شکست انحصار قدرت، پایان بحران درافغانستان
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
پیشینه ی تاریخی:
انحصار قدرت درافغانستان یکی ازپدیده های بحران ساز وبحران پرور دراین سرزمین است که به قدامت تاریخ ونام این کشور پیشینه ی تاریخی دارد. این پدیده در امتداد تاریخ سیاسی این سرزمین، همیشه بسترحوادث تلخ و
رخدادهای خونین قرار گرفته و برای ساکنان آن مرگ ومصیبت آفریده است. نسل کشی ها، قتل عامها، ناهنجاریها و تضادهای گسترده قومی، شکاف های عمیق اجتماعی دراین کشور و درنهایت عقب افتادگی از سیر تکامل صنعت وتکنولوژی، فرایند انحصار قدرت دانسته میشوند.
انحصارقدرت اما به عنوان یک پدیده ی تاریخی، ریشه درماهیت نخستین دولت درانی دارد که باهویت قوم محور شکل پذیرفته وسرآغاز انحصار قدرت درتاریخ سیاسی افغانستان قرار گرفت و پس ازآن در تسلسل حاکمیت سدوزایی ها و محمد زایی ها تبلور یافت. این پدیده که در نخستین فرصت تولد آن، بستر قتل عامها و لشکر کشیهای خونین قرار گرفت، همیشه در مدار منافع وعلایق یک قوم چرخیده و به عنوان یک سنت وباور نیرومند مانع سعادت مردم افغانستان گردیده است. از آنجاییکه انحصار قدرت به عنوان یک نگرش در رگ ورفتار قوم حاکم ریشه دارد، حتی حوادث معاصر بین المللی مانند جنگ اول ودوم جهانی، انقلاب صنعتی و توسعه سوسیالیزم که تحوالات شگرفی را در جهان معاصر پیکرسازی کردند، نتوانستند که براندام واره تفکر عظمت طلبی قومی درافغانستان اثر گذاشته وماهیت آن را دستخوش تغیر وتحول نمایند.
البته بعضی ها موقعیت ویژه ی جغرافیایی افغانستان را یکی از دلایل عدم تاثیر پذیری این منطقه از حوادث بین المللی میدانند، اما درواقعیت انحصار قدرت به عنوان یک سنت میراثی، چنان با خوی وخصلت های رفتاری قوم حاکم تنیده است که به سادگی نمیشود درآن تغیر وتحول ایجاد کرد. این پدیده در یک گردش محوری وبااهداف سرکوب دیگران چنان به یک سنت وباور نیرومند تبدیل گردیده است که آهنگ هر تغیر وتحول مثبت وسازنده را با شمشیر وتفنگ پاسخ میگوید. تلاشهای ناموفقی که درنیمه ی دوم قرن اخیر برای شکستن این پدیده صورت گرفته اند، به دلیل عدم انسجام سیاسی وفقدان شناخت و رفتار مناسب وهمچنان به دلیل عدم مدیریت کارآمد، گره ازمعضل نگشوده اند وحتی درخیلی موارد علایق انحصار قدرت را بیشتر تشدید کرده اند.
پیامدهای انحصارقدرت
انحصار قدرت، در اشکال وابعاد متفاوت برای مردم افغانستان مصیبت وفاجعه آفریده است که تحلیل و بازشناسی تمام ابعاد این فجایع، در حوصله این نوشتار نمی گنجد. اما واقعیت این است که پاره ای بزرگی از مصیبت و سیاه بختی مردم افغانستان با انحصار قدرت گره خورده است. اولین پیامد انحصارقدرت استبداد میباشد. انحصارقدرت درکشورهای چندقومی وبرمبنای علایق قومی، نابرابری وشکافهای اجتماعی را توسعه بخشیده و زمینه را عملا برای شکل گیری بحرانهای خشن سیاسی ـ اجتماعی فراهم می نماید. درافغانستان انحصار قدرت و تمرکز بی رویه ء آن در دست دوخاندان رقیب (سدوزایی ومحمد زایی) متعلق به یک قوم، تاریخ این کشور را بافقر، مصیبت، و کشتارهای دسته جمعی رقم زده است. بامراجعه به رفتار و کردار حاکمیت سدوزایی ها ومحمد زایی ها، روشن میگردد که ناهنجاریهای معاصر افغانستان دریک بستر تاریخی شکل گرفته اند و انحصار قدرت اولین بستر تولید وپرورش این ناهنجاریها قرار داشته است. تحمیل سنت های حاکمیت پسند بر اندام تمام جامعه، تمویل خشونت باامکانات دولتی، به حاشیه راندن سایر اقوام از مرکز قدرت، وسیله قرار دادن ارزشهای دینی درخدمت منافع سیاسی ـ اقتصادی، تجویز سرکوب و کشتار اقوام بیرون از دایره قدرت ازجمله پدیده هایی اند که قبل ازهمه چیز با دلایل وانگیزه ی انحصار قدرت صورت گرفته اند. علی الرغم حوادث خونین و مصیبت های بی شماری را که انحصارقدرت به عنوان یک فاجعه ملی، برسرنوشت مردم افغانستان تحمیل کرده است، در یک روند تاریخی احساسات وباورهای کاذبی را به وجود آورده است که ازچشم انداز روان شناختی موانع جدی در برابر رشد باورهای همگرایی مردم افغانستان تلقی میگردد.
افغانستان از جمله معدود کشورهایی است که از نخستین سال تولد آن درجغرافیای سیاسی جهان، تاهنوز درمدار فقر، مصیبت، و فاجعه چرخیده است. انحصارقدرت اولین عامل نیرومند این چرخش فاجعه پرور میباشد که متاسفانه هنوز هم برتداوم آن به عنوان یک سنت تاکید میشود. پیامدهای انحصار قدرت به تناسب ظرفیت و خلاقیت فرهنگ ونگرش فرهنگی که انحصارقدرت فرایند آن میباشد، برسرنوشت جامعه تاثیر میگذارد. درافغانستان اما عمق فاجعه به این دلیل بیشتر است که انحصارقدرت با نگرش عصبیت برانگیز قومی و با پشتوانه ی فرهنگ ناشکفته ء قومی صورت گرفته است.
افغانستان علیرغم اینکه سرزمین واحد ودارای نظام سیاسی واحدبوده است اما نظام سیاسی به دلیل انحصار قدرت، هیچ گاهی تبلور وحدت ملی ونماد علایق سیاسی تمام اقوام ساکن دراین سرزمین نبوده است. انحصارقدرت به پشتوانه فرهنگ ناشکفته، برای قوم برسر اقتدار، احساس برتربینی آفریده است که درنتیجه همین احساس پدیده هایی به نام هویت ملی، فرهنگ ملی، خویشاوندی ملی و مشارکت ملی دراین سرزمین ناشکفته باقی مانده اند.. تجزیه قومی درپایتخت افغانستان نماد عریانی ازعدم اعتماد ملی میباشد که درنتیجه انحصار قدرت شکل گرفته است.
شکست انحصارقدرت وتغیر مدیریت سیاسی
باتوجه به داده های فاجعه بار انحصار قدرت، شکست انحصارقدرت مهم ترین حرکت منطقی به سمت همبستگی ملی و مهم ترین اقدام برای پایان بخشیدن مصیبت های مردم افغانستان دانسته میشود. کسانی که انحصار قدرت را برمبنای اکثریت واقلیت قومی توجیه می نمایند، یا دشمنان سعادت مردم افغانستان اند ویا رشد ناقص ذهنی دارند که از درک تغیر واقعیت ها درجهان معاصر، عاجز اند. افغانستان متشکل ازاقلیت های قومی است و هیچ قومی به تنهایی دراکثریت قرار ندارد. ادعای اکثریت قومی دراین سرزمین ، یک باور کاذبی است که از مجرای سیاست های انگلیس بر اندام تفکر پشتونها تزریق شده است تا دراشکال متفاوت شکافهای اجتماعی را توسعه بخشیده ومانع ترقی وخوشبختی مردم این سرزمین گردد. وقتی که بارک اوباما با نژاد افریقایی اش و با آراء میلیونها سفید پوست برمسند قدرت نیرومند ترین کشور جهان تکیه میزند، چرا یک هزاره، یک ازبک، یک بلوچ ویک هندو نتوانند ممثل اراده سیاسی مردم افغانستان قرار بگیرند؟ همانگونه که یک واقعیت تلخ تاریخی درسرزمین پهناورامریکا تغیر کرد، دلیلی ندارد که این واقعیت تلخ تاریخی درافغانستان تغیر نکند.پشتونهای افغانستان که دریک تسلسل خونین و فاجعه برانگیز براین سرزمین حکم رانده اند، اکنون باید شهامت پذیرش یک زعامت سیاسی غیر پشتون را برخود هموار نموده و بگذارند که بعدازاین یک هزاره، یک تاجیک، یک ازبک ویا یک بلوچ اراده ء سیاسی مردم افغانستان را تمثیل نمایند. ناگزیر به این واقعیت باید اعتراف کرد که دست آورد مدیریت سیاسی پشتونها درافغانستان بحران زندگی براندازی است که سرنوشت مردم افغانستان را به بازی گرفته است. پایان این بحران از شکست انحصار قدرت آغاز میگردد وتغیر مدیریت سیاسی زمینه های سعادت وهمبستگی ملی را فراهم می نماید. لذا باتوجه به این واقعیت، اکنون وقت آن فرا رسیده است که ملیت های درحاشیه قدرت با نگرش ورفتار عقلانی دست دردست هم داده وبرای نجات افغانستان از پرتگاه سقوط در دامن سیاه بختی های بیشتر، مدیریت سیاسی این کشور را دستخوش تغیر وتحول بنیادی نمایند.
تغیر قومی درمدیریت ورهبری سیاسی این سرزمین، عقلانی ترین گزینه برای تامین سعادت مردم افغانستان دانسته میشود که ازیک سو ارزشهای دموکراتیک را به نمایش میگذارد وازسوی دیگر زمینه را برای استفاده از استعدادهای شگرف انسانی فراهم می نماید. به نظرمیرسد که جامعه جهانی و در راس آن ایالات متحده امریکا نیز تاحدودی به درک این واقعیت نایل آمده اند که مدیریت سیاسی افغانستان توسط پشتونها، صلح ، امنیت و مبارزه علیه تروریزم بین المللی را به چالش جدی مواجه کرده است. هرچند که این سخن تلخ می نماید اما واقعیت این است که سیاه بختی ومصیبت های مردم افغانستان فرایند مدیریت سیاسی پشتونها دراین سرزمین میباشد. ترویج خشونت و گسترش فرهنگ انتحار به جای تقابل اندیشه، از گزاره های اعتقادی این مدیریت میباشد که هستی قوم حاکم را درنیستی دیگران جستجو می نمایند.
لذا باتوجه به مدیریت سیاسی بحران ساز وناکارآمد پشتونها و همچنان با توجه به ریشه های عمیق تروریزم بین المللی درجنوب افغانستان وخطرات ناشی از آن برای امنیت بین المللی، قبل ازهمه چیز جامعه بین المللی مسئولیت دارد که برای جلوگیری از گسترش فرهنگ ترور و تریاک، برای تغیر مدیریت سیاسی قومی درافغانستان، با مردم افغانستان کمک وهمکاری نماید. آقای بارک اوباما که خود با شعار "تغیر" به کاخ سفید رفت، توقع میرود که مردم افغانستان را نیز برای یک تغیر بنیادی درمدیریت سیاسی افغانستان مساعدت نماید تا زمینه های عملی برای ترویج ارزشهای دموکراسی فراهم آمده و درمبارزه علیه تروریزم بین المللی گامهای عملی برداشته شود. اما درعرصه ء تعاملات داخلی از روشنفکران و رهبران سیاسی اقوام درحاشیه قدرت، انتظار میرود که با روشنگری ورفتار قاعده مند سیاسی زمینه های این تغیر را فراهم نمایند. هرچند که این تغیر به حاشیه راندن پشتونها از مدیریت سیاسی افغانستان تعبیر میگردد، اما اولین داده های این تغیر میزان خشونت، فقر وبی سوادی را در مناطق پشتون نشین کاهش می بخشد که تاهنوز هیچ حاکم سیاسی پشتون به آن همت نورزیده است.
آن عده از روشنفکران پشتون که نسبت به سلامتی افغانستان وسعادت مردم پشتون تقید وتعهد اخلاقی دارند، می باید بیشتر از دیگران در ایجاد این تغیر همت گمارند تا این اقدام ملی درجهت سعادت وخوشبختی مردم افغانستان و بالاخص درجهت سعادت مردم پشتون به ثمر بنشیند. درواقع تغیر یا شکست انحصار قدرت درافغانستان یک تعامل ملی میباشد که فرایند آن افغانستان با ثبات وشریک مناسبات سیاسی و فرهنگی دنیای معاصر خواهد بود.
فرجام کلام اینکه ازکنار این واقعیت نباید به سادگی گذشت که اگر تغیر درمدیریت سیاسی افغانستان با شرایطی که به آن پرداخته شد صورت نگیرد، نه تنها مبارزه علیه تروریزم بین المللی به شکست نمی انجامد، بلکه سلامتی افغانستان نیز دچار جراحت های درمان ناپذیر خواهد گردید.
پيامها
23 مارچ 2009, 01:00, توسط کوهدامنی
نوشته خوبی بود. اما قبل از این نوشته شایسته بود که جناب حضرتی اول به دوستان و اقوام خودش یعنی بازماندگان شورای نظار توصیه می کردند که از انحصار قدرت درس بگیرند. راستش این است که انحصار قدرت به بد ترین شکلش توسط اخلاف سقاو یعنی دوران پنجشیری تازی احمدشاه مسعود یا همان " سنگ فروش کوهستانی" تجربه شد. در این دوران مشکل این بود که با این که خود ملیت تاجیک از انحصار قدرت آذرده بود به بدترین شکل به انحصار قدرت و جنگ و کشتار مردم کابل و حلقه آویز کردن کودکان و طفلان با سیم های خارتار روی آوردند. بد تر از همه این که این حکومت چند روزه شورای نظار دزدان کوهستانی را حتی چند روزی هم کسی قبول نکرد و بلا فاصله به زودی سقوط کرد. اگرهم پشتون ها انحصار قدرت کرده اند لا اقل در جهت نابودی رقیب های سیاسی خود با شوروی ها معاهده نداشته اند. به دستور پاکستان اردوی ملی و پلیس ملی افغانستان را منحل نکرده اند. طلاهای بانک مرکزی افغانستان" دافغانستان بانک" را دزدی کرده و به پبنجشیر نبرده اند.
چه تضمینی دارد که بازهم اگر داکتر عبدالله عبدالله و دیگر سنگ فروشان کوهستانی بیاید انحصار قدرت و جنگ اقوام و خرابی کابل ادامه نیابد.
این حرف ها خوب است. اگر انحصار قدرت بد است لطفا اول به اقوام خودتان بیاموزید بعد برای دیگران توصیه کنید. اخلاف سقاوی ها حالاهم تمام افتخارات جهاد و مجاهدین را انحصار پدری خود می دانند و فقط خود را مجاهدین تبلیغ می کنند در حالی که شما بیش از دیگران به جهاد خیانت کرده و الان هم با روسها و ... رابطه سیاسی دارید. لطفا انحصار گرایی را اول خودتان کنار بگذارید. مسعود اف کسی بود که چند روز حکومت قانونی مجددی صاحب را تحمل نکرد. طیاره او را هدف راکت قرار داد. حضرت صاحب در بیانیه پایانی حکومت خود شکایت های زیادی را از انحصار گرایی پنجشیری تازی های شورای نظار کرده است. بروید بخوانید که کی انحصار گرایی را به حد بیشرمی اش رسانده بود. به نقل از کتاب اردو وسیاست نبی عظیمی پرچمی. همان کسی که کابل را به دست احمدشاه مسعود داده و به نجیب خیانت کرد.
23 مارچ 2009, 07:58, توسط گردیزی
آقای کوهستانی همینطور که نام شما جعلی است نوشته شما هم دروغی و کور است. من نوشته ای بانو حضرتی را نخواندم ام یکی وقت نداشتم و از سوی دیگر از جنایات حکومت ها ی فاشیستی میدانم . ولی چقدر حیف و افسوس است که هنوز فاشیستهای مانند شما وجود دارد فاشیستانی که یا شعور دانستن ندارند یا نمیخواهند بدانند. معامله با روس ها چرت و پرتی بیش نیست ولی جهان شاهد است که حکومت های پشتون تبار با چه وطن فروشی و خاک فروشی به قدرت رسیده اند . و انهم وطن فروشی به پنجابی و پاکستانی و حالا امریکایی
23 مارچ 2009, 13:20
کودامنی ناقل غاصب متواطن شده در دند شمالی به حق که مسعود وگره اش مثل سایر تنظیم ها وقوماندان دزد زورگو یکه تاز ووووو بودند.
ولی چرا خودت به تانک وطیاره فروشان کسانیکه جنگلات را سال ها به پاکستان ودوبی بطور غبر قانونی انتقال و معادن واثار تاریخی را در جلال اباد قندهارکنر ووووو دزدی وبه بادران خود به پول ناچیز میفروشند اسعار خارجی را در معاملات روزمره شان رایج می سازند بند های برق پل ها راتخریب وبوزن اهن پاره کهنه لیلام کردند.
هر روز پاکستانی های بگفته خودتان دال خور خاک ما را در ساحه شما غیرتمندان اشغال وجاسوس تربیه وبا بم راکت بجان مردم ما حواله میکنند .
وتشکیلات ملاعمر وکرزی دلاس بنگلی ....
وبه مصارف قبور ظاهر ,داوود , تیمورشاه, احمدشاه , میرویس , پدر گل اغا شیرزیدر کندهار چند شاعر گونه تان در جلال اباد وکندهارووو .... که از پول بیت المال یتیم وبیوه وبیچاره ترمیم واعمار میشود باریک نمی شوی .
یا ملاعمر واری یک چشم داری که به ان صرف مخالفین وهشت ودهشت قبیله را میبینی همین اخوت وبرادری وقضاوت اسلامی انسانی را از ملا مسجد فامیل ومکتب وشاید غرب یاد گرفته یی
23 مارچ 2009, 05:49, توسط جمهوريِ سکوت Repulic of Silence
سلام و تبریک سال جدید به تمامی بینندکان این سایت و نویسنده سایت فرشته حضرتی .
تحلیل بسیار عمیق کرده اید.
آنلاین : جمهوريِ سکوت
23 مارچ 2009, 07:39, توسط بصيربينا
از 260 سال به اين طرف كه برادران بشتون ما در راس قدرت به كومك انكليس ها قرار كرفتند اين كشور صدها بار بخون غطه ور كرديه است.تاريخ شاهد نسل كشىها فجعترين جنايا ضد بشرى توسط همين قوم به اجرا قرار كرفته است ميباشد.جون اين قوم هميشه مصروف جنايات بوده وهميشه در اضطراب هم بوده است بدين ملحوظ بيوسته كوشيده كه كشور خاجى را در عقب خود داشته باشد و مانند برده كوشيده مطابق ميل انها كارهايي انجام دهد.اين بار كه ميتوانست دولت درستى درين كشور بايه كزارى كردد, منظورم بعد از 11 سبتمبر است كه افغان ملتى ها بار ديكر مانند اجداد خون خوار خويش در دستكاهاى امريكا و انكليس نفوز كردند اساس دولت فاشيستى قبيلوى را كزاشتند.انها طبار خودرا مسلح ساختند از جند طرف يكى بنام طالب اىاس اى بن لادن از طرفديكر بنام اربكى وطالب هاى نكطايي بوش همه هست و بود اين ملت دربين به يغما برده شد.خليلزاد سيستم امريكا را كابى كرد بهتر ين اجزا انرا دور كرد كه بلاخره ازو يك دولت فاشيستى تك قومى قبيلوى باقى ماند.خليلزاد نميدانست كه در اميكا والى ها هم از طرف مردم انتخاب ميشوند شايد به همين سبب به فا شيزم نميكراييد.او براى ما بايسكل را اخترا كرد ولى بيدون بايدل.و خودش هم حيران است كه جرا راه نميرود.بازهم كميسيون انتخابات فاشيستى كه از طرف كرزى تعين شده و مارا به قسم ناحق ميخواهد فريب بدهد ما به قسم شما كى باور داريم.شما يكبار اين كاررا نكرديد.درزمان مجا هدين هم مشكل اساسى همين فاشيستا ن قبيله بود امروزهم مسعود قهرمان و ربانى و تما مجاهدين ديكر غير قبيله هيج كناهى نداشتند.انها مزدوران قبيله راباداران شان را از تنجاوز به ناموس وطن باز داشتند.امروز باز ما در يك دوراهه قرارداريم بهتر است اكر يك دولت مردمى فرا قومى ايجاد كردد كه همه اقوام دران سهم دشته باشند, نترسيد شما هم زندكى بهتر خواهيد داشت.
23 مارچ 2009, 09:18, توسط said
khanim freshta hazrati ba shoma sad salamo dror.naweshta wa tahlil aali ast. wali barai aqai kohdamani bayad gofta shawad ki shoma fikr namikonam az kodaman bashid wali midanam tan ki tanha ba chizi bawar darid haman qawm bawari tan wa fashist bodan tan ast. .
23 مارچ 2009, 14:09, توسط همشهری
سلام دوستان!
نوشته خانم حضرتی چنانکه آقای کوهدامنی یادآورگردیده اند بدنیست.دریک قسمت با ایشان کاملأموافق هستم.شکست انحصار قدرت. ولی چگونه؟آنچنانکه به مساعدت و کمک انترناسیونالیستی شوروی وقت اتفاق افتاد؟گرچه خانم فرشته حضرتی عین تقاضا رااز آقای بارک اوباما مانند رهبرگرامی و تیوریسن نامدار شان ببرک کارمل (باریس کارلوویچ)یک بار دیگرتکرار مینماید.چیزیکه را مردم میهنم با تمام گوشت واستخوان خود آزموده اندو بیش از دوملیون هموطن من خون شانرا فدا نمودند؟خوب درموردچگونگی دیدگاه و عقاید خانم حضرتی حرف و کاری ندارم آنکه معلوم است با مطالعه وخوانش نوشته های ایشان میتوان تصورکرد ازکدام چشمه یی سیراب میشود.عصر ما عصرتحمل عقاید واحترام به آنست .اما دریک کلمه عقاید خانم حضرتی چیزی بیش از فلسفه(ویرانگر)نیست.خانم حضرتی باید اظهارنمایم که متاع ویرانگر شما دیگر هیچگونه خریداری ندارد.عصر ما ،عصر انتخاب است نه عصر گله وار.
مشکلی راکه شمایان از روز تولدکشور مانامیده اید وبعدش بعد ازجنگ اول ودوم جهانی و علی الخصوص توسعه سوسیالیزم دوست داشتنی شما و رفیق پرشور ستالین نبوده است.لازم بود به صفحات تاریخ کشورممراجعه مینمودید و چنان حوصله تان سر نمی رفت.من آرزو ندارم افکار والایی شمارا به قبل ازمیلاد بکشانم اما میخواهم آرزومندم جواب شایسته برای جعل شما باشد.
درتاریخ بعد از میلادکشورم بدون درنظرداشت اختلافات بیشمارتنها چنگیزخان بیش از نیمی نفوس وطن عزیزم را بکام نیستی فرستادو یاهم محلات مسکونی را از سکنه آن خالی نمود.
من درموردعوامل یورش قوای ملیونی چنگیزخان خان در نوشته حاضر غرض جلوگیری سخن بدرازابرای تحریرندارم .امابه گونه مثال از باشنده گان سیصد هزاری شهر هرات ونواحی آن درحدود سی تن جان بسلامت برده اند.
بازمانده گان چنگیزخان تیمورلنگ به گونه امروزامریکایان چه درویتنام درقرن گذشته و چه درقرن بیست ویک درعراق و افغانستان از شکار مردمان دوکشور لذت برده است.یاهم برای چپاول مردمان نیمه قاره هند حین رفت وبرگشت به شهرها و دهکده های کشور هیچگاه رحمی نکرد.حتی در حادثه قتل عام بیش ازششصدتن بزرگان ساکنین (کبهول )ویاهم کابل کنونی آنهم درحین صرف غذا قتل عام نمود.
پارس که درهفته یکبار به اشاره دولت روسیه تزاری به هرات حمله و عقب نیشینی نموده است .سه بارانگلیسها به کشورعزیزمان یورش برده است و همه هستی مردمان کشورم را در دو جنگ خونین به کام نیستی سپرده است.بالاخره یورش قوای اشفالگرشکست ناپذیر شوروی سابق که غرض پایان انحصار قدرت به فرموده شما انتقال آن به سایر اقوام درحاشیه شتافند،آیا ممکن است مردمان کشور عزیزمان مجال توسعه سوسیالیزم را یافته باشند؟تنها درچهارسال جنگهای شهر کابل که به اشاره روسهای شکست خورده دربدل انتقام دراتحادنامقدس جبل السراج به سردمداری قوماندان شورای نظاراحمد شاه مسعود بیش از شصت هزارهموطن من به شهادت رسید وتمام دار و ندار آن به چپاول رفت واز برکت همان چپاول قرن گذشته امروزبلندمنزل های درپایتخت اعمارگردیده است ،آیابعدازین حوادث وناروایی هابرای مردم کشورعزیزم مجال توسعه سوسیالیزم پیشرفته و کمونیزم تاریخی باقیمانده باشد؟این درحالیست که تنها روسها درادوار مختلف الی تاریخ شش ماه جدی سال 1358 چهار بار با افغانستان لشکر کشی نموده اند.
اما بدتر ازین خانم فرشته حضرتی به کیفر انحصار قدرت وحتی بوجود آمدن کشوربنام افغانستان رابه فرض شما وهمرزمان شما که گویا دراثر رقابت دوابر قدرت جهانی وقت روسیه تزاری و بریتانیا به نقشه جهان اضافه گردیده میدانیدکه جعلکاری محض چیزی بیش نیست.
دوستان راستین شما روسها،بعداز تماس نخستین در عصر تیموریان نسبت کشیده گی های داخلی خانواده گی مجال توجه بسوی شرق را ازدست داده بودند.روسها باردوم توسط نماینده ویا به زبان کنونی توسط فرستاده رسمی دولت تزاری روسیه آقای (عسلان بگدانوف )در صدد تماس باامپراطورافغان احمد خان درانی شدند.فرستاده دولت روسیه تزاری درراه بسوی هرات بودکه احمد خان درانی چشم ازجهان پوشیده بود و این تماس ویاهم ملاقات اتفاق نیافتاد.واما دربخش نثار نفرین بر دوقوم بزرگ (سدوزایی و محمد زایی).
آیا انصاف خواهد بودکه بجرم جنایت چند تن از سران نابکاروخودساخته دوقوم که شما نام برده اید ودر رقابت غصب قدرت به هردری که ممکن بود سرزده اند تمام دوقوم وبالاخره تمام پشتونها ساکن این مرزوبو م بدون توجه به اکثریت ویاهم اقلیت آن چنین ناروایی رانصیب شوند؟این انصاف شماست؟
این انصاف خواهد بودکه درمورد بستن پروتوکول همکاری و آتش بس قوماندان شورأی نظاراحمد شاه مسعود با قوای اشغالگر روسی که بوساطت مترجم تاجک (صولت شاه میرگن )در سفارت شوروی وقت در بدل گروگان محمود بریالی درپنچشیربرادر رهبرنامدارببرک کارمل(نواسه پهلوان طاهر پنجابی ) وبه اصطلاح مشاورین نظامی وحزبی شوروی وقت مقیم کابل (باریس کارلوویچ)درسالهای 1361-1362 اتفاق افتاد به تمام هموطنان تاجک وبلالخصوص به اهالی مردمان شریف وزجردیده اهالی پنچشیرالقاب غیرمعمول دورازکرامت انسانی و افغانی رانثارنمایند؟ ویاهم به ادرس مردمان ادب پروروومهربان بدخشان دربدل قبولی برهان الدین ربانی رهبر تنظیم جمیعت اسلامی نسخه دولت اسلامی افغانستان از جانب الکساندر روتسکوی معاون وقت ریس جمهور روسیه درهوتل (اکتیابرسکایاو پرزیدنت فعلی )ماسکوبه چنین گستاخی کمر همت بست؟
من تصور میکنم خانم فرشته در نوشته خوددرغنایی کتابخانه انستیتوت توسعه سوسیالیزم به ادرس (لنینگرادسکایاشوسی -155 )شهر ماسکوسعی بخرچ داده اند.جاییکه زمانی استاد ورهنمایی و متخصص امورافغانستان آقای (افاناسیف )مصروق پژوهش های علمی بودند و در آرزوی توسعه سوسیالیزم چشم از جهان بست.
دربخش دیگز نوشته علمی خود خانم حضرتی پشتونها را بانی تروریم درافغانستان قلمداد نموده اند.درحالیکه مردم ما برای اولین بار روش ترور درمجموع آنهم بعداز ترور نادر(غدار)دانستندکه توسط نوجوان معصوم عبدالخالق نام متعلم مکتب اتفاق افتاد که خود نا دانسته قربانی سیاست و نیرنگ بزرکسالان خودگردیده بود.آیاخانم حضرتی قبل از اقدام شهید عبدالخالق معصوم نقشه ترور نادرخان (غدار)توسط کی وبرای کی مشوره داده شده بود. باری نقشه ترور نادرخان توسط یکی ازکارمندان بلند رتبه یکی سفارتخانه های مقیم پایتخت برای عبدالرحمن لودین مبارز نامدار دوره امانیه مشوره دربدل مساهدت یک میل تفنگچه و مقداری هم پول داده شده بود،امانامبرده چنین اقدام رابه خیر فلاح کشورنداسته بودو آنرا خیانت نامیده بود.حدس شما درست است.ترورچه درگذشته و چه درحال حاضر کشف مردمان غیور شجاع افغان نبوده ونیست.آیا نمونه رادرعصر جهادو حتی مقاومت علیه قوای اشغالگر شوروی ارایه نموده میتوانید.حتی یک حادثه هم اگر باشد؟
و امادر بخش کشت ،تولید وترافیک مواد مخدر درافغانستان.
آیا میتوانید آغازعصرچنین توهین را بمردم افغانستان که بدون اندک ترین شک وارداتی میباشد دقیقأ بگوید؟
کشت،تولیدمواد مخدردرعصر بحران جنگ علیه قوای اشغالگر شوروی بداخل کشور توسط بعضی حلقات فروخته شده ازماورای خط نا مقدس دیورند بداخل درمناطق رایج گردیدکه از حاکمیت دولت بیرون کشیده بود.وارداتی است خانم حضرتی.آیا میدانید که آغاز ترافیک مواد مخدر توسط افسران و کارمندان حزبی بلند پایه شوروی وقت چه درداخل و چه درخارج از طریق سرحدات شمال نخست بخاک تاجکستان و ازبکستان وبعدتوسط هواپیما های نظامی بداخل خاک روسیه شهر (کالوژسک)وازآنجا به پایگاه قوای شوروی وقت بخاک المان شرق وقت واز آنجا به شهر های اروپایی غربی سرازیر میشد ودرهمین معامله نامقدس مشاور خاص ببرک کارمل با دست و پاهای بسته از ارگ به ماسکو انتقال داده شده است.آیا میدانید چندین حادثه انتقال هیرویین درتابوت های سربازان که درجنگ کشته شده بودند حین انتقال به شوروی کشف شده است .ویاهم چندین واقعه که تابوت های سربازان بعدازمدتی بخاک سپاری مفقودالاثر گردیده است و خود سربازان گویا کشته شده بعداز مدتی زنده برگشته است .یا هم یک سرباز دوبار بخا ک سپرده شده است.شما میتوانید چنین آثاری را که دراواخر دروسیه و دیگر کشور شوروی سابق بچاپ رسیده است مطالعه فرماید غرض غنامندی پژوهش های علمی بعدی تان.
وآخر کلام:
آیا بهتر نبود که بجای دامن زدن به تعصبات قومی ،زبانی که دیگر این متاع از مود افتاده خریداری ندارد در مورد رهایی خواهران شما از اسارت و برده گی وآنهم درقرن بیست ویک کمر همت میبستید؟
تاریخ شهادت میدهید که حل مشکل کشور مان دردست خودمان است .ناگزیریم خوداندیشه بیافرینیم تا بالایی مشکلات کنونی که دامنگیر مردمان نجیب ما شده است رهابی یابیم آنهم در صورتیکه طرحو اندیشه آینده مطابق وموافق دیدگاه مردمان ما باشد.تقاضای مساعدت ازبیگانگان دایم برای مردمان کشور ما فاجعه آفریده است.فاجعه وبحران نیافرینید.
23 مارچ 2009, 16:28, توسط درویشان
خانم حضرتی برشما درود می فرستم با این شهامت و با این نبشته ی زیبا. حق مطلب را اداه کرده ای و ما به تو افتخارمی کنیم. من با نظرات عقده آلود و کینه آمیز آقای همشهری کاملا مخالف هستم. ایشان ضمن اینکه دروغ میگوید سخت عصانی وبر آشفته است. انگلیسها را حاکمان پشتون به این سرزمین آورده است. خط دیورند ومعاهده گندمگ محصول رهبری سیاسی پشتونها میباشد. این برادر همشهری فکرکنم که نصوارش تمام شده و کله اش گنگس می باشد و نمی فامد که چه میگه. شما بنویسید و نوشته های شما گره گشاه می باشد.
با احترام
23 مارچ 2009, 15:02, توسط محمد
پدیدهءانحصار قدرت در افغانستان یکی از جملهء مسایل بسیار مهم می باشد که سد راهءپروسهء رفتن به سوی یک ملت واحددرین کشور مصیبت زده گردیده است. تا زمانیکه به حل این مسأله حیاتی توجه صورت نه گیرد، مشکلات این مملکت هیچ گاهی یه صورت واقعی بینانه وهمه جانبه حل نه خواهد گردید. به صراحت می توان گفت که علت بسیاری از بد بختی ها، نارسایی ها وسیاه روزی ها و حتی عقب مانده گی این کشور از کاروان ترقی وپیشرفت در بطن همین پدیده منحوس انحصار قدرت نهفته است.این حقایق تلخی است که باید از روی آن ها پرده برداشته شود، تا در روشنایی آن به یک راهء حل عادلانه و دایمی نایل گردیم، تا زمانیکه این حقایق بنابر مصلحت ها ومحافظه کاری ها بیان نه گردیده ودر اختیار جامعهء جهانی وقدرت های که در مسألهء افغانستان ذی ا لدخل بوده و نفوذ دارند قرار داده نه شده وبه آگاهی شان رسانده نه شود ونخبه گان واهل خبرهء ما وبه ویژه قشر روشن و نخبه گان برادران پشتون به این مسآله توجه نه نمایند، مشکل ما نه تنها که حل نه خواهد شد ،بلکه به آن افزوده خواهد شد. زیرا بسیاری مشکلات این مملکت ریشه درهمین مسألهء انحصار قدرت و بر تری جویی های قومی داشته که سال هاست مردم ما از آن رنج میبرند. موافقین نگاه داشتن انحصار قدرت آن عده جا گیر دارانی اند، که دارایی ها واملاک مردم بومی مناطق مختلف شمال کشور از جمله کوهدامن زمین، از جانب اسلاف غاصب شان برای این ها حاتم بخشی گردیده ودر اختیار شان قرارداده شده است می باشند. با شکستن انحصار قدرت منافع این عدهء مفت خوار نیز به مخاطره می افتد. بنآ این عده در نگاه داشتن انحصار قدرت اصرار می ورزند. در حالیکه ملیت ها واقوام مظلوم این سر زمین از آن رنج می برند. مؤفقیت روز افزون فرشته حضرتی یگانه نویسنده وبانوی شجاع وانقلابی که با جراات از روی حقایق پرده بر می دارد و صدا وحرف بر حق وعدالت خواهانه مردم رااز طریق رسانه های انترنیتی پخش ونشر می نماید خواهانم.
24 مارچ 2009, 05:33, توسط محمد ظاهر ولیزاده
سلام به مردم غیور افغانستان و سلام جداگانه برای دست اندرکاران سایت وزین کابل پرس? ! امید است نظر این خواننده جدید تانرا نشر کنید.
اینجانب محمد ظاهر ولیزاده که یکی از اهالی شهر کابل میباشم و بنده تقریبا مدت 2 روز میشود که سایت کابل پرس را که موضوعات خیلی دلچسپ اعم از خبری، تحلیلی و انتفادی را به نشر میرساند، مطالعه کرده و بسیار خرسند شدم که بعد از سه دهد جنگ و خونریزی در افغانستان اولین گام ازادی بیان به مردم بیچاره که حق شان بوده داده شده .
اما در بخش انتقادی ان که موضوعات ر ا مطالعه کردم بسیار مایوس شدم! یک قوم به قوم دیگر بسیار با لحن تند، زننده و توهین آمیز انتقاد میکنند در حالیکه محقق ، فهیم، سیاف، گلبدین، دوستم و غیره نماینده اقوام افغانستان نیست. اینها لیدر های است که از نام نماینده قوم فلان و یا نام مقدس اسلام جیب های خودرا پر از دالر و زندگی های خودرا در خارج از کشور با پاسپورت های سیاسی بیمه نموده است.و آماده هر لحظه فرار از افغانستان میباشد.
مردم غیور افغانستان! بیایید از نوشتن در مورد گذشته های اقوام که فلان قوم اینطور کرد و فلاو قوم انطور، بس کرده و دست بکشیم. اینها همه کلاه برداری بود و از احساسات مردم مظلوم افغانستان اعم از هزاره، تاجک، ازبک و پشتون استفاده کردند. و از آن سود بردند.
ما در مجموع باید از دست آوردهای افغانها در بخش های علمی، فرهنگی ، اقتصادی ، تاریخ (تاریخچه ولایات، ولسوالی ها و علاقه داری و بنادر کشور) و دیگر مسائل آموزنده بنویسیم. و حتی زنده گی نامه شعرا، فرهنگیان و غیره شخصیت های خود یاداوری کنیم.
همچنان باید به مسائل دین مقدس اسلام روشنی انداخته شود تا اولاد های این وطن از آن استفاده کرده تا به خاک خود صادقانه کار کند.
برادران عزیز القدرم! بنده را ببخشید که بسیار حرف زدم. اما نوشتن همین موضوعات که مزاری اینطور کرد و مسعود آنطور،خلقی چنین کرد و طالب چنان کرد اینها کار من و تو نیست چون افغانستان از مبداء تا حالا تحت استعمار یکی از لیدر های جهان بوده و چون ما مردم بیسار بی بضاعت، مظلوم و بیسواد هستیم هر کسی هر چه گفت پشت همون موضوعات میرویم. بیایید وحدت ملی افغانی خود را که در تاریخ افغانستان ثبت است آنرا مثل مردمک چشم خود نگاه و از آن حفاظت نماییم. بگذارید که از موقع که خداوند به ما و شما داده ، استفاده درست کنیم تا در آینده افغانستان مثل همسایه های خود، یکی ممکلت های مقتدر باشد.
در خاتمه از گرداننده گان سایت کابل پرس تقاضا میکنم تا از نشر مطالب موهن که نظیرآن در تلویزیون نورین- برنامه تلک پخش میشود و شخصیت ها ی ما و شما رابه سویه جهانی تحقیر و توهین مینماید جلوگیری نماید.
24 مارچ 2009, 10:27, توسط نور الله حکیمی
نوشته ای جالبی است وبیشتر حقایق موجود وگذشته ای کشورمان را بیان کرده.
اگر به گذشته تاریخ مسخ شده ای کشور مان توجه نمایم قطع نظر از کشتن وبستن ها یک چیز را نتیجه میگیریم وآن اینکه دیگر درافغانستان مبارزه مدنی ومردم سالارنه برای شکست انحصار قدرت راه رسیدن به پایان خط نیست، درکشور ما مبارزه بالمثل ودوام دار برای شکست تابوی برتری قومی را میخواهد.
هرمبارزره مدنی درین کشوربه تزویروتقلب همراه خواهدبود، راه دیگری که به معضل پایان ببخشد تدویر یک کمیته بین المللی حقیقت یاب برای ثبوت اینکه کدام قوم اقلیت وکدام اکثریت است نیاز است اماقومیت وبرتر بینی های قومی راه های رسیدن به پروسه ملت سازی را برای ما دشوار میسازد.
اگر قراری برای پایان قضیه باشد میشودبرای ثبوت جایگاه ازنگاه تاریخی دربین جوامع بین المللی با منصوب ساختن به یک حوزه تمدنی درردیف سایر ملت ها باهم زندگی کرد ونباید ما مایه ننگ برای خود وتاریخ خود باشیم.
25 مارچ 2009, 12:23, توسط اکرم افغانی
لالا جان فکر کنم عصاب تان خراب است.
درافغانستان هرقوم ازخود جایگاه جداگانه ای تاریخی دارد وممکن نیست تا تمام اقلیت ها درپای تاجک های که یک روز از ایران قرض میکنند ویک روز از تاجکستان واگر ممکن باشد درپای هرکسی سجده میکنند ما برویم واز آنها پیروی تاریخی نمایم پشتون ها در ین کشور نسبت به هرقومی بیشتر هستند واین طرز حکومت داری آنها است که شما بی نصبان حد اقل درسرزمین اجداد مابه ریش مان تف می اندازید.
28 مارچ 2009, 03:17, توسط داود
سلام داودهستم از کابل:
سلام آقای اکرام وطن فروش !
من موضوعات آقای ظاهر ولیزاده را مطالعه کردم. من خودم شخصآ با ایشان آشناهی ندارم.
مگر تو بسیار بی حیثیت بودی ظاهر ولیزاده چنین نوشته کرده بود که تمام مردم که در این وطن زیست مینماید همه برادر هستند.
شما وطن فروشان مثل شاه شجاع کثیف تیمور شاه و امسال آنها!
شما کسان هستید که زنهاو دخترهای چهارده ساله تانه در اختیار(ISI)و عربها قرار دادید شما وطن فروشان مذدور های پاکستان جانم اولین پادشاه کی بود یما پادشاه از بلخ باستان مثل شما وطن فروشی نکردیم اگر شما وطن فروش نمیبودید قهرمان ما را مثل حبیب الله کلکانی را به فریب نمی کشتید اگر شما وطن فروشی نمی کردید امروز زنهای و دخترهای چهارده سالیتان از راه میوند> سپین پولدک به پاکستان بورده نمی شد .
زنده باد عبدالعلی مزاری زنده باد احمدشاه مسعود زنده باد مصطفی کاظمی زنده باد محمد یونس قانونی زنده باد عبدالرشید دوستم و امثال آنها مرگ به شما وطن فروشان خائین .
امید است که نشر شود.
2 آپریل 2009, 01:01, توسط مرتضی
هموطن عزیز سلام.
شماکه گرداننده کابل پرس? هستید وشماکه نظریات تانرا بیان میکنیدبه همه شما عزیزان سلام تقدیم مینمایم ودر هرجائیکه هستیدآرزوی موفقیت رابرای تان دارم.
ضمنانظریات تمامی شما عزیزان رامطالعه کردم ولی متاسفانه نظریه که باعث بوجودآمدن یک وحدت ملی شوددر میان نظریات شما نیافتم به جزیک شخص (آقای ولیزاده)که حتی اوراهم وارد بحث ملیت گرایی نمودید چرایک مقدار عاقلانه فکر نکنیم تاکی همه به من وتو بخندندومن وتوهمدیگرراتوهین وتحقیر کنیم.درحالیکه ماروشنفکران این وطن خودراقلم دادمیکنیم.یکبارباخودبیاندیشیم وطن ومردمی مادر قرن بیست ویک درچی حالت فلاکت بارزندگی میکنندوحتی همسایه قبلاهیچ ما(پاکستان)حال به اتم دسترسی پیداکرده اندوایران هم عنقریب دسرسی پیداخواهدکرد.
پس بیاییدماهم به فکریک راه حل منطقی وروشن تر باشیم.هرکس خودرا اصلاح کنیم وبجای اینکه به همدیگر بتازیم به فکرخود-فامیل ودیگرهموطنان خودباشیم.به امیداینکه روزی کشورومردم مایک الگوبرای کشورهای همسایه باشد.
راجع به مقاله شکست (انحصارقدرت پایان بحران در افغانستان)
امیداست نشرشود.تشکرازکابل پرس
آنلاین : سلام هموطن