صفحه نخست > دیدگاه > حمله مرد نیمه دیوانه به مسعود

حمله مرد نیمه دیوانه به مسعود

واقعه سوم: منابع: کاکا تاج الدین خسراحمد شاه مسعود وحاجی عزم الدین/ از کتاب مسعود در نبرد استخباراتی
رزاق مأمون
چهار شنبه 15 آپریل 2009

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی


قسمت اول |قسمت دوم | قسمت سوم| قسمت چهارم

قسمت چهارم

در سال 1360 خورشیدی مرد نیمه دیوانه ی به نام عزیزمحمد از عقب یک سنگ به سوی احمد شاه مسعود تیراندازی کرد. عزیزمحمد با آن که از داشتن عقل سلیم بی بهره بود ، تفنگی برایش داده بودند تا به حیث زندانبان، عقب دروازه زندان پنجشیر پاسداري كند. این شخص پیش از آن، به سوی قاری کمال از مجاهدان شناخته شده نیز تیر اندازی کرده بود. افراد سرشناس احتمال دست داشتن شبکه های استخبارات حکومتی درین تیراندازی را تأئید می کردند؛ اما به قاری کمال ( قاری کمال الدین از فرماندهان شجاع و مشهور پنجشیر که در سال 1367 در وادی سالنگ به شهادت رسید.)مشوره داده بودند که از خطای عزیزمحمد درگذرد. استدلال این بود که شدت عمل بر ضد یک فرد مختل الحواس بی آبرویی به بار می آورد و سرپوش گذاشتن روی این حادثه سبب می شود تا آرام آرام رد پای کسانی که درعقب حركات عزيز محمد قرار دارند، شناسایی شود. قاری کمال مشوره ها را پذیرفت وبه جای نشان دادن خشم و غضب برضد عزیزمحمد ، روش نرمش و مدارا در پیش گرفت.حتی از وی تقدیر مادی به عمل آورد. عزیزمحمد گذشته از خوش رفتاری قاری کمال، از کمک مادی که برایش داده شده بود، بسیار خوشحال بود. او با خود به این نتیجه رسید که اگر به سوی دیگران نیز تیراندازی کند، به جای مجازات، برایش پول خواهند داد.

یک روز عزیز محمد همراه با چند تن از زندانیان برای آوردن غذای چاشت از روستای ملسپه به سوی جنگلک ( زادگاه مسعود، روستایی از توابع شهرک بازارک )روانه می شود.در مسیر راه نگاهش به موتر حامل مسعود می افتد که لحظاتی بعد از جاده عبور می کند. عزیزمحمد به سرعت عقب سنگ بزرگی می پرد وسنگر می گیرد. تا لحظاتی بعد، موتر مسعود به طور کامل در تیررس تفنگش قرار می گیرد. همین که موتر مسعود در تیررس می آید، تفنگ عزیزمحمد صدا می کند و بلافاصله صدای شکستن شیشه دست راست موتر به گوش می رسد. مسعود كه خود عقب فرمان موتر نشسته بود، موتر را به زودی درجاده متوقف مي كند. شاهدان جلو می روند ومشاهده می کنند که مرمی ها از شیشه گذشته ودرست از چند سانتی متری صورت مسعود عبور کرده اند. مسعود ازین حادثه جان به سلامت می برد. مجاهدان با خشم وعتاب به سوی عزیزمحمد حمله ور می شوند و او را با مشت ولگد وضربه با قبضه تفنگ، کشان کشان نزد مسعود می آورند. مسعود درآن کشمکش، در دفاع از عزیزمحمد بر می خیزد و او را از صدمات بیشتر نجات می دهد. تاج الدین ( الحاج تاج الدین مشهور به کاکا تاج الدین ، یار همیشه گی مسعود، از آغاز مبارزه به حیث یاور و دستیار مسعود کار می کرد. درسال 1365 مسعود با دختر وی ازدواج کرد)خان تفنگ بر می دارد تا عزیزمحمد را گلوله باران کند؛ اما بر اثر مخالفت مسعود، از صحنه کنار می رود. مسعود راست درچشمان عزیزمحمد نگاه می کند. بعد دستور می دهد که او را مؤقتا به زندان انتقال دهند تا کسی خود سرانه امکان آن را نیابد که او را بیازارد و یا نابود کند.

