دانکی ترسو
کارشناسان، مطلب تند گاردین را نشانه ای از خشم و انزجار بین المللی از عملکردهای ناکام و روبه سقوط دولت تحت رهبری حامد کرزی تعبیر کردند و آن را نشانه ای از غیرقابل تحمل بودن حامد کرزی، رئیس جمهور کنونی برای جامعه جهانی دانستند.
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
دانکی ترسو
دقیقا 13 روز پیش از این، در تاریخ 18/4/1388 روزنامه بین المللی گاردین مطلبی را تحت عنوان «افغانستان توسط خرها (دانکی ها) رهبری می شود» را نشر کرده بود که انتقادات رهبران کشور را به دنبال داشت.
کارشناسان، مطلب تند گاردین را نشانه ای از خشم و انزجار بین المللی از عملکردهای ناکام و روبه سقوط دولت تحت رهبری حامد کرزی تعبیر کردند و آن را نشانه ای از غیرقابل تحمل بودن حامد کرزی، رئیس جمهور کنونی برای جامعه جهانی دانستند.
جامعه جهانی میلیاردها دالر به افغانستان کمک های نقدی و غیرنقدی داشته است اما پس از نزدیک به هشت سال، آن ها واقعا نمی دانند که پول شان در کجا مصرف شده و صرف تقویت چه اموری شده است.
کمی پس از مقاله گاردین، دولت جاپان نیز تهدید کرد در صورتی که فساد اداری لجام گیسخته دولت کنونی، رفع نشود، دیگر حاضر نیست به این کشور کمک کند.
همه این ها نشان داد که جامعه جهانی از کارنامه کرزی خسته شده اند و عصبانی هستند و نمی توانند او را برای 5 سال دیگر تحمل کنند.
در چنین شرایطی، کرزی که دیگر برای خارجی ها جذابیتی ندارد و در داخل کشور نیز محبوبیت خود را بین مردم از دست داده است، می کوشد تا از تمام امکانات موجود در جهت باقی ماندن برای 5 سال دیگردر راس رهبری افغانستان، استفاده کند.
کرزی به خوبی می داند که مبارزات انتخاباتی در مرحله حساسی قرار گرفته و امکان جایگزین شدن فرد دیگری به جای وی به شدت بالا رفته است.
در اوج این مبارزات، قرار بود که سه کاندید مطرح ریاست جمهوری ـ حامد کرزی، اشرف غنی احمدزی و عبدالله عبدالله در تلویزیون خصوصی طلوع در یک برنامه زنده 2 ساعته حاضر شوند و به مناظره بپردازند.
اما تنها 24 ساعت پیشتر از این مناظره تلویزیونی که بعضی از رسانه های غربی آن را تاریخی خواندند، دفتر حامد کرزی اعلام کرد که وی نمی تواند در این مناظره شرکت کند.
دلایل عدم شرکت وی روی دو محور می چرخند:
1. نامناسب تشخیص دادن تلویزیون طلوع برای مناظره
2. ناتکمیل بودن استراتژی و برنامه های آینده حامد کرزی
مشخص است که هیچ کدام از این دلایل قانع کننده نیستند. برنامه مناظره از سه هفته پیش تنظیم شده بود و روی تلویزیون طلوع میان این سه کاندید توافق صورت گرفته بود و همچنین ناتکمیل بودن برنامه کاری کرزی، جای پرسش دارد که وی بالاخره چه وقت این برنامه را در دسترس مردم قرار می دهد؟
کرزی به خوبی می داند در صورتی که در مناظره تلویزیونی شرکت نکند، بازنده خواهد بودو اگر شرکت کند باز هم بازنده خواهد بود (چرا که وی هیچ چیزی ندارد که به رخ حریف بکشد و به آن افتخار کند) اما وی شکستی را انتخاب می کند که زیان های کمتری داشته باشد و آن، همانا حاضر نشدن در مناظره تلویزیونی است.
فکر می کنم باید منتظر مقاله بعدی گاردین باشیم با این عنوان:
«دانکی ترسو» یا The Fearful Donkey
پيامها
25 جولای 2009, 17:53
زهره جان !
