نگاهی به کتاب راوی رنج (بررسی کارنامه بصیراحمد دولت آبادی، مورخ)
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
- نام کتاب: راوی رنج (بررسی کارنامه فرهنگی بصیراحمد دولتآبادی)
- تهیه و تدوین: دبیرخانه همایش راوی رنج
- ناشر: جامعه هزارههای کانادا
- تاریخ نشر: بهار 1394، 2015م، کابل، افغانستان
- تعداد صفحات: 195
- تیراژ: 1000 نسخه
کتاب «راوی رنج» عنوان کتابی است که دربردارنده بررسی کارنامه فعالیتهای پژوهشی و تحقیقی و کارکرد مورخ و روزنامه نگار معاصر بصیراحمد دولتآبادی است که در روزهای گذشته در کابل روی پیشخوان کتابفروشیها قرار گرفت. این کتاب حاوی عناوین و مطالب زیر است:
- خود نوشت زندگینامه
زیستنامه یک تاریخنگار به طور خودنوشت به قلم خود بصیراحمد دولتآبادی و نمایه ای از کارهای چاپ شده و ناشده ایشان شامل: زادگاه و تاریخ تولد، کوچ کشی به شهر مزارشریف، سال ورود به مکتب ابتدایی، اولین نوشته کودکانه، ترک قریه به خاطر ادامه تحصیل کتمانگری هویت، تمرین نویسندگی خود سرانه، ترک تحصیل برای دو سال، تشکیل یک هسته 5 نفره، برای ادامه تحصیل دوباره به تخنیکم برگشتم، ارتباطگیری با جریان سیاسی ناشناخته، افغانستان را ترک کردم، فعالیتهای تحقیقاتی، تشکیل مرکز فرهنگی نویسندگان افغانستان، کانادا و مبارزه دوامدار با سرطان، نمایه آثار چاپ شده، کتابهای چاپ شده، کتابهایی که مشترکا با دیگران نوشته و چاپ شدهاند یادداشتهای روزانه 30 جلد. نوشته شده در مدت 30 سال و مقالات پراکنده.
2. استاد بصیراحمد دولتآبادی و نشریات دورۀ مهاجرت (فهرستی از مقالات ایشان در هفتهنامه وحدت، ماهنامه حبلالله و فصلنامه سراج)- ابراهیم حکمتی (غوری)، قم، ایران
حکمتی به بررسی فهرستی از کارهای که دولتآبادی در دو نشریه فوق و حبلالله انجام داده است پرداخته است از جمله نوشته است: «این نشریات در اختیار من نبودند، اما با همکاری دکتر جویا زمینهای فراهم شد تا به محل مرکز فرهنگی نویسندگان افغانستان راه یابم و نشریات فوق را از بین گرد و خاکهای فراوان درآورم و چندین ساعت آنها را یک به یک تورق کنم. نوشته زیر گزارشی است مستند از کارهای استاد بصیراحمد دولتآبادی از نشریات.»
3. قلم ماندگار- نوروزعلی حمیدی
حمیدی در بخشی از مطالب خویش آورده است: «در باب قلم ماندگار استاد دولتآبادی باید عرض کنم که شاید به لحاظ فنی، علمی و اکادمیک کسانی باشند که بهتر از دولتآبادی مینویسند. مقدمه، فصلها، موخره، رعایت کردن شرایط تالیفی و دانشگاه پسند که بر اساس آن مدرک هم به آدم میدهند، بنویسند اما از نوع این کتابها نمیشوند، برای اینکه دولتآبادی از زمانی که خود را شناخته و در عرصه اجتماع و مردم حضور پیدا کرده به باور من کار پیامبرانه کرده است. این کار پیامبرانه را کمی توضیح دهم. دولتآبادی اول با نفس خود مبارزه کرده است، با خودش درگیر شده است و جغرافیای مملکت درون خودش را فتح کرده است. قلمی که در دست دولتآبادی قرار گرفت از نفس ناطقۀ انسانی و مطمئنه منشاء گرفته نه از نفسی که از بستر غضب و خشم، شهوت و شهرت است.
سطر سطر جملات کتاب دولتآبادی عزیز در حقیقت ذره ذرۀ وجود خودش است که از هستیاش جدا شده و بر صفحۀ کاغذ نشسته و این قلم ماندگار است. امروز من در محضر عزیزان وقتی وارد شدم، جوان نازنینی که دکتر می گفتندش، صحبت میکرد و می گفت: در پاریس بوده و آنگونه نارواییها و جفاهای کنونی را هم با چشم ملاحظه میکند. شخصیتهای فرهیخته را میبیند که در جلسه حضور دارند اساتید هستند و بزرگوارند همه.»
