صفحه نخست > دیدگاه > تجاوز انگليس ، روس و امريکا بر افغانستان يا يک دروغ بزرگ

تجاوز انگليس ، روس و امريکا بر افغانستان يا يک دروغ بزرگ

منظور انگليس ها از قبول دعوت شاهان افغانی و شتافتند به کمک آنها در نظر اول اين بود که از نفوذ روسيه تزاری که قصد رسيدن به ابهای گرم هند را داشت جلو گيری نمايد ، گذشته همزمان با آن مسلۀ ناپليون و حمله فرانسه و دست برد های آن تابه ايران رسيده بود ، انگليس ها با تدبير، خود را حفظ مينمودند تا فرانسه و در قدم نخست روسيه تزاری نتواند که به مستعمرات او که عبارت از هند بود برسد.
سلیمان راوش
جمعه 14 آگوست 2009

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

قسمت نخست

مردم سرزمين ما از چندين قرن بدین سو است که دروغها را نه تنها باور نموده و به دروغ ها عادت نموده اند که اتفاقأ برخی از دروغ ها در نزد شان به امری مقدس نیز تبديل يافته است و به وجدان ايشان مبدل شده است . اینها با آنکه در آتش دروغ ها و ترفند ها ميسوزند، ولی نمي خواهند از تنورۀ آن بيرون آيند وعکس آن، با آتش آن تنوره ها ساخته و می سازند. اين ميتواند بدان معنی باشد که ضرر اعتياد به ترياک را می دانند، اما ترک آن را پندارگونه موجب مرض می شمارند. بهر حال اين بحثی ديگريست اندر جای ديگر.

يکی از دروغهای که عمدأ از سوی ماموران فرهنگی از بيشتر يک قرن بدین سو در اشاعۀ آن سعی به عمل آورده شده تا مردم را به راست بودن آن متقاعد سازند، که بدبختانه دراين امرموفق هم شده اند، همانا ، تجاوز انگليس ، بعدأ تجاوز روس و امروز هم تجاوز امريکا، در جنب اينها تجاوز (پاکستان ـ ايران ) و غيره بر افغانستان است .

بدون شک ادعای آزادی بر افغانستان اذان آن مناره ايست که از چندين قرن تا به امروز، مردم از سوی امامان مفتن دین و بیضه داران سیاست های غیر انسانی و بازاریابانه به پایی این مناره کشانده شده و نماز باور را به ایشان فرض گردانده شده است. در حالیکه در طول تاريخِ به ويژه چهارده قرنهء افغانستان نمی توان مرحله ای از تاريخ راپيدا نمود که مردم افغانستان برون از سايه شمشیر تجاوز ، در نور آزادی جان وتن آراسته باشند . حرف این است که تجاوزات واقعی بر اثر وعظ امامان دین و فتنۀ بیضه داران سیاست تا آنجا اثرگذار بوده که توانسته خود را به انگارهء وجدان مردم تبديل نماید. چنانکه با این وجدان مریض تجاوز را آزادی میانگارند و ندای آزادی را که در برهه های مختلف از تاریخ از ستیغ های بلند هویت ملی ، فرهنگی و آیینی از سوی دریا مردان سرزمین ما بر می خاست تا مردمان خشکیده درخشکستان تجاوز اهریمن را به گلستان آزادی و آزادی اصیل رهنمون شوند، وجدان های کور و مریض علیه آنان ایستادند و آزادی خواهی ایشان را تجاوز پنداشتند .

پس از اين رنگ بازيهای امامان اهریمن کیش و بیضه داران سیاست های شیطانی بود که نه تنها متجاوزين بر ننگ و ناموس وطن محکوم نگرديده اند ، بلکه از ايشان استقبال هم به عمل آمده و بر روح و روان متجاوزين واقعی درود و دعا و بر قبور شان نذر داده می شود و سر تسليم سايده می شود.

مردم به ويژه از سوی مامورين نيزه دار و شمشير زن ، و ميرزا بنويس ها يا بگفته فروغ فرخزاد دلقکان پست فرهنگ وادار شده اند و می شوند که سر تسليم به نيکوی در برابر آن تجاوزات بگذارند. تا جای که اين تسليمی را به صفات متعالی مردم سرزمين ما تبديل نموده اند.

به همين لحاظ است که به ويژه آنهايکه که اوراق روشن ادبيات و تاريخ کشور ما را با قلم های «خودکار» خود سياه مينمودند و می نمايند ، از معنی کلمۀ( تجاوز) ، تعريف به عمل نياورده و نگفته اند که تجاوز چيست و متجاوز کيست؟. از اینجاست که تجاوز در مراحل گوناگون از تاريخ کشور ما مفاهيم خاصی پيدا نموده است ، بطوریکه تجاوز ات بيگانه بر کشور ما ، با آنکه متجاوزین، زنان و دختران يعنی ناموس مردمان را به کنيزی با خود برده و جوانان کشور را به برده گی و حتی بی رحمانه آنان را خصی می نموده تا در کار ها چون گاو ها کار نمايند و مردمان زيادی را در حضور خانواده های شان که به کنيزی و غلامی در آمده بودند گردن ميزدند و به قتل می رسانيدند،همه اين شنيع ترين تجاوزات که در طی چندين قرن بر مردم ما گذشت ، از ديد ها پنهان و از گفتن ها بازنگاه داشته اند. بازهم از سوی به گفته فروغ فرخزاد ( دلقکان پست فرهنگ) سعی گرديده و می گردد که آن همه نامردمی ها را سزاوار مردم دانسته و مردمان را به نماز و ستايش آن متجاوزين سر به زمين نگهدارند تا به غير ازصلوات متجاوزين هرگز حرفی ديگری بر زبان نشورانند .

دراثر همين عدم تعريف از تجاوز بوده است که در يک برهه از تاريخ ملاحظه می گردد که متجاوزين چندگاه پيش ، ناگهان به متولی تبديل می شود و متولی ، متجاوز میگردد و کلمۀ تجاوز بر متجاوز واقعی به معنی ( اخوت) و ارادت الهی معنی و تعريف پيدا می کند .

اما ، بنا به تعريف ومعنی واقعی کلمه يا مقولهء تجاوز نمی توان گفت که در دو قرن اخير بر افغانستان تجاوز صورت گرفته است . بحث را به گذشته نمی گشانيم .از همين دو قرن و چند دهه ياد می کنيم .

ملاحظات تاريخی نشان می دهد که نه انگليس به افغانستان تجاوز نموده ، نه روس و نه امريکا يا در جنب اينها نه پاکستان و نه ايران .

اکنون پيش از آنکه به بررسی های اين دوره از تاريخ پرداخته شود . بهتر آن است که تجاوز را معنی کرد ، تا در پرتوی معنی تجاوز دريافت که آيا بر افغانستان چنانکه ادعا می شود تجاوز صورت گرفته است يا خير .
تجاوز ـ در تمام کتب لغت بگونه یکسان معنی شده است : یعنی :گذشتن از حد ـ از حد در گذشتن افراطی ـ از حد خود تجاوز کردن ـ به حريم غير نا خواسته قدم گذاشتن.
تجاوز از سالها بدين سو است که از يک لغت ساده ، تبديل به يک مقوله سياسی شده است. و اين مقوله درتمام عرصه های حيات سياسی اجتماعی ، فرهنگی ، اقتصادی و غيره بکار برده ميشود. با آنهم اين واژه به مثابهء مقوله نیز تعريف همانند دارد . يعنی گذشتن از حد و مرز خويش به حد و مرز ديگران بدون اراده ، خواست ، ميل و آرزو ی طرف .

پس بنا بر تعريف اين لغت يا مقوله ، وقتی بتاريخ کشور خويش نظر می اندازيم ، در هزار و چند صد سال فقط در هزار و چند صد سال اخير تاريخ ملت ما شاهد دو تجاوز است .

