ادای دينی به قربانيان فاجعه افشار
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
خوانش فاجعه به ميانجي سخن وگفتار از چند جهت دشوار است:
نخست اينكه فاجعه امري زباني نيست، و به كلام تن نميدهد. فاجعه رخدادي خشن و دهشتناكي است كه با فوران رنج، جنون و مرگ همراه است. فاجعه از آن رو به كلام تن نميدهد كه در كلام ظرفيت محدودي نهفته است و به هيچوجه توان بازگويي آلام و رنج عظيم، شقاوت و قساوت بيپيمانة روح و ديوانگي و طغيان وصفناپذيري را كه جلاد هنگام رخداد فاجعه از خود به نمايش ميگذارد، ندارد. كلام فاجعه را نميتواند توصيف كند و درست در هنگامهاي كه به آن نياز داريم، ما را در بيان آنچه ميخواهيم بگوييم ناكام ميگذارد. گذشته از آن بازگفت فاجعه به ميانجي كلام، فاجعه را تلطيف ميكند، از رنج و درد از يكسو، از شقاوت و جنون در سوي ديگر ميكاهد و آن را در هيئت يك امري انتزاعي و ذهني به ديگران منتقل ميكند. بدينسان بازگفت فاجعه و توصيف «آنچه در بطن فاجعه رخ داده است» با گفتار، از آنجا كه امر انضمامي و عيني را به كلام فرو ميكاهد و واقعيت را از بار سنگين اخلاقي و انساني آن خالي ميكند، رنج مضاعفي را بر قربانيان فاجعه تحميل ميكند. با اين حال اما ترس عظيمي ما را به سخن گفتن وادار ميكند، ترس از آنكه اگر لب به سخن نگشاييم، اگر سكوت را نشكنيم، فاجعه يا فراموش شود، يا آنكه فاجعه بازهم تكرار شود و ميدان به نفع كساني خالي بماند كه از خونبهاي فاجعه عمارتهاي مجلل و مرمرين براي خود بنا ميكنند.
دوم، سخن گفتن از فاجعه امري ساده و پيشپا افتاده نيست. سخن گفتن از فاجعه شهامت اخلاقي ميخواهد، زيرا فاجعه زماني قابل درك و بيان است كه كسي مستقيم و بلاواسطه «غوطهور در تجربة امر واقع» باشد، و با مرارتها و آلامي كه قرباني در حين رخداد فاجعه تجربه ميكند، با جان و تن آشنا باشد. بدينسان هر كسي نميتواند در باب فاجعه سخن براند و ماهيت و ابعاد آن را براي ديگران توصيف نمايد، به خصوص كساني كه از خلق فاجعه لذت ميبرند و يا خونبهاي آن را سرمايهاي براي قدرت، ثروت و شهرت خويش بدل ساختهاند. مشخص است كه مصداق اين سخن چه كساني است؛ از تشنگان شناختهشدة قدرت و ثروت گرفته تا نهادها و مؤسساتي كه نام حقوق بشر را بر روي خود الصاق نمودهاند و به بهانة تحقيق در زمينه «قربانيان فاجعه» تجارت و سوداگري راه انداختهاند. اين دو گروه پس از كساني كه در رخدادپذير كردن فاجعه نقش مستقيم دارند، غيراخلاقيترين گروهها اند، زيرا براي آنها وقوع فاجعه نشانة تباهي و زوال انسانيت نيست، بلكه نويدي تازه براي رونق گرفتن كاسبي، سوداگري، كسب شهرت و منزلت است. وجه جمع همة اين گروهها در اين است كه همگي با نيات و غايات آلوده با فاجعه نسبت برقرار ميكنند و هر كدام فاجعه را به مستمسكي براي اهداف ناپاك خويش بدل ساختهاند. من البته، به خود نيز نميتوانم اجازه دهم تا از فاجعه و رنج و آلامي كه فاجعه به بار ميآورد در مقام توصيف سخن بگويم، زيرا من به عنوان يك فرد تاجيك و كسي كه در دانشگاه بركلي آمريكا درس ميخوانم، فرسنگها با درك ابعاد تراژيك فاجعه و المهاي ناشي از آن فاصله دارم. براي من آنچه در رويداد 21 دلو1371 در افشار غرب كابل رخداده است، حداكثر چيزي در حد خبر، گزارش و يا روايت غمناك است، شبيه آنچه راجع به كوزوو ميشنوم يا جنوب سودان و كنگو. من در جايگاه قرباني فاجعه نبودهام، هنوز كسي شقيقه ام را با نول تفنگ نشانه نگرفته است، به مادر، خواهر يا يكي از نزديكانم به زور تجاوز نشده است و هيچ كسي را نميشناسم كه مفقودالاثر شده باشد، و گور دستهجمعي را نيز از نزديك نديدهام. من حتي زماني كه در خوشحال خان در همجواري هزارهها به سر ميبردم، كسي به من زور نگفته است و بنابراين، هيچ نميتوانم تصور كنم كه كسي به من زور بگويد، دارايي ام را چپاول كند، خانه ام را بر سرم خراب كند و سرانجام با خونم بر ديوار بنويسد كه «من تشنه به خون احمدولي ام». سخن گفتن من از فاجعه تنها در حد يك تحليل، يك بازگفت نمادين، و گاهي حتي يك اكت قابل پذيرش است، زيرا من هرگز مستقيماً در معرض رخداد فاجعهبار نبودهام.
دشواري سوم آن است كه فاجعه رخدادي بسيار پيچيده و گمشده در غبار تفسيرهاي مخدوش و نادرست است، تفسيرهايي كه عامدانه واقعيت را تحريف ميكند و با اتكا به روايتهاي مجعول آگاهي و شناخت از فاجعه را به انحراف ميكشاند. اين گونه تفسيرها و روايتها به صورت يكجانبه فاجعه را به تصوير ميكشد و با كنار هم قرار دادن تكههاي ناهمگن و نامرتبط آن را از معرض دركِ درست و منصفانه دور ميكند. به طور مثال، در افغانستان، آنچه در «حادثة كشتار خونين هزارهها» در افشار رخداد يك فاجعة تمام عيار بود، زيرا هزاران انسان بيگناه به خاك و خون كشيده شد، زنان و كودكان معصوم مورد تعرض و تجاوز قرار گرفتند، داراييهاي مردم تاراج شدند و خانههاي شان با خاك يكسان گرديدند و صدها انسان بيگناه ديگر تا امروز مفقود الاثر اند. مسأله در اينجا به هيچوجه مسألة اعداد نيست. مهم نيست كه ده هزار نفر يا پنج هزار نفر در اين رويداد تراژيك به رگبار بسته شدند. مسأله فقدان حس اخلاقي، عاطفه و مرگ انسانيت است. به چه جرمي انسانهاي بيگناه به خاك و خون كشيده ميشود؟ به چه جرمي فرياد ميشود كه «من تشنه به خون هزاره هستم» و با خون قربانيان بر ديوارخانهها و مسجد يادگاري نوشته ميشود؟ مسلماً چيزي در درون ذهن كساني كه مستقيماً در خلق فاجعه مشاركت داشتهاند وجود دارد، كه قساوت، بيرحمي و خونآشامي را جايگزين عاطفه، انسانيت و همدردي نموده است؛ چيزي كه عاملان بلاواسطه را به خلق فاجعه وا داشته است. از نظر من آنچه كه در آن روز، در آن لحظة غمناك و تراژيك، درآن هنگامة دردناك و ننگين خون قربانيان را بر زمين جاري ساخت و همهمة مرگ، صداي ضجه و نالهي كودكان و زنان را در خانهها و كوچههاي افشار طنين انداز نمود، يك امر درونبود، شرارت ذاتي و شقاوت نهفته در جوهر مادرزاد مسعود و نظاميانش نبود. منطق جنگ و الزامات ناشي از آن به هيچوجه نميتواند جنايت بدين گستردگي و شقاوتي به بار نشسته در آن را كه حتي ديوار خانهها را نيز با خاك يكسان نموده بود، توجيه كند. مسأله به چيزي فراتر از منطق جنگ ربط دارد، به چيزي كه دستِ كم يك قرن كشتار همگاني هزارهها، تاراج داراييهاي آنها، به اسارت بردن و تصرف سرزمينهاي آنها را توجيه نموده است و امروزه نيز براي بخش زيادي از باشندگان افغانستان اين رخدادها را موجه جلوه ميدهد.
اين مسأله چيزي نيست، جز تفسير و تصويري كه مسعود و نظاميانش در آن لحظة ننگين و شرارتبار تاريخي از هزارهها و قربانيان فاجعة افشار در ذهن داشتند و بر اساس اين تفسير هزارهها را نه تنها مستحق كشتار همگاني تلقي ميكردند، بلكه عطش سيريناپذيري در وجود خود براي خون هزارهها احساس ميكردند. از نظر من آنچه در افشار رويداد از هيچ لحاظ و با هيچ منطقي قابل توجيه نيست، اما اين هيچ كمكي به درك چگونگي امكانپذير شدن فاجعه افشار نميكند، زيرا به رغم توجيهناپذيري، فاجعه افشار رخداده است، و امروزه نيز بسيار اند كساني از همتباران من كه، به خصوص به دلايل قومي، حاضر نيستند آن را در حد يك فاجعه بپذيرند و دستِ كم به لحاظ اخلاقي عاملان و كساني را كه مستقيماً در ايجاد آن نقش داشتهاند، سزاوار نكوهش و مجازات بدانند. ميتوان گفت كه مسعود با رقم زدن فاجعة افشار، در نقش يك جلاد تمام عيار ظاهر شد و قساوت مادرزاد و شرارت ذاتياش را تام و تمام به نمايش گذاشت اما چگونه ميتوان توجيه كرد كه انسانهاي ديگر حتي امروزه نيز با آن دسته از عاملان آن فاجعه كه هنوز زنده و فعال اند، همنوايي نشان ميدهند و از آنها حمايت ميكنند و عكس مسعود را بر در و ديوار خانههاي شان نصب ميكنند. آيا آنها هم به اندازة مسعود به خون بخشي از هموطنان خويش تشنهاند؟ آيا آنها هم اگر باز در موقعيت مسعود قرار بگيرند، براي خلق فاجعهاي همچون فاجعهاي افشار درنگ نمي كنند؟ به نظر نميرسد چنين چيزي باشد. مسلماً چيزي ديگري است كه ذهن و ضمير آنها را از درك فاجعه آنگونه كه رخ داده است باز ميدارد، چيزي كه در پس ذهن آنها خانه كرده است و چشمانداز ديد آنها از واقعيت را مخدوش، مبهم و تهي از حقيقت ميسازد. به نظر من، در مورد مسعود نميتوان فرضيه خونآشامي و شقاوت فطري و بالذات او را به كنار نهاد اما در مورد سايرين و حتي نظامياني كه مستقيماً و بلاواسطه در خلق فاجعه نقش داشتند، نميتوان اين فرضيه را تعميم داد. من در مقام يك تاجيك احساس ميكنم كه آنچه فاجعه را توجيهپذير جلوه ميدهد و شقاوت و شياديت ذاتي مسعود را از ديد ما مخفي و پوشيده نگه ميدارد، تفسير و تعريفي است كه ما از انسان، خود و روابط خود با انسانهاي ديگر داريم. اين البته به هيچوجه محدود و منحصر به تاجيكها نيست، بلكه نوعي نگرشي است كه بسياري از باشندگان افغانستان و حتي هزارهها را نيز تحت تأثير قرار داده است. اينجا فرصت نيست كه به مباني نظري و روانشناختي اين نگرش پرداخته شود. تنها چند ويژگي اساسي اين نوع نگرش برشمرده ميشود:
1ـ اولين ويژگي اين نگرش اين است كه جدايي و بيگانگي مطلق ميان انسانها برقرار ميكند. اين شكاف و جدايي آن قدر عميق است كه هيچكس نميتواند خود را در جايگاه فردي كه «بيگانه» قلمدادش ميكند قرار دهد تا از آنچه در جهان او تجربه ميشود آگاهي يابد. اين حس بيگانگي شديد، چيزي مشترك ميان او و فرد بيگانه باقي نميگذارد و بدينسان امكان همنوايي، همدردي و همذاتپنداري ميان دوست و بيگانه را پيشاپيش منتفي ميسازد.
2ـ ويژگي ديگري اين نوع نگرش اين است كه «قوميت» را محور همهچيز قرار ميدهد و از اين لحاظ هيچ گاه به فرد اجازه نميدهد خارج از مناسبات قومي جهان را به مثابه يك كل نگاه و درك كند. عشق به قوميت جايگزين عشق به انسانيت ميشود و بدينسان ارزشهاي انساني و آنچه كه ميان انسانها به دور از ويژگيهاي قومي پيوند ايجاد ميكند از ميان ميرود. بدين ترتيب، اگوي (ego) فردي در درون اگوي قومي استحاله مييابد و «اگو سنتريزم قومي» انسان و جهان را براي فرد تعريف و تفسير ميكند. از اين چشمانداز، انسان هزاره با انسان تاجيك وجه مشتركي ندارد و اگوسنتريزم قومي حكم ميكند كه هزاره اگر مستحق نابودي نباشد، سزاوار همدلي و همنوايي هم نيست. اين نوع نگرش كنار آمدن با جهاني را توصيه ميكند كه سخت خشن، بيعاطفه و بيروح است. بنابراين، مرگ يك هزاره و به خاك و خون كشيده شدن آن، وجدان و عواطف انساني، فرد تاجيك را جريحهدار نميكند. او نميتواند بر مرگ هزاره گريه كند و در مقام يك انسان از پايمال شدن حقوق انساني و حق حيات او در درون خود احساس ناراحتي و انزجار كند. وجدان و ضمير انساني او تنها زماني فعال ميشود كه پاي يك تاجيك در ميان باشد؛ تفاوت نميكند اين تاجيك چه كسي باشد، احمدشاه مسعود يا بچة سقا يا مارشال فهيم. اين نوع طريقة نگريستن به جهان امكان آگاهي و درك مسائل انساني را به كلي از بين نميبرد اما با رخنه كردن در درون دستگاه آگاهي و ادراك آن را به ابزاري براي خودفريبي، سوءنيت و فراهم كردن شناختي مخدوش از واقعيت بدل ميكند. اگوسنتريزم قومي وجدان انساني را اخته ميكند و از آن چيزي بيخاصيت، خنثا و فراموشكار ميسازد. انسان اتنوسنتريست در بهترين حالت فاجعه را ميبيند، اما باخونسردي و بيميلي تمام يا نظارهگر آن ميشود و يا با خودفريبي و سوءنيت آن را فراموش ميكند و ذهن خود را به امور واهي و بياهميت مشغول ميسازد.
3ـ بر اساس اين نگرش، تا جايي كه منافع قومي اقتضا و ايجاب ميكند، ارتكاب و انجام خشونت در مورد ديگران امري بديهي و پذيرفته شده است كه نيازمند هيچ دليلي نيست. تفاوت نميكند پيمانة اين خشونت به چه ميزان باشد و دامنة آن تا كجا گسترش بيابد. براساس اين منطق ديگران مستحق مجازاتند، حتي اگر هيچ جرم و جنايتي انجام نداده باشند، زيرا منطق جرم و مجازات در اين نوع نگرش و ديدگاه، فردي نيست، بلكه گروهي است. هر فردي بالقوه و بالفعل مستحق مجازات است، يا به لحاظ جرمي كه مستقلاً و انفرادي انجام داده است يا به لحاظ جرمي كه ديگران انجام داده است و اينك به طرزي نامعلومي مسئوليتش بر گردن اوست. در هرحال، اصل قضيه تفاوتي نميكند و آنجايي كه الزامات حيات قومي ايجاب ميكند، مجازات و ارتكاب خشونت در مورد ديگران نياز به دليل و توجيه ندارد. تنها خط سرخ، هويت قومي و منافع قومي است. آنكه بلاواسطه فاجعه را رقم ميزند و آنكه پس از سالها آگاهي از ابعاد دهشتناك فاجعه به توجيه آن مبادرت ميكند، هر دو بر اساس يك پندار عمل ميكنند، زيرا هركدام خود را در خدمت خوشبختي، سعادت و منافع قوم احساس ميكند. جهان قومي جهاني بدون خدا و جهاني بدون وجدان انساني است؛ جهاني كه در آن ضمير انساني ميميرد و عواطف و احساسات انساني كرخ و بيروح ميشود. آرمانشهر اين جهان آرمانشهر تكقومي است؛ جايي كه مسائل مهمي چون عدالت، اخلاق و حقيقت جدي گرفته نميشود و تنها چيزي كه جدي است و از هر واقعيتي واقعيتر است، آرمانشهري است كه «قوم» در محور آن قرار دارد؛ والاترين ارزشهاي انساني به پاي قوم نثار ميشود و بهشت قومي به مدفن و دوزخ گروههاي قومي ديگر بدل ميگردد. من در مقام يك تاجيك بايد احمدشاه مسعود را ستايش كنم و آن را از جناياتي كه هر كدام لرزه بر تن آدمي مياندازد، مبرا سازم، زيرا مسعود هرچند در سطح قوم تاجيك نيز مادران زيادي را در عزاي پسران و عزيزانشان نشاند، اما يگانه شدن هويت قومي من با او اجازه نميدهد كه او را در معرض نقد و انتقاد قرار دهم. من بايد او را تقديس كنم، از او چهرهاي آرماني براي خويش بدل كنم و نسبت خود با ساير انسانها را از چنين منظري تعريف و تفسير نمايم.
دشواري آخر آنكه رخداد فاجعه همواره در غيبت عواطف و وجدان انساني امكانپذير ميگردد. از اين لحاظ، همواره اين بيم و هراس وجود دارد كه سخن گفتن از فاجعه به گونهاي باشد كه به جاي درك خسران و تباهي نهفته در فاجعه، حس انتقام و نفرت در سطح قربانيان فاجعه برانگيخته شود. براي من تا حدي قابل درك است كه در سطح هزارهها در مقام قربانيان فاجعه، هرگاه سخن از فاجعهاي افشار ميشود، حسي از اندوه، سرخوردگي و انتقام برافروخته شود، اما اگر اين حس به گونهاي لوكاليزه شود كه امكان فهم آن را براي غيرهزارهها ناممكن سازد و به ابعاد انساني فاجعه رنگ، صبغه و ماهيت قومي بدهد، آنگاه نه تنها نميتوان انتظار داشت كه چيزي تغيير كند و چرخة رخداد فاجعه از كار بيافتد، بلكه امكاني را براي توجيه عملكرد و تبرئه دستهاي به خونآلودة عاملان و آفرينندگان بلاواسطة فاجعه نيز فراهم ميسازد. فاجعة افشار نماد تمام عياري از جنون خونآشامي و درندهخويي و وهن عظيمي است كه بشري بر بشر ديگر روا ميدارد. آن كس كه فاجعه را رقم زده است، به دور از وابستگيهاي قومي، فساد روح و تباهي وجدان انساني را نيز به نمايش گذاشته است. بهترين سخن از فاجعه سخني است كه پوچي و بطلان منطق جلادان و آفرينندگان فاجعه را بر آفتاب كند و بدينسان امكاني را فراهم سازد كه انسانها از هر قوم و تباري و از هر مرز و بومي كه باشد، به درون منطق رخداد فاجعه غوطهور شوند و آنچه را كه روي داده است بر اساس منطق درون و ذاتياش درك نمايد. سخن در اينجا به هيچ وجه سخن بر سر قوميت نيست، بلكه سخن از آلودگي روحي و به تباهي كشيدهشدن انسان است؛ انساني كه به ظاهر خود را در قالب قهرمان يك قوم جا زده است، اما در اساس نمادي از سقوط انسان در مغاك ظلماني و شرارت حيات به شمار ميآيد. به اميد روزي كه چنين چيزي امكانپذير گردد و انسان هزاره، تاجيك، پشتون، ازبك و ديگر گروههاي قومي با همة تنوع و گوناگوني خويش، فارغ از نگرش قومي به جهان و انسان نگاه نمايند.
پيامها
13 فبروری 2012, 21:58, توسط baqi samandar
باقی سمندر
دلو سال ۱۳۹۰ خورشیدی
فروری سال ۲۰۱۲ میلادی
سلام به خوانندګان ارجمند کابل پرس?
نخست - یاد شهدای فاجعه ای افشاروهمه شهدای فغان ستان را ګرامی میدارم و برای همه بازماندګان شهدا یکبار دیګر تسلیت میګویم وخود را درغم ستمدیدګان بازهم شریک میدانم .
دو- ارزو دارم روزی فرا برسد که عاملین همه جنګ ها به ویژه جنګ ها درافشار و چند اول هم مورد شناسایی دقیق تر قرارګرفته و برای مردم فغان ستان خوبتر معرفی ګردندوعلل وپیامد جنګها روشن تر ګردند .
سوم- میدانیم که جنرال های پاکستانی نوشته بودند که« کابل باید بسوزد » دیدیم که کابل را سوختاندند و دود اش به هوا برآمد ومردم کابل بیشتر از هفتاد هزار شهید دادند البته در ظرف چند روز وچند ماه و اینکه پیش از سقوط دولت دکتر نحیب الله و بعد از ان وتاامروز چند ملیون نفر به خاک وخون کشیده اند – همه نیاز به تحقق دقیق ,همه جانبه داشته و برای تحقق بخشیدن به عدالت وبویژه عدالت اجتماعی بایست برای عدالت انتقالی اندیشید و راه کار های دقیق تر را سنجید .
چرچیل میګفت :
« تفرقه بیانداز وحکومت کن » در فغان ستان تفرقه انداختند وحکومت کردند ومینمایند و در فغان ستان خون ریختاندند و بازهم می ریزانند .
یک بار تصور نمایید که اګر بجای یک لپ تاپ یا یک کمپيوتر همین حالا به اختیار نویسندګان همین بخش وستون تفنګ قرار میداشت - به حال یک دیګر چه می اوردیم و فردا درباره ما چه قضاوت مینمودند ؟
ایا زخم های خونین مردم مرهم برای علاج میخواهند یا نمک برای سوزاندن ؟
اګر از واقعه افشار بیاموزیم – دقیقن به این نظر خواهیم رسید که جنګ های بنام جنګهای تنظیمی و قومی وقبیلوی وجنګهای ایدولوژیک بنام های انترناسیونالیسم شوروی و یا انترناسیونالیسم اسلامی از قبیل اخوانیسم – سلفیسم – طالبانیسم یا خمینیسم و یا خوییسم چه پیامد هایی در فغان ستان داشته اند ؟
جنګ هایی که به نیابت قم- جده – اسلام اباد ومراکز متعدد قدرت منطقوی وجهانی درفغان ستان بیداد نمودند و هریک از میان اقشار ولایه های ګوناکون اجتماعی ګوشت دم توپ را فراهم ساختند – بکجا رسیدند ؟
انها یی که اتش جنګ ها را همیشه با باروت و روغن وتیل زبانه دار تر ساخته ومردم فغان ستان را از همه اقشاروګروه ها و اقوام به مثابه هیزم مورد استفاده قرار دادند و از همه تنظیم ها و احزاب و ایدو لوژی ها وافکار استفاده ابزاری نمودند – بازهم در تلاش اند تا با ترفند های دیګری اتش جنګ ها را زبانه دار تر بسازند ومردم فغان ستان در میان آتش معاندین به نامهای ګوناګون بسوزند .
به نظر من بایست به دام تفرقه افکنان نیافتیم و برای دشمنان درکمین نشسته فغان ستان که نه برای پشتون دلسوز اند ونه برای ازبک یا هزاره یا تاجیک یا نورستانی یا ایماق یا پشه ای و یا بلوچ و اقوام دیګر زمینه را مساعد تر نسازیم .
همین اکنون معامله های درپشت پرده های ارګ و تا قطررا خبر داریم وفردا در اسلام آباد میان سردمداران دولت های کابل – تهران و اسلام آباد معامله هایی جریان می یابد و هر انسان شرافتمند خواستار اموختن از خونین ترین تجارب بوده ومیباشد و تجارب که باخون مردم فغانستان نوشته شده - بایست بما خاطر نشان سازد که در دام تفرقه افکنان نیافتیم و برای جنګ های نیابتی ارتجاع خودی و یا بیرونی ګوشت دم توپ فراهم نسازیم .
یاد شهدای ګلګون کفن افشار را ګرامی میدارم و برای خانواده شهدا اظهار همدردی وغم شریکی مینمایم .
یا د اوری از خونین ترین حوادًث برای درس آموزی از تجارب میتواند برای اینده ګان وما موثر باشد .
یار زنده و صحبت باقی
آنلاین : ادای دينی به قربانيان فاجعه افشار
14 فبروری 2012, 00:04
احمد ولی عزیز!
شهامت شما قابل ستایش است طوریکه شما در خوشخال خان در همسایگی هزاره ها در ارامش وبرادر وار زندگی میکردید من نیزدر خیر خانه در میان برادران تاجک زندگی داشتم در غم وخوشی همدیگر سهیم بودیم خاطرات فراوان ونا فراموش شدنی از عزیزان تاجک خود دارم باوجوداینکه سالهای طولانی است که دور از وطن بسر میبریم هنوز هم همان خاطرات به قلب های مان زنده است وباهم ارتباط های تلفونی داریم .همانطوریکه شما از جنایات مسعود وفهیم تاجک تبار خویش یاداوری نموده اید با تایید نوشته های جغفر رضایی عزیزکه سالهاست بعنوان یک فرد هزاره تبار میگوید که کو یک هزاره با شهامت که از جنایت مزاری بنویسد. من نیز مزاری خلیلی محقیق را بعنوان جنایت کاران و قاتلین سایر ملیتهای افغانستان میشناسم باید بیگویم که رهبران جهادی روابط دوستانه ملیت های افغانستان را بیک زخم خونچکان تبدیل نموده است که تداوی ان بدست جوانان اگاه وبیدار کشور مربوط میگردد. علی مدد جاغوری
14 فبروری 2012, 18:47, توسط عابد
محترم باقی سمندر سلام:
ازینکه شما هم خواهان به محاکمه کشاندن جنایت کاران جنگی و به خصوص حادثه افشار هستید و سایر هموطنان ما نیز که ریگ در کفش ندارند نیز خواهان تطبیق عدالت انتقالی هستند. عاملین اساسی و زبده جنگ های تنظیمی و ملیشیایی نیز مشخص اند. مثلاً در حادثه افشار به صورت مشخص در قدم اول ربانی، مسعود و سیاف مسئول اند . فهیم ، عبدالله، شیرعلم، انور دنگر... در قدمه های بعدی.ا نمیدانم که شما چرا از مسئو ل دانستن آنها طفره می روید؟
همجنانیکه گلبدین وشرکا مسئول راکت باران کابل و دوستم و مزاری و شرکا نیز جنایات مشخص و معینی را مرتکب شده اند.
شما درست می فرمایید که جنرال های پاکستانی می گفتند که" کابل باید بسوزد" و کابل را هم سوختاندند.آیا خود جنرال های پاکستانی آمدند و سوختاندند و یا توسط عمال خود؟ یقیناً که توسط عمال خود. به گونه مثال ربانی و مسعود از جنرال حمید گل دعوت بعمل اوردند که برای آنها اردو بسازد. وما هم دیدیم که چه اردویی برای شان ساخت!!!!!. ویا ایران وقتی در رقابت با سعودی ها حزب وحدت را بر علیه سیاف و بر عکس سعودی سیاف را بر علیه حزب وحدت چگونه در جنگ انداخت؟ و موقیت دوستم نیز درین میان مشحص است. خوب است که ما به صورت مشخص عوامل اساسی جنگ ها را که به گفته شما بیشتر از هفتاد هزار باشنده کابل را شهید ساختند، معرفی بداریم. شاید بگویید که ما نه قاضی هستیم و نه هم سارنوال. این درست است ولی ما شاهد زنده جنایات جنگی در کابل هستیم.
شما کاملاً درست می فرمایید که به دام تفرقه افگنان نیافتیم. زیرا تفرقه انگنان وقوم بازان مارا به کجراه می برند ودر خدمت دشمنان مردم و وطن قرار می دهند. ما همچنانیکه تنظهمهای را که امریکایی ها بعد از سقوط طالبان بر گرده مردم سوار نمود، به خاطر جنایت شان در کابل افشا سازیم درین میان یک لحظه نباید فراموش کنیم که گلبدین و ملاعمر نیز در راه است تا تمام جنایت کاران، مستبدین، آدم کشان به صورت دسته جمعی از برکت امریکا دود از دفاع مردم ما بکشند.
14 فبروری 2012, 20:42, توسط baqi samandar
باقی سمندر
دلو سال ۱۳۹۰ خورشیدی
فروری سال ۲۰۱۲ میلادی
سلام به خوانندګان ارجمند کابل پرس?
سلام به اقای عابد !
اقای عابد لطف نمایید درتمام متن ایکه من نوشته ام - یک جمله را نشان بدهید که من طفره رفته باشم ؟
طفره روی من یا هر انسان باشرف دیګراز فاجعه بزرک درافشار معنی تایید جنایت و شریک درامر جنایت کردن را میدهد و من خودرا توهین شده میدانم اګر از جانب شما یا هر هموطن دیګر به طفره روی در مورد فاجعه متهم ګردم . اتهام بستن بسیار اسان است اما ثبوت نمودن اتهام بسیار مشکل است . من اندکی از علم حقوق میدانم . من نه طرفدار اینم که حق خودم را فردی پامال نماید ونه طرفدار پامال شدن حق انسانی میباشم . در افشار و چند اول و درکابل وفغانستان هزاران هزار انسان به شهادت رسیده اند و همه جنایت کاران اعم از خوردوبزرګ بایست شناسایی ګردند و مردم برای دادخواهی برزمند وخانواده شهدا و معلولین ومتضررین برای ګرفتن حق خود خواستار مبارزه ګردند . اګر شما من را رسمن وکیل خود تان با نام اصلی تان نامزد نمایید - انوقت خواهید دید که من چګونه از حق تلف شده شما دفاع خواهم کرد وبرای اعاده حق شما محکمه به محکمه خواهم رفت .
وطندار عابد !
من نوشتم که :
« دو- ارزو دارم روزی فرا برسد که عاملین همه جنګ ها به ویژه جنګ ها درافشار و چند اول هم مورد شناسایی دقیق تر قرارګرفته و برای مردم فغان ستان خوبتر معرفی ګردندوعلل وپیامد جنګها روشن تر ګردند »
حالا خودت از چند نفر مشخص نام میبری . لطفن به نوشته من یکبار دیګر توجه نما . من هرګز طفره نخواهم رفت .
یار زنده وصحبت باقی
آنلاین : ادای دينی به قربانيان فاجعه افشار
14 فبروری 2012, 22:19, توسط خ . نبیل مزاری
آقای سمندر درود ! برای گلبدینی ها و دشمنان مسعود ، واقعه افشار بهانۀ مانند پیراهن عثمان در دست معاویه است ! هر قدر که شما استدلال کنید فقط قصه همان پیراهن خون آلود است وخلاص ! ضرورت نیست که به هر عابد و کلبی و مقصود پاسخ بنویسید . برای یک تعداد مغرضین عمدی ، اینکه ، کی جنگ ها را شروع کرد ، چرا جنگ ها بعد از آمدن حکومت اسلامی ختم نشد ، کی مانع آمدن صلح شد ، کی اختلافات گروهی و ذات البینی مجاهدین را دامن زد ، کی از حکومت نامده و ناشده حق میخواست برایشان بگفته روسها (پوخوی) است !! فقط دُم پیراهن عثمان را گرفته اند که جواب بدهید چرا در افشار ، تاجکها بالای هزاره ها جنایت کردند ؟ هله عذر بخواهید !
روزش خواهد آمد که کی از کی باید معذرت بخواهد ، تشویش نداشته باشند !!
16 فبروری 2012, 04:25, توسط hamed khan
rabbani and massud are inside of jahannam ...they got killed like dogs byr their enamy....lets wait for the rest of afshaar killer like sayaaf .fahim.anwari. sayeed haadi.mohseni e dajjal,qanoni and abdullah, they will die like massud and rabbani....insha-allah
14 فبروری 2012, 20:46, توسط حاجى درويش
هر كى به حساب اغراض و عقده نوشته.اشخاص عرض الود سفسطه كر در جوكى قضا نشسته شرو ع كردند كه او خاين است او خاين است.خودش ك و وارى كبش كوه وارى.تجارت بالاى اجساد.لاش خور ها.
15 فبروری 2012, 15:05, توسط عابد
جناب محترم باقی سمندر سلام:
از اینکه از نوشته من خودرا توهین شده یافته اید، جداً پوزش می خواهم. نوشته من به منظور توهین شما نه بود. ولی از نظر من اسم نه بردن از عوامل اساسی فاجعه ها با معذرت که باز هم می نوسیم طفره روی است. ما نه در دوران سلطان محمود غزنوی ، ابدالی، محمد زایی... زندگی داریم که به تاریخ رجوع کنیم و از نوشته چندین مورخ و مقایسه آنها به حقایق پی ببریم آن هم نسبی. بلکه تمام وقایع پیش چشم ما تیر شده. رده های پایینی فجایع به شناسایی بیشتر نیاز دارند ولی مسئولین درجه یک و سران فجایع که شناسایی کار نه دارد. به طور مثال راکت هایی را که کلبدینی ها بر شهر کابل پرتاب کردند، بدون ملاحظه کاری می توانیم کلبدین، قطب الدین هلال و بهیر غیرت را نام برده و مسئول بنامیم. این که دگر شناسایی! کار ندارد. اما در رده های پاینی مثلاً قومندانهای گلبدین باید تحقیق صورت بگیرد که کدام ها در فجایع دخیل بودند و یا مثلاً فاروق وردک، کریم خرم و ارغندیوال در حوادث کابل چقدر مسئولیت دارند . در فاجعه افشار هم مسولین درجه یک کاملاً مشحص هستند که عبارتند از ربانی، مسعود و سیاف. ازین ها اسم نبردن در حقیقت طفره رفتن از حقایق است.. اگر تحقیقی هم صورت بگیرد باید در رابطه با تعداد قربانیان، خسارات رسیده به مردم و ...صورت گیرد. همچنان چنایات حرب وحدت تحت رهبری مزاری و جنایات انوری را که حتی در جنگ های بین خود شان بیشتر از افشار هزاره ها را کشتند، چه شناسایی! کار دارد؟
سمندر صاحب: اگر واقعاً از قربانیان دفاع کرده میتوانید، از شما می خواهم وکالت دو خانم را عهده دار شوید. یکی خانمی که کلک های بریده شده اش را حتی به کرزی نشان داد که در افشار بر علاوه سایر جنایات، به خاطر کشیدن انگشتر ها از کلکانش انرا بریده بودند و دوم از ناهید شهید که به منظور حفظ عفتش از شورای نظاری ها خودرا از منزل جهارم مکرویان به زمین پرتاب کرد. فکر میکنم پیدا کردن آدرس های شان کار دشواری نه باشد.
15 فبروری 2012, 20:33, توسط ن.ب از لبنان
دربين هر خيل و يا قوا انسانهاى بست و خاين هم هستند.روز كه سياه امد تر و خشك ميسوزد.ان روز هاى سياه كه با كستان بالاى ما قيامت بر با كرده بود.همين قيامت است كه عربستان سعودى و با كستان بخاطر جهاد مقدس شان تحفه داده بود.اصل قضيه معلوم نيست كه كى جه كرده ,اين يك عده مانند سك ميجفند اينها مطلب دارند. ايا همين اشخاص دوستان برادر هزاره هستند؟ بس جرا از بهسود كه در روز روشن حبيبه كك بقتل رسيد نميكويند؟.ولى خاطر دو تا كيك بوستين را دراب انداختن هم كار عاقل نيست. با ز هم به هزار افشار و حتى سخت تر از ان امروز تكرار ميشود كه همه زنده قو مانده ميدهند ولى خودت در ك ي ر استخوان ميبالى؟
ايا قدرت ديد اينده را اينجا كسى ندارد؟
ايا ما ضرورت نداريم كه به امروز خود با نديشيم,امروز زندكى من تو را ميكيرند و تو مصروف همان استخوان هستى كه از انجا بدست اوردى.بجو كثافت را ك و ز ك.
16 فبروری 2012, 22:18, توسط baqi samandar
باقی سمندر
۲۷ دلو سال ۱۳۹۰ خورشیدی
۱۶ فروری سال ۲۰۱۲ میلادی
سلام به خوانندګان ارجمند کابل پرس?
سلام به اقاي عابد
من تبصره شما را خواندم و اینکه نتوانستم دیروز بنویسم - ببخشید - من مصروف تهییه یک ګزارش مسند از پانزدهم فروری ۱۹۸۹ میلادی به بعد بودم و امروز همان ګزارش مستند را درتارنمای ګفتمان برای نشر فرستادم - لطفن یک بار همان ګزارش مستند را که یقینن یکی دو هفته وقت شما را نیاز دارد - در تارنمای ګفتمان ببینید و اګر پرسش هایی داشته باشید - تا حد ی که توانایی دارم - خواهم نوشت . امید وارم در ګزارش مستندی که منتشر ګردیده است برخی از سوال ها جواب بیابند و صد ها سوال دیګرمطرح شوند .
یار زنده و صحبت باقی
آنلاین : ادای دينی به قربانيان فاجعه افشار
17 فبروری 2012, 13:46, توسط سرور جواد
آقای باقی سمندر سلام:
محترم احمد ولی بدخشی یک حادثه معینی را عنوان کرده و مطلبی ارایه داشته اند. یعنی فاجعه افشار. هر کسی می تواند نظراتی به تایید ویا هم رد آن بنویسد. و لی تمام قضایا را مخلوط کردن از حوصله این دریچه خارج است. انصافاً که شما زحمت زیاد کشیده ویک سلسله عکس ها، ویدیو ها، مصاحبه ها و غیره از کودتای ثور به بعد جمع آوری نموده اید. که یقیناً تعقیب آن چند روز را در بر میگیرد. شاید از فهوای آن به یک بخش از دیدگاه تان آگاه شد. اما شاید نه تواند مواضع تان را در رابطه با فاجعه افشار و عاملین در جه یک آن روشن کند. مثلاً در لیک ذیل
http://www.youtube.com/watch?v...
که احمد شاه مسعود واضحاً دستور بمباردن و فیر راکت را می دهد. اما آیا نظر شما در رابظه چیست؟
فکر نمیکنم که بتواند پلیمیک شما و آقای عابد را نقطه پایان بگزارد.. چه خوب است که شما نظرات و پیشنهاد آقای بدخشی و آقای عابد را در رابطه با هیروها و یا بهتر است بگویم اشخاص شماره یک این فاجعه با دلایل صریح و روشن پاسخ بگویید. آیا شما هم ربانی، مسعود و سیاف را عامل درجه یک تراژیدی افشار میدانید ویا خیر؟؟؟ صحت مندی تان را ارزو میبرم
18 فبروری 2012, 02:30, توسط baqi samandar
باقی سمندر
دلو سال ۱۳۹۰ خورشیدی
فروری سال ۲۰۱۲ میلادی
سلام به خوانندګان ارجمند کابل پرس?
سلام به وطندار نازنین ام
من نیز همین لینک را که شما در منتشر شدن اش همت کماشته اید - قبلن در ګفتمان منتشر نموده ام به اضافه چند فیلم با سخنان عبدالعلی مزاری نیز .
انچه شما اشاره مینمایید - یقینن که احمد شاه مسعود را در حالت قومانده جنګ نشان میدهد و این جاهای که با کود نظامی ۲۲۵۸ و یا ۲۳۰۸ یاد مینماید - مربوط با ساحه حزب اسلامی حکمتیار در چهار آسیاب است و لطفن نام های مناطق قلعه فتوخ را دقیقن بشنوید - ونام پوزه بینی حصار یا پشت سر پوزه بینی حصار را .
قلعه فتوح بعد از هنده کی - چهلستوان واقع است و شامل ساحه چهاردهی میګردد و پوزه بینی حصار در پشت شیوه کی و به امتداد سهاک مقابل شاخ برنتی قرار دارد البته منظور احمد شاه مسعود سمت قلعه فتوح یا چهل ستون است . اینکه در این جنګ چند صد نفر کشته شدندوبه شهادت رسیدند و از جانب چهار آسیاب چند راکت و ګلوله ها وراکت های چهل میله آتش شده و در خط اول جنګ در منطقه باغ بابر و کوه شیر دروازه چند صد نفر به شهادت رسیده اند - در این مورد کینه توزان قوم ګرا نمی نویسند - وتصور مینمایند که این فیلم در مورد افشار است - این فیلم در مورد افشار نیست - ما دو محله افشار در کابل داریم - یکی افشار نانکچی و دیګری افشار تیپه و این فیلم در مورد هیچ یک از افشار سخنی ندارد - درمورد افشار من اسنادی پخش نموده ام که شما در ګفتمان میتوانید دقیقن ببینید .
اینکه شما تا این حد علاقمند میباشید جای خوشحالیست که برای تحقق بخشیدن عدالت می نویسید اما از خود بپرسید که چرا در هیچ یک از ستون های کابل پرس در مورد روز خروج شوروی- ۲۶ دلو - پانزدهم فروری و تجاوز اشکار وجنایات شوروی ننوشتند وریاست جمهوری کابل نیز سکوت نمود - مګر شوروی ها ورژیم وابسته به انها بالای افغانستان ګل پاشیدند -؟
قتل عام کراله را شنیده اید؟
پرتاب انسانها را از هلیګوپتر در دریای کوګچه شنیده اید ؟
قتل عام را ډرزندان پل چرخی شنیده اید ؟
قتل بیشتر از هفتاد هزار انسان را درجنګهای تنظیم ها در کابل شنیده اید ؟
انهاییکه جنګ قبلیوی را دامن می زنند و جنګ قومی را ګسترش میدهند - چه اهدافی را دنبال مینمایند ؟
امروز میان دولت های کابل - تهران و اسلام آباد توافق نامه ای امضا شد - فردا لحن تبلیغات فرق خواهد کرد.
من ارزو دارم تا شما همه بخشهای را که من در ګفتمان منتشر ګردانیده ام - ببینید تا درک من را از اوضاع نیز تاجایی که لازم میدانید - آشنا شوید . البته اګر همه فیلم ها را از صفحه ها بیرون نکشند !
یار زنده وصحبت باقی
آنلاین : ادای دينی به قربانيان فاجعه افشار