اما روز بعد اطلاع می گیرد که فرمانده عظیم رئیس زندان درین گیرودار، ضربات سختی به عزیزمحمد وارد کرده و یک پایش را شکسته است. مسعود که به شدت ناراحت گشته بود، فرمانده را مورد سرزنش قرار داد وگفت:
او را چند روزی آن جا فرستادم که از تعرض دیگران مصئون باشد تا معلوم شود چه کسانی او را تحریک کرده اند.تو به کدام حق، او را مجروح کردی؟

همین حادثه باعث شد که مسعود بعد ها آقای عظیم ( دشت ریوتی) را در انزوا قرار دهد.

عزیزمحمد که هوش وحواس متمرکزی نداشت، دربازجویی فاش کرد که شخصی به نام سلطان برایش وعده داده بودکه اگر احمدشاه مسعود را با تفنگ از بین ببرد، دختر جوانش را به عقد وي در می آورد. سلطان، یک کارگرعادی اهل پنجشیر بود که درکابل با شبکه خدمات اطلاعات دولتی رابطه داشت. هرچند عزیزمحمد افشا کرده بودکه برای کشتن مسعود از سوی سلطان تحریک شده بود، اما مسعود عزیزمحمد را به زودی آزاد کرد و دستور داد که هیچ کس، به هیچ عنوانی حق ندارد او را مزاحمت کند. سلطان كه گاه با خانواده اش به كابل مي رفت و در فصل تابستان به پنجشير مي آمد،‌ به دستور مسعود زنداني شد. مسعود سلطان را مدت دونيم سال در زندان نگهداشت و سپس او را آزاد كرد. وي اجازه نداشت كه دو باره به كابل بر گردد. پس از حادثه سوء قصد، هر باری که عزیزمحمد با سلطان رو به رو می شد، با لحن یک شخص نیمه دیوانه، داد و فریاد به راه می انداخت ومی گفت:

ای وعده خلاف بدقول ، از دست تو پایم شکست و به زندان افتادم اما تو به وعده ی که داده بودی عمل نکردی وانیسه را به من ندادی!

عزیزمحمد بعد ها در جریان تهاجم هوایی نیروهای شوروی درپنجشیر کشته شد.

ادامه دارد


قسمت اول |قسمت دوم | قسمت سوم| قسمت چهارم

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • دقیق نمی دانم چرا، ولی احساس می کنم که نشر چنین متنهای، مهم نیست در مدح مستقیم یا غیر مستقیم کدام جنایتکار نوشته شده باشد، با روح کابل پرس?، رسانه ی که به عنوان یک رسانه سالم در مدت فعالیتش انتظارات و امید های برای خوانندگانش ایجاد کرده، سازگاری ندارد.
    به دو دلیل:
    اول، ده ها مدحنامه ی انترنتی، کاغذی، صدا و تصویری وجود دارد که همین حالا این کارها را می کند. دروغ می سازد و قهرمان می بافد.
    دوم، انتشار یک عکس خندان و داستان پرداخته شده ی برخورد مثلا انسانی این جنایتکاران با زندبانان آدمخور و دیوانه شان و یا فلان سنگ پشت، رد پای سی سال جنایت آنها را که یک سرزمین را ویران و یک ملت را به ذلت و حقارت و مرز نابودی کشاندند، پنهان نمی کند.
    من کابل پرس را رسانه ی میدانم که چشم انداز بهتری در این فضای پر از هیاهوی متعفن، ایجاد کند. به عنوان یک خواننده، زمانی که می بینم، ویروس ها آن کاراکترهای ارزشمند این رسانه را کم کم فرسایش می دهد و می جود، احساس می کنم یک چیزی آزار دهنده ی دارد اتفاق می افتد.

    • مامون از مزدبگیران جمعیتی، باز شروع کرد که با این چنین نوشته های افسانه گونه و مبتذل از یک خاین ملی فرشته بتراشد.

      مسعود لعین جایش را در زباله دان تاریخ ما یافته است، هرقدر شما مسعودیست ها بکوشید او را بت بتراشید محال است، مردم عام پنجشیر که امروز زیر چکمه های چوکره های مسعود زندگی شان ابتر و زار است، به این گونه نوشته ها آب دهان پرتاپ خواهند کرد.

      در مورد شخصیت مسعود برای من هیچ چیز دیگری مهم نیست، وقتی او بتواند انسهانهای پلیدی مثل فهیم بینی کته را در اطرافش بپذیرد و به حدی بالا برد که جانشینش شود، معلومدار است که خود مسعود چی بود و چگونه افکار داشت. مردم ما ناق نگفته اند که بگو دوستانت کی اند که بگویم تو کی هستی!!

