استعمار زبانی به بهانه ی دین
پاسخی به نوشته ی حسین زاهدی
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
درنوشته آتی منظورما فقط از روشن شدن مطلب می باشد.. اگر انتقاد و برخوردی به برادر جوان و مستعد ما حسین زاهدی صورت گرفته است، فقط متوجه ساختن او به اشتباهاتش می باشد. این که او درین سن جوانی به این تیزبینی به مسایل مینگرد مایه ی مباهات می باشد. امید است که او قلمش را در راه وحدت بین اقوام برادر افغانستان و خدمت به میهن عزیزما و مبارزه علیه جنایتکاران جنگی از هر قوم و قبیلی که باشند، بکار اندازد.
میگویند، در عهد سلطان محمود غزنوی ازجمله علما و دانشمندانی که به دربار او می آمدند، دانشمندی به نام بحرالعلوم، که از قد کوتاه بود، میخواست به دربار آن شاه حضور یابد. اما قاصربودن قدش باعث آن می شد، که دربان شاه او را بمثابه دانشمند جدی نگرفته و به دربار راه ندهد. بلاخره بحرالعلوم مجبور میشود، موچی ایرا که قامت بلند داشت، به کالای جدید و پاک ملبس ساخته، با خود به دربار ببرد. دربان بروی قد سرو موچی، بحرالعلوم اصلی را نیز به دربار اجازه میدهد. هرگاه موچی در دربار به سوالی مواجه میشود، از روی قراریکه با بحرالعلوم گذاشته بود، فقط قل میگوید و بحرالعلوم اصلی به جواب سوالات میپردازد. کار آخر بجایی میکشد، که موچی دیگر از فرط غرور بحرالعلوم اصلی را تحویل نمیگیرد. بحرالعلوم مجبور گردیده و جریان را با سلطان درمیان می گذارد، که مورد قبول غزنوی قرار نمیگیرد. بحرالعلوم پیشنهاد می کند تا او و موچی را به دشتی در غزنی برده و از هردو سوال نماید، تا طرحی در مورد دشت ارایه دارند. شاه محمود پیشنهاد بحرالعلوم را پذیرفته و پس از رسیدن به دشت هردو را در رابطه به طرح شان درمورد دشت می پرسد. بحرالعلوم اصلی طرح جالبی ارایه کرده و وقتی نوبت به موچی میرسد، پیشنهاد می کند، که اگر تمام دشت را دکان های موچی گری بسازند، پول سرشاری از درک مالیه عاید دولت خواهد شد. متاسفانه حسین زاهدی نیز به مسئله عربی ماندن قران از در زبانپرستی مینگرد. مسئله ی بدین بزرگی را بقه وار برابر دهنه ی چاه دیدن منطق آقای زاهدی را در برابر دین فروشان بیدین محدود می نماید. زیرا که در عقب این مسئله به هیچ صورت استعمار زبانی نهفته نیست، بلکه عوامل دیگری دارد که من خواهم کوشید تا دست حسین جان را گرفته و او را از چاه زبان پرستی کشیده و پایش را بروی زمین واقعیت های سرسخت بگذارم. ولی قبلا در رابطه به زبان چند نکته را قابل یاد آوری می دانم:
1) زبانها وسیله ی تفاهم اند و هر زبان زیبایی خاص خود را داشــته و چون سـاخته و پرداخته ی انسان می باشند، مانند انسانها عیوب خود را هم دارند. عاشق زبان خود بودن و از زبان دیگران انزجار داشتن دلیل یک بعدی بودن و تعصب انسان را میرساند.
