چرا در باميان شاهد برگزارى "همايش بزرگ دفاع از سرزمين پدرى" نيستيم؟
مخالف برگزارى كنسرت در باميان هستم
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
باميان بزرگترين شهر هزاره هاست و مهم ترين رويداد سالانه اى آن برگزارى "جشنواره راه ابريشم" است. برجسته ترين كار اين جشنواره برگزارى يك كنسرت بزرگ در فضاى باز است.
بعدا بر مى گرديم به اين موضوع.
يك فاميلى را فرض نماييد كه در يك منطقه اى كاملا تندرو و مذهبى زندگى مى كنند، اما آنها آزاد و ليبرال هستند.
در اين همسايگى مردان ريش بلند مى گذارند، لنگى و پكول مى پوشند و زنان بدون چادرى از خانه بيرون نميشوند. اما مردان اين فاميل ليبرال، هر صبح، با صورت تراشيده و دريشى اتو كشيده سر كار مى روند و زنانى كه از اين حويلى بيرون ميشوند، پتلون جين برتن دارند، مانتو ميپوشند و نصف سرشان لچ است. در چنين همسايگيى چانس بقا و يك زندگى احترام آميز براى اين فاميل ليبرال چقدر بالا است؟ مخصوصا اينكه مردان اين خانواده نيز، بامعرفت و حليم استند. نه دست و بازوى جدال دارند و نه هم تندى در خلق و يا پنجه بوكس در جيب.
شرايط هزاره ها با فاميل فرضى بالا تفاوت زياد ندارد.
فضاى باز فرهنگى و اجتماعى باميان در سى وچهار ولايت افغانستان و سراسر منطقه اى كه ميان آمو و سند واقع شده است، يك استثنا است. و اين استثنا نقطه ضعف هزاره هاست.
اينكه در چند قدمى باميان ولسوالى باغران با بيش از ده سال سلطه دوامدار طالبان را داريم، و اينكه تمام مناطق پشتون نشين زندگى شبه طالبانى دارند، و اينكه چند سال قبل مردم در پنجشير يك أفسر ايتاليايى را بجرم راه رفتن با يك زن خارجى فجيعانه به قتل رساندند، جاى بحث نيست. حتا در كابل نيز، كه بايد شاهد حداكثر فرهنگ مدارى باشيم، فاجعه "فرخنده" مى تواند به وقوع بپيوندد.
حالا در متن اينهمه تندروى و التهاب، وقتى باميان، بدون هيچ قدرت دفاعى و سخت افزارى، تبديل ميشود به تياترى از بازيگران عشق و مهروزى، آيا چنين نمايشى شكست پذيرى هزاره ها را برجسته تر نمى سازد؟ آيا اين چقدر عاقلانه است كه باميان در قلمرو مرگ "پايتخت زندگى" باشد؟ در اين روزگار ما، از اينكه در باميان شاهد اينهمه انعطاف و مدنيت استيم بايد بترسيم. وقتى سراسر قلمروى ميان سند و آمو آبستن طالب و داعش است، اصرار بر فعاليت مدنى، بدون فعاليت موازى دفاعى، فرجامى جز باخت ندارد.
برگزارى يك كنسرت بزرگ در باميان زمانى عاقلانه است كه در كنار آن ما شاهد برگزارى مسابقات بزرگ و با شكوه أسب دوانى، بزكشى، شمشير جنگى و نيزه اندازى، نيز باشيم. درست استكه در اين روزها با شمشير و نيزه نمى جنگند، اما، بايد در جامعه، مردانى با تن جنگى و روحيه اى رزم باشند كه بتوان به دفاع و به بقا انديشيد.
فرض نماييد، اگر شما يك استراتژيست نظامى در ارتش پاكستان باشيد، و مى دانيد كه تا سال ٢٠٥٠ پاكستان چهار صد ميليون نفوس خواهد داشت و جغرافياى كوچك پاكستان جاى فراخ و كافى براى اينهمه نفوس نيست. در اينصورت، آيا تپه هاى بهسود و دشتهاى باميان براى شما كاملا خالى از جذابيت خواهد بود؟ مخصوصا، اينكه شما فعلا با مردمى مواجه هستيد كه از يك اشپلاق بلند طالبان آماده فرار ميشوند.
فرار جمعى ميليونها يزديدى و مسيحى عراقى از سرزمينهاى تاريخى شان بيانگر اينستكه، تصفيه قومى و تصاحب سرزمين هاى نو، حتا در قرن بيست و يكم، همچنان ممكن است.
آنچه در كشورهاى اسلاميى درگير جنگ اتفاق مى افتد، بخوبى نشان مى دهد كه آينده الزاما به مفهوم بهتر شدن و تغيير يافتن نيست. تكرار و بازگشت توحش و بربريت بشرى در هرجا و در هر مقطعى از تاريخ كاملا ممكن است.
وقتى چپلى طالب بر سينه اى چاك چاك مسافر هزاره است، اين چك چك جوان امروز باميانى را در كدامين مصرع شعر آزادى بگنجانيم؟
آنكه با نامزدش از كابل عازم كنسرت در باميان است، وقتى به غوربند مى رسد و جانش از ترس طالب جر مى كند، اين حس در كدام صفحه فرهنگ دفاع و غيرت آمده است؟
آيا اگر پنجاه غوربندى حامى طالب به همان شيوه كه با مسافران هزاره برخورد ميشود، برخورد به مثل شوند، آيا راه غوربند هنوز و همچنان براى هزاره ها خطرناك خواهد بود؟
اگر ما به سرزمين پدرى خود عشق مى ورزيم و ارزش طبيعت، زمين و سرزمين هزاره جات را درك مى كنيم، پس چرا ما در باميان شاهد برگزارى "همايش بزرگ دفاع از سرزمين پدرى" نيستيم؟ ما چرا "وركشاپ هاى دفاع خودى نداريم"؟ اينكه ما در باميان يك كنسرت بزرگ قابل عكاسى برگزار نماييم مهم است، و يا اينكه بذر اين انديشه و فرهنگ را بپاشيم كه باميان "زمين بقا" و "كوهستان اميد" براى هزاره ها باشد، و بماند؟