    • این نوع نوشته ها به درد مامون نمی خورد. سرنوشت مامون درنهایت مثل داکتر عبدالرحمن خواهد بود. مهم نیست که مسعود اف به عنوان یک "سنگ فروش کوهستانی" و یک دزد سقاوی چه بوده و چه کار کرده و یا به غلط چه تهدیدهای او را درخطر قرار می داده. مهم آن است که وی در ارتباط پنهان و آشکار خودش با شوری ها و روس ها تبدیل به مهره خائن به جهاد شده است. تمام تلاش مسعود اف آن بوده که برعلیه حکمتیار پیروز شود و لو آن که به کمک شوروی ها باشد. مسعود اف در واقع پیرو بچه سقاو بود که همه آن ها یک غلام بچه بیش نبودند. اصلا این ها در افغانستان به "غلام بچه" معروف اند. تمام این حرف های مامون در مورد مسعود اف یک تبلیغات و یک خوش نمایی بیش نیست. مسعود اف قاتل مردم کابل و عامل خرابی کابل و فرمانده کسانی اند که طفلان بی گناه را با سیم خادار به می کشتند. مسعود عامل فروپاشی و انحلال اردوی ملی بود. مسعود اف عامل دزدی پنجاه تن طلای دافغانستان بانک بود.

    • الهی مردم افغانستان کی هوشیار شود همه از رهبرهای جهادی حرف میزند. این رهبرهای جهادی چی قدر فکر شما را خراب کرده است که هر روز از دهن شما حرف احمدشاه مسعود،مزاری،سیاف، گلبدین را میشنوم بس کنید دیگر در انتخابات ریاست جمهوری هزاره به بشر دوست رای میدهد پشتون به کرزی رای میدهد تاجیک به عبدالله عبدالله رای میدهد و اوزبک به اوزبک رای میدهد تمام فکر شما به قوم پرستی رو آورده است در فکر کسی باشید که نان شب خود را ندارد کمی هوشیار شوید:
      نعمت الله جاغوری

    • ضرب المثل مشهور است که خورشید را نمیشود به دو انگشت پنهان کرد، حالا در مورد اینکه مسعود و همرزمانش جنایتکار بودند و یا مزدوران کا جی بی که باعث اصلی ویرانی کشور و تمام جنایاتی که در افغانستان تا حالا صورت گرفته اند میباشند هم همچنین است.
      پس تو انسانی که از نوشته ات معلوم میشود که از همین قماش هستی کمی به خود بیا و بیاندیش که چرا و به چه علت به قول تو جنایت در افغانستان صورت گرفته است.

  • آقای مامون!
    به جای ستایش از کاکا تاج الدین ، از وی شمارش دالر ها را جویا شو، که از افغانستان بانک ربوده شد و تا هنوز
    نزدش باقی است و پسرش بالای آن در دوبی تجارت می کند. آن مرد که تیر اندازی کرد دیوانه بود، هوشیار را محکم کن که پول های ملت را به تاراج برده است. از دیوانه چه شکایت، وای به حال هوشیار هاییکه که خود را به دیوانه زده کی زده اند و خود را زیر نام های مختلف پنهان کرده اند. چرا وقت خود را به این نوع نوشته ها ضایع می کنی ، چیزی بنویس که درد ملت را دوا کند ، امروز ما خواهان افشاه ای چهره های از قبیل کاکا تاج الدین هستیم که از پول بیت المال صاحب پول و ثروت شده اند. نقل قول از یک دزد بیت المال نه تنها توهین به شما ، بلکه به نوعی د فاع از دزدان سرما یه های ملی ما است.

    • با تأیید از نوشته آقای فرهاد بیدار، محترم مأمون صاحب اگر واقعاً خواستار در یافت حقایق و جاودانه ساختن نام آنهم به حیث ژور نالیست رسالتمند و مبارز هستید، لطفاً بازو بر زنید و نوک قلم را تیز تر و چشمها را بصیر تر ساخته درمورد دارایی های منقول و غیر منقول قبلی و فعلی رهبران و سران شورای نظار( احمد ولی مسعود،احمد ضیاء مسعود،تاج الدین خسر مسعود، بنیاد زمرد تحت پوشش نام شهیداحمد شاه مسعود،عبدالله عبدالله، قسیم فهیم و برادران، دین محمد جرئت، بابه جان ساتنمن و ده ها قوماندان و تفنگدار وابسته به مافیای شورای نظار) در داخل و خارج کشور تحقیق و جستجو نمایید و منابع و مدارک در مورد ثروتهای بادآورده و غارت شده ثروت ملی را جمع اوری نموده و به آگاهی هموطنان برسانید.نوشتن آنهم بر اساس نرخ روز در وصف قهرمان جنگ و جنایت و دیوانه و هوشیار کاری در خور ستایش و پسندیده نیست. سعی کن در افشای غارتگران و چپاول گران، خود قهرمان شوی تا نسل های آینده شمارا به حیث ژورنالیست نمونه، سرمشق قرار دهند. بدروز

  • آقای مامون، خودت یک زمان خود را ضد جهادی ها و جنایتکاران میگرفتی. چه شده و بهتر است بپرسم چند برایت داده اند که حال این قصه های ساختگی را از زبان تاج الدین خسرو یک جنایتکار و قاتل مردم کابل نقل می کنی. شرم بر تو باد.

  • یک زمان مردم کابل برای مسعود یک ترانه درست کرده بودند که می گفتند: شیر پنجشیر، روبای کابل، بز شادگل.
    واقعا دوستان اگر از حق نگذریم در پهلوی جنایتکار بودن یک بار به عکس مسعود نگاه کنید که چقدر هم است.

  • doste aziz razeq mamon sepas az ein ki ein hadisa ra ba ma sharik kardid,

    bardasht man az ein malomat zail ast
    ki zede tamam qawanin islami wa wazee masoud wa hamkaranesh zede hoqoq ensan yak ensan ra ba shahadat yak dewana ki khod ora dewana medanistan greftar namood .

    ein karnamai anha 2 chize ra ashkar mesazad,

    1: einki masoud wa hamkaranesh az ein dewana estefada kardan ki yak ensan ki jormash sabet nabod gereftar konan wa bandi konan ki khod naqze wazeh hoqoq bashar ast.

    2 : einki masoud wa hamkaranash anqader diwana wa mast bodan ki ba shadat yak dewana hata azadi yak ensan ra ba qatel merasandan baz ham ashkar mesazad ki yak band adam kosh wa zede ensasni bodan ein shorai ba estelah nazar.

    umid ast dost ha oqda nagiran chon man matlab ra naqd kardam wa dar etar hamin har kas metawanad sabet konad ki man ghalat goftam noorun ala noor .

    khaksaar

    • مسعود قهرمان است بود وخواهد بود کسی که مسعود را نشناخت خدا را نميشناسد او شير ومرد خدا بود که در راه ازادی وطن مردانه شهيد شد باعث ويرانی های کابل گلبدين مفعول جنايتکار صياف ومزاری بودند به لق لق سگ دريا مردار نميشه مردم ودنيا به نامش افتخار ميکند وگناه مسعود اين بود که خواهر ومادر وزن همين چار تا لوده احمق را اززير پای روس وپاکستانی وعرب نجات داد مثل مسعود قهرمان تاريخ دگه نخواهد ديد زور تان ميته برويد تشناب اگر تاج الدين خورده نوش جانش 300 سال شد که اين وطن چور شده زنده وجاودان باد مسعود عزيز در قلب های ملتش مرگ بر دشمنان او مرگ مرگ مرگ

    • مسعود اگر خوب بوده باشد صرفا برای یک ولسوالی بوده است. افغانستان بسیار کلانتر از یک ولسوالی است. مسعود برای بقیه افغانستان یک بی شعور خاین جنگسالار بود که برای وطن ویرانی و خویشخوری و فساد و بی سوادی و توحش آورد.

      یکی از خصوصیات جمع شورای نظار بی سوادی بیش از حد این مردم بود. نگاه کنید به فهیم که او را مارشال می گویند. او حتی حرف زدن را یاد ندارد. مسعود خودش به اندازه صنف دوازدهم سواد داشت. او در حقیقت برای رهبری یک کشور یک بی سواد بود. حماقت سیاسی مسعود از همین روشن می شود که او نتوانست حتی کابل را تحت کنترول خود در آورد. آیا این استعداد و سیاست را نشان می دهد؟ این نشان می دهد که او یک بوته ای بد بوی قریه نگر دهاتی بود.

