حقوق بشر برای همه!
متن سخنرانی ظاهر اطهری در "فستیوال همبستگی" که هر ساله به مدت یک هفته در ترمسو، در شمال ناروی، برگزار می شود
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
بخاطریکه جنگ و اشغالگری هر روز جان صد ها انسان بی گناه را در اطراف زمین می گیرد، شهر ها و قریه ها را ویران می کند و هزاران، زخمی و معلول و بیخانمان و پناهجوی بی پناه به دنبال می گذارد؛ بخاطریکه قربانیان جنگ و بازماندگان تراژدی ها نمی توانند، حتی در دموکراتیک ترین و آرام ترین کشورهای دنیا، پناهگاهی پیدا کنند، زمین زخمیست، زمین اندوهگین است، تن زمین تب دارد!
من از دورها می آیم، آنقدر دور که ما اینک صدای ریختن بمب ها بر شهرهایش را نمی شنویم؛ آنقدر دور که ما اینجا فریاد نیمه شب کودکانش را زمانیکه با لباسهای آتش گرفته از انفجارها فرار می کنند، نمی شنویم! من از دورها می آیم، همانقدر دور که فلسطین، که بغداد، که موگادیشو...
من از سرزمینی می آیم که جنگ به شکل غمناکی ویرانش کرده. نام سرزمین من افغانستان است.
در سال 2006 بیش از صد پناهجوی افغانستانی همزمان در سه شهر ناروی، اسلو، تروندهایم و استاونگر دست به اعتصاب غذایی 26 روزه زدند تا این پیام را به گوش ناروژی ها برسانند :"ما را دوباره به کشور جنگزده نفرستید". در سال 2007 بازهم 45 پناهجوی افغانستانی با همان شعار، از شهر تروندهایم تا اسلو، به فاصلهء 650 کیلومتر، راهپیمایی کردند. خوشبختانه پشتبانی مردم ناروی از این حرکتها و فشار فزاینده بر مقامات دولت ناروی باعث شد که این دولت تغییر سیاست دهد. از این طریق صدها پناهجوی افغانستانی از زندگی مخفی بیرون خواهد آمد و به یک زندگی نورمال بر خواهد گشت. این یک پیروزی بود، یک پیروزی بزرگ علیه سیاست های اوج گرنده ضد پناهندگی در اروپا و از جمله ناروی. ولی این نه پایان مبارزه است و نه کل مبارزه. زیرا هنوز پناهجویانی زیادی هستند که در خطر دیپروت قرار دارند. زیرا هنوز جنگ و فقر و نا امنی در جهان افزایش می یابد و انسانهای بیشتری هر روز زندگی و خانه های شان را از دست می دهند و به جستجوی یک پناه گاه امن بسوی گوشه های ارامتر زمین روی می آورند. ریشه ی جنگها و بی خانمانی آنها نیز فقط در کشورخوشان نیستند، بسیاری آن جنگها مستقیم یا غیر مستقیم توسط دولتهای دموکراتیک غربی تمویل می شوند و بازار ازاد و گلوبالیزاسیون آخرین قطره خون را از رگهای فقیر ترین ساکنان زمین می مکد و آنها را به سوی آوارگی، حقارت و مرگ می راند.
بنا براین، این بی پناهی فقط قصه ی پناهجویان افغانستان نیست، این داستان تمام پناهجویان و آورگان از تمام کشورهای جنگزده و فقیر است. این قصه ی تراژدی خاموش و فراموش شده ای انسان امروز است.
زمانیکه، پس از پیمودن هزاران کیلومتر فاصله ها ی مرگبار، خیلی اندکی از پناهجویان، یک نفر از صدهزار نفر، وارد ناروی می شود، دولت ناروی اول او را می برد در کمپهای دور افتاده و منزوی نگه میدارد، بعد از چهار پنج سال جواب رد می دهد و سپس اسمش را از "پناهجو" ، که اصطلاحی است برای نیمه انسان بودن، به "غیر قانونی و بدون کاغذ" تغییر می دهد و بنا بر این تمام هویت و حقوق اساسی انسانی اش را به این بهانه نقض می کند. پس از آن، پلیس با دست بند، شب و روز دنبال این انسان های غیر قانونی می گردد تا زندانی و اخراج شان کند.
می دانیم که تخمینا 8 تا 28 هزار از این انسانهای "غیرقانونی" و "بدون کاغذ" در ناروی مخفی هستند و بعضی از آنها بیشتر از 10 تا 15 سال، بدون حق کار، حق تحصیل، حق مسافرت و حق دسترسی به مراقبتهای صحی اینجا مانده اند. هیچ کسی نمی داند که این انسانهای "غیرقانونی" و "بدون کاغذ" چگونه در ناروی زنده می مانند، کجا هستند و که هستند؟ پس حقوق اساسی بشر، آنچه که غرب از آن مذهبی ساخته برای توجیه تمام فخرفروشی ها، تجاوزها و ویرانگری هایش در گوشه های دیگر جهان، چه می شود؟
ناروی درحالیکه از حقوق بشر در افریقا و آسیا حرف می زند، اما خودش اساسی ترین حقوق بشر را در خانه خود زیر پا می کند.
تشکر از برگزارکنندگان که امسال عنوان این فیستوال را "فیستوال همبستگلی" انتخاب کرده اند. یک عنوان دقیق و به جا. اینک دقیقا زمان همبستگی است. همبستگی با قربانیان جنگ، همبستگی با پناهجویان و همبستگی با آنسانهای "غیرقانونی" و "بدون کاغذ" که نه توان و امید پیش رفتن دارد، نه جرئت برگشتن به کشورهای جنگزده و خانه ویران شده شان و نه جای و اجازه ماندن در ناروی و سایر کشورهای اروپایی!
اینک زمان همبستگی است،. همبستگی برای بازگرداندن کرامت، احترام و عدالت به زندگی انسان. مهم نیست که آن انسان در کجای زمین به دنیا آمده باشد، رنگ پوستش چگونه باشد و چه مذهبی داشته باشد.
این همبستگی می تواند یک قدم کوچکی باشد برای شفا بخشیدن به زخمهای زمین و تسلیت دادن انسان امروز!
سالها پیش، زمانی که احزاب و گروهای مسلح اسلامی برای کنترل مناطق مرکزی افغانستان با هم می جندگیدند، من یک بچه خورد سال بودم. پدرم فراری و از افغانستان خارج شده بود. مادرم تنها سرپرست یک خانواده ی بزرگ متشکل از کودکان قد و نیم قد بود، او باید پیوسته ما را به دهکده های امن تری انتقال می داد و برای ما غذا و جای تهیه می نمود، در حالیکه تفنگداران گروه های متخاصم، که از جنگ باز می گشتند، منظما در گروپهای 30-40 نفری می امدند و مادر را با فحش و دشنام و اذیت ناگزیر می کردند تا با دست خود آخرین ذخیره مواد غذایی خود را برای آنها بپزد. بر آمدن از عهده آن همه مسئولیت و مشکلات، بدون شک، بیرون از توان یک زن تنها در یک دهکده ی دور افغانستان بود. اما مادر در چنین شرایطی نه تنها به فکر ما کودکان خودش بود بلکه کودکان بی سرپرست و بی خانمان دیگر را نیز از دهکده های اطراف و جنگزده در مسیرش با خود می گرفت و مورد مراقبت قرار می داد. روزی یکی از عموهایم گفت: در این وضعیت که از عهدهء غذا و جا برای بچه های خودت بر آمده نمی توانی، چرا مسئولیت بچه های مردم را نیر به عهده میگیری. مادرم پاسخ داد: " اینها هم انسان هستند و همانقدر غذا، جای، عشق و مراقبت نیاز دارند که کودکان من. نمی توانم بی پناه رهای شان کنم. اینها هم کودکان من هستند!" اگرچه آنزمان ما نیز گهگاهی با مادر ناراحت می شدیم زیرا غذا و جای کافی برای همه وجود نداشت. اما سالها بعد فهمیدم که پاسخ و عمل مادر درست و انسانی بوده، درست ترین و انسانی ترین کار ممکن در چنان شرایطی.
از آن پس، آن پاسخ برای همیشه زندگی مرا تغییر داد! سپاسگزارم از مادرم که آن روزها بزرگترین و مهم ترین درس زندگیم را به من آموخت.
خواهران و برادران!
بیایید امروز تصمیم بگیریم که خانه، غذا و قلبهای خود را با قربانیان جنگ، این پناهجویان بی پناه و این انسانهای غیر قانونی مشترک شویم تا استخوانهای آنان زیر هراس سنگین دیپورت، تنهایی و نا امیدی نشکند. امروز ما هیچ یک از آن مشکلات و گرفتاریهایی را نداریم که آن روز مادرم داشت و لی با وجود آن هر کودکی را کودک خودش می پنداشت. ماباید برای قربانیان جنگ ها و فاجعه ها که به این کشورهای امن پناه می آورند، نشان دهیم که تنها نیستند و در این شهرهای غریب و نا آشنا کسانی هستند که به آنها می اندیشند. و این همبستگی تحفه یی باشد که ما از این جزیره با خود می بریم. تحفه برای چهرهای غمگین، مضطرب و وحشت زده که در خیابانهای شهرهای مجلل اروپا می بینیم، تحفه برای آنانی که در کمپ های دور و منزوی، در برزخ زمین نگهداری می شوند و ما باید برویم به آن کمپ ها سر بزنیم و پای حرف و اندوه های آنان بنشینیم.
انسان صنعتی امروز به شنیدن سرگذشت دردناک همنوعان خودش که در گوشه های دیگر زمین اشتباها و نا خواسته به دنیا آمده اند، ضرورت دارد تا بتواند قالبهای شیشه ی زندگی مرفه اش را بشکند. چنین همبستگی یی به تعمیق و وسعت انسانیت ما کمک خواهد کرد تا در جلای خیره کننده دنیای مدرن گم نشویم و خود را باز یابیم!
بدون شک، امروز به خاطریکه جنگ مهمترین و عمدترین مسئلهء عصر ما است، حق پناهندگی یکی از مهمترین و عمده ترین مسئلهء حقوق بشر است. حقوق بشر بدون حق پناهندگی، بی معنا، ریا کارانه و یک دروغ بزرگ است.
سالها پیش، جزیره کارل (Karlsøya) که هرساله میزبان این فیستوال رنگین و بزرگ و آموزنده است، یک پناهگاه کوچکی بود برای آرزو ها و آرمانهای بزرگ هنرمندان و روشنفکرانی که از زندگی صنعتی و بازار آزاد و استثمار خسته شده بودند. ساکنان این جزیره از هر نوع عقیده، باور، میلیت و نژادی که بودند برای رویا و آرزوی واحدی گرد هم جمع شده بودند، و آن آرزوی یک جامعهء برابر، رنگین و متفاوت بود. جامعهء که هر انسانی در آن برابر هر انسان دیگر شایسته احترام و زندگی بهتر است. ما که امروز، از سراسر اروپا با رنگها، زبانها و باورهای گوناگون اینجا جمع شده ایم، باید نگذاریم آن رویا فراموش شود!
بیایید برای تحقق شعار "حقوق بشر برای همه!" دست ها، اراده ها و توانایی ها خود را به هم پیوند دهیم. "ما بسیاریم"، می توانیم برنده شویم!
ظاهر
فیستوال همبستگی، کارلز اویا-ترمسو، 2 اگست 2008
پيامها
3 فبروری 2009, 19:05, توسط مصطفی یکتا پرست
بنده کاملاً با هموطنان مقیم ناروی موافقم. این اوج نامردیست که در خانه ما آتش روشن کنند و ما را به صفت پناهنده نیز قبول نکنند. از عملکرد کشور های غربی به این نتیجه میرسیم که سالها پیش مرحوم فانی صاحب رسیده بود:
همه جا دکان رنگ، رنگ، و رنگ است
همه رنگ، رنگ، و رنگ میفروشند
دل من به شیشه، شیشه، شیشه سوزد
همه سنگ، سنگ و سنگ میفروشد
آری! همه جا دکان رنگ و رنگ و رنگ است و این غربی ها نیز همه گی رنگ میفروشند...
به امید ظهور هرچه زودتر ِ قایم آل محمد (ص) و عیسی ابن مریم (ع)!
5 فبروری 2009, 04:42, توسط Ahad from haugesund
salam khedmati hamagi shuma dostan makhsusan khanendagan kabulpress zaher jan tabrig megam barid az samimi qalb shuma baa essi eftikhare tamame ma afghanha asten bale bayad mubareza kard mubareza burdo bakht darad wale ma peroz shudim chara peroz shudim chun ma sadha tan panah joyee digar ra nejat dadim.qabl az piyada rawee hej wakht yadim namera bachaha dar Oslo city wa dar shahrha name raftan wa metarsidan wa waqiyan ham jaee tars bud chun police har lahza ba dunbale afghanha bud wale az waqti ki asylmarsj ya piyada rawee shoro shud digar az police khabari nabud wa ma khob mubareza kardim kheli khob peroz shudim dorost ast ke ma qorbani dadim wale sadha tan ta emroz jawabi qaboli megiran chara qabl az piyada rawee hej khabari az qaboli nabud.... in yag mubarezaee bisyar khobi bud omed waram ki khamosh nanishinid wa bedar bashin chun in rozha baz manfi shero shuda tashakkor az tamame ham watani ma ke zahmad mekashan wa haqiqat ra dar in site bayan mekonan!!!! Ahad from haugesund
5 فبروری 2009, 16:04, توسط یک وطن دوست
سلام بر دیت اندرکاران کابل پرس?
دوستان عزیز من دیروز نظر دادم متاسفانه نشر نکردین
چیزهای بود که باید مینوشتم
6 فبروری 2009, 03:49, توسط Behroz
Salam bar shuma khuban zaher bisyar yag mardi zahmad kash ast eftikhar mekonim ba wojod zaher jan tabrig megam zaher jan omed ast ke bazam mubareza tan ra edama betin Ahad from haugesund bayad begam gapaee ke shuma zadin kamilan dorost ast.. 2 ta dosti man ra qabl az piyada rawee deport kardan dar in rozha bazam deporti shoro shuda ghazni bazam amniyat shuda in ra udi elam kard agar baz khamosh binshinid gunah ast bayad bazam mubareza kard bayad qorbani dad man khodam jawabi qabloi daram wale hazeram har komaki ke az dasti man ayad anjam bedam tashakkor az shuma...behroz Oslo