از عملنامه حميدالله کچوک
بر گرفته شده از روزنامه جهان نو چاپ مزار شریف - تهيه و ارسال: حکيم نعيم
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
بعد ازسقوط دولت داکترنجيب الله قوماندانهاي مقدر مسلح درولايات مختلف کشورزمام اموررابدست گرفتند، وهرکدام به اندازه درک ودانش خود سيستم فرمانروائي واداره حکومتي بناء کردند که به معني واقعي کلمه حاکميت ملوک الطوايفي درسراسرافغانستان مستقرشده بود ، به استثناي نقاط محدود ، اکثريت مناطق کشورتابع دولت مرکزي نبود.
ولايت فارياب يکي ازآنجمله ولاياتي بود که تابع حکومت مرکزي نبود وازطرف شخصي بنام رسول پهلوان بدون جنگ وخون ريزي به بسيارسهولت غضب شده بود ، رسول پهلوان يکي ازقوماندانهاي مليشه داکترنجيب الله بود ، که درقريه فيض آباد ولسوالي شرين تگاب لواي نمبر511 را فرماندهي ميکرد.
اداره اي را که رسول پهلوان ازاسلاف خود به ميراث گرفته بود ، بدون پرداخت حقوق منظم کارمندان دولت درحال نزع وصرف بنام حفظ نموده بود فقط حاکميت شخصي ونظامي خودرا بزورميل تفنگ رشد وگسترش داد .
نوشتن کارنامه هاي رسول پهلوان کارمورخين است ودرحوصله اين گونه خاطره نامه ها نمي گنجدونگارنده اين ستون قصد تحقيق تاريخي عمل نامه قوماندان هارا هم به هيچ صورت ندارد. غرض ازين نوشته بيان خاطره اي ميباشد که بنده شاهد بود م وخواستم ، گوشه اي ازجنايات فردي را ثبت حافظه پهنا ورتاريخ ، دربرگ کوچک ولو يک روزنامه محلي نمايم
دراوج قدرت رسول پهلوان شخصي بنام حميداله که بنابرظالم بودن ازطرف مردم( کچوک) تخلص گرفته بود ، ومطابق امررسول پهلوان پيش روي لواي (511)وقت، درقريه فيض آبادکنارشاهراه مزار- فارياب ، ازوسايط وعابرين باج ميگرفت.
دريکي ازروزها که ازفارياب به سوي مزارشريف درحرکت بودم وهنوزازشهرخارج نشده بوديم که مردي محاسن سفيد نزد دريورموترآمد ، پس ازاحوال پرسي بادريوردانسته شد که ازقبل باهم دوست بودند ، بعدازچنددقيقه صحبت آنهم دورترازمحل توقف موترخداحافظي نمودند ولحظات بعد جوانک که تازه پشت لب سياه کرده بود و شايد بيش ازشانزده سال عمرنداشت ، سوارموترشدوهمه سوي مزارشريف حرکت نموديم موتربنابرتراکم بوجي ها وراکبين که روي بوجي ها قرارگرفته بود ند با احتياط وآهسته حرکت ميکرد.
هنوز به محل بازرسي حميداله کچوک نرسيده بوديم که دريور موتررادرکنارسرک توقف داد وبه راکبين ابلاغ کرد که موترتانيم ساعت دگربنابرعوارض که پيش شده نميتواند حرکت کند.
موتروان سامان آلات ترميم خودراازجعبه مخصوص بيرون آورد وباجوانک که درآخرين لحظات حرکت سوارموترشده بود درزيرموترمصروف شدند وبعد ازين که دريورازترميم موتربه راکبين اطلاع داد ، متوجه شدم که جوانک تازه پشت لب سياه کرده بصورت ديگري درآمده است سروصورت اش چرک وسياه شده بود ولباسش نيزبگونه لباس شاگرد دريوردر آمده بود يعني کاملا به مثل کلينرحرفوي گرديده بود .
حالت جوان حس کنجکاوي ام را به خود جلب نمود ازينکه در کنار دريورنشسته بودم ازموتروان پرسيدم که چراکلينر سرو صورت خود را نمي شويد آب هم موجوداست ، موتروان نگاهي معني داري به من کرد وگفت :" موتراعتبارندارد وشايد بازخراب شود . کلينر را لباس پاک نمي زيبد .
بعد از اين که از محل حميد الله " کچوک" گذشتيم ومسا فت زياد ديگر طي شد جوانک در فاصله صرف غذا که در يکي از ولسوالي ها در آنجا توقف نموده بوديم به حالت اول برگشت ولباس هاي کلينري را هم عوض کرد . باز هم برايم سوال ايجاد شد و جدي تر از دريور پرسيدم .دريور که لبخندي بر لبانش نقش بسته بود گفت :" بي بلا نمي ماني، کاکاي اين جوان دوست من است واز من خواهش کرد که به هر قيمت ممکن برادرزاده اش را الي مزارشريف براسانم او ديگر نزد ماماي خود که در مزارشريف است زنده گي خواهد کرد علاج ديگري جز کلينر ساختن وسر وصورت اين جوان را به خاک وسياهي ماليدن نيافتم مجبور به دروغ موتر را خراب اعلام نموده جوانک را به آن شکل در آوردم تا حميد الله "کچوک " او را از موتر بخاطر لواط پائين نکند . " با گفتن اين توضيح دانستم که چه فاجعه ي بزرگ در جريان است وبا اندوه و درد به حال پاکترين جوانک هاي عزيز وسرفرازخانواده هاي محترم گريستم که حميد الله " کچوک " بدون کدام جرم براي شان عقده حقارت ايجاد نموده بود وبراي مردم که به حق بالاي حميد الله تخلص کچوک مانده بودند تحسين گفتم وبه ريش فعالان حقوق بشر که بخاطر گذاشتن نام خراب ترين حيوان بالاي يک انسان اعتراض کرده بودند خنديدم.
پيامها
9 جنوری 2008, 07:15
ما تیگر هایش را دیدیم شما از کوچوک هایش میگین سگ ها اصلیت دارند که حد اقل پاسبانی میکنند ولی این ها ظلم و لواطد نامشان هم است مسلمان مجاهد .