درد و بلای تو به سر هرچه خراست بخوره . گرچه شما شاید نا خود اگاهانه کوشش نموده اید بر خر شناسی , و یا از خر حرفی به میان اورده ااید , و یا از اینکه رهبران فعلی افغانستان را بالاشبه به خر مشابهت داده اند شابد ناراحت شده اید , و لی کاملا درست متوجه شده اید , همچنان که " خر کاری دریای علم است " در همان وزن خر شناسی دانشی است مانند بحر بیکران . اغراق نشود . اگر برای امتحان باری یک طرف الاغ زیاد تر از طرف دیگرش باشد , از جای خود منحیث اعتراض و یا هشدار به اشتباه انسان , در باره وزن و یا در انتها دقیق بودند و در اخر احترام به اصول الاغیت , از جای خود تکان نخورده , و اگر انسان فاقد فهمیدن از مدعای جزیی الاغ نشود , واقعاء آسان نیست که خر را از جایش تکان بدهید . و یا اگر میخواهید الاغ را از راه صعب العبور بگزرانید , باید با الاغ حد اقل سه و یا چهار بار بدان را بیاید , و ریسمان الاغ را از جلو گرفته راه نمایی نماید الاغ را , و در اخرالامر الاغ مطمینن بدون کمک شما بعد از بار گیری به همان را خواهد رفت که شما برایش یاد یا نشان داده اید . خلاص در طول تاریخ الاغ های هستند که بر مسند بزرگی رسیده اند و از خود زیارت های به جای مانده اند , مانند زیارت خر ملانصرالدین در شاه عبدالعضیم تهران , که کمی کوچکتر از قبر نادر خان در کابل است . مطلب از این حرافی من ان است که جنابانء دولت حاکم افغانستان با وجویکه از طرف اقایان شان زیاد تر از قوت و زور و توانایی شما بار زده شده اند و حتی بار هر دو شانه شان موازنه نیست و نمیباشد باز هم قناعت پیشه گی را اختیار نموده به جز گردن خم نمودن کاری دیگری در مقابل باداران شان نمینمایند . جان گپ اینجا است که تازه گی ها فقط کرزی و تیم ایشان را خر گفته اند , اگر ما مردم زود نجنبیم و این خیل خران را زود از کشور بیرون نیاندازیم . میترسم که همه ما و شما را شامل لیست کنند . پس به هیچکدام این اراذل رای ندهید . و افغانستنان و انسانیت را محترم بشمارید . در اخر با یک نعره حیدری ( مرده باد خر خری و خرسواری ها ) . ( زنده باد خر کشی و انتقام خر ) . با احترام و عقیدت خاص به مردمم . سر زمین .
6 آگوست 2009, 11:14
روایت است که در زمان های قدیم " یزد گورد سوم " یکی از روز ها تصیم گرفت که به شکار برود به جنگل . از رمالان و پیش گویان جویای حال و احوال هوا و قضا و قدر گردید , همه با یک صدا گفتن قضا و قدر با آب و هوا همه در فرمان ظلل الله هی میباشد جهان پناه به سلامت و با دست پر از شکار برمیگردند . یزد گرد مردی یا صلابت و با هیبتی بود و همه در باریان حتی خدم و حشمی دربار منجمله خواجگان حرمسرا از اخلاق سخت او با خبر بودند هر یک حتی الامکان در کوششء درست بودن و اشتباه نکردن بودند . او بعد از مصلحت با درباریان روز رفتنن به جنگل را نظر به پیش گویی رمالان انتخاب نمود و داروغه را امر نمود تا سرکی که از قصر پادشاهی به جنگل وصل میشود قرق نماید . روز موعود فرا رسید , پادشا با درباریان و وزرا و تازیان شکاری به طرف جنگل را افتاد , از جایی که جاده قرق بود هیج پرنده ای نمیتوانست داخل سرک شده مزاحم اوقات عالیشان گردد . ولی از قضا زارعء از ان طرفء جنگل از انتهای سرک که به فکر داروغه اصلاء نرسیده بود داخل جنگل میشود و در حالیکه پای هایش را از یک طرف الاغش اویزان نموده زیر لب زمزمه مینود از جنگل گذشته داخل سرکی شد که پادشاه به سلامت از انطرف برای شکار راه افتاده بود . یزد گورد از دور میبیند که شخصی سوار بر الاغ به طرف پادشاه روان است , به صدای رعب داری داروغه را صدا میزند , داروغه با عجز پیش میاید و با ترس و لرز عرض مینماید که قربان تمام جاده قرق است . در عین مکالمه یزدگرد با داروغه دهقان به نزدیکی رسیده است و با چشمان پر از تعجب به پادشاه نگا میکند . پاد شاه حیران است که دهقان جلمبور چرا رسم احترامات پادشاهی را به جا نمیاورد . یزد گورد میغرد : مگر به عمرت پادشاه ندیده ای ؟ دهقان خاموش به طرف پادشاه نگا میکند و اصلاء نمیداند که این جه کسی است ؟ و رسم احترام پادشاه یعنی چه و چرا این مرد این همه زرق و برق به جامه خود چسبانده است . به امر بادشاه شروع میکنند به کتک زدن مرد بیچاره , دهقان را جدا و خرش را جدا . میخواهند که ببرندش به زندان شهر که یزد گرد امر میکند که دهقان را مقابلش حاضر کنند , مرد بدبخت را باخرش جلو بادشا حاضر میکنند , یزدگرد میگوید : اگر بگویی که وضع هوا و در چند ساعات آینده چی خواهد شد , میگذارمت که بروی . مرد دهقان : تا چند ساعات دیگر هوا طوفانی خواهد شد , رعد برق میگرجند , سیل خواهد امد و جنگل را به هم خواهد ریخت . یزدگرد ناراحت شد و میگوید : مردیکه دیوانه مگر این همه رمال و نجومی من اشتباه میکنند , فقط تو درست میگویی . به داروغه امر میکند که مرد را با خرش زندانی کنند تا در برگشت سزای این همه گستاخی خود را ببیند . بادشا براه میافتد , داخل جنگل میشود و شروع مینماید به شکار ولی از قضا بعد از ساعاتی چند وضع هوار خراب میشود , طوفانی به پاه میشود که پناه بر خدا , در باریان و وزرا پوک خود را گم میکنند , هر کی براهی میروند در این عین , سیل غرندهء داخل جنگل میشود دمار از روزگار شکاریان بر میاورد , پادشاه به مشکل جان بسلامت میبرد و با حال بدی خود را به قصر میرساند . استراحت میکند و تا چند روز بر مسنمد پادشاهی و عدالت نمیاید , بعد از چند روز که مطلع پادشاه صاف شد و ضلل الله هی رو به بهبود شدند برای عدل نمودن بر مسند پادشاهی حضور فرما شدند و شروع به شنیدین اخبار مملکت از هر دانگی شروع نمودند . نزدیک های ظهر پادشاه از دهقان یادش آمد که "روزی شکار" پیش گویی نموده بود و پیش گویی او درست از اب درامده بود . فوراء داروغه را امر مینماید که دهقان را حاضر در بار نماید . دهقان با وضع رقت امیزی به دربار حاضر میشود . بادشا به سلامت او را معاف نموده با صدای بلند رمالان و نجومیان خود را تحقیر نموده از دهقان تعارف نموده ایشان به خاطر نبوغ پیش گویی و دانستن وقایع قبل از وقوع صدر اعظم کشور پارسیه مقرر نموده و مهر صدرات را به ایشان داده و از همه خواستند که سر تعظیم برای او خم نمایند . دهقان اصلاء هیچی حالی اش نمیشد و در حالیکه در بیداری خواب میدید او را بردند بر کرسی صدارت بناشانیدند و از او میخواستند که بعض اوآمرپادشاه را با مهر پادشاهی که به دست داشت سر به مهر نمایند . ازکار بار صدرات او تقریباء شش ماه گذشت پادشاه و رعیت همه خوش بودند . در یکی از روز ها پادشاه بسلامت یزد گورد سوم از دهقان که حالا صدراعظمء مملکت بودند پرسید : تو آنروز از کجا فهمیدی که هوا خراب میشود و طوفان میاید و همه ما به خطر میافتیم . جناب صدر اعظم بعد از مکثی شروع نمودند : من هر وقت بخواهم که ببینم که چه اتفاقی در اسمان و هوا میافتد به طرف خرم نگاه میکنم , اگر گوش هایش اویزان بود باران میبارد , اگر دمب خود را بین پا های خود محکم گرفته بود یعنی طوفان میشود و اگر سر خود را به وقفه ها به طرف راست و چپ تکان میداد حتما رعد و برق شده سیل بزرگی میاید . یزد گورد نگهان از حیرت انگشت بداندان شده از جایش بلند شد و با ناراحتی گفت: پس ان الاغ تو بوده که همه چیز را میفهمیده , نه تو . و همان لحظه به دارغه امر میکند که مهر و انگشتر پادشاهی را ار دهقان گرفته به الاغش تسلیم نماید و از ان به بعد الاغ ریس و صدراعضم خواهد بود . دهقان را دوباره به زندان شهر والی انداخته روز یک وعده غذای اسپ ها را برایش میدادند .
عزت زیاد صنوبر .
17 آگوست 2009, 20:10
یزد گرد سوم اخرین شاه ساسانی بود و در مقابل عربها در نهاوند اخرین شکست را از عربها خورد و دخترش را عربها یرغمل گرفتند . وقتی دختر یزد گرد را وارد مسجد نمودند علی با عمر و امام حسین و چند صاحبه دیگر نشسته بودند . دختر یزد گر وقتی چشمش به عمر افتاد زیر لب گفت ( اف بیروج بادا هرمز ) , عمر به علی نگاهی کرد و گفت این دختر به من فحش میدهد . علی گفت او را ازاد بگذار و اجازه بده او را که یکی از مسلمانان را از میان همه انتخاب کند . دختر یزد گرد دست روی امام حسین گذاشت . علی از او پرسید نام تو چیست گفت : جهان شاه , علی گفت از این به بعد نام تو " شهر بانویه " باشد , سپس به حسین گفت : یا ابا عبدالله از این دختر بهترین شخص روی زمید برای تو متولد میشود , و علی ابن الحسن از او متولد شد که اسمش را ( ابن الخیرتین ) گذاشتند , زیرا از طرف عرب ها از قوم بنی هاشم بود و از طرف قوم عجم از پادشاهان فارس بود . خلاصه بی جهت نیست که ملاه های ایرانی عمامه سیاه میپوشند . اخر همه خسر بره های عربها تشریف دارند . تا چندی قبل من فکر میکردم که عزا داری دایمی مسله دینی میباشد .
سر زمین .