کدام استقلال؟
مروری بر استقلال 11 کشور دنیا همراه با عکس/ با وجود اینکه افغانستان به عنوان يک کشور مستقل شناخته شده است اما حکومت ها و رژيم های مختلف در صد سال اخیر هر کدام به قدرت های بیرونی متکی بوده اند و می باشند. در صد سال اخیر همه ی گونه های جنایت حاد علیه بشریت مانند کوچ اجباری، نسل کشی، برده داری، تجاوز جنسی، جنایات جنگی و چپاول زمین و دارایی های مردم در افغانستان بوقوع پیوسته و همچنان بوقوع می پیوندد.
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
کابل پرس?: افغانستان در سال 1919 و در پی موافقتنامه ای موسوم به راولپندی، استقلالش برگردانده شد. سرپرست مذاکرات بین افغانستان و دولت بریتانیا را محمود طرزی بر عهده داشت.
با وجود اینکه افغانستان به عنوان يک کشور مستقل شناخته شده است اما حکومت ها و رژيم های مختلف در صد سال اخیر هر کدام به قدرت های بیرونی متکی بوده اند و می باشند. در صد سال اخیر همه ی گونه های جنایت حاد علیه بشریت مانند کوچ اجباری، نسل کشی، برده داری، تجاوز جنسی، جنایات جنگی و چپاول زمین و دارایی های مردم در افغانستان بوقوع پیوسته و همچنان بوقوع می پیوندد.
بسیاری معتقدند که گرچه افغانستان استقلال خود را از بریتانیا بدست آورد، اما همچنان رژيم های پس از امان الله مانند اشغالگران، بلایی بدتر از اشغالگران خارجی بر سر این مردم آورده اند. رژيم های نادر و پسرش ظاهر، پسر کاکای ظاهر و به همین شکل رژيم های پس از آن هر کدام در جنایات مختلف دست داشته و سر سپرده ی قدرت های منطقه ای و بین المللی بودند. اکنون بريتانيا نیز تسلط خاصی بر دستگاه های دولتی داشته و طبق سنت بريتانيا، همچنان از گروه های واپسگرا حمایت می کند. در کنار اين بسیاری معتقدند که نفوذ گسترده ی کشورهای همسایه مانند پاکستان و ايران و همچنين حضور گسترده ی آدمکشان طالب و نيز جنگ سالاران بيرون از حلقه ی طالبان در رده های مختلف دولت که همه ی آن ها به گونه ای وابسته به عناصر خارجی هستند، معنای استقلال افغانستان را زير سوال برده است.
هزينه کردن مخارج گزاف برای برپایی جشن های تصنعی استقلال نيز در حالی که مردم تلاش دارند از گرسنگی و فقر بگريزند، موردی ست که جای تامل دارد.
پرسش این است که کدام استقلال؟ استقلال و آزادی از اين نوع زير؟
دولت افغانستان از بالاترين رده ها در اطراف حامد کرزی، برخی وزرا، معاونان آنان، روسا، واليان و وکلای پارلمان، در فساد و چور و چپاول گسترده ی دارایی های عمومی نقش دارند. در چنين وضعيتی جشن استقلال برای مردم، تنها مصرف بی جای پول چيزی بیش نیست.
هندوستان: اين کشور يکی از زيباترين و بهترین گونه های استقلال را بدست آورد. در سال 1947 نيروهای بريتانيایی از اين کشور خارج و جنبش عدم خشونت به رهبری مهاتما گاندی و يارانش در سال 1950 موفق شد جمهوری مستقل هندوستان را اعلام کند. اما سال ها پیش از این، کارشکنی های برخی از تندروان مسلمان که خواهان ايجاد پاکستان بودند آغاز شد که تاکنون منجر به کشته و زخمی شدن صد ها هزار تن و آوارگی ميليون ها تن ديگر شده است.
پاکستان: شايد بتوان گفت يکی از خونين ترين روش های دستیابی به استقلال، روش تندروان پاکستانی بود. علی رغم تاکيد مهاتما گاندی بر مساوی بودن حقوق هندوها و مسلمانان، آنان همزمان با هند، استقلال پاکستان را همراه با خون و آوارگی ميليون ها تن اعلام کردند. البته مهاتما گاندی نيز قربانی خشونت بنيادگرايان پاکستان شد.
پرو: اين کشور در سال 1928 استقلال خود را از اسپانیا بدست آورد
هندوراس: در سال 1821 امپراطوری اسپانيا همزمان استقلال کشورهای هندوراس، گواتمالا، نیکاراگويه، کاستاريکا و السالوادور را پذيرفت.
مکزیک: در سال 1820 مکزیک استقلال خود را از اسپانیا رسما اعلام کرد اما اسپانیا 11 سال بعد آن را پذيرفت.
ترکیه: در سال 1923 ترکیه به رهبری مصطفی کمال پاشا معروف به آتاتورک، رسما جانشین امپراطوری عثمانی شد. آتاتورک جمهوری ترکیه را اعلام و سیاست جدایی دين از سياست را زيربنای جمهوری تازه تاسیس گذاشت.
اندونيزیا: در سال 1945 اندونزیا استقلال خود را از هالند اعلام کرد اما پس از چهار سال جنگ، در سال 1949 طی موافقت نامه ای، اين کشور مستقل شد. اندونيزيا حدود سه سال بين سال های 1942 و 1945 به اشغال ژاپن درآمده بود اما هالند نيز ادعای مالکيت اين کشور را داشت.
کره شمالی: کشور کره زير نظر ژاپنی ها اداره می شد و در سال 1942 وارد جنگ های استقلال با ژاپن شد. در سال 1945 کشور کره به دو قسمت شمالی و جنوبی تقسيم و در سال 1948 اين موضوع رسمیت یافت.
مالزیا: در ماه اوت سال 1957 اين کشور استقلال خود را از بريتانيا بدست آورد.
آلبانی: اين کشور در سال 1928 استقلال خود را از امپراطوری عثمانی بدست آورد. پيش از اين، چند بار اين کشور خواستار استقلال شده بود اما با سرکوب نيروهای عثمانی مواجه می شد.
عکس ها از خبرگزاری های مختلف بین المللی
پيامها
18 آگوست 2008, 11:31, توسط گیسو
افغانستان در دو سده گذشته به نام مبارزه علیه اشغالگران، وابسته ترین و غیر مستقل ترین دوران تاریخی خود را سپری نموده است. اعتقاد من اینست که ما در گام نخست شدیدا" نیازمند آزادی فردی هستیم و پس از آن است که میتوان در مورد آزادی ملی صحبت کرد. آزادی فردی متضمن یک آزادی پایدار ملی خواهد بود.
نظر دوستان را درین زمینه میخواهم بدانم.
18 آگوست 2008, 14:57, توسط حق نویس
من با این سوال ( کدام استقلال؟ ) موافقم. راستی حصول استقلال از کی، از انگلیس، همانی که هم اکنون هلمند و میوند معروف زیر زنجیر تانکهایش میلرزد؟!
بهتر بود همان وقت اداره این کشور بی سر و سامان را بدست همان یکی میدادند تا امروز نواده های همان ( اتلان ) ؟! مجبور نمیبودند از سی و هشت اشغالگر دنیا بخواهند برای حفظ قدرت قبیله درین سرزمین خون خود را بریزند.
19 آگوست 2008, 04:35, توسط اسطوره
نیاکان ما با حس وطندوستی و شهامت بینظیر علیه انگلیسها حماسه ها آفریدند و استقلال را بدست آوردند، اینکه بعد از آن اولاد ناخلف شان چیها به این ملک کردند و میکنند حرف جداست و باید آنرا جدا از جانفشانی های آن رادمردان دلیر دانست.
امروز همان پلیدترین انسانهایی که وطن را به چهل کشور جهان فروختند و مردم و حیات و هست و بودش را به یغما برده اند، به حدی خاین و ستمکار و جانی هستند که به غازی اماناله خان و محمود طرزی و سایر پدران ما که برای بهروزی و آبادانی این وطن با حیات خود بازی کردند و روز و شب نشناختند، توهین و تحقیر روا میدارند و به شیوه لطیف پدرام به آنان دشنام پراکنی میکنند.
ما امروز یک کشور اشغال شده بوسیله متجاوزان خارجی و داخلی هستیم و وطن ما نیازمند یک جنبش مردمی دیگر است تا از سلطه آنان رهایی یابیم. باید درین میان اول به دشمنان داخلی از نوع ربانی، سیاف، ملا عمر، گلبدین، قانونی، محقق، خلیلی، کرزی، احدی، فهیم، خدایداد و ..... رسیدگی شود و از کله برداری اینان آغاز کرد تا بتوان با دشمن خارجی جنگید و رسم نیاکان را بجا آورد.
باید از مردم پابرهنه اما مصمم نیپال درسها بگیریم که خاینان وطنی خود را با فداکاری و شهامت نمونه تار و مار کردند و قدرت را بدست گرفتند.
18 آگوست 2008, 18:02, توسط shapour
salam
i think Shah Shuja was the right person he knew all about the future.
19 آگوست 2008, 07:28, توسط ختک
هر کی با شعور سیاسی ، معنی و مفهوم استقلال را شفاف و منطقی استدلال نماید. آنگاه میدانند که ما استقلال متزلزل و بی بنیاد داشتیم . بازهم بباور آنهایکه از علم ومنطق شعور سیاسی بدور مانده اند و اصرار جاهلانه میکنند ، که استقلال داشتیم و داریم ، خوب است. اما فراموش نکنند ، که استقلال یک لنگه ، مثل پای حنیف اتمر. استعمار بمنظور اهداف سیاسی بوسیله ای مزدوران فاسد خود نخواست که افغانستان روی دو پای ایستاد و تعادل نظام سیاسی ، اقتصادی، علمی ، فرهنگی ، قومی وزبانی خود را حفظ کند. روی همین منظور یک پای استقلال افغانستان را قطع و آنرا روی یک پا ایستاد نموده بودند .منظور آن بود که انگلیسها هر زمان بخواهند این استقلال یک لنگه را به آسانی بدون مشکل توسط غلامان خود بخاک یکسان کنند. چنانچه در حال حاضر همین کار را کردند .حکومت داران غدار و مزدور روی منافع و احراز قدرت عدم عطا توازن وتعادل استقلال را آگاهانه پذیرفتند و دم را غنیمت میشمردند. .انگلیسها بنا بزمان موعد مجددأ بوسیله فرزندان غلامان حلقه بگوش دیرینه اش، این استقلال یک لنگه را بزمین زد. جای خجالت است که این غلامان پرورده انگلیسها ، هیچگاه بدون ارباب و بادار زندگی کرده نمیتوانند. شما دوستان خود فکر کنید.آیا از نگاه جو ونبوغ سیاست استعماری انگلیسها را کسی میتواند بازی داد ؟ خصوصأ 90و یا 100سال قبل که از امیر گرفته تا فقیر در افغانستان بجز یک تعداد محدود و انگشت شمار از نعمت و مزایای شعور ومنطق سیاسی به اندازه امروز بدور مانده بودند. چطور امکان داشت ، که انگلیسها را مغلوب وبازی داده باشند . و استقلال مکمل بدون تزلزل وغش را نصیب شان شده باشد. هرگز قابل باور نیست. هر تحول و اتفاق که افتیده روی منافع انگلیسها بوده. که امیران وقت جهت عوام فریبی آنرا بگونه ای قهرمانی های خویش توصیف تعریف فرمودند. عوامل بحران نا هنجار سیاسی امروز در افغانستان از اثرات آنست .که مشت نمونه ای خروار است . بلی ما استرداد استقلال کشور های دیگر را که از انگلیس چون مانند هندوستان بصورت بنیادی بدست آوردند. برویت پیشرفت های آن در همه عرصه های سیاسی ،اقتصادی ، علمی، فرهنگی ، تخنیکی وغیره که در توازن و تعادل قرار دارد ، تائید مینماهیم . خلاصه فلسفه ای آن زیاد است .
19 آگوست 2008, 04:55, توسط انوشه زرمت
کدام استقلال ؟
کدام آزادی که ما نمیتوانیم حتی نفس راحت بکشیم زمانیکه تانک قوای خارجی از پهلو ما عبور میکند باید توقف کنیم اگر مریض ما در حالت مرگ هم باشد حق حرکت کردن را نداریم ویا اینکه اراکین کشور ما بدون هدایت باداران خارجی خویش حق تصمیم گیری را در امورات کشور ندارند آیا همین اسقلال ماست ؟ یا اینکه حکومت داران ما خود را فریب میدهند
انوشه زرمت
20 آگوست 2008, 09:55, توسط ارایان
سلام حضور تمام دوستان,
واقعآ کدام آزادی ؟ من هم تعجب میکنم که کدام آزادی را تجلیل میکنم.در حالیکه ما اصلآ آزاد نیستیم.از روز که تعداب این کشور گذاشته شده روی هداف خاص اجانب بوده و تا امروز مردم این مرز و بوم لذت آزادی را نچشیده اند .
19 آگوست 2011, 01:17, توسط baqi samandar
باقی سمندر
بیست وهشتم اسد سال 1390 خورشیدی
اگست سال 2011 میلادی
سالگرد استرداد استقلال افغانستان را گرامی میداریم
سخنی در مورد
استرداد استقلال افغانستان در سال 1298
یا 1919
نود ودومین سالگرد استرداد استقلال افغانستان در بیست وهشتم اسد سال یک هزار ودوصد نود هشتم خورشیدی راگرامی میداریم .
پیش از استقلال افغانستان :
نخستین تجاوز بریتانیای کبیر بر افغانستان :
استعمارگران بریتانوی از راه هند بریتانوی در آغاز سال 1893 میلادی افغانستان را مورد تاخت وتاز خود قرار دادند وشاه شجاع شاه دست نشانده خود را بار نخست در قندهار وبعدن در کابل بر اورنگ فرمانروایی نصب کردند.
" ملت مسلمان وقهرمان افغانستان که به آزادی خود عشق می ورزید و در طول تاریخ با هر قدرت متجاوز ولو نیروی عظیم هم داشته مقابله کرده اینبار درمقابل انگلستان نیز آرام ننشست . قیامهای محلی بتاریخ دوم نوامبر 1841میلادی شکل قیام عمومی وملی را بخود گرفته و در طول دو ماه مبارزان ملی تحت زعامت مخلص ومدبر وخودی توانستند انگلیسهارا با شکست افتضاح آمیزی روبرو سازند و لشکر هفده هزار نفری آن با تمام ساز وبرگ نظامیش در بین راه کابل _ ننگرهار به دست مردم دلیر کشورسر به نیست شد"
(1)
تجاوز دومین دولت انگلیس
و مبارزه مردم افغانستان
" جنگ دوم انگلیس وافغان دنباله همان جنگ اول انگلیس وافغان است که فقط با یک متارکه 35 ساله از هم جدا میشوند زیرا علت جنگ ( سیاست پیش روی استعمار انگلیس در آسیای وسطی )تغیر نکرده بود ، منتهی وسایل جنگ بنفع انگلیس وضرر افغانستان تغییر یافته بود " (2).
" دولت انگلیس در جنگ دوم افغان وانگلیس عملا متیقن شد که تسخیرو حفظ افغانستان باقوه نا ممکن است ، پس در عوض ماشین نظامی ، دستگاه دیپلوماسی برتانیه در افغانستان بکار افتاد . زیرا در رزم نظامی طرف برتانیه ملت افغانستان بود وبرتانیه برآن غلبه نمیتوانست ، در حالیکه در رزم سیاسی مقابل برتانیه یک فرد یعنی پادشاه مملکت قرار میگرفت و غلبه بر او آسان بود . چنانکه در جنگ دوم سپاه انگلیس طی یک سال وهفت ماه درجنگهای خوست ، خیبر، گرشک ، قندهار ، قلات ، غزنه ، کابل ومیوند مغلوب گردید و اینک قوای او در کابل تحت خطر استیصال قرار داشت . در اینمدت انگلیسها تلاش میکردند که قبل از رسیدن زمستان سپاه خود را زنده سر از افغانستان به هندوستان برسانند . در چنین وقتی امیر عبدالرحمن خان با صد هزار مرد مسلح ومبارز نزدیک قشون انگلیس رسیده و آواز انتقام در سرتاسر افغانستان بلند بود . معهذا دیپلوماسی برتانیه توانست از شکست خود هم مانند زمان فتح استفاده نماید ، چنانچه در جنگ اول انگلیس و افغان این عمل را موفقانه انجام داده بود " (3)
" در هرحال امیر عبدالرحمن خان طبق درخواست کتبی انگلیسها , عم خود سردار محمد یوسف خان را با جنرال کتال خان ، قاضی عبدالرحمن خان ، سید امیرالدین خان ونایب احمد امین خان بیات از چاریکار در شیرپور فرستاد تا درمجلس نظامی انگلیسی در 22 جولای 1880 شرکت نمودند . سردار در صدر مجلس قرار گرفت در حالیکه سردار ولی محمد خان لاتی در کناری نشسته بود . این مجلس از افسران نظامی و نمایندگان سیاسی پر بود . جنرال ستوارت وجنرال رابرتس هریک نطق هایی در انگلیس نمودند که در دری وپشتو بواسطه گریفن ترجمه شد . در این نطق ها سلطنت امیر عبدالرحمن خان را از طرف دولت انگلیس تبریک گفتند ودم از دوستی کذایی برتانیه با افغانستان زدند . سردار محمد یوسف خان مختصرا گفت که:
ملت افغانستان قبلا امیر عبدالرحمن خان را به پادشاهی کشور انتخاب کردند و دیگری منتی بر او نیست. با اینکه دولت انگلیس این سلطنت را برسمیت شناخته است تشکر .
انگلیسها بعد از این مجلس رجعت خود را به هندوستان اعلان نمودند و امیر عبدالرحمن خان از چاریکار به استقامت کابل به حرکت افتاد . دراین وقت تمام رهبران وقشون داوطلب ملی در معیت امیر حرکت میکرد"( 4)
" البته افغانستان هم در طی جنگهای اول ودوم انگلیس خساره زیاد برداشت . اراضی قیمت دار وراه های مهم نظامی ودریایی او در شرق و جنوب از دست رفت و استقلال سیاسی کشور در خطر افتاد . زراعت وصناعت ، تجارت وپیشه وری کشور صدمه برداشت وسیاست درهای بسته ، در برابر تکامل و تحولات اجتماعی افغانستان هشتاد سال دیگر سد سدیدی کشیده داشت . این خود از بزرگترین عامل ّپسماندگی افغانستان از دنیای معاصر او گردید . یعنی باختم جنگ دوم انگلیس وافغان ، مبارزه نظامی انگلیس از بین رفت نه مبارزه سیاسی او، در حالیکه مبارزه سیاسی انگلیس بمراتبی خطرناکتر از مبارزه نظامی او برای افغانستان تمام شد " (5)
" با آغاز نخستین جنگ جهانی در جهان و منطقه تغییرات ژرفی بوجود آمد ، در مقابل استعمار انگلیس جبهه های قوی بوجود آمدند . با اعلان بیطرفی افغانستان در این جنگ حکومت موقت آزادیخواهان هند در کابل تشکیل شد ، در روسیه انقلاب کمونیستی رژیم تزاری را سرنگون ساخت ، در ایران جنبش مشروطیت باقوت وحدت خویش ظهور کرده بود .
در افغانستان نیز مشروطیت دوم به تدریج با اهداف روشن ، جدی وانقلابی در عرصه سیاست کشور جولان داشت ودر نتیجه آن روشنفکران افغانستان موفق شدند به اهداف خود نزدیک گردند و سر انجام بتاریخ 20 فروری 1919 در کله گوش لغمان گوشهای امیر مستبد وعیاش وقت را که از شنیدن این همه هیاهوی ملی وجهانی کر بودند به زور تفنگچه باز نمایند و کله ومغز کوچک و سیاهش را پاش پاش نمایند . کسی راکه مغز های روشنفکران کشور را توسط گلوله های تفنگچه و توپ پاشان کرده بود . ؛؛
استرداد استقلال افغانستان
و سومین جنګ انګلیس وافغانستان
«بلی ! با قتل شاه تحت الحمایه , عیاش ومستبد مشروطه خواهان به اهداف خود رسیدند و در کشور تهداب حکومت قانونی مستقل ومشروطه گذاشته شد .
واقعه قتل شاه عیاش ومستبد بدست مشروطه خواهان ، برای برادرش سردار نصرالله خان واقعه عادی تلقی شد وبه بهانه اینکه تا شاه نو تعیین نگردد دفن جنازه شاه روا نیست ، از اراکین موجود دولت در جلال آباد برای خود بیعت گرفت وخود را شاه اعلان کرد وانگلیسها را اطمینان داد که در روابط خویش از مشی برادرش پیروی خواهد کرد اما مشروطه خواهان که برای نیل به منافع ملی این اقدام را کرده بودند ، به زودی فعال گردیدند . از واقعه شهزاده امان الله خان را مطلع ساختند ، وی که عملا بر پایتخت قابض ووکیل شاه بود ( و نقشه قتل شاه هم عمدا در چنین یک فرصت مناسب طرح شده بود ) از بیعت با عمش سر باز زد ووی را در واقعه قتل پدر خویش متهم نمود و با بهره جستن از فرصت مساعد تمام عساکر، مامورین و مردم کابل را در مسجد بزرگ عید گاه گرد آورد وخبر قتل پدرش را با اندوه و تاسف فراوان به اطلاع آنها رسانید ، و از بی تفاوتی عمش سردار نصرالله خان وبرادرش سردار عنایت الله خان که امر تحقیق واقعه راصادر نکرده بودند پرده برداشت ومتعاقب آن حکومت خود را اعلان کردودر حالیکه دریشی سفر بری به تن داشت طی بیانیه موثری اظهار کرد :
" ملت عزیز من !
من این لباس سربازی را از بدن بیرون نکنم تا که لباس استقلال را برای مادر وطن تهیه نسازم "
من این شمشیر را در غلاف نکنم تا که غاصبان حقوق ملتم را به جای خودشان نه نشانم "
" ای ملت عزیز وای سربازان فدا کار من !
بیاورید آخرین هستی خود را برای نجات وطن ، بیایید تاکه سرهای پر غیرت خود را برای خلاصی وطن فدا سازیم !"
همین اعلان آغاز اهداف مشروطیت نیز بود وهمان بود که مشروطه خواهان پیش آهنگان استرداد استقلال کشور گردیدند . انگلیسها از قبول استقلال افغانستان انکار کردند اما حکومت مستقل افغانستان برای حفظ استقلال خویش هم دست به شمشیر برد و هم تدبیرپیشه کرد ، جنگ آزادی در سرحدات شرقی ، جنوبی وجنوب غربی کشوربا انگلیسها آغاز گردید وبرای به رسمیت شناختن افغانستان شاه هیاتی را به ریاست محمد ولی خان به اروپا گسیل داشت وبا بهره جستن همزمان از فشار نظامی و تدبیر سیاسی بنیاد استقلال کشور را استحکام بخشید ، با کشورهای آزاد جهان روابط مساوی برقرار کرد ، سیستم برده داری را که امیر عبدالرحمن خان بوجود آورده بود ، لغو کرد ،رگه های معارف را در تمام کشور گسترش داد ، مشعلهای مطبوعات را در مرکز وولایات کشور روشن کرد ، برای تصویب قوانین اساسی و اتخاذ تصامیم ملی لویه جرگه ها را دایر کرد، شورای دولتی را تاسیس وبرای تاسیس شورای ملی اقدام کرد ، کابینه وتقسیم کار رابوجو آورد ، ارمغان جدید تمدن را به کشور وارد کرد وبرای تعلیمات عالی پسران ودختران را به خارج فرستاد ، قانون اساسی را نافذ و در حدود هفتاد قانون ونظامنامه فرعی را طرح و تصویب و نافذ کرد وبدینترتیب خواسته های مشروطیت اول ودوم را در کشور به منصه تطبیق گذاشت " (6)
نود ودومین سالگرد استرداد استقلال افغانستان در بیست وهشتم اسد سال یک هزار ودوصد نود هشتم خورشیدی راگرامی میداریم .
19 آگوست 2011, 01:23, توسط baqi samandar
باقی سمندر
پیوسته به بخش نخست
مقاله های مرتبط در باره استقلال افغانستان در ګفتمان دیموکراسی برای افغانستان
اسرار ترقی و نهضت و يا فلسفه اتحاد و اتفاق، باز هم مطلبی از انيس سنه 1306 ه ش (باقی سمندر)
تشريف فرمائی اعليحضرت همايونی از اروپا، مطلبی از انيس سنه 15 قوس سنه 1306 ه ش (باقی سمندر)
وداع، باز هم مطلبی از انيس 15 قوس سنه 1306 ه ش (باقی سمندر)
جشن استقلال در آيينه مطبوعات آنزمان (باقی سمندر)
به مناسبت بزرگداشت صدمين سالگرد انقلاب مشروطيت در
بازهم در باره محمد ولی خان نخستين وزير خارجه افغانستان (باقی سمندر)
و بازهم به ياد محمد ولی خان نخستين وزير خارجه افغانستان و نائب شاه امان الله ( باقی سمندر)
به ياد محمد ولی خان نخستين وزير خارجه افغانستان و نائب شاه امان الله ( باقی سمندر)
فرزندان شاه امان الله در روز جهانی زن سخن گفتند (گزارشگر باقی سمندر)
فرزندان شاه امان الله در روز جهانی زن سخن گفتند؛ بخش دوم (گزارشگر باقی سمندر)
رویکردها :
1- حبیب الله رفیع – مقدمه ای بر کتاب حاکمیت قانون در افغانستان
2- افغانستان در مسیر تاریخ اثر میرغلام محمد غبار –فصل هفتم
3- میر غلام محمد غبار – همان اثر صفحه 639- 640
4- همان اثر صفحه 641
5- همان اثر صفحه 642
6- حبیب الله رفیع – مقدمه ای برچاپ حاکمیت قانون در افغانستان
7- حاکمیت قانون در افغانستان عنوان اثریست از خاطرات وکارکرد های شاه امان الله خان در سفر بیشتر از یک ماه وی در قندهار
19 آگوست 2011, 09:45, توسط رضا کنکاش
دانشمند و نویسنده گرامی کامران میر هزار با درود و احترم بشما !
من میخواهم که چهره جنایت کاران تاریخ را بمناسبت همین روز در سایت با اعتبار و پرخواننده شما بدست نشر بسپارم که ابته این کاری خطیریست اما باید اغاز کرد و لذا از شما درخواست دارم که زمینه چگونگی ارسال مضامین و عکسهای جنایت کاران تاریخ را برایم رهنمون شوید
19 آگوست 2011, 17:05, توسط باچه ازره
جوابک کوتاهی برای آقا یا خانمی که با اسم مستعار اسطوره پیام مانده اند.
متاسفانه شما دارید مثل اشتر با رویای پنبه دانه نشخوار مینمایید.از شهامت کدامین نیای سربلند تان با این شماطت یاد مینمایید؟نام خدا چنان از سربلندی دیروز و ویرانی امروز مینویسید .اگربیگانه یی که سیه روزی های مردم ماو سیه رویی های نیاکان شما را ندیده باشد با خواندن پیام شما خواهند گفت که این کشور چه ابادانی داشته ولی حیف که نامردا ویرانش کردند.ازنامی ترین نیای فاسد ومزدور تان احمد شاه درانی اگر پوف و پتاقی دارید اوکه از غلام بچگی در بار ایرانی ها خودش را بمقام رسانید.حاجی میرویس را فتوای ملا های عربستان ومصر به جایگاهی که باعث نکبتی تاریخی این کشور گردید رسید.بقیه اگر از شاه شجاع ونادر غدار وعبدالرحمن میفرمایید که حق با شماست.آیا نمونه ی بارز تر از ملا عمردارید؟بگویید تا ما نیز بشناسیمش!
بیایید برای یک بار منصفانه بشمارید ، در طول تاریخ نکبت بار حاکمیت پشتون ها حاکمی بهتر از ملاعمر وکرزی داشته اید؟چرا به عمد خودرا بجای اسپ گادی قرار میدهید؟از حرف حق چرا می هراسید؟
جای تاسف این جاست که چه دهان های ناشسته نام لطیف پدرام را به سبکی میگیرند و کسی نیست که بگوید بالای چشمت ابروست.
تنها یک جمله را درست فرمودید وآن اینکه :باید اول از سربریدن داخلی ها شروع کرد.اما این را شاید نمیدانید که نیاکان فاسد شما دوصد سال سرگرم سربریدن مردم در داخل کشور بوده اند تا انگریز وروس و پاکستانی و عرب و چچینی وامریکایی و غیره را ارضا نموده باشند.
وجمله آخر شما که از تارومار نمودن گفتید نیز خیلی بیجا نیست اما حکومت های فاسد ومزدور پشتون در طول تاریخ مردمان بومی این سرزمین را تارومار نموده اند تا ناقلین پاکستانی را در قندوز و شمال جابجا نمیند.
بیایید بجای این گزاف گویی های جناب عالی تف نفرت مان را بگور های متعفن امان الله خان و احمد شاه درانی و میرویس ودیگر امیران و حاکمانی بیاندازیم که باعث سرفگندگی مردمی شده اند که مظلومانه دوصدسال را زیر ساطور قومی جان داده و خرد شده اند.
19 آگوست 2011, 20:33, توسط baqi samandar
باقی سمندر
۲۸ اسد سال ۱۳۹۰ خورشیدی
۱۹ -اګست سال ۲۰۱۱ میلادی
سخنی با بچه ازره !
برار !
فکر میکنم بسیار برآشفته اید که برهمه حتی بر امان الله شاه هم با خشم برخورد مینمايد !
برای شما چند جمله ای را که با ګوش هوشم شنیده ام و در مجلسی بوده ام حکایت مینمایم .
باری شاهدخت هندیه و شهزاده احسان الله افغانستان که فرزندان شاه امان الله میباشند ؛ در یک محفلی که به خاطر روز زن برګزار شده بود سخنرانی های داشتند . من ( باقی - سمندر ) برحسب تصادف در جمعی ایستاد بودم که شاهدخت هندیه با خانم ها و جوانان افغانستان زمین ګپ میزدند . شخصی بنام دیپلوم انجنیر غلام سخی ارزګانی در مقابل همه در آن محفل ګفت که :
«پدر کلان من از زمان امیر عبدالرحمن پدرکلان شما تا زمان شاه امان الله به عنوان غلام وبرده بود وبعد از کسب استقلال افغانستان امان الله خان قانون برده ګی را لغونمود وازآن روز به بعد پدرکلانم برده وغلام نبوده ه وآزادانه زندګی را به پیش برد. قانون برده داری توسط امان الله شاه لغو شد- از اینرو مردم هزاره جات وغرجستان در تمام طول سلطنت امان الله شاه همکار نظام وی بودند »
شما در این مورد چه میفرمایید !
19 آگوست 2011, 22:45, توسط مزاری
دوست ارجمند آقای سمندر ! نمیدانم ازره باچۀ ما چی پاسخی به شما دارند ولی از پرسش شما ، پرسش های دیگری برای من حقیر خلق شد که :
- چرا هزاره های مسکین باید منت بکشند و سپاس گذاری نمایند از شاه امان الله که قانون برده گی شانرا لغو نموده است ؟
- نظر به کدام شرایط و توسط کی قانون برده داری نافذ شده و تنها بالای هزاره ها تطبیق شده بود که امان الله خان آنرا لغو نمود ؟
- آیا برده داری در اسلام ممنوع نشده بود و آیا توشیع کننده گان این قانون مسلمان بودند ؟
با عرض احترام و ادب
20 آگوست 2011, 01:55, توسط فرهاد مهاجر
سلام و درود مزاری گرامی و ارجمند.
من نیز همین سوالها از زمان طفولیت در ذهنم موجود است،در حالیکه به امان الله خان منحیث یک شاه مترقی نسبت به دیگر شاهان خایین کشور است،زیاد احترام قایلم،ولی چرا هزاره ها مدیون بی چون چرای آن باشند به خاطریکه امان الله خان نظام غیر انسانی برده داری را لغو کرده.بخاطر گسترش عدالت باید تبعیض را از این کشور محو کرد،گر نه همان آش و همان کاسه خواهد بود. اگر واقعآ ما می خواهیم واقعآ عدالت،وحدت ملی واقعی،برادری و برابری در کشور تامین گردد،باید در قبال مظالمی که در حق هزاره ها و دیگر اقوام این سرزمین توسط شاهان مسبتد کشور روا داشته باید جبران خساره و یا حد اقل به صورت رسمی باید توسط دولتمردان افغانی معذرت خواهی صورت بیگرد،نه اینکه هزاره ها مدیون شاه امان الله خان باشند.باید یک روز رسمی به یاد قربانیان این حوادث تلخ در تقویم ملی این کشور درج گردد،نه اینکه بازماندگان این حوادث تلخ و دردناک که توسط پدر بزرگ امان الله خان بر مردم هزاره روا داشته شده و امان الله خان مانع از تکرار آن حوادث شده مدیون به حساب بیایند.
20 آگوست 2011, 04:13
باقی خان !!
امان اله خان مثل داوود خان به متحدین نو ضرورت داشت از این رو هزاره ها و قشر جوان و تحصیل کرده را با هزار بهانه بدور خود جمع کرد , یا مثل نجیب بخاطر موقعیت و اینده خوداش دنبال پیدا کردن دوستان ومتحدین جدید بود چونکه جمع از یاران اش و اقوام اش را از دست داده بود .
اگر امان اله خان انقدر دلسوز به هزاره ها میبود چرا زمین , خانه و پول هزاره های مظلوم را که نیاکانش مصادره کرده بود واپس مسترد نکرد , چرا درپی مداوا زخم های هزاره ها کار و کوشش نکرد , چرا برای بر گردانند کنیز و غلام هزاره که به خارج صادر شده بود !! سعی و کوشش نکرد , در همان زمان یک حرکت دلخوش کننده بود اما نه بطور باید و شاید ....
همچنان چرا ناقلین دو طرف سرحد را به شمال , غرب و .....جابجا کرد .
از قضا سمندر خیل را که من میشناسم نیز مثل این کاکا سمندر کنونی طرفداران شاه امان اله خان , و شاه ظاهر خان هستند و شاهی مشروطه را بهتر از هر رژیم برای کشور ما قلمداد میکردنند, و ظاهرا از دلدادگان داکتر محمودی مرحوم خود را بحساب می اوردند.
19 آگوست 2011, 20:58
سلام برای همه شما عزیزان!
مملکت که ملت آن سواد ندارد و لنگی پوش هایش مصروف بچه بازی باشد، امامهایش جز حروف قرآن دیگر هیچ چیز یاد ندارند سمت شمال که الحمدلله هما با هم پرده اول با نامه شهر( گی) است ضرورت با ایستقلل ندارد صرف با پول، پول برایش بعده دخترش را زن هشتمت بیگیر،.
delsokhta khan
20 آگوست 2011, 13:30
delsokhta khan !! یا پاچه گیر سویدنی دو جنسه !!
کاش مینوشتی!!زن شو هردار خود را کسانی در مشرق وطن ما "خرح میکنند" (میفروشند ), با سگ تبادله میکنند , گل اقا خان شیرزی هفتاد ساله با دختر پانزده ساله عروسی میکنه , لوی فکتیا لوی قندهار و کوچی بی وطن چون مال دختراشانرا به نقدینه مبدل میکنند اگر دو دختر داشت بیست لک کلدار اگر سه تا سی لک ...., ایمان شان پول است , در این راه از ناموس ووطن ... ..میگذرند نمونه ان نوکری فاکستان عرب انگریز ورور وهابت ....خان
20 آگوست 2011, 11:07, توسط zid jinayat
از نوشته سمندر حان اینچنین برداشت کردم که ایشان حقوق هزاره هارا مساوی با حقوق دیگر اقوام نمیدانند اگر امان الله نبود هزاره تاکنون برده بودند ، جناب سمندر !
آیا هزاره کدام گناه را مرتکب شده بودند که که به زیر برده گی درآورده شدند؟
امام اله به چه منظور اقوام پشتون را در سمت شمال جابه جاکرد و هدف از اینکار چه بود؟
چرا شما جنایات امیران ددمنش را به جزئیات در نوشته هایتان نبشته نمیکنید؟
نکند به گونه ای وابسته به این قبیله باشید و کوشش کتمان حقایق را دارید؟
20 آگوست 2011, 14:38, توسط baqi samandar
باقی سمندر
اسد سال ۱۳۹۰ خورشیدی
اګست سال ۲۰۱۱ میلادی
سلام به خوانندګان کابل پرس?
سلام به همه عزیزانی که در مورد یاد داشت من در باره نوشته های بالا تبصره و یاد داشتهایی بجا ګذاشته اند . من طرح همه سوال ها را خواندم - برای نګارش پاسخ بشما اجازه بدهید تا در مورد پرسشها بخوانم وتحقیق نمایم و تاجایی که در توان داشته باشم نتایج مطالعات خود را برایشما بنګارش خواهم آورد.
همین اکنون میتوانم برای شما در مورد نه قرن اخیر یا نهدصد سال اخیر در خراسان و دوقرن اخیر در افغانستان بر بنیاد مطالعات پیشین و اتکا به حافظه ام مطالبی بنویسم - اما همین لحظه بخاطرم آمد که باری خوانده بودم که :
سخن یا دانسته ګو -
اګر نمیدانی بهتر است که خموشی بګزینی .
اجازه بدهید تا به مطالعه در مورد پرسشهای شما مشغول ګردم - بزودی خواهم نګاشت .
باقی سمندر
20 آگوست 2011, 17:06, توسط baqi samandar
باقی سمندر
سلام به خوانندګان ارجمند
لطفن در جمله زیرتوجه نمایید !
همین اکنون میتوانم برای شما در مورد نه قرن اخیر یا نهدصد سال اخیر در خراسان و دوقرن اخیر....
نه قرن اخیر یا (نهدصد سال اخیر ) را لطفن
نه قرن اخیریا نه صد سال ۹۰۰ اخیر بخوانید- سپاس .
باقی سمندر
20 آگوست 2011, 19:49, توسط مزاری
دوست ارجمند آقای سمندر ! سخن شما کاملأ بجاست که حافظ شیرین سخن میفرماید : در بساط نکته دانان خودفروشی شرط نیست ، یا سخن دانسته گو ای مرد بخرد یا خموش !! با شما درین مورد هم نظرم . اما در قسمت قانون برده گی هزاره ها متأسفانه با شما هم نظر نیستم که امیر امان الله خان را باید منتگذار باشند بخاطر لغو قانون برده گی شان . کاتب هزاره نویسنده سراج التواریخ یکی از تاریخ نویسانی است که ورق ورق تاریخش از طرف خود امیر و عمال امیر خوانده شده و بعد از سانسور مقام شاهانه به دید همگان قرار گرفته است . پس بیآئید همان تاریخ را که به خواست و طبع امیر برابر بوده ورق زنیم و راجع به جنایات امیر در مقابل هزاره خود را آگاه سازیم . اینکه در واقعیت چی بوده و چی گذشته به عقل و وجدان انسانی برابر نیست ، حتی با خواندن همین تاریخ سانسور شده مو بر وجود انسان با وجدان و با شرف انسانی می ایستد . لطفأ این اسناد را که آدرس متن کامل آن در زیر همین نوشته نشان داده شده بخوانید :
"219 تن از قوم سلطان هزاره دايزنگی که سردار عبدالقدوس خان دستگير کرده در باميان فرستاده بود، قاضی غلام صديق بکابل فرستاد و بياسا رسانيد (کيفر داد، مجازات کرد، کشت)..."(1) ص21، ج2
سيصدو پنجاه تن مرد و زن و پسر و دختری که فرهاد خان کرنيل، از مردم طغايی بوغا، وغيره مردم جاغوری اسير و دستگير کرده در غزنين فرستاده بود، حکمران آنجا بکابل فرستاد. مردان شان همه بقتل رسيدند و زنان و دختران و پسران شان از بيست تا بيست و يک روپيه بنام کنيزی و غلامی به امر امير عبدالرحمان خان فروخته شدند. پول حاصله از فروش آنها و اسرای بعدی به مصرف دولت رسيد...
بيست تن را به قتل رسانيده و متاع همه را غارت کردند، حکمران هرات.. موافق دستور يرغمل گرفته در هرات فرستاد21 ص (2)
[] "سه فوج پياده و سواره نظام و توپخانه و هزار و پنجصد تن لشکر ملکی از اقوام توخی و هوتکی به فرمان عبدالرحمان خان، راه علاقه بوش را گرفته زراعت مردمان آنجا را پايمال ستوران نموده جمعی را محبوس و به کلات فرستاده بود... بقيه لشکر روی قتل و غارت به سوی شرق منطقه بوباش نهادند، هواخواهان دولت سر سی تن از کشته شده گان هزارگان را که در ميدان کارزار افتاده بودند، بريده؛ با پنجاه فرد گاو وغيره مال و متاع ايشان که به غنيمت گرفتند در لشکرگاه آوردند..."(3) ص23
[] در شرح جنگ های شيرقلعه گزارش ميدهد که، عساکر دولتی سنگر مخالفين را به قهر و غلبه تصرف شدند بيست و هشت تن هزاره را به تيغ انتقام کشته شده گان خويش بکشتند پنج نفر مرد و زن اسير گرفته ملا و متاع و مواشی زياد به غنيمت حاصل نمودند و قلاعی را که در آن نواحی بودند تمام خراب ساختند زراعت را تلف و علف دواب و ستور سپاه نموده با خاک يکسان کردند...
مير محمد حسين لعل که بخ خلاع (خلعت و بخشش) گرانمايهء خاصه سرافراز و ممتاز گرديده در خانه خويش رفته بود عيال و دختران و پسران سی و نه تن از اشرار هزاره دايزنگی و دايکندی را به فرمان حضرت والا (عبدالرحمان خان) اسير اسا در کابل فرستاده محبوس شدند"(4) ص30، ج3.
[] در حمله فتح محمد خان از قوماندانهای امير به کرکابه و قاق می نويسد که "با اشراری که پناهنده کوهسار شده بودند، طرح مصاف انداخته و بسيار تن را هلاک ساخته سی و يک سر از کشتگان را بريده و نود تن مرد و زن و پسر و دختر اسير گرفته به لشکرگاه بازگشت و سردار عبدالله خان پس از حصول اين فتح سه روز در گيزاب درنگ کرده و نظم و نسقی در امور آنجا نموده چهل و پنج نفر از دختران بزرگ هزاره را که سردار عبدالقدوس خان متصرف شده بدست محمد عظيم سه پای افتاده بودند... با خود برداشته... به سوی چوره انتقال داد"(5) ص14.
[] در خلال شرح جنگهای هشتادان می آورد که، از هزاره ها عده يی بسيار مقتول گرديد؛ چهار صد تن از مردان و زنان و پسران و دختران ايشان اسير و دستگير شدند. سپهسالار غلام حيدر خان در جنگهای شاه علی و اقوام سعيد درويش، عده يی را به قتل رسانيد. آنانی که در چهار قلعه داخل، محصور بودن، همه گلوله باران شدند. قلعه ها بخاک برابر گرديد. سپهسالار تمام قلعه های آنان را آتش زد و سوختاند. همان سپهسالار هزار و يکصد نفر از اسيران هزاره را از ارزگان با خود برداشت و جانب ترکستان رفت.
و هم در اين ايام حضرت والا (عبدالرحمان خان) از (اثر) عريضهء ميريوسف ساکن سک دايزنگی... بر شرارت و مفسدت شانزده تن فتنه جوی نکوهيده خوی... آگاه گرديده، منشی يوسف خان را فرمان کرده او همه را با عيال و اطفال در کابل فرستاده داخل زندان عتاب شدند"(6) ص58، ج3.
[] مردم زنده مانده قلندر، "مردم غارت شده و پامال شده آنجا که با نيم جان در منزل و مکان خود جای گزيده بودند، پنجصد رأس گوسفند و بز به رسم هديه و اسم مهمانی سپاه دادند."(7) ص60.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دوستان علاقه مند میتوانند این مضمون را بطور مکمل در تارنمای "محبت باستانی من " زیر عنوان ستم های عبدالرحمن خان بر زنان هزاره برگرفته شد از (سراج التواریخ) به خامه محترم رامین به خوانش بگیرند .
http://hazaranetwork.blogfa.co...
20 آگوست 2011, 23:19, توسط baqi samandar
باقی سمندر
اسد سال ۱۳۹۰ خورشیدی
اګست سال ۲۰۱۱ میلادی
در باره لغو برده ګی در دوران شاه امان الله
و جنبش مردم هزاره ازسالهای ۱۸۸۰ به بعد
سلام به خوانندګان ارجمند کابل پرس? !
سلام به هموطنانی که با نوشتن یادداشتهای خویش نظریات وپرسشهای شان را مطرح ساختند .
چند ساعت پیش بشما قول دادم که بعد ازمطالعه نمودن اسناد تاریخی در مورد پرسشهای شما نظرم را منسجم نموده وبرایشما مینویسم .
اینک میکوشم هرچه فشرده تر بنویسم .
یکبار بایست به هشتاد وهفت سال پیش از حالا در زمان شاه امان الله برګردم و یکبار هم ګامی به یکصد وبیست سال پیش از امروزدر زمان امیر عبدالرحمن یا پدرکلان شاه امان الله بګذارم تا بتوانم پاسخی به سوالهای شما بیابم.
پیش از آن ګوشه ای از افکار یک انسان مورخ را در باره تاریخ نګاری مینویسم .تا علاقمندان تاریخ جنبش مردم هزاره با برخورد تاریخی – سیاسی – اجتماعی – فرهنګی ونظامی به موضوع برخورد نمایند ودرسهایی رابرای نسل کنونی ونسل های بعدی علمن تنظیم نمایند .
سیر تاریخی واژه ایستوریا :
« سیر تاریخی واژه ایستوریا به لحاظ معنایی دارای اهمیت بسیاری است. با اوج ګیری حیرت آورفعالیت فکری وسیاسی در دولت شهر های ایونی ( یونیا – ایون – ناحیه قدیم اسیاس صغیر – مترجم ) قرن ششم وپنجم پیش از میلاد ، واژه ایستوریا – یعنی جستجوی هر آنچه بدانستنش بیرزد – با نوع دانش مورد توجه فراوان شهروندان یک دولت شهر، نظیر شناخت کشور ها ، رسوم ونهاد های سیاسی موجود و پیشین یکی شد . دیری نپایید که محدودیت و نارسایی ایستوریا نسبت به شناخت رویدادهایی که با رشد آن پدیده ها همراه بود ، آشکار ګردید ، وواژه تاریخ به معنای متعارفش زاده شد.
رومیان ، هم صورت نوشتاری وهم معنای این واژه را پذیرفتند.آنان هیستوریا را به عنوان یک کلمه علمی پذیرفتند ولذا انتقال آن بزبانهای لاتینی ، تغییرات آوایی به بار نیاورد، چه اګر واژهای از زبان ګفتاری کوچه وبازار میبود چنین دګر ګونی ها می پذیرفت . به هر حال معنای عامیانه آن پیشتر در زبان لاتین رو به زوال نهاده ، بیش از حد به ابهام ګراییده وشبحی از معانی ګوناګون به خود ګرفته بود که نزدیک ترین آنها به معنی اصلی حکایت ، افسانه ، یا مشتق انګلیسی آن از زبان فرانسه « داستان » بود .
سر انجام هنګامیکه این واژه شان علمی اش را بازیافت ، به صورت مصنوعی احیا شد .
Istoria,historie,history,historire
غیره یا برګردانش به زبانهای بومی نظیر المانی
Geschichte
که مصنوعی بودنش کمتر از انها نبود .
در آنروز ګار قالب تمامی این واژه ها مالامال از معانی تازه شده بود . اکنون تاریخ فرایند رسیدن چیزی به مرحلهای خاص ، با همنوایی بادیدګاه سنتی تاریخ، انسان بود ، بویژه نهادها وفعالیتهای سیاسی انسانی . به هرحال رواج عام کاربرد مفهوم تاریخ برای هر چیز قابل ادراک ، جاندار یا بیجان ، در قرن نزدهم ګسترشی کاملا منطقی بود . بدین معنا ، تاریخ مفهوم فراګیر شده است. میتواند فلسفه ادعا کند که هرزمینه وفعالیتی در قلمرو آن قرار دارد .» (۱)
با بیان این تمهید یا پیشګفتار در بارعلم تاریخ من مینګارم که :
از زمانیکه تاریخ به علم تبدیل شده است ، ایجاب مینماید تا به تاریخ به مثابه علم برخورد شود. برخی از انسانها چنان می پندارند که تاریخ افغانستان ومردم هزاره نیز مانند تاریخ اروپا در یک جمله خلاصه میګردد که :
« تاریخ کلیه جوامع به استثنای کمون اولیه تاریخ مبارزه طبقاتی است » اما بررسی تاریخ افغانستان بطور عام وتاریخ مردم هزاره از سال ۱۲۰۰ م تا ۱۸۸۰ م و ۱۸۸۰ میلادی تا ۱۹۲۱ واز آنروز تا حال نیاز به بررسی جداګانه علمی وتحقیقی دارد . این نبشته من صرف بخاطر پاسخ به علاقمندان این بحث در ظرف چند ساعت تهییه میګردد و هیچګاه ازجانب من بررسی تاریخی نامیده نمیګردد بلکه پیش در آمد بررسی هایی خواهد ګردید تا علاقمندان این بحث زحمت را به خود هموار سازند و با تحقیق بتوانند یک صدوبیست سال اخیر را در هزاره جات روشن سازند . من از پیش در مورد شعار دادن ها خموشی اختیار خواهم نمود .
دوران استقلال افغانستان
و برخورد شاه امان الله به موضوع برده ګی ولغو برده ګی :
بعد از استرداد استقلال افغانستان به رهبری شاه امان الله تلاشهایی برای ترقی وپیشرفت در جامعه افغانستان صورت ګرفت . یکی از تلاشها برقراری حاکمیت قانون در افغانستان بود .
جرګه جلال آباد :
در جرګه جلال آباد در سال ۱۳۰۱ با شرکت نمودن ۸۷۲ نماینده مسوده قانون اساسی مورد بحث وبررسی قرار ګرفت .
جرګه پغمان :
در سال ۱۳۰۳ با ادامه جرګه جلال اباد در پغمان کابل جرګه ای با شرکت نمودن۱۵۰۴ انسان دایر ګردید که از جمله انها ۳۰۰ نفر علمای دینی بودند .در این جرګه بحث های مفصلی صورت ګرفت که من برای کوتاهی کلام از بیان آنها خود داری مینمایم اما برای هریک از علاقمندان بیشنهاد مینمایم تا صورت جلسات هر دو جرګه را مطالعه نمایند.
در جرګه پغمان قانون اساسی ای افغانستان که دارای ۷۳ ماده بود – به تصویب رسید. این جرګه ها پیش از سفر های شاه امان الله به اروپا برپا شده بود .
چند ماده قانون اساسی را که همین اکنون مربوط به این بحث میباشد برای شما بیرون نویس مینمایم .
زیر عنوان حقوق عمومی اتباع افغانستان تا عنوان وزرا مواد به فیصله رسیده اند که من چند ماده آنرا در اینجا بیرون نویسی مینمایم.
حقوق عمومی اتباع افغانستان
ماده نهم – تمام مردم افغانستان دارای آزادی های فردی اند واز هرګونه تجاوز برآزادی های فردی دیګران منع میباشند .
ماده دهم – حریت فردی از هرګونه تعرض ومداخله مصوون است . هیچ کس جز به اساس حکم فیصله محکمه شرعی و نظامات مقننه توقیف یا مجازات نخواهد ګردید .
بردګی ملغی است . هیچکس نمیتواند دیګران را به صفت برده و غلام استخدام نماید .
ماده بیست وچهارم –
تمام انواع شګنجه از این ببعد منع است . هیچګونه مجازات برکس اعمال نخواهد شد مګر به اساس حکم قانون جزای مدنی قانون جزای عسکری »
(۲)
بردګی در افغانستان :
در اینجا تلاش میدارم تا در مورد بردګی در هزاره جات بنویسم نه در تمام افغانستان .
پیش از وارد شدن به این بحث برده ګی وغلامی بایست با صراحت بنویسم که من تاحالا به اسنادی برنخورده ام که نشان از دوره بردګی وبرده داری به مثابه یک فورماسیون یا صورت بندی اجتماعی یا دوره تاریخی برده ګی در افغانستان امروز یا خراسان دیروز باشد ،
سیستم ونظام برده داری در اروپا بعد از فروپاشی کمون اولیه و پیش از نظام فیودالی در اروپا پدید آمده و جای برده داری را جامعه وشیوه تولید فیودالی که برپایه بهره کشی از دهقان بنام بهره مالکانه قرارداشت ګرفته و در درون جامعه فیودالی عناصر از سرمایه داری تجاری رونق یافته و با رونق یافتن مانوفکتور وارد پیش درآمد و آستانه فاز سرمایه داری شده و با انقلاب کبیر فرانسه خط فاصل دقیق وروشن با جامعه فیودالی ترسیم ګردیده و به حاکمیت سلاح وکارد کله بری ګیوتین وزندان باستیل و سایرزندانها وجدایی دین از دولت - چهارمین مرحله تاریخی یا چهارمین فورماسیون تاریخی وشعار آزادی- برادری وبرابری درفرانسه و اروپا مطرح شده است . در اینمورد میتوان صد ها صفحه نوشت وجزییات وکلیات اش را بیان داشت اما بحث من در مورد لغو برده ګی در هزاره جات افغانستان و پیدایش برده ګی در هزاره جات و مجموع افغانستان میباشد.
در این مورد توجه شما را به چند برګ از اثر بنام هزاره های افغانستان
– ( تاریخ ، فرهنګ ، اقتصاد ، سیاست ) که اثریست بسیار مهم ازنویسنده ګرامی سید عسکرموسوی به زبان انګلیسی بنام
THE HAZARAS OF AFGHANISTAN
جلب مینمایم . همین اثر به زبان فارسی توسط اقای اسدالله شفایی برګردانده شده است ، شما میتوانید با مطالعه همین اثر پاسځ بسا از پرسش های خود را بیابید .
« طی قرن اخردوران پس از مغول ( ۱۲۰۰-۱۸۹۰ میلادی )که جامعه هزاره جات به سمت تمرکز بیشتر حرکت میکرد وهر میر تلاش داشت تا دیګر میر ها را تحت انقیاد در آورده و برای ایجاد کشور هزاره جات ( هزارستان ) قلمرو خود را ګسترش دهد . توسعه سطح وشیوه تولید شدت بیشتر یافت . تقسیم کار پیچیده تر وتخصصی ترشد ، حتی اولین دسته های نیروی نظامی تحت امر امیر ها شکل ګرفت . رشد صنایع ابتدایی هزاره ها به آرامی همانطورکه برتعداد استادکاران ماهر افزوده میشد .، توسعه یافت . این آهنګ رشد تا شکست قیامهای۱۸۹۳ که نتنها فن آوری پیشرفته هزاره ها بلکه سازمان اجتماعی و کشاورزی آنان را نابود کرد، ادامه داشت .....
اما صنعت پیش از دهه ۱۸۹۰ جایګاه سوم را بعد از زراعت و پرورش حیوانات به خود اختصاص میداد ......
کالاهای تولیدی سایر مناطق و سرزمین ها توسط دیګر مردمان وارد هزاره جات میشد . اینان عمدتا بازرګانان کابلی ، هندی وایرانی بودند که ناچار میشدند با مبادله کالا با کالا بپردازند . به نظر تیمورخانف ، بازرګانان خارجی ( بویژّه از ترکستان ) که به هزاره جات می آمدند ، اغلب برده ګانی باخود آورده و در مقابل جنس به میر ها هدیه میکردند .
شیوه ومناسبات تولید هزاره ها از دوران پس از مغول (۱۲۰۰ میلادی تا ۱۸۹۰ میلادی ) برپایه ارزشها والګو های بهره برداری فیودالی استوار بود که بر اساس آنها یک دهقان چیزی فراتر از یک برده نبود وجز اموال میر تلقی میشد . بهمین دلیل او در مبادلات اقتصادی نقش کالا را داشت . ساختار اجتماعی هزاره مبتنی برارزشهای قبیله ای وخویشاوندی بوده و در معرض کمترین تماس با دنیای خارج قرار داشته است ....
بزودی بخش دوم منتشر خواهد ګردید
20 آگوست 2011, 23:21, توسط baqi samandar
بخش دوم = پیوسته به بخش نخست
طبقه بندی جامعه هزاره قبل ازدهه ۱۸۹۰ مبتنی برسیستم مالکیت زمین بود که سابقا در باره آن توضیح دادیم . این طبقه بندی را می توان به شکل زیر خلاصه کرد :
الف – خانهای زمین دار ( میر ها )
ب- روستاییان ثروتمند صاحب زمین ( رهبران مذهبی )
ج- طبقه متوسط ( خدمتګاران یعنی سربازان وسرف ها و بسته ګان میرها )
د- دهقانان صاحب زمینهای کوچک
ها – دهقانان بی زمین ( بردګان )
پس از سال ۱۸۹۳ و شکست شورشهای هزاره ها ، این طبقه بندی به طور کلی تغییر یافت و پس از ۱۹۱۹ میلادی ساختار جدیدی به شکل زیر پدید آمد :
الف – روستاییان ًثروتمند ( ارباب ها یا سران مردم و نظایر آن )
ب- طبقه متوسط (رهبران مذهبی ودهقانان متوسط )
ج- دهقانان کم زمین ( اکثریت هزاره ها )
پس ازاین خانهای صاحب زمینهای بزرګ دیګر وجود نداشتند. رهبری جامعه هزاره از دست میرها به دست ارباب ها وملکها افتاد که قدرت بسیار کمتری داشتند و توسط دولت مرکزی انتخاب میشدند ....( ۳)
تغییرات سیاسی- اجتماعی
در جامعه هزاره بعد از دهه ۱۸۹۰ میلادی
تنګ آمد جنګ آمد
یک ضرب المثل هزاره ګی
« مهمترین سالها برای جامعه هزاره طی این دوره حد فاصل ۱۸۹۰ تا ۱۹۰۱ میلادی بود . طی این دوره بود که امیر عبدالرحمن –امیر افغانستان – اصول شهریاری ماکیاولی را به شیوه اختصاصی خود و به نیرنګهایی بکاربست که خود ماکیاولی را مات ومبهوت میکرد . البته رویداد های این سالها نه تنها مردمان هزاره بلکه تمام تاریخ معاصر افغانستان را تحت تاثیر قرارداد .
در تاریخ افغانستان ، عبدالرحمن صرفا به این دلیل که یک « شاه» یا « امیر» دیکتاتور بود ، مشهور نشده است ، چرا که همه شاهان و امیران افغانستان ، هرکدام به میزانی دیکتاتور بوده اند، شهرت او از اینروست که خود را یک « نیمه خدا » تلقی میکرد ومجاز میدانست که قدرت و نظارت کاملی بر رعایای خویش اعمال کند ، ازهمین رو نه فقط هزاره های بد اقبال که نورستانی ها ، ازبکها، تاجیک ها وحتی بعضی افغانها نیز در برابر ستم او ایستادند وخشم وی را برانګیختند . او خوداز جنګ ها یش علیه افغانهای شینواری چنین یاد میکند :
«جنګ چهار مرتبه در چهار جای مختلف : دره حصارک ، آّچین ،منګل ومنګلوخیل رخ داد . در هر کدام از این جنګها دشمنان شکست خوردند واز کشته ها پشته ها ساخته شد بعد از آن بقیه قبایل مخالف سر به اطاعتم نهادند . منګوخیل یاهمه کشته شدند یابه سوی تیرا رو به ګریز نهادند . فرمان دادم که اجساد سرکردګان جنګ در سایه دو برج یکی در جلال آباد و دیګری در زادګاه شامد ( شاه محمد) که آنهارا به نا فرمانی تشویق کرده بود . روی هم انباشته شود . »
قساوت و بیرحمی او حدی نمی شناخت ـ ژنرال غلام حیدر یکی ازفرماندهان عبدالرحمن مینویسد که پس از شکست دادن افغان های نصیری – تره کی وسلیمان خیل
« بامداد روز بیست وچهارم رمضان سواران نظا م را مامور سر بریدن کشتګان ګروه لیم ها نموده امر کرد که هم سر ببرند وهم هزیمتیان اشرار را معلوم نمایند که در کجایند . و ایشان چهارصدو پنجاه سر از اجساد کشتګان جدا ساخته باقی را که از تابش و حرارت آفتاب بغایت بوی ناک بودند بریدن نتوانسته ... وسر های کشتګان را با امر جنرال مزبور در قرب قلعه کتال خان توخی مناری ساخته بپردازند ..»
و این در رمضان اتفاق افتاد که بر اساس سنت اسلامی جنګ در آن ممنوع است . شکنجه مجرمان که«کافر» خوانده میشدند ، امری رایج و به شیوه های ګوناګون بود .
به نوشته غبار :
« سپاهی در جاده کوتوالی به درختی بسته شد و سه روز وشب تحت اقسام شکنجه قرار ګرفت . از جمله با حلقهای از خمیر سر او را بشکل کاسه ای در آورده و روغن جوشان در بین آن میریختند . سپاهی بیهوش بود وعلامه زندګی او این بود که ګاهی چشمان خون آلودش بازمیشد ومګس ها و زنبور ها از روی چشمش حرکت میکردند و باز مینشستند تا از زحمت زندګی برست »
علاوه بر زندان های معمولی در کابل و دیګر مناطق ، سیاهچالهای نیز طی این دوره ساخته شد . رضوی توصیف مفصلی در مورد این سیاه چالها ارایه داده است .
غبار نیز مینویسد :
« روزی که عبدالرحمن خان مرد تنها در زندانهای شهر کابل دوازده هزارمرد و هشت هزار زن به یاد ګار اداره او باقی بود واین تعداد به نسبت نفوس آن روز یک رقم درشت محسوب است »
.... کورزون در مورد امیر عبدالرحمن مینویسد :
« اومحرمانه به یکنفر انګلیس در کابل ګفت که یک صدو بیست هزار از مردمش را کشته است . این در زمانی بود که جمعیت افغانستان بین پنج تا هشت ملیون نفر برآورد میشد »
امیر عبدالرحمن در زندګی نامه اش مینویسد :
« اسرای ازبک را به تیر( ګلوله ) بستم . تمام آنهاییکه در طول سه شورش به این شکل مجازات شدند بیش از پنج هزار نفر بودند . افرادی که توسط لشکریانم کشته شدند قریب به دوازده هزار نفر میرسید »
او راجع به دیګر جنګها علیه ازبک ها ادعا میکند :
« دشمنان در میدان جنګ سه هزار کشته دادند .... ششصد نفر را اسیر کردیم . من دستور دادم که از سر های مخالفان مناری برپا ګردد تا در دلهای کسانی که زنده مانده اند ، وحشت بیافګند »
هزاره هابیشتر از دیګران در معرض خشم وکینه عبدالرحمن بودند . این امر دو دلیل داشت :
تنها هزاره ها قادر بودند بزرګترین قیامها را علیه عبدالرحمان به راه انداخته ضرر ها و زیانهای سنګینی رابر حکومت کابل وارد آورند......
دوم هزاره ها شیعه بودند و عبدالرحمن سنی آنان راکفار خدا نا شناس می خواند وتوانست به کمک ملا های سنی جنګ علیه هزاره ها را جهاد اعلام کند و با اخذ فتوا از آنان این جنګ را به صورت یک وظیفه مذهبی برای اهل سنت تبلیغ کند . عبدالرحمان در دو مورد بنام مذهب جنګید :
یکی علیه هزاره ها با این عنوان ګه آنها شیعه هستند و
دیګری علیه نورستانی ها که به کلی کافر تلقی میشدند .
امیر افغانهارا به جهاد دعوت کرد ونوشت :
« هرچند مرد وزن ودختر ومال و متاع اشرار هزاره را از راه غنیمت بدست آرند برطبق آیین دین مبین حضرت سیدالمرسلین پنج يک اش را حق دولت دانسته ارسال پایه سریر سلطنت نمایند وچهار خمس آنرا حصه وبهره خود شمرده متصرف مالکانه شوند و از صدور این حکم بود که هزاران مرد به قتل رسیده دختران و زنان و پسران ایشان به غلامی وکنیزی رفت واین حکم تا زمان سلطنت معدلت آیت .... برحال وبرقرار بود »(۴)
ادامه دارد ــــ
باقی سمندر
( ادامه دارد ----
فردا بازهم خواهم نوشت ـــ )
21 آگوست 2011, 16:39, توسط baqi samandar
باقی سمندر
۲۱ رمضان – اسد - سال ۱۳۹۰ خورشیدی
۲۱ آګست سال ۲۰۱۱ میلادی
پیوسته به ګذشته
سلام به خوانندګان ارجمند کابل پرس? !
سلام به هموطنانی که با نوشتن یادداشتهای خویش نظریات وپرسشهای شان را مطرح ساختند .
چند ساعت پیش بشما قول دادم که بعد ازمطالعه نمودن اسناد تاریخی در مورد پرسشهای شما نظرم را منسجم نموده وبرایشما مینویسم .
اینک میکوشم هرچه فشرده تر بنویسم .
یکبار بایست به هشتاد وهفت سال پیش از حالا در زمان شاه امان الله برګردم و یکبار هم ګامی به یکصد وبیست سال پیش از امروزدر زمان امیر عبدالرحمن یا پدرکلان شاه امان الله بګذارم تا بتوانم پاسخی به سوالهای شما بیابم.
« بدین ترتیب ، هزاره ها در جنګی که عبدالرحمان علیه آنان اعلام کرده بود، هم در معرض تبعیض قومی قرار داشتند ، جنګی که درآڼ او از ارتکاب هیچ نوع بی رحمی مضایقه نکرد....
سه سال بین ۱۸۹۰ میلادی تا ۱۸۹۳ میلادی اهمیت خاصی در تاریخ جامعه هزاره دارد ، طی این سالها بود که ساختار سنتی پایدار جامعه هزاره کاملا نابود شد واین امر ماهیت تولید، اداره،رهبری ودیګر نهادهای سنتی موجود دراین جامعه را درمعرض تحول مستمر قرار داد در ادامه همین تحولات بود که جوانه های یک ساختار جدید سر برآورد.این زمان ، پایان دوره ای بود که قرن ها پیش آغاز شده بود وشروع دوره دیګرکه تا دهه ۱۹۷۰ میلادی طول کشید ـــ----»
« دلایل قیامهای هزاره ها
تیمور خانف قیامهای راکه قبل از ۱۸۹۰ میلادی شروع شد وتا پایان سال ۱۸۹۳ میلادی به طول انجامید ، به سه دوره تقسیم میکند :
۱-
مرحله اول : که دهه ۱۸۸۰میلادی/۱۲۶۰ خورشیدی را در برمیګیرد
۲-
مرحله دوم : نیمه اول دهه ۱۸۹۰ میلادی/ ۱۲۷۰شمسی را شامل میشودکه خود به دودوره قابل تقسیم است
الف ) آپریل ۱۸۹۲ تا ژانویه ۱۸۹۳ میلادی ( حمل – فروردین۱۲۷۱ تا جدی/ دی ۱۲۷۲ شمسی )
ب )ژانویه تا اوت۱۸۹۳ میلادی ( جدی ۱۲۷۱ تا اسد / مرداد۱۲۷۲ شمسی )
۳-
مرحله سوم : که از اواخر دهه ۱۹۸۰ میلادی تااوایل دهه ۱۹۰۰ میلادی/۱۲۸۰ شمسی را در بر میګیرد . »
« عوامل اصلی قیامها تاکنون به وضوح ودقت دسته بندی نشده است .
برخی مورخان براختلاف میان حکومت مرکزی ومیر های هزاره انګشت میګذارند وبعضی دیګر برفشار های اقتصادی واجتماعی سرکوب کننده و غیر عادلانه که بر این مردم وارد می آمد، تکیه میکنند .بی تردید اینها عوامل دخیل هستند . اما به نظر من عوامل مهمتر دیګری نیز وجود دارد...
تمرکزګرایی در مقابل تمرکز زدایی
« کاکر مینویسد : سیاست امیر شکستن قدرت هزاره ها بود که به عنوان یک ګروه قومی نواحی کوهستانی درهم فشردهای را اشغال کرده و خطر بالقوه برای افغانستان به شمار می آمدند .»
«مقابله با قدرت مرکزی به طور ګسترده عامل این قیامها عنوان شده است اما در حقیقت این توجیهی است که زمامدران معمولا آنرا به عنوان ابزاری جهت تبرا جستن خود نسبت به رویه شان در مقابل اقلیت های قومی و مخالفان سیاسی به کار ګرفته اند »
سید عسکرموسوی نظر خود را چنین بیان میدارد :
« من منکر وجود اختلاف در افغانستان میان میرهای هزاره ، بیګ های ازبک ، خانهای افغان و امیر کابل نیستم اما درمورد قیام هزاره ها من معتقدم که مخاطرات احتمالی این کشمکشها در درجه دوم اهمیت قرار دارد . زیرا ما میدانیم که عبدالرحمان شدیدامورد حمایت بریتانیا بود ومقادیر زیادی کمک مالی و تسلیحات از این طریق دریافت میکرد . پس لازم نبود از این بابت نګرانی داشته باشد . این وجه در اوایل سالانه یک ملیون ودوصد هزار کلدارو بعد ها یکملیون و هشتصد هزار کلدار بود ..»
اختلافات طبقاتی
« اکرم یاری از هزاره های جاغوری که پس از سال ۱۹۷۹ میلادی توسط رژیم کابل به قتل رسید – یکی ازاین تحلیل ګران است . او مطالعه جالبی در مورد توسعه بورژوازی در افغانستان انجام داده و اختلاف بین هزاره ها و عبدالرحمن را اساسا نوعی اختلاف طبقاتی می داند که هرکدام از طرفین از منافع ( طبقاتی ) خود دفاع میکردند »
... سید عسکر موسوی مینویسدکه :
« بررسی طبقاتی قیامهای هزاره تنها زمانی میتواند درست باشد که تعریف روشنی از « طبقه » در افغانستان آن زمان بدست آید . از آنجا که چنین تعریفی تا به حال وجود نداشته و یا تلاشی برای رسیدن به آن صورت نګرفته است ، درستی این نظریه به طور جدی زیر سوال می رود ...»
اختلافات قبیله ای
در این مورد سید عسکر موسوی براین نظر است که :
« از نظر اغلب نویسندګان افغانستانی اختلافات قبیله ای ریشه دار دلیل عمده قیامهای هزاره ها بوده است . براساس این نظریه جنګهای مداوم عبدالرحمن علیه قبایل و طوایف مختلف افغانستان را میتوان براساس اختلافات لاینحل و دراز مدت قبیلوی که بعضی از آنها قرنها ادامه داشت ، توجیه کرد. همچنین این اختلاف نظر به « مناقشات تاریخی» که ریشه های آن به سالهای ۱۷۴۷ میلادی برمیګردد ، نیز قابل بررسی است
علاقمندان عزیز
شما میتوانید کتاب نامبرده از آقای سید عسکر موسوی را بیابید وادامه بحث را با قبول زحمت مطالعه نمایید .
من اګر وقت کافی بیابم بازهم برایشما نه تنها از این اثر بلکه از آثار دیګر نیز نمونه کلام خواهم آورد.
سپاس
باقی سمندر