الف ـ تجاوز اعراب مسلمان

دو ـ تجاوز جنگيزيان

در طی هزار و چند سال فقط اين دو تجاوز را ميتوان از سوی نيروی خارجی به کشور ما نام برد ، حتا در بارۀ حمله چنگیزیان نیز تأمل لازم است ، ولی در تجاوز اعراب مسلمان هیچگونه شک و تردید نمی توان داشت. دیگر اکثر کشمکش ها و جنگ ها در جغرافيای کشور ما مثل جنگ های خانواده ها (آل ها) که موجوديت شان شامل حوزه جغرافيايی کشوربوده و از لحاظ فرهنگی و سنت ها و آيين ها و ديگر ساختار های اجتماعی و نگرشی با هم تفاوت نداشتند ، آنها را ميتوان جنگ های قبيلوی خواند اين بحث ديگری است که از حوصله اين مقال بيرون است. در مورد تجاوز اعراب و چنگیزیان نیز بحث نمی کنیم. بحث را از اینجا آغاز می نمایم که:
پس از آنکه احمد شاه درانی به پادشاهی ميرسد ، افغانستان چنانکه بعد از به قدرت رسيدن غزنويان خود به يک دولت متجاوز تبديل يافته بود ، در اين زمان يعنی در زمان احمد شاه درانی نيز دولت افغانستان دست به اعمال تجاوزکارانه به ويژه در مقابل هندی ها زده است که شرح اين تجاوزات را ميتوان در تاريخ ( احمد شاهی ) اثر محمود الحسينی المنشی ابن ابراهيم و تاريخ غبار و ساير تواريخ مشاهده نمود ، هرچند که بسيار شرمکينانه برخی اين تجاوزات را مايه افتخار و دليری مردم افغانستان توصيف کرده اند. چنانکه مثلأ در تاريخ ( احمد شاهی کشتار مردم هند بدست متجاوزين دولت احمد شاهی چنين با مباهات نقل می گردد : « . . . غازيان سر کشيک و ديگر بهادران و مبارزان نبرد از "باهوی = نام یکی از سپه سالاران هند" فتنه جو را زنده گرفته و معقود به طناب عقاب کرده به حضور آوردند که به سزای اعمال رسيد . بعد از کشته شدن "باهو" در لشکر هزيمت اثر او اضطراب و در صورت جمعيت ان فئه کثير العدت انقلاب راه يافته متجنده هرزه ستيز رو به گريز نهادند، و غازيان فيروزمند دست به کافر کشی و خصم افگنی گشادند و سر و سينه آن طايفه پر کينه را حواله گاه تيغ و سنان ساخته ، و تا ده فرسخ راه به تعاقب يکصد هزار نفر از آن جماعت تيره اختر را به مقر سقر فرستادند . و تمامی سرداران نامی کفار به زخم شمشير و خنجر و کارد از دست بهادران بهرام شعار در عين کار زار کشته شدند ، و جمعی ديگر از روسای نامدار با ده تن از بچه و مرد و زن گرفتار قيد آثار غازيان نصرت شعار و اسیر سلاسل و اغلال فرمان ذوالجلال گشتند . و از سر داران آن فرقه نابکار سوای "ملهار" شقاوت آثار که دو زخم کاری از شمشيربرداشته و نيم جانی از معرکه بدر برد ، احدی از سرکرده های مدبر، جان به سلامت نبرد و خزائن نقود نامحصور که از گنج باد آور افزون در حساب و جواهرات قيمتی گرانبها که خاصه معادن و ابحار که در پيش کفره خسران ماب بود و صندوقخانه مملو از جنس پشمينه و زرينه و اقسام و الوان اقمشه نفيسه با تمامی اسباب توپخانه که مشتمل بوده بر ده لک بان برق افشان و سه هزار عراده توپ قلعه کوب قيامت اشوب و بادليج ، و ضرب زنگ و جزاير و رهکله مع يک صد هزار تفنگ و پنج هزار افيال کوه تمثال و جميع احمال و اثقال اردوی مخالف به تصرف لشکر ظفر پرور در آمد ، و در يک چشم زدن منطوق لارم الوثوق « کان لم يکن شئا مذکورا» عبرت افزای ديده وران روزگار گرديد . همای دولت افزای فيروزی و نصرت بر پرچم رايات ظفر اثر بال گشا گرديد ، و نسيم عنبر شميم عتح از مهب عنايات ربانی براز هار قلوب دولتخواهان اعلیحضرت خاقانی ورزيد . صدای کوس فتح به نه گنبد داور پيچيد و زمزمه شاديان تهنيت به گوش ساکنان اقطار رسيد :

بنازم به اقبال شاه جهان ــــ که هر جاست نصرت به او همعنان

درين رزم تا رايت افراخته ــــ شکوهش عدو را فنا ساخته

به يمن قدوم شه کامران ــــ نماند از مخالف به ميدان نشان

تو گفتی که نصرت در ين گيرو دار ــــ پی مقدمش بود در انتظار

چو اين هر دو سر کردهء کافران ــــ به خواری در ان رزم دادند جان

شده منهزم فوج اعدای دين ــــ به اقبال خاقان روی زمين

گريزان شده هندوی خانه سوز ــــ بدانسان که خيل شب از ترک روز

سر کافران تبه روزگار ــــ دليران بريدند همچون خيار

در آن رزم از ان لشکر سر نگون ــــ هزاران فتادند در خاک و خون

سياهان برابر به خاک سياه ــــ چون سايه شده پايمال سپاه

سراسر سيه روز و بر گشته بخت ــــ زهنگامه جنگ بردند رخت

هه روی صحرا پر از کشته گشت ـــ وزان کشته ها پشته گرديد دشت

زتن های بی جان در ان ترک تاز ــــ دد و دام گشتند زان طعمه ساز

جهان گشته دريای خون زانقلاب ــــ نهنگ فلک همچو کشتی در اب

شد از طالع شاه فتح عجيب ــــ بيکبارگی غازيان را نصيب

زهی طالع فرخ شهريار ـــــ که باشد مويد ز پروردگار

ملازم بود در رکابش ظفر ــــ ز امرش سلاطين نپيچند سر

بهر جا سپاه فلک دستگاه ــــ ظفر ياب کردد به اقبال شاه

خدايا تو اين شاه منصور را ــــ بلند آفتاب پر از نور را

به گردش بود تا که لیل و نهار ــــ نگهدار از گردش روزگار

از روی تواريخ معتبر و کتب مبسوطه اخبار و سير به ظهور می پيوندد که بعد از بعثت حضرت پيغمبر آخر زمان عليه الصلوات السلام من العزيز الرحمن تا اين زمان هيچيک از سلاطين نامدار و خواقين المقدار اسلام چنين جنگ با کفار تيره انجام نکرده و در قلع وقمع ارباب ظلام اين قدر سعی و کوشش به ظهور نياورده ، » 1

در رابطه به تجاوزات دولت افغانستان در زمان سلطنت احمد شاه درانی به هند گزارشات زياد در تواريخ ثبت است که هر مکتب خوانده ی از آن باخبر است ، اما بدبختانه نه به مثابه ء تجاوز ، که به مثابه ء جز از افتخارات اين کشور. اين شرمگيانه های تاريخ که دلقکان پست فرهنگ ومشاطه گران چهره های زشت برای آراسته کردن ديو های آدم روی از انواع و اقسام گياهان هرزۀ دشت های ذهن خويش استفاده برده اند تا از ابليس ها فرشته بسازند در تاريخ کشور ما کم نيستند، به ويژه پس از به قدرت رسيدن سلطان محمود غزنوی که از آن زمان به بعد کشور افغانستان به يک دولت مستبده ء متجاوز تبديل می يابد و تا زمان تجاوز امپراطوری انگليس در هند و بيرون کشيدن هند از سلطه افغانها ، ادامه پيدا می کند.

در اين زمان است که جنگ های قبيلوی در افغانستان به ويژه ميان شهزادگان به اوج خود می رسد و دريغ نمی دارند که جهت رسيدن به قدرت و شکست دادن حريف به نيروی خارجی متوسل شوند.
مثلأ در رابطه به انگليس ها در تاريخ می خوانيم که: « . . . در همين گير و دار که جمعی از شهزادگان سدوزايی مثل : شاه محمود ، حاجی فيروز الدين ، شهزاد کامران ، شهزاده قيصر ، شهزاده يونس و جمعی ديگر از رجال متنفذ مثل : وزير فتح خان بارکزايی ، عبدالله خان الکوزائی ، شير محمد خان مختار دوالدوله ، فيض الله خان پوپلزائی ، مير علم خان ، مدد خان و غيره روی صحنه برله و بر عليه شاه و در ميان خود زور آزمائی داشتند ، الفسنتن انگليس بار اول در پشاور با شاه سدوزائی ( شاه شجاع) ملاقات نمود و معاهده ميان شاه شجاع و نماينده بر يتانيا به تاريخ 17 جون 1807 مطابق جمالی الول 1224 عليه نقشه های فرانسه و ايران قاجاری امضا شد . » 2

بنا به پژوهش روان شاد احمد علی کهزاد ، اين اولين معاهده ايست که ميان دولت سدوزائی افغان و نماينده انگليس در داخل افغانستان به امضا می رسد . کهزاد در اين رابطه می نويسد: « متأسفانه اين معاهده برای شا ه شجاع و برای دود مان سدوزائی کدام افتخاری ندارد زيرا حوزه حرکت و آزادی عزم و اراده را سلب کردن و نشان می دهد . . . . روح اين معاهده بر اين استوار بود تا افغانستان سدوزائی که ساحهء وسيعی داشت از هر گونه همکاری با فرانسه ناپلئون و ايران قاجاری احتراز کند . . . چون فرانسه ، ايران قاجاری را به همکاری و همنوائی حاضر ساخته بود انديشه انگليس ها مضاعف شده بود که مبادا افغانستان سدوزائی هم به اين نقشه ها ملحق شود . »3

در اين جا منظور اين نيست که تاريخ بصورت کل به بيان گرفته شود ، سعی در اين است که به گونه هر چند مختصر اين نکته ثابت شود که انگليس در افغانستان تجاوز نکرده است چنانکه روس و امروز هم امريکا اقدام به تجاوز به افغانستان ننموده اند .

