سرزمین پریان در کابلستان
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
مقدمه
سالها پیش از این مقالهیی خواندم از استاد سرکاراتی زیر عنوان «پری- تحقیقی درحاشیۀ اسطوره شناسی تطبیقی» که در مجموعه «سایههای شکارشده» نشر شده بود. چندی بعد برخوردم به مقالهیی از مهرداد ملکزاد در فصلنامه فرهنگستان زبان و ادب فارسی با عنوان «سرزمین پریان در خاک مادستان». این نوشته مرا واداشت تا «سرزمین پریان در کابلستان» را بنویسم. از همان زمان که حدود شش- هفت سال سپری میشود، در پی فرصت مساعدی بودم که باری گذری به پریان پنجشیر داشته باشم که این فرصت مساعد نشد و همچنان برای ننوشتن بهانههایی پیشآمد و نتوانستم این مقاله را خدمت دوستداران جغرافیای تاریخ و اساطیری سرزمین خویش ارائه کنم. خوشبختانه در این روزها که بازنشستگیام منظور گردید، فرصتهای خوبی برای این گونه کارها مساعد شد. اگرسفر به پریان صورت میگرفت، باور داشتم که چیز بهتر عرضه میکردم. حالا این چند صفحه را مینویسم و در آینده اگر عمر باقی بود، در تکمیل آن میکوشم.
پری چیست؟
در اوستا آمده است: «هفتمین سرزمین و کشور نیکی که من – اهورا مزدا- آفریدم «وئه کرته»ی بدسایه بود. پس آنگاه اهریمن همه تن مرگ بیامد و به پتیارگی پری «خنثی تی» را بیافرید که به گرشاسپ پیوست. (وندیداد 1/ 10)
پری در فرهنگ مردم ما موجود موهومیاست که در زیبایی مانند ندارد. گاهی با آب رابطه دارد و در تهِ حوضها و آبگیرها بسر میبرد. دکتر زمردی آورده است که در اساطیر چین پریها منشأ نیکی اند و همانگونه که دیوها در کوه به سر میبرند، جای پریان در چشمه سارها است. و این بیت را از شیرین و خسرو نظامی گواه آورده است:
وگر بود او پری دشوار باشد
پری بر چشمهها بسیار باشد
(زمردی، 1382: 286- 87).
در فرهنگ قدیم ما آمیزش با پریان و عشق ورزیدن با پری انعکاس گسترده دارد. در بهمن نامه دختر شاه پریان دلداده بهمن است. در سمک عیار پری عاشق آدمی می شود و او را با خود به سرزمین پریان می آورد و خواستار ازدواج با اوست. در سامنامه عالم افروز پری عاشق سام است. در همای و همایون خواجوی کرمانی پری عاشق همای است... (آیدنلو، سجاد، 1390: 98). طبق تحقیق همین نویسنده (سجاد آیدنلو مادر سیاوش در شاهنامه نیز در اصل یک پری است که در خود را به پهلوانان ایران عرضه میکند. همچنان تهمینه مادر سهراب بنا به انگاشت آقای خالقی مطلق نیز از جمع پرییان است.
مردم در مقام توصیف از زیبایی زنان میگویند مانند پریست. به باور مردم پریها گاهی دختران نوزاد را باخود میبرند. پری یک نام معمول و بیشتر متداول در افغانستان است. پری، پریوش، پریچهر، پریسا، پریگل، گلپری، پریپیکر، پریزاد، پریماه، ماهپری و در زبان پشتو شاپیری نامهاییاند که مردم به دختران خویش میگذارند.
استاد سرکاراتی تحقیقی جالب در این زمینه دارند که کوتاهی از آن را اینجا میآورم تا خوانندگان گرامی از گذشته اساطیری این موجود در فرهنگ قدیم سرزمین ما آگاهی کسب کنند.
پری در آیین مزدیسنا یکی از مظاهر شر انگاشته شده و از این موجود در ادبیات زردشتی پیوسته به زشتی یاد شده است. از پری در نامۀ اوستا در کنار دیوان و جهیکان یاد شده است که برای فریفتن یلان و پهلوانان میکوشند. در ادبیات فارسی میانه و در نوشتههای پهلوی نیز پری از موجودات اهریمنی است. میتواند شکل و پیکر خود را تغییر دهد و از نیروی جادو برخوردار است.
اما در ادب فارسی این یک موجود زشت و ناخجسته نیست، بلکه به صورت نگاری فریبای زیبایی پنداشته شده و از نیکویی و خوبچهری و حتی فر برخوردار است. لذا چنان مینماید که پری در اصل یکی از «زن- ایزدان» بوده که در زمانهای کهن و پیش از دینآوری زردشت ستایش میشد. اما زردشتیان آن را موجود اهریمنی و زشت پنداشتند و در تعلیمات دینی خویش از آن به زشتی یاد کردند. اما خاطره دیرین پری به صورت الههیی که با کامگاری و باروری و زایش رابطه نزدیک داشت همچنان در ذهن جمع ناخودآگاه مردمان باقی مانده و در ادب فارسی و فرهنگ عامیانه منعکس شده است. (سرکاراتی، 1385: 1- 2).
واژه پری در زبان فارسی بازماندۀ کلمۀ اوستایی parika است و در پهلوی به صورت parik، در فارسی میانه تورفانی parig، در سغدی pr’yk، در ارمنی parik و در پشتو به صورت perai باقی مانده است. هرچند در زمینۀ ریشه و اشتقاق این واژه پیشنهادهای بسیار از جانب دانشمندانی چون بارتولومه، یارل کارپنتیر، هرتسفلد، گونترت و گری ارائه شده است، اما به صورت قطعی ریشۀ این واژه معلوم نیست. بارتولومه parika را صورت مونث پنداشته و آن را «زن بیگانه و غریبه» معنی کرده است. باوجودی که بارتولومه خود در این مورد تردید داشت، نظر او سالها بعد توسط یارل کارپنتیر و هرتسفلد تایید شد. گونترت این واژه را از ریشه هندواروپایی pele(پر کردن، انباشتن) و لاتینی plenus (پر و انباشته) مشتق دانسته و پریها را در اصل دیو- زن های خواهش و لذات شهوانی میپندارد. همینگونه دیگران نیز اشتقاقها و معنیهایی از این کلمه ارائه کرده اند. (سرکاراتی، همان: 3- 5).
نتیجهیی که استاد سرکاراتی از بحثهای خویش در این مقاله بدست آورده این است که به احتمال بسیار پری در آغاز تجسم ایزدینه یکی از جنبه ها و خویشکاریهای مام- ایزد بزرگ بوده است که ستایش و آیین او در قدیم از یونان تا هند در میان همه مردم چه ایرانی و انیرانی با نامهای مختلف چون Demeter، Artemis، Aphrodite در یونان، Anat در فلسطین، Nanai یا Aana nv در سوریه و آسیای صغیر، Ishter در بین النهرین، سفندارمذ، اناهید و پارندی وغیرهم در ایران پرستش میشد. (سرکاراتی، همان: 24). این الهههای سفندارمذ و پارندی در سرزمینها ما جنبه باروری و حاصلخیزی را ارائه میکرده است.
ارتباط پری با کابلستان
در اوستا آمده است: هفتمین سرزمین و کشور نیکی که من – اهورا مزدا- آفریدم «وَئِه کِرِتَه»ی بدسایه بود.
پس آنگاه اهریمن همه تن مرگ بیامد و به پتیارگی، پری خنَثیتی را بیافرید که به گرشاسپ پیوست.
پیوستن پری پتیاره به گرشاسپ که اسباب بدنامی گرشاسپ را بنا بر این متن فرهم آورده است، با داستان کماندار مقدس چینی به نام «یی» شباهت دارد. این پهلوان چینی هم پس از آنکه مار بزرگ و روباه عظیمی را میکشد، با یک پری دریایی به نام «فوفی» آمیزش میکند. (کویاجی، 1378: 29)
بیشتر دانشمندان بدین باور اند که مراد از «وَئِه کِرِتَه» وندیداد، کابل است. هرچند کرستن سن و هیننگ آن را با قندهار منطبق میدانند اما دیگر متون دینی و آثار زردشتی تایید میکنند که این جغرافیا کابل است.
در باره اصطلاح توصیفی «بدسایه» که آقای دوستخواه آن را در گزارش و ویرایش اوستا به کار برده است، نیز اختلاف نظرهایی وجود دارد. بارتولومه از روی متن اوستای ویراسته گلدنر اصطلاح «دوژَکُ سایانِم» را در این متن جایگاه خارپشتها ترجمه کرده. چون دوژک در پهلوی به معنی خارپشت است. اما استاد سرکاراتی تصور کرده است که دوژک باید نام قبیلهیی باشد و این «دوژکُ سایانِم» باید مراد از سرزمین دوژکها باشد (سرکاراتی، همان: 😎. به هرصورت این مسئله قابل تأمل و تحقیق بیشتر است.
در باره ارتباط پری با گرشاسپ کابلستان در متون مزدیسنا دیگر اطلاعی یافت نمیشود. مگر به گونههای غیر مستقیم مستفاد میشود که گرشاسپ با پری ارتباطی داشته است. لقب گرشاسپ در اوستا «سام» است و در ادبیات پهلوی هم معمولاً به همین لقب یاد شده است. در سامنامه خواجوی کرمانی از ازدواج سام (گرشاسپ) با دختر خاقان چین به نام «پریدخت» ذکر رفته و در همین حماسه از فریفتگی پری دیگر به سام نیز سخن رفته است. (سرکاراتی، همان: 10)
این اسطوره در میان سکاها نیز رواج داشته است. هرودت این افسانه را شنیده و به آن رنگ یونانی داده و در کتاب خود نقل میکند که چگونه هرقل با پری اژدرپیکر اساطیر یونانی همخوابگی کرد و از میان سه پسری که از او زاده شدند، خوردسالترین آنها به نام سکیته که نیای سکاهای شاهی است توانست کمان پدر را که هرقل در هنگام عزیمتش به پری سپرده بود، بکشد و پادشاه شود. (همان: 10)
یکی دیگر از مواردی که با بحث ما ارتباط دارد و باید اینجا از آن یاد کنیم، مسئلۀ ارتباط پری با آب و بارندگی است. در تیریشت، بند 51 آمده است که: «از بهر غلبه و درهم شکستن و چیرگی و پس راندن کینه و دشمنی آن پری دشیار (آورنده سال بد) که مردمان بدزبان او را هویار (آورنده سال نیک) مینامند.» (به نقل از سرکاراتی، همان: 15). از این گزارش مستفاد میشود که یکی از لقبهای پری در قدیم، پیش از زردشت، هویار (آورندۀ سال خوب و فرخنده) بوده که شاید نام «هورا» برای دختران با این کلمه ارتباط داشته باشد. اما پس از روی کار آمدن دین زردشتی این پری با لقب دژیار (آورنده خشکسالی) جا زده شد. در یشت هشتم که در بزرگداشت تیشتر سرود شده، در باره دشمنی ایزد تیشتر با پریها سخن رفته است (همان: 16)
غیر از این برخی از قراین دیگر نیز در این زمینه وجود دارد که خوانندگان در صورت علاقمندی به این بحث به مقاله مفصل و محققانه استاد سرکاراتی در مجموعه «سایههای شکارشده» رجوع کنند.
بیوار شاید با انگیزه دریافت مکان پریان مقالهیی نوشت زیر عنوان «سرزمین پریان فارسی». من این مقاله را نخوانده ام. آقای مهرداد ملکزاد آورده که در این مقاله سنن روایی و شفاهی و بعضاً مکتوب مربوط به پریان جدا از آنچه استاد سرکاراتی معرفی کرده پیشنهاد شده است. بیوار همچنان در مقالۀ خویش از ارتباط قبیله پریکانی با پریان و اندیشههای پریانی تأکید میکند. او عقیده داشته است که باورهای عامیانه مردم در بارۀ پری هیچ ارتباطی با سنن کهن دینی مزدیسنا و اندیشههای زردشتی که پری را دشمن میانگاشتند، ندارد. بیوار این افسانهها را مربوط به داستانهای پهلوانی پارتیان میانگارد. او بیزاری موبدان زردشتی را از پریکانیان کافرکیش به این دلیل میداند که آنها وارث و حامل سنن روایی پریانی (و بعضاً نازردشتی) بوده اند. (ملکزاد، همان: 150)
بیوار با توجه به نزدیکی زیستگاه پریکانیان به خاستگاه کولیها که آن را در جنوب کرمان و جنوب شرق ایران مشخص میکند؛ از ارتباط نژادی کولیها و پریکانیان سخن میگوید. معلوم است که بیوار در کوشش پیدا کردن یک قبیلۀ کافرکیش در کنار این منطقه است تا رابطه پریان و پریکانیان را به نحوی بسنجد. چون مسئله این است که پریکانیان قومی بوده که در جوار پریان میزیسته و پریها را میپرستیده اند.
در اخیر این مقاله در باره پریکانیهای تاریخی سخن رفته که متضمن جغرافیای تاریخی است. آقای بیوار در مقاله خویش بدین نتیجه رسیده است که سرچشمه افسانه پریان از مفاهیم دینی هندو اروپایی برنخاسته است. بلکه این افسانهها مربوط به یک سلسله سنتهای ایرانی قبیلهیی موسوم به پریکانی هستند. این قبیله در منطقه خوش آب و هوای جبل بارز که در قسمت جنوبی ناحیهیی که از رفسنجان و پاریز تا بلندترین مناطق ده بکری بین بم و جیرفت امتداد دارد، سکونت دارند. (ملکزاد، 1381: 148).
اما آقای ملکزاد به تلاشهای جدید برای یافتن جغرافیای دیگر برای پریکانیها هستند. ایشان گواههای جالب دیگر را در این زمینه پیشکش کرده اند که ما را به سوی یک حقیقت دیگر رهنمونی میکند. ببینید در مقاله آقای ملکزاد: «در تاریخ عملی نوشته پُلیبیوس (بند68)، در تاریخ طبیعی نوشتۀ پلینیوس مهین رومی (دفتر ششم، بند 18) و در جای جهان نوشتۀ پُمپونیوس مِلا (دفتر یکم، بخش2، بند10) آمده است، این پریانی- پاریانی باید همان سرزمین باریانی در ناحیه 3 از لوحۀ یازدهم راهنامۀ رومی معروف به نقشه های پئوتینگری tabula peutingeriana و نیز همان باریانا Barriana در بند نهم از دفتر دوم دیگر راهنامۀ رومی مجهول المؤلف موسوم به جهاننمای راونا (Ravenna Cosmographia باشد. این سرزمین گویا در میان رودهای آمودریا (Oxus) و سوگریس (Sygris)، همان سوخرا (Cukhra) یا سرخاب کنونی (از شعب فرعی آمودریا) واقع بوده است.» (ملکزاد، همان: 153). آقای ملکزاد گویا که با آوردن تنها کلمه «گویا» این مسئله را که بارکانیوی را در جغرافیای میان آمو و سرخاب نشان میدهد رد کرده اند. اما مارکوارت این نام را که عبارت از مردمی است که در خننتای اوستا میزیسته اند و کتزیاس آن را بارکانیوی خوانده، میان بغلان و اشکاشم نشان میدهد. گراردونیولی دانشمند فقید ایتالوی در این زمینه توضیح داد اند: «به نظر مارکوارت، این بارکانیوی را باید در نزدیک هندوکش بین بغلان و اشکاشم جستجو کرد. و به عقیده من (نیولی) دلایل کافی برای رد این نتیجه گیری در دست نیست.» (نیولی، همان: 62). نیولی همچنان ارتباط این بارکانیوی را که برخیها با هیرکانیه (گرگان) تطبیق میکنند، رد کرده است. او میگوید: «بدون شک هیرکانیه تنها منطقهیی نیست که نام آن میتواند با وهرکا/ گرگ مرتبط باشد. در این زمینه کافیست تنها به نامهای گرگانج/ جرجانیه در خوارزم اشاره کرد» (نیولی، همان: 61). باید تذکر داد که در نام بارکانیوی، (بورکه) هم در زبان ترکی گرگ معنی میدهد.
نتیجهیی که آقای ملکزاد از تحقیقات خویش در باب پری و پریکانی گرفته این است: «در دین کهن ایرانی و پیش از اصلاح آن به تعلیم زردشت، پریان مقامی شامخ داشتند. زردشت بنا بر نیاز دستگاه دینی خود پریان را از مقام خودشان فروکشید و تا همسانی جهیکان تنزل داد. اصلاحات زردشت در دین قدیم ایرانی را برخی از ایرانیان پذیرفتند و برخی نپذیرفتند. دسته اخیر کماکان بر باورهای دیرین خود پابرجای ماندند. در این میان گروهی از آنان که در خراسان بزرگ و فرارودان ساکن بودند، تورانی نامیده شدند و انیرانی لقب گرفتند و بر گروه دیگر هم اَنگ پریانی خورد. شاید از این جهت که اینان پریان را دوست میداشتند و میپرستیدند. اما برخی از پژوهشگران هم بر این باور بودند که پیش از درامدن آریاییان به ایران زمین در این سرزمین مردمان انیرانی ساکن بودند که تابع نظام مادرسالاری و زن سروری بودند و آیین ستایش مادر- خدای بزرگ و بغ بانوی باروری همراه با مراسم ازدواج مقدس در میان اینان مروج بوده است. آیا این بومیان پیشین فلات ایران نبودند که به دلیل پرستش خدای بزرگ مادینه پریگانی نامیده شدند؟» (ملکزاد، همان: 154)
سرانجام آقای ملکزاد سرزمین پریان را در ناحیه طالقان نزدیک به تهران کنونی (ری باستان) در مییابد. چون در این منطقه نامی را یافته است که مردم محل آن را باریکان میگویند. او هرچند اشتقاق عامیانه (جای باریک در کوه) را برای «باریکان» از قول مردم محل نیز آورده است، اما باور کرده است که این همان پریکان قدیم خواهد بود. (همان: 165)
جالب است که آقای ملکزاد در داوریها و نمونه آوریهای خویش مجبور شده است از حضور اقوام کافر کیش در کنار یکتاپرستان از کافرستان افغانستان (نورستان کنونی) یاد کند (همان: 175) اما از یاد میبرد که با توجه به مکان بارکانیوی به قول کتزیاس که خود در مقاله خویش از آن یاد کرده است، خود همین قوم کافرکیش نورستان افغانستان است. آقای ملکزاد در وصف ده باریکان در طالقان میگوید که این منطقه دارای آب و هوای گوارا و چشمه سارهای بسیار است و تذکر میدهد که «طالقان هم مثل کافرستان افغانستان ناحیه کوهستانیست. اگر در آن سوی فلات ایران، رشته کوههای هندوکش همچون بارویی ولایت کافرستان را در بر گرفته بود، در این سوی فلات ایران نیز رشته کوههای البرز به مانند دژی، باریکان، این سرزمین پریان مادی را در دل خود پناه داده است: (همان: 176).
پریان در خاک کابلستان
با توجه به مقاله بیوار که ما خلاصههای آن را در نوشته آقای ملکزاد آوردیم، مناطقی در جغرافیای تاریخی فارس برای پریان و پریکانیان مشخص شده بود. همچنان آقای ملکزاد با تحقیقات دامنه داری این جغرافیا را در خاک ماد یافته اند، ما در این مقاله در پی یافتن این جغرافیا در سرزمین کابلستان هستیم. چون منشأ بحث پری با تذکر اوستا در باب رابطه آن با گرشاسپ اژدر افگن از همین جا ناشی میشود و همه روایات گواه بر آن است که کارنامههای گرشاست در همین جغرافیا اتفاق افتاده و او که گرفتار عشق پریی در سرزمین کابلستان شد، سرانجام در اثر زخمی که از شصت یک پهلوان تورانی (نیهاک) خورد، بوشاسپ (خواب غیر طبیعی) بر او عارض شد و اکنون در درۀ پیشین واقع در کابلستان فرو افتاده است (صفا،1369: 559) که با ظهور دوباره ضحاک از خواب بیدار می شود و این پتیارۀ خطرناک را میکشد.
علایم و آثاری چون اژدهای بامیان، قلعه ضحاک و نام شهر قدیمی پشین در غور که در یک مصراع منسوب به فردوسی به گونه «پشن» از آن یاد شده است، میتوانند گواهان دیگر این ادعا باشند. در قاموس جغرافیایی افغانستان از چندین منطقه به نام پریان و گونههای اشتقاقی آن بر میخوریم؛ چون پریان در شست کیلومتری شمالغرب هرات، پریرک، تپه ای در سلیمان خیل کتواز، پرینای در قلات غلزایی، پریشان تپه در شرق آقچه، پریخم و پرینهخم در بدخشان، پریشان دره یی در دوآب قطغن و درۀ پریشان و همچنان پریلام در پروان و درۀ پری در جنوب شرق سروبی کابل و پریان ولسوالییی در ولایت پنجشیر که همان پریان مورد نظر ماست.
پریان پنجشیر منطقۀ سرد و خوش آب و هوا است. بنا به گزارشی از قاموس جغرافیایی افغانستان ذیل نام درۀ پریان، به فاصلۀ 61 کیلومتر در شمالشرق رخۀ پنجشیر که در آن زمان مربوط حکومت اعلی پروان بوده، بین 69 درجه- 56 دقیقه- 18 ثانیه طول البلد شرقی و 35 درجه- 36 دقیقه- 6 ثانیه عرض البلد شمالی واقع است (انجمن دایرۀالمعارف افغانستان، 1389: 772). این دره پس از آن که پنجشیر به ولایت ارتقا کرد، به حیث یک واحد اداری (ولسوالی) شناخته شد. در سالهای اخیر با پخته شدن جاده پنجشیر بسیاری از مردم کابل برای گذراندن روزهای تعطیل به این منطقه میروند. شاعر محلی به نام ملاعزت الله که در سالهای پارین به شمال و مخصوصاً به اندراب سفرهایی میکرده و مردم را با اشعار خویش متلذذ می ساخته از همین منطقه بود. بر فراز کوهی از پریان آبگیرهاییست که مردم در بارۀ آن افسانههایی هم تنیده اند و باور دارند که این حوضها جایگاه پریان است. یکی از این افسانه ها را در ذیل میآورم:
شخصی چندین سال پیش از ولسوالی پریان به خاطر پیدا کردن گاو خویش به سوی هفت حوض پریان رفت. چون در تابستانها دامداران عموماً به خاطر تامین علوفه دامهای خویش را بر بلندیهای کوهها رها میکنند.
شخص مذکور به دنبال گاو خویش بود و آن را جستجو میکرد تا که به نزدیک هفت حوض پریان رسید. حوضها در دامنه کوه یکی پشت دیگر به گونهیی قرار گرفته که اطراف آنها با تخته سنگهایی احاطه شده است. عقیده بر این است که این تخته سنگها را دیوها اینجا فرش کرده اند. مرد مذکور که در جستجوی گاو خود بود سرانجام به حوض هفتم میرسد. او میبیند که پریها لباسهای خویش را در کناری گذاشته و خود مصروف آب بازی اند. این شخص رفته و یک جوره لباس را با خود میگیرد. پریها پس از آبتنی از حوض بیرون میشوند و هریک لباسهای خود را میپوشند مگر یکی از آنها لباس خود را نمییابد. بعد متوجه مردی میشود که لباسهای او را دزدیده است. پری از مرد لباسهای خود را طلب میکند. مرد به پری میگوید؛ به شرطی لباسهای او را میدهد که با او به خانه اش برود. پری شرط را قبول میکند. لباسهای خود را میپوشد و به دنبال مرد راهی خانه او میشود. پس از دو روز یا بیشتر از آن مردم ده از این رویداد خبر میشوند. مردم این شخص را ملامت میکنند و به او میگویند که پری را دوباره به همان جایی رها کند که از آنجا آورده است.
در مدتی که پری در خانۀ این مرد بوده نه سخن می گفته و نه چیزی می خورده است. او یک بار کودکی را در خانه مرد دیده که باقلی خام را بادندانهایش میجویده. پریگک به کودک گفته: «دُر را با سنگ جنگ مده».
پس از روزهای سخت این شخص از کرده خویش پشیمان میشود. او تصمیم میگیرد که پری را دوباره به حوض برگرداند. پری را میبرد و در همان حوض هفتم رها میکند. پری به نا امیدی به سوی مرد نگاه میکند و میگوید اینجا ایستاده شو، من در آب فرو میروم. اگر آب خون آلود شد، بدانی که نسل اندرنسل تو متضرر میشوند و اگر آب پاک بود، به تو و نسل تو آسیب نمیرسد.
پری در آب فرو رفت و پس از اندکی مرد ملاحظه کرد که آب حوض خون آلود شده است. معلوم بود که پری را بستگانش کشته اند. مرد غمگین و نا امید به خانه اش برگشت. از این دودمان تا کنون نسل شان بسیار اندک است. یکی از دختران این نسل که در ولسوالی حصه اول پنجشیر با کسی ازدواج کرده بود، یک پسر جوانش که تقریباً بیست- بیست و یک سال داشت به شهادت رسید. مردم میگفتند که این جوان به سن و سال همان پری بود. (عبدالورا، دانشجوی ادبیات، باشنده پنجشیر، 4 اسد 1396).
نتیجه
با شرحی که در بارۀ پریان آوردیم بدین باور می رسیم که:
1. پری همچون الهه باروری و زایندگی در زمانهای قدیم پیش از زردشت در ذهن و دماغ مردم سرزمین ما وجود داشته است.
2. جایگاه الهه پارندی نیز به عنوان یکی از زن- ایزدان بارندگی و باروری در یکی از قلل هندوکش موقعیت داشته که امروزه در ولایت پنجشیر با داشتن آب گوارا و صحتبخش مشهور است. آبی که از این قله به سوی اندراب سرازیر می شود، نیز از گوارایی و صحتبخشی برخوردار است.
3. با توجه به شرحی که آورده شد، جغرافیای پریان در کابلستان موقعیت داشت و قبیله کافرکیش که این پریان را می پرستیده اند، جز از کافرستان (نورستان کنونی) در کشور ما نیست.
4. بارکانیوی که کتزیاس از آن یاد کرده با خننتای ذکر شده در بند یازدهم فصل اول وندیداد اوستا (خِنِنتا وِهرکانوشَیانه) تطبیق میشود. مارکوارت این جغرافیا را در میان رودهای آمو و سرخاب جستجو میکند، این نام در جغرافیای افغانستان و درست در همین آدرس که مارکوارت نشان میدهد در ولایت بغلان وجود دارد و آن عبارت است از «بورکه» که امروزه یکی از واحدهای اداری ولایت بغلان است.
5. گرشاسپ پهلوان افسانوی سیستان در کابل گرفتار پری میشود. او در همینجا اژدهایی را از پای در می آورد. گمان بر این می رود که این افسانه با اژدری که در بامیان توصیف میکنند، رابطه دارد. و سرانجام گرشاسپ با تیری از شست یک تورانی در دشتی از کابل که پشین نام دارد به خواب غیر طبیعی فرو می رود. این دشت فیروزکوه خواهد بود که نام دیگر آن در زمان باستان پشین بوده است.
6. باید در اخیر این بحث یاد آوری کنم که افسانه گرشاسپ با داستان زال که در کابل گرفتار عشق رودابه می شود و داستان رستم که در دشتی از کابل در چاه دشمن می افتد، شباهت دارد.
منابع
- انجمن دایرۀالمعارف افغانستان (1389). قاموس جغرافیایی افغانستان، جلد اول و دوم، کابل: موسسه نشر و پخش سرور سعادت.
- دوستخواه، جلیل (1382). اوستا، گزارش و پژوهش جلیل دوسخواه، تهران: مروارید.
- زمردی، حمیرا (12382). نقد تطبیقی ادیان و اساطیر در شاهناه فردوسی، خمسه نظامی و منطق الطیر، تهران: انتشارات زوار.
- سرکاراتی، بهمن (1385). سایه های شکار شده، تهران: طهوری.
- صفا، ذبیح الله (1369). حماسه سرایی در ایران، تهران: سپهر.
- کویاجی، جهانگیر کوروجی (1378). اسطورههای ایران و چین، ترجمه کوشیار کریمی، تهران: نسل نواندیش.
- ملکزاد، مهرداد (1381). سرزمین پریان در خاک مادستان، فصلنامه فرهنگستان زبان و ادب فارسی، 5، 4، صص147- 191.