4. قدرت و تاریخ: دولت آبادی، قدرت سازی و قدرت شکنی- علیاحمد راسخ، کِبِک، کانادا
راسخ سخنان مبسوطی در قدرت سازی و قدرت شکنی بیان کرده است و از جمله چنین گفته است: «تاریخ و رخدادهای تاریخی تابع قدرتند؛ یعنی، دارندگان قدرت رخدادهای تاریخی را میآفرینند و تعریف میکنند. این قاعده هم در روابط متقابل انسانها صدق میکند و هم در رابطۀ انسان و طبیعت. یک رویداد زمانی تاریخی میشود و یا به امر مورد توجه در تاریخ بدل میشود که نیروی قابل توجهی (به معنای عام آن) به کار رفته باشد و پیامد قابل توجهی بر جا گذاشته باشد. روزانه رویدادهای بیشماری در روابط انسان و طبیعت رخ میدهند، اما از منظر تاریخی به آنها توجه نمیشوند، مگر اینکه رخدادی مانند یک زلزله قوی رخ دهد و قربانیانی بر جا گذارد. در این نمونه، طبیعت قوی بر انسان ضعیف خود را تحمیل میکند و تاریخ میسازد، گر چه این تاریخ پر از ویرانی است و تباهی.
در روابط اجتماعی هم رخداد تاریخی بر حسب قدرت و میزان فشار بهکار رفته سنجیده میشود. نزاع دو دهقان در تاریخ نادیده گرفته میشود. اما تهاجم عبدالرحمن خان بر هزارهها تاریخی میشود و هر چه بر عمق فاجعه افزوده میشود، آن رویداد تاریخیتر میشود. دو گونه حضور در تاریخ ماندگار میشوند: صاحبان قدرت با شوکت و جبروت ظاهر میشوند و فاقدان قدرت به صورت قربانیان یا تماشاگران تاریخ و یا اجیران صاحبان قدرت جلوه میکنند.
برای وارد شدن به موضوع استاد دولتآبادی، اجازه دهید اول به نکتهای بپردازم که خود ایشان هم در جاهای مختلف و مخصوصا در مقدمه کتاب «هزاره ها: از قتل عام تا احیای هویت» به آن میپردازد و آن عبارت است از علمی بودن یا نبودن کار هایشان. این نکته شاید چالشانگیزترین مساله درباره کارهای هزارههایی است که در دوره معروف به جهاد به کارهای تاریخی پرداخته اند. این چالش بیشتر از سوی کسانی مطرح شدهاند که تاریخ، حوزه تحصیلی و تخصصی آنها بوده است و بالتبع آشنا با متدولوژی تاریخ و تاریخنگاری. البته افراد غیر متخصص در تاریخ هم این مساله را از باب تقلید یا به هر دلیلی دیگری مطرح کردهاند.
دولتآبادی مثل هر مورخی به خودش قدرت بخشیده است. امروز هم نسلانش به او به دیده قدر مینگرند و از دانش تولید شده توسط او بهره میبرند تا صدای خود را قویتر کنند. در عین حال، او به جای خود بهفکر قدرت بخشیدن به مردمی بوده است که درباره آنها نوشته است. باید بیفزایم که قدرت سازی و قدرت شکنی در جنبش تاریخنگارانه هزارهها به شمول دولتآبادی بهمعنای قدرت سازی برای سلطه بر دیگران نبوده و نیست.
بهطور خلاصه، کارهای پژوهشی دولتآبادی، مانند کارهای تاریخنگارانه همدورههایش، دو بُعد دارند: بُعد تاریخنگاری و بُعد فراتاریخی. در جنبهی تاریخی مساله، او، مانند هر تاریخنگاری، تاریخ مینویسد؛ البته بیشتر بر رنج و درد هزارهها تمرکز میکند. از بُعد فراتاریخی، او از نوشتن تاریخ محض فراتر میرود. در قبال وضعیت دشوار هزارهها بیتفاوت نمیماند بلکه نقد میکند و موضع میگیرد. برای غلبه بر تاریخ و قدرت ظالمانه او تاریخ را مینویسد تا قدرت بیافریند، اما قدرتی که برابری و عدالت را در پی بیاورد. او احیا گری میکند.
5. تکریم استاد دولتآبادی، تکریم خرد است- دکتر سلطانحمید سلطان، استاد دانشگاه، ونکوور،کانادا
استاد سلطان مطالب مفصلی بیان کرده است که بخشی از مطالبش را در اینجا ذکر میکنیم: «سیر حکمت و تاریخ ملل و جوامع نشان میدهند که همواره در هر جامعهای عدهای افراد معدود و انگشت شمار انسانهای استخواندار و با درک زندگیشان را صرف جستوجوی حقیقت و ضبط و ثبت و ابلاغ و انتشار آن به دیگران و آیندگان میکردهاند. عمدهترین راز پیروزی اینگونه افراد، مزید بر استعداد فطری، تشخیص درست مسیر و شیوه کار تحقیق است. مطالعه تخصصی و منصرف نشدن از مسیر، یکی از این شیوههاست. هر کاری آفتی دارد. از آفات عمدۀ تحقیق، امروز، هوس و آرزوی همه دانی است. وسوسه فرا گرفتن همه چیز و احاطه یافتن به همه علوم و فنون و به قول قدما آرزوی حکیم شدن برای کسانی که استعداد بالاتر و فراتر از معمول داشتند امری بالنسبه ممکن بود.
کاری که فرزانۀ عصر جناب استاد بصیراحمد دولتآبادی پیش گرفته است، یعنی مطالعۀ تاریخ افغانستان از مقولۀ همین کارهای تخصصی و ذیفن شدن است. عصر حکیم شدن دیگر گذشته است و استعدادها باید در زمینههای خاص متمرکز شوند. حاصل و نتیجۀ کار در این صورت ماندگار و ماندنی میشود. مثال کارهای پراکنده و تخصصی چیزی شبیه مقاله نوشتن و کتاب نوشتن است.
6. نگاه کوتاه به فعالیتهای فرهنگی و سیاسی استاد دولتآبادی- دکتر طاهر شاران، لندن، انگلستان
دکتر طاهر شاران درباره کارنامه بصیراحمد دولت آبادی به طور مفصل بحث کرده از جمله گفته است: «بررسی تاریخچه ۳۵ سال کارهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی استاد دولتآبادی، بهویژه کارهای ایشان در عرصه تاریخ معاصر و رویدادهای ۳ دهه آخیر افغانستان نیاز به تحقیق همه جانبه و مفصل دارد که باید توسط یک جمع متخصص در این عرصه صورت بگیرد. در شرایطی که خیلی از فرهنگیان کشور دید «تیکه داری» نسبت به جایگاه علمی و فرهنگی خود در جامعه دارد و فهم و قلم خود را برتر از هر کس دیگر میدانند و نسل نو را ناآگاه و بهدور از درد و رنج و تاریخ این کشور قلمداد میکنند، اما استاد دولتآبادی بیمدعا و بیریا با سعه صدر، احترام خاص به تحصیلات و آگاهی نسل نو دارد و همیشه سعی میکند بیشتر از آنها بشنود تا اینکه خود بگوید. این روحیه خاص استاد باعث میشود که هر جوان تحصیل کردهای زود او را دوست و همصحبت خود بیابد. فعالیتهای گسترده فرهنگی و سیاسی استاد دولتآبادی: 1. فعالیتهای مطبوعاتی، 2. تاریخنگاری، 3. وقایع نگاری و خاطره نویس، 4. سیاسی.
7. راوی رنج و قاصد فصل رهایی- رضا ضیایی، سویدن، فعال مدنی
رضا ضیایی که آشنایی با سابقه با دولتآبادی دارد، در بخشی از نوشته خویش چنین بیان کرده است: «او در پرتو دانش جامعه شناسانه و تاریخی که دارد با نوشتههایش ضمن اینکه رنجهای تاریخی ملت ما را به بازخوانی میگیرد به مردمش خود باوری و پایداری ارمغان می کند. به تعبیر دیگر، او نماد بر جستهای از تعهد و تاریخنگاری و هم اعتدال و ایستادگی میباشد. باور نگارنده بر این است که دولتآبادی و شیوه زندگی، کارکردهای فرهنگی و آثاری که او آفریده به تاریخ و جریان آگاهی بخشی و خود باوری دادن به مردم ما جان و نفس تازه بخشیده است. اندیشه و قلم پیام بخش دولتآبادی، ضمن برطرف نمودن نقابهای تیره و ضخیم، تحریف و فریب از اوراق تاریخی کشور ما، حقایق و رخدادهای کتمان شده را هر روزه به روز می کند، لذا حامیان تاریکی و تیرگی، نیرنگ و فریب، تحریف و تخریب، به هراس، عصبانیت و یاوه گویی افتادهاند.»
8. من و بصیر- زهرا طاهری (همسر بصیراحمد دولتآبادی)
مطلب زهرا طاهری همسر دولتآبادی بار عاطفی دارد. او از درون زندگی دولتآبادی سخن گفته است. از جمله چنین آورده است: «ازدواج من و بصیر نیز با فرهنگ و آداب روستایی، در شهر قم در سال 1366ش اتفاق افتاد. درست همین هفته قبل (در 27 رجب) ما بیست و هفتمین سالگرد ازدواج مان را پشت سر گذاشته، وارد سال 28 زندگی مشترک شدیم. اینکه در این 27 سال چه گذشت، خود بحث جداگانهی لازم دارد. در اینجا فقط به یک موضوع بسیار ساده و ابتدایی اشاره میکنم که به نحوی با اهداف و انگیزهی این همایش همخوانی دارد. موضوعی که میتواند بصیر را بیشتر به مردمش معرفی کند. ناراحت نشوید، جنبههای منفی او را برملا نمیسازم. صرف خاطره اولین دیدارمان را برای شما بیان میدارم تا دریابیم این آدم تا چه حد به نوشتهها اهمیت میدهد.
شب 27 رجب سال 1366ش، بعد از اینکه دیگران از اتاق بیرون شدند، بصیر بدون اینکه به من چیزی بگوید سراغ ساک دستی خود رفت. از ساک خود چه بیرون خواهد آورد؟ برخلاف تصورم او یک دفترچه را بیرون کشید و چیزهایی نوشت. وقتی نوشتهاش تمام شد، رو کرد به من و گفت: این دفترچه مثل زندگی ما سفید سفید است، بگیر بنویس که این دفترچه را مثل زندگی چگونه سیاه میکنیم.
وقتی هم با بصیر زیر یک سقف قرار گرفتیم روزی پول خرد نداشتم از جیبش پول گرفته نان آوردم. وقتی فهمید بسیار ناراحت شد که چرا پول مردم را نان خریدهام. پول مردم به جیب تو چه کار میکند؟ برایم قابل درک نبود. گفت: فقط میتوانی از همان 2 هزار تومانی که ماهانه در خانه میگذارم خرج کنی، دست به جیب من نزن این آخرین بار باشد.
الف. در بخش فرهنگی، وضعیت سخت و دشواری را که ما پشت سر گذاشتیم، تجاربی را که به دست آوردیم، یادآور میشوم که خوب است وقتی استارت یک طرح کلان فرهنگی در جمع افغانستانیهای مقیم کانادا زده شده، آن را در بخشهای کوچک فرهنگی نیز گسترش دهیم.
ب. در بخش عمومی باید این واقعیت را بپذیریم که مریضیها و درماندگیها یک رویداد ویژه و استثنایی نیست که فقط تعداد خاصی را شامل شود و دیگران از آن مستثنی باشند. بلکه در شرایط خاصی ممکن سراغ هر کسی بیاید که البته در قدم اول توکل و توسل را خود افتادگان نباید از دست دهند. در قدم دوم نباید آنها را فراموش کنند.»
9. من و راوی رنج- قیام الدین قیام (پهلوان)، از رهبران سیاسی گروه سازا، لندن آنتاریو، کانادا
قیام الدین پهلوان در اثر خود از آشنایی خود می گوید و از تاثیرات دولت آبادی بر سیستم زندگی جمعی مهاجرین افغانستانی مقیم شهر «لندن ایالت آنتریو کشور کانادا» این که بصیر دولت آبادی پیشنهادی داشت که آن ایجاد یک آرشیف از مجموع افغانستانیهای مقیم شهر کوچک «لندن» باشد، در صورت موفقیت این پروژه میتوان کارهای دیگری را انجام داد، توضیح پیشنهاد مذکور هر یک فرد و یا خانواده در باره خود و خانواده خود آن طوری که لازم می دانند چیزی بنویسند.»
10. استاد دولت آبادی و رسالت تاریخ نگاری- میرحسین مهدوی، شاعر، کانادا
میرحسین مهدوی به ویژگیهای کاری دولتآبادی اشاره کرده در بخشی از مطلبش چنین آورده است: «استاد بصیراحمد دولتآبادی از جمله نامهای قابل احترام و از چهرههای برجستهی تاریخنگاری جامعهی ما بهحساب میآید. آقای دولتآبادی از همان روزهای نخست به جنبش مبارزه برای احیای هویت و ایجاد عدالت در نگرشهای تاریخی پیوست و تا هنوز در این سنگر مبارک مبارزه میکند. اجازه بفرمایید که به چند نمونه از ویژگیهای کار تاریخنگاری استاد دولتآبادی اشاره کنم: ویژگیهای پژوهشی و تاریخنگاری استاد دولتآبادی: 1. اشراف علمی به قضایای مورد بحث، 2. نگاه انتقادی به تاریخ و روایتهای تاریخی، 3. نگارش ساده، روان و در عین حال جذاب، 4. شرح پیوسته و منطقی حوادث، 5. طرح همهی دیدگاههای مخالف و بررسی دقیق، بیطرفانه و علمی یکایک آنها و 6. نتیجهگیری بحث و اظهار نظر.»
11. قصهی راوی رنج در قرهغجله- تقی واحدی، مزارشریف، افغانستان
واحدی در یک کار فیچری یا گزارش تحقیقی در بخشی از نوشته خود آورده است: «از جدایی بصیراحمد و قرهغجله بیش از سی سال میگذرد، اما همچنان سایهی خاطرات دوران کودکی و نوجوانیاش از اینجا سایهی محسوسی بر لحن و محتوای دل نوشتههای او دارد؛ همراه با کمی حسرت و بیشتر با نوعی تلخکامی. این سخنش که «نوشتههای من مثل دکان بقالی قریه دور افتاده از شهر میماند که هم نمک دارد و هم تیل و پارچه و شیرینی و تمام لوازم مورد نیاز قریه» (مصاحبه اش با سایت پژوهش سرای تاریخ افغانستان)بیانگر همان سایه است و آدم را به یاد بقالیهای قرهغجله میاندازد. باید دید در اینجا چه کسانی از آن دورانِ او خاطراتی با خود دارند، چگونه به آن نگاه می کنند و چه روایتی از آن دارند؟
بندر شرشره در کمتر از یک کیلومتری شمال روضهی بارگاه حضرت علی در مزارشریف قرار دارد. من در صبح جمعه دوم جوزا به آنجا رفتم، نه تنها به این خاطر که از آنجا سوار موتری به مقصد قره غجله، زادگاه او شوم، بلکه هم از آن رو که در آنجا شاید کسانی را بیابم که از آشنایی سی سال پیش خود با بصیراحمد برایم قصه کنند. مطمئن بودم که او بارها مثل امروز من در این بندر، در انتظار موتر لینی ایستاده است، چشم به فروشندگان و عابران خاک آلود دوخته است و در رستورانتهای فقیرانهی آن چای و نان و احتمالا قابلی ازبکی یا چاینکی و کباب خورده است.
سپس واحدی با عمهی بصیراحمد، محمد چکباشی مامای بصیراحمد و سرمعلم محمدعلی مصاحبه میکند که خیلی خواندنی است.
12. نخستین آشنایی با دولتآبادی- خادمحسین ناطقی شفایی کَیُو، مورخ، کابل، افغانستان
ناطقی شفایی از خاطرات اولین آشنایی با بصیراحمد دولت آبادی گفته است و از سختیهای که او کشیده است و تلاشهای که او در راستای مسایل فرهنگی به خرج داده است.
13. تندیس صداقت (یادکردی از خدمات فرهنگی بصیراحمد دولتآبادی)- حاج کاظم یزدانی، مورخ، ناروی
حاج کاظم یزدانی بهعنوان تاریخ نگار به خوبی از دولتآبادی شناخت دارد. او در بخشی از گفتهاش چنین بیان کرده است: «اول اینکه بصیراحمد دولتآبادی واقعا از هر جهت شایستگی چنین تجلیلی را دارد. چون او یک عمر است که از جان خویش مایه گذاشته، بدون هیچ توقعی قلم میزند و از این راه آثار فرهنگی و خدمات گرانقدری را به جامعه تحویل داده است. دوم اینکه نفس این عمل نشانهای از عظمت و آگاهی فکری جامعه میباشد، زیرا تجلیل از دانشمندان، هنرمندان، و خدمتگذاران در حقیقت تجلیل از مسئوولیت پذیری جامعه خواهد بود.
اینجانب در دهه 60 شمسی در ایران با استاد دولتآبادی آشنا شدم. او در آن زمان سردبیری مجله حبلالله را که در ایران از طریق استاد مزاری تمویل و منتشر میشد بهعهده داشت. در آن زمان، من در مشهد ساکن بودم. هر چند بعد یک بار به تهران و قم سری میزدم و به دیدار دوستان از جمله استاد دولتآبادی نایل گردیده از صحبت و نظرات فرهنگی و تاریخی او آگاهی حاصل میکردم.
آنچه که مرا بیشتر از همه مجذوب خویش میساخت صداقت، تقوی، ایمان، پاکی، عزت نفس، امانتداری، اخلاص، و وطن دوستی و پرهیز از افراط و تفریط او بود. او به معنی واقعی یک انسان پاک و بی آلایش و صمیمی و دوست داشتنی بود، درست مثل یک فرشته. من در طول دوران رفاقت و دوستی حتا یک بار یک کلمه پر خاش گونه، توهین آمیز، غیبت و بدگویی از زبان او نشنیدهام.
کوتاه سخن آنکه جناب بصیراحمد دولتآبادی از نظر اینجانب شخصیتی است خودساخته که با هزینه اندک و تلاش و علاقمندی آثار گرانبهایی را تا کنون تقدیم جامعه افغانستان کرده است.
از لحاظ سبک کاری نیز جناب دولتآبادی مانند یک مورخ مجرب، یک گزارش تاریخی را هر گز چشم و گوش بسته قبول ندارد. او همواره سعی میکند، کذب و صدق یک گزارش را با دیدگاه خود مورد سنجش قرار دهد، و از این رهگذر در مواردی به کشف معلومات ارزندهی نایل گردیده است. من این احساس حق جویی و حق نگری او را واقعا ستایش میکنم.»
14. مردی از اهالی اندیشه، ایمان و آرمان- محمدامین حلیمی، ژورنالیست، تورنتو، کانادا
حلیمی تحت عناوین عزیز متواضع، آرمانگرای واقع بین، مذهبی اهل مدارا، متعهد آزاد اندیش، حامل رنج محرومان افغانستان دانسته در بخشی از مطالب خویش گفته است: «دولتآبادی یک مسلمان شیعهی مذهبی است. معتقد به باورهای دینی و ملتزم به حلال و حرام مذهبی. در خانهی همین مسلمان شیعهی مذهبی در شهر کوچک لندن هم هزارههای سکولار رفت و آمد دارند، هم افغانهای سنی، هم روشنفکران چپی و هم کاناداییهای مسیحی. من گاهی که در مورد برخی مسایل مذهبی با او گفتوگو کردهام، دیدهام که وقتی به دلایل عقلانی قناعتبخش برسد، به آسانی و بدون کمترین تعصبی میپذیرد و در باورهای مذهبی پیشین خود شک و تردید و تأمل میکند. او از نسل اول انقلابیون مسلمان افغانستان است. بصیراحمد قبل از اینکه نویسنده شود، انقلابی شد و شوق یک آرمان او را به سوی نویسندگی کشاند.»
15. بصیراحمد دولت آبادی: یک عمر تلاش- شهربانو رضایی، دانشجوی دانشگاه یورک، تورنتو، کانادا
شهربانو رضایی در قسمتی از نوشتهاش آورده است: «بدون شک قلم استاد دولتآبادی بازتاب کننده ستمها و مظلومیتها و روایتگری پر تلاش برای نسل امروزی ما میباشد. این نویسنده و تاریخنگار آگاه، دانشمند صادق و متفکر درد آشنای وطن ما عمر شریف و پرثمر خود را با اخلاص و دغدغههای آرمانهای بزرگ و انسانی سپری کرده است از زمان جوانی تا اکنون از تفکر در مورد التیام زخمها و دردهای مردم خود غافل نبوده است.»
16. راوی صبور و بی مدعا- اسدالله شفایی، مترجم، لندن، انگلستان
اسدالله شفایی بصیراحمد دولتآبادی را یکی از پرکارترین اهل قلم افغانستان دانسته میگوید: « بصیراحمد دولتآبادی را یکی از پرکارترین اهل قلم افغانستان در دورهای بوده است که انقلابیگری از نوع چپ و یا راست، مایه مباهات بود. او در شرایطی سالها قلم زد که فعالیت فرهنگی مستلزم داشتن انگیزهی نیرومند، بردباری و تحمل کمبودها و نداشتنها بود. تردیدی نیست که در تب و تاب عصر انقلاب، بسیاری با عطش و عشق ویژه آن سالها خالصانه از همه چیز خود مایه گذاشتند، اما پیروزیها و ناکامیهای بعدی، شور و شوق را در بسیاری کشت.
دولتآبادی فرزند راستین محرومیتها بوده و همیشه به مرارتها لبخند زده است. او همیشه با نداشتنها ساخته و با دشواریها آبدیده شده است. وقتی شنیدم از بیماری سختی رنج میبرد، مانده بودم که سخن خود را چهطور آغاز کنم؟ چگونه او را مثلاً دلداری بدهم. اما در صدای او چنان آرامش و ایمان استواری را دیدم که خود را بیشتر نیازمند تسلی او یافتم. او با خنده، گویا لطیفهای تعریف میکند. گفت: این روزها با عزراییل «چشم پُتَکان» بازی میکند. به من فهماند که برایش مهم نیست برنده این بازی کدامیک باشد.»
17. بازوی فرهنگی بابه مزاری- شورای جهانی هزاره
شورای جهانی هزاره در بیانیه خود آورده است: «با این رویکرد آگاهانه، او نگذاشت که هویت تاریخی این مردم به محاق فراموشی سپرده شود. از آن جهت بود که استاد دولتآبادی در کنار سایر آثار گرانسنگ خویش دو اثر مهم خود را به نامهای «هزارهها، پناهگزینی و کتمان هویت» و «هزارهها: از قتل عام تا احیای هویت» در سالهای ١٣٨٢ و ١٣٨۵ خورشیدی به چاپ رسانید. استاد دولتآبادی به مفهوم واقعی کلمه یک نویسنده متعهد و مورخ واقعبین و حقیقت گراست.
استاد در نوشتهھای خویش چشمدیدهایش را بهطور شفاف، بدون هرگونه پردهپوشی و بهدور از هر نوع مصلحت اندیشی، ثبت تاریخ میکند. چنانچه در اثر چاپی ایشان با عنوان «مزاری: ماندگارترین تلاش در تاریخ هزارهها» به ناگفتههایی بر میخوریم که تا هنوز از قلم هیچ یک از همسنگران استاد دولتآبادی بیرون داده نشده است. استاد دولتآبادی برای گفتن حقیقت از آن جهت هراس ندارد تا نسل پس از خود را از واقعیتهای زمان خود آگاه ساخته و در فرا راه آنها چراغی را بر میافروزد تا مسیر حرکت شان را در غبار تبلیغات و وارونه سازی حقایق، گم نکنند.
18. به احترامِ دولتآبادی- محمدجواد خاوری، نویسنده و پژوهشگر، ناروی
جواد خاوری بصیراحمد دولت آبادی را عین نوشتن دانسته گفته است: «نوشتن» تنها کلمهای است که میتوان آن را به جای نام بصیراحمد دولت آبادی گذاشت. اگر بگوییم هر کسی را با خصوصیت برجستهاش میتوان تصور کرد، دولتآبادی را با «نوشتن» مُدام میتوان تصور کرد. کسانی که او را از نزدیک میشناسند همیشه او را در حال نوشتن دیدهاند، گویا دولتآبادی خلق شده است که فقط بنویسد. اهمیت این خصوصیت وقتی برجسته میشود که ما خاستگاه اجتماعی و موقعیت زمانی او را در نظر بگیریم. دولتآبادی از جامعهای برخاست که نوشتن در آن واژهی معناداری نبود. سواد و تحصیل به مفاهیمِ بسیار ابتدایی خلاصه میشد. کتاب چیزی بود که از ازل نوشته شده بود. نویسندهی نامرئی و خدا گونهای کتابها را مینوشت که همهچیزدان بود و مصون از هر گونه خطا و اشتباه. از این رو هر چه در کتاب بود دُرُست بود و در دُرستیاش شک و ریبی راه نداشت.
دولتآبادی در نوشتههایش روایتی از فرهنگ و تاریخ و جامعه ارائه کرد که با روایت رایج فرق داشت. شناسنامهای از هویت جامعه خود نشان داد که باب طبع «هویت سازان» و «هویت سوزان» نبود. به همین خاطر در برابر سخنش ایستادند و کتابش را به دریا افکندند، بیخبر از آن که دیگر آب دریا نمیتواند سخنان او را بشوید چون او نه تنها بر ورق های کاغذ که بر سینهی روزگار نوشته است.
19. پیام آرزومندی برای سلامتی جناب بصیراحمد دولتآبادی- سلطانعلی کشتمند، صدراعظم سابق افغانستان
سلطانعلی کشتمند در بخشی از بیانیه اش گفته است: «من درحالی که برای سلامتی جناب دولتآبادی آرزومندی قلبی ابراز میدارم، اقدام شماری از فرهنگیان گرامی را به خاطر این نیکوداشت، موجب رضایت دوستان ایشان میدانم.»
20. سلامی به نویسنده و مورخ ارجمند، بصیراحمد دولتآبادی- نصیر مهرین، مورخ و پژوهشگر، هامبورگ، آلمان
نصیر مهرین دولتآبادی را نسل داغهای عوامل آواره ساز، رنج و زحمت دانسته گفته است: «وقتی در سیر زندگی جناب دولتآبادی نگاه میکنم، نسلی را نیز به یاد میآورم که داغهای عوامل آواره ساز، رنج و زحمت ناشی از آن را در دل و در جبین دارند، اما با تمام دشواریهای طاقت سوز، دست به قلم و روی به پژوهش بردهاند. و چنین زندگی و زحمات آن، شایستهی سپاسگزاری بسیار است. امتنان بسیار از شما و دوست فرزانه ادیب متفکر میرحسین مهدوی که با تأثیر پذیری از فرهنگ قدرشناسانه، قدر ایشان را شناختهاید و احترام شایسته را به جای میآورید.»
21. دولت آبادی: مجاهد خموش حوزهی فرهنگ- حمزه واعظی، پژوهشگر، ناروی، اسلُو
حمزه واعظی، بصیراحمد را از جنبه های مختلف شخصیتی و کاری بررسی کرده و بیان کرده است که به یک بخش از مطلب وی اشاره می شود: «بصیراحمد دولتآبادی را میتوان جزو نخستین و برجستهترین روزنامهنگاران جهادی دانست که کار مطبوعاتی را نه بهعنوان یک تفنن سیاسی بلکه به مثابه یک حرفهی فرهنگی ـ انقلابی برگزید و طی 30 سال مجدانه قلم زد و با حضور پر رنگ خویش در تأسیس و یا تداوم رسانههای دورهی جهاد و مقاومت نقش مهمی ایفا کرده و در غنامندی ادبیات سیاسی سهم ارزندهای بر عهده گرفت.
بنابراین، اگر نوشتهها و دیدگاههای دولتآبادی را در حوزهی سیاست و تاریخ و رخدادهای فرهنگی به سنجش بگیریم، پیش و بیش از آنکه وی را پژوهندهی تاریخ بدانیم، باید اورا روزنامهنگار واقعیتنگر و نویسندهی دردنگار بشماریم که چند دهه برای تبیین آرمانهای سیاسی و ارزشهای اجتماعی اندیشه کرده و صادقانه و متعهدانه قلم زده است.
دولتآبادی را بهاعتبار سهم و نقش برجسته و ماندگارش در تاسیس و تداوم حیات فعالیتهای فرهنگی دورهی مهاجرت میتوان یکی از معماران موسسات و ارگانهای فرهنگی به حساب آورد. مشارکت، همفکری و همکاری دولتآبادی در بنیادگذاری «مرکز فرهنگی نویسندگان افغانستان» در کنار یاران فکری و فرهنگیاش نمونهی کامل این نقش و سهم میتوان نام برد. او با بر عهده گرفتن سِمَت سردبیری فصلنامه سراج طی چندین سال و سهمگیری و مدیریت پربار و صادقانهاش در طرحهای مختلف پژوهشی و فرهنگی و نیز ایفای نقش موثر در تالیف، تحقیق، تدوین و تصحیح آثار علمی، تاریخی، فرهنگی و ادبی منتشره ازسوی این مرکز، یکی از یادگارهای ماندگار ولی خموشانهی را در حوزهی فرهنگ و فکر و پژوهش بر جای گذاشته است.
دولتآبادی به صفت یک مبارزِ آرمانخواه در سنگر پیکار فرهنگی، مقاومت کمنظیر و رشادت بیبدیلی ازخود نشان داده است. ایمان قاطعِ او به آرمانهای برین سیاسی و تلاشهای مجدانهاش در روشن کردن چراغ آگاهی و بیداری او را در تاریخ مبارزهی سیاسی ماندگار ساخته است. بدینرو، به جرئت میتوان اورا مُمدِّ حیات فرهنگ ورزی و موجد عرصهی پژوهشگری در دورهی مهاجرت نام گذاشت.
جریان هویت طلبی و فرایند بیداری هویتی مهمترین دغدغهی فکری و ذهنی دولتآبادی در طول دورهی قلمزنیاش بوده است. او روایتگر پرمایهی کتاب هویت و منبع غنی و مستند جریان عدالت خواهی و هویت طلبی است. پژوهشها و تلاشهای او برای بیان حقایق سیاسی و بازگویی رخدادهای تاریخی، منابع مهم و مستندی برای گشودن فصلهای متروک کتاب هویت ما می باشد.
22. اختیامیه
در پایان عبدالستار فروتن، کاردار سابق افغانستان در زیمبابوه در مورد اهداف و برنامه های همایش راوی رنج که به مناسبت بررسی کارنامه فرهنگی دولت آبادی برگزار شده است مطالبی بیان کرده است و گفته است: «همایش راوی رنج با هدف بزرگداشت از شخصیت پژوهشگر پر تلاش و خستگی ناپذیر مسایل تاریخی، سیاسی و اجتماعی کشور جناب آقای بصیراحمد دولتآبادی و کارنامههای قلمی و فرهنگیاش اختصاص یافته است.»
نوشته شده توسط: علی پیام
29 ثور 1394، کابل
آنلاین : http://payam81.persianblog.ir/post/188