در کشمکش ها و جنگ های ميان شاه محمود و شاه شجاع ، اين رنجيت سنگ معروف نيست که به کشمير حمله و يا تجاوز نموده باشد، بلکه رنجيت سنگ به بهای نقد کشمير را از جهانداد خان خريده است . اين معامله را کهزاد چنين می نويسد : « جنگ های داخلی دورهء اول پادشاهی شاه محمود وشاه شجاع و خود سری های حکام افغانی در کشمير و بی اتفاقی سرداران ما و اغراض شخصی به رنجيت سنگ که روزی در عصر زمانشاه حکمران دولت سدوزائی در اينجا بود موقع داد که روز به روز کسب قدرت کند تا اينکه بعد از فتح کشمير بدست وزير فتح خان و متفرق شدن عطا محمد خان باميزائی و برادران وی ، قلعه اتک را از جهانداد خان يکی از برادران اخير الذکر خريد و بدين ترتيب کليد دروازه ء شرقی قلمرو سلطنت سدوزائی بدست وی افتاد .» 4

همين وزير فتح خان که در تواريخ از آن قهرمان ساخته شده است يکی از عواملی است که باعث شده دست انگليس را در افغانستان باز نگهدارد و منافع انگليس را تامين نمايد . در کتاب افغانستان در مسير تاريخ در رابط به کشمير نوشته است که : « . . . وزير فتح خان بعد از تامين داخله در صدد عزل عطا محمد خان حاکم کشمير بر آمد ، در حاليکه او شاه شجاع را حبس کرده و با شاه محمود اختلافی نورزيده بود . اما فتح خان ميخواست او را که مردی متنفذی بود ، از بين بردارد و کشمير را به برادران خود سر دارعظيم خان بدهد. پس در سال 1812 با سپاهی از کابل بطرف کشمير حرکت کرد، اما شنيد که عطا محمد خان با قوت بسيار برای دفاع حاضر شده است . لهذا وزير فتح خان با دولت سکهه پنچاب در تماس شد و قرار داد که با قشون امدادی رنجيت سنگ حکومت افغانی را در کشمير سقوط دهد و در عوض دست خارجی را در اداره حکومت کشمير دخيل سازد . وزير قبول کرده بود که بعد از اشغال کشمير ثلث ماليات آنولايت سهم حکومت پنچاب است .» 5

اين گزارش تاريخی لازم به تفسير و تبصره ندارد، هر آدم که تا صنف ششم مکتب اگر درس خوانده باشد رول فتح خان را تشخيص داده ميتواند . در مکتبها در مضمون تاريخ ميخوانديم که وزير محمد اکبر خان يکی از مردان ملی و ضد انگليسی است تا جای که مثلأ امروز يکی از کارته های معتبر کابل به نام اين مرد به اصطلاح ضد انگليسی مسمی است در حاليکه همين وزير اکبر خان به خاطر تامين سلطنت پدرش امير دوست محمد خان از هيچ کرنش در مقابل انگليس ها دريغ نورزيده است. توجه کنيد به اين گزارش تاريخی : « امير دوست محمد خان از شنيدن خبر آمدن برنس به حيث نماينده انگليس به کابل بسيار خوش بود و پیوسته از ( مسن ) انگليس که به حيث واقعه نگار در بالا حصار شهر رهايش داشت نسبت به تاريخ رسيدن او به سرحد استفسار می کرد. برنس با 12 تن سواران غربی به تاريخ 2 سپتامبر 1837 از درهء خيبر گذشت و از طرف شاه آقاسی گل محمد خان . ميرزا آقا جان و سعادت خان مهمند و ناظر علی محمد خان با فير توپ استقبال شد. قراريکه خود برنس و منشی او موهن لال می نویسند هيت انگليسی در بت خاک از طرف سردار محمد اکبر خان و دسته رساله استقبال شد و از آنجا سردار برنس را پهلوی خويش در فيل سوار کرده بطرف کابل حرکت کردند . در کوچه ها ی شهر مردم دو طرف صف کشيده و طبق دستور امير خوش آمديد می گفتند.

ولی روز بعد حينی که برنس از ملاقات رسمی از ديار امير بر میگشت مردم به شهادت خود برنس صدا می زدند( کابل هوش تان باشد ، کابل را خراب نکنيد ) . بهر حال سردار محمد اکبر خان به همان روز ورود 20 سپتامبر برنس را به حضور امير آورد و خانه و باغ بزرگی را در بالاحصار برای رهايش ايشان تعين گرديد .» 6

باری همين وزير اکبر خان بود که تسلیم توطئه ی انگليس که با امير دوست محمد خان يکجا طرح گرديده بود شده و زمينۀ آمدن انگليس ها به افغانستان رافراهم نماید . به اين گزارش توجه فرمايد:

«چون خبر حرکت قوای فرنگی به سر کردگی جنرال پالک به کابل رسيد محمد اکبر خان فوری در صدد مقابله بر آمد اولتر احمد خان را بطرف تيزين خارج کابل سر راه جلال آماد فرستاد و سپس خودش روانه آن طرف شد و با اينکه قوای ملی در مقابل 20 هزار عسکر مجهز برطانيه محدود و نا مجهز بود باز هم همه مصمم بودند تا راه را به تجاوز جديد انگليس مسدود کنند . ولی همانطوريکه اشاره شد چون از امير دوست محمد خان وعده جنگ مصنوعی را و رجعت و عدم مقابله جدی را گرفته بودند نامۀ امير مبنی بر اين مسائل به پسرش وزير محمد اکبر خان رسيد و علاوه بر نامه عينک و قطی نصوار خود را نشانی فرستاد.

وزير محمد اکبر خان در مقابل هدايت پدر چاره نديد جز اينکه به جنگ های مصنوعی تظاهر کند و با تظاهر به جنگ خود و قوای خود را به عقب بکشد . روی اين مفکوره به کابل مراجعت نمود و بدون توقف از صحنه بکلی بر آمده اول به باميان رفت و از آنجا عازم تاشقرغان شد و راه برای پيشرفت قوای برتانيه و جنرال پالک باز گرديد .»7

با اين سازش ها بود که انگليس ها و در حقيقت شاه شجاع چنانکه که بار اول و دوم و سوم با سپاه انگليس به سرداری مکناتن داخل افغانستان شد ، اين بار پسرش فتح جنگ با معيت قوای انگليس و به سرداری جنرال پالک در اثر سازش های سرداران یا به اصطلاح برخی از ملييون کشور وارد افغانستان می شود ، يا مثلأ وقتی ادعا ميشود که وزير اکبر خان مکناتن را کشته اما گاهی که تاريخ به دقت به مطالعه گرفته می شود ، اکبر خان مکنا تن را در رابط به این که از مکناتن ميخواسته که شاه شجاع را خلع و پدرش دوست محمد خان را به سلطنت برساند که در آن زمان در نزد انگيس ها پناه برده بود، اختلاف پيدا می کند و در جنگ تن بتن که آنهم مکناتن مقاومت می نمايد اکبر خان در دفاع ازتن خويش مکناتن را به قتل می رساند.

بهر حال اينجا ما به بررسی تاريخ نمی پردازيم . صرف ميخواهيم اين نکته روشن شود که انگليس ها چنانکه اعراب بر افغانستان تجاوز نموده اند تجاوز نکرده اند ، انگليس ها برعکس بر افغانستان دعوت شده اند. دست يک افغان بود که دامن انگليس را گرفت و زبونانه خواست که اورا به سلطنت برساند . در پشت سر شاه شجاع و دوست محمد خان و يعقوب خان که معاهدهء گندمک را امضا کردند خيلی از افغانها ايستاده بودند به ويژبانفوذ ترين افغانها. چنانکه روان شاد احمد علی کهزاد:

« همانطوريکه وزير اکبر خان در عصر پدرش امير دوست محمد خان ( برنس ) را در هودج فيل با خود گرفت و به کابل آورد . سردار عبدالله خان نماينده امير محمد يعقوب خان کمناری را به سواری فيل با خود بر داشت و وارد شهر شد و با فير توپ استقبال شانداری از وی به عمل اورد »8

پس بدينگونه در اتکا به معنی مقوله يا لغت تجاوز ملاحظه می شود که انگليس به افغانستان دعوت شده و تجاوز نکرده است . زيرا تجاوز را گفتيم که عمل ناخواسته و خلاف اراده و ميل طرف است . نه اينکه او را با سواری فيل بياورند و برای بدرقه اش گل ها بيفشانند .

اما آنچه که شاه امان اله انجام داد ، در حقيقت دفع تجاوزات انگليس نبود بلکه اخراج نيرو های خارجی بود که به دعوت خود افغانها و کمک ايشان در تصاحب قدرت و سلطنت خواسته شده بودند. اين نيروی خارجی اگر مقاومت کرد ، در واقعيت حق به جانب بود، زيرا وقتی شاه شجاع و يا دوست محمد خان و يا يعقوب خان از ايشان دعوت نموده و انها را با فيل های مست بدرقه نموده آوردند و خواهشات خويش را به وسيله آنها بر آورده ساختند ، مگر انگليس ها هيچ پيش شرط نداشتند؟، که داشتند ، و همه پيش شرط ها در عهد نامه ها به امضا رسيده بود ، بالای آنها توافق صورت گرفته بود و اين توافقات نه يک جانبه بلکه به ميل و درخواست خود افغانها به ميان کشیده شده بود. در اثر اين توافقات بود که انگليسها جانها و مالهای بسياری را به مصرف رساندند ، ميليون ها کلدار و پوند خرچ کردند، کشته های بسيار دادند. همه به خاطر چه بود؟. به خاطر بر آورده شدن اهداف که داشتند.
کسی که برای برآورده شدن اهداف خود تلاش می کند و با رضايت جانبين می خواهد مقصد خويش را بر آورده سازد آيا مقصر است؟. بد نيست در اين مورد مثل ارائه شود تا مطلب روشن تر بيان کردد.
چند برادر را در نظر بگيريد که صاحب زمين های وسيع ميراثی اند ، و اين ها در وسط دو همسايهء باهم رقيب قرار دارند ، برادر ها هم خواهان زمين و ملک يک ديگر اند ، به اين لحاظ برای بدست آوردن زمين و کلان ارباب شدن دريغ نمی کنند که به خانۀهمسايه روند و از او طالب ياری رسانی شوند ، همسايه هم که در آروزی چنين فرصت است تا از طريق خاک آنها به حريف آنسوی اين خاک غالب آيد و يا حداقل اين مرز را حد فاصل تعين نمايند ، دعوت ايشان را پذيرفته به کمک يکی از برادران برميآيد واز تمام سعی و نيروی خويش در خدمت گذاری که در واقعيت خدمت در جهت منافع خودش نيز است دريغ نمی ورزد. معاهده امضا می شود و با پذيرايی و استقبال وارد خاک همسايه خود شده و در خلع و نصب ها با استشاره و مشورت ، اقدامات سياسی و نظامی می نمايد . در اين صورت کی متجاوز خوانده می شود ؟ مثال ساده تردیگر: کسی در جستجوی ترياک است ، دوکانداری حاضر می گردد که ترياک او را فراهم نمايد ، و فراهم می کند ، مشتری ترياک مورد نظر خويش را از فروشنده به قيمت گزاف می خرد . اکنون کی مقصر است ، فروشنده ترياک يا خريدار ؟ پاسخ بايد روشن باشد .

منظور انگليس ها از قبول دعوت شاهان افغانی و شتافتند به کمک آنها در نظر اول اين بود که از نفوذ روسيه تزاری که قصد رسيدن به ابهای گرم هند را داشت جلو گيری نمايد ، گذشته همزمان با آن مسلۀ ناپليون و حمله فرانسه و دست برد های آن تابه ايران رسيده بود ، انگليس ها با تدبير، خود را حفظ مينمودند تا فرانسه و در قدم نخست روسيه تزاری نتواند که به مستعمرات او که عبارت از هند بود برسد. چنانکه اولين ملاقات الفنستن با شاه و انعقاد اولين معاهدۀ مرزی بين انگليس و شاه شجاع در همين مورد بوده است. احمد علی کهزاد می نويسد : « هيئت انگليسی الفنستن وارد پشاور شد و اولين ملاقات تاريخی ميان اولين هيئت انگليس و شاه شجاع الملک يکی از پادشاد هان سدوزائی در پشاور منتج بر عقد معاهده مرزی شد که از متن آن همگان آگاه اند و قرار مدلول آن در مقابل جبهه فرانسوی و ايرانی جبهه افغانی و انگليسی به ميان آمد و طبعأ منظور اصلی آن صيانت خاک هندوستان در مقابل نقشه های نا پليون بود . » 9 و بازهم شاد روان کهزاد در جای ديگر نيت انگليس در افغانستان رابه صورت واضع بيان داشته می نويسد :« روسيه با سياست عنعوی تزاری مايل به پيشرفت بطرف جنوب به آبهای سواحل هند بود و انگليس که چنين حرکاتی را خلاف مصالح حياتی خود در هند می دانست از خليج فارس و تهران تا لاهور و سمله به شمول هرات و قندار و کابل در فعاليت بود .. . مراقبت هند از هر گونه خطر احتمالی محور سياست و اعمال و نظرايات ايشان را در اين گوشه شرق تشکيل می داد . » 10

تاريخ بعد ها نشان داد انگليس ها می خواستند که حائل در برابر پيشرويی های فرانسویها و روس ها به وجود آورند ، که در دراز مدت به اين آرزوی خود هم رسيدند. اين حائل فقط افغانستان بود و در به وجود آوردن اين حائل پيش از انکه انگليسها خود اقداماتی به عمل آورند ، رقابت های قبيلوی و قدرت طلبی های سرداران و شاهان افغانستان و خود فروختگی های شان، باعث گرديد که انگليس ها برای انجام مرام خود، سران افغانی را اجیر بسازند و در افغانستان به دعوت و میل آنها وارد گردند . اين دعوت را نبايد تجاوز خواند . ببينيد مرحوم غبار چه خوب می گويد وقتی می نويسد که : « البته اين يک واقعيت تاريخی است که دولت بريتانيا با آن قدرت و عظمتی که در شرق و غرب جهان داشت يعنی در پنج قطعه روی زمين بالای بيشتر از 450 ميليون نفوس بشری فرمان می راند و از جنبه فرهنگ و تخنيک و اقتصاد و قشون در صف اول دول بزرگ دنيا قرار داشت ، پس وقتی که با افغانستان مقابل شد تا جای که حريف او دولت های افغانستان بودند ، در تطبيق تمام پلانهای خود موفق و کامياب بود .

انگليس توانست توسط شاه شجاع پادشاه ابدالی افغانستان معاهدات لاور و قندار را ( 1838 ـ 1839 ) بر افغانستان تحميل و ولايات شرقی کشور را مجزا نمايد و هم طبق پلان ولسلی قوای نظامی خود را در مملکت مسلط و اداره کشور را نظارت نمايد. امير دوست محمد خان نيز از مقابل قشون دشمن جنگ ناکرده به بخارا فرار کرد و باز جنگ نا کرده به انگليس تسليم شد و با يکصد و پنجاه نفر خانوادهء خود در هند رفت و جيره خوار انگليس گرديد . همچنين او در سلطنت دوم خود معاهده ء پشاور ( 1855 ) را با فداکردن استقلال افغانستان قبول نمود و هنگام انقلاب هندوستان با اصراريکه مردم افغانستان نمودند ، در صدد استراداد ولايت شرقی و از دست رفتهء افغانستان بر نيامد.

امير شيرعلی خان هم مثل پدر از مقابل قشون انگليس جنگ نا کرده فرار کرد و به غرض استمداد از يک دولت خارجی ديگر ( دولت استعماری روسيه زاری ) به مزار رفت ، يعنی از زير باران بر خاست به زير ناودان نشست . امير محمد يعقوب خان به قشون انگليس تسليم گرديد ،معاهده ننگين گندمک ( 1879 ) را امضا و طوق سيستم ولسلی را بر گردن گذاشت و قسمت از مناطق ديگر شرقی کشور را به دشمن داد و اقامت قشون انگليس را در افغانستان با حق مداخلهء نماينده سياسی او در امور داخلی کشور و تمدید خط تلگراف انگليس را به کابل قبول نمود . امير عبدالرحمن خان که سه صد هزار سپاهی داوطلب ملی در معيت خود داشت ، بدون جنگ ، قشون محصور و هراسان و گريزان انگليس را از شمشير ملت نجات داد . و بر معاهدات مطلوبه انگليس امضا گذاشت . او تمام ولايات مهمهء شرقی افغانستان را طبق معاهده دیورند ( 1893 ) به دشمن مغلوب سپرد و استقلال کشور را فدای ( دوستی) با انگليس نمود . امير حبيب الله خان طبق معاهده 1905 تمام تعهدات پدر را با انگليس ( صميمانه) رعايت نمود و از وضع انگليس در جنگ عمومی اول برای استرداد استقلال افغانستان و يا اعادهء ولايات مغصوبه از افغانستان يک قدم بر نداشت . پس انگليس ها در مبارزات نظامی و سياسی و تبليغاتی خود عليه دولت های افغانستان غالب بودند . اگر مردم افغانستان در لحظات خطرناک مقدرات خود را تابع رفتار امرا و شهزادگان می نمودند ، شک نيست که افغانستان با تماميت خود معدوم شده بود . ولی اين طور نبود ، وقتی که حکومات افغانی شمشير دفاع را بر زمين می گذاشتند ، مردم شمشير از نيام می کشيدند .» 12

جایی که مرحوم عبار می نویسدکه :« وقتی که حکومات افغانی شمشير دفاع را بر زمين می گذاشتند ، مردم شمشير از نيام می کشيدند » نیز به هيچوجه مورد تاييد تاريخ به پس از دعوت انگليس ها به افغانستان تا به رويداد های امروزه نمی تواند باشد. حتی پس از آنکه مردم افغانستان در پی مقاومت های چند قرنه سر انجام مجبور شدند که طوق بردگی و بندگی اعراب را بر گردن افکنند و دين و فرهنگ عرب را قبول نمایند ، ديگر شمشير ها از نيامها کشيده نشد . اگر پيشنه ها را در مورد کنار بگذاريم ، که مسلمأ اينجا جای بحث آن نيست ، تنها به اصل موضوع بپردازيم ملاحظه می شود که آنچه که ادعا می شود که گويا مردم عليه تجاوز انگليس بر خلاف خواست شاهان قيام نموده اند، صحت ندارد. وزير محمد اکبر خان که در راُس به اصطلاح قيام ملی قرار داشت ، خوانديم که چگونه از انگليس زمانی که منافع پدرش ایجاب می کرد پذيرايی نمود . و وقتی رهبران ملی که در راس آنها اکبر خان قرار دارد در دسمبر 1841 معاهده يی را با مکناتن انگليس به امضا می رساند، بيشتر ين مفاد معاهده به جای انکه به نفع ملت بی خبر از همه چيز باشد به خاطر بازگشت امير دوست محمد خان و کسب غنايم جهت تقويه مزدوران جنگی ( رهبران ملی ! ) است. اين معاهده 12 شرط يا ماده دارد . از 12 شرط يا ماده چهار آن به خاطر برگشت با عافيت امير دوست محمد خان است. اين چنين :

« شرط پنجم : اين که مال و اسباب بندگان امير دوست محمد خان از توپ خانه و غيره که نزد
صاحبان باشد ، همه را واپس مسترد کنند .

شرط هفتم : اینکه انچه از اعيال شاه شجاع از جهت عدم بار گيری در اين جا بماند ، در بالاحصار به خانه حاجی خان جای داده می شود ، هر وقت که بندگان امير دوست محمد خان و غيره مردم افغان با اهل و عيال شان در پشاور رسيدند ، مرخص می با شند که به ملک هندوستان بروند .

شر ط هشتم : اينکه افواج صاحبان که به پشاور رسيدند ، تدارک بندگان امير دوست محمد خان و غيره
مردم افغان را نمايند که با اهل و اعيال به زودی به کابل برسند و به خيريت روانه کنند .

شرط نهم : اينکه موازی شش نفر معتبر و معتمد صاحبان انگليس به طريق ير غمل در کابل باشند ، هر ساعتی که امير دوست محمد خان و باقی افغان ها معه اهل و اعيال وارد پشاور شدند ، بعد از آن مرخص باشند ..

« شرط دهم اينکه دو مراتبه صاحبان انگليس خواهش ملک افغانستان را بهيچوجه نکنند و نسل ها بعد نسل فی مابين رابط دوستی و اتحاد مربوط و مظبوط باشد ، و سرکار افغانيه هر گاه به جهت مدافعت اعدای بيرون امداد بخواهند ، سرکار انگليسه در تبليغ آن دريغ و مضايقه نکنند. در اين صورت سرکار افغانيه به سرکار غير ، بدون صلاح سرکار انگليسه ، عهد نکنند . هرگاه از آن طرف در امداد قصور به وقوع رسد ، بعد از آن مغير می باشند .

شرط یازدهم : اينکه اگر صاحب از صاحبان انگليس به جهت بعضی واقعات رفته نتواند و در اين جا بماند ، بنا بر خواهش صاحبان به همراه او رفتار و سلوک نيک و خوب شود»13
شرط دهم به خوبی کرنش و نيات پنهانی و دورسرداران ملی را نشان می دهد . بهر حال قصد ما این نیست که اعمال آنان را بررسی کنیم مطلب اين است که آنچنان که مدعی اند نه وزير اکبر خان شخصيت واقعأ ملی بوده و نه مير مسجدی خان ، البته از اين دو نفر ، مشت نمونه خروار نام برده شد.

در مورد میر مسجدی خان :

بسیار آشکار باید گفت که شخصيت ملی باید کسی باشد که منافع و مصالح ملت خويش را مدنظر داشته و در همين راستا فعاليت نمايد ، و به عبارت ديگر شخصيت ملی بايد تکيه بر ملت داشته باشد و به آن حدی از صلاحيت فکری رسيده باشد که منافع ملت را برای ملت بدون هراس از هر دغدغهء فکری يا عقيدتی توضيح کرده بتواند . اما وقتی تاريخ ملاحظه می شود آقای مير مسجدی خان اين صلاحيت رانداشته و از آنجاييکه فاقد يک چنين صلاحيت بوده اظهار خدمت گذاری به امير دوست محمد خان می نمايد و دست او را می بوسد. دست کسی را که حاضر شده بخاطر تامين منافع خود از شاهی دست کشیده و وزيری شاه شجاع را قبول نمايد . در باره چه خوب است که تاريخ منظوم را که غلامی کهستانی که گفته می شود شاهد عينی حوادث هم بوده به خوانش بگيريم :

« که چون دوست محمد سرفرازکين

بدو ملک زينت کابل زمين

در اثنای ان جنگ با خويش گفت

نخواهد مرا فتح گرديد جفت

گر امروز در جنگ ايد شکست

بترسم فلک بندم ارد بدست

برندم بر شاه نصرانيان

که عمرم به غم بگذرد جاويدان

گزين کرد انجا بخود پنج تن

سواران دانا و صاحب سخن

از ان رزم گاه رو برتافت زود

که اگه ز کردار او کس نبود

سوی ملک نجراب بنهاد رو

جهانيد يکسان بدشت و به کوه

برفتی سوی مسجد شهريار

که او بود در بستر درد خوار

خبر بردند انگه بنزديک او

که آمد شه کابل ای نامجو

بفرمود که از جاش برداشتند

روانش به نزديک شاه داشتند

بيامد بر شاه و بوسيد دست

بخواهش زبان بر گشود ونشست

بپرسيد زآن پس از او شهر يار

که ای مرد دانای فيروزگار

سر بختم از خواب نايد برون

نگردد سوی دولتم رهنمون

دگر در خيالم ره چاره نيست

چو هيچم از اين چاره بيچاره نيست

بهر جا روم کار گردد تباه

نه گنج است بر من نه خيل سپاه

از آين پس سوی لات رو آورم

تن خود به آتش چو مو آورم

به شاه گفت پس مسجدی نامدار

که ای شاه فرخ دل کامگار

فزونست ترا دانش و خرمی

از آن رو که تو شاهی و من رعی.

زمن عقل و دانش ترا بيشتر

بباشد آيا خسرو تاجور

وليکن به گفتار من گوش کن

که کار آزموده است مرد کهن

تو گر سوی لات اوری روی خويش

ببند افگنی دست و بازوی خويش

فرستد ترا سوی هندوستان

که محروم مانی تو از دوستان

ويا بر فرستد به شاه فرنگ

ترا و تهی گردد از بيم جنگ

نماند کسی هيچ جنبيده سر

به کابل زمين در رخ کينه ور

مدارای ما در مداری توست

وگرنه زما بر توان کند پوست

بگردد جهان بيتو زير و بر

تويی پرده دار و مشو پرده در

* * *

جواب امير دوست محمد خان:

بدو گفت پس شاه کابل زمين

که هان ای خردمند با عقل و دين

ترا گفته ها باشد از راستی

زبانت ندارد سر کاستی

وليکن مرا چاره زين کار نيست

که در رنج من بوی تيمار نيست

که تا من سوی لات رو ناورم

يقين دان بکف ابرو ناورم

يقين دان بکف آبرو ناورم

که تامن سوی لات رو ناورم

بود اهل من نيز آنجا ببند

پی چاره کار من مستمند

روم تا ببينم ديدار هم

بسنجيم در چارهء کار هم

* * *
مانع شدن مير مسجدی خان

زنو باز مير مسجدی نامدار

سخن گوی گرديد بر شهريار

وليکن نياورد شاه رو بدو

به جز باد نشمرد گفتار او

حرکت امير دوست محمد خان به طرف کابل به عزم تسليم شدن به سر ويليم جي مکناتن معروف به لات نائب ، سلطان الکي زائی را بيشتر نزد لات فرستاد:

زجا جست بر شد به بالای زين

روان گشت بر سوی کابل زمين

وداع کرد و بنهاد در راه رو

بدان پنج تن خسرو نامجو

جهانيد چون برق اندر شتاب

ره و بيره و کوه و دريا و آب

بسر برد آخر رهء بيکران

رسيد ی بکابل شهء کاردان

وزان پس سوی لات بنهاد رو

که تا برود نزد آن نامجو

فرستاد ز خويشتن پيشتر

ز خدمتگزاران خود تا جور

بدی نام سلطان بدان نام جو

بدو گفت ان خسر کامجو

که از من ببر آگهی سوی لات

بگويش که ای يار بادت حيات

بيامد برت شاه کابل کنون

بسوی تو بختت شدش رهنمون

پذيرانده بشنود گفتار شاه

از آن پس سوی لات پوهيده راه 14 ..

گذشته ازاين ها ، همين رهبران ملی که در پی سود خويش بوده اند دريغ نميدارند که داماد شاه شجاع شوند و شاه شجاع را به دامادی خويش قبول نمايند در تاريخ غبار می خوانيم که : « نمايندگان مليون به او ( شاه شجاع) پيشنهاد کرده بودند که رهبران بزرگ ملی حاضر هستند برای از بين بردن مخالفت های قديم با دختران شاه ازدواج کنند و هم دختری به ازدواج شاه بدهند .»15

در این باره خواننده خود باید در بارۀ "ملیون" قضاوت نماید. همچنان بد نیست گفته شود که اگر میر مسجدی خان شخصیت ملی به شمار می آید باید که فهیم قسیم نیز شخصیت ملی باشد. خاین که به خاطری منافع خود هیچ بعید نیست که احمدشاه مسعود یار و یاور خود را به قتل رسانیده باشد تا زمینه را مساعد سازد که دست کرزی نماینده امریکا را ببوسد و به مقام ها برسد.

به هر روی، اگر چه تا کنون تاريخ فارغ از غرض و تعلقيت های فکری و قبيلوی کمتر در افغانستان نوشته شده است با آنهم از خلال همين تواريخ ميتوان به برخی از واقعيت های که عمدأ زير خاکستر شده ، پی برد، و به اين نتيجه رسيد که انگليس بر افغانستان تجاوز نکرده است ، بلکه اين افغانها است که به وسيله انگليس بر خاک و ناموس خويش تجاوز نموده اند. وسوگمندانه تر اينکه مردم هم در خدمت متجاوزين خودی بوده اند ، که در باره نقش جامعه در پايان همين مقاله حرفهای خواهيم داشت. و بدين گونه جا دارد که اصطلاح خود تجاوزی را در فرهنگ سياسی ، تاريخی افغانستان بايد اضافه نمود.

