81530 کلمه
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
در این تاریخ دوشنبه 6 ثور 1395 برابر با 25 اپریل 2016 تایپ رمان به 81530 کلمه رسید.
«... با خودم میگفتم: تمامی این داسها و دستها همگی سروته یک کرباس هستند که چهاردستوپایی شَلَپ افتادم وسط چشمه ناگُو. خنکی آب تمام بدنم را نوازش کرد. تبدیل شدم به کودکی که لباسم را عریان کردم و خود را انداختم بین ناگو. مادسین از آن طرف عین چنگقیش تنش را انداخت وسط ناگو، ستونی از آب و قطرات آن از پیکرۀ اب لخشید و اوج گرفت و اوج گرفت و سپس تبدیل به ذرات معلق در هوا گشت: خنک، گوارا، ناگویی.
---------------------
*کابل، پل سرخ، آپارتمان رو به روی فروشگاه فاینست
* نوشتن تجربۀ واقعی ممکنات
آنلاین : http://payam81.persianblog.ir/post/207