2) همانطوریکه گل ها و میوه جات در طبیعت با هم امتزاج می یابند و از هم دیگر رنگ میگیرند و به زیبایی هم می افزایند، بگذریم از اینکه دانشمندان عمدآ به ترکیب انواع می پردازند. چرا ما باید در رابطه به زبان از آمیزش زبان که یک امر طبیعیست جلوگیری کنیم. تلاش های خالص سازی زبان که در جهت مقابل قانون طبیعت قرار دارد، هیچ جایی را نگرفته و نخواهد گرفت. وقتی کشورهای پیشرفته ی اروپایی چون آلمان و دیگران نتوانستند از نفوذ متقابل زبانهای همدیگر جلوگیری نمایند، ماها با آن امکانات نا چیز خود هرگز قادر به این کار نخواهیم بود. زبان انگلیسی امریکا غنی ترین زبان دنیاست و عامل آن هم اینست، که باشندگان آن ترکیبیست از اقوام سراسر جهان، که هر کدام کلماتی از زبان خود را به آن افزوده است. امرکایی ها برای کیندرگاردن که کلمه ی آلمانیست، مترادف انگلیسی آن رانساخته اند. آنان در دهه ی نود میلادی با پذیرفتن کلمه ی مجاهد که صورت جمع آن مجاهدین باشد، به غنای زبان خود افزودند.
3) زبان عربی به یقین غنی تر از زبان دری ما می باشد. اعراب قبل از ظهور دین اسلام که بیشتر از یک ونیم هزار سال میشود، اشعار بلند و بغرنج میسرودند، در حالیکه عمر قدیمی ترین شعر فارسی به هزار سال هم نمی رسد. بگزریم از اینکه در زمینه ی شعر ما باید بسا از مسایل را مدیون زبان عربی باشیم. از طرف دیگر اگر قرار باشد که به زبان عربی به این حد دشمنی ورزیم، مجبور خواهیم شد، که غیر از شهنامی فردوسی تمام افتخارات ادبی و علمی خودما مانند مثنوی، کلیات حافظ و ... را به آتش بکشیم. در همین مطلبی که خودت نوشته ای در حدود 17 کلمه ی عربی را تنها درا یک پاراگراف بکار برده ای. باور نمی کنم، که اگر کلمات عربی را از زبان دری بیرون کنیم، دیگر بتوانی کوچکترین مطلبی را برشته ی تحریر بیاوری.
4) انسان هر قدر زبان بیشتر یاد داشته باشد از امتیازات ذیل برخوردار میشود:
ــ هر زبان شکل بیان خاص خودش را دارد. وقتی زبان دیگری را می آموزی، مجبور هستی مطلب خود را به آن شیوه ی بیان فورمولبندی نمایی. این باعث بکار انداختن فکر و سبب رشد مغز انسان میشود. در فارسی میگوئیم خیر ببینی و پشتو زبانان ما میگویند خیر یوسی( که خیر را ببری) معنی تحت الفظی آن میباشد.
ــ از زیبایی های هر زبانی که یاد میگیری لذت بیشتر میبری و با استفاده از منابع موجود در آن زبان به علمیت خود می افزایی و در نتیجه به انسان چند بعدی مبدل میشوی و الی بازهم بقه وار در چاه میراث معنوی زبان مادری خود محدود می مانی..
5) هر قدر کلمات زبانهای مختلف متقابلآ در همدیگر نفوذ نمایند، زمینه ی تفاهم و آموزش متقابل سهل تر میشود. به همین دلیل است که زبان اردو را باشندگان هند، افغانستان و منطقه زود تر یاد میگیرند، زیرا که کلمات اکثر زبانهای منطقه درین زبان شامل می باشد.
پس از تذکر نکات بالا می پردازم به اصل مسئله و بحث خود را از ضرب المثل مردم ما که میگوید، تا احمق در جهان باقیست مفلس در نمی ماند، آغاز می کنم. علت اصلی جلوگیری از قرائت قران بزبانهای محلی احمق و در تاریکی نگه داشتن مردم، حکومت کردن برآنان، سوء استفاده از آنان و تحریک کردن آنان در برابر دوستان واقی شان میباشد. برای روشن شدن این مسئله چند مثال از تاریخ کشور ما، اسلام و جهان می آورم.
ــ ببینید، در کشور ما انگلیس ها پس از استرداد استقلال کشور به همت مردم ما، ملت مارا علیه دوست واقعی شان، شاه امان الله تحریک کرده و پس از سقوط سلطنت او دوره ی تاریک حبیب الله بچه سقو را بر کشور ما حکمفرما ساختند.
ــ در قران کریم آیه ی وجود دارد که ترجمه ی دری آن اینست که «هرگاه مسلمانی یک انسان صاحب عقیده ای را عمدآ به قتل برساند، این مسلمان به جهنم میرود، بد ترین جای جهنم مقر او بوده و دایمآ در جهنم باقی می ماند» حال اگر قران به زبان دری و پشتو طلاوت و قرائت میشد و مردم ما از این آیت مطلع میبودند، در آن صورت اولآ از جانب مزاری، مسعود،حکمتیار سیاف و جنایتکاران جنگی مورد سوء استفاد قرار نمیگرفتند. حزب وحدتی ها به فرق پشتون و تاجک و دیگران میخ نمیکوبیدند، شورای نظاری ها در افشار و چنداول به ناموس مردم شیعه ی ما تجاوز نمی کردند، سیافی ها هزاره های ما را در کانتینرها نمی سوختاندد و حزب اسلامی به قتل و قتال اهالی کابل نمی پرداخت. ثانیآ مردم میدانستند، که به اساس آیه ی بالا مزاری، مسعود، حکمتیار، ربانی خلیلی و تمام جنایکاران جنگی به تحقیق کافرند و به قرار وعده ای که خداوند درین آیه کرده است، اینان به جهنم میروند در بدترین جای آن مقرمیگزینند و دایمآ در آن جا باقی می مانند و کسانی که آگاهانه از آنان دفاع می نمایند، با ایشان بدان منزل واحد موعود میرسند.
ــ در ایالات متحده امریکا زمانیکه، جورج واشنگتن و رفقایش امریکا را از یوغ استعمار انگلیس آزاد ساختند، دولت استعماری انگلستان میکوشید، تا دولت مستقل امریکا را برانداخته و دوباره تحت سیطره خود درآورد. برای این کار تعداد زیاد کشیش ها را به امریکا فرستاد، تا بین مردم تبلیغ نمایند، که جورج واشنگتن و رفقایش کافرند. کشیش ها انجیل را که به زبان عبرانی و یا لاتین بود، در بین مردم باز کرده و با ترجمه دلخوا علیه جورج واشنگتن و رفقایش تبلیغ می نمودند. ابراهام لینکن، که یک انسان متفکر بود، پیشنهاد می کند، که انجیل باید به زبان انگلیسی ترجمه و خواندن آن به زبان انگلیسی در مکاتب جبری گردد. مدت کوتاهی نگذشته بود، که شاگردان مکاتب متن و محتوی انجیل را درک کرده و در سر هر کوی و برزن، وقتی ملای عیسوی انجیل را غلط ترجمه میکرد، از طرف شاگردان مکتب انجیل انگلیسی جلوش باز میشد و از او میپرسیدند، که در کجای انجیل همچو چیزی آمده است. مردم که به دروغ گویی و کثافت کاری ملای عیسوی پی میبردند، ملا را زیر لت و کوب شدید میگرفتند. به این ترتیب با طرح متفکر بزرگ ابراهام لینکن جلو سؤ استفاده از انجیل گرفته شده و استقلال امریکا قطعی شد.
ــ در زمان خلافت معاویه، روزی مشاور و ممدش امرعاص، که انسان کاملا شیادی بود، او را مخاطب قرار داده میپرسد: «آیا این از سادگی مردم است، که انسانهای شیادی مثل من و تو بالای آنها حکومت می کنیم و یا از هوشیاری ما میباشد؟». معاویه در جواب میگوید: «از هوشیاری من و توست». فردای آن روز امرعاص بالای ممبر برآمده و مردم را مخاطب قرار میدهید: «ای مردم! من اصلی اسلامی ایرا برای شما بازگو می کنم، که نه در قران آمده و نه هم از احادیث پیامبراست و آن اصل این است، که هر کسی زبانش به بینی اش نرسد، حرامی می باشد». معاویه نیز تلاش کرد، ولی زبانش برای رسیدن به بینی کوتاهی کرد. امرعاص به معاویه به تمسخر میگوید، که او هم از جمله ی حرامیان می باشد. بعد به معاویه توضیح میدهد، وقتی حرفی نه در قران آمده باشد و نه هم پیامبر تاکید فرموده باشد، معلوم است، که اسلامی نیست. بلی از جمله کتاب های آسمانی قران جوان ترین آنها می باشد، به همین خاطر در متن آن تغییری نیامده است. پیامبر اسلام چون میدانسته است، که از زبان او شیادانی چون امرعاص، حدیث خواهند ساخت، به همین ملحوظ امر فرموده است، که صحت و سقم احادیث را در مقایسه با متن قران میتوان دریافت. هرگاه حدیثی در تضاد با اوامر قرانی قرار داشته باشد، ساختگی می باشد.
شیادان ما، ربانی، مسعود، سیاف، خلیلی، حکمتیار و سایرین میدانند، که اگر قران به زبان های دری و پشتو تکثیر شد، دیگر ملت مسلمان ما این جنایتکاران جنگی و دین فروش را مجالی نداده به سزای اعمال ننگین شان میرسانند.
ــ بزرگترین دستاورد اسلام در تاریخ تکامل علوم وتفکر بشری را موارد ذیل تشکیل میدهد:
1) اسلام برخلاف سایر ادیان ماقبل از اسلام، که علم را اثر شیطان دانسته و جادو میپنداشت، دستاورد انسان دانسته و پیامبر اسلام فراگرفتن آن را بر مرد و زن مسلمان فرض میسازد و در حدیث دیگری امت خود را به آموختن آن تشویق کرده میفرماید، که علم را بیاموزید، ولو که در چین باشد.
2) اسلام علم را که قبلا فقط در دسترس و خدمت دربار و فرعونان قرار داشت، از طریق مسجد در خدمت عوام الناس قرار میدهید. این امر باعث میگردد، که علم که قبلا بسیار بطی تکامل میکرد، بشکل جهشی پیشرفت نماید. دانشمندان تمام کره ی زمین تا آنزمان به پیشرفت های خیلی ناچیز در صحنه ی دانش نایل آمده بودند. مسلمانان توانستند، فقط در مدت دو سه صد سال در ساحه طبابت، استرولوژی، ریاضی، مهندسی، دریانوردی و غیره به پیشرفت های درخشان دست یابند. اولین ساعت، واترپمب، راکت زمین به زمین، زرهپوش، کوکتیل مولوتوف(که به غلط به نام مولوتوف مسمی شده، زیراکه اولین بار در جریان جنگ های صلیبی از جانب استاد بهاوالدین ساخته شد)، آله معلوم نمودن مقدارخون در بدن و ... که شمارش آن از حوصله ی این نوشته خارج است، ساخت علما و تخنیکران مسلمان می باشد. من درین رابطه خوانندگان عزیز را به دیدن فلم «پوهه او تخنیک په اسلام کی» ترجمه خ. آریوبی، که از تلویزیون های ملی و آریانای کابل نشر شد، راجع میسازم.
عیسویان اروپایی کتب علمی را از مسلمانان دزدیده و در زیرخانه های کلیسا صد ها سال زندانی نمودند، لیوناردو داونچی و گالیلیو گالیله این کتب را از آنجا بیرون آورده و دستاوردهای مسلمانان را فقط بازگو کردند. به عنوان نمونه مارا در مکاتب تدریس میکردند، که گالیله اولین انسانی بود،که کروی بودن زمین را کشف کرد، در حالیکه مسلمانان هفت هشت صد سال قبل از وی نه تنها کروی بودن زمین را میدانستند، بلکه در زمینه ی ستاره ها و سیارات و کره زمین به دستاورد های نایل آمده بودند، که برای بسیاری انسانها و مخصوصا درآن عصر باورناکردنی بنظر میرسد. با استفاده از قطب نما، وسایل اندازه گیری فاصله در بحر و سایر دستاوردهای مسلمانان در ساحه دریانوردی بود که اروپایان توانستند، امریکا را کشف کرده و با استفاده از سایر دستاوردهای علمی مسلمانان، در زمینه های مختلف جهش وار به پیش روند. بلی دستاوردهای مسلمانان بود، که ابرهای تاریک خرافات مذهبی اروپارا کنار زده و آفتاب دانش را برین قاره به تابش درآورد.
انگلیس ها که به ابرقدرت مبدل شده و ساحه مستعمرات خود را به امریکا و افریقا گسترش داده بودند، شروع کردند به خاتمه دادن امپراطوری اسلامی ترکیه و زیر سیطره درآوردن کشورهای اسلامی شرق میانه، که اکثرا آنزمان زیر تسلط ترکیه عثمانی قرار داشت. انگلیس ها چندین بار با ترک ها دست و پنجه نرم کردند، اما به شکست های مفتضح روبرو شدند. بلاخره در کشورهای عربی مردی بنام عبدالوهاب را خریداری نموده و توسط او وهابیت را بنیان نهادند. این مرد مزدور انگلیس، که سیاف ما هم پیرو او میباشد، شروع میکند به تبلیغ اینکه پیامبر عرب بوده و قران به عربی نازل شده است و خلافت میراث طبیعی اعراب میباشد و بدین وسیله عربان را برضد ترکان تحریک میکند. انگلیس ها ابتدا کشورهای عربی را برای رهایی از یوغ ترکان کمک نموده، بعدا به مستعمرات خود تبدیل می کند. از جانب دیگر وقتی قوای انگلیس وارد هندوستان و افغانستان میشود، به سلطنت برطانیه گزارش میدهند، که در مساجد مسلمانان علاوه بر مسایل دینی علوم دیگر مانند ریاضی، مهندسی، طبابت، استرولوژی و غیره نیز تدریس میشود. آنها از مقام سلطنت دستور می یابند، که هم مذهبیون خاین مسلمان را خریداری نموده و هم تاجائیکه رنگ و شکل خودشان به مردم آسیایی شباهت داشته باشد، بنام اولاده پیامبر او اصحاب کرام خود را معرفی کرده و در بین مسلمانان باید تبلیغ نمایند، که علم کار شیطان بوده و در مسجد سروکاری ندارد. آنها در کنار مذهبیون خریداری شده، مولانا مودودی را هم میخرند، که تقریبا اکثر بنیادگرایان کشورهای اسلامی پیرو مکتب او میباشند. درین رابطه مراجعه شود به فلم مستندی که تلویزیون آرـ تی ـ ال آلمان، که در رابطه به شیخ عبدالرحمن نابینا و حادثه ورلد ترید سنتر در دهه ی نود منتشر ساخت. بدین ترتیب انگلیس ها فرهنگ علمی ایرا که در بین مسلمانان مروج بود از میان برداشته و برای احمق سازی مسلمانان خرافات عیسوی را که در زمان حاکمیت کلیسا در اروپا مروج بود، میان انان رایج می سازد..
ــ اصلا معنی و محتوی قران مقدس است و نه کاغذ آن، که از دیری بدینسو اکثرا در کشورهای غیراسلامی تولید میشود. به همین دلیل وقتی کافران زمان پیغمبر ازو طالب معجزه میشوند، خداوند در قران به پیامبرش میگوید، که قران معجزه ی رسولش بوده و اگر کافران صداقت دارند باید آیه ی مثل آن را بیاورند.. ازینجاست که مولانای بلخ مگوید، که ما از میان قران مغز آنرا برداشتیم و پوست آنرا برای جاهلان گذاشتیم. در رابطه به کتب آسمانی قبل از قران جفایی که صورت گرفت، آنست که متن آنرا تغییر دادند، ولی قران چون کتاب جوانتر از همه می باشد، واز طرف مسلمانان در صدر اسلام جمع آوری شده است، فلهذا تغییر در متن آن ناممکن بود. به همین لحاظ انگلیس ها کوشش نمودند، تا بوسیله ی مزدوران بنیادگرا و مذهبی شان در بین مسلمانان مقدس بودن کاغذ و سیاهی و زبان قران را مروج ساخته وبتوانند مسلمانان را از معنی قران دورنگه دارند و ازینراه خرافات عیسوی مروجه در اروپای زمان حاکمیت کلیسا را بنام اسلام میان مسلمانان جا بزنند. حال اگر از سیاف، ربانی و هر جنایتکار جنگی دیگری بپرسی که معیار برتری انسان ها نسبت به همدیگرشان چیست؟ به یقین خواندن نماز، رفتن به حج، خلاصه کلام عبادت و ریش دراز را دلیل برتری یک انسان نسبت به دیگر آن میدانند، و درین روزها چون از جانب استعمار به خاطر قوم گرایی نیز پول میگیرند، حتما تعلق به یک تبار و قبیله را نیز دلیل برتری تبلیغ می کنند. درحالیکه قران به وضاحت میفرماید، که بهترین شما در نزد خداوند متقی ترین شماست. به اساس این آیت نه عرب برعجم، نه یک تبار بر دیگرش برتری داشته و یگانه معیار قرانی تقواست، که یک انسان را بر دیگرش برتری میدهد. از نظر قران یکی تقواست و دیگر عبادت. عبادت حق پروردگار عالم است و ایزد بی نیاز عبادت خودش را معیار برتری انسانان نزدش قرار نداده است. تقوا پرهیز از اتلاف حق انسان، حیوان و نبات است. به همی دلیل است، که مولانا جلال الدی بلخی میفرماید:
دل بدست آر که حج اکبرست / ز هزاران کعبه یک دل بهتر است
پس براساس قران کریم، ربانی، مسعود، حکمتیار، سیاف، خلیلی و ... علی الرغم ریش های دراز و نماز های فراوان برای آنکه خون انسانها را ریخته و حق آنها را تلف کرده اند، نه تنها که بهترین انسانها نیستند که نیستند، بلکه به تحقیق کافر بوده و در بدترین جای دوزخ جای شان می باشد. قیام علیه آنان جهاد اکبر بوده زیراکه قیام در برابر ظلم و استبداد را قران چنین می ستاید: فضیلت و اجرعظیم داد خداوند مجاهدین(قیام کنندگان) را بر نشستگان. بلی تمام قران کلام خداوند است و پیروی از آن بر هر مسلمان فرض می باشد، ولی جنایتکاران بیدین ما فقط به ریش و امامه و نکاتی که به نفع آنان و اربابان امپریالیست و امریکایی شان باشد، تاکید می کنند و برای اینکه نقاب ضد اسلامی شان نه دریده باشد، به امر اربابان عیسوی خود مسلمانان را از محتوی و معنای قران دور نگه میدارند.
غوث زلمی نیز کاری کرد، که باعث آگاهی مردم ازمتن قران و باز شدن مچ جنایتکاران جنگی و اربابان امپریالیست شان میشد. به همین دلیل مورد ضربت دولت مزدور و اربابان اشغالگرشان قرار گرفت و الی روی برتابیدن از اسلام، توهین اسلام و مبارزه علیه اسلام اصلا برای دولت دلقک و اربابان جنایتکار شان مطرح نیست. ببینید آن افغانی که ارتداد از اسلام را برگزیده و پا به جهان عیسویت گذاشت، نه 18 سال زندانی نشد و نه هم اعدام گردید، بلکه با کمال احترام به اروپا منتقل گردید. وقتی درامه ی اسارت و مجازاتش را مطرح کردند، حتی جنایتکار ترین انسان این دهه، جورج بوش، آستین را برای رهایی او برزد. کاری که غوث زلمی کرد، نه تنها در مقابله با اسلام قرار نداشته، بلکه ثواب هم میباشد. در صدر اسلام پیامبر اسلام مسلمانان عجمی را که ایات نازله را بزبانهای وطنی شان ترجمه میکردند، مورد تشویق و عطوفت قرار میداد. فقط کار غوث زلمی مورد نفرت و انزجار کثافت کاران بنیادگرا و اربابان کثیف امریکایی شان قرار گرفت. ممکن هم فردا کرزی برای فریب روشنفکران غوث زلمی را رها کند، تا در انتخابات از نفوذ آنان سؤ استفاده کرده باشد.
بلی محترم زاهدی! جنایتکاران جنگی ما و اربابان شان به عربی یا غیر عربی بودن قران کاری ندارند. آنها از تکثیر قران به زبان های محلی برای این هراس دارند، که مچ شان باز میشود. ببین وقتی کله خرانی چون ربانی، مسعود، حکمتیار، سیاف ، خلیلی وغیره میتوانند قران را خوانده و از آن به نفع خود و اربابان شان سؤ استفاده ضد اسلامی ببرند، آیا انسان های مستعد و جوانی، چون شما نمیتواند از قران به نفع مردم و کشور خود حسن استفاده را ببرند؟ روشن است، که بلی. بیا که تمام لعنت و نفرین عالم را مشترکا به جنایتکاران جنگی و اربابان جنایت پیشه ی شان و تمام کسانیکه به عنوان زبان، قوم، مذهب اولا بین افغانها و ثانیا بین مسلمانان و ثالثا بین انسانهای مستعمرات نفاق میاندازند، بفرستیم.
زنده باد افغانستان!
مرگ بر جنایتکاران جنگی و اربابان امپریالیست شان!
گفته بودم و می گویم
شخصیت این پیر ادبیات ما در فضای باز کابل پرس به دار آویخته شد
شنبه 4 اكتبر 2008, نويسنده: میرحسین مهدوی
داستان نويس، حافظه و دروغ!
"نازی جان همدم من"، نوشته ای از اکرم عثمان در فضای باز
سه شنبه 12 اوت 2008, نويسنده: کامران میرهزار
افسون الهی در گرو زبان عربی!
غربزدگی را میتوان محکوم کرد ولی عربزدگی را چطور؟
نویسنده: چشمه
پنج شنبه 2 اكتبر 2008
عربی زبان مقدس است؟
تقدس تعصب می آفریند و تعصب منجر به خشونت می شود!
سه شنبه 30 سپتامبر 2008, نويسنده: حسين زاهدی
از"فاشیسم مقدس"تا "کتاب مقدس ، زبان مقدس"
آب دهان سیدها، مجددی ها و پیر گیلانی ها
پنج شنبه 25 سپتامبر 2008, نويسنده: چشمه
کتاب مقدس، زبان مقدس
تجربه و رویایی مستقیم با افسون آیات الهی
يكشنبه 21 سپتامبر 2008, نويسنده: میرحسین مهدوی
استعمار زبانی به بهانه ی دین!
اگر بجای اسم «الله» از ترجمه آن «خدا»، ايزد، پروردگارو ....
دو شنبه 15 سپتامبر 2008, نويسنده: حسين زاهدی
پيامها
11 اكتبر 2008, 17:24, توسط tareq
hamwatan salam, yaki do nokta barayam na rawshan ast,1- een fetwaye shoma ke harki mortakebe qatel shod kafar ast ? chi sanade darad ? wa een hama asan kafar khetab kardan kame qabele taamol ast wa 2-degar eenke magar shoma ta hal heech tarjomaye az qoran ra na deda eed? matlabe besyar wazeeh ra chera een hama taab wa peech medeheed, qoran ba hama zaban haye zendaye donya tarjoma shoda agar lazem dared berwaeed wa motalea koneed , magar matne arabi bayad hamesha hamra bashad chon een asase ast baraye mahak zadane tarjoma haye gonagoon, ok agar ba khodaye khoda ba too bad ya hoooooooooooo
tareq
12 اكتبر 2008, 09:50, توسط شریف اعظمی
آقای م.مشعل
سلام و حرمت بی پایان به شما
و اما بعد :
صدای تان رسا
قلم تان توانا
و راه تان مصفا باد
12 اكتبر 2008, 08:44, توسط امیرالمومنین ملا نصرالدین
محترم مشعل از اینکه به اقای ذاهدی و دیگر خردگرایان راه هدایت را نشان داده اید کار ثواب کرده اید امید که فی الدارین از ثواب ان بهره مند گردید ....
در ثانی ضمن تائید نوشتار شما باید که اضافه کنم که واقعا کفار در مجموع اصل علم رااز مسلمانان دزدیده ودر تاریک خانه های شان خوب مطالغه کرده و بعد ازان همچنانکه شما فرموده اید به استعمار کشور های اسلامی همت گماشتند امیدوارم که مسلمانان علم را از کلیساهای اهل کفار دوباره به کشورهای اسلامی برگشتانده و دوباره مشعل دار علم و دانش شود شاید روزی برسد که اهل کفار از اکسفورد و هاروارد به دانشگاهای الاذهر امده و مسلمان شده و علم نوین را به کشور خود ببرد امیدوارم که من و تو انروز زنده باشیم و ذلت کفار را بچشم خود بیبینیم.
البته باید که یاد اورشوم که مسلمانان هم اکنون نیز از دانش الهی بهره کافی دارند و الحمدلله ما به کتاب های منسوخ و قوانین مدنی و ایه های زمینی و فراوردهای ذهنی که نتیچه افکار سفلیسی کفار میباشد نیاز نداریم اگر یک کمی به کتب که از علما و بزرگان دین بجای مانده نگاه کنیم ان وقت احساس غرور خواهیم کرد از جمله کتاب های که از علما مسلمان بجای مانده به کتب نور علم, حلیه المتقین , تعویذ نامه , منابرالعلیه و احادیث از ابوهریره است میتوان اشاره کرد از نگاه دیگر اگر نظر بیندازیم میبینیم که خود قران تمام و پایان علم است چرا که خداوند کتاب اش را برای تمام نسل بشر تا قیامت نازل کرده و بعد ازین کتاب دیگری از سوی افریدگار جهان نمی اید لهذا خداوند تمام نیازمندی های بشر از اینده تا گذشته را در کتاب اش مرقوم فرموده تا بشر دچار سردرگمی نشده و راه مستقیم را ادامه دهد ..
در پایان برای شما و دیگر مومنان ارزوی مغفرت از دربار خداوند مینمایم ...
12 اكتبر 2008, 12:59, توسط panjsheri
dorod ba shoma dostan ta chi waqt ma az khodai pairawi konaim ke ke az ma nist wa barai ma niamada???khodaii ke hamesha ba zitoon wa khorma qasam mekhorad yani az chiz hai ke dar keshwar haii arab payda mesha. ma aslan hech chiz ma ba arab ha moshtarak naboda ast ma az din payrawi mekonaim ke sakhteh mohamad ast barai arab ha.agar mekhahaid azad shawid az chang arab ........lotfan ba khod bargarded negah daqiq konaid ba tarikh tan.bouda zardosht....
14 اكتبر 2008, 13:58, توسط قدوس
آقای مشعل
اگر با زبان فارسی گرفتاری دارید و از شیرین بودنش رنج میبرید، لطفا فارسی را با همان زبان هایی که خوشتان میآید، بکوبید نه با خود فارسی. (بنی آدم اعضای یکدیگر اند)سعدی بزرگ یکسو و همه زبان عربی یکسو. شعری انسانیتر از این در عربی چه که در هیچ یک از زبان های جهان یافت نمیشود. شما گفته اید که پارسی بدون عربی هیچ است، اما حقیقت این است که بیشترین واژه هایی را که ما آنها را عربی میدانیم، ریشه فارسی دارند.
پارسی دری عشق است، شیرین است و سرانجام آدمیت است ولی عربی زبان وحشت است که بزرگترین شهکار آن تازینامه است که از آغاز تا انجام آن وحشت وزورگویی میبارد وبس.