بدينگونه ملاحظه می شود که حتی آنهايی که به هر اسم و رسمی عدۀ را به نام رهبران ملی به خور مردم داده اند و یا در ذهنیت ها تحمیل نموده اند و مردم نيز در اثر عدم اگاهی از تاريخ و سواد ، اين عناوين و نشان ها را پذيرفته اند ، کسانی بوده اند که حتی به بهايی ناموس حاضر شده اند که با ميزبانان انگليس مانند شاه شجاع معامله ناموسی نمايند ، تا منافع خويش را تامين کرده باشند.
اما آنهايی که واقعأ عناصر ملی بوده اند ، ديده می شود که در زندان ها جان باخته و يا در تعبيد و آواره گی دنيا را پدرود گفته اند . در اين جا برای اين که روشن شود که رهبران ملی و شخصيت های ملی انهايی نبوده اند که در خدمت کسانی باشند که خود عامل تجاوز به شمار آمده و خود ، خارجيان را چه انگليس ،چه روس و چه امريکا را دعوت نموداند و نوکر و زرخريد خارجيان به شمار می آيند ، بلکه شخصيت های ملی ، اشخاصی دیگری بوده اند که شجاعانه عليه عاملين داخلی تجاوز يعنی متجاوزين خودی اقدام به عمل آورده و سرفرزانه شراب شهادت نوشيده اند مانند: مولوی سرور خان واصف ، لعل محمد خان کابلی ، محمد ايوب خان پوپلزايی ، محمد عثمان خان پروانی ، جوهر شاه خان غوربندی ، سعدالله خان و عبدالقيوم خان الکوزی که همه را امير حبيب الله خان اعدام کرد و عده زياد ديگران تازمان دوره سلطنت امان الله خان ، مدت يازده سال را در زندان های ارگ و شيرپور قيد و محبوس ماندند. 16

همچنان عده زيادی ديگری است که چون موضوع بحث ما مکث روی جنبش های مشروطه خواهی نيست از آن صرف نظر می نمايم . اما قصد فقط از ياد آوری کوتاه در اين خصوص اين بود که مشروطه خواهان که نيت آزادی و تامين عدالت اجتماعی را داشتند ، کمتر اتفاق افتاده است که حتی جان به سلامت برده باشند چه از سوی دولت و چه از سوی جامعه. با آنکه اکثر ايشان دارای تفکری نبوده اند که اصول کامل آزادی ها را در بر داشته باشد ، بلکه در چوکات اسارت مطلق در پی آزادی های نسبی بوده اند و ميخواستند اندکی هم اگر شده از قيود رهايی يابند یعنی با حفظ تفکرات در بند و بندگی که از قرنها حاکم بر جامعه بود است و خود نيز به آن ايقان داشته اند، که اين هم بحث ديگريست.

اينحا را کلیک کرده و قسمت دوم همین نوشته را بخوانید

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • اینگونه که آقای راوش قضاوت نموده است، انگلیس، امریکا و روسیه سه کشور متجاوز نه بلکه مظلوم و بی دفاع بوده اند که در طول تاریخ مورد بیعدالتی و تجاوز دیگران قرار گرفته اند. شاید ما یک معذرت خواهی و طلب بخشش از این مظلومان تاریخ قرضدار باشیم که تا بحال نمیدانستیم.

    آقای راوش میتوانند بهترین وکیل مدافع کشور های استعماری گردند چرا که استعداد خاصی در قضاوت کردن به نفع آنها دارند و از سوی دیگر دشمنئ عمیقی با اسلام و مسلمین.

    ایکاش ملکه الیزابت لقب شوالیه ویاهم (Sir) را برای آقای سلیمان راوش به پاس خدمات قلمئ ایشان هرچه زودتر تقدیم نموده و ایشان را در کنار افرادی چون سلمان رشدی جای دهند.

    ناگفته نماند که شکل تجاوز از 14 قرن قبل (حمله اعراب)، 8 قرن قبل (حمله چنگیز) و 2 قرن قبل (حملات انگلیس) و چند دهه قبل (حمله شوروی) و دهۀ حاضر (حمله امریکا و انگلیس به عراق و افغانستان) بسیار زیاد فرق کرده که درک آن از سویۀ آقای راوش بالاتر است.

    گفتن دروغ به هدف انداختن ملامتی ها بگردن این و آن آسان است اما چیزیکه ناممکن است، تحریف کردن تاریخ به شکل کامل آن میباشد که از قدرت آقای راوش یقیناً خارج است.

    اما این بدان معنی نیست که ما خائنین و ناموس فروشان ملی و بین المللی را فراموش و تبرئه نموده ایم. آنها مسئولیت خود را دارند.

    آقای راوش و سایر نوکران غرب آنچنان بی شرم و دیده دریده اند که حتی تجاوز انگلیس را در هندوستان و کشور های افریقایی بکلی منکر شده و چپاول منابع طبیعئ آنکشور ها را به شمول تاراج انسان ها و به بردگی کشیدن ساکنین دوقاره را میخواهند با یاوه سرایی های خود پنهان کنند.

    اما از یک نوکر و خود فروخته بیشتر از این نمیشود توقع داشت. غلامی شرط و شرایطی دارد که غلامان مجبور و مکلف هستند آنها را مو به مو اجرا کنند در غیر آنصورت مجبور خواهند شد تا از شدت خمار به شاه شجاع های تاریخ بپیوندند.

    • توفیق !

      راوش از خود هیچ قضاوتی ننموده است , بلکه او تاریخ را بیان نمو ده است . حالا خودت مربوط خانواده کدام یکی از این پادشاهان هستی که بدت امده ؟ از کی میخواهی دفاع کنی .

      سر زمین .,.

    • به جای قضاوت در مورد آقای راوش، چرا به خواندن تاریخ حقیقی، نه درباری و سرکاری خود را زحمت نمی دهید؟ آن گاه زحمت سفسطه گویی دست از سر شما نیز برخواهد داشت.

    • متفکر و تاریخ دان عزیز

      پاراگراف زیر را که از نوشته وکیل مدافع استعمارگران (راوش) است، لطفا بدقت بخوانید و بعداً از وی به دفاع برخیزید:

      "اما آنچه که شاه امان اله انجام داد ، در حقيقت دفع تجاوزات انگليس نبود بلکه اخراج نيرو های خارجی بود که به دعوت خود افغانها و کمک ايشان در تصاحب قدرت و سلطنت خواسته شده بودند. اين نيروی خارجی اگر مقاومت کرد ، در واقعيت حق به جانب بود، زيرا وقتی شاه شجاع و يا دوست محمد خان و يا يعقوب خان از ايشان دعوت نموده و انها را با فيل های مست بدرقه نموده آوردند و خواهشات خويش را به وسيله آنها بر آورده ساختند ، مگر انگليس ها هيچ پيش شرط نداشتند؟، که داشتند ، و همه پيش شرط ها در عهد نامه ها به امضا رسيده بود ، بالای آنها توافق صورت گرفته بود و اين توافقات نه يک جانبه بلکه به ميل و درخواست خود افغانها به ميان کشیده شده بود. در اثر اين توافقات بود که انگليسها جانها و مالهای بسياری را به مصرف رساندند ، ميليون ها کلدار و پوند خرچ کردند، کشته های بسيار دادند. همه به خاطر چه بود؟. به خاطر بر آورده شدن اهداف که داشتند. کسی که برای برآورده شدن اهداف خود تلاش می کند و با رضايت جانبين می خواهد مقصد خويش را بر آورده سازد آيا مقصر است؟. بد نيست در اين مورد مثل ارائه شود تا مطلب روشن تر بيان کردد. چند برادر را در نظر بگيريد که صاحب زمين های وسيع ميراثی اند ، و اين ها در وسط دو همسايهء باهم رقيب قرار دارند ، برادر ها هم خواهان زمين و ملک يک ديگر اند ، به اين لحاظ برای بدست آوردن زمين و کلان ارباب شدن دريغ نمی کنند که به خانۀهمسايه روند و از او طالب ياری رسانی شوند ، همسايه هم که در آروزی چنين فرصت است تا از طريق خاک آنها به حريف آنسوی اين خاک غالب آيد و يا حداقل اين مرز را حد فاصل تعين نمايند ، دعوت ايشان را پذيرفته به کمک يکی از برادران برميآيد واز تمام سعی و نيروی خويش در خدمت گذاری که در واقعيت خدمت در جهت منافع خودش نيز است دريغ نمی ورزد. معاهده امضا می شود و با پذيرايی و استقبال وارد خاک همسايه خود شده و در خلع و نصب ها با استشاره و مشورت ، اقدامات سياسی و نظامی می نمايد . در اين صورت کی متجاوز خوانده می شود ؟ مثال ساده تردیگر: کسی در جستجوی ترياک است ، دوکانداری حاضر می گردد که ترياک او را فراهم نمايد ، و فراهم می کند ، مشتری ترياک مورد نظر خويش را از فروشنده به قيمت گزاف می خرد . اکنون کی مقصر است ، فروشنده ترياک يا خريدار ؟ پاسخ بايد روشن باشد ."

      بنده واضحاً نوشته ام که، "اما این بدان معنی نیست که ما خائنین و ناموس فروشان ملی و بین المللی را فراموش و تبرئه نموده ایم. آنها مسئولیت خود را دارند."

      پس متفکر عالیقدر! شما نوشته ی این نوکر استعمار گران را خوب نخوانده اید وگرنه در جای جای دفاعیه ی این وکیل انگلیس میتوانستید نکاتیرا بیابید که سعی و کوشش ایشانرا مبنی بر تبرئه نمودن متجاوزین نشان میدهد.

      مهمتر از همه وی تجاوز انگلیس و به برده کشیدن مردم آسیا و افریقا را به انواع مختلف میخواهد توجیه کند در حالیکه تجاوز اعراب را در زمان قدرت خلفای غاصب میخواهد به شدت تمام بکوبد. در جایی حتی تجاوز چنگیز را میخواهد نام دیگری بدهد و بشکلی توجیه نماید در حالیکه همه ی عالم میداند که تجاوز، تجاوز است و نمیشود آنرا ماست مالی نموده و نام دیگری بدهیم.

      فقط در همین پاراگراف که بنده در بالا از نوشته ی ایشان آورده ام میتوانید منطق وی را بیابید. راوش، شاه شجاع و چند تن ناموس فروش دیگر را با تمام مردم افغانستان و خواست آنها را با خواست تمام مردم افغانستان مساوی دانسته است.

      آیا منطق یک محقق و تاریخ دان (اگر راوش را بتوان محقق و تاریخ دان نامید) همین حکم را میکند؟

      استدلال راوش به این میماند که ناموس فروشئ رهبران خاین جهادی، طالبان و کرزی را خواست تمام مردم افغانستان بدانیم.

      بنابراین به جرئت میتوان گفت که انگیزه ی راوش از نوشتن این گونه نوشته ها، روشن کردن زوایای تاریک تاریخی نه بلکه دفاع از متجاوزین و در عین حال تخریب اسلام و مسلمین است.

      تعصب ایشانرا کور و کر نموده و به ابوجهل زمان مبدل ساخته است. اما در عین زمان ایشان تا به حدی مجبور است تا اینچنین کند وگرنه از گرسنگی و خمار مفرط هلاک خواهند شد.

    • پاسخ شما را نیز که بر اثر سفسطه سرایی به غمباده مبدل شده اید، در بالا نوشتم.

    • دردی این دوست رافضی از جای دیگه است ! هر که از جنایت های اسلامیون سخن گفت بصورت اوتومات نوکر غرب است ، این منطیقی یک رافضی و دیگر تروریستان است !

    • اگر جهاد و مبارزه علیه منافقت، فساد، زورگویی، ظلم، یاوه بافی، دروغ و کذب را (رفض) بپنداریم، بنده با افتخار تمام اعلان میکنم که رافضی هستم.

      با دروغ گویان و منافقینی چون شما و اربابان تان (در غرب و شرق) مخالفم و هر دروغ تانرا (انشأالله) تا حد قدرت و توانم رسوا خواهم کرد. خرسندی و خشم شما نوکران و بزدلان برایم به اندازه ی یک تار مو، ارزش و اهمیتی ندارد.

      شاخ دار ترین بیخدایان عالم تا هنوز چه شمشیری به ک... فیل زده است، که شما دوم و سومش باشید؟ شما یک مُشت دایم الخمر و معتاد به چرس و چلم هستید که تولید تان بجز از چتیات گفتن و بی بندوباری چیز دیگری نمیتواند باشد.

    • جناب رافضی اولا شما حمال جمهوری اسلامی ایران هستید از لابلای کامینت های که گذاشتید کاملا معلوم است ! دوما رافضی اختراع من نیست این را برادران مسلمان تان به شما میگوید ! سوما آیا شما کدام شناخت از من دارید که تهمت های چرس و تریاک را به من میزنید ؟سوما همه پیشرفت های امروز بشر از همین دانشمندانی بیخدا بوده یا بهتر است بگوییم علم مینهای خدا ! مگر اینطور نیست ؟ ما که ندیدیم که در کدام دانشگاه قرآن شرعیات یا تعلیمات بایبیل درس داده باشد !

    • نخست اینکه نظر به مفهوم نام انتخابی و مستعار شما که ربطی به دین ستیزئ تان ندارد، واضح میگردد که شما خود بیسواد تشریف دارید و حتی تا بحال نمیدانید که (ناخدا) هیچ ربطی ندارد با بی خدا یابیخدایی}} که بوجود آورنده و مولد پوچ گراییست.

      به عبارۀ دیگر شما تا بحال فرق (ناخدا) را با (بی خدا) نمیدانید و این در حالیست که دم از علم (!) و دانش (!) میزنید.

      دوم: موضوع رافضی بودن یا نبودن بنده که جزء از مسلمین (تشیع) هستم، ربطی به مطلب نوشته شدۀ آقای راوش (تجاوز انگليس ، روس و امريکا بر افغانستان يا يک دروغ بزرگ) ندارد. بنابراین شما دین ستیزان و مادییون، از یک ثبات فکری بی بهره بوده و در هر جا و مکان سعی دارید به این و آن بدون در نظر داشت نزاکت ها، حمله ور شوید.

      سوم: در پیام قبلی ام نیز نوشتم که اگر رد باطل و قبول حق، را (رفض) بپنداریم بنده افتخار میکنم که رافضی هستم و امروزه وهابی ها برای پوشاندن حق و توجیه جنایات خود، تشیع را به رافضی بودن متهم میکنند که موضوع جدیدی نیست.

      چهارم: شما که نه مسلمان هستید و نه هم وهابی، پس چگونه با دشمنان راه تشیع همگام شده و بنده را رافضی خطاب میکنید؟ آیا این عمل شما نشانه ی منافقت و هزار چهره گئ تان نیست؟ به نظر بنده منافق یعنی همین که بخواهد در هر شرایطی رنگ بدل نموده و از اختلافات دیگران بسود خود استفاده نماید.

      پنجم: شما چه مدرکی دارید که بنده را (حمال) جمهورئ اسلامی ایران معرفی نموده اید؟ در کجای کلامم میتوانید دفاعیه ی از اعمال غلط جمهورئ اسلامی پیدا کنید؟ اگر شما میتوانید این مطلب را ثابت سازید پس منتظر چه هستید؟ آیا محکوم کردن جمهوری اسلامی (اقلاً مخالف ظاهرئ امریکا، اسرائیل و سایر زورگویان و غاصبان) بطور کلی، به معنی این نیست که شما (حمال) انگلیس، امریکا و سایر متجاوزین چون رژیم صهیونیستی هستید؟

      ششم: اسناد تاریخی ثابت میسازد که در جنگ هشت ساله میان عراق و ایران، متجاوز اصلی عراق بود که حمایت همه جانبه ی غرب را نیز در عقب خود داشت، آیا گفتن این حقیقت نشانۀ دفاع از جمهوری اسلامیست ویا حقایق تاریخی؟ شما چه موقفی دارید در این زمینه؟ آیا شما همیشه جانبدار و موزه پاک متجاوز هستید؟ مزید بر این در مسئله تحریم اقتصادی و نظامئ ایران اگر غیرجانبدارانه قضاوت کنیم، این غرب است که به حقوق مردم ایران تجاوز میکند نه حکومت جمهوری اسلامی. بنده چندین بار از رویه و پیشآمد روحانیون شیعۀ ایرانی در مقابل علم و دانش تجربی جانبداری و حمایت نموده ام که مثال هایش را میتوان در مورد همتا سازی سلول های پایه و همتا سازئ حیوانات و سایر تحقیقات علمی یاد نمود. حمایت بنده در این راستا هیچگاهی به معنی پشتیبانی و تأیید تمام اعمال اخند های بر سر قدرت (منجمله پایمال کردن حقوق مهاجرین افغانستانی) نیست در حالیکه آنها نیز بر سر مسایل گوناگون در میان خود اختلافات شدید دارند.

      حال شما میتوانید جانبدارئ بنده را از حقایق روشن، حمالی برای جمهورئ اسلامی بنامید ولی در حقیقت این نظر شخصئ شماست با آنکه بنده نیز میتوانم شما را به حمالی برای انگلیس، امریکا و اسرائیل متهم کنم.

      هفتم: اگر اسم رافضی اختراع شما نیست و اینرا برادران مسلمان (اگر منظور تان وهابی هاست، بهتر است تا واضح سازم که آنها برادران شما هستند نه من) به ما خطاب میکنند، پس شما در این میان چیکاره هستید؟ آیا شما نیز از جمله برادران مسلمان میباشید ویا از جمله منافقین و فتنه افروزان / فرصت طلبان؟ موقف تانرا لطفاً واضح سازید.

      هشتم: بنده شما را به این دلیل دایم الخمر و معتاد به مواد مخدر گفتم که اول لحن گفتار تان بسیار تُند و به دور از نزاکت های ادبی بود و دوم اینکه اکثریت مطلق مخالفین اسلام و مسلمین آدمم های عیاش، شرابی، چرسی و یاهم بدتر از اینها منافق و پول پرست هستند که برای کسب مال و ثروت به توهین و تحقیر مسلمین و اسلام میپردازند و همواره کوشش میکنند با اشاعۀ دروغ و شایعات پوچ و راه انداختن جنگ روانی و تبلیغاتی بر علیه مسلمین و اسلام به اهداف مادئ خود برسند. این پدیده در طول تاریخ اسلام و در مورد اکثریت دشمنان دین اسلام صدق میکند. بدینحساب شما نه نخستین اسلام ستیز و نه آخرین معامله گر تاریخ هستید.

      نهم: منظور شما از دانشمندان بیخدا، کدام ها هستند؟ آیا میتوانید یک مثال واضح و روشن بدهید؟ اما بنده برخلاف شما، میتوانم از مشهور ترین دانشمند قرن بیستم و اروپا (آلبرت انشتین) نام ببرم که در مورد رابطۀ دانش با خداپرستی چنین گفته است:

      Science without religion is lame; religion without science is blind 

      ترجمه: دانش بدون دین لنگ و دین بدون دانش، کور است.

      دهم: در دانشگاه های شرعیات (البته به معنی واقعی آن نه آن مدارسیکه در آن با مصرف و برنامه ریزئ دشمنان اسلام انتحاری ها را تربیه میکنند) انسان تربیه میشود و علوم انسانی تدریس میگردد که در کل ارزش آن کمتر از علوم تجربی نیست. یعنیکه علوم تجربی بدون اخلاق دینی و اسلامی میتواند شهرها و آبادی ها را برای ساکنین آن به جهنم واقعی تبدیل کند (هیروشیما و ناگاساکی یک مثال کوچکش است).

      و در شرایط کنونی میتوان یک مثال دیگر را از خطرات دانش بدون دین در این جا آورد که اهمیت تعهد دانشمندان به اصول اخلاقی و دینی را آشکار میکند.

      اما بدون شک از نقطه نظر علوم تجربی، عقل و منطق ادیان دیگر هرگز با دین مبین اسلام قابل مقایسه نیستند.

    • ناخدای عزیز

      اول: متأسفانه شما تا هنوز تفاوت ناخدا و بیخدا را (که معتقد به بی خدایی میباشد) نمیدانید. بنده واقعاً برای شما متأسفم.

      دوم اینکه این بار اول نیست که دشمنان تشیع، آنها را غلام و نوکر ایران مینامند. این حربه بسیار وقت است که بر علیه تشیع در سراسر دنیا استفاده میشود و حتی در کشور های غربی نیز مسلمین را متهم به این پیوند میکنند. اما با دو انگشت آفتاب پنهان نمیشود. بنده یکی از منتقدین سرسخت جمهوری اسلامی در حصه سیاست داخلی و خارجئ آنها هستم که بار ها در این باره نظراتم را نوشته ام و نیازی نمیبینم که تکرار کنم. ولی در قضاوت ها هرگز جانب حق را رها نخواهم کرد ولو که با امریکا و انگلیس باشد.

      سوم اینکه رافضی را کی به کی میگوید یک مسئله بسیار پیش پا افتاده است و بنده نیز در بالا نوشتم که اگر رفض به مفهوم رد باطل باشد، بنده افتخار خواهم کرد که مرا رافضی بنامند. اگر تسنن به تشیع یا تشیع به تسنن رافضی میگویند، در این میان موقف شما چیست؟ سر پیاز؟ ته پیاز؟ یا ملاغیاث هستید؟

      یگانه اسمی که میشود روی شما گذاشت به گفته داکتر رمضان بشردوست، شما از جمله منافقین اجتماعی هستید که میخواهید آتش فتنه و نفاق را برای همیشه در میان گروه های مردم روشن نگهدارید. پس بهترین اسم برای شما همانا (منافق) است که بسیار برایتان میزیبد.

      چهارم اینکه خداوند ج را نیز هیچ فردی به چشم ندیده اما عقل حضور و وجود خداوند ج را حکم میکند. در مورد چرسی، شرابی و بی بندوبار بودن شما نیز بنده اطمینان دارم چرا که تنها شرم و ترس از خداوند ج است که انسانرا از بی بندوباری، عیاشی و خوشگذرانی در این دنیا باز میدارد و گرنه کی دوست ندارد عمر دو روزه را به عیش و نوش ویا خوش گذرانی سپری ننماید؟

      شاخدار ترین بی خدایان تاریخ قدیم و معاصر (از فرعون و نمرود گرفته تا مصطفی کمال و بوش) همه گی یک مشت عیاش و تن پرور بوده اند، چه رسد به شما که در میان آنها پشه ی نیز به شمار نمیآیید.

      پنجم اینکه کدام عالم ویا دانشمند علوم تجربی را میشناسید که وجود خدواند متعال ج را واضحاً رد و به دنبال آن این ادعای خود را ثابت توانسته باشد؟ اما بنده بر خلاف شما فقط یک مثال از مشهورترین و والا مقام ترین دانشمند جهان در تمام ادوار تاریخ در اینجا میآورم که ادعای میان خالی و پوچ شما را کاملاً رد میکند:

      Science without religion is lame; religion without science is blind. Albert Einstein

      ترجمه: علم بدون دین لنگ و دین بدون علم کور است.

      امید در آینده بیشتر تحقیق و کمتر اظهار نظر کنید. متأسفانه بگویم یا خوشبختانه، بیشتر دوستان اسلام ستیز ما که ادعای دشمنی علم و دین را دارند، خود بیسواد و مکتب نرفته تشریف دارند. صرف شنیده اند که "علی آباد شهر است".

      ششم اینکه شما بازهم به دلیل کمبود اطلاعات، نمیدانید که در بهترین دانشگاه های جهان که در امریکا و اروپا موقعیت دارند رشته ی الهیات تدریس میگردد:

      دانشکدۀ الهیات، دانشگاه کمبریج

      دانشکدۀ الهیات، دانشگاه هاروارد

      دانشکدۀ الهیات، دانشگاه اکسفورد

      شما میتوانید توسط گوگل در این باره معلومات بیشتر بدست آورید.

      خداوند ج بود، هست و خواهد بود و بهتر است شما نخست از همه خود را دریابید و بقیه مشکلات انشاالله حل خواهد شد. موفق باشید

  • راوش !

    میگن که :

    احمدشا ابدالی به هند حمله میکرد برای نجات انسان های که توسط راهبان هند هر ماه در شب جهارده هم وقتی مهتاب به وسط آسمان میرسید برای خوشنودی خدایان آسمانی خود میکشتند . و یا از شرم و خجالت دختر های نو متولد خود را به جنگل مینداختن که خوراک حیوانات شوند . مطلب احمد شاه خان ابدالی برای جنگ به مقابل خرافات لشکر کشی مینمود , نه زیر اثر فتوحات روحانی عرب ها هنود ها را میکشت . ,همچنان خبر دندارم که بر اساس کدام مفکوره او قربانی نمودن انسان را برای خدایان حرام میدانست . در حالیکه اگر در زیر تیغ حضرت ابراهیم گوسفند نمیامد شاید ابدالی نیر بچه خوده قربانی میکرد بر خدا . و با برهمن های سومنات دوستی میکرد . مسله پادشاهی معمولا شاید بر منوال فیشن سیاسی روز اجراات میشود مسلاء معاهده دیورند اگر توسط امیر عبدالرحمن خان مرحوم امضا نمیشد شاید ما امروز افغانستان را به انگلیس کاملا ء باخته بودیم . گرچه میگن که : از امیر به کاغذ سقید مزاق مزاق امضا گرفته بودند , بعداء دیورند حرام خور نیم افغانستان را تحفتاء به هند داده بود . خیر گذشته ها گذشت ولی چندی قبل وقتی معاهده دیورند قانوناء به پایان رسیده بود پاکستان جواب داده بود که به هر کس که خاک تان را داده اید بروید از انها پس بگیرید , . توبه .. خلاصه نظر به واضح ساختن شما پس ما افغانها اول خارجی ها را به کشور خود دعوت به همکاری میکنیم بعداء بیچاره گان را نسخ نموده از خاک خود بیرون مینداریمشان , حالا نبت امریکا و ناتو چه وقت میاید ؟
    در اخر یک سوال دارم از شما و ان این است که چرا اصالت درین روز ها راجع به احمد شاه ایدالی و داود خان شروع نموده به نوشتن . مگر میر اکبر خیبر و داود خان توسط ح . د . خ . ا کشته نشده اند , و یا احمد شا ابدالی کسی نیست که فقط قوم پشتون را بر سر اقتدار میخواست ببیند , . اپریل .

    • جناب راوش صاحب ! مقاله تان جالب است و جنبه های قابل تامل دارد ؛ بهر حال باری وعده داده بوديد که در باره جزئيات خودکشی دلخراش مرحوم بيرنگ کوهدامنی نيز حقايقی را افشا کنيد ؛ زمان آن کی فرا ميرسد ؟ آيا محقق برجسته ای چون شما اينهمه دنبال « مصلحت ها» و « ترس و ترديد !» ميگردد ؟ بهر حال قلم تان پرتوان باد . با احترام . فريد فرزامپور

    • آقای راوش ،
      هرکسی که هستی قلمت افزون باد،بنظرم باآنکه منافع جهانی همه استعمارمیدانید.درسرزمین بدبخت امروزی هرمتجاوزی که ازگذشته هابدینسودعوت شده است آشکاراعامل اصلی آن فقط همین قبیله سرتنبه افغان بوده است.هم بیگانه میارندوهم بیشرمانه ورذیلانه دراموردیگرقوم هامداخله میکنند.هرگزاینهابه کوچکترین واقعیت تن نمی دهند،هیچ منطقی رانمیدانندجززور.حالاکه قرن بیست ویک است ولو قرن بیست وپنج فرابرسدبنظرم بازاینهاسرتنبه وجاهل خواهند ماندنددرین هیچگنه شکی من نمی بینم.
      پس تاکه استعماردرجهان هست اینهامزدورخواهندبود.ازاینروبیاد داشته باشیم هیچگاه استعمارازایشان روی برنخواهیم گشتاند.دلیل این راخودشان بصراحت میدانند.
      دراخیرامیدوارم روزی فرارسدکه به هوش آیندوبه واقعیت های جامعه اعتراف نمایند.بامیدآنروز
      یاهو

  • آقای راوش بنا بر ایده های حزیی جریانی خود مجبور است تجاوز را چنین معنی کند. اگر چه در نوشته ای این فیلسوف نما معنی تجاوز به حد کافی به موضوعات خارج از بحث اش ماستمالی شده و در بسامواقع به چرند گویی میانجامد اما حق دارد. چوچه های روس و انگلیس امریکا راه دیگری غیر از چنین تناقض گویی ها نمیتواند جنایات خود را موجه جلوه دهند.

  • salam! in motajawizin nest inha ra ziyarazt kunid!!!! englis ki dar guzashta naqshi mohimmi dar az bain bordan wahdat milli afghanistan dashta wa darad in khodash yak tajawoz ast bahemayat nokaran wa khayamalan pashtun kishwar ra ba in roz rasanidand imroz dar afghanistan wahdat milli wujud nadar aqwam az hamdigar motanaffir hastand in az afghanistan yak kishwar besaheb sakhtan ta imroz englis wa digar kishwar hai gharbi dar afghanistan huzur dashtabashad

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس