صفحه نخست > فرهنگ، ادبیات و هنر > زبان های دوره میانه ایرانی

زبان های دوره میانه ایرانی

زبان های اندو-ایریانی یک شاخه زبانی بزرگ، از خانواده زبان اندو-اروپایی است. پیدایی زبان اندو-ایریانی به آن موقع تاریخ برمی گردد که قوم آریایی از جای اصلی شان (کنارمدیترانه ودریای خزر) کوچیده اند وبه قسمت های از ایران، افعانستان وهندوستان جا به جا شدند. از این روزگار به بعد در تاریخ زبان ها، زبان های هندی وزبان های ایرایانی به میان آمده.
یعقوب یسنا
چهار شنبه 21 جولای 2010

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

زبان های اندو-ایریانی یک شاخه زبانی بزرگ، از خانواده زبان اندو-اروپایی است. پیدایی زبان اندو-ایریانی به آن موقع تاریخ برمی گردد که قوم آریایی از جای اصلی شان (کنارمدیترانه ودریای خزر) کوچیده اند وبه قسمت های از ایران، افعانستان وهندوستان جا به جا شدند. از این روزگار به بعد در تاریخ زبان ها، زبان های هندی وزبان های ایرایانی به میان آمده.

دراین نوشته فقط به شاخه زبان های ایریانی، آنهم دوره میانه این گروه زبانی، پرداخته شده است.

تقسیم گروه زبان ایریانی بنابه زمان

بنا به تقسیم زمانی، زبان شناسان، زبان های ایریانی رابه سه دوره تقسیم کرده اند: زبان های دوره اول، زبان های دوره میانه وزبان های دوره نو.

درتقسیم بندی زمانی این زبان ها به سه دوره، همه زبان شناسان توافق نظردارند اما برشیوه تحول این زبان ها اختلاف نظر وجود دارد. یعنی ایرانیان امروز ومستشرقین، فرس باستان را (زبان هخامنیشان) مبدای زبان های ایرایانی می دانند وزبان ساسانی را شکل تحول یافته فرس باستان و بزرگ ترین نماینده زبان میانه زبان های ایرایانی می دانند و آن رافرس میانه می گویند.

اما پروفیسوراستاد حسین یمین درکتاب «تاریخچه زبان پارسی دری» به واقعیت های دیگری اشاره می کند و بنا به شواهدی که ارایه کرده است چنین وانمود می کند که چنین یک شیوه تحول زبان فارسی از دوره آغاز به دوره میانه و از دوره میانه به دوره نو درست نیست بلکه توجیه شده است، واقیعت ندارد. شیوه تحول زبان فارسی را استاد یمین چنین ایرایه می کند: زبان اوستایی، زبان مبدا است، زبان پارتی شکل تحول یافته زبان اوستای است وزبان دری پارسی دنباله زبان پارتی است نه ساسانی .

زبان های دوره میانه ایرایانی

زبان های دوره میانه ایریانی به زبان های گفته می شود که فرا راه تحول زبان های دروه کهن به زبان های دوره نوین قرارگرفته اند . یعنی دوره میانگین تحول این شاخه زبانی را(ایریانی) دوره میانه می نامند که این زبان های دوره میانه باوصف تفاوت بازهم با هم مشترکات واژگانی و دستوری داشته اند که این زبان ها را از دوره کهن ودوره جدید، جدا ومتفاوت می سازد. دوره میانه (زبان های ایریانی( از قرن های هشتم – نهم.م، را دربرمی گیرد. ازاین دوره آثاری به زبان پارسی میانه(پهلوی ساسانی)، پارتی، سغدی، خوارزمی وسکایی دردست است. باکشفیات اخیر در افعانستان، آثاری از یک زبان دیگر ایرانی (ایریانی ) میانه یعنی بلخی یا تخاری حقیقی ((eteo – tokarien پیدا شده است. همچنین بعضی عناصر واژگانی از زبان آلانی به دست آمده است . زبان شناسان، زبان های ایریانی میانه را از نظر موقیعت جغرافیایی به غربی وشرقی تقسیم کرده اند:

1- زبان های ایریانی میانه غربی

2- زبان های ایریانی میانه شرقی

براین تقسیم بندی هم می توان تامل کرد برای این که زبان پارتی را در گروه زبانی ایرایانی میانه غربی قرار داده اند. اما داکتر حسین یمین زبان پارتی را دارای خاستگاه شرقی می داند. به هر روی در این نوشته به این مساله پرداخته نمی شود که پارتی جز زبان های ایریانی میانه غربی است یاشرقی فقط درباه زبان های ایرایانی میانه بدون در نظر گیری تقسیم بندی جغرافیایی، معلومات ارایه می شود:

1- زبان پارتی

پارتی زبان سرزمین شمال شرقی ایران، پارت است، که حدوداً برابر با استان خراسان، منطقه گرگان وجمهوری ترکمنستان است. اهمیت این زبان در تاریخ زبان های ایرانی (ایریانی) بافرمانروایی پنجصد ساله خاندان اشکانی بر ایران وسرزمین های همسایه پیوند یافته است(24 پیش ازمیلاد تا 224میلادی) .

زبان شناسان موقع به وجود این زبان پی بردند که متونی دراثر یک حفریات در تورفان کشف شد. این متون بخشی از متون دینی مانوی بود که به زبان پارتی نوشته شده بود .

بنابراین، ایران شناسان، عنوان زبان پارتی را به این زبان دادند که غیر از متون مانوی، روایات دیگردر کتیبه های ساسانی که درکنار روایت فارسی میانه (پهلوی ساسانی) آمده است و تعدادی سند اقتصادی، چند کتیبه، تعداد نامه وعناصر قرضی فراوان ایرانی در زبان ارمنی به کار رفته است که به زبان پارتی و از زبان پارتی است و منابع به دست آمده ازکتیبه های اشکانی چندان زیاد نیست بنابراین منبع اصلی تحقیق در زبان پارتی رانوشته های مانوی تشکیل می دهد . زبان پارتی درابتدا در پهله قدیم (استانی تاریخی درجنوب شرقی دریای خزر) رواج داشت . اشکانیان رهبران قبیله های کوچ نشین شمال شرق ایران، اپرنی یا پرنی، درنیمه نخست سده سوم پیش از میلاد بر پارت چیره شدند، و زبان میهن جدید خود را پذیرفتند.

آن را به زبان درباری پادشاهی بزرگ ایرانی خود بدل کردند وچنین شد که پارتی در مقام زبان اشرافی وزبان اداری در سراسر سرزمین های ایرانی ومیانرودان گسترش یافت .

این که منبع اصلی زبان پارتی درمتون مانوی است به این دلیل است که این زبان در خراسان، ایران و مناطق آسیایی میانه رواج داشته است و دین مانوی هم در همین مناطق نفوذ داشته، این مطلب را می توان به رویداد تاریخی ارتباط داد که مانی هنگام فرستادن مبلغ خود مرامو (Marammo) به خراسان (قرن سو م میلادی) اهمیت زیادی برای آگاهی از زبان و خط پارتی (پهلوانیگ) قایل بود، بنابراین می توان تصوری از نقش زبان پارتی به ویژه در خراسان به دست آورد .

داکتر محسن ابوالقاسمی به این باوراست که زبان پارتی (پهلوی اشکانی) زبان «پهله» بوده است و آن شامل خراسان و مازندران وبخشی از جنوب ترکمنستان امروزی می شده است. پهله در فارسی باستان (parsawa) خوانده می شده واستانی از شاهنشاهی هخامنشی بوده است. درزمان داریوش پدرش (wis taspa) شهربان (استاندار) پهله بوده است. ازهمین سرزمین بوده که اشک اول قیام کرده وموفق شده است به حکومت یونانیان خاتمه دهد و دولتی تاسیس کند که از سال 247 پیش ازمیلاد مسیح تا سال 224 میلادی دوام بیاورد. اززبان پهلوی اشکانی که«پهلوی» یا «پهلوانی» باید نامیده شود در دوره باستانی اثری به جای نمانده است. از دوره میانه از این زبان، آثار نسبتاً زیادی به جای مانده است. این زبان ظاهراً در اوایل دوره اسلامی از میان رفته بوده وجای خود رابه فارسی داده بوده است .

آثاری به جامانده از پارتی

مدارک لسانی کتیبه های پارتی که اخیراً درشوش (یکی از آنها به نام «اردوان ارتبان» پنجم نقرشده) وناحیه بیر جند (جنوب خراسان) کشف گردیده است.

ضرب سکه شاهان پارت به حروفی پهلوی در زمان ولخش اول (77- 51م ).

متون مانوی کشف شده از تورفان.

چرم نبشته های اورامان که در کردستان ایران نزدیک قریه اورامان کشف شده، دوچرم نبشته به زبان یونانی وسومی به حروف پهلوی وبه زبان پارتی بوده است.

بایگانی اسناد نسای باستانی که درسال 1949- 1948.م، ضمن عملیات باستان شناسی که از طرف هیات مختلف باستان شناسی ترکمنستان جنوبی. you- ta- ke تحت ریاست ورهبری استاد ملسون در خرابه های نسای کهنه ونو (نزدیک عشق آباد- اشک آباد) چند تکه سفالینه که مطالبی برآن نوشته شده بود کشف شده.
درسال های بعد به تعداداین کشفیات افزوده شد و تاسال 1954 بیش از 1200قطعه سفالینه مکتوب کشف شده بود و درسال 1960 به پیش از 2000 رسیده بوده است. این اسناد به یکی ازانواع خط آرامی نوشته شده که به خط چرم نبشته های اورامان نزدیک است. دراین اسناد کلمات پارتی وسامی (آرامی) مشترک به کار رفته است این امر پژوهشگران رابه این شک وا داشت که این اسناد به زبان سامی (آرامی) است یا به زبان پارتی، در صورتی که به زبان سامی است این کلمات پارتی را زبان سامی وام گرفته است یا این که اسناد به پارتی نوشته شده وکلمات آرامی جنبه اندیشه نگاری (هزوارش) دارند ودر حین قرائت باید به جای آنها کلمات پارتی گذاشت. این موضوع تاکنون به طور قطع حل نشده است ( 1940) .

خنگ نوروزی (دوسنگ نوشته) حدود 140 پیش از میلادی.

سرپل (ذهاب) )دوسنگ نوشته)، بدون تاریخ، اما حدوداً میان سده نخست پیش از میلاد وسده سوم میلادی .
آثاری به جامانده از این زبان به سه الفبا است:

1- الفبای پارتی (پهلوی اشکانی) برگرفته شده از آرامی

2- الفبای پهلوی ساسانی

3- الفبای مانوی .

2- پهلوی ساسانی (فارسی میانه)

این زبان در دوره ساسانی زبانی رسمی دربار شاهان ساسانی بوده است .

ورنرزوندرمان، آغاز زبان پهلوی ساسانی (مشهور به فارسی میانه)، را به زمان پس از فروپاشی شاهنشاهی هخامنشی و پایانش را به کهن ترین شواهد فارسی نو می داند. بر این اساس دوران طولانی ای از سده سوم پیش ازمیلاد تاسده های هشتم ونهم میلادی، مدت زمانی است که زبان پهلوی ساسانی زبانی زنده بوده است. اما به عنوان زبان مرده مذهبی تا سده های نهم و دهم میلادی به وسیله زردشتیان ایرانی به کارگرفته شده است وحتا تا سده سیزدهم میلادی مانویان واحه ترفان ترکستان چین نیز آن را به کاربرده اند. پارسیان هند نیز با میراث ادبی پهلوی ساسانی خود تاحدی آشنایی داشته اند تا این که در سده هژدهم میلادی دانشمندان اروپایی به بررسی وشناخت علمی این زبان نایل شدند . زبان پهلوی ساسانی را ایرانیان ومستثرقین دنباله زبان فرس باستان، آغازفارسی جدید میدانند، اما استاد حسین یمین به این نظر است که پهلوی ساسانی یک شعبه از زبانی پارتی است. زبان فارسی جدید دنباله زبان پارتی است که این زبان (پارتی) درشرق یعنی خراسان به ویژه بلخ به زبان بلخی تحول یافته و این زبان (بلخی) زبان رسمی کوشانیان بوده (شرح بیشتر زیر عنوان زبان بلخی).

زبان (بلخی) در خراسان (افغانستان امروزی به زبان پارسی دری تحول یافته و پارسی دری حاضر درایران هم از جانب شرق (خراسان) به فارس (ایران امروز) بعد از قرن 4 و5 هجری رفته است (برای معلومات بیشتر مراجع شود به کتاب «تاریخچه زبان پارتی دری» ازاستاد حسین یمین).

ارانسکی با آن که می گوید زبان پهلوی ساسانی (سارتی میانه) دنباله زبان هخامنشیان (پارسی باستان) است با این هم تاکید می کند: اگر ازالقاب واسامی خاص معدودی که برسکه های ایرانی محکوک است صرف نظر کنیم، دیگرهیچ مدرکی که تکامل این زبان را از اواسط قرن چهارم قبل از میلاد تا اواسط قرن سوم بعد از میلاد (دوره حکومت یونانیان واشکانیان) منعکس کند در دست نداریم .

استاد یمین هم همین نظر را دارد که در این مدت هفت صد ساله رکود یا کمتر از آن، چگونه زبان هخامنشیان ادامه پیدا کرده است (درحالی که در دوره خود هخامنشیان هم زبان رسمی نبوده) و در قرن سوم میلادی که آغاز زبان پهلوی ساسانی (فرس میانه باشد، دو باره براین زبان تداوم بیابد به شکل تحول یافته اما دراین مدت فاصله بین زبان دوره هخامنشیان وپهلوی ساسانی زبان پرقدرتی که زبان پارتی باشد وجود دارد بناءً باید پهلوی ساسانی منشعب از زبان پارتی باشد(راجع شود به کتاب «تاریخچه زبان پارتی» ازاستاد یمین) .

آثاری باقی مانده ازاین زبان

نوشته هایی که برسکه ها وگوهرها و مهرها وظرف ها.

نوشته هایی که برکتیبه (فرمان شاهان ساسانی).

متون دینی زردشتی (ترجمه های ازاوستا).

متون دینی مانوی .

متن های غیر دینی (کارنامه اردشیر بابکان، خسروقبادیانی و ریدک، شهرستان ایران وافدیها و سهیکیهای سکستان) .

3- زبان بلخی

بلخی، زبان قدیم بلخ بوده است. تاسال 1975 اثری از زبان بلخی دردست نبود. در این سال باستان شناسان فرانسوی موفق شدند کتیبه ای در سرخ کتل (واقع در بغلان) ازاین زبان به دست آورند. این کتیبه از معبدی است که به دستور کانیشکا (سال به تخت نشستن 120 یا 125 میلادی) پادشاه بزرگ کوشانی ساخته شده است. این کتیبه خوب حفظ شده وبه الفبای تخاری در 25 سطر نوشته شده است .

نخستین نمود زبان بلخی، در دوره یماکدفیسس، در دو قطعه کتیبه است: یکی کتیبه سه زبانه دشت ناوور(به بلخی، خروشتی، ویک خط سوم ناگشوده) ودیگری «کتیبه ناتمام» سرخ کتل. گذر از یونانی به بلخی را در سکه های چند دهه بعد می توان دید. یعنی در طی سلطنت کانیشکای اول، که در نوشته های اولیه اش تنها یونانی، وپس ازآن فقط بلخی را به کار برد. مطالعه جدی سکه های کوشانی، از اواخر سده نوزدهم میلادی آغاز شد، وتا اواخر دهه 1950 میلادی این سکه ها عمده ترین منابع موجود زبان بلخی بودند. به دلیل ناچیز بودن اطلاعات زبانی حاصل از سکه نوشته ها، مقاله «ایرانی میانه» اثر هنینگ (که به سال 1956 تکمیل شد) تنها اشاراتی گذرا به این زبان دارد و با این حال، طی دوسال باکشف یک کتیبه سالم 25 سطری درسرخ کتل واقع در ناحیه بعلان وانتشاری فوری آن در A. Maricq, J A246,345,440 ، این زبان اهمیت زبان شناختی پیدا کرده وبه عنوان یک زبان میانه ایرانی وزبان دوره امپراتوری کوشانی پذیرفته شد . بررسی های کتیبه، نشان براین می دهد که زبان کتیبه سرخ کتل یکی اززبان های ایرانی شرقی بین پشتو ویدغا- منجی از یک سو وسغدی و خوارزمی وپارتی ازسوی دیگراست. به اساس این فرض وبا توجه به محل کشف کتیبه، دانشمندان (آ.ماریک و و.ب. هنینگ) دراین امر که زبان این کتیبه یکی از گویش های بلخ قدیم است که کوشانی ها آن را پذیرفته وبه قید کتابت درآورده بوده اند توافق دارند. هنینگ پیشنهاد کرده است که این زبان بلخی نامیده شود، اما ماریک که نخستین چاپ کننده ومترجم کتیبه است آن را«تخاری حقیقی» eteo – takharien نامیده است .
محسن ابوالقاسمی به این باوراست: اززبان بلخی دردوره باستان وجدید، اثری به دست نیامده است . اما استاد حسین یمین، زبان کوشانی (بلخی یا باختری) را ادامه زبان پارتی ومادر زبان پارسی دری نو می داند .
طی تاریخ کوتاه مطالعات بلخی، دو تلاش برای گرد آوری مجموعه متون کاملاً شناخته شده به خط یونانی- بلخی صورت گرفته است Davvary 1932, Humbach1366,1967 هر دو کتاب به گونه ای ارزشمند هستند ودستیابی که منابع را آسان ساخته اند، ولی باید بااحتیاط ازآن ها استفاده کرد. به دلیل کمی مواد، وناقص یا نا خوانابودن بسیاری از نوشته های موجود، زبان بلخی استثنائاً مجال زیادی برای حدس وگمان به دست می دهد .

آثاربامانده از این زبان

کتیبه ناوور.

کتیبه ناتمام سرخ کتل.

سکه های طلایی کانیشکا وجانشینان او.

کتیبه سالم 25 سطری سرخ کتل.

کتیبه های پله مید، کتیبه پریتل وکتیبه یاد بود دلبرجین.

سکه های کوشانی- ساسانی.

کتیبه های (دیوارنوشته) دوره کوشانی به ساسانی، ازقره تیه.

هشت قطعه دست نویس به خط یونانی.

نوشته ای به بلخی برروی پوست درخت در کمپیرتبه .

4- زبان سغدی

نام سرزمین سغد، نخستین بار دراوستا، درکتیبه های فارسی باستان وآثارنویسندگان قدیم یونان آمده است. پس از آن، این نام فقط گهگاه در تاریخ پدیدار می شود و عمدتاً آن هنگام که در سده چهارم پیش از میلاد به دست اسکندر گشوده شد و باز آن هنگام که در آغاز سده هشتم میلادی به دست سپاه عرب افتاد. تاریخ سغد دردوره میان این دو رویداد، یعنی دوره ای که سغدی تا اندازه ای مستقل بود، در هاله ای ازابهام است. مواد محدود از دوره حمله مسلمانان، شامل سکه های امیران بخارا وسغد، وبه طورکلی، اسنادیافت شده در کوه مغ(3.1.1.2.3) است که جزوبایگانی های آخرین امیران مستقل پنجکنت معرفی می شوند .

زبان سغدی، زبان سرزمین سغد بوده است. مرکزسغد، سمرقندوشهرمهم آن بخارا است. سغدی ها در اوایل هزاره اول پیش ازمیلاد مسیح درسرزمین سغد سکونت گزیدند . از زبان سغدی دردوره باستانی اثری به جای نمانده است، ولی در دوره میانه آثارنسبتاً زیادی به دست آمده است. زبان سغدی تاسده چارم هجری درسغد بوده، اما از آن پس جای خود را به پارسی دری داده است. امروزه زبان یغنابی، که در دره یغناب رواج دارد، بازمانده زبان سغدی است .

آثاربازمانده از زبان سغدی

یک قطعه منحصر به فرد حاوی ترجمه سغدی دعای اشم وهو «دیدی نسبت به سغد باستان روزگارهخامنشی» به ما می دهد. احتمالاً به هزارسال پس از فتح اسکندرتعلق دارد.

قدیم ترین سکه های دارای نوشته سغدی را شاید بتوان به سده دوم میلادی منتسب دانست که به مراتب قدیم ترین از همه اسناد سغدی هستند.

نامه های باستانی سغدی که آنها را سراوال اشتاین دردیوار مرزی بین دون هوان ولویان یافت وهنینگ نشان داده است که دراوایل سده چهارم میلادی نوشته شده اند.

کتیبه های سغدی که درشمال پاکستان یافت شده اند، سبک نگارش آنها مشابه نامه های باستانی است.
کتیبه ها، اسناد ودیگر متون غیردینی که ازقیرقیزستان، مغولستان، ولداخ یافت شده اند.

مهم ترین اسناد غیر دینی، اسنادکوه مغ هستند که شامل نامه ها و اسناداداری، اقتصادی و حقوقی است.
قطعاتی ازمتون پزشکی ویک متن (P3) طلسم است.

بخشی ازداستان رستم، نمونه مختصروجذابی ازیک فرم ادبی است که سرچشمه آن را شاید بتوان حکایت متعددی دانست که به صورت تمثیل، درمتون سغدی مانوی آمده اند.

متون دینی بودایی که به سغدی نوشته شده اند (برخی ازاین دست نوشته ازدون هوان یاقت شده).

متونی مانوی که به سغدی نوشته شده اند(ازترفان یافت شده در برلین).

متونی مسیحی که به سغدی نوشته شده اند (ازکلیسای نستوری برلاییق درشمال ترفان به دست آورد).

5- زبان سکایی

تا آغاز قرن بیستم دانشمندان تقریباً هیچ اطلاعی اززبان قبایل سکایی (که در قرن دوم میلادی، نواحی مسیرعلیای آمو دریا (جیحون)، یعنی باکتریا (باختر) ودرانگیانه وآرخوزیه، را تصرف کرده سلطه خویش رابه شمال غربی هندوستان بسط داند) نداشتند .

اززبان سکاهای مشرق دردوره میانه آثاری زیادی به دست آمده است. این آثار دراوایل سده بیستم میلادی ازختن و واحه تمشق و مرتق کشف شده است، متعلق به سده هفتم تادهم میلادی هستند و به قلم های مختلفی ازالفبای براهمی نوشته شده اند که برای نوشتن سکایی متناسب شده بودند. الفبای براهمی ازچپ به راست نوشته می شده و الفبای است که به اصطلاح هجایی نامیده می شود یعنی هرصامت بایک مصوت همراه است، مانند الفبای فارسی باستان .

ارانسکی اقوام تخاری، سکایی وهیونی را اقوام نزدیک و از یک تبار می داند زبان شان را یکی دانسته و یا هم گویش متفاوت یک زبان می داند . زبان شناسان، زبان سکایی رابه دوگویش متفاوت تقسیم کرده است: ختنی و تمشقی.

شمال غربی این زبان تمشقی وشرقی آن ختنی است.

1- تمشقی

تمشقی را از آن روچنین می نامند که روستای تمشق، با سندی نوشته شده به این گویش سکایی، ارتباط تنگاتنگی دارد. در محوط یک مجتمع ساختمانی در توقوز سرای دست نوشته ای (با نشانه p410) یافت شده که حاوی وقفنامه ای از زنان غیر روحانی است.

می گویند اسناد نوشته شده به این گویش، از مارال باشی آمده اند وممکن است که نهایتاً ازتمشق آمده باشند .

2- ختنی

گویش دیگری اززبان سکایی به نام ختنی است که بیشترموقعیت اش در سین کیان چین دانسته شده است.

آثاربازمانده از زبان سکایی

نوشته های سکه ها ومهرهای شاهان هیاتله.

قطعه ای ازیک دست نوشته که آ. استین درسال1914 درلوئولان (چین) کشف کرده و ف.و. توماس منتشرکرده است.

سه نوشته مختصر که توسط هیات باستان شناسی فرانسوی در1953-1952 هنگام حفریات معبد باستانی درسرخ کتل (افغانستان شمالی، باکتریا-باخترباستان) کشف شده وظاهراً مربوط به دوران کوشانیان است.
تکه هایی ازنوشته «هیاتلی» مکشوف درواحه تورفان (ترکستان چین) که توسط هیات باستان شناسی آلمان به دست آمده وا. هانسن منتثرکرده.

دو نوشته که درسال 1953 درناحیه شهر «اوروزگان» (افغانستان مرکزی) کشف گردیده و بیوارآن را منتشرکرده- تاریخ هر دو نوشته درحدود500 میلادی است.

نوشته مهری که به یکی ازاسناد(5.B4) بایگانی دواشتچ سغدی آغاز قرن هشتم میلادی آویخته بود.
نوشته ای برپاره خم زیرخاکی مربوط به قرن اول ودوم میلادی که درسال 1951 دردوشنبه کشف شده است.
کتب اصلی که برای مطالعه زبان سکایی (ختنی) وجود دارد همانا تالیفات استن کونو می باشد .

3- زبان خوارزمی

زبان خوارزمی که خویشاوند سغدی است یک زبان دیگرایرانی شرقی آسیای مرکزی است که سابقاً درناحیه های بخش سفلای آمو دریا رایج بود. برای مطالعه زبان خوارزمی اسناد کمی دردست است. خط خوارزم باستان نیز مانند خطوط ایران و آسیای مرکزی مشتق ازآرامی ودارای هزوارش بوده است.

خطوط روی سکه های شاهان خوارزم باستانی وگنجینه اسناد خوارزمی که باستان شناسان شوروی درحفریات توپراق قلعه یافته اند ومربوط به حدود قرن سوم میلادی است، گواه وجود چنین خطی است. این اسناد هنوز(1945 میلادی) منتشر نشده است ومنابع عمده ما، درباره زبان خوارزمی هنوز همان منقولات کتاب های است که بسیار متاخراند و اسناد اصلی در موردعبارتهای مربوط به عقد وطلاق وسوگند، واژه هایی است که تعداد آنها کلاً به 3000 واژه می رسد، ودرکتاب فقهی غزمینی، فقیه خوارزمی قرن هفتم/سیزدهم میلادی به زبان عربی آمده است .

ابوریجان بیرونی دانشمند خوارزمی الاصل (1048-973) یکی ازفصول کتاب (آثارالباقیه عن القرون الخالیه) خویش را به شرح جشن ها و گاهنامه خوارزمیان اختصاص داده است. در فصل مذبور نامهای خوارزمی، روزهای هفته و ماه ها وصورفلکی وجشن ها ذکرشده است. برخی از کلمات خوارزمی به خصوص اسامی خاص – درتالیفات تاریخی وجغرافیای مولفان عربی زبان مانند ابن فضلان(آغازقرن دهم) واستخری (قرن دهم) ویاقوت (قریب 1229-1179) ودیگران نقل شده است .

زبان خوارزمی بادوخط نوشته شده: یکی خوارزمی میانه (که این اصطلاح بهتراز دوخوارزمی قدیم، است) که به خط آرامی خوارزمی نوشته شده،ودیگری خوارزمی متاخر(یاصرفاً خوارزمی) که با الفبای عربی – خوارزمی به نگارش درآمده است . باید گفت خوارزمی، زبان ایرانی خوارزم، سرزمینی در بخش سغدی رود جیحون (آمودریا) و امتداد آن تا دریای آرال بود که تا پایان سده چاردهم میلادی، ترکان خوارزم این زبان را به کلی از رده خارج کرد وتا زمان مغول در خوارزم رواج داشته و از آن پس از میان رفته و جای خود را به ازبکی داده است .

آثاربازمانده از زبان خوارزمی

دوکتیبه کوچک ازسرآغاز خوارزمی میانه برروی ظروفی گلی از کوه کریلگان قلعه یافت شده که آنها رابه طورآزمایشی به سده های دوم و سوم پیش ازمیلاد نسبت می دهند.

نوشته های روی سکه ها.

نوشته های روی ظروف سیمین مکشوفه در ناحیه اُرال.

اسنادی برروی چوب وچرم از توپراق قلعه و یکه پارسان که فقط نمونه های ازآنها منتشرشده است (دوره ناشناخته).

کتیبه های زوی استودان هایی از توق قلعه (دوره نا شناخته).

سفالینه ای از خومبوزتپه.

خوارزمی متاخر بیش ازهرچیز ازحواشی خوارزمی مقدمه الادب(تالیف 530ق) اثر مخشری می شناسیم.
تعدادی واژه خوارزمی، شامل نام های خاص وجغرافیایی راهم نویسندگان دوره اسلامی نقل کرده اند. مهم ترین اینها اصطلاحات گاه شماری ونجومی ونام پادشاهان است که آنها را بیرونی درالباقیه (390ق) آورده است .

7- زبان های دیگراز دوره میابه ایرانی

(سرمتی، آلانی، آسی، استی باستان)

سرمتی وآلانی به انضمام آسی (استی) از جمله زبان های ایرانی میانه ونواز شاخه شمال شرقی زبان های ایرانی هستند، به جزاستی برای آنها دیگرهیچ متن مفصلی نمی شناسیم .

این زبان های یاگویش ها، منابع قابل ذکری ندارند که به طور قطع حکم علمی نسبت وجود این زبان ها داده شود با این هم احتمال می رود روزی سند معتبری پیدا شود وشک و تردیدها رفع شود. به هرصورت زبان شناسان این زبان ها را هم از زبان های ایریانی میانه دانسته اند باشواهد اندکی که دارند.

نتیجه

درفرجام می توان گفت که هنوزهم اختلاف نظرهای درباره زبان های دوره میانه ایرایانی وجود داردازجمله منشای بعضی این زبان ها روشن نیست که از کدام زبان های باستانی ایرانی نشات کرده اند و بر سر منشای بعض شان اختلاف نظر وجود دارد از جمله برسرمنشای زبان پهلوی ساسانی که منشااش فرس باستان تلقی شده است.

همین طور برخی ها زبان بلخی را تخاری گفته اند و برخی هم بلخی. به هر صورت گذشته بشری نه تنها در مورد تاریخ زبان ها بلکه در هر مورد اجتماعی دیگر نا روشن است و بشر فقط با اسناد باستانی که پیدا می کند با اعتبارهمین اسناد قضاوت می کند درحالی که این مدارک و اسناد به هیچ صورت نمی تواند آیینه تمام نمای واقیعت گذشته بشر باشد. اما مساله زبان خیلی بغرنج تر از هرمساله اجتماعی دیگر بشر است به این معنا که زبان ها همیشه مکتوب نیست شاید تعدادی از زبان ها کتابت شده باشد و دیگرشان بدون کتابت از میان رفته باشد و از سوی دیگر اسناد مکتوبی هم که به دست ما می رسد، احتمالاً چنان که باید باشد از نظر صوتی، آن چنان خوانده نشود! به هر روی طبق مدارک تاریخی وباستانی این زبان های که برشمرده شد، زبان های دوره میانه ایریانی قلمداد شده است. باز هم این امکان وجود دارد با اسناد ومدارکی که درآینده به دست خواهد آمد زوایای ناروشن مساله روشن خواهد شد وبرخی از شک و تردیدها از میان خواهد رفت.

منابع

1-ارانسکی.ای.م، مقدمه فقه اللغه ایرانی، ترجمه کریم کشاورزی، انتشارات پیام، چاپ دوم 1379

2-ارانسکی. ای. م، زبان های ایرانی،ترجمه علی اشرف صادقی، انتشارات سخن، چاپ دوم 1386

3-اشمیت رودیگر،راهنمای زبان های ایرانی، ویراستاررودیگراشمیت، ترجمه فارسی زیرنظرحسن رضایی باغ بیدی، جلد اول، چاپ شمشاد، چاپ اول 1382

4-ابوالقاسمی محسن، تاریخ زبان فارسی، نشرسمت، چاپ پنجم 1384

5-یمین محمدحسین، تاریخچه زبان پارسی دری «واقعیت ها» نشر انتشارات کتاب، چاپ اول 1382

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • زبان فر دوسی زبان مردمی خراسان هست
    زبان پارسی در چشم‌انداز تاريخي

    زبان فارسی که به یکی از مهم ترین زبانهای ادبی و فرهنگی جهان مشهور در گذشته ای نچندان دور در بيرون از مرزهای کنونی ایران ( منطقه فلات ایران یا ایران بزرگ ) بسیار گسترده و فراگیر بوده است ولی متاسفانه به دلیل ضعف و عدم مدیریت شاهان و رهبران این دویست ساله گذشته در ایران این امر کاهش یافته است . شایسته است ملت و دولتهای وقت ایران برای گسترش هرچه بیشتر زبانها و گویشهای پارسی و لری و کردی و آذری و بلوچی و . . . در ایران کنونی و منطقه ایران بزرگ کوشش نماید . پارسی امروزی که ریشه اش از زبان پهلوی است امروزه در سرزمینهای : کردستان عراق , کردستان ترکیه , ارمنستان , آذربایجان , داغستان , ترکمنستان , قزاقستان , قرقیزستان , تاجیکستان , ازبکستان , افغانستان , پاکستان , هند و بحرین تقریبا رایج است و برخی از مردمان آنجا به غیر از زبان محلی خود با این زبان کهن بزرگ آشنایی دارند و سخن میگویند .

    خاستگاه همگوني‌هاي واژگاني و ساختاري زبان فارسي با ديگر زبان‌ها و گسترش زبان فارسي در سرزمين‌هايي چون هند، پاكستان، تركيه، بوسني و هرزگوين، آلباني،‌ صربستان، كرواسي، مونته‌نگرو، و مقدونيه را مي‌توان از ديدگاه‌هاي «تاريخ طبيعي» و «تاريخ اجتماعي» بررسي كرد. زيرا از ديدگاه تاريخ طبيعي، زبان‌هايي چون پشتو، هندي، بنگالي، تاجيكي، و اردو، از گروه زبان‌هاي هندواروپايي شمرده شده‌اند و خاستگاه جغرافيايي همگوني دارند. ادوارد براون نيز بخشي از اين همانندي را برمي‌شمارد و مي‌گويد: كاملاً مسلم به نظر مي‌رسد كه ايرانيان و هنديان زماني قوميت مشترك ايراني ـ هندي را در نقطه‌اي در پنجاب تشكيل مي‌داده‌اند.
    اگرچه بخشي ازگسترش زبان فارسي در بالكان را مي‌بايست از چيرگي و فرمانروايي عثماني بر آن سرزمين دانست، ولي اين گمانه را نبايد ناديده انگاشت كه چه بسا اسلاوهاي كهن، بخشي از مايه‌هاي زباني، انديشگي و فرهنگي آريايي را از زيستگاه‌هاي آغازين خود به بالكان آورده‌اند. هم‌چنين نقش يونانيان، مانويان و نومانويان و نيز گروه بوگلاميا1 را هم نبايد از ياد برد،2 زيرا زبان فارسي پس از دوره‌هاي فارسي باستان و فارسي ميانه يا پهلوي، به شيوه‌اي كارآمد در گسترش فرهنگ ايراني پاي به ميدان نهاد و در دوران هخامنشيان، سكاها و اشكانيان، زبان فارسي باستان و پهلوي درسند و بين‌النهرين گسترش يافت.
    رزم ايران و توران از برجسته‌ترين درونمايه‌هاي شاهنامه فردوسي است كه از نگاه نمادين، بيانگر اين پديده تاريخي است كه زيستگاه تركان، ساليان سال از استان‌هاي هخامنشيان به شمار مي‌رفته است و كساني كه تاريخ كهن تركان را نگاشته‌اند، اين دوره را دوره پارس‌ها نام نهاده‌اند. سنگ نوشته‌هايي نيز كه از گورمه، ترسوس و سارد در نزديكي ازمير به دست آمده، چيرگي هخامنشيان بر اين سرزمين را باز مي‌نمايانند. به دنبال چيرگي هخامنشيان، آيين مهر و در پي آن، دين ماني، به سرزمين تركان راه يافت و آسياي صغير را دربرگرفت. برخي از پژوهشگران در ژرفاي انديشه قزلباش‌ها (علويان)، مايه‌هايي از مهرپرستي، زردشتي و خرم‌ديني را برشمرده و خاستگاه بخشي از آيين‌هاي مولويه را آيين زردشت دانسته‌اند؛ چنان كه پرفسور گولپينارلي، تقدس اجاق و مطبخ خانقاه و خاموشي در اثناي صرف طعام و نيز گلبانگ سفره و خرقه صوفيان را باز مانده و از آيين‌هاي زردشتيان دانسته3 و ناصر خسرو نيز گزارش داده است كه در شهر اخلاط در آسياي صغير، به سه زبان تاري، پارسي، و ارمني سخن مي‌گفته‌اند.4 از اين رو، مي‌توان زمينه‌هاي تاريخي گسترش زبان فارسي در كشورها و سرزمين‌هاي همسايه را چنين برشمرد:
    1. پديده‌هاي اجتماعي مانند خودكامگي فرمانروايان و جنگ‌هاي پياپي، جابه‌جايي ناگزير فارسي زبانان و پراكندگي آنان را در پي داشته است. از نشانه‌هاي نمادين همزباني همسايگان مي‌توان به گفت‌وگوي پهلوانان ايران و توران به زبان فارسي در كتاب شاهنامه در برخي از جستارها نيز از پديده ميهن‌گريزي ايرانيان در دوره ساسانيان، به انگيزه سخت‌گيري‌هاي موبدان زردشتي درباره مانويان و مزدكيان، و نيز پس از تاخت و تاز تازيان و كشتار خرم‌دينان به دست عباسيان و روي آوردن بخشي از فارسي‌زبانان به آسياي صغير سخن گفته‌اند.5

    http://www.ariarman.com/Persia...

  • 2. كشورگشايي فرمانروايان در پراكندگي زبان فارسي نقش بسزايي داشته است. پيش از اين از كشورگشايي هخامنشيان و سنگ نوشته‌هاي اين خاندان سخن رفت. افزون بر آن از كشورگشايي محمود غزنوي و سلجوقيان نيز مي‌توان ياد كرد.
    نقش كشورگشايي فرمانروايان در گسترش زبان فارسي، گاه با پديده‌هاي ديگري چون پيوندهاي فرهنگي و انديشگي چنان درمي‌آميزد كه جدايي آنها از يكديگر بس دشوار مي‌نمايد. افزون بر اين، غبارزدايي از ساختار گسترش واژگان يك زبان و نمودن سيمايي روشن از دگرگوني‌هايي كه در ژرفاي تاريخ روي داده است،‌ دشوار مي‌نمايد. براي نمونه واژه “ورد” كه در زبان تازي همان “گل سرخ” است، در زبان پهلوي و متون اوستايي نيز براي “گل سرخ” به كارمي‌رفته است. از اين رو برخي ديدگاه‌ها از گسترش جغرافيايي اين واژه در زمان ساسانيان و كاربرد آن در زبان تازي سخن گفته‌اند.
    پذيرش نقش فرمانروايان درگسترش زبان نمي‌بايست اين گمان را برانگيزد كه پيوست فرمانروايان چيره‌دست به گسترش زبان خود دست يازيده و يا توانسته‌اند آن زبان را در ديگر كشورها بپراكنند، چنان كه انگيزه فرمانرواياني چون محمود غزنوي و طغرل سلجوقي را در گسترش زبان فارسي، مي‌بايست بيرون از چيرگي و برتري نظامي جويا شد؛ زيرا سلجوقيان پيش از چيرگي بر روم و گشودن دروازه‌هاي آن، معمولاً از فرهنگ ايراني بهره‌مند بوده‌اند و پس از آن نيز زبان فارسي و فرهنگ ايراني را در آسياي صغير گسترش داده‌اند.6
    3. فارسي‌نويسان نيز نقش كارآمدي در گسترش زبان فارسي داشته‌اند؛ از اين رو، آگاهي از تاريخ فارسي‌نويسي مي‌تواند ما را بيش از پيش با گستره و ژرفاي زبان فارسي در كشورهاي ديگر آشنا سازد، چنان كه علي هجويري غزنوي از فارسي‌نويساني است كه يكي از كتاب‌هاي صوفيانه فارسي‌زبان به نام كشف‌المحجوب را در لاهور نگاشت و اميرخسرو دهلوي، ملقب به سعدي هند، و نيز بيدل دهلوي، در هندوستان به سرودن مثنوي و غزل پرداختند. فارسي‌نويسان هند، كتاب‌هاي نامبرداري چون تاج المآثر (اولين تاريخ شبه قاره هند به زبان فارسي) و لباب الالباب (نخستين تذكره شاعران به فارسي) را نگاشتند. در بوسني‌وهرزگوين نيز سرايندگاني به فارسي شعر سروده‌اند كه از آن ميان مي‌توان موارد زير را برشمرد:
    مجد نرگسي (سده يازدهم هجري) سراينده خمسه، نهالستان سعادت، مشاق العشاق، قانون رشاد، غزوه مسلمه و اكسير دولت.
    خسرو پاشا سكولر (سده يازدهم هجري) كه برخي از سروده‌هاي اودر بلبلستان فوزي آمده است.
    احمد طالب (سده يازدهم هجري) كه به فارسي و تركي اشعاري سروده است.
    احمد رشدي (سده يازدهم هجري) كه غزل‌هاي فارسي زيبا و عاشقانه‌اي سروده و از عرفي پيروي كرده است.
    محمد رشيد (سده يازدهم هجري) كه ديوان اشعار 27 صفحه‌اي از او برجاي مانده است.
    علي زكي كيمياگر (سده‌هاي يازدهم و دوازدهم هجري) كه در سرودن ماده تاريخ و تنظيم و حل معما و لغز ماهر بوده است.
    محمود پاشا عدني كه داراي ديوان و اشعار پراكنده به فارسي است.
    درويش پاشا بايزيد آگيج (سده دهم هجري) ديواني به زبان فارسي دارد.
    توكلي دده (سده يازدهم هجري) كه به تدريس مثنوي مي‌پرداخته و از او سروده‌هايي بر جاي مانده است.
    مصطفي لدني (سده دوازدهم هجري) به فارسي و تركي شعرهايي سروده است.
    حاجي مصطفي مخلصي (سده دوازدهم هجري) از شعر حافظ پيروي كرده است.
    فوزي موستاري (سده دوازدهم هجري) كتاب بلبلستان را به زبان فارسي و به تقليد از گلستان سعدي در شش فصل گرد آورده است كه فصل چهارم آن درباره سخن‌پردازان فارسي و تركي‌زبان امپراتوري عثماني استhttp://www.youtube.com/watch?v...

  • بازتاب گسترش زبان فارسي در كشور عثماني و آگاهي فرمانروايان و پادشاهان عثماني در پراكندن زبان فارسي را مي‌توان در شهرهايي چون استانبول، بغداد، دمشق، قونيه، و سرزمين‌هاي يوگسلاوي، به ويژه بوسني و هرزگوين، جويا شد. در اين دوره دربارهاي عثماني به پاسداشت زبان فارسي پرداخته‌اند و فرمانرواي عثماني، سلطان سليم ياووز، به زبان فارسي سخن مي‌گفته و شعر نيز مي‌سروده است. افزون بر اين، در اين روزگاران، تخم سخن فارسي، ميان هجرت‌گزينان ترك يا كارگزاران بومي بخش‌هايي از شبه جزيره بالكان و جنوب شرقي اروپا و سرزمين‌هايي چون آلباني، يوگسلاوي،‌ يونان، بلغارستان، روماني، و مجارستان تا دروازه‌هاي وين پراكنده شده است. پيشينه گسترش زبان و واژگان فارسي در فرمانروايي عثماني را مي‌بايست در دوره سلجوقي جست‌وجو كرد. پس از چيرگي سلجوقيان و دست‌نشاندگان آنان در آسياي صغير، فارسي، زبان رسمي آن ديار شد ونگارش كتاب وسرودن شعر و نيز آموزش و پرورش و نامه‌نويسي در دستگاه فرمانروايان اين خاندان، به زبان فارسي بود.7
    اگر نبود راه و رسم پالايش زبان تركي از واژگان بيگانه، كه سال‌ها از برنامه‌هاي قانونگذاران ترك است، بي‌گمان واژگان فارسي در زبان تركي، بيش از پيش نمود مي‌يافت. با اين همه، از ديدگاه جست‌وجوگران، امروز نيز هنگامي كه فردي ايراني در آرامگاه مولوي در قونيه، آن همه شعر و عبارت فارسي را بر در و ديوار مي‌بيند، خويشتن را در ديار ياران مي‌يابد. در طريقت مولوي وآداب و رسوم سنن خاص آن، بيشتر تعبيرات و اصطلاحات فارسي است.8 ووجود واژگاني چون آستان (درگاه و آرامگاه مولوي)، آتشباز (آشپز)، آيين (اشعاري كه در مراسم سماع مي‌خوانند)، آيين‌خوان، برگ سبز نياز (نذري كه مولويان به درگاه مولانا مي‌آورند)، جان (خطاب درويشان به يكديگر)، چله (عبارت خاص چهل روزه)، دم (وقت)، درگاه (اقامتگاه شيخ)، دستار، دسته گل (نوعي پيراهن)،‌ و دستور (اجازه) از اين گونه‌اند.
    از رهگذر فرمانروايي عثماني، زبان فارسي در سرزمين آلباني نيز گسترش يافت و كلام فارسي كه با خود انديشه‌هاي بكتاشيه را داشت، بر دل و جان نشست. واژگان فارسي پهنه زبان را درنورديدند و به ادبيات مردم آلباني ره يافتند. به گونه‌اي كه سخن‌پرداز آلباني، شمس‌الدين سامي، به پيروي از آثاري چون شاهنامه فردوسي، سوگنامه فرزندكش و نمايشنامه كاوه را نگاشت و شيخ عبدالسلام مجرم به پيروي از سروده‌هاي صوفيانه سبك عراقي، به سخن‌سرايي پرداخت.9 و نصيب طاهربابا فراشري نيز در بيان انديشه‌هاي درويشي، غزل‌هايي بزمي سرود. چنين مي‌نمايد كه سروده‌هاي وي، بازتابي از غرل‌هاي مولوي و سعدي است. او دفتر خلوتيه خود را در پايان مثنوي آورده و بدين سان پيوند انديشگي خود با مولوي را باز نموده است. نعيم فراشري نيز از سرايندگان فارسي زبان آلبانيايي است. دفتر سروده‌هاي او، تخيلات نام دارد و انديشه بكتاشيان در آن باز تافته و از زبان فارسي به آلبانيايي ترجمه شده است. او در شعر “كربلا” از رويدادهاي آغازين اسلام و خاندان پيامبر سخن مي‌گويد. هم‌چنين پيامي فراشري، برادر نعيم فراشري، سروده‌ها و نگاشته‌هايي چون شاهنامه و زبده … را از فارسي به تركي برگردانده است.
    از ديگر سخن‌پردازان آلبانيايي، يكي هم تسليم روحي بابايي است كه ديواني به زبان فارسي دارد. انديشه بكتاشي از درون‌مايه‌هاي شعر اوست. تركان واژگان فارسي وتركي را با هم درآميختند، به واژگان با ساختارهاي دوگانه دست يازيدند و اين واژگان پيوندي را به ديگر زبان‌ها وارد كردند10 كه از آن ميان مي‌توان به اين واژه‌ها در متون صربي اشاره كرد:11
    bajriam – namãz, basčaluk, beharli, abdĕsli, aladza, ãp-asičăre, ãrpasã, bostandzije, burma-tãhta, cadordzaija, terli-diba, jedandzija.
    افزون بر واژه‌هاي پيوندي فارسي ـ تركي، زبان صربي را مي‌توان سرشار از واژگان فارسي دانست. ساختار همگون زبان فارسي و صربي نيز از ويژگي‌هايي است كه در اين دو زبان را گستره تاريخ طبيعي به هم مي‌پيوندد. چنان كه “biti” زبان صربي به معني “بودن” است. Bi ريشه فعل و ti نشانه مصدر است. در مصدر “بودن” نيز “بود” ريشه فعل و “ َ ن” نشانه مصدر است.
    همچنين واژه پيوندي blagovesi يعني خبرخوش از blag (خوش) + o (ميانوند) + vesti (خبرها) پديد آمده است. واژه پيوندي vodendan يعني “زادروز” هم از voden (زاد) dant (روز) ساخته شده است.
    گسترش زبان فارسي در زبان صربي را مي‌توان نمودي از پيوستگي ريشه‌اي اين دو زبان از يك سو، و گسترش زبان و فرهنگ ايران دربيرون مرزهاي ايران از سوي ديگر، دانست. واژگاني چون azdaja (اژدها)، sumbol (سنبل)، nãr (انار)، narandza (نارنج)، bečar (بيكار)، terazije (ترازو)، meza (مزه)، česma (چشمه)، tursija (ترشي)، čobanin (چوپان)، testera (استره)، sindzir (زنجير)، prinač (برنج)، pilav (پلو)، peskĕs (پيشكش)، seped (سبد)، sator (چادر)، visa (بيشتر)، obrva (ابرو)، bazar (بازار)، basta (باغ)، dzep (جيب)، čaj (چاي)، dati (دادن)، dugme (دگمه)، dua (دو،‌ در اوستا نيز به گونه dva آمده است.)، zena (زن)، seta (شش)،sapun (صابون)، sečer (شكر)، parče (پارچه)، kliuč (كليد)، lala (لاله)، mozak (مخ، مغز)، rarcis (نرگس)،nana (نعناع)، nov (نو)، ne (نه، نـِه)، jedan (يك)، jasmin (ياس، ياسمين)، limun (ليمو)، vetar (باد)، vokal (واكه)، urma (خرما)، ti (تو)، sram (شرم)، sesti (نشستن)، pet (پنج)، nov (نو)، bahsis (بخشش)، naste (ناشتا)، behar (بهار)،hrana (خوراك)، alat (آلت)، rustičan (روستا)، vatra (آذر، آتش)، spanač (اسپناج،‌اسفناج)، pamuk (پنبه)، čevap (كباب)، bog (خدا، بغ)، tus (دوش)، kutija (قوطي)، gaz (گاز)، grlo (گلو)، mrtav (مرده)، tezak (دشوار)، mrav (مور)، mis (موش)، nafta (نفت)، div (ديو)، pistacija (پسته)، čador (چادر)، grad (گِرد/ جرد،كه در كلماتي مانند بروجرد و هشتگرد آمده و به معناي شهر است).
    بازتاب زبان فارسي در تركي از ديدگاه برخي پژوهشگران، به گونه‌اي است كه دستور زبان تركي را بيشتر از گونه فارسي مي‌دانند.12
    با ترجمه رباعيات خيام، ژرف‌انديشي ايراني، مرزها را درنورديده و تا دوردست‌هاي جهان ره يافته است. برگردان انگليسي فيتز جرالد كه در سال (1859م.) انجام پذيرفته، گنجايي زبان فارسي را براي بيان انديشه‌هاي ژرف باز نموده است. از اين رهگذر نيز واژه‌هاي فارسي در زبان صربي وارد شده13 كه جستار درباره آن را به گفتاري ديگر وا مي‌نهيم.
    پيوند تاريخي زبان فارسي و ارمني را نيز مي‌بايست پيوندي سخت طبيعي و بنيادين دانست، چنان كه خاورشناسان اروپايي مانند پترمان، وينديشمان و گُشته با بررسي زبان ارمني دريافتند كه اين زبان، هندواروپايي است. از اين روي، شيوه هم‌ترازي تاريخ زبان ارمني با ديگر زبان‌هاي هند و اروپايي بيش از پيش، پرهيزناپذير مي‌نمايد. از هم ترازي زبان فارسي و ارمني درمي‌يابيم كه تاريخ طبيعي واجتماعي، اين دو زبان را به هم پيوسته است، چنان كه در واژه‌هاي زير آمده است:14

  • نه ا فغان ونه اوغان !!هویت ما فقط خراسان بزرگ "ایران است
    آن شتر چران فرهنگی فاشیزم اوغانی ، گرفته بود ، به جای نام " خراسان بزرگ "ایران نام " اوغانستان " را گذاشته بود
    http://www.ariarman.com/index.html
    چه زیباست پارسی!»

    هر انسانی زاده‏ی محیط و فرهنگ خود است. ما هرچه هستیم، از فرهنگ و عنعنه‏ها و تاریخ خود برآمده‏ایم و به آن هم افتخار می‏کنیم

    برای من همیشه این سؤال مطرح است که چرا ما نباید مانند دیگر انسان‏های دنیا زیست مشترک نداشته باشیم؟ چرا سیاست‏های دنیا ما را که زبان مشترک، فرهنگ و تاریخ مشترک داریم، در جغرافیاهای جداگانه‏ای تقسیم کرده است؟

    گل نیست، ماه نیست، دل ماست پارسی
    غوغای کُه، ترنم دریاست پارسی
    از آفتاب معجزه بر دوش می‏کشد
    رو بر مُراد و روی به فرداست پارسی
    از شام تا به کاشغَر، از سِند تا خُجند
    آیینه دارِ عالم بالاست پارسی
    تاریخ را، وثیقه‏ی سبز و شکوه را
    خون من و کلام مُطلاست پارسی
    روحِ بزرگ وطبلِ خراسانیانِ پاک
    چترِ شرف، چراغ مسیحاست پارسی
    تصویر را، مُغازله را و ترانه را
    جغرافیای معنوی ماست پارسی
    سرسخت در حماسه و هموار در سرود
    پیدا بود از این، که چه زیباست پارسی
    بانگ سپیده، عرصه‏ی بیدارباش مرد
    پیغمبر هنر، سخنِ راست پارسی
    دنیا بگو مباش، بزرگی بگو برو
    ما را فضیلتی است که ما راست پارسی
    http://www.youtube.com/watch?v...
    http://www.youtube.com/watch?v...

  • خراسان خان !
    نوشته شما نفرت عجیبی به دل و دماغ خواننده پیدا میکند . اصلاء من خودم فارسی وان هستم ولی نه ان فارسی وان دور ابو مسلم خراسانی . و نه کسی که به خاطر فارسی گپ زدن توهین به پشتون نمایم . در ین دور تاریخی افغانستان , هر قوم افغانستان از چنگ بد دیده است . اگر شما از فارسی وان های خود اقلیت یهودی های مانند سالهای 1930 چرمنی را میسازید ؟ و یا خود را منحیث اقلیت و و یا یک قوم افغانستان قبول ندارید و میخواهید که دیگر اقوام افغانستان از شما منحیث ( بزرگ ) و یا ( نخبه ) یاد اوری نمایند , در اشتباه هستید . امروز فارسی وان در تمام افغانستان در فقر و یا فقدان شخصیت های دانشمند و خبره گیر افتاده است . یک عده قارسی وانی که از ایران با شهادتنامه های اخوندی از شهر قوم و یا دیگر مراکز اخوند سازی به افغانستان بر گشته اند به مخالفت شدید کلتور و عنعنات افغانی روبرو شده اند مانند اخوند محسنی که با دختر نه ساله ازدواج نمود . یک عده فارسی وان های که در ازمنه قدیم مثلاء در سه صد سال قبل و یا هفتصد سال قبل و یا هزار سال قبل بهترین شاعر و یا نقاش و یا نویسنده و یا طبیب بودن انها اگر شاعر بودند قصیده های دراز دراز در وصف سلاطین جبار و ادم کش میسرودند , اکر نقاش بودن نقاشی چهره های یک عده شکست خورده در جنگ های سومنات را نقاشی مینمودند و همچنان اگر طبیب بودن در خدمت و پای بوسی درباریان مشغول تیمار داری زنان حرم سری سلطانی بودند , القصه . . در پنجشیر و یا کلکان در اثر فقر سواد هیچ کس فارسی درست نه مینویسد و نه حرف میزند . اگر از فارسی وان منظور شما باشنده گان ولایت سر پل مزار محل تولد ابو مسلم خراسانی است . سر پل یک زیارت دارد به نام حضرت یحیی که در سال های 1335 خورشیدی شخصی به نام محمد علی فرزند حاجی یعقوب که مقبره حاجی یعقوب امروز در زیارت ابولفضل مراد خانی است و فارسی وان های شما انرا به نام جای پای حضرت ابولفضل فکر نموده میبوسند و با پیشانی خود انرا سجده میکنند ( خنده دار ) دیگر سر پل هیچ جیر ندارد و مردم ان در بدبختی اقتصادی و اجتماعی بسر میبرند و باید قبل از رسیدن زمستان سال توجه عاجلی به این ولسوالی مبذول گردد . شما از اینکه فقط احمد شاه مسعود و قوم پنجشیری و یا کلکانی ها را فارسی و ان فکر میکنید در اشتباه هستید . مسعود اگر توسط قوای دوستم در موقع ورد به کابل بعد از انتخاب مسعود در اسلام اباد توسط نواز شریف صدر اعظم وقت منحیث وزیر دفاع افغانستان در حکومت دوماهه صبغت الله مجددی برای عملی نمودن عملیات ( زمین سوخته ) محاقظه نمیشد , شایذ به جای دو عرب عکاس به دست شخص خودی حکمتیار کشته میشد . خلاصه ما سه میلیون افغان به تمامی شهر های ایران داریم ولی هیچ کدام شان مانند شما کاسه از اش داغتر نیودند و نیستند .

  • برادر عزیز اول اینکه شما اوغان ا ست نه فارسی زبان
    فردوسی ، اوغان نبود . کسی که با شاهنامه ای فردوسی آشناست ، میداند که فردوسی از اوغان ها با چه صفاتی یاد کرده است . ایرانی بودن افتخار فردوسی بود ، اما ایران فردوسی ، ایران دیگریست . ایران بزرگ آن روزگار ، همین ایرانی نیست که امروز می بینیم . این یک هوشیاری ، رندی و دور اندیشی حاکمان فارس بود که چند دهه قبل ( سال 1935 ) کشور شان را رسما به نام " ایران " ثبت کردند و همچنان نام " خراسان " را بر بخشی از خاک خود رسمیت بخشیدند . یکی از خیانت های بزرگ فاشیزم اوغان شاهی ، ظاهر، داوود ، نعیم ، محمد گل مومند و دیگران ، این بود که در مورد آن اقدام هوشیارانه ای دولت ایران ، هیچ واکنشی نشان ندادند و در واقع از چنان اقدامی بسیار خوش و راضی بودند که مردمان غیر اوغان از پیشنه های ایرانی – خراسانی خویش بریده شوند و آنها بتوانند بگویند که دیگر کسی حق ندارد ایران ایران یا خراسان خراسان بگوید چون حالا ایران یک کشور جدا و خراسان هم بخشی از آن کشور است و افتخار ایرانی و خراسانی هم به آنها تعلق دارد . ما اوغان استیم و کشور ما اوغانستان است . باید برای ساختن همه جانبه ای یک هویت اوغانی تلاش کنیم که کشور ما در پوشش همین هویت اوغانی به وحدت ملی برسد و مردم به جای احساس تعلق به فرهنگ ایرانی – خراسانی ، خود را به فرهنگ اوغانی متعلق بدانند : هرکی از اوغانستان است ، اوغان هست . دا زمونژ زیبا وطن ، دا مو د بابا وطن ، این سر زمین حق بابا ها و انا های ما بود که حالا میراث حلال ماست و شما دیگر صدای تان را بدر نکنید که از کله های تان منار می سازیم ، لگد مال تان می کنیم ، هست و بود تان را بار بار تاراج می کنیم ، خود را و خاک را می فروشیم تا شما غیر اوغان ها را تابع و اسیر خود نگه داریم !ایران را از همه کتاب های پیشین برداشتن ، به جای آن اوغان و کشور و چیزهای دیگر را نوشتن ، اوج حقارت و درمانده گی فرهنگی اوغان سازان را نشان میدهد . آن ها از بس که از برملا شدن حقایق تاریخی ما وحشت دارند ، از بسکه از نام تاریخی ما ، از نام ایران – خراسان نفرت دارند، به هر بهانه ای واهی میکوشند که بر گذشته ای ما و نام های تاریخی ما خط بطلان کشند و نگذارند که مردم بداند که سرزمین های اکنون اسیر حاکمیت اوغان شاهی ، دو صد و شصت سال پیش بخشی از ایران – خراسان بزرگ بود و تا یک صدو چهل سال پیش هم به نام خراسان یاد میشد . آنها نمی خواهند مردم بداند که آن ایران فردوسی ، ایرانی است که یک بخش بزرگ سرزمین های تحت سیطره ای جابرانه اوغان شاهان را هم در بر میگیرد .
    پژوهش های چند ین گانه به روشنی می نمایاند که زیاد تر شهر ها و بخش های مهم و عمده ای" ایران " که فردوسی از آن با افتخار یاد میکند در محدوده ای جغرافیایی قرار دارد که امروز به نام جعلی اوغانستان شهرت یافته است . وقتی ما نام " ایران " را در شاهنامه فردوسی می خوانیم ، نباید چنین پنداریم که همه سخنش در مورد ایران امروزی است . ایران فردوسی ، ایران ماست ، ایرانی که بخش های شمال ، غرب و مرکزی اوغانستان ، سرزمین های تاجیک نشین ، مناطق اوزبیک ها ، ترکمن ها ، هزاره ها و بلوچ ها در آن شامل می باشد .
    حالا این شعر فردوسی : چو ایران نباشد تن ِ من مباد — بدین بوم و بر زنده یک تن مباد ، شعار همگانی مردم ایران امروز است . همانگونه که خود فردوسی با غرور و افتخار ایران میگفت ، همتباران فردوسی در ایران کنونی هم با همان غرور و افتخار ایران میگویند و همانگونه که فردوسی آن شعر را با سربلندی سروده بود ، همتباران فردوسی در ایران کنونی نیز آن را با سربلندی میخوانند و ازش لذت می برند . اما ، ما مردمی که در اسارت اوغان شاهان جبار و مستبد بوده ایم ، ما مردمیکه به زور اوغان ساخته میشویم ، ما مردمیکه حق تبارز نام و هویت اصلی خود را نداریم ، ما همتباران فردوسی در این بخش خاک ایران آن روزگار ، نه تنها با فردوسی بیگانه می نماییم ، بلکه همه رشته های مان را با فردوسی گسسته ایم به خاطریکه فردوسی ایرانی بود و ما اوغان شده ایم !
    ما چرا به خاطر یک نام جعلی و تحمیلی به این همه رنج و سرگردانی فرهنگی و هویتی و تاریخی گرفتار بمانیم ؟ تا کی و زود تر کدام شعر و اثر بزرگان و مفاخر فرهنگی و هنری ایرانی – خراسانی مان را دستکاری کنیم و از هر جاییکه در آثار آنها ایران و خراسان نقش شده است ، آن نام های اصلی را برداریم و نام جعلی اوغان و یا یک کلمه ای دیگر را بگذاریم ؟ ما چرا و به چه خاطر مولوی مان را ، فردوسی مان را ، حافظ و سعدی و انوری و سنایی و خاقانی و رودکی و بیرونی و پورسینا و ناصرخسرو و جامی و دیگر و دیگرانی را که همه شاعران و اندیشمندان و مفاخر خودما استند و همه ای شان ایرانی – خراسانی بودند ، اما " اوغان " هرگز نبودند ، به کدام منطق اوغان بسیازیم و در آثار شان دخل و تصرف نموده آن را تحریف و مسخ نماییم ؟
    فردوسی از ما یاد میکند ، از سرزمین و میهن ما یاد میکند ، از هرات ، از غزنه ، از زابل ، از کابل و دیگر شهر های ما یاد میکند ، حماسه های مردم ما را می سراید ، ما را به همان نامی که داشته ایم می خواند ، برای زنده نگهداشتن هویت ما سالهای زیاد از عمر عزیز خویش را قربان می نماید و شاهنامه را می سازد که برای ما به میراث بماند و ما از آن به خودآگاهی رسیم و تسلیم سیاهی و بی خردی دزدان سر گردنه ها و دشت هایی نشویم که فردوسی وصف شان را کرده است . اما با درد و دریغ که وارثان همان دزدان سر گردنه ها و رهزنان دشت ها، امروز آیینه ای روشن هویت و زبان ما را می شکنند و با لکه ای نام اوغان آنرا سیاه می سازند – شاهنامه را تحریف و تحقیر می نمایند !
    من از شترچران های فرهنگی فاشیزم اوغانی می پرسم که اگر این همه از زبان پارسی - دری و فرهنگ اصیل ایرانی – خراسانی ما نفرت دارید ، اگر از هویت و اصلیت فردوسی ها و پور سینا ها و صدها و هزاران شاعر و نویسنده و متفکر ما وحشت دارید ، چرا نمی رویید و از زبان و میراث های فرهنگی خود تان بهره نمی گیرید که می آیید و شعر و نبشته های بزرگان ما را برای مقاصد شوم خویش تحریف و مسخ می نمایید ؟ آخر تا صد و چهل سال قبل ، اوغانستان موغانستان را کس نمی شناخت . همه آگاه اند که نام اوغانستان را هم نماینده ای انگلیس بر ساحه تحت تسلط امیران خود فروخته ای اوغان نهاد و از آن پس طوق لعنت این نام به گردن تمام مردم ما به جبر و به نیرنگ افگنده شد و میخواهید که با همین نام بی ریشه و بی بنیاد ، همه تاریخ هزاران ساله و همه فرهنگ گشن بیخ و گلشن نمای ما را محو و نابود سازید و آرزو هم دارید که ما در مقابل تان سکوت اختیار کنیم !!72 درصد جمعیت این سرزمین راه مردمی غیره اوغان تشکیل دادن پس چرا مردمی غیره اوغان حق سیاسی نه دارد؟این کار
    چی معنی میتواند داشته باشد بجز فاشیستی ؟
    دو صد شست اوغان ها در این سرزمین حاکمیت کردن بجز دزدی و خیانت قتل عام مردمی غیره اوغان دیگه چه کردن ؟!!

  • خراسان خان !
    هدف شما شاید رهبران پشتون ها هستند نه خلق پشتون ؟ مردم پشتون نیز مانند مردم فارسی وان زیر رنج جنگ های تحمیلی هستند و رنج میبرند . یک عده اخوند پاکستانی و عربی پشتون ها را از ازمنه قدیم زیر یوغ خود نگه داشته اند هیچ کس به داد شان نمیرسد و همه به خاطر چند تا پشتون وطن فروش مانند ملا عمر و پا چا خان ذدران و کرزی و یا احمد شا ابدالی نوک عربها تمام قوم پشتون را مورد ملامت و شماطت قرار داده اند . این خود اشتباه بزرگی است که به قیمت بد بختی هزاران افغان اعم از فارسی وان و هزاره و دیگر اقلیت ها میانجامد . فکر کنید که چرا پشتون تنها قومی است که تا امروز در جهل نگهه داشته شده اند ؟ این پلان از زمان برگشت بابو گاندی از جنوب افریقا به پا چا خان گفته شد و پا چا خان ظاهراء نهضت ( خدایی خدمتگار ) را برای بهبود وضع اجتماعی پشتون های صوبه سرحد که در ان زمان جزو هند بریتانیا بود , , به وجود اورد ولی در بطن از پشتون ها در نهضت خدایی خدمتگار به جای سیاسیون دلاک و یا داکتر قریه بی سواد درست نمودند . . خلاصه پشتون جاهل نگه داشته شده تا دشمنان افغانستان نول تفنگ را به سر شانه انها گذاشته و دیگر اقوام افغا نستان را بکشند و برای کمک به افغانستان باید ما و شما پشتون را بیدار سازیم . وقتی همه اقوام افغانستنان از دانش سیاسی بر خوردار گشتند هیچ افغانی همیگر را نخواهند کشت .

  • او غانستان تجزیه شود یا نا بود ؟باور کنند که قبیله تا هزارسال دیگر هم
    تغییر نه می کنند شما از قبیله چه انتظار دارد ؟
    هموطنان عزیز فریب نه خورد اگر تصورکنند که فقط رهبرهای سیاسی
    اوغان خود فورخته ا ست سخت دراشتباه است
    چو ن دولت از میلت با وجد آمد وقتی که ملیت خود فورخته نه با شد چه طوری می تواند که دولت خود فورخته باشد ؟ معلوم است که برادر ان اوغان به خاطر قدرت دست به هر کاری می زنند !!اگر اوغان های عزیز به این خاک فورش ها مشکل می داتشن پس چرا همیشه وقت سکوت اختیار می کنند ؟ از زمانی احمدشاه دورانی تا امروزه میلیون ها انسان را شما اوغان قتل عام کردن ولی یک اوغان هم نه گفته که چرا این همه جنایتکار است پشتون ها ؟فقط و فقط مردم غیره اوغان را متهم می کنند چرا؟

  • شما مجسم بسازید خانواده خود را . . پدر و مادر شما . . شما را به وجود اورد موقعی که به دنیا امدید از اولاد حیوانات درنده و اهلی هیچ فرق نداشتید .. اگر پدر و مادر شما , شما را در جنگل ایلاه میداد امروز به جای گپ زدن مانند حیوانت " غو غو " میزدید , زمان گذشت و برادر های شما و خواهر های شما به تعداد زیاد شدند و یک خانواده را تشکیل داید بعد با خانواده های دیگر روابط سکسی بر قرار نموده تعداد خود را زیاد نمودید . . به همین ترتیب چند خانواده یک قبیله را تشکیل دادند و قبیله در ساختن استخوان بندی یک جامعه بزرگ اهمیت پیدا نمود . . قبیله نمیتواند با وجودیکه در یک جامعه بزرگ که خودش سازنده ان است در ان غم شریک و در خوشی ان خوش نباشد یعنی در دفاع از ضایعات ان نپردازند و برای رفاه ان در کوشش نباشد . به همین ترتیب افغانستان از طی هزار ها سال توسط قبایل در دنیا به نام های مختلف شناختانده شد و قبایل در دفاع افغانستان سالهای درازی از جان و خون وزنده گی خود گذشتن و در اواخر حکومت های سلاطین غزنه و به اصطلاح فارسی وان ها که کشور به تیت و پرکی و تجزیه مقابل شده بود ابدالی نه تنها افغانستان را شکل داد بلکه در نوکری عربها نیز انتقام زیادی از اهل هنود کشور همسایه گرفت تا اینکه در اواخر در زمان حکومت انگلیس ها بر هند رهبرانی سیاسی مانند مهتما گاندی و جواهر لعل نهرو و پا چا خان و سر سید احمد خان در امتداد پروژه های انگلیس مابانه خود تصمیم گرفتن که نگذارند پشتون ها با سواد شوند . به همین منظور مهتما گاندی در هر سه ما و یا شش ما یک سفر خصوصی به نزد پا چا خان در صوبه سرحد داشت تا " حرکت " و یا " حزب خدایی خدمتگار " را بنیان گذارد . معمولاء اهداف احزاب در حوضه سیاسی . اقتصادی . کلتور و مذهب میباشد ولی در ابتدا اهداف حزب خدایی خدمتگار خارج ساختن پشتون ها از غصه نمودن و جنگیدن و استفاده از شمشیر و تفنگ های باروتی برای حل مشکلات قبیلهء شان بود ولی در قسمت دوم به جای اینکه از انها در باسواد ساختن عملاأ کاری صورت گیرد . . پشتون های عضو خدایی خدمتگار را با بکس کوچک دستی ساخته شده ار حلبی به قشلاق ها و قریه جات میفرستادند تا دندان های مردم را بکشند و یا با دوا های مانند " پودینه و جوانی بادیان و نیل طوتیا و غیره ملت را تداوی نمایند در عین زما این داکتر ساخته شده حزب خدایی خدمتگار یک دلاک خوب نیزبود که در عوض " یک شانزده پولی " تمام مو های بدن را صاف مینمود . بدین ترتیب پلان جاهل نگهداشتن پشتون ها شروع شد و بعد از پا چا خان " خان عبدالغافار خان " و خان عبدالولی خان " کا ما همه این خان ها را ( خان های دوسره ) یاد میکنیم از بهترین قوای انسانی که همین پشتون های مظلوم هستند هشت میلیون ( پوت پالش ) در شهر تچارتی کراچی در سالهای 1984 ساختند و حتماء از داستان ( دوبی چلوی ) پشتون ها خبر دارید که در خانه هر عرب یک خدمتگار دست بسته پشتون با ریش دراز که نمونه صداقت و ایمان داری ایشان میباشد . . ایستاده اند . در عین زمان بهترین شغلی که برای این پشتون ها رهبران شان درست نموده اند در پاکستان چوکی داری به مقابل در پنچابی ها و سندی ها میباشند . معلوم است که فقط از یک عده چوکی دار و خدمت گار دم در دوکان عربها و پوت پالش ها میشود به مقدار کمی پول و استنفاده نام محمد و اسلانم و خدا از ایشان عسکر قهاری درست کرد که در مقابل از خود و بیگانه بیاستند و سر ببرند . زنده گی پشتون ها باعث تاسف است . امروز بعد از سی سال جنگ به جای اینکه واقعاء کشور خود را از دست امریکا نجات داده باشند هنوز نول تفنگ سی آی ای بر سر شانه ایشان موجود است و هر ان روزی که پشتون ها تمام هموطنان خود را بکشند , روزی بعدش عسکر پنتاگون به زنده گی یک یک انها خاتمه خواهد داد و کشور در بسته به اختیار امریکا خواهد افتاد . درین گیرو دار شمال افغانستان منظور از شمالی وار ها و قطغن زمین به جای اینکه در بیداری و با سواد ساختن پشتون ها بکوشند , انها را قلع و قمع میکنند و حرف از تجزیه میزنند مانند که در بربادی و سوختاندن افغانستا از پشتون ها میخواهند سبقت بگیرند .

  • شما اوغان ها خاک فورش وزن فورش همیشه وقت بود و هستید فرق ی خاک فورش و زن فورش چه است ؟

    • خاک فروش به مسعود و اخوند های ایرانی میگویند که مسعود کوه های زمرد افغانستان را به پاکستان فروخت و در بدل اسلحه گرفت و مردم افغانستان را کشت و زن فروش نیز به خراسانی ها وا یرانی ها میگویند که مثلاء ایرانی ها دختر یزد گرد سوم را به امام حسین در حالتی که علی و عمر و ابوبکر و عثمان میخواستند به او در مسجدی بعد از فتح جنگ ( فتح الفتوح ) در قادسیه تجاوز کنند فروختند و عنوان خسر بره گی ایدی را برای خود کمایی نمودند . فارسی وان های افغانستان صیغه را برای خود تحفه از ایران اورده تا بتوانند دختران جوان خود را مانند تو و شیلاه شمالی را به اسانی نظر به دساتیر علی و قراان روز دو سه بار به هر مردی که خواستند بفروشند و از ان ثواب ابدی کمایی نمایند . و جالب این است که مسلمانانی مثل پدر و مادر و فامیلی تو و شیلاه شمالی مسجد و زیارت ها را برای خود فروشی اسلامی تعین میکنند . یعنی دختر برای صیغه را در ریارت ها و امام زاده ها باید جستجو نمود . واقعاء ایرانی سردار فارسی زبان های دنیا از اسلام به دامن فاحشه بودن خود را انداختند و شمالی وار های ماچه خری مانند تو نیز از ان با افتخار یاد میکنند .

  • اوغانستان تجزیه شود یانابود ؟با ورکنند اگر اوغانستان تجزیه نه شود روزگار مردم غیره اوغان را سیاه خواهد کرد
    این اوغان ها ی وحشی
    کوچ اجباری

    و اثرات فرهنگی و اجتماعی آن بر جامعه هزاره

    محمد عوض نبی زاده

    تاریخ افغانستان مشحون ازعملکرد خشن حکومت های استبدادی و خودکامه است و این کشور سیاه ترین و مستبد ترین و جنایت کار ترین حاکمان را در چنته تجربیات تاریخی خود دارد. اقوام محروم کشور که رنج حکومت های جابرانه را تا سرحد قتل عام و از دست دادن سرزمین و ویرانی خانه های شان تجربه کرده است. استبداد در افغانستان یک واقعیت تاریخی است که ریشه اجتماعی و فرهنگی دارد در ساختار حکومت استبدادی قدرت مطلقه و فردی و فاسد کننده بوده که زمامداران کشور ما همواره به زور لشکر قبیلوی به قدرت رسیده و به زور لشکر قبیلوی از قدرت ساقط شده اند. پس از انتقال قدرت به قبیله ای محمد زائی در هنگام حاکمیت استبدادی امیر عبدالرحمن خان عده کثیری خانواده های مردم هزاره را از مناطق هزاره نشین ولایات ارزگان، زابل و قندهار از زاد گاه و سرزمین آبایی شان مجبور به کوچ اجباری نمودند. و به برده گی کشانیدن این مردم منجر گردید و در حدود 62 فیصد جامعه هزاره توسط این امیر میر غضب نا بود وقتل عام شدند. و در بیش از یک و نیم قرن است که مردم هزاره دامنگیر فرسایشی ترین فقر و گرسنگی بوده این مردم تحقیر شده به پائین ترین مقام اجتماعی رانده شدند. فقر، بی سوادی، بیکاری و نا برابری اجتماعی نصیب آنان گردید. حکمرانان مستبد، قتل عام ها، کله منارها، سیاه چال ها، زمین سوخته، کوچ اجباری، پاک سازی قومی و غصب سرزمین آبائی و پدری شان را بصورت بی رحمانه بالای مردم هزاره تطبیق کرده و به سیاست ژینوسید ادامه میداده است.

    تیمورخانف مولف کتاب تاریخ ملی هزاره ها می نویسد: با سیاست جابرانه امیر عبدالرحمن که سبب تغیرات شدیدی در مناسبات اقتصادی ـ اجتماعی ـ سیاسی و فرهنگی مردم هزاره گردید. سنن قدیمی تقسیمات در مناطق هزاره نشین کشور با قتل عام ها و کوچ دادن اجباری آنها به مناطق دیگر و بالاخره فراری شدن به خارج به کلی نابود گشت. مهاجرت های اجباری دسته جمعی مردم هزاره به خارج باعث تغیر تقسیم نفوس هزاره ها در مناطق مختلف آسیای مرکزی، ایران، نیم قاره هند بریتانوی، عراق، سوریه گردید. مهاجرت مردم هزاره در سه جهت اتفاق افتاده است http://www.kotiposti.net/msale...
    ادامه مطلب

  • اوغانستان تجز یه شود یا نابود ؟اوغان ها برای نابودی مردم غیره اوغان نقشه کشیدن!!
    هر کسی که پشتون هست ، هرکسی که پشتو را یاد دارد و میتواند گپ بزند ، هرکسی که برتری پشتون ها و زبان پشتو را می پذیرد ، خوب هست ، انسان هست ، قابل اعتماد هست ، وطن دوست هست ، باغیرت هست ، از اوغانستان هست ، اما هر کسی که پشتون نیست و پشتو را یاد ندارد و برتری پشتون ها و زبان پشتو را قبول نمی کند ، از اوغانستان نیست ، قابل اعتماد نمی باشد ، حتما خائن و نوکر خارجی هست ، مهم نیست که در کدام حزب و گروه و تنظیم مذهبی و سیاسی حضور دارد .
    ادمه مطلبhttp://www.tajikmedia.com/inde...
    ttp://www.tajikmedia.com

  • مردم هزاره در ابتدای حکومت خمینی از افغانستان رفتن بیرون به ایران و خود را به خدمت اخوند ها تقدیم نمودند . اخوند ها مانند روسپی های با تجربه از این بی کله ها ی وطن فروشان به جای اینکه در کار و بار شهر ها استفاده نماید . . همه را فرستاد به سرحد عراق برای کشته شدن به مقابل گلوله های عسکر عراقی . وقتی به اندازه کافی از هزاره کشته ساختند . باقی مانده زن ها دختر این احمقان را فرستادن به زندان های به نام ( سفید سنگ ) و یا انداختیشان به کارخانه ها و شرکت های ساختمانی و کشت و رزاعت . . یعنی مشکل ترین شغل های که ایرانی اصلاء به ان دست نمیزند . اخوند ها نه تنها هزاره گان را منحیث ادم حساب نمیکرد بلکه از این جماعت بی غیرت و وطن فروش گروپ های جنگی درست نموده تحت نام های مختلف به افغانستان به موطن اصلی شان برای جنگ و ادم کشی فرستاد و حتی این هزاره ها قشلاق ها و خانه ها و مدارسی را که اولاد های شان در ان درس میخواندند به گلوله بستند و همه شهر های خود را اتش زدند . . القصه رهبر این گروپ هزاره های شیعه مذهب اخوند محسنی بود که در مدرسه که در قم و یا در مشهد داشت به خواهر یکی از طلبه مدرسهء که نه 9 سال عمر داشت تجاوز میکند و وقتی شکم دختره بالا میاید او را نظر به قانون اسلامی که ( زن ها کشت زار های شما اند هر وقت که ولتان شد بروید به درون انها تخم بکارید ) , دختره که بچهء بیش نبود مجبوراء به عقد خود در میاورد . القصه این اخوند حالا حالا در کابل است و مدرسه بزرگی از دله گی و روسپی گری دارد . بازهم گپ هزاره ها که در اصل یکی از خود کش و بیگانه پرست ترین قوم های افغانستان میباشند . بالخره بعد از ریختاندن خون های بسیار هزاره ها فهمیدند که اخوند ایرانی یکی از وحشی ترین موجودات روی زمین است و لی دیر شده بود و هزاره ها نه تنها احترام و عزت خود را در افغانستان به خاطر غلامی و نوکری و پای بوسی و چاپلوسی به ایرانی ها از دست دادند بلکه در مسایل و اتفاقات اخیر حکومت کرزی هیچ اقدامی برای کمک به هزاره ها ننمود بلکه " قانونی " بعد از اختلافاتی شدیدی که با هزاره ها داشت علم جدال را بروی کرزی بلند نمود میخواست دوباره در دل هزاره ها جای گیرد . . این مثل این است که یک خاین وطن فروش کمکء یک خاین وطن فروش دیگر را مینماید . هزاره ها وقتی درست متوجه بد بختی و خیانت خود به افغانستان شدند که ( خدای داد عزیزی ) هزاره که در تیم فوتبال ( استقلال ) تیم ملی ایران بود و تیم ایران را در مقابل استرالیا با زدن یک گول در اخرین لحظات بازی در مسابقات جام جهانی ( ؟؟؟؟؟ ) به پیروزی رسانید بود ولی به خاطر که هزاره بود از تیم بیرونش کردند و انداختنش بیرون . امروز هزاره های ایرانی در مقابل پول نا چیزی برای دفتر های پولیس ایران جاسوسی افغان های خود را مینمایند . و اکثر هزاره ها هستند که باعث بد نامی نام افغانستان در ایران شده اند . وحشتناک ترین واقعه تجزیه افغنستان را عبوالعلی مزاری منحیث پروژه ء با خود از قم و کوفه و شام و مشهد به کابل اورده بود که یک ساحه تقریباء نیم کابل را در قبضه خود گرفته بود که اگر موفق میشد امروز بیرق ایران بر بالای کاخ ریاست جمهوری افغانستان در اهتزاز بود و همین مسعود بود که در خانه رحیم غلام بچه مقر فرماندهی خود را ساخت و شروع به جنگ به مقابل عیدالعلی مزاری نمود و واقعه تاریخی قتل عام افشار را احمد شاه مسعود بدست جنایت کار و خاین خودش خلق نمود . در حالیکه عبدالعل مزاری و دوستانش در پولی تخنیک کابل مستقر بودند و هدف نیز باید مرکز فرماندهی عبدالعلی مزاری میبود نه مردم بی گناهء افشار . . القصه یک خاین وطن فروش به مقابل یک خاین وطن فروش دیگر ایساتد و در نتیجه هزار ها بیگناه کشته شدند . البته عبدالعلی مزاری را چند تا بچه طالب بعداء از هلی کوپتر زنده زنده پاین انداختند و به مقاصد شوم او خاتمه دادند .

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس