انصراف از «دمُکراسی» و گذار بسوی «ديکتاتُوری»؟!
ديکتاتور آينده ای افغانستان، کی خواهد بود و باز کدام قصاب را، به سلاخی مردم ما می فرستند؟
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
امريکائيها طالبان را از قدرت بر انداختند و سلطهء خود را در سال 2001 در افغانستان به اين اميد بر قرار کردند، که گويا «دموکراسی» می آورند و بر خرابه های کشور ويران ما، جامعهء دموکرات، مرفع و آزاد را آباد می کنند. اما بعد از هفت سال اشغال کشور و بعد از آنکه بر خرابه ها افزودند و صد ها هزار ديگر را به کام مرگ سُپردند، اکنون حرف ها را پس می گيرند و سخن از بر قراری يک نظام «ديکتاتوری» بر زبان می آورند؟!
روزنامهء «تايمز» چاپ انگلستان، اخيراً از قول آقای «شرارد کوپر کولز» سفير کشور انگليس در کابل که به زعم آنها سياستمدار پُر نفوذ در وزارت خارجهء بريتانيا می باشد و در صراحت گفتار و بی پرده گويی نيز مشهور است، نوشته که: «تنها دورنمای واقع بینانه برای افغانستان، به قدرت رسیدن یک دیکتاتور قابل قبول در کابل است».
کشور بريتانيا که يکی از متحدان اصلی ايالات متحده در منطقه و خاصتاً افغانستان است، بار ها در مورد شکست احتمالی غرب در افغانستان هشدار داده و نه تنها ژورناليستان اين کشور، بلکه دپلوماتها و نظاميان ارشد آن نيز از وقوع چنين شکستی در افغانستان سخن زده اند.
اخيراً يک تن از نظاميان ديگر بريتانيا آقای « جنرال مارک کارلتون اسمیث Mark Carleton-Smith» هُشدار داد که عمليات نظامی عليه طالبان، به پيروزی قطعی نخواهد رسيد. اين نظامی لشکر هوايی شماره 16 بريتانيا، در عين زمان تأکيد کرده است که برای پايان دادن به شورش ها در افغانستان، ممکن است با ستيزه جويان اسلامگرا، معامله شود. او در عین حال به روزنامه «سندی تایمز» گفته است: «ما در این جنگ پیروز نخواهیم شد.»
ناخوشبینی آقای «مارک کارلتون اسميت» به شکست طالبان، در حالی ابراز می شود، که اخیراً یک دپلومات فرانسوی به نقل از سفیر بریتانیا در کابل گفته است، که استراتيژی جاری در افغانستان محکوم به شکست است. آنها به کندی عمل می کنند و روند احتمالی خروج از بحران را پیچیده تر می سازند، که این کار ممکن است دردناک باشد.
به نقل از سفیر بریتانیا در کابل، همچنین گفته شده است که: «نیروهای خارجی در افغانستان، در حال تلاش برای نجات رژیمی هستند که بدون کمک آنها سقوط می کند. بریتانیا هیچ گزینه ای دیگری به جز حمایت از ایالات متحده در افغانستان ندارد. ما (بریتانیا) باید به آنها (امریکایی ها) بگوئیم که می خواهیم بخشی از یک استراتيژی در حال پیروزی باشیم، نه (بخشی از یک روند) در حال شکست. ما باید نامزد های ریاست جمهوری آمریکا را از فرو رفتن بیشتر در باتلاق افغانستان بر حذر داریم ... استراتژی امریکا در افغانستان رو به شکست است...»
اين گفته ای آقای سفير کارلتون اسميت، در حقيقت تکرار گفته هايی تحليلگران غربی در مورد اوضاع سياسی و نظامی افغانستان در جريان سالهای حضور نظامی شوروی در افغانستان است: غربی ها در مورد حضور شوروی در افغانستان معتقد بودند که حاکميت ح.د.خ.ا، بدون کمک شوروی نمی تواند بقا بيآورد و بزودی سقوط خواهد کرد.
و اما از اينکه اکنون غربيها نمی خواهند به سرنوشت شوروی دچار شوند و تلاش دارند آينده ای افغانستان را بهر تار خامی ببندند، برای آنست که امريکائيها منافع تنها خود شانرا در نظر دارند. تفاوت سياستهای اين دو ابر قدرت هم در همين است، که شوروی نه تنها به اهداف خود می انديشيد، بلکه با اهداف و سياست های حزب طرفدارش (ح.د.خ.ا) که بيشتر «ايديولوژيک» بودند، نيز به نوعی گره خورده بود و بعد از آنکه از پياده کردن آنها نا اميد شد، هم خود کنار رفت و هم حزب جانبدارش را به کناره رفتن وادار ساخت.
اما سياستهای ايالات متحده در افغانستان، که چشم انداز «ايديولوژيک» نه، بلکه «اقتصادی» (تسلط بر منابع نفت و گاز آسيای ميانه) دارد و از هر گروهيکه آنرا تأمين و از آن حراست نمايد، حمايت خواهد کرد، حاضر است متحدين منطقوی خود به شمول گروه ها و احزاب جهادی طرف حمايت اش در دوران «جنگ سرد» را نيز، قربانی اهداف خود نمايد. اين سياست، چنين فرصت و امکانی را به واشنگتن و لندن ميدهد، تا با هر گروه توانمند تر از ديگران، که هم توان حاکميت و دوام قدرت را در افغانستان داشته باشد، و هم برای تأمين منافع آنها زمينه سازی نمايد، کنار آمده و با آن معامله نمايد. اينکه اين حاکميت با منافع ملی افغانها برابر و موافق است و يا نه و چه پيآمد های در آينده خواهد داشت، برای واشنگتن مهم و حياتی تلقی نمی گردد!
اما اينکه غربيها اکنون از تحقق «دموکراسی» در افغانستان نا اميد شده و در صدد ايجاد حاکميت يک «ديکتاتور» اند، حرف و سخنی تازه ای نيست. ايالات متحده برای تأمين منافع اش هميشه به چنين تعويض های قدرت دست زده است. اينکه اين ديکتاتوری بايد برای شان «قابل قبول!» باشد، نيز حرف پوشيده نيست. اين دو قدرت (ايالات متحده و انگريز) آن ديکتاتوری را در افغانستان ميخواهند، که با آنها سر دوستی داشته و در غارت و اشغال کشور ها، نه سر مخالفت و مقاومت، بلکه سر موافقت و سازش تا سرحد شرکت در آنرا شور بدهند!
ما ديکتاتوران زيادی را در جهان می شناختيم و می شناسيم، که با سياستمداران ايالات متحده و انگلستان روابط بسيار دوستانه و تنگاتنگی داشتند و دارند. اشخاص متذکره هيچگاه در ليست سياه آنها درج نبودند و قصر سفيد هيچگاه برای دستگيری و بر انداختن آنها از قدرت، نه تنها اقدام نکرد، بلکه با ارسال کمک های اقتصادی و نظامی به آنها، در صدد تقويت آنها گرديدند. پنوچت ديکتاتور چيلی و ضياءالحق ديکتاتور پاکستان، از جمله ای همان ديکتاتورانی بودند که با همه سياه دلی ها و جنايات شان، هميشه از حمايت بيدريغ اين دو قدرت جهانی برخوردار بودند. ايران دوران رضا شاه پهلوی و اسرائيل کنونی که به مثابه ژاندارم منطقه عمل می کردند و از جانب ايالات متحده و انگريز تقويت می شدند، مثالهای زنده ای چنين سياستهای غرب در گذشته است!
ولی حال که در افغانستان تحقق «دموکراسی» نوع امريکايی ممکن نيست و سخن از برگشت «ديکتاتوری قابل قبول برای آنها» در ميان است، اين سوال به ميان می آيد که ديکتاتور آينده ای ما کی خواهد بود و باز کدام قصاب را، به سلاخی مردم ما می فرستند؟!
پيامها
5 اكتبر 2008, 16:40
سلام
ای کاش این دیکتاتور من باشم تا قاتلان مردم افغانستان منجمله مجاهدین و طالبان را بپای دار بفرستم که دیگر در تاریخ وطن عزیزم این نیروی مستعمل آی اس آی سر بلند کرده نتواند
6 اكتبر 2008, 12:31, توسط جنگ سالار
آقای نجیب روشن مقیم دنمارک!
فکرکنم که سخت بیکارمانده ای وازفرط بی مضمونی وبیکاری دست به نوشتن مقالات میزنی که سنگ وچوپ این وطن محتوای آن مقالات ومضامین را میدانند و حرفهای جناب شما جز تکرار همان مکررات چیزی دیگری نمیتواندباشد.
اگرهفت سال پیش شما به این عقیده بودید که ورود قوای ناتو به سرکرده گی امریکا باعث ایجاد فضای دموکراسی میشود باید اقرار کنید که هیچ بویی از سیاست وعملکردهای قدرت های بزرگ خصوصا امریکا بمