از دانش بی خبرید و می خواهید در میان سرو صدا ها خود را پنهان کنید! بنام هر کس کس دیگری را پیوند نزنید. مگر نام خود تو عمر پیمان است؟!!
به نظر بنده این شما هستید که آقای رفیع را بیشتر از هر کسی دیگر توهین می کنید. چون در میان این همه دانشمند کسی دیگری پیدا نشده است، به جز از شما جاهل سرتمبهء بی سواد که از رفیع صاحب دفاع کند!
یک ضرب المثل و یک مثال برای این کار شما می گویم:
1ـ گفته اند: اگر می خواهی کسی را در ذهنیت ها بکوبی از او بد دفاع کن. این دفاع های نابخردانهء شما از سمیع رفیع بیشتر از هرکسی دیگر او را ریشخند می سازد.
2ـ روزی کسی به افلاطون خبر آورد که؛ فلان شخص ترا دوست دارد! افلاطون بسختی گریست. علت را جویا شدند؟ پاسخ داد: چون او شخصی جاهلی است و حتما صفتی از خود را در من دیده است که مرا چنین دوست داشته است. پس دوست داشتن شما آقای استاد رفیع را به همین داستان می ماند.
اینکه چه کسی مستعار می نویسد و یا نمی نویسد، این حق را کابل پرس? برایش داده است، علی الرغم انف شما. قل موتوا بغیظکم.الآیة. ااز غصه بمیرید که مردم جهالت شما را نمایان می کند. این هم شما و این هم گلهای علمی که رفیع صاحب به آب داده است و ببینید و از سر صدق گریه کنید به این استاد بی سواد تان!!
*******
استاد دست بردار اهل این کار نیستی!!
جناب محتر آقای رفیع باز هم تحت عنوان شناسای واژه های دری، مقاله ای مبسوطی در کابل پرس نگاشته اند و گویا بر ادعای خود پافشاری دارند که فارسی و دری دو زبان از هم جداست. منتها این بار غیر مستقیم.
در این مورد من بیشتر چیزی نمی نویسم، چون اندیشمندان زیادی در این باب سخن به کفاف گفته اند و عاقلان را آنهمه کافیست.
اما این بندهء حقیر و فقیر بازهم به گل افشانی های رفیع صاحب از دریچهء علمی انگشت می گذارم. شما هم دقیق بخوانید و اگر جایی از من اشتباه بود اصلاح کنید. ولی به خاطر خدا برچسپ سیاسی نزنید!!
از سویی دیگر امیدوارم که، این کلمات بنده به دانش سمیع صاحب بیافزاید نه به قهر و غضب ایشان و عمر پیمان (اسم مستعار)!
* یاد دهانی: من بخاطر فرق گذاشتن، کلمات آقای رفیع را با شمارهء 1،2،3، و... نشانی کرده ام و توضیحات خود را با نشان گل * مشخص کرده ام.
********
* نشانی دادن کلمات دری یا فارسی در اشعار کلاسیک از جانب آقای سمیع رفیع علمی نمی تواند یک تحقیق علمی باشد. به چند دلیل:
1ـ اینکار به این شعر می ماند.
آن که در جوی می رود آب است
آنکه بیدار نیست در خواب است
زن نو را عروس می گویند
مرغ نر را خروس می گویند
2ـ هر باسواد می داند که مفاهیم این واژه ها چیست؟ اینکه در فلان شعر وارد شده باشد یا نشده باشد.
3ـ از سوی دیگر؛ آقای سمیع در سدد بیان معانی این واژه هستند، و این اشعار هیچگاه نمی تواند صرف با داشتن همان واژه معنای واژه را هم تقدیم کنند. بهتر بود ایشان به قاموس های حل واژه حواله می کردند، تا دیده شود که این واژه ها را چگونه ترجمه کرده اند. مثلاً؛ غیاث اللغات، فرهنگ عمید، لغت نامهء دهخدا، و صدها قاموس دیگر...
4ـ در آخر اینکه آقای رفیع از ریشه یابی کلمات عربی در پارسی سخت عاجز اند و بهمین خاطر هر کلمه را از دل خود معنای واژه یا کلمهء مدعا خوانده اند. حتی در بعضی موارد چند واژه کاملا از هم متفاوت عربی را ترجمه و یا معنای یک واژه فارسی آورده اند. که در ذات خود این را میگویند جمع متضادین!
این هم اشاراتی بر نگاشته های آقای سمیع رفیع:
1ـ جناب شان چنین ارشاد کردند: دانش آموز، آن که دانش آموزد، علم آموزد، دانش و علم فراگیرد، شاگرد مدرسه و مکتب، طالب علم ، آموزنده ی علم. لغت عربی آن متعلم است که نیز کاربرد دارد. هرگاه کسی مطلبی ادبی بنویسد، بهتر است از لغت دری آن «دانش آموز» استفاده کند، تا دیگرانی که زبان دری را در سراسر جهان آموخته اند، مراد گوینده را بدانند.
* از گفته ایشان چنین می آید که کلمه عربی «دانش آموز» متعلم است. ولی خود شان در همین نگاشته مهربانی کرده اند که (طالب علم) معنای دانش آموز است.
در تقارب معنای این دو کلمه حرفی نیست، ولی در بلادالعربیة به دانش آموز (طالب) و به جمع آن (طلاب) می گویند. نه متعلم. البته در مرحلهء ابتدائی و ثانوی. یعنی کلمهء متعلم عربی است، ولی اسم خاص دانش آموز نیست و در کشور های عربی معمول نیست!اما در افغانستان ما آن را معمولاً شاگرد می گویند.
2ـ جناب شان فرموده اند: آموزش، اسم مصدر از آموختن است و عمل آموختن را گویند و به معنی، تعلیم نیز به کار رود. در زبان دری موارد کاربرد بسیار دارد.
* اینجا استاد رفیع طوفان کرده اند! چون ما در ادبیات فارسی شنیده بودیم که هر کلمه ای که در آخرش دال و نون و یا تا و نون باشد مصدر است، مثل کردن، خوردن، بردن، خواستن، خاستن، نشستن و... یعنی اینکه، آموختن خود مصدر است و بر خلاف گفتهء ایشان باید آموزش اسم فعل و برخواسته از مصدر آموختن باشد نه بر عکس. شاید آموزش صفت مشبهه از مصدر آموختن هم باشد؟
3ـ ایشان فرموده اند: پیشین، به معنی پیش . سابق . قبلی .. قدیم . متقدم . گذشته، اصطلاح کاملا مروج مردم افغانستان است و کلمه ی « اسبق» عربی است. بزرگان ما همواره کلمه ی « پیشین را به کار برده اند.
* از حرف ایشان معلوم می شود که در این معانی که برای کلمهء پیشین پیش بینی کرده اند تنها کلمهء اسبق عربی است. جناب شان بدانند که؛ کلمات سابق، قدیم و متقدم هم مثل اسبق عربی اند. منتها فرق شان در این است که هر کدام از اینها معانی و مفاهیم جدا از هم دارند که نمی توانند ترجمهء کلمهء پیشین باشند.
مثلا سابق اسم فاعل است.
(قبلی) هم در عربی نه یک کلمه بلکه دو کلمه است ، که قبل مصدر است و(ی) هم یای متکلم و این کلمه به این معناست؛« قبل از من». نه به معنای پیشین که آقای رفیع گفته اند.
متقدم هم به معنای پیشین نیست و اسم فاعل از باب تفعیل است که به معنای «پیش کرده شده» است، نه پیشین.
اسبق هم اسم تفضیل از سابق است و به معنای بسیار بسیار سابق، نه پیشین که آقای رفیع گفته اند.
* این اشارات مختصر می رساند که جناب استاد هنوز در فرق معنای کلمات بویژه کلمات عربی مستعمل در فارسی، مشکل دارند و همان برداشت عوام افغانستان را از کلمات به عنوان شرح علمی تقدیم کرده اند.
دیگر اینکه هرگاه دو کلمهء عربی را در حروف مشترک دیده اند فکر کرده اند که معانی آنها یکیست.
4ـ اینجا چنین نگاشته اند: بسنده ، به معنی کافی و بس و کفایت. «بسنده و بسنده کردن» در زبان دری مردم افغانستان مروج است. کلمه ی «اکتفا »، عربی بوده و نیز استفاده می شود. اما اهل قلم و پژوهش، لغت دری را بیشتر به کار می برند.
* در این پاراگراف هم فرق میان کلمات کافی، کفایت و اکتفاء در نظر آقای رفیع یکی اند. و قسمیکه بسیاری ها می دانند این کلمات کاملا معانی جدا از هم دارند. ولی آقای رفیع همه را بسنده ترجمه کرده اند.
کافی اسم فاعل از کفی یکفی کفایة است. کفایت خودش مصدر است و چنین نگاشته می شود «کفایة»
ولی اکتفا از باب مصدر افتعال و خود مصدر ثلاثی مزید است.
* به لحاظ خدا استاد گرامی استاد رفیع! توجه داشته باشید که این کلمات در عربی هرکدام معنای خاصی خود را دارند و نمی توانند هرکدام آن ترجمهء یک کلمهء بسنده باشند.
اگر این کلمات عربی است نباید آنها در معنای غیر محلشان ترجمه گردد!!
5ـ استاد رفیع گفته اند: پست، به معنی دون و دنی، ذلیل، زبون، خوا، بی مقدار. واژه های « اوباش و ارازل» ، در زبان عام قابل استفاده است. در نبشته ها، داستان ها، نقد ها و اشعار و مسایل ادبی، لغات مثل «پست و فرومایه» به کار می رود و این هر دو مربوط به زبان دری اند.
* پست تنها به معنای دنی است، و باقی؛ دون، ذلیل و.. اصلا معنا و ترجمهء کلمهء پست نیستند. اگرچند استاد گمان کرده اند که چنین است.
دون در عربی به معنای نزدیک
و ذلیل به معنای خوار است.
اینکه در افغانستان برای انسان ذلیل کلمهء پست و خوار را استعمال می کنند، گزینش عوام است و آن را مفهوم می گویند نه معنا.
البته استاد متسحضر هستند که فرق است میان معنا و مفهوم؟!!
6ـ این کلمه را چنین معنا کردند: میانه، به معنی وسط و میان است. واژه ی «اوسط»، عربی بوده که در زبان دری نیز قابل استفاده است، اما لغت «میانه» دری بوده که بیشتر و زیباتر به کار برده می شود.
* اینجا هم همان اشتباه های قبلی تکرار شده است.
وسط هم مثل اوسط کلمهء عربی است، ولی استاد تنها اوسط را عربی گفته اند، چرا؟ نمیدانم.
اما در معنا، وسط با اوسط فرق فاحش دارد. اینکه استاد هردو را معنای میانه دانسته اند، باز هم من نمی دانم چرا؟!
شاید این دستور جدید زبان عربی و یا فارسی باشد؟!
7ـ افسانه، به معنی، قصه، داستان، سرگذشت و حکایات گذشتگان می باشد. « اساطیر» ، عربی بوده که به ندرت استفاده می شود. کلمه ی «افسانه» صد در صد به گوش مردم ما آشنا بوده و معنی آن را همه در هر سن و سالی که استند، می دانند. در زبان عام به آن «اوسانه» می گویند، اما من یقین دارم که ده در صد مردم ما به لغت « اساطیر» آشنایی نداشته و معنی آن را نمی دانند.
* باز همان آش و همان کاسه!
اساطیر و قصه هردو عربی اند. اما استاد تنها اساطیر را عربی دانسته اند؟ چرا؟ خودشان پاسخ دهندچرا!
اساطیر جمع اسطوره و با قصه فرق دارد. چون قصه می تواند واقعیت داشته باشد، ولی اسطوره که جمع آن اساطیر است همان داستان های خیالی را می گویند که معنای قصه نیست.
8ـ حرمت ، به معنی احترام، شکوه ، آب رو، منزلت ، قدر، مرتبت ، عز شرف ، بزرگی ، این لغت در زبان دری مروج است. بعضی ها، واژه ی «پاس» را نیز به جای آن استفاده می کنند، اما بیشتر در زبان گفتاری و عام.
* کلمهء حرمت اصلا فارسی و یا دری نیست.
حرمت (حرمة) مصدری از مصادر مثل حرام است و به معنای ممنوعه. نه به معنای احترام.
البته عوام چنین می پندارند که حرمت به معنای احترام است.
ولی احترام از باب افتعال به همان مفهومی است که ما استعمال می کنیم.
حرمت (حرمة) معنای کاملا جدا از احترام دارد. استاد توجه کمی بخرج بدهند!
9ـ گسترش ، به معنی، عمل ِ گسترده است. هر چیز را که توان پهن کرد از دام و بساط و فرش و امثال آن، به آن گسترش گویند. واژه ی «توسعه» نیز کاربرد دارد، اما عربیست.
* گسترش اسم فعل از مصدر گستردن است. نه آنچه که استاد زحمتش را کشیده اند. اسم فعل نمی تواند اسم اشیاء باشد و یا اینکه هرچه قابلیت گستردن را داشته باشد گسترش است.
جناب استاد مستحضر هستند که اسم فعل با مصدر کمکی فرق دارد، حتی در فارسی و یا دری!
10ـ بزرگ داشت ، به معنی؛ احترام ، تعظیم ، تجلیل ، اعزاز ، تبجیل ، تکریم، تفخیم ، تعزیز ، حرمت.
واژه ی «تجلیل»، نیز موارد استفاده دارد، اما لغت وارد به زبان دری، «بزرگ داشت» است.
* اینجا استاد معنای مرادف بزرگداشت در فارسی و یا دری را نیافتند و از همین رو برای معنای آن یک خروار کلمات عربی را مترادف کرده اند. حال اینکه کلمات « احترام ، تعظیم ، تجلیل ، اعزاز ، تبجیل ، تکریم، تفخیم ، تعزیز ، حرمت..» در عربی هرکدام معانی و مفاهیم مختلف دارند و چگونه می توانند همه در یک زمان ترجمهء کلمهء بزرگداشت باشند؟؟! شما خود دانید!
11ـ همگان ، به معنی همه و مجموع ، کاربرد بسیار خوب در زبان دری دارد..
* همگان در دری یا فارسی بطور مستعجم آن «دسته جمعی» ترجمه شده است، نه مجموع. چون مجموع در عربی اسم مفعول است و اگر عوام افغانستان آنرا همگانی بدانند، در غیر محل آنست!
بهتر بود استاد مرادف آن را در دری می یافتند!
12ـ فرهنگ، مجموعه ی از باور ها و رفتار های انسان هاست. فرهنگ به معنی، ادب، تربیت، دانش، علم، معرفت و آداب و رسوم است.
* همین قدر می گویم که این معنای فرهنگ نیست که استاد گفته اند. فرهنگ همان کلچر در انگلیسی و همان الثقافة در عری است که اسم جنس است و فصلهای آن همان چیز های است که استاد گفتند. این را هم می دانید که کسی جنس را به افراد آن تعریف نمی کند. بلکه تعریف هر چیز طوری ارائه شود که شامل افراد آن باشد!
یعنی گفته های آقاری رفیع تعریف فرهنگ نیست، بلکه افراد و اجزای فرهنگ هستند.
مگر عمر پیمان این خبط ها را با دشنام دادن دیگران اصلاح کند!!
فرهنگ سه جزء دارد. تاریخ، دین، عادات و رواج. که با این تعریف فرهنگ شامل علم نمی شود. پس استاد علم را هم فرهنگ گفته اند، براستی کشف جدید است!
13ـ میمون، به معنی ، مبارک، فرخنده و خجسته است. شادی، به معنی، خوشی است و شادی کردن در زبان عام ما مروج است، اما میمون کاربرد بسیار زیاد و دقیق در زبان دری دارد.
* در زبان فارس و دری میمون معنای دیگری هم دارد که همان بوزینه است! و ارتباط شادی هم به خوشی، همان طبع شاد و سرشار بوزینه است.
14ـ باور، به معنی، قبول و یقین است، و در زبان دری کاربرد بجا و فراوان دارد. واژه ی « عقیده »، عربی بوده که نیز موارد استفاده دارد.
* به قول استاد از این پاراگراف تنها کلمهء عقیده عربی است، یعنی یقین عربی نیست؟
حال اینکه عقیده همان ترجمهء دقیق باور است. اما یقین با عقیده یک خورده تفاوت دارد.
همین چند اشاره به توانایی های استاد کافی خواهد بود، بشرطی که به دید عالمانه دیده شود نه مغرضانه!!
28 فبروری 2010, 14:43, توسط عصر
برای آنهایی که بحث های ادبی و فرهنگی را با مسایل سیاسی و پیشینهء سیاسی اشخاص درهم می آمیزند:
در مورد خودم که عبدالصبور رحیل دولتشاهی باشم، باید بگویم که هرگز و هیچگاه عضویت شورای نظار جمعیت اسلامی را رسماً نداشته ام. اما اگر میداشتم، نه مایهء ننگ بود و نه هم افتخار. بلکه کنش من درین شوراست که میتواند برایم ننگ آور یا افتخار آفرین باشد. وانگهی اگر عضویت در حزب دموکراتیک خلق، حزب اسلامی حکمتیار، تنظیم طالبان، حزب وحدت اسلامی، اتحاد اسلامی وغیره ننگ نباشد، چرا عضویت در شورای نظار برای کسی مایهء ننگ باشد؟
شورای نظار جمعیت اسلامی افغانستان بزرگترین تشکل سیاسی- نظامی و ملی ترین تشکلی ازین دست در کشور بوده است. این بحث یک بحث سیاسی است و در شورای نظار شخصیت های زیادی وجود دارند و وجود داشته اند که در هرمیدان سیاسی یی از خود توانایی دفاع را دارند. در کابلپرس یک جو ضد مجاهدین، ضد شورای نظار وضد تاجک حاکم بوده و هر کمونیست، فاشیست، خلقی، پرچمی، راوایی و..... درینجا صدایش شنیده و برایش کف زده میشود. ازینروست که "شورای نظاری" بودن در نظر اینها اتهام جلوه میکند، اتهامی که رد ناشدنی است.... یا ذوالجلال!
در یکی از روستا های پروان، زادگاه بنده، جولا ها زیاد بودند. البته جولایی مانند هر پیشهء دیگری مقدس است و من به هیچگونه تبعیض معتقد نیستم اما ذهنیت عامه چیز دیگریست که جولایی را از پیشه های پست میدانستند. بازهم تکرار میکنم که این ذهنیت درست نیست.
می گویند زمانی پیشهء جولایی بسیار اهمیت پیدا کرده جولا ها پولدار وچنان به خود مغرور شده بودند که برای توهین کسی به او می گفتند: "تو ای ره سیل کو، کلیش کلی دهقان واری!"
در کابلپرس هم شماری همین تصور را دارند. وقتی هرچه مستعار نویس و بی نام نشان، عقده مند، فاشیست و..... جمع شد تصور میکنند کار شان بالا گرفته و حالا میتوانند "شورای نظاری" گفتن را به گونهء توهین به دیگران به کار ببرند. زهی خود بینی و رفتن در لاک خود!
شورای نظار تشکیلاتی بوده است سیاسی – نظامی. اساسات همین شوراست که پسان ها بنیاد جبههء متحد ملی را ساخت. این بنیاد یگانه بنیاد ملی ییست که اگر درست به آن عمل شود، وحدت ملی و تامین حقوق مساوی مردم دران میتواند تامین گردد. شورای نظار کدام محفل متشکل از چارتا روشفنکر بی ریشه نبود که گاهی به دهل کمونیزم شعار انترناسیونال سربدهد و زمانی هم دهل دموکراسی به گردن بیندازند و سرود ضد "جنگسالار" بخواند. شورای نظار همان شوراییست که با حفظ اعتقادات اسلامی و ملی خود به دهن هرچه تروریست بین المللی و افراطیون مذهبی نیز کوبیده است. شورای نظار رهبر آزادهء خود را نیز درین راه از دست داد. افتخار شورای نظار بزرگتر ازان است که بشود با پاچه خایی چند تا راوایی و فاشیست عقده مند بیغیرت و بی شهامت مستعار نویس خدشه دار شود. خون شهدای شورای نظار از بدخشان تا نیمروز و از هرات تا لغمان هزاران سنگر را گلگون کرده است. شورای نظار هم درگذشته پا درزمین خویش داشته و حاضر در صحنه بوده و هم در آینده چنین خواهد بود. دوبی را روز عید معلومش میشود!
بلی، من نیز از بدکنشی شماری از منسوبان شورای نظار که به معامله گری پرداخته سنگر حق و عدالت اجتماعی را در بدل چوکی و پول فروخته اند، بیزارم و به آنها نفرین می فرستم. اما نمیشود به خاطر چند معامله گر همهء افتخارات این تشکل ملی را نادیده گرفت. اما پرسش اینجاست که اگر منسوبین شورای نظار به همچو اعمالی دست زده اند، کدام تنظیم سیاسی دیگری هست که چنین نکرده باشد؟
پس به همهء مستعار نویسان بی هویت و بی شهامت اطمینان میدهم که شورای نظاری بودن برای من اگر افتخار نباشد ننگ هم نیست. عضویت در یک سازمان سیاسی نه افتخار می آورد و نه هم ننگ. بلکه این کنش انسان ها و موضعگیری انسان هاست که میتواند مایهء ننگ و افتخار باشد. البته به هوش باید بود که ننگ و افتخار از نگاه زمان و مکان مفاهیم نسبی اند. اما از آنهایی که مرا شورای نظاری می خوانند می پرسم که یک بار سر درگریبان خود کرده و از وجدان خود بپرسند که وقتی شورای نظار در برابر روس و بعداً پاکستان و طالبان می جنگید، آنها کجا بودند و در کجای دنیا نان بیغیرتی می خوردند و در زیر چکمه و تازیانهء کدام طالب ذلت می کشیدند؟
اگر در سنگر ضد روس ضد طالب و ضد پاکستان بوده اند، کدام سنگر؟ واگر سنگری نداشتند، چه میکردند؟ عجب زمانه یی شده است!
پس بهتر است این رجز خوانی ها را پیش خود نگهدارند که ازین اتهامات و "دهقان" گفتن ها ما جز این که بخندیم، اثردیگری برما نمی کند.
حتی گیرم که شخصی متهم به هزاران جنایت هم باشد، وقتی میگوید که فلان شعر بیدل درست ترجمه نشده، یا فلان کلمه به درستی به کار گرفته نشده، نمیتوان به خاطر اتهامات جنایی اش سخنش را رد کرد. آیا با جنایتکارخواندن یک شخص نادرستی املایی و انشایی و یا هم نادانی شخصی که شعر بیدل را غلط تفسیر میکند، اصلاح میشود؟
28 فبروری 2010, 15:12, توسط monir
منظور از شورای نظار، حزب ا سلامی ،يا جمعيت يا وحدت اسلامی، يعنی تشکيلاتی که کابل رابه آتش کشيد!به زنان تجاوز کرد و صد هزار نفوس را کشت! اگر اين ها افتخار است ، باشد، تورا اين افتخار ارزانی!
28 فبروری 2010, 15:11, توسط Nekandesh
با درود! من هم لازم دانستم که نظرم را دراین باره بیان کنم وبگویم که، پارسی ویا دری ویا تاجیکی در اصل وماهیت یکی هستند ودر ظاهربنا بر هر دلیلی که بوده ویاآورده شده چند تایی به نظر میرسند، اماگویندگان این زبان شیرین خود میدانند که جز در یگان گویش محلی وواژه های ناچیز دیگر فرقی وجود ندارد واین فرق درولایتهای یک کشور وحتی بخشداریهای یک سرزمین هم وجود دارد. زبان یکی است وهرکسی که مدعی جدا سازی باشد حتمن دلیل سیاسی وترس از وحدت فرهنگی گویندگان این زبان دارد واین ترس سب شده است که، بجای گویندگان اضلی این زبان به قضاوت بنشینند ودرز اندازی کنند؛
آیا شما دلبستگان این زبان شیرین ، بین سخنان نویسندگان وسرودآفرینان گذشته دور وهزار ساله این فرهنگ دیده اید؟ من چند نفر زبده این زمان را نامبرده وقضاوت را به شما میگذارم: رودکی سمرقندی، حنظله بادغیسی، ناصرخسرو یمگی، دقیقی بلخی، فردوسی توسی، سنایی غزنوی، عنصری، حافظ شیرازی ، سعدی شیرازی،مولانای بلخی رومی، عینی، رازی، پورسینا بیدل وصدهای دیگرکه از مرزهای سیاسی امروزی نمایندگی میکنند، شما آثار واشعار این شخصیتهای ارزنده رامیتوانید بخوانید وبه اندازه دانش خویش برداشت نمایید؟
ویا از امروزیهای قلم بدست وشاعر وسخن سنج باید یادکرد وفرق گذاری نمود: شاملو، فروزانفر، کدکنی،شهریار،بهبهانی، فرخزاد،سیاووش، باختری، زریاب ، رویین، کاظمی، فانی ، نگهت، خالده فروغ،پولادیان، شجاع خراسانی، سمیع حامد،کوهدامنی ، پژواک ، نادیه انجمن، پرتونادری، آذرخش ، محمدعلی عجمی، اسفندیار، ادیبه سغدی، گلرخسار،ختلانی، فرزانه خجندی، لایق شیرعلی ودیگران میتوان جدا سازی کرد ویکی را دری ودیگری را فارسی ویا تاجیکی خواند؟
اگر اقای سمیع درگفتارش هدف سیاسی مانند استاد رفیع دیگر، نداشته باشد وبدون آلایش بیان مطلب کرده باشد، جق دارد که ابراز نظر نماید وهرنگاه که دارد ومعقول دید ونظرش قرار میگیرد، بر گزیند ومختار است ، در غیر آن سرحد سازی ومرز بندی سیاسی وجغرافیایی را در زبان وفرهنگ ،با تعصب وترس قبیلوی بگنجانند واهل این زبان رابا شگردخایینانه پارچه کنند، به نظر من بسیار ناوقت شده است وامروز پیوندهای این فرهنگ را هیچکس نمیتواند ببرد وجدا سازد؛ صدای هرگوینده این زبان به سادگی میتواند بگوش همدیگر برسد واز حال واحوال هم با خبرشوند.چنانیکه در گذشته ها هم نویسندگان این فرهنگ آرام نبودند ویادگاری از خود برای نسل امروزی گداشتند:
بفرمود تاپارسی دری
بگفتندوکوتاه شد داوری....فردوسی
ویا
کجابیورازپهلوانی شمار
بود در زبان دری ده هزار..
ویا
اندرعرب در عربی گویی او گشاد
واوبازکرد پارسیان را در دری... فرخی
ویاعنسری در مدح سلطان محمود گویدک
ایا به فعل تونیکو شده معانی خیر
ویا به لفظ تو شیرین شده زبان دری....
ویا
دیدمرا گرفته لب آتش پارسی زتب
نطق من آب تازبان برده به نکتهء دری....خاقانی
ویا
خردنامه هارا زلفظ دری
به یونان زبان کردکسوتگری....نظامی
ویا
نظامی که نظم دری کار اوست
دری نظم کردن سزاوار اوست.....
ویا
چوعندلیب فصاحت فروشد ای حافظ
توقدراو به سخن گفتن دری بشکن...
ویا در بخش دیگر
بسی رنج بردم دراین سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی..... فردوسی
ویا
گرپارسازنی شنودشعر پارسیش
وآن دست بیندش که بدانسان نوا زنست
آن زن ز بینوایی چندان نوا زند
تا هرکسیش گوید کین بینوا زنست....یوسف عروضی
ویا
به لفظ پارسی وچینی خما خسرو
به لحن مویهء زال وقصیدهء لغزی...منوچهری
ویا
ترکان پارسی گوبخشندگان عمرند
ساقی بده بشارت رندان پارسارا.... حافظ
میتوان هزاران مثال دراین باره آورد که پارسی ودری وتاجیکی سه جسم در یک جان ویا یک جان در سه جسم هستند وگویندگان این زبان همدیگر را بفهمند وازتاریخ وشعر وبیان گذشتگان بدانند واگر خواننده باشند، بدون مشکل بخوانند وضرورت به برگردان ویا ترجمان هرگز نباشد. حالا ما ضرورت داریم که دوباره مرزهای مصنوعی وسیاسی را بشکنیم وبر اصل خویش برگردیم ود.ری از بن وریشه را به نزدیکی جاودان مبدل گردانیم.
سرحدی نیست که جدا سازد فرهنگ بهی را
با خردمندی توان اصل شدن در همه جا !
شاد وهمیشه خندان باشیدو نوروز امسال را بر همه خجسته باد میگویم وبین المللی شدن این جشن باستانی را هم مبارک باد!
نیک اندیش
2 مارچ 2010, 08:52, توسط قاضی زاده
سمیع رفیع صافی (عمر پیمان) شخصا اعتراف می کند که دچار اشتباهات املایی و انشایی در پاسخ کوتاه خود شده. وقتی این طور است پس چرا دعوای بزرگ تر از دهان خود می کنی. برو در کلاس های آموزش زبان شرکت تا بلکه بتوانی اشتباهات املایی و انشایی خود را به حداقل برسانی.
چه قدر مضحک است این که کسی نتواند چند تا جمله درست و حسابی بنویسد، ولی در عین حال با بزرگان ادب فارسی رقابت کند و خود را از آن ها یک سر و گردن بالاتر بداند. واقعا مضحک است.
2 مارچ 2010, 14:11, توسط Omar Paiman
آقای میرویس غیاثی، یعنی ابراهیم ادهم و قاضی زاده، یعنی رحیل دولت شاهی
میرویس غیاثی، برای فهمیدن چند حرف عربی و مکتب ابوحنیفه، بسیار مینازید، دیدید که چطور با یک نوشتن، شما را سر غر آوردم و جناب غیاثی این بار مفصل نوشت. مثل شما چلی گکا بسیار است. ایراد شما در مورد واژه های که استاد رفیع آورده، کاملا ناوارد است. عقده ء تان و حسادت تان در مورد استاد رفیع ریشه در دیگر جا ها دارد. نخست اینکه در یک مصاحبه استاد رفیع اظهارات جناب بشیر احمد انصاری را بر گفته های کریم سروش وارد دانسته و از شما را ناقص خواندند و شما به جان استاد رفیع پای را لچ کردین، بعد از آن ،زمانی که گنج شایگان با استاد رفیع در مورد بیدل مصاحبه داشت، شما نیز بسیار تلاش کردید که شما را نیز در مورد بیدل موقع بدهند، اما چون دانستند که سواد و دانش آن را ندارید و تنها فارغ شدن از مکتب ابوحنیفه کافی نیست، و نوشته های چلی مانند تان را در مورد بیدل زیر نام ( مدخلی بر بیدل) خوانده بودند، که در آن بیدل را مثل یک ملای دیو بندی با حدیث و آیات و چف و پف معرفی کرده بودید، آنوقت زیر نام ( محمد مهاجر) یک مقاله بنام ( گنج شایگان بیدل را زندانی کرد) نوشتید و در آن هم گنج شایگان را و هم استاد رفیع را بد و رد گفتید. دو مسئله باعث شده که شما در برابر استاد رفیع به دشمنی برخاسته اید و مانند آقای رحیل هر طرف فیر میکنید.
در یک برنامه ء گنج شایگان که تیلفونی گپ زدید، گفتید که شعر بیدل را از دید دین و مذهب بررسی کنید، مجری برنامه فورأ شما را قطع کرده، با یک جمله یک قفاق محکم به روی تان زد و تا امروز تیلفون شما را کسی در این برنامه ها جواب نمیدهد، به لحاظ نادانی و بداخلاقی تان. بیاد دارید که با رحیل بر سر شعر بیدل دعوا داشتید و رحیل از خفک تان گرفته بود که چرا مدخلی بر بیدل نوشته اید، مدخل نادرست است، مگر کدام مدخل برای بیدل درست کرده اید؟ و در مورد تفسیر شعر بیدل بجان یکد دیگر افتاده بودید. من که چندین سال است در کلاس های بیدل خوانی سهم میگیرم و نسبت به شما بهتر میتوانم تفکر کنم ، نیز یک مضمونی روان کرده بودم و میانجی شده بودم، تا یکدیگر را نکشید. شما از همان اطفال بی بند و بار و غبی استید که شور خوردنی همدیگر را پرت و پوست میکنید.
تمام این کشمکش و دعوای شما و توهین و تحقیر تان در مورد استاد رفیع، ریشه در دیگر جا ها دارد نه در شعر و نه در ادبیات. همه میدانند که استاد رفیع انسان دانشمند است و این به مثل آفتاب بر همه عیان است، خود را ازین تکلیف برهانید. رساله ء استاد را در مورد ( درست نویسی در زبان دری) بخوانید تا بدانید که املا یعنی چی...دستور زبان و قواعد درست نویسی را استاد بهتر از شما و از استادان شما میداند. چرا از راه نقد و علم و دانش با استاد رفیع رفتار نمی کنید که مثل زن ها زیر نام مستعار مینویسید. جناب اندیشمند از استاد پرسید، و استاد مودبانه به سئوالات شان پاسخ ارائه کرد. اما شما توانایی استدلال را با استاد ندارید، یا از دور فیر می کنید و یا زیر نام مستعار مینویسید. شرم تان باد!
خدا میداند که شما میرویس غیاثی چه ایمل های چاپوسانه برای استاد رفیع روان کرده اید!!! یک روز نی یک روز افشا خواهد شد. من سخت منتظر همان بخش نوشته های استاد زیر نام ( مستعارنویسان مجهول الهویت در انترنت) استم. آنوقت شاخ خواهید کشید. و زمانی که این نوشته ها کتاب شوند و دست بدست بگردد، آن وقت از خجالت چه خواهید کرد؟
شما هزار بار با اسم مستعار بیایید و برای خیر ، فلاح و رستگاری مردم بنویسید و کار نیک انجام بدهید، احدی به شما احتراز نمیکند، اما وقتی زیر نام مستعار به توهین و تحقیر و دشنام آغاز میکنید، اینجاست که مردم دست زیر الاشه نمی نشیند.
2 مارچ 2010, 14:19, توسط Omar Paiman
جناب رحیل:
در سایت استاد رفیع وقتی نوشتهء شان را که پاسخی به شما بود خواندم، آن وقت عظمت قلم و استدلال و معلومات دقیق استاد را متوجه شدم. مثل اینکه یک طفل را کسی متوجه اشتباهات ادبی و زبانی بکند، شما را استاد درس داده است. دوستان یکبار این را بخوانند: در سایت استاد:
www.bedil1.blogfa.com
بخدا قسم آنچنان محکم و زیبا بشما پاسخ ارائه شده که در آن یک دنیای از معلومات نهفته است. هرکس سواد داشته باشد، پس از خوانش آن به استاد رفیع رحمت میگوید.
آفتاب آمد دلیل آفتاب
برویید مطلب تازه از استاد رفیع را در مورد سایت افغان جرمن آنلاین در همین کابل پرس? بخوانید. آفرین به شهامت استاد که این سایت را چگونه افشا کرده. شما ها میگفتید که با این سایت همکاری بسیار نزدیک دارد و این است و آن است. اما همه اتهامات شما دروغ برآمد.
6 مارچ 2010, 18:51, توسط عصر
بلی، آقای پیمان!
ایشان نصحیت های پدرانهء زیادی ایراد فرمود اند.... به سایت گرد را بروید و بخش پایانی نوشتهء فردوس مقدس را بخوانید. چشم به راه پیام های روشنگرانهء تان هستیم.
garderah.persianblog.ir