    • او آدم با وجدان!
      چرا قضاوت میکنی؟ مامون که قضاوت نکرده است. توهم اگر نمی پذیریف قلم داری و نوشته هم کرده میتوانی، برو و ضد مامون علیه مسعود حقایق جمع کن و به نشر بسپار. اگر پول نداری، باور کن، آی اس آی و افغان ملت هرقدر خواسته باشی برایت پول میدهند تا چیزی علیه مسعود بنویسی. وانگهی مامون اینقدر شهامت دارد که با نام خود و از آدرس خودش چیزی می نویسد و مسوولیتش را هم میگیرد. شما که اینقدر آتش تا برای "درد مردم کابل" زور است، چرا اینقدر شهامت ندارید که به میدان بیایید و علیه مسعود چیزی بنویسید. اگر شما برحق استید، چرااز گرفتن نام تان میشرمید؟ روشن است که شما اشخاص عقده مندی استید که گذشتهء ننگینی شما را از بازگفتن نام تان باز میدارد.

      بازهم میگویم: مامون حقایق را از زبان مردم مینویسد. شما هم بروید حقایق را از زبان مردم بنویسید. کلی گویی ها دیگر خریداری ندارد. بروید سند بیاورید که مسعود امر تخریب جایی ویا امر کشتن کسی را داده باشد. سند بیار سند!!! تهمت و افترا و هیاهو به جایی نمی رسد. وقتی ما میگوییم ملاعمر امر احراج مردم شمالی، قتل عام در مزار و سایر نقاط را داده است، این یک حقیقت روشن است. جنایات طالبان سازمان یافته است. درحالی که در دوران جنگ های کابل جرم وجنایت به خاطر انارشی از جنگ در طرفیت های فردی صورت گرفته و هیچ مقام دولتی و از نام دولت و یا سازمان امر به کشتن کسی و تخریب جایی نداده اند. اگر داده اند یک سند بیاورید، تنها یک سند!!!!

    • از شما بمثابه یک ژورنالیست رسالتمند توقع نمیرود دست به مدح جنایتکاری چون مسعود بزنید. اگر معتقدید که دارید تاریخ مینویسید لطفا به انعکاس نوشته های تان نظر بیاندازید!!
      نخواهید که نام تان در آینده در جمع مسخ کننده گان تاریخ این مرز و بوم یاد شود. بار ها آرزوی داشتن استعداد شما را داشته ام ولی موقف فعلی شما که گوش به اعتراض مردم و شاید!! هم وجدان خویش نمیدهید مرا دلخور میسازد. یک لحظه فکر کنید که شما چه را به نسل آینده به میراث میگذارید ؟ آیا ضمیر تان با شما موافق است ؟
      خواهش است دست ازین بازی مسخره بردارید که مناسب شان و شخصیت شما نیست. شما که با زحمت زیاد طی سالهای دراز صاحب نام نیکی در بین قلمزنان این وطن شده اید نخواهید که به حرف مفتی و بخاطر شخصی که ارزش یک ناخن شما را هم ندارد منفور جامعه شوید. وقتی هر نوشته یی را از نام شما در هر جایی که باشد میبینم با ولع تمام به خواندن ان میپردازم و از ان لذت میبرم. ایا شما حق دارید این کیف را از ما بگیرید. باید به یک حقیقت پی برده باشید: شما دیگر به مردم تعلق دارید و فقط برای مردم بنویسید. حیف است که مردم از شما روگردانند.
      با عرض ادب : جاوید

    • برادر محترم آرین به نظر من این از روی جهالت و نادانی است که کسی از شخصیت کسی تعریف کند اگر شما 24 ساعت در سرگ برآید و بگوید که مسعود قهرمان است فکر نکنم که به شما کسی ده افغانی هم بدهد سخصیت مسعود و قهرمان بودن مسعود و از کارهای خوبی مسعود خداوند(ج) میداند این به همه معلوم است که مسعود در دوران مقاومت هم همرای هزاره ها جنگ کرده است و هم همرای برادران پشتون اگر از من کسی سوال کند که مزاری چیطوری آمدم بود، من از گناهی مزاری چی خبر دارم که بگویم او قهرمان بود واین را هم بدانید که مسعود در افشار کابل بیش از 1000 نفر راکشته است و این دیگه خدا میداند که مسعود قهرمان است یا نه و گناهی این 1000 نفر را هم من و تو به گردن گرفته نمی توانیم: بااحترام نعمت الله از جاغوری

    • آرین جان شما که مسعود خائن را خدای خود میدانید از شماهیچ گله ای نیست که بیشتر ازین گستاخی کنید و دشنام دهید. اگر برای شناختن خدا شناختن مسعود لازمی باشد پس باید گفت که متاسفانه شماتا هنوز خدا را نشناختین چون مسعود را نشناختین بناء توصیه مه برای شما اینست که عجله کنید در غیر آن ازین دنیا مثل یک ادم(؟) خدا ناشناس خواهید رفت.

    • برادر نعمت الله خان حرف زدن بسیار آسا ن است ولی فهمیدن مشکل است گر چکی شما به اندازه بعقل وکم زرفیت معلوم میشود که اصلامنطق انسان برایش ایجا زه نمیدهدکه این حرفهای مزخرف وپرپا گنده که شما نبشة کر ده اید دراین نقد بکند ویا کدام تعلیق نبشةکند اماباز هم هرسخن که به حیثیت وآبروبزرگ مردان تاریخ بربخورداین یکی ازوضیفه ایمانی ووجدانی نه تنهامن بلکه تمام کسانی زنده گی آ زاد بدون بر ده گی وغلامی خوش دارنداست نعمت خان شمابرا ی برادرم آرین گفة اید که صفت کردن قهرمانان وسترگ مردان تاریخ جها لت است دلیلتان این که اگر دربازارهرچقدر از این یادشودکس پول نمیدهدنعمت خان بایدبراید بگویم که یاد آوری ازبزرگ مردان به این معنی نیست که اگر برایت پول دا دندن یاد ازکاروایها وکار کر دهای آن کنی اگر ندادندنه بیجا نخو هدبود که براید یگوویم معولابر ای انسا درسرکوچه وبازار زمان پول میدهن که مثل شماباره بی سراسیمه ودیوانه وار هرچیز که ازدهن اش آمدبگویدچرا اینحرفهاباعث سات تیری ورفع خستگی مر دم میشود باید یرایش پول دهنداما این رابرایتان بگویم سخن که درگفتن آن از تدبیر ومنطق کار گرفت شده باشد اینوا ضح است که به گوینده آن کلام کس پول نمیدهدچر این تعلق به شخصیت خود آن دارد برای مردم کدام فا یده نرسا نیده که برایش پول دهندمثلا اگر یک انسان درکوچه وبازار ماها بگوید الله(ج)الله(ج)کس برایش پو نمیدهدچرا این برای مر دم کدام سود نداردودیگر گفة ایدکه همرای پشتون ها وهزار ه ها مسعود جنگ کرده این رابایدبراید بگویم که هرتنظیم وهر گروه که آله دست دشمنان افغا نستاباشد نتها این قهرمان بلکه تمام کسانکه راه وآر مان این راتعقیب میکنند درمقابل شان جها دمیکنندپشتونهاآله دست پاکستان ازسا بق بوده اند والحال هم استن پاکستان همیشه دشمن این وطن عزیزما بوده واست دفاازخاک وناموس جهادنامیده میشود نه جنگ امانعمت خا ن فکر نکنم که درسینه هزا رانة هزاره مسعود سیخ کباب تیر کرده باشد اون هم هما رحکمتیار بودکه درسینه هزارها هزاره سیخ تیر کرد نه مسعود

    • به نظر بنده دهاتی بودن جرم و گناه نیست بلکه مزدور بودن و جاسوس و مفعول بودن گناه است امید وارم که آغای شهریار دهاتی بودن به حساب نادان بودن فکر نکنند چه بسا شهری های هستند مانند ایشان که طرز صحبت و نوشتار خود را نمی دانند.

  • هردو در مورد قلعچهء سوخته اشتباه کرده اید. قلعچهء سوخته در ولایت پروان است اما نه در ولسوالی جبل السراج بلکه در شرق چاریکار- مرکز ولایت پروان قرار دارد. قریه های همجوار قلعچهء سوخته عبارت از دولانه، قلعهء صدیق، دشت هوفیان و غیره میباشند.

    واما این قلعچهء سوخته به راستی هم توسط اجیران آنسوی سرحد که شماری از قبایل منگل نیز همراهی شان میکرد، سوختانده شده بود. چور و غارت شمالی توسط لشکریان نادری (که همه پشتون اما پشتون های سرحدی بودند)یک واقعیت تاریخی است. اگر مسعود مردم پروان را برای ایستادگی در برابر غارت مجدد توسط اجیران همیشه اجیر شوندهء سرحدی تشجیع کرده باشد، کار بدی نکرده. این تشجیع علیه غارتگران است نه پشتون ها. اگر دوستان ما آنرا تشجیع علیه پشتون ها میدانند در گام نخست باید بپذیرند که پشتون ها غارتگر اند. دفاع در برابر غارتگران فرض عین هر مسلمان است. مردم شمالی هنوز که هنوز است غارت منطقهء شان را از چشم نادر دانسته و اقوامی که درین رابطه متهم اند منگلی ها و اجیران آنسوی سرحد که بیشتر وزیری ها اند میباشند.

    برای ترمیم درد ها و زخم های گذشته باید آنرا بپذیریم و درمانش کنیم نه این که رویش خاک بپاشیم...

    واما آیا مسعود راست نمیگفت؟ مگر همین قبایل غارتگر پشتون زیرنام طالب یک بار دیگر در شمالی نریختند؟ واما در سوی دیگر آیا لشکریان مسعود به کسی به نام این که پشتون است، آسیبی رسانده اند؟

    ای وای به این وجدان و بیحیایی!!! ما از هزاران غارت و بیناموسی و قتل و تاراج حرفی نمی زنیم تا "وحدت ملی" خراب نشود، اما میراثخوران غارت و تجاوز به خاطری که مسعود کدام زمانی در کدام قریه یی در مورد تاریخ سوخته شدن و غارتش حرفی گفته بوده باشد، داستان میسازند و پاچهء ما را میگیرند!

    هرزمانی که یک پشتون به قلعجه سوخته و قلعچه های سوخته یی که از آتش جهل و جنایت عبدالرحمن، نادر و طالب سوخته اند، آمد و به عاملین این جنایات لعنت گفت و خودرا در درد و غم مردم شمالی شریک دانست،آن زمانست که وحدت ملی تامین میگردد. ورنه انکار از جنایات قبایلی ها در شمالی و یا سایر نقاط کشورکه به امر نوکران انگلیس (نادرخان یا آی اس آی پاکستان) صورت گرفته، همانند انکار از هولوکاست است که معنی آن تداوم جنایت و چراغ سبز نشان دادن به جنایات بیشتر و بیشتر. فراموش کردن قلعچهء سوخته تکرار آنرا در بر دارد. بیایید آنرا هرگز فراموش نکنیم و علیه عاملین آن همیشه نفرین و لعنت بفرستیم...

    • دوست محترم شاهد:غارتگران مگر پشتون یا اوغان نیستند؟ بگذار مردم علیه پشتونها به پا خیزند.قبیله را بایدبه زور وسوته سرجایش شاند ورنه هست وبود مارا نابود خواهند کرد.مگر همین پشتونها از کشتن غیر پشتونها دفاع نمیکنند؟ایا کسی نشان داده میتواند که فلان باسواد یا بیسواد اوغان با سایر مردمان این سرزمین دشمنی ندارد!انها خوب میدانند که سرزمین خراسان را اشغال کرده اند وتداوم این اشغال با نابودی مردمان ما میسر خواهد بود وبس.چند اوغان عقبمانده وگیر مانده در لجن قبیله امروز خودرا مالک این سرزمین جا میزنند وراه را برهرنوع دگرگونی وپیشرفت بسته ان.من یکبار دیگر پیشنهاد میکنم که غیر اوغانها باید این پرسش را مطرح کنند که ایا میشود با اوغانها یک کشور واحد داشت وبا انها یکجا چامعه ومدیریت سیاسی تشکیل داد؟فاشیزم بر هیچ چیز مردمان ما رحم نخواهد کرد!انها در پی نابودی هویت -تاریخ-ومردانگیهای مردمان ما اند.هیچ فریاد حق طلبانه ای در میان اوغانها بازتاب خودرا پیدا نخواهد کرد!برتری خواهی جان وتن انها را مریض ساخته است.با همه توان در برابر زورگویی ها انها باید ایستاد وبه انچه که انها میگویند یک نه محکم باید گفت.وبا انچه که اوغانها میخواهند از ما بسازندباید مخالفت کرد.

    • شما مزدوران انگلیس که خود طالبان هستید و بقوم نفرین شده در تاریخ ، معروف میباشید ، طاقت شنیدن و گوش کردن واقعیت ها را ندارید. واقعیت گفتن مرچ تند و سوزان است که وجود شما را می سوزاند . بلی اقای رازق مأمون شخصیت سیاسی و یک دانشمند افتخار آفرین جامعه ای خراسان است . ما بخاطر شما از نام افغانستان متنفر هستیم . شما کافرهای بی دین و غلامانن حلقه بگوش پاکستان های متعفن در ادوار تاریخ بسا ظلم وجنایت ایکه در استرحام انسانیت و اسلامیت وجود ندارد انجام داده اید. به خدا کمی شرم و غیرت داشته باشید . تا چه وقت بمثابه ای کوک سر را در زیر ریگ و نیم بدن را خارج از ریگ که گویا همانطوریکه شما کسی را نمی بینید ، کسی دیگر شما را هم نمی بیند . نه خیر شما را همه کس می بیند و میداند که شما کی ها هستید. شما همان مزدورهای میباشید که تاریخ نام های شما را شفاف و روشن به نمایش گذاشته است . میلیون ها بار دهن متعفن خود را با آب گلاب شستشو کنید باز با نام نیک بالای شخصیت های اخلاقی و ادبی و قهرمانان کشور دهن بازکنید. ما نمیدانیم که شما چرا از واقعیت نارام میشوید. امروز روز جهالت و قرون وسطائی نیست که از کانون معرفت و شعور سیاسی عقب افتیده باشید. شما حتی قرن 21 را که قرن علم تکنالوژیست آنرا با جهالت بدنام میکنید. آخر به هوش و عقل بیائید. واقعیت را مردانه وار بپذیرید. فرق نمیکند که مربوط به کدام قوم وقبیله میباشید. مگر انسان بودن مهتر ازهمه خواسته ها است . باور کنید وقتیکه شما از واقعیت چشم می پوشید و شرم نمیکنید زیاد ناراحت میشوم و بحضور خداوند مراحعه میکنم و میگویم که خداوند این چطور بنده گان ذاب پاک تو هستند که از واقعیت ها بخاطر قوم پرستی چشم های بینای خود را کور میکنند. خیر اگر بخاطر قوم پرستی خود واقعیت را قبول ندارید لااقل از حرف های طفلانه و کودانه هم باعث اذیت و آزار دیگران نشوید. دیگر هم یاد دارند که جواب شما را از این بدتر و تندتر بدهند. اگر جان بگوئید قربان می شنوید . اگر مرگ بگوئید، درد می شنوید. پس بهتر است که دست برادری و دوستی را بسوی همدیگر دراز کنیم و ازتضاد های خشک که جز رنج و غم دیگر نتیحه ای خوب را در قبال ندارد بگذریم و واقعیت را اگر تلخ است باید قبول کنیم.

    • از:آرشک-قهرمان آريانا

      به سوگ داستان آريانا/
      بگريم زآستان آريانا/
      بود از سرزمين آريائي/
      كران اندر كران آريانا/
      گرفتستند ايران ويح و ايران/
      شمال و خوربران آريانا/
      سلام اي پهلوان پهلوانان/
      سپهدار كلان آريانا/
      سلام اي سرفراز اي گرد اي سام/
      فسانه پهلوان آريانا/
      جوان شد داستان پهلواني/
      زتو گرد جوان آريانا/
      شغاد افكند رستم را به نيرنگ/
      تو را هم ميهمان آريانا/
      نمك خورد و شكست آخر نمكدان/
      فكند آتش به خوان آريانا/
      بس آن تازي كه كرد اين تركتازي/
      نمودي مهربان آريانا/
      به دستي زر به دستي تيغ و برلب/
      بيامد مدح خوان آريانا/
      نگر بهرام چوبين و قلون را/
      همان شد داستان آريانا/
      فرستاد او كلاغي دو قلون سان/
      بسوي قهرمان آريانا /
      به رقص آوردشان همچون عروسك/
      به رأي طالبان آريانا/
      كز آنان و عمرشان شد شب و روز/
      سوي بالا فغان آريانا/
      عروسك سوي دوزخ رفت و مسعود/
      سوي حق زآسمان آريانا /
      به كوه بي ستون نقر است برسنگ/
      (تو در آن پارس را خوان آريانا)/
      كه از خصم ودروغ و خشك سالي/
      بود زخم و زيان آريانا/
      كنون اين هر سه با اين تازي افتاد/
      به دشت و گلستان آريانا/
      خزان آورد شهريور به هشتاد/
      به باغ و بوستان آريانا/
      كه در فقدان احمدشاه مسعود/
      بسوزد استخوان آريانا/
      كه گيرد پنجشير وهم بدخشان/
      پس از او چون ميان آريانا /
      تنيد القاعده جولاهه سان تار/
      كه سازد ريسمان آريانا/
      ندانست او كه باشد ياد آن شير/
      توان بخش يلان آريانا/
      خدايا بيخ بن لادن برانداز/
      كه سوزاند او نهان آريانا/
      سلام اي قهرمان آريانا/
      به خون خفته روان آريانا/
      جوان رفتي و افزودي تو جان را/
      جوانمرگا به جان آريانا/

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس