صفحه نخست > خبر و گزارش > نا امنی در دره نیکپی

نا امنی در دره نیکپی

دسیسه جدید سید منصور نادری در صفحات شمال افغانستان (نگذارید که دره نیکپی به بهسود و دیمیرداد دیگر تبدیل شود)
جولو کیانی
جمعه 15 آپریل 2011

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

خواننده های عزیز نوشته مرا که تحت عنوان(اسناد تقلب و رشوه دهی سید منصور نادری بدست نهادهای امنیتی افتاد) در کابل پرس? (http://kabulpress.org/my/spip.... ) نشر شد، خوانده باشند که در آن در باره قدرت طلبی سید منصور نادری و گسترش قدرت وی از طریق اشغال کرسی های پارلمان ذکر شده بود. در این نوشته اقدام دیگر سید منصور نادری را که قدرت طلبی وی را به شکل بسیار زشت نشان میدهد، افشا می کنم.

در این اواخر وضع امنیتی دره نیکپی به طور ناگهانی به وخامت گرایید که گروه های از مردم گجر در چهارباغ به اقدامات مسلحانه دست زده و مسافران وسایل حمل و نقل را تهدید کردند. این اقدامات وحشیانه زندگی مسالمت آمیز مردم را برهم زد و مردم مجبور شدند که از ترس گجر های طالبی و گلبدنی خانه های شان را ترک و به کوه ها فرار کنند.

من بعد از ملاقات با کسان تهدید شده ، اهل نظر و افراد خبیر و مجرب علت و انگیزه های این نا امنی را این طور بررسی می کنم.

گجر ها در قله های کوه هندوکش که در آخرین نقاط دره اسکار و زاروغه جا های دیگر زندگی دارند، آنها با ده و شهر رابطه نداشته و در قله های کوه به شکل چادرنشین زندگی می کنند. آنها بعد از ناامنی های دهه 80 از گروه های حزب اسلامی مردم کرمعلی که سرکرده شان شخصی بنام (کور میرو) بود مسلح شدند. گروه های مسلح گجر گاهگای از کوه ها به دره ها آمده به قتل و چپاول مردم و بخصوص مسافرانی که دره نیکپی را به قصد شهر ها ترک میکردند، دست می زدند. مثلا پیوندعلی ولد نادر بای باشنده شترجنگل که با استفاده از رخصتی به خانه آمده بود، حین بازگشت بطرف وظیفه خدمت عسکری در سال های 80 از طرف افراد مسلح گجر دستگیر و به قتل رسید و پول و اجناس دست داشته اش از طرف آنها گرفته شد ، همچنان محمد عزیز ولد عبدالحمید (مشهور به عزیز لنگ) از دره اسکار نیز قربانی گروه های مسلح گجر است.

بعدا (کور میرو) در نتیجه اجرای کمین از طرف مردم نیکپی و علی جم کشته شد و نقش حزب اسلامی در منطقه ضعیف گردید.

در زمان حکومت مجاهدین سید منصور نادری هیتی را به رهبری سید زمان به چهارآسیاب فرستاد، تا قرارداد صلح و همکاری را با حزب اسلامی امضا کند. سید زمان تقریبا شش ماه در چهار آسیاب بود که از سید منصور نادری در حکومت چهار آسیاب نمایندگی میکرد. سید منصور بخاطر پوشاندن این کارش آوازه های را پخش کرده بود که گویا سید زمان الدین از طرف گروه گلبدین در شمال افغانستان اسیر شده و اکنون در چهارآسیاب محبوس است.

در زمان حنیف اتمر به صفت وزیر داخله افغانستان و وساطت حزب اسلامی گلبدین سید زمان آمر امنیت قوماندانی ولایت بغلان مقرر شد. اکنون سید زمان الدین از این پست برطرف شده که موجب ناراحتی سید منصور و شرکای گلبدنی وی شده است. زیرا سید زمان عضویت حزب اسلامی را دارد که این راز را سری نگهداشته است. علت اولی ایجاد ناامنی در دره نیکپی و انتقال آن در سایر نقاط ولایت بغلان همانا برطرفی سید زمان است. ولی این فقط ظاهر موضوع است. علت دومی و اصلی ناامنی در منطقه اینست که سید منصور نادری قصد دارد که گروه اربکی را در منطقه شاهراه سالنگ در مناطق ، دوشی، سمنگان و جای های که لازم است بوجود بیاورد و قدرت نظامی اش را در ولایت بغلان احیا کند. یعنی زمانی با ایجاد مفرزه خاد به روبل معاش میگرفت و حالا با ایجاد قوای اربکی معاش دالری بگیرد و اینبار مخالفینش را بکلی ریشه کن کند.

چون سید منصور نادری اکنون به بهانه مریضی در هندوستان بسر می برد، مفکوره های وی به کمک افراد گلبدین توسط سید داود، فرخنده زهرا نادری اعضای ولسی جرگه تحقق می شود. سید داود که وکیل قندز است، سرپرستی این اقدامات را بدست گرفته است. منبع این ناامنی ها گروه های گلبدنی مردم کرم علی در تاله و برفک و افراد گلبدین در قندز و افراد مسلکی تروریست های سید منصور در خاناباد است که در دوران حکومت سید منصور در بغلان و قندز در کار تروریستی تجربه کافی دارند.

اکنون سید منصور نادری و حزب اسلامی مصمم هستند که قوای اربکی را در صفحات شمال افغانستان بوجود بیاورند و تسلط نظامی شان را دوباره در شمال افغانستان قایم کرده به آزار و چپاول اموال مردم و نابودی مخالفان شان اقدام کرده و تسلط شان را در منطقه دایمی بسازند. شاید آنها پلان کرده اند که با بدست آوردن تسلط نظامی در منطقه آنهم زیر نظر جامعه جهانی ، می توانند کسانی را که با آنها مخالف اند، دشمن صلح و جامعه جهانی معرفی کرده به آسانی نابود کنند.

این تجربه هم نادانی و جاطلبی سید منصور را نشان میدهد که هنوز با تکتیک های کهنه و ناچل به زندگی فرتوت سیاسی اش ادامه میدهد و باعث نا آرامی و اذیت مردم شده و باز هم منفور تر خواهد شد.

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • By. Gurbuzkhan Atakhel

    I think it is time that the authors who speak English and write in Kabul Press?, have the responsibility to interpret that kind of important articles to English. These types have foreign link more than the others. To enable everyone to participate in the debate, it is important to be interpreted into English.

    As I know, Sayeid Mansur Nederi is a religious leader to Esmaily sect in Afghanistan. And of course he has links with Karim Agha Khan, the greatest leader of Esmaili worldwide. If, that kind of accusations are correct, then the largest conductor to be notified. Karim Aghakhan has an international career, and popularity, if he should know that one of his elect regional leaders suspected of crimes like that, against human rights, then he can set a new decision, and the earlier decision may be reviewed again. Because he would never want a bad reputation for himself and other his faithful followers.

    • آقای " عطا خیل" به ار تباط کامنت شما راجع به سید منصور نادری، میخواهم درین مورد کمی روشنی اندازم. اولاً سید منصور نادری را رهبر مذهبی فرقۀ اسماعیلیۀ افغانستان نامیدن بکلی خطا است، زیرا او نه سواد کافی دارد ونه هم ظرفیت رهبری مذهبی او مانند ده ها رهبر خودخوانده و جنگ سالار این کشور یک رهبر خود سر و جنگ سالار است. ثانیاً امامت جامعۀ جهانی اسماعیلیه هیچ ار تباطی با سید منصور نداشته وندارد. برای اینکه این امامت پیروان خودرا در سراسر جهان ازدخالت در سیاست، حزب و حزب بازی و دسته بندی های نظامی بر حذرداشته واکیداً منع کرده است. ونیز این امامت افراد دارای شهرت بد، سوابق جنایی و مظنون به نقض حقوق بشر را اصلاً و ابداً بحیث سرپرست یا فرد مسؤل در رأس امور جامعۀ منطقه ای یا نهاد های خود تعیین نکرده و نمیکند.واز طرفی تحت قانون اساسی اسماعیلیه نافذۀ سال 1986 رهبری فردی به رهبری گروهی و دسته جمعی مانند انجمنها و کونسیل ها جا خالی کرده است. ثالثاً سید منصور هر نوع زدو بندی که با دستگاه حاکمه، و معامله با جنگ سالارا ن و احزاب ، آدم کشان حرفه ای، تروریستان غیره وغیره دارد مربوط خود او و خانواده اش است و هم هرگونه افشاگری که از سوی مردم جفادیدۀ اسماعیلیه بخصوص ولایت بغلان راجع به ظلم، تعدی و تجاوز این خاندان صورت میگیرد باید به حساب این خانواده گذاشت، لذا هیچ ارتباطی به رهبریت جامعۀ جهانی اسماعیلیه و نیز مردم بی آزار، بیطرف، صلحجو و زحمت کش اسماعیلیۀ افغانستان ندارد.
      رابعاً سید منصور از نام وعنوان برادر بزرگ خود سید ناصر و عدم آگاهی و بی سوادی تودۀ عوام اسماعیلیه سوء استفاده کرده خود را رهبر و سر پرست مردم اسماعیلیه میخواند. قبلاً به اتکاء نیروی فرقۀ 80 ملیشه ای خود این رهبری و سرپرستی دروغین را بالای مردم بی نوای اسماعیلیه تحمیل میکرد و اکنون توسط پنجه های آهنین تروریستان و نیز اراذل و اوباش که پیرامون خود گِرد آورده تلاش دارد که این سرپرستی زورکی را بالای مردم بقبولاند.
      پس ازینکه سید نادر خان مشهور به سید کیان در سال 1351 هجری فوت کرد، در اثر نفوذ روحانی که این خانواده بالای مردم بیدانش و محروم اسماعیلیه داشت لذا مردم عوام را وادار ساختند که عرایض بیشماری را مبنی بر جانشینی سید ناصر به مقام رهبریت جهانی اسماعیلیه تقدیم بدارند. موضوع جانشینی پدر موصوف منظور نگردید اماسید ناصر صرف برای دو سال بحیث نماینده تعیین شد. بعداُ یعنی مدت 35 سال است که رسماً ارتباط رهبریت جهانی اسماعیلیه با این خانواده قطع است. زیرا در سال 1355 هجری سردار محمد داود خان همۀ پسران سید نادر خان را ( به استثنای سعدی که او در لندن بود ) بخاطر جنایات بیشماری که در صفحات شمال و مخصوصاً ولایت بغلان مرتکب شده بودند، زندانی کرد. دوسیۀ نسبتی ایشان که از طرف هیت با صلاحیتی تحت ریاست تورنجنرال سعد الله صافی رییس دیوان محاکمات عسکری در زمان شاه طی یکسال تکمیل شده بود و بالغ بر شش هزار صفحه میشد، در اثر کودتای ثور محول محاکمه نگردید، در زمان رژیم خلقی تره کی ـ امین سه تن از برادرانش از زندان ناپدیدگردیده و سید ناصر ومنصور زنده ماندند. با نصب کارمل به اریکۀ قدرت این دو برادر ضمن سپردن تعهد مبنی بر خدمت گذاری به رژیم طرفدار شوروی از حبس رها و سید ناصر با اغتنام از فرصت به لندن رفت و سید منصور صاحب یک غند ملیشه ای سپس لوا و بعداً فرقۀ ملیشه ای 80 گردید. اسلحه وجنگ افزار، ساز و برگ نظامی فراوانی از رژیم ونیز قوای متجاوز شوروی بدست آورد ودر اثر خدمت گذاری به اجانب رهبری بلا منازع خودرا در صفحات شمال و بخصوص بالای مردم اسماعیلیه تثبیت کرد.
      اشغال صفحات شمال از سوی طالبان و فرو پاشی قدرت جباری سید منصور که به مهاجرت کتلوی مردم اسماعیلیه منجر گردید، باعث شد که چشم و گوش این مردم محصورباز شده دیگر زیر بار او نرفته و دست رد بر بر سینۀ رهبری و سر پرستی قلابی او بزنند. حال که تاحدی در اثر فساد نظام خود را دارای نفوذ سیاسی تصور میکند، یعنی برادر زاده خود سید داودرا بزور پول های باد آوردۀ مردم اسماعیلیه از کندوزو دختر خود فرخنده زهرا را به چوک شورا رسانده . خودش در اثر افتضاحات رشوت دهی پسر بزرگش جعفر که اورا از ولایت بدخشان کاندید ودر اثر عدم همکاری مردم ناکام ماند و دوتن از افراد محلی را نیز به قتل رساند که دوسیه اش هنوز بدوران است، و خودش به بهانۀ مریضی مدتی به هندوستان رفت و فعلاً در تاشکند لمیده است، لذا در صدد آنست که از ضعف دولت فاسد آقای کرزی استفاده کرده بار دیگر عدۀ از اوباش و اراذل خودرا این بار به نام اربکی مسلح گردانیده به جان مردم جفا دیدۀ اسماعیلیه انداخته، سیستم استثماری و شیره کشی خودرا بالای مردم زجردیدۀ اسماعیلیۀ ولسوالی دوشی بر قرار کند. ولی باید آقای کرزی و محافل تصمیم گیرانش از سرنوشت داکتر نجیب عبرت بگیرند زیرا این دو یعنی سید منصور و دوستم بودند که روند سقوط داکتر را تسریع کردند.آزموده را آزمودن خطاست.

    • آقای گل احمد سلام!
      معلومات شما درقسمت سابقه وتعاملات آقای سید منصور نادری وخانوادهء او برایم تازه گی داشت. اگر من سخن شما را درست درک کرده باشم مقصد شما این است که اسمعاعیلی های افغانستان ازنظر رهبری عمومی یا به قول شما امامت جهانی اسمعیلی ها بکلی افتاده است. سوال من این است که آیا رهبری یا امامت جهانی اسماعلیه درطول سی وپنج سال مردم اسمعیلی افغانستان را چرا بلا تکلیف گذاشته و بحال خودشان ترک کرده است ا من گمان نکنم که چنین باشد آقای صدرالدین آقا غان حتی در دوران دکتور نجیب الله نیز به حیث هماههگ کننده کمک های سازمان ملل متحد چند باری به افغانستان سفرکرد.
      مقصد من ازین نوشته رد ادعاهای شما نیست می خواهم بیشتر درین زمینه بنویسد که آیا واقعا رهبری جهانی اسماعلیه ازجنایات وترورها و بازیهای چند پهلوی استخباراتی یک هم کیش خویش در افغانستان بی خبر است؟ تشکر

  • مشورۀ برای آقایان جولوی کیانی و گل احمد و همفکران شان!

    مطمئن هستم که شما آگاهی کامل دارید که مقالات و پیام گذاری های ضد و نقیض شما فقط و فقط دیدگاه ها و یا خصومات فردی و شخصی تان را بازتاب نموده و هیچ گونه ربطی با اسمعیلیان و تشکیلات اداری و یا رهبری آن ندارد، لهذا اکیداً توصیه مینمایم که از هر گونه جواب و سوالی در بارۀاسمعیلیان و یا ادارات آن خود داری بورزید
    و یک بار دیگر یاد آور می شوم که بااین گونه نگارشهای خود سرانه صدمۀ به همکیشان و اعتقادات آنها وارد ننمائید.

    خردمند باشید.

    • من فکر میکنم که آقا ویا خانم الف ازنوشته های گل احمد نام وجولو کیانی سخت برآشفته شده اند. درغیر آن آنطوریکه این دو خود اسمعیلی بوده ودرد دلی دارند و نمیتوانند ازپیروان اسمعیلی نماینده گی کنند پس شما چگونه میتوانید که ازاسمعیلی ها نماینده گی کرده واین دو را ازنوشتن حقایق منع میفرمائید. اگر این نظریات ولو که ازسر خصومت هم باشد بازتاب نیابد چگونه میتوان به کنه حقایق پی برد؟
      به امید سلامتی شما وارائهء یک جواب بدون تعصب

  • I think Jolo Keyani and Gul Ahmad are the same sect as (Said Mansor Nadery), the so-called Ismayilya’s leader in Afghanistan, and they have much information about their religious leader. It is obvious that everyone has the right to write and no one can forbid anyone else in Kabul press? not to write about different things, including Afghanistan’s Ismayilya’s leadership (Sayeid Mansoor Naderi) who is suspected of serious violations of human rights, etc.
    I myself am a witness to the wars that occurred between different groups in Kabul when Dr. Najibullah’s regime had fallen, the first time I saw myself clashes between Rabbani’s forces and Said M. Nadery’s militants in TAIMANI-KABUL1991. That clash, which quickly spread to all parts of Kabul. I want to write details later
    but before that, I urge Jolo and Gul Ahmad to write more and also Mr. Alef that will tolerate their opponent as a pro-Nadery

    By: Gurbuzkhan Atakhel

    • آقای "عطا خیل" با تقدیم احترامات! شک شما در موضوع فوق بجاست زیرا از تحولات و قضایای داخلی جامعۀ ما اطلاع مکفی ندارید.آری، مرحوم صدر الدین آغاخان زمانی هم آهنگ کنندۀ کمکهای موسسۀ ملل متحد در امور مهاجرین و پناه گزینان بود. گرچه او عنوان خانوادگی آغاخان را داشت ودر واقع عموی امام فعلی اسماعیلیه بود، ولی چینل کاری او کلاً مجزا بود واز نظر وظیفه ای هیچ ارتباطی در امور جامعۀ جهانی اسماعیلیه نداشت ونه هم در زمینه از طرف امام اسماعیلیه حامل کدام ماموریتی بودو سفر های کاری اش در افغانستان صرفاً روی امور بشر دوستانۀ مهاجرین افغانی تمرکزد اشت. در حالیکه نظارت، انسجام و ارزیابی امور دینی، فرهنگی، اقتصادی و حتا صحی پیروان اسماعیلیه از طریق نهادهای مشخص و معتبرِ که صبغۀ جهانی دارد از سوی امامت اسماعیلی تعیین میشود و تحقق می یابد. درینجا یک مورد باید در نظر گرفته شود ـ غلط فهمی نشود ـ که در طریقۀ ما امام مسؤل پیشبرد و ارتقاء امور دُنیوی و معنوی پیروانش است.
      مورد دومی، هم کیش نامیدن این خانواده با امامت اسماعیلی و نیز مردم اسماعیلیه از نظر ما موجه نیست، زیرا در معتقدات ما هرکه دستور امام عصر خودرا در امور مذهبی قبول نکند، او از گروه اسماعیلیه خارج است. ازینرو دیگر لزومی ندارد که روی " جنایات، ترور ها و بازی های چند پهلویی استخباراتی " این خانواده فوکس کرد،احساس ناراحتی نمود، و جای برای دغدغۀ خاطر یا نگرانی وجود ندارد.زیراهرچه میکند خوب یا بد به خود این خانواده ار تباط می گیرد .
      اسماعیلیان افغانستان از نظر رهبری اسماعیلیه نیفتیده ودرین مدت طویل بلا تکلیف گذاشته نشده است. اما مانع عمده واصلی در زمینۀ تحقق پلانهای مثمر، نظریات بهی خواهانه و طرح های ارزندۀ امامت اسماعیلی همین خانوادۀمتنفذ و شارلاتان بوده است. درینجالازم می افتد که درزمینۀ سوابق و قدرت گیری این خانواده کمی مفصل ترصحبت شود.سید نادر خان موسس خانوادۀ نادری پس از یک مبارزۀ شدید درون فامیلی جانشینی برادر مرحوم خود سید تیمور خان را در سال 1303هجری تصاحب کرد. وی در اثر همکاری های گستردۀ نظامی با دولت، روابط بسیار مؤدت آمیز و حسنۀ بادر بار شاهی بر قرار کرد و مورد الطاف در بار قرار گرفت. در طول پادشاهی نادر خان و پسرش ظاهر خان از موقعیت بسیار خوبی بر خورداربود.( سید نادرخان همکاری نظامی خود با مقامات دولتی، قلع و قمع مخالفان، تعجیز و تنبیۀ ناراضیان کیش شخصیت خودرا مفصل در کتاب تاریخ غریب خود بیان کرده است) اما متاسفانه نسبت به مریدان بیسواد ونا آگاهش که نذورات، عُشر و انواع مالیه و خراج نام نهاد مذهبی خویش را با صدق و اخلاص دو دسته به او تقدیم میکردند، واورا به جاه وجلال و موقعیت ممتاز اجتماعی و سیاسی رساندند، کوچکترین توجهی نکرد. بلکه ایشانرا در حصاری از جهل، نادانی وخرافات مقید ساخت. یک مدرسه و مکتب نساخت، یک عبادتگاه بنیان نگذاشت، ( بجز ازجماعت خانه محقر کابل که در اثر رقابت گروهی در دهۀ 50 ساخت) یکنفر را جهت تحصیل و فراگیری علوم و معارف دینی به مراکز دینی اسماعیلیه اعزام نداشت، وبر عکس از ارتباط مردم اسماعیلیه با امام و موسسات امامتی جلوگیری کرد.
      دورۀ مرجعیت و زمام داری نیم قرنۀ او تاریکترین دورۀ عبودیت فکری در تاریخ مردم اسماعیلیۀ افغانستان بحساب می آید. بخاطر تحکیم موقعیت و تداوم بلا منازع کیش شخصیت خود آحاد و افراد جامعه راکلاً در شرایط تاریک قرون وسطی نگهداشت، ازتعمیم دانش ، تعلیم وتعلّم، تحصیل حکمت و معرفت عمداًجلوگیری کرد؛ زیرا میدانست که حکومت کردن یک مرجعیت بیسواد بر یک جامعۀ منور الفکر از محالات است.چه، آگاهی و بیداری جامعه مترادف می بود با پایان عمر شیره کشی این خانواده. از جانبی مردم اسماعیلیه از نظر اقتصادی پایین ترین طبقه را تشکیل میداد و با تبعیض های مذهبی، نژادی و اقلیتی روبرو بود. این عوامل با عوامل منحوس پیری ـ مریدی باعث شد که سطح بیسوادی و نیز آگاهی مذهبی رقم وحشتناک 99% را تشکیل دهد و واضح است که جامعۀ محروم از علم و عالم ومعلم و مکتب هر گز نمی تواند سرنوشت خودرا در راستای ترقی وکمال رقم زند.
      دراخیر دهۀ 30 هجری مردم اسماعیلیۀ مناطق مرکزی کشور به شهر رو آوردند، چون محیط شهری در بیداری و آگاهی مردم رول اساسی دارد، لذا اینها با مدنیت و پیشرفت آشناشده و در نتیجه به عقب ماندگی اسفبار مادی و معنوی شان پی برده ودر سال 1341 عدۀ از بزرگان جامعه از مقام مرجعیت دینی خود یکرشته سوالات عقیدتی و مذهبی را از قبیل نداشتن عبادتگاه، معلم و طلبه های دینی، مدرسه و نحوۀ مصارف بیت المال و غیره مطرح ساختند. اما این خانواده بجای ارایۀ جواب مقنع ناجوانمردانه وبدور از انصاف مریدان خودرا بنام اشرار، دذد و چپاولگر به مقامات امنیتی ـ که آنها همواره مشمول الطاف و همبزم این خانواده بودند ـ معرفی کردند. ولی دستگاه امنیتی پس از یکسلسله تحقیقات ابتدایی پی برند که موضوع جرم وجنایت و چورو چپاول دربین نبوده بلکه مسایل عقیدتی پیری ـ مریدی مطرح بوده است، لذا بدون پیگرد قانونی آنهارا رهاکردند. این برخورد غیر عادلانه منجر به انشعاب جامعه گردیده و ایادی و فداییان این خانواده مزاحمت ودرد سرهای فراوانی را نسبت به این گروه اقلیت خلق کردند. ودر نتیجه عرایض متعددی مبنی بر ظلم، اجحاف و تعدیی این خانواده در ادارات مهم دولتی حتا تادربار شاه پیش گردید که موضوع جداگانه را می طلبد.( این مسأله به اکثریت مردم افغانستان معلوم است.)
      در سال 1343 گروه اقلیت موفق میگردد که با نهاد های امامتی و مرکز امامت اسماعیلی تماس بر قرار کند، که بالاثر در سال 1965 نمایندۀ امام برای اولین بار وارد افغانستان شده هدایات و راهنمایی های امام را به مردم اسماعیلیه رساند و آنهارادر جریان ترقی و تحول جامعۀ جهانی اسماعیلیه قرارداد. این رفت و آمد هشت سال متواتر ادامه یافت و هر بار با کار شکنی، عدم همکاری و سبوتاژ این خانواده روبروشد.و تمام پلانهای نیک وارزندۀ که ازان ارتقاء کیفیت زندگی مادی ومعنوی مردم اسماعیلیه متصور بود، خنثی گردید.
      در سال 1355 یک هیت با صلاحیتی از سوی امام به همین منظور به کابل آمد، اما این خانواده ظاهراً تعهد همکاری ارایه داشت ، ولی مثل گذشته به کار شکنی پرداخت.در سال 1356 که امام اسماعیلی مصروف باز دید از بنگله دیش بود، عدۀ از بزرگان و نمایندگان جامعه را جهت ملاقات در داکه فرا خواند ودو نفر نمایندۀ این خانواده نیز اشتراک ورزید و برای نخستین بار حضوراً هدایات امام را که متضمن ترقی و تعالی مادی ومعنوی آنان بود،شنودند. امامت اسماعیلی لیست نام نویسی یکتعداد افراد بادانش، خبیر، چیزفهم و خیر اندیش را توام با سوانح مختصر ایشان مطالبه داشت تا از آنان در تشکیلات نوین مردم اسماعیلیه افغانستان استفاده شود. اما نمایندگان این خانواده موضوع را به مشوره و صلاحدید رهبر سنتی خود موکول کردند. این دستور مصرح، واضح و بدون شایبه این بار نیزاز سوی این خانواده رد گردید. بار دیگر در اوایل سال 1957 نمایندۀ دفتر مرکزی امام برای بررسی و نتیجه گیری ملاقات بنگله دیش بکابل آمد، اما به کدام نتیجۀ مثبت منتهی نگردید.
      کودتای ثور همه چیز را دگر گون کرد، بزرگان و نام داران جامعه یکی پس از دیگری نا پدید شدند. لشکر کشی شوروی گرچه به این گیروگرفت بی موجب پایان بخشید، اما برای مردم اسماعیلیه فرق بارزی نیاورد زیرا امور ایشان تحت سلطه و سیطرۀ خانوادۀ نادر ی که در خدمت رژیم بود، قرار گرفت. در طول این مدت خفقانی، مردم اسماعیلیه از هدایات امام خود محروم نماند و به نحوی از انحاهدایت امام میرسید که چگونه بزرگان جامعه مصلحت مردم خودرا در نظر گرفته ودر زمینۀ تامین امنیت جانی مردم همت گماشته ودر همه حال بیطرفی خودرا حفظ کنند. سقوط رژیم طرفدار شوروی، شعله ور شدن جنگ های تنظیمی ونیز سلطۀ طالبان منجر به مهاجرت دسته جمعی مردم اسماعیلیه به روسیه، هندوستان و پاکستان گردید. این مهاجرت باعث شد که مردم ما با مزایای علم ودانش، کمپیوتر و لسان انگلیسی آشنا شده وبا عودت محترمانه بوطن، نسل نوی که با لسان انگلیسی و کمپیوتر مجهز گردیده بودند توانستند به ادارات نوبنیاد امامتی و نیز موسسات بین المللی جذب شده و کیفیت زندگی شانرا ارتقا بخشند. ولی اگر قبل برین به هدایات و پلانهای نیک امام ما ترتیب اثر داده میشد، این مردم سالها قبل به سطح موفقیت کنونی نایل می آمدند. آقای عطا خیل امید است این عرایض شک شمارا برطرف کرده باشد و نیز کسانی که این نوشته را میخوانند مخصوصاًاز نسل جوان توقع برده میشود که فارغ از حب و بغض مطالعه کنند تا در آينده فریب شیادان را نخورند. در وقتی که این پیام را به سایت ارسال میکردم با پیام آقای الف بر خوردم جواب او باشد به بعد.

    • آقای گل احمد سلام!
      پیام شمارا خواندم تشکر ازاینکه برمعلومات بنده افزودید. شاید نزد شما ونزد دیگر خواننده گان این سوال پیدا شود که من چرا هم به انگلیسی وهم بفارسی پیام گذاشته ام درحالیکه این بخش مخصوص فارسی است. علت این است که مضمون قبلی که درباره پروندهء رسوائی مالی ورشوت دهی آقای سید منصور نادری درسرای شهزاده درانتخابات پارلمانی امسال نوشته شد من متوجه شدم که یک تعداد مدافعان آقای سیدمنصور ازنوشتن به زبان فارسی کلا عاجز بودند ولی چیزهای را به زبان انگلیسی به شکل دشنام واتهام نوشتند من چنین نتیجه گرفتم که تعدادی ممکن از اعضای مربوط به خانوادهء شاهی سیدمنصور (نادری) ازسالها به اینطرف درکشورهای اروپائی بسر برده وبرای دفاع ازرئیس خانوادهء شان از نوشتن بزبان مادری شان عاجز اند. ازاینکه برداشتم این بود که بیشتر این آقایون شاید بفارسی پی نبرند بناء ترجیح دادم وحتی تاحالا نیز ترجیح میدهم که مضامین ومقالت وکامنت ها درحصهء آقای سید منصور نادری بادرنظرداشت موقعیت سیاسی وبین المللی اش بخاطر اشتراک دادن بقیه اسماعیلی های جهان باید به زبان انگلیسی نوشته شود. این بار ، تنها آقای الف را درمیان مدافعان آقای سیدمنصور نادری باسواد یافتم که با ادبیات خوب وخوانا مخالفت خویش را ابراز نموده بود. لذا عرض من خدمت شما وایشان این است که باید بدون حب وبغض شخصی برای افشای حقایق پرداخت واز تعصب های کور باید جلوگیری کرد. خوب است آقا یا خانم الف اگر چیزی برای دفاع دارند باحوصله مندی وسعهء صدر انرا دراختیار خواننده گان کابل پرس? قرار دهند.
      برداشت من ازنوشتهء شما این شد که درعقب نگاه داشتن هزاره ها خصوصا هزاره های با استعداد اسمعیلی کشور ما نه تنها حکومت های قبیلوی وخاندانی پشتونی اثر گذار بوده بلکه خود رهبران قومی ومذهبی که به نحوی خودرا نماینده گان تام الاختیار این گروه وآن گروه جازده بودند و با دستگاه های زر و زور وتزویر خاندانهای حاکم محمد زائی وسیدوزائی وبعد حکومت های طرفدار شوروی ومجاهدین زد وبندهای پنهان وآشکار داشتند درین جنایت سهم دارند.
      پس بازهم مطابق نوشتهء شما آقای (گل احمد) این تنها محمد گل خان مومند ونادر وهاشم خان نیست که قاطبهء مردم افغانستان را درتاریکی مطلق قرار داده اند بلکه این رهبران خود ساخته محلی نیز درین جنایت سهم دارند ونام های شان باید درقطار اشخاص فوق الذکر درج تاریخ گردد

    • آقای الف! قبل از هر چیز باید صادقانه ا ذعان داشت که بنده به اصطلاح تک وتنها هستم، نه همفکر دارم ونه همفکران ونه از کدام جناح، مقام ومنبع مشخص ونامشخص وظیفه، آنچه مینویسم صد فی صد مبتنی بر معلومات صحیح و موثق شخصی خودم است که پیرامون این خانواده و نیز جریان حوادث و رویداد های این دهه های اخیردارم.
      ثانیاً ـ مشوره ( مشورت ) قالبی شما مصداق تحجر ودُگم اندیشی است واین نوع مشورت در واقع سمی است که اذهان مردم خوش باور، ساده و بیریای مارا همچون گذشته مسموم می سازد و نسل نورا که از حقایق و تعاملات گذشته معلومات کافی ندارد، از جستجو، تحقیق ، کاوش و پی بردن به چونی و چرایی هویت زدایی، ناآگاهی اسفبار و عقب ماندگی جانکاه در هر دو عرصه :دینی و دُنیوی باز می دارد. بناءً این نوع مشورت در واقع ممثل پنهانکاری، قلب حقیقت و روپوش عمدی حقایق است که به نسل جدید ما بجز از مشتی مزخرفات و پندار های واهی چیزی دیگری به ار مغان نمی آورد. هدف ازین نوع مشورت مطلقاٌ در تاریکی نگهداشتن نسل جوان و اسیر شدن در دام شیادان است و بس. بناءً با معذرت بنده را از پذیرفتن این گونه "مشوره " معذور دارید.
      ثالثاً ـ خدمت محترم عرض می شود که پیام های بنده حاکی از خصومت فردی و شخصی نیست، بلکه انعکاس دهندۀ واقعیت های است که نه تنها قشر چیز فهم بلکه اغلب مردم ما ازآن آگاه هستند ولی روی برخی ملحوظات و مصلحت ها گفته نمی توانند یا چشم پوشی میکنند، یا دسترسی به تکنالوژی معاصر ندارند ویا هنوزهم به ضرب المثل ها ی پوچ مانند " امر پیر قضای مرید " پابند هستند. بهر صورت نوشته های کنونی ربطی به اسماعیلیان دارد زیرا وقت آنست که ایشان به اندیشه و تفکر بپردازند، عقل و خرد خودرا بکار اندازند، بفرمودۀ حضرت علی (ع) " روی دیگر دین عقل است " ایمان و عقیدۀ کور انسانرا در جعبۀ سربسته نگهمیدارد. از برکت عقل است که آدمی را از کشف آتش تا فرستادن انسان به کره ماه قادر می سازد.
      اما با این فرمودۀ شما موافقم که این نوشته ها ابداً " ربطی به تشکیلات اداری و یا رهبری آن " البته تشکیلات نوین اسماعیلیۀ افغانستان نداشته وندارد و در آینده هم به آن مرتبط نخواهد بود. ولی کلمۀ امریۀ " اکیداً توصیه " شما قابل تأمل است، فکر میکنم در حالت قهر یا عصبیت نوشته کرده اید، باید متوجه بود که در چنین موارد قهرو عصبیت انسانرا کسر شخصیت می سازد. همچنان وقتی مقام فرماندهی جناب عالی معلوم و معیین نباشد چگونه می توان این امر را تعمیل کرد؟
      هکذا، بزعم شما این نوشته ها " خود سرانه " است، فرمودۀ شما درست است، زیرا هیچ یک از مقامها، جناحها، نهادها، شخصیتها و افراد بنده را وادار به این نوشته ها نکرده اند، اما اگر نوشتن حقایق، برملا ساختن اعمال دکانداران دین، پرده بر داشتن از روی جنایات که با سوء استفاده از نام مذهب انجام می یابد، زدودن خرافات و اراجیف ودعوت هم کیشان به تفکر و تعقل صدمه به اعتقاد بعضی ها میزند، بگذار صدمه بزند، چنین اعتقاد لرزان، سست و ضعیف، و فاقد مبانی عقلانی که از روبرو شدن با حقایق واهمه و هراس داشته باشد، تخریش پیداکند، صدمه ببیند، چنین اعتقادی نه به صاحبش مفید واقع میشود ونه به درد دین میخوردونه دنیا.
      آقای الف! بنظر من بجای صدور " مشوره " و " توصیۀ اکید " لطفاً نوشته های بنده را نقد کنید، انتقاد بدون حب و بغض نمایید، در صورت خلاف اسناد موثق ارایه بدارید و نیز متوجه باشید که شرایط کنونی با گذشته بسیار فرق کرده است ،کسی از قضاوت تاریخ در امان مانده نمی تواند دیر یازود با قضاوت تاریخ رو برو خواهد شد. موفق باشید

    • محترم آقای عطاخیل،

      برای معلومات شما به عرض برسانم که بنده محمد عارف ولد امیربخش میباشم و اسم فامیلی ما الف بوده و با کدام اسم مستعار پیام هم نمیگذارم.

      اگر جناب عالی واقعاً مشوق معلومات و آگاهی درست در بارۀ مسلمانان شیعه اسمعیلیه باشند اشتیاق شما را قدر دانی نموده و خواهش مینمایم تا به آدرس زیرین مراجعه نموده و مطالعه نمایید چونکه یک مرجع ومنبع موثق، مورد اعتبار و صاحب اختیار میباشد.

      http://www.theismaili.org/cms/...

      در مورد مشوره و توصیه بنده به آقایان گل احمد و جولو کیانی متأسفانه سوءتفاهم رخ داده و منظور خاموش ساختن ایشان نه بلکه هدف فقط و فقط متوجه ساختن به مسئولیت ها و مکلفیت های مذهبی شان بوده و آنها خود باید بدانند که منحیث یک جوان روشن فکر و آگاه اسمعیلیه تا چه سرحد و حریمی اختیار، شایستگی و لیاقت سوال و جواب دربارۀ امامت و تشکیلات اداری اسمعیلیان را خواهند داشت.

      اگر برداشت و قضاوت شما از چنین مشوره، بنده را در صف هواداران جناب سید منصور نادری قرار میدهد باید به عرض برسانم که بنده هرگز آنقدر نزدیکی با فامیل و خاندان سید منصور نادری کیانی نداشته ام تا بتوانم در بارۀ ایشان معلومات و یا قضاوتی ارائه بدهم. ولی از نوشتار آقایان گل احمد و جولو حدس میزنم که ایشان ارتباط بسیار نزدیکتری داشته و شاید زمانی شریک دسترخوان آن جناب بوده و در جمع «به دو چشم صاحب دم ها» قرار داشته اند و آنچه امروز در بارۀ سید منصور نادری و فامیل شان مینویسند و تاکید میورزند که ادعاهای ایشان روی حقایق استوار میباشد، درین مورد من بخود اجازۀ قضاوت نمیدهم و ایشان خود مختار هستند و تا جایکه کابل پرس? و یا هر سایت دیگری گنجایش تحریر مضامین به اصطلاح شما درد دل شانرا داشته باشند، بنویسند. فقط میترسم که قشر منور این جامعه ارزش و اعتبار بیشتر به لطیفه های ملا نصر الذین قایل شوند تا به چنین اعاهای ثابت نشده و بدون مدرک و اسناد جامع.

      از طرف دیگر آقای سیدمنصور نادری و فامیل ایشان با آدرسهای مشخص در کابل اقامت دارند و هرکس میتواند آنجا مراجعه نموده و اظهار مطلب نماید به نظر بنده آنها هستند که باید از حقوق ایشان دفاع و یا در مقابل این گونه اتهامات اگر موثق و مستند باشند، پاسخ بدهند نه شخص و یا مرجع دیگری.

      ضمناً نمیدانم که آیا مقصد اصلی آقای گل احمد و یا جولو از انتشار چنین پیامها و مضامین، واقعاً روشنگرایی اذهان گویا مریدان کور، بیسواد و بیعقل جناب سید منصور نادری میباشد و یا هدفهای دیگری در آن نهفته است

      جایگاه سیاسی و اجتماعی آقای سیدمنصور نادری برای اسمعیلیان افغانستان چه از قشر منورین و چه عوام روشن بوده و روشن گرایی جایگاه مذهبی ایشان ضرورت بر چنین نوشتار خصمانه نخواهد داشت. همه میدانند که ایشان کدام وظیفه و یا مسئولیت مذهبی در تشکیلات اداری اسمعیلیان ندارند.

      با آنکه عدۀ از مردم ایشانرا پیر عقاید خویش تلقی میدارند با آنهم تفکیک درجه ومنزلت ایشانرا در مقایسه با امام و امامت به خوبی میتوانند. و آنها هم هستند که برای اشخاص چون گل احمد و یا
      ( ن ا) لقب مخصوصی داده و حرفهای ایشانرا به ... تشبیه مینمایند که بنظرم ایشان به مطلب رسیده باشند.

      امیدوارم ارضای خاطر شما را فراهم آورده باشم>

      خردمند باشید.

      عارف الف

    • آقای گل احمد،

      به نظرم خودت بنده را بخوبی میشناسی و از طرز عقاید و باورهایم نیز مطلع میباشید، بناعاً از فلسفه سرایی هذر نموده و فقط یک نکته را بعرض شما میرسانم:

      با مقایسه و در نظر داشت در طرز نوشتار و انتخاب کلمات دربیان مطلب و رعایت از حریم و آداب قلم و عرفان، اگر دوستان و یا اهل خرد برای من کثر شخصیت قایل میشوند، باید بنویسم که بنده هراسی ندارم و از تشویش شما درین مورداظهار سپاس مینمایم.

      نوشته اید که خود مختار هستید پس بفرمایید و هرآنچه میخواهید و یا درد دل دارید فریاد بزنید و بنویسید، بنده از هرگونه مشوره و یا توصیه برای شما و امثال شما پرهیز نموده و امید مینمایم که اگر باعث پریشانی خاطر شما شده باشم معذورم بفرمایید!

      خردمند باشید.

      عارف الف

    • دوست عزیز کابل پرسی آقای عارف جان الف سلام!
      متن های زیبای هردوپیام شمارا هم عنوانی خودم وهم عنوانی آقای گل احمد خواندم. درین باره که آقایان جولو کیانی وگل احمد خان کی ها اند ویا با خانوادهء نادری چه پیوندی داشتند وحالا روی چه علتی به افشاگری رو آورده اند فکرکنم نه من این حق را دارم که ازایشان بازجوئی کنم ونه هم کس دیگر. پیامهای کنونی تان با پیام اول تان کمی انعطاف پذیر تر معلوم میشود خوب است که با انعطاف وتنازل هم دیگر را درک کنیم. هرچند من لینکی را که شما درمورد شیعیان اسمعیلی درینجا گذاشته اید بازنکردم اما بموقع آنرا بازخواهم کرد واز این لطف شما سپاسگزارم اما عرض من حضورشما که مسایل چند دههء اخیر درمورد یک عده اشخاص تاثیرگذار درصحنهء سیاسی ونظامی افغانستان تنها با پی بردن به کنه عقاید دینی شان قابل حل نیست که مثلا فلان نفر بخاطری بداست که مربوط فلان مذهب است یا فلان نفر بخاطری خوب است که ازفلان مذهب پیروی میکند. درین کرهء خاکی درهردین ومذهب وکیش مکاتب فلسفی وغیره اشخاص مختلف خوب وبد وجود دارند که هرگز به خاطر تعلقات مذهبی ویا باورهای فلسفی شان نمیتوان اعمال شانرا سبک وسنگین نمود. زیرا درمتن آموزه های آن مکتب چیزی را می یابیم ولی اعمال شخص را کاملا درتقابل آن بهرترتیب بحث را مطول نمی سازم.
      خودم طوریکه درپیام انگلیسی خویش یاد آوری نموده ام یکی ازشاهدان عینی درگیری نظامی میان قوت های فرقهء هشتاد برهبری سیدمنصورنادری ونیروهای پولیس درحاکمیت استاد برهان الدین ربانی دراوایل حکومت مجاهدین درمنطقهء تایمینی کابل میباشم. این همان جنگی است که به درگیری تمام عیار میان حزب وحدت اسلامی وقت ونیروهای دولت وقت برهبری برهان الدین ربانی درتمام کابل منجر شد که روزی تفصیل آنرا خواهم نوشت. به نظر بنده سید منصور نادری عامل ازهم گسیختن و شکستن پیمان اتحاد میان نیروهای وقت دولت مجاهدین وحزب وحدت وجنبش ملی اسلامی شمال بوده است. آقای سیدمنصور نادری در دوران جنگ علیه شوروی نیز ازیکطرف با نیروهای حزب اسلامی وجمعیت همکاری می نمود وامنیت کاروان سلاح ومهمات احزاب مجاهدین را بعهده داشت وازطرف دیگر سیل ازامکانات نظامی از شوروی را نیز بدست می آورد. دست کم این دونفر(گل احمد وجولو کیانی) درین باره که حق بجانب استند. آقای سید منصور به قرار گفتهء یکی ازشاهدان عینی دراقامت گاه خویش درولایت بغلان چندین اطاق ملاقات برای احزاب وگروه های مختلف داشته است. کسی گفت اگر کسی نماینده گلبدین می بود وی را آقای نادری درهمان اطاق ملاقات می کرد که یک تصویر کلان ازگلبدین خان را بدیوار نصب کرده بود وبرای نماینده میگفت که من به این مرد خدا سخت اخلاص وارادت دارم. بهمین ترتیب نماینده گان شورای نظار وقت اگر با ایشان ملاقات میکنرد وی را دراطاق مخصوص یکه عکس از احمد شاه مسعود شهید را درآنجا نصب کرده بود ملاقات میکرد ومیگفت من به این مرد خدا سخت اخلاص وارادت دارم. حتی بنا برروایتی که نمایندهء مولوی محمد قل از دهنهء غوری را نیز آقای کیان دراطاقی ملاقات میکرد که عکس مولوی محمد یونس خالص درآنجا نصب بود. ازین روایات چنین معلوم میشود که آقای سیدمنصور هفت اطاق مخصوص جدا جدا برای رهبران پشاور نشنین ویکی برای احمد شاه مسعود شهید وچند اطاق دیگر برای رهبران شیعه مقیم ایران اختصاص داده بود .
      حالا وقت آن فرا رسیده است که تمام این اعمال وبرخوردها امروز باید از ذهن به قلم بیایند وصحت وسقم این موضوعات باید معلوم شود که بالاخره آقا سیدمنصور نادری کی است وچه میخواهد؟ چه خدمتی برای اسمعیلی ها انجام داده است؟
      اما تاجاییکه من نوشته های این دو نفررا خوانده ام فکر می کنم تا حد زیادی حق بجانب معلوم میشوند. زیرا اگر واقعا ادعاهای این دو غلط می بود تا کنون شاید یکی ازطرفداران آقای نادری می توانست به رد ادعاهای این دو اقدام بورزد.
      جالب این است که شما نیز خود اعتراف دارید که سیدمنصور نادری مقام مذهبی یا رهبری مذهبی فرقهء اسمعیلیه را درافغانستان ندارد سوال این است که پس این آقا کی است؟ ازکدام جایگاه وازکدام آدرس خواسته که صاحب این قدر دم ودستگاه نظامی وملیشه ایی شود؟
      اگر وی خودرا رهبر مذهبی وامام مذهبی اسعمیلیهای افغانستان نمیداند پس رهبر واقعی یا رهبران مذهبی که صلاحیت نماینده گی ازفرقه اسمعیلیه را داشته باشند وازمتن مردم برخاسته باشند کی ها اند؟
      چرا تمام اسمعیلی ها بدون تبعیض وتمایز سفیر وکیل ونمایندهء پارلمان و درمواقع لازم صاحب تشکیلات نظامی نیستند؟ کرزی به چه عنوان به درهء کیان رفته وضیافت این آقا را قبول میکند ایا او درخانهء کدام اسمعیلی فقیر وبیچاره مهمان شده است؟
      بناء من فکر می کنم که ولو این نوشته ها ازسر خصومت ودشمنی هم باشد بالاخره راه بجایی میرساند اگر امروز جنایات سیدمنصور نزد تان افشا معلوم نمیشود این را یقین بدانید که فردا وپس فردا باهمین مقالات پرده از روی جنایات دیگر برداشته میشود. واین آغاز کار است. اگر آقایون خانوادهء نادری چیزی برای دفاع داشته باشند باید ارائه کنند من نیز تاکنون حکم صد درصد برصحت ادعاهای مدعیان نکرده ام ولی میتوانم بگویم که ادعاها تاکنون قناعت بخش میباشند

    • آقای گوربز خان "عطاخیل "

      فرموده اید که:
      "
      جالب این است که شما نیز خود اعتراف دارید که سیدمنصور نادری مقام مذهبی یا رهبری مذهبی فرقهء اسمعیلیه را درافغانستان ندارد سوال این است که پس این آقا کی است؟ ازکدام جایگاه وازکدام آدرس خواسته که صاحب این قدر دم ودستگاه نظامی وملیشه ایی شود؟
      اگر وی خودرا رهبر مذهبی وامام مذهبی اسعمیلیهای افغانستان نمیداند پس رهبر واقعی یا رهبران مذهبی که صلاحیت نماینده گی ازفرقه اسمعیلیه را داشته باشند وازمتن مردم برخاسته باشند کی ها اند؟"

      محترما، در قدم اول، لطفاً به لینک مذکور قبلی مراجعه نموده و معلومات حاصل بفرمایید.

      ثانیاً خواهش میکنم مسأله دین،مذهب و سیاست را از یکدیگر جدا دانسته و در اظهار نظر خویش از صداقت و خردمندی ابا نورزید!

      ببین آقای عطاخیل؛
      برای آخرین بار و با وداع از این مباحثه فقط چیز یرا که در بارۀ آقای سید منصور نادری برایتان میتوانم بنویسم اینست که:

      به نظر شخصی بنده ایشان نظر به مجبوریت و شرایط ناگوار وقت با پشتیبانی ارادتمندان شان منجمله فامیل خود بنده به رهبری مقاومت مردم اسمعیلیه در مقابل زد و خوردهای داخلی و خارجی نایل شدند.

      مطمئناً در ته این جنگهای خانمان سوزِ گروهای درگیر، از تمام اقشار نجیب کشور کسانی هم متضرر شده و متأسفانه عضو از فامیل را از دست داده اند که من از عمق دل برای همه هموطنان شریک در چنین غم تسلیت عرض نموده و از درگاه متعال برای گذشتگان طلب آمرزش و برای بازماندگان ایشان صبر جمیل استدعا میکنم.

      خداوند بزرگ همه ما را در کردار و پندار نیک یاری رساند.

      والسّلام

    • دوست ارجمند عارف جان الف ، درپناه پرودگار جهانیان باشید . نشنیده اید که میگویند :
      دشمن دشمنم دوست منست . فضای آزاد کابل پرس? ایجاب میکند که هرکسی عقدۀ دارد بدل ، بنویسد و انباشته های دیرینه کدروت را از صندوقچۀ دل بیرون کند . آقای نادری را بگذارید که حتی خدای هستی ما هم دشمن دارد . من حقیر آقای سیدمنصور را نه از دور دسترخوان شان میشناسم بلکه از نشست های فرهنگی ، ادبی و اجتماعیی که به شهرمزارشریف دایر میشد و اشتراک همیشگی شان درین مجالس و دیدگاه های نیک و پرارزش شان را در بلند بردن سطح آگاهی مردم میشنیدم ، مرا وادار نموده تا همانگونه که دشمنان شان اظهار نظر میکنند ، دیدگاه های خویش را بنویسم .

      من دین حقیر مذهب فقیر هیچگونه ارتباط مذهبی و خویشاوندی با ایشان ندارم ، صرف آنچی دیده ام همین است که ایشان همیشه و در همۀ نشست ها طرفدار غنامندی اندیشه های ادبی و فرهنگی باشنده گان سرزمین خود بوده و در نخستین گام در شهر پلخمری بزرگترین کتابخانه را بنیان گذاشتند و طالبان مزدور آنرا به آتش کشیدند . همین کفایت میکند نام شان در نزد مردمان غیروابسته و حقیقت جوهمیشه به نیکی یاد گردد . پیروز باشید .

    • بعد سلام - نمیخواستم درین بحث شرکت کنم ولی سماجت آقای الف در مورد معصومیت سید منصور نادری مرا واداشت تا نکاتی را خدمت شما بعرض برسانم:
      اینجانب که بیشتر از 10 سال در ولایت بغلان دارای وظیفه ملکی رسمی بودم با سید منصور و فرزندانش از نزدیک آشنایی داشتم. گذشت زمان بسیار مسایل را از خاطرم زدوده ولی جسته و گریخته حقایق و اتفاقاتی را که به یاد دارم وشاهد ان چه حضوری و چه نقل قول هایی که در صحت ان هیچ شکی ندارم مینویسم.
      با اینکه هم کیش سید منصور نیستم ولی در چندین نشست شخصی با سید منصور از نزدیک نشسته و در مجالسش حضور داشته ام.

      • سید منصور شخص خوش لباس خوش سلیقه باده خوار بیسواد ودل بسته به شکوه و جلال واشعار تملق آمیز (به قول شما مجالس ادبی) است.
      • به هیچ قول و قرار خود ایستاده نبوده و اگر ضرورت شود شاید فرزندان خویش را هم فدای کیش شخصیت خود میکند.
        فرزندانش :
      • جاوید آغا( مرحوم) شرابخواره و کاکه طبیعت خراج وجوانمرد ولی سخت بی بند وبار که از همین سبب مورد بی لطفی سید منصور قرار گرفته بود( حتی یکروز سید منصور به جواب یکی از دوستان که گفته بود در مورد جاوید آغا چرا بی تفاوت هستی گفته بود که مثل جاوید هزاران فرزند دارم به غم کدامش باشم تو بیکار هستی) و به همین سبب جاوید خود را سخت توهین شده میدانست و با پناه بردن به شراب به حد افراط زندگیش را بر سر ان گذاشت.
      • سید جعفرآدم هوشیار شرابخوار و سخت زنباره که لیست تجاوزاتش به زنان چارا و ناچار شاید به هزار برسد و دست یافتن به چنین امکانی برایش بواسطه اردلی وی ( ضربه) زمینه سازی میشد. جعفر در نیرنگ و فریب دست سید منصور را از پشت بسته.
      • الفت آغا جوان خوش قیافه خوش تیپ با ادب و دور از دغدغه خانوادگی که گاه گاهی سر به افغانستان میزد.
        سید منصور تا جایی که موثق خبر دارم افراد ذیل را که مانع بزرگی در راه تحقق اداره مطلق العنانی خویش در بغلان میدید با ترور نوسط جلادان خویش چون قومندان شیرداد غوربندی قومندان حکیم ضربه و..از سر راه خویش برداشت:
      • قومندان مامور غیوراز فابریکه قند بغلان مربوط حزب اسلامی
      • قومندان تور بچه حاجی عبدالحکیم از قریه بالادوری بغلان
      • حاجی نواب قوماندان غند قومی از قریه حسین خیل که یکی از با شخصیت ترین و وطندوست ترین افراد در بین قوماندانان محلی بود.وی شخص تحصیلکرده و خدمتگذار مردم بود.
      • شاه قدم نیکپی یکی از جوانان تحصیلکرده پولیس از ولسوالی دوشی ازجمله منورین مردم اسمعیلیه که با یکه تازی سید منصور مخالفت میکرد.
      • صمد پویا قبلا معاون کمیته ولایتی بغلان که تلاش زیادی بخاطر ختم جنگهای تنظیمی بین جنبش و شورای نظار میکرد. حادثه طوری ساخته شده بود که سید منصور شخصا با ایشان همسفر بود و داخل طیاره منتظر پرواز بودند.با شروع پرواز سید منصور به بهانه یی از طیاره پایین شده و متباقی مسافرین بشمول شاه قدم نیکپی پرواز کرده و بعد از ساعتی پرواز طیاره سقوط میکند و همه مسافران به قتل میرسند. شاید بمی در طیاره تعبیه شده بود!! قابل یاد اوریست که طیاره مربوط سید منصور بود.
      • 3 بار سو قصد ناکام علیه سید حسام الدین پسرکاکایش مشهور به قوماندان عمومی که موصوف انسان نیک و خلاف حکومت خود کامه سید منصور بود.
        سید منصور تمام دارایی های عامه در بغلان را به یغما برد. وی توسط پیش خدمت خاصش انجنیر معراج تمام موسسات دولتی خصوصا نساجی پلخمری و سمنت غوری را تاراج کرد.
        مواردی را که نگاشتم عاری از هر نوع ذهنی گری حقایق محض است و بس.
        با احترام
        ماما فرید
    • بار دیگر خدمت عارف جان الف سلام وعرض ادب دارم!
      دوست عزیز!
      لینک مربوط به تاریخچه وتشکیلات مذهبی فرقهء اسمعیلیان درجهان را به زبان انگلیسی بازکردم برایم آموزنده بود. هرچند قبلا نیز چیزهای مشابه را خبرداشتم اما این این صفحه بصورت مشرح وتاریخ وار از داده های اسعمیلی ها در کشورهای مختلف بحث کرده که بر معلومات بنده افزود ازلطف شما تشکر.
      اما اصل مطلب: آقای الف!
      من طوریکه درپیام اول خویش به شما گفتم که سبک وسنگین کردن افراد بخاطر تعلقات مذهبی یا باورهای ایدیالوژیک شان دربسیاری موارد نزد من کار عاقلانه نیست . پس من تمام اعمال سید منصور نادری را برخاسته ازباورهای مذهبی وی ندانسته وا اسمعیلی بودن وی نزد بنده معیار قضاوتهایم نیست.
      زیرا این تنها سید منصور نادری نیست که درطول چند دههء اخیر یکی ازبازیگران سیاسی ونظامی محلی درشمال افغانستان بوده است. کسان دیگری هم غیر از نادری وجود دارند که اکنون درسایت ها برضد یا بر طرفداری آنها چیزهای نوشته میشود. واین بستگی به شعاع وجودی شان دارد که چقدر درحوادث چند دههء اخیر تاثیرگذار بوده اند.
      رابطهء دیانت با سیاست درطول تاریخ نه تنها دراسلام که دربسیاری ادیان دیگرهم روابط پیچیده بوده و است که پرداختن به آن ازحوصلهء این پیام من خارج است.
      ولی چه شما بپذیرید ویا نپذیرید مردم عامه درافغانستان به آقای سید منصور نادری به حیث پیشوای مذهبی یک فرقهء مذهبی نگاه میکنند. شاید نزد خواص وکسانیکه از حقیقت تشکیلات دینی اسمعیلیه باخبر استند این موضوع حل باشد ولی اکثریت بی خبر وعوام را چگونه میتوان قانع ساخت که سید منصور نادری هیچ کاره است؟ خوب ، باشما تا جایی شاید موافق باشم ازاینکه وضعیت درافغانستان درطول چند دهه اخیر ازنظرنظامی وسیاسی طوری شکل گرفت که اسمعیلی ها نیز به یک قوت نظامی ضرورت داشتند تا ازخودشان دفاع کنند اما اگر ادعای مخالفان یا اشخاص بی طرف که درکابل پرس نظرداده اند که اکثرا خود اسمعیلی میباشند درست مورد تحلیل وارزیابی بیطرفانه قرار گیرد چنان میرساند که آقای سید منصور نادری چندین قدم بیشتر از ازیک ضروت به جنایاتی دست زده است که توجیه نمودن ودفاع ازآن خیلی مشکل بنظر میرسد.
      یک رهبر یا نمایندهء فرقهء دینی که ادعای خرد ورزی دارد باید ازهمه بیشتر درراه رشد وتقویهء سطح دانش وفرهنگ حداقل پیروان خویش یا همکیشان خویش میکوشید وآن داده های علمی را که اسمعیلی ها ازخویش درمصر وتونس درتاریخ تمدن اسلام بجا گذاشته اند وحتی حالا درکشورهای نظیر پاکستان وبنگلدیش بهترین ومدرن ترین خدمات طبی را بمردم عرضه میکنند این آقا درافغانستان چه کرده است؟ بمقایسهء دیگر همکیشان اش در دیگر کشورها آقای سیدمنصور نادری درافغانستان چه سهمی در برقراری حد اقل یک ادارهء سالم و مردم سالار در ولایت بغلان گرفته است وحد اقل چند نفر ازجوانان منطقهء خویش را یا مریدان خویش را جهت تحصیل به کشورهای اروپائی فرستاده است؟ این درحالیست که رهبری جهانی اسمعیلیه مردم را خصوصا مسلمانانرا به فراگیری علوم وفنون و استتفاده ازدانش وتکنالوژی معاصر تشویق وترغیب میکند. پس این آقا آیا حداقل پیام رهبری اسمعیلیه را به پیروان خویش رسانده است؟
      آیا ترکیز به کارهای نظامی وتوجه به ترور فزیکی اشخاص مخالف برای شخصی درحد اقای سیدمنصورنادری قابل توجیه است؟ این چه خدمتی بود که آقای نادری برای خود ودیگران نموده اند که حالا حتی نزدیکترین هم کیشان خودش ازظلم وجبروت وی خودرا پنهان نموده ودرکابل پرس به افشاگری می پردازند؟

      نشما درجای چنین فرموده اید: "
      نظر شخصی بنده ایشان نظر به مجبوریت و شرایط ناگوار وقت با پشتیبانی ارادتمندان شان منجمله فامیل خود بنده به رهبری مقاومت مردم اسمعیلیه در مقابل زد و خوردهای داخلی و خارجی نایل شدند".

      حال پرسش ازشما این است که این مجبوریتها چه بودند که به ترور وکشتن افراد مخالف سیدمنصورنادری انجامیده است وهمه انگشتهای اتهام بطرف وی نشانه رفته است ؟ امیدوارم که با پیامگذاری خویش وداع نگوئید زیرا طوریکه میدانید صفحهء کابل پرس? برای جستجوی حقایق پشت پرده برای همه گان یکسان فرصت را مهیا کرده است وشما نیز حق دفاع را ازاشخاص مورد نظر خویش دارید.

    • دوست ارجمند فرید جان ، بخاطر خودمانی و دوستی بیشترماما جان !

      بفرمودۀ مرحوم داکتر نجیب ، اگر بدین متر ها گز نمائیم ، باور داشته باشید درین زیاده از سه دهه جنگ خانمانسوز با مطالعه شرایط جاری سرزمین مان ، هیچ شخصی در اوغانستان نیست و نخواهد بود که بخاطر رسیدن به قدرت ، دارایی ، چوکی و جاه و بزرگی چها که نکرد ، بجایی نمیرسیم . شما اگر لستی ازین رهبران چپ و راست درست نمائید و یکی از آنان را که آدم راست ، درست ، منطقی ، غیروابسته ، بیگناه و و باشد میتوانید بیرون نویس نمائید ؟ به باور من حقیر هرگز نه ! تمام خوبی و زشتی های را که ما امروز در ارتباط رهبران چپ و راست مینویسیم به اساس قانون نسبیت است و بس ! یکی را نسبت به دیگری داوری و سنجش میکنیم ، فقط همین .

      دوست ارجمند ! شما میتوانید از بین این رهبران ، آصف محسنی ، مزاری ، محقق ، خلیلی ، اکبری ، سیاف ، ربانی ، حکمتیار ، ملاعمر و سید منصور که هرکدام در بخش مذهب خود سنگ جانشینی پیغمبر را به سینه میکوبند ، آدم با تقوایی را که شایسته گی رهبری را داشته باشد پیدا نمائید ؟ باز هم به باور من حقیر هرگز نه ! پس نسبت به همۀ این رهبران قرون وسطایی سید منصور آدم متمدنی است . بفرمودۀ خودتان ، خوش لباس است ، با سلیقه ، خوش برخورد و شرابخوار است (منکه شخصأ خودشانرا در حال شرابخواری ندیده ام ، در قسمت فرزندان شان شاید ) ، در قسمت نگهداری ادبیات و فرهنگ سرزمین خود نسبت بدیگررهبران احترام وتوجه دارد ، در بلند بردن سطح سواد و آگاهی مردم به کتاب و دانش امروزی ارج قایل است و و و .

      اگر آقای سید منصور نادری درین میدان چور و بگی بگی چند ساله چند نفر رقیب سیاسی و مذهبی خود را از بین برده ، شاید واقعیت داشته باشد و باز هم همان وجیزۀ مردمی مصداق گفتار ماست که میگویند :
      خــدا کــیرا قــدرت نداد که ظـــلم نکــرد و کــیرا پــول نداد که ســـود نخــورد !

      پیروز و جانجور باشید ماما جان .

    • آقای الف! اولاً ـ معذرت میخواهم که نسبت مصروفیت زیاددر جواب شماکمی تاخیر رخداد. ثانیاً ـ واقعانه و براستی شمارا نمی شناسم ونه از طرز عقاید و باورهای تان اطلاع دارم و حتا نام شما برایم آشنا نیست. همچنان به نظرم اگر از کار بردکلمۀ کسرِ شخصیت متاثر شده باشی ولی اگر در حالت نارمل عبارت تحکم آمیز " اکیداً توصیه میدارم "خود را با تعمق مرور میکردید و مقام اتوریتۀ خطاب کننده و نیز مخاطب آنرا مطمح نظر قرار میدادید، آنگاه واژۀ کسرِ شخصیت یا بزعم شما " کثر شخصیت "آنقدر باعث تاثرتان نمی شد. بهر صورت بگذریم ازان، دیگر اینکه عبارت عدم وابستگی وارتباط بنده را با جناح ها، نهاد ها و شخصیت ها " خود مختار " تعریف داشته اید که چنین تحریفی از شخصیت دانشمندی چون شما بعید مینماید. معهذا بنده ابداً فریاد نمی زنم بلکه واقعیت ها و حقایق جامعۀ مارا بیان میدارم که به نظر من به تصویر کشیدن حقایق باعربده جویی فاصله دارد. در پارا گراف دیگری از نوشتۀ تان بازهم عبارات بنده رابه تحریف گرفته اید، درست است که من اغلب مریدان جناب آقای شمارا بی سواد گفته ام که یک حقیقت مبرهن است ، ولی آنهارا " مریدان کور و بی عقل " نگفته ام. انگیزۀ چنین تحریفی را جز به تحریک احساسات آنها به چیز دیگری نمی توان حمل کرد. بازهم می گویم که تحریف نوشتۀ دیگران شایستۀ شان یک نویسنده نیست. در پایان پیام تان از دادن لقب برای بنده تذکرداده اید آری لقب دادن از دست هر صنف دوی مکتبی بر می آیددر واقع ادب و تربیت فامیلی خودرا به نمایش می گذارد، وقتی حرفی درست و حسابی برای گفتن نداشت با نام گذاری ها و دادن لقب خاطر خودرا تسلی میدهد.هکذا ازسیا ق تحریر تحکم آمیز شما جانبداری از سید منصور استنباط می شد، حال که طرفداری ازین خانواده را رد کرده اید، بنده هم مناظره و مباحثه را با شما مختوم شده می پندارم. اما در پیام تان عنوانی آقای عطاخیل باز هم انگشت انتقادرا جانب این حقیر نشانه گرفته اید که نا گزیر به چند مورد آن اشاره میشود:
      اینکه بنده را شریک دستر خوان ودر جمع " به دو چشم صاحب دم ها " حدس زده اید، باید بعرض برسانم که این حدس شما در مورد بنده درست نیست زیرا زبان من به این گونه عبارات خفت انگیز که انسان را ازمقام شامخ انسانیت به حضیض ذلت وپستی سوق میدهد، عادت ندارد.اما از جولو کیانی چیزی نمی دانم همانطوریکه با شما آشنایی ندارم اورا نیز نمی شناسم، صرف دو مضمون اورا در همین سایت مطالعه کرده ام. لزومی ندارد تا کسی شریک دستر خوان، همبزم و هم مجلس کسی باشد تا به راز و رمزش پی ببرد. کارنامه های " نجیبانۀ " این خانواده اظهر من الشمس است و اکثریت مردم منطقه ازان آگاه هستند، ویدیو های جناب و ارجمندی اش جعفر در دسترس است که اتهام هم مجلس بودن و شریک دسترخوان دیگران را منتفی میسازد. همانطوریکه خاطرات جالب و عکاسی های مستند مرید های ادیب ایشان مدیر اسماعیل و آقای صیام از محافل شبانه و نجیبانۀ عالیجنابان هویت واقعی قداست " پیری " شانرا سالها قبل بر ملا کرده بود.
      ثالثاً ـ شما درمورد "سر حد و حریم اختیار، شایستگی و لیاقت سوال و جواب در بارۀ امامت و تشکیلات اداری اسماعیلیان " فرموده اید که گویا مسؤولیت و مکلفیت مذهبی بنده عدم ورود درین موارد را ایجاب میدارد، بنده نیز با آن موافقم و همواره این خط سرخ را رعایت کرده ام ولی موضوع مورد اختلاف بنده و شما نیز همین خط سرخ است، زعم وباور شما از امامت و تشکیلات اداری اسماعیلیان اوتوریته،حاکمیت و سلطۀ سید منصور است. در صورتیکه نظر به عملکرد های موصوف او یک جنگ سالار و رییس حزب پیوند ملی است که البته این یک حقیقت مسلم و انکار ناپذیر میباشدواز همین طریق او واصحابش به شورا راه یافت.در حالیکه امامت اسماعیلی پیروان خود را از حزب و حزب بازی، جنگ افروزی و تشکیلات و دسته بندی های نظامی مطلقاً بر حذر داشته و اکیداً نهی کرده است.
      همچنان تذکر داده اید که " عدۀ از مردم ایشانرا پیر عقاید شان تلقی میدارند"آری، هر فرد دارای آزادی اراده و عمل است، و آزادی اراده و عمل حق مسلم و طبیعی هر فرد است. "پیر " شمردن او مورد اعتراض نیست، زیرا در هر گوشه و کنار ملکت ما پیر های عدیده وجوددارد. اما این "پیر تراشی " با استفادۀ سوء از نام مذهب اسماعیلیه در قالب " رهبری و سرپرستی " امور مذهبی جامعه مطرح است که مورد اعتراض می باشد، زیرا مجامع دیگر آنرا به طریقۀ اسماعیلیه ار تباط میدهند، طریقۀ که سرلوحۀ برنامۀ آنرا خیروفلاح انسان تشکیل میدهد و امروز اصل " پلورالیزم " به باروری و غنای آن افزوده است. قبلاً ما دیدیم وقتی کیان بدست طالبان افتید چگونه هفته نامۀ اردو زبان ضرب مومن مورخ 28 اگست 1998 آثار و علایم شنیعه و قبیحه و شرم آور آقای شمارا مستند بنام نمایندۀ بلند مرتبت آغاخان در افغانستان توأم باعکس های مستند از آشیانۀ عقاب نشر نمود. که البته باز هم کارنامه های ننگین او به نام طریقۀ اسماعیلیه در افغانستان ختم میشود. (مگر اینکه آقای شما آیین وعقاید خودرا جدااز طریقۀ اسماعیلیه اعلام بدارد) بآنهم اگر ساحۀ فعالیات آقای شما منحصر به سر پرستی حزب پیوند ملی اش متمرکز بماند و عرصۀ تحقق ایده های جنگ سالارانه اش مردم جفا دیدۀ اسماعیلیه نباشد، ضر وزیانش به یک جمعیت که مورد تظلم وتعدی واقع شده نرسد، از تفتین، نفاق افگنی وحشت و تروردوری جوید ، بگذارد که مردم صلحجوو بی آزار اسماعیلیه به زندگی صلح آمیز خود ادامه دهد، مطمیناً کسی به او کاری نخواهد داشت.
      آقای الف! دیگاه امامت اسماعیلی در زمینۀ سیاست روز ـ سیاستی که امروز به ابتذال گراییده ـ بکلی روشن است. زیرا وقتی سیاست از مسیر اصلی اش که انجام خدمت به خلق و رهبری توده بسوی ترقی و تعالی ووحدت اجتماعی است، منحرف می گرددودر خطی قرار میگیرد که جز نفاق و شقاق و عقبگرایی توده ها تا عصر حجر دیگر دست آوردی نمیداشته باشد. لذا در چنین حالتی است که امام حاضر اسماعیلیه دخالت در سیاست را برای پیروانش بطور قطع منع کرده است، واجازه نداده است که جامعۀ اسماعیلیه تحت هیچ گونه شرایط و حالتی به تاسیس حزب سیاسی اقدام ورزیده و به دسته بندی های نظامی رو آورده و جامعۀ اسماعیلیه را آلوده کند. اما آنطوریکه معلوم است ار تباط عقیدتی خانوادۀ نادری با امامت اسماعیلی سالها قبل قطع شده بودولی با پوشیدن نقاب نمایندگی دروغین از مقام امامت اسماعیلی به فریب مردم ساده و خوش باور اسماعیلیه به بقای خود ادامه میداد. این سلاله دراثر جنایات بیشماری که در ساحات شمال کشورانجام داده بود در زمان داود خان زندانی و در طول رژیم خلقی هادر زندان باقی ماندند. درزمان کارمل وبا سپردن تعهد مبنی بر خدمت گذاری رهاگردیدند، چون رژیم دست نشانده در اثر جنگ های چریکی مردم بپاخواسته در تنگنا قرار گرفته بود، لذاسید منصور با اغتنام ازین فرصت پیش آمده در صدد شد که با تشکیل فرقۀ ملیشه ای و احراز قدرت نظامی اِعادۀ حیثیت نماید و از برکت این خدمتگذاری به رژیم مزدور کسب اقتدار نموده و صاحب دم و دستگاه و جاه و جلال گردد. موصوف در خدمت رژیم مزدور قرار گرفت و از اهداف استراتیژیک آن توسط نیروی جوانان اسماعیلی دفاع و حراست کرد. در اثر خود خواهی مفرط و بلند پروازی بی حدو حصری که داشت دخالت در سیاست را بر گزیددر حالیکه باالفبای سیاسی هم بیگانه بود و خدمتگذاریی ظلمه را سیاست می پنداشت. لذا جامعۀ بی آزار و اقلیت اسماعیلیه را عملاً در زدوبند های پلیدسیاسی و دسته بندی های کثیف نظامی عمیقاً داخل گردانید، که در نهایت مردم اسماعیلیۀ افغانستان بر علاوۀ داشتن بر چسپ کمونیستی صبغۀ یک فرقۀ جنگ افروز و چپاولگر را نیز در صحنۀ سیاسی و اجتماعی افغانستان کمایی کرد. سید منصور سپاس و قدردانی خودرا از رژیم مزدور بعد از سقوط کارمل طی مصاحبۀ با ولادیمیر ویستوک روز نامه نگار روز نامۀ ایز ویستیا مورخ 27 جون 1988 چنین اظهار داشت:
      "... ما باید عدالت را نسبت به ببرک کارمل مرعی بداریم، او همۀ مساعی و نیروی خود را بکار برد تا انقلاب به معنای واقعی آن پیاده گردد...او کار زیادی به مسلمانان افغان انجام داد و ما از روی خلوص نیت اورا احترام مینماییم. خط مشی مصا لحۀ ملی که از سوی رییس جمهور نجیب الله اعلام گردید، توافق کلی با اصول بنیادی اسلام دارد... ما خواهان همسایگی نیک افغانستان و شوروی هستیم...ما به هیچ کسی اجازه نمیدهیم که به همسایۀ شوروی ما زیان رساند."
      آقای الف! در گفتگو با بنده از ارتباطات خویش با این سلاله انکار ورزیدید، ولی به اعتراف خودت که از سالها قبل حامی و طرفدار این خانواده بوده ایداستنباط بنده از نحوۀ کاربرد عبارات تحکم آمیز تان درست بوده است، زیرا ادبیات تحکم گونه وکاربرد عبارات آمرانه از خصوصیات حلقات خاص و دلقکان دربار این سلاله است.چون در مدار حکمروایی این خاندان صداقت وراستی حکم کیمیارا دارد، لذا هرکه با ایشان سرو کار داشته باشد او نیز از صداقت تهی میگردد. باقی حرف ها باشد برای بعد، یارزنده صحبت باقی.

  • دوستان محترم شریک در بازتاب نظرات درین مباحثه؛
    با درود فراوان،

    اگر چه ازین مباحثه وداع گفته بودم ولی چون آداب انسانی تقاضادارد که هیچ سلامی بی علیک و هیچ پیغام و پیامی بی جواب نماند، بناعاً کوشش میکنم نظر و پاسخی آخری را که مربوط به خودم میشود دارئه بدهم:

    اولاً اینکه من در چهار پیام قبلی چند نکته را عمداً بصورت قطعی مشخص نساختم چونکه دلیلی داشتم ولی در بیان سخنانم مطمئن باشید که از صداقت بدور نرفته و هرگز نخواهم رفت.

    من میخواستم اقلاً برای خودم اگر هم شده ثابت بسازم که با آنکه مدعی خرد، مدنیت و منوریت هستیم ولی خیلی زود احساساتی شده و با شنید چند حرفی بدون اینکه قضیه را از ریشه بررسی نماییم تحقیق و برداشت درست نماییم، با وصف اشتباهات متعددی، عجولانه به قضاوت بی انصافانه نشسته حکم صادر مینماییم.

    بطور نمونه؛ دوستی مرا با اظهار نطر در اولین پیامم، در ردیف هواداران آقای سید منصور نادری قرار داد. و در پیام بعدی مخاطب با آقای عطاخیل:

    "اگر برداشت و قضاوت شما از چنین مشوره، بنده را در صف هواداران جناب سید منصور نادری قرار میدهد باید به عرض برسانم که بنده هرگز آنقدر نزدیکی با فامیل و خاندان سید منصور نادری کیانی نداشته ام تا بتوانم در بارۀ ایشان معلومات و یا قضاوتی ارائه بدهم".

    نظر ایشان تغیر کرد. و با در نظر داشت همین نبشته و نیز با پیشکش اعتراف بعدی در پیام سومی ام یعنی:

    "به نظر شخصی بنده ایشان نظر به مجبوریت و شرایط ناگوار وقت با پشتیبانی ارادتمندان شان منجمله فامیل خود بنده به رهبری مقاومت مردم اسمعیلیه در مقابل زد و خوردهای داخلی و خارجی نایل شدند".

    گل اجمد جان فیصلۀ نهای شانرا چنین حکم فرمودند:

    "آقای الف! در گفتگو با بنده از ارتباطات خویش با این سلاله انکار ورزیدید، ولی به اعتراف خودت که از سالها قبل حامی و طرفدار این خانواده بوده ایداستنباط بنده از نحوۀ کاربرد عبارات تحکم آمیز تان درست بوده است، زیرا ادبیات تحکم گونه وکاربرد عبارات آمرانه از خصوصیات حلقات خاص و دلقکان دربار این سلاله است.چون در مدار حکمروایی این خاندان صداقت وراستی حکم کیمیارا دارد، لذا هرکه با ایشان سرو کار داشته باشد او نیز از صداقت تهی میگردد. باقی حرف ها باشد برای بعد، یارزنده صحبت باقی".

    حالا مقصدم را از این گفته ها واضح تر میسازم:

    ببینید آقایان محترم، شخص خودم در بین سه روز و با بیان 4 پیام کوتاه مرتکب چقدر اشتباهات شده ام آنرا گل احمد جان لیستوار درج نموده و بر رخم نمایان کردند. از زحمات ایشان ادای سپاس و به خاطر راحتی خاطر شان باید بنویسم که لطفاً یکبار دیگر به اعتراف نامه ام توجه نمایید که گفته ام "منجمله فامیل خود بنده"

    درین جا منحیث یک فرد متدین و خردمند یک حقیقت را فراموش نکنید که در دنیای آزاد امروز هر شخص باپای خود راه رفته و خود تصمیم میگیرد و خود او نیز اجازۀ انتخاب دارد اگر میگفتم با پشتیبانی منجمله خودم و فامیلم، آنوقت حرف و موضوع جدا میبود.

    طوریکه قبلاً هم نوشته بودم من 32 سال از عمر 51 سالم را متأسفانه از وطن دور بوده و در دوران این همه جریانات و وقایع ناگوار و خشونت بار کشور مسافر بوده ام و هیچگونه ارتباط نزدیکی با ایشان و یا هیچ گروه مقاومتی و یا حملوی دیگری راهم نداشته و نه هم دارم.

    مشوره و تاکیدم از روی یک وجیزۀ رایج یعنی هر قدر تُف با بالا بیاندازی بروی خودت بر میگردد. بود

    و بلآخره به همین نتیچه رسیده ام که ما انسانها قادر به قضاوت عادلانه و منصفانه نیستیم.

    پس بهتر خواهد بود که از امر خداوند بزرگ که میفرمایند:

    " در کار های دین قضاوت را برای او واگذار شویم و در جای دیگری از قرآن کریم میفرمایند که از خدا، رسولش و اولی الامش اطاعت نموده و اگر نزاع دربین دارید وحل نمیتوانید حل آنرا برگردانید به رسول خدا" و در دنیای امروز به عقیده من به جانشین آن حضرت (ص).

    سرکشی ننماییم.

    و ضمناً دین اسلام حکم مینماید که مومنان با هم خواهر و برادرند و ارشادات امام زمان هم شامل این امر بوده و برای وحدت و اتحاد در بین موئمنین همیشه دعا مینمایند.

    بناعاً بنده تصمیم گرفته و با تکرار چند جمله ذیرین،

    http://kabulpress.org/my/spip....

    با تشکر از برادران و دوستان خوب و دانا همانند مزاری صاحب و دیگر عزیزان خردمند، خدا حافظی مینمایم.

    "ای کاش مدعیان روشن فکری به جای دنبال کردن جنایات اتفاق افتاده یا نیافتاده در طی بشتر از سه دهه گذشته؛ انرژی و توانایی، درک و دانش ایشانرا در راه پیشرفت، ترقی و بهبودی کشور بربادرفته ما بکار میبردند و آتش نفاق، کینه توزی و بربریت را شعله ور تر نمیساختند.

    درست است که خداوند اجازه قصاص و یا مجازات داده ولی عفو و بخشش، گذشت و تقوی را بیشتر ترجیح میدهند.

    آنچه گذشت واپس نیاید ولی ازگذشته آموختن و بر روی آن کاشانه امیدی از محبت ساختن، نتیجه اش، همانند این خواهر محترمه که الگوی آنست،افتخار آوری خواهد بود.

    من بیشتر از 32 سال است که از وطن دورم و شخصاً هر ضرر جانی، مالی و یا جنایتی که به دوستان و اقاربم رخ داده است، خدای بزرگ را شاهد دانسته و عاملینش را میبخشم اگر گناه و جنایتی از من و فامیلم رخ داده باشد با شرمساری و ندامت طلب بخشش مینمایم. دعا میکنم که تمام ما مردم افغانزمین بجای خصومت، دست محبت و برادری بسوی یدیگر دراز نموده و یک مشت و یک صدا برای آبادی کشور کمر همت ببندیم و نگذاریم وطن ما و مردم ما بیشتر ازین بدبخت تر و حقیر تر شوند.

    ای وطندار دوستت دارم. ای وطن دلم برایت میسوزد".

    • آقای الف!در پیام فوق عنوانی دوستان و نیز مخالفان خویش پس از بر شمردن موارد چندی از قبیل قضاوت های نا بجای بنده و غیره موارد به مسأله ای اصلی و اساسی تماس گرفته اید که " در کارهای دین قضاوت رابه خدا وا گذار شویم" بنده نیز با این نظر شما کاملاً موافقم. ولی تاجاییکه از ورای نظریات شما بر می آید امور دین از دید گاه شما خانوادۀ نادری است که آنهارا در قطار " حدود دین " به حساب می آورید،که بنده کلاً با آن مخالفم. چه، از نظر ماسید منصور یک جنگ سالار است که دست هایش تا مرفق به خون دانشمندان، منورین، عالمان، شخصیت های ملی و مردمی آغشته است. و هنوز هم مصروف طرح پلانهای ضد مردمی و دینی است، گرچه خودش در ویلای میلیونی اش در تاشکند لمیده و لی طرحهای شیطانی خودرا از طریق اعضای خانواده و ایادی وعمال خود پی گیری مینماید. همین نکتۀ مورد اختلاف بنده با شماست بقیه حرف ها همچون قضاوت تعجیل گونه یا نادرست " فلسفه سرایی" بر شمردن اشتباهات انشایی و نوشتاری غیره وغیره همه فرعی هستند.
      تذکر آیت اولی الامر و سرپیچی نکردن از دستور جانشینی حضرتش (ع) اُس اساس و جوهر اخلاق طریقۀ ما را تشکیل میدهدکه بایستی زبانی و بخاطر فریب جامعه نه بلکه در عمل تحقق یابد. وقتی اولو الامر دستورمیدهد که " باید بیطرف بمانید" پس باید تبعیت کرد. زمانی که هدایت می شود" در سیاست دخالت نورزید" حزب سیاسی نسازید، ازدسته بندی های نظامی بپرهیزید، باید با اخلاص وعقیدۀ کامل زمینۀ تطبیق و طرز العمل تحقق آن را جستجو کرد و در عمل پیاده نمود. آنگاهی که میگوید بین خود همچون برادران و خواهران زندگی کنید، نباید برادران را کشت و به خواهران تجاوز کرد.
      توصیه ومشوره وجیزۀ رایج تُف سربالا ی شما وقتی نسبت به ما مصداق پیدا میکرد که مرتبت ادعایی "سرپرستی مذهبی" و مدیریت دینی عالیجنابان مورد تایید ما میبود، وقتی او در اثر بلند پروازی های ناموجۀ خدمتگذاری به رژیم مزدور جوانان ساده و بی تجربۀ اسماعیلیه را در جنگ های غیر عادلانۀ پغمان، میدان وردگ، لوگر ، ساحات شمال کشور ونیز سایر مناطق جنگی به کشتن نمیداد و نفرت و انزجار جوامع همجوار و برادر را نسبت به مردم اقلیت و بی آزار اسماعیلیه برنمی انگیخت، درانصورت اگر بر خلاف او چیزی می نوشتیم آنگاه " وجیزۀ تُف سربالا ی مروج " شما نسبت به ماموجه می بود.
      آقای الف! اگرفرمودۀ عبارت" ادعای روشنفکری" شما بنده باشد،فکر میکنم اهانتی به مقام منیع روشنفکر خواهد بود، زیرا با کمال خضوع اظهار میدارم که بنده ازان کوچه عبور هم نکرده ام. شعله ور ساختن نفاق، کینه توزی و بربریت از ما و امثال ما طبقۀ عاجز ودر مانده که با امرار معاش خود درتقلا هستیم اصلاً و ابداً ساخته نیست. باز هم تکرار میکنم وقتی قشر تحصیل کرده و باسواد و افراد بادانش جامعه مانند سید احمد برخوردار استاد فاکولتۀ حقوق، ابراهیم آرزو، شاه قدم نیکپی، تورن نور محمد و ده ها شخصیت بارز مردمی روی اختلاف نظر ـ که البته اختلاف نظر و آرا در هر نظام و سیستمی یک امر قبول شده وعام است که باید آنرا ازطریق دیالوگ و گفتگو حل ساخت ـ بیرحمانه به قتل رسانده میشوند،اگر به زعم شما آنرا جنایات بیشتر از سه دهه می پندارید که باید دنبال نشود، همین چندی قبل دختر علاء الدین شاه عضو فعال شورای زنان ولایتی بغلان که جناب وجود اورا مایۀ ناکامی خود در انتخابات شورامی پنداشت با فیر تفنگچۀ تروریستانش در ستون فقرات فلج و او را خانه نشین ساخت، یا ترور حبیب پسر مکی علی جمعه جوان رشید و فعال که مانع دوسیه سازی عمالش در ادارت دولتی بود با فیر مرمی در گلویش تا حال در حالت مفلوج در آغاخان هسپیتال کراچی تحت تداوی قرار دارد. پس کی باقی میماند یا جرأت میکند تا با این همه ارعاب ووحشت آفرینی بازهم انر ژی، توانایی، درک ودانش شانرا در امر ترقی ، عمران و بهبودی جامعه و کشور مصیبت زدۀ خودبکار اندازند. البته منظورم جامعۀ اسماعیلیه مااست، حمل بر دیگران نشود.
      افتخار آفرینی بانو فاطمه اکبری را برخ ما کشیده اید، ما نیز به نوبۀ خود این احساس نیک و انسان دوستانه و همت عالی اورا تقدیر می نماییم،مرحبا صد مرحبا به چنین همت بزرگ، اگر باز هم حمل بر انتقاد نشود لطفاً آنرا به عالیجنابان انتقال دهید تا یک فیصد ازدست رنج مردم بینوای اسماعیلیه را در امر تحصیل، تدارک کارو تهیۀ سرپناه برای بیوه زنان، یتیمان ودر ماندگان که نان آوران شان جان های عزیزخویش را در راه " فرقۀ نظامی ـ عقیدتی " عالیجناب فدا کردند، بکار انداخته جبران گذشته را نمایند. البته باز هم اینها ست که باید زمینۀ خصومت گذشته را ازبین برده، دست محبت ودوستی را بسوی مردم خود دراز کرده به خود و خانواده اش افتخار بیافرینند. بگفتۀ سعدی : تواضع زگردن فرازان نکوست ــ گدا گر تواضع کند خوی اوست.

    • کتابخانۀ سید منصور:تقریباً در اواخر سالهای حاکمیت داکتر نجیب سید منصور توسط یک تاجر افغانی که شریک بزینیس او بود یک تعداد کتاب فارسی چاپ ایران را بمنظور استفادۀ طبقۀ باسواد اسماعیلیه تورید کرد.اما قبل ازینکه مورد استفادۀ طبقۀ باسواد اسماعیلی قرار گیرد، یکتعداد کتب معتبر و مفید آن مورد دستبرد این و آن قرار گرفت و در بازار سیاه قاچاق گردید.بقیۀ آن قبل از اشغال کابل از سوی احزاب اسلامی به پلخمری انتقال یافت.چون مدیریت سالم در راس آن نبودواز طرفی هم کسی با روش کتابداری آشنا نه و بالاتر ازهمه فساد اداریی که وجود داشت،در مجموع همه نتوانست ازان کمال استفاده را نماید، یکتعداد آن به یغما رفت، باقیماندۀ آن وقتی طالبان پلخمری را به تصرف در آوردند،از سوی آنان نابود گردید.گرچه در دوران کنونی ایجاد کتابخانه مشکلات سابق را ندارد و با یک مقدار پول یک محل نسبتاً مناسب و یکی دونفر کتابدار و اداره چی باسواد این مأمول تحقق مییابد. بآنهم ایجاد کتابخانه یک عمل نیک و خیر است که در امر ارتقاء اندوختۀ علمی وفرهنگی جامعه می افزاید وفی ذاته قابل تقدیر است.و هرکه یک قدمی در امر اعتلا و پویایی فرهنگ ودانش انسانی بردارد قدم او سزاوار ارج وتحسین است.

      اما برخی چیز ها است که به شرایط عینی وذهنی نیازداردکتابخانه ازان جمله است. وقتی در جامعه شرایط صلح آمیز بر قرار باشد، طبقۀ باسواد وقشر روشنفکر جامعه که مراجعین اصلی کتابخانه را تشکیل میدهند، تامین جانی داشته و از تشوشات فکری و دماغی فارغ باشند میتوانند عطش فکری و ذهنی خودرا از طریق کتابخانه مر فوع سازند. اگر در جامعه شرایط جنگی نافذ باشد، هرج و مرج و نا امنی مردم را تهدید نماید، افراد وآحاد جامعه بخصوص طبقۀ باسواد، معلمین و استادانش در گوشه و کنارسرک مصروف تیل فروشی باشند و به مشکل لقمۀ نانی بخور و نمیر برای اهل و عیالش بدست بیاورند،درانصورت اولویت زندگی اورا تامین جانی خود و خانواده اش و سیر نمودن شکم آنان تشکیل میدهد، لذا مطالعه و کتابخوانی به محاق فراموشی سپرده میشود. طبقۀ تفنگ بدوش که از دهن تفنگ نان میخورن، اصلاً به مطالعه و سرگرمی فکر و ذهن ضرورت ندارد او مترصد شکار است که چگونه و به چه طریق شکار خودرا بدست آرد. کتابخانۀ سید منصور در چنین شرایطی شکل گرفت که نه در کابل صلح و امنیت کامل برقرار بود و نه در پلخمری.

      ولی آنچه برای جامعۀ اسماعیلیۀ افغانستان بنیادی تلقی می گردید، وامروز هم بنیادی تلقی میگردد،ایجاد مکتب و مدرسه که محل آموزش علم و آگاهی ومحل ایجاد تفکر سالم است، میباشد. چه، کسب علم ودانش متضمن قانو ن مندی انسان است، و سکون تخدیر کنندۀ مادی و معنوی را میزداید، رسالت انسانی و تعهد به ادای مکلفیت و انجام وظیفه را به افراد جامعه موجب میگردد،این خانواده درین راستا کوچکترین اقدامی نکردبلکه از ایجاد مکتب و مدرسه عمداً کوتاهی ورزید و اصلاً مجال تفکر درین راستارا بکسی نداد، و نگذاشت که آحاد جامعه از اسارت فکری رهایی یابند. در حالیکه پدرش در طی نیم قرن حاکمیت مطلق العنانی خود از موقف بسیار بالایی نزد دربار، حکومت ورجال بلند مرتبت دولتی بر خوردار بود تا آنجا که بقول خودش ظاهر شاه اورا پیر تمام افغانستان خطاب میکرد، برادر بزرگش سید ناصر دوبار در شورا راه یافت وبار دوم به معینیت دوم شورارسید ،سید منصور در طول اقتدار نظامی و سیاسی خود همطراز با کارمل وداکتر نجیب صلاحیت داشت، از نقطۀ نظر مالی پول سرشار در نزدش بودونیز نیروی کافی انسانی که اگر در روز امر میشد آنها شب هم کار میکردند.می توانست ده ها مکتب، مدرسه، لیسه وحتا دانشگاه ونیز کلینیک و شفاخانه دردره کیان، درۀ نیکپی، دوشی، پلخمری، بغلان، سمنگان، مزار شریف و غیره جاها نه برای دیگران بلکه برای مریدان خود بسازد وافتخاری از علم پروری ودانش دوستی خودبیادگار بگذارد.

      البته دلیلش این بود که علم ودانش مظهرو سمبول تکامل جامعه است و عالم کسیست که علم را در خدمت جامعه در می آورد و جامعه را به خود شناسی و خود آگاهی دینی و دنیوی میرساند، پس علم و عالم سمبول ترقی وتکامل اند.بنابراین این خانواده از بدو قدرت گیری سعی و تلاشش در ین راستا متمرکز بوده است که جامعۀ ایجاد شده اش به حالت نا آگاهی و بیخبری مطلق محفوظ و بسته بمانند و جز با سنت های خرافی به چیز دیگری احساس و تمایل پیدا نکنند، در غیر آن جامعۀ که آغوشش جایگاه پرورش مغز های درخشان و اندیشه های باز باشد، آن جامعه صاحب شخصیت اجتماعی میگردد. لذا چنین جامعۀ به سادگی مورد استثمار قرار نگرفته ونیروی آن در خدمت این و آن در نمی آید وبردۀ امیال و ارادۀ دیگران نمی شود.از همین رو بود که این خانواده رکن اساسی سیاست خویشرابر دانش زدایی گذاشته بودوتا هم اکنون همان سیاست ضد مکتب و مدرسه وضد علم و عالم را پیگیری میکنند. اکثریت مردم منطقه شاهد هستندکه این خانواده درطی دوران اقتدار نظامی یکتعداد از افراد تحصیل کرده و تعلیم دیده را که آنها با قبولی انواع مشکلات و به نحوی از انحا به کسب دانش نایل آمده بودند، ترور گردیدند،نابود شدندویابا مجبور سازی پدرانش رسماً با سنت منحوس ونا انسانی " عاق " روبرو گردیدند.

    • سید جعفرنادری:
      جعفر در سن یازده سالگی به بریتانیا رفت و شامل مکتب بلو کوت در برمنگهام شد. یکنیم سال بعد وی عازم ایالت متحدۀ امریکا گردیده وبه مکتب ابتدایی به نام هیرام دبلیو داد پیوست سپس در مکتب عالی سَوت ماون تین در شهر آلین تاون پنسلوانیا شامل گردید. موصوف به علل عدم مراعات مقررات انظباطی شانزده بار از مکتب اخراج گردید. او به دار ودستۀ گنگ یعنی موتور سایکل سواران محلی پیوست و از طریق کار کردن در یک رستورانت به نام مکدو نالد زندگی خود را اداره میکرد. او دلباختۀ موسیقی هیوی میتل و راک ایند رول بود. (مجلۀ دورانی سروی آسیایی میانه صفحات 379 ـ 392 شماره 12 سال 1993 و چگونه یک جوان آلین تاون قوماندان فرقۀ عسکری افغان و یک جنگ سالار گردید مجلۀ لایف صفحات 121 ـ 125می 1992) جعفر با این سوابق و زمینه تحصیلی تازه پا به سن 22 ـ 23سالگی عمر خود نهاده بود که به رتبۀ جنرالی نایل آمد. رتبۀ که در حالت عادی یک افسر نظامی تحصیل کرده ـ نه ماشینی ـ پس از بیست و شش سال خدمت آنهم در صورت داشتن سوانح خوب به آن نایل می آید. جعفر در حالت غیر نارمل ( معتاد ) از محیط فاسد غرب به آغوش فاسد تر یعنی خانوادۀ نادری بر گشت. بزودی این جوان لا ابالی وهوسران محیط جدیدرا جولانگۀ ارضای هوس های سیر ناشنیدنی خود یافت،و به اتکاء قدرت پدرزیاده روی های نسبت به ناموس مردم بید فاع اسماعیلیه و غیر اسماعیلیه نمود که نمی توان حدو حصری برآن قایل شد و درین راستا روی پدر و کاکا را سفید کرد.

      برای ارضای غرایز حیوانی این جوانک لا ابالی گروپی از دلال ها ودلاله ها (بیش از صد تن ) تحت سر پرستی محمد حکیم مشهور به ضربه که نزد تمامی مردم محل و پلخمری چهرۀشناخته شده است توظیف و مصروف شناسایی دختران نوبالغ و حسین بودند که آنهارا بنا به ضرب المثل احمقانۀ " امر پیر، قضای مرید" به رضا به آغوش بادار می انداختند، یا بهانه های مختلف را نسبت به دختران ساده و عامی بکار گرفته و در صورت عدم رضایت و کار گر نشدن بهانه و وعده ووعیداز وجود مرسینری ها و تفنگ بدوشان مزدورش استفاده کرده و آنان را بی عصمت میساخت.( برگرفته از نشریۀ جوانان پیشگام اسماعیلیه صفحه 9 ) هنگام جنگ های میان تنظیمی در کابل که عدۀ زیادی ازمردم فلک زدۀ کابل به صفحات شمال کشور و بخصوص پلخمری مهاجر شدند عدۀ از زنان جوان مهاجر هم از دست وی در امان نماند. چنانچه عدۀ ازین زنان که در دوران حاکمیت خانوادۀ نادری در پلخمری مهاجر گردیده بودند بعداً چشم دید شانرا از تجاوز وتعرض این آقا به زنان جوان مهاجر از طریق تلویزیون نور به گردانندگی خانم سجیه افشاکردندکه همه ازان آگاه هستند.
      قرار نوشتۀ نشریۀ جوانان پیشگام (صفحۀ 12) جعفر و بقیه افراد این خانواده صد ها رول فلم زناکاری شانراثبت نوار کست ویدیویی کرده بودند که در زمان اشغال پلخمری از طرف طالبان در چوک پلخمری توأم با بوتل های شراب ایشان ازبین برده شد و بسیاری از مردم دند غوری و بغلان که به آن ویدیوها دست یافته بودند منحیث سند در شهر پلخمری برای مریدانش نشان میدادند و میگفتند که ببینید این هم کردار رهبر مذهبی تان، و این یک موضوع بکلی راست ودرست است که هیچ کس آن را رد کرده نمی تواند.
      خلاصه اکثریت اعضای خانوادۀ نادری به اعمال قبیحۀ شراب، زنبارگی و فسق و فجور غرق بوده وهستند لاکن جعفر را می توان از شراب خوار ترین، زنباره ترین، مفسد ترین و شقی ترین اعضای این خانواده بشمار آورد.

    • ( تصحیح یک اشتباه ـ برنامۀ خانم سجیه از تلویزیون آریانا پخش می گردد نه ازتلویزیون نور)
      خانوادۀ نادری چگونه از مردم اخلاص مند ودرعین حال نا آگا ۀ اسماعیلیه بهره برداری سوء کردند؟ درین راستا در رسالۀ جوانان پیشگام اسماعیلیه مطالب مستندی ذکر شده که درینجا نکات چندی از صفحۀ 6 آن بدون دخل و تصرف نقل میشود:
      " نادریها عناصر فاقد اید یالوژی مذهبی و عناصر لا قید بوده معتقدات آنهارا صرف مسایل سبعانۀ زر اندوزی، شهوت رانی وقدرت نمایی تشکیل میدهد. آنها نه تنها معتقد و مومن به امام ویا کسی دیگری نیست، بلکه اصلاً عناصر نا ساز گار به اصول اسماعیلیه و هر سنت انسانی دیگر است. آنان از عقاید به ارث باقیماندۀ مردم که به آن" فقیر پشمینه پوشی " که رمه ها و گله های از مواشی و کمندی از اسپ و املاک زراعتی پهناور و گدام های از مال ومتاع و دیگر اندوخته بود، درست بهره جسته واز ارادت مردم که نسبت به دین و آیین آبایی خود داشتند سوء استفاده واز همه مسایل ارادتمندی مردم بر ضد خود مردم کار گرفتند. اینها چون گرگانی که در رمه اندر شده باشد هرچه خواسته بودند کردند. در اندرون خانواده ها نفوذ کرده به ناموس مردم تعرض کردند. عدۀ را به دهقانی و چوپانی و مزدوری گماشتند. کسانیرا در تولید طلا ( معدن طلا قره ذغن از توابع ولسوالی دوشی ) و غنیمت کردن دارای های عامه چون تصرف عواید تولیدات فابریکات پلخمری و انتقال سامان و پرزه جات تحویلخانه های فابریکات گماریدند. شماری را در گارد های مسلح تروریستی و پاسداران تنظیم و عدۀ را در بخش های قاچاق وازین قبیل توظیف واز وجود هر کسی مطابق استعداد و سلیقۀ آنها کار گرفتند و آنانی را که از اجرای اعمال پست سربازمیز دند، سرزدند ویا جلای وطن شدند."
      در تاراج دارایی های عامه انجینر معراج که بعد ها لقب انجینر تاراج را بخود گرفت واز طرف سید منصور بحیث معاون اقتصادی ولایت بغلان توظیف شده بودرول عمده داشت. همچنان ارباب محمد ثنا که از سوی موصوف گاهی به صفت مسؤل زراعتتعیین میشد و گاهی هم ولسوال دوشی ،نیز نقش اساسی را در اختلاس دارایهای عامه وغارت اموال مردم ایفا داشت. (صفحۀ 10 رسالۀ فوق)

  • دوست عزیزما آقای الف توصیه بجا وخوب نموده اید که ( گویا گذشته هارا فراموش کنیم وبه فکرآبادی وعمران وطن شویم ) ولی این کاررا درصورتی کرده میتوانیم که این گرگان آدم نما ازاعمال زشت خود صرف نظر کنند وزمینه فعالیت برای انسانهای وطندوست مساعد شود . درآن زمان که قانون تا اندازه ای حکمفرمابود این ددمنشان خون هزاران را ریخته ویا زمینه ریختن آنرا مساعد ساختند واکنون که زور و زر برقانون حاکمیت میکند شما خواب بخشش و گذشت را می بینید . این آدم ها ازانسانهای غریب وبی دفاع مانند اموال وامتعه استفاده میکردند واکنو ن میدان بکلی برای شان بازاست . فقط یگانه چیزی که این هیولا صفتان را مجبور به ترک عادت شان میکند . آگاهی مردم و مشت آهنین شدن مردم برفرق این دزدان است.

    آنلاین : http://hamid.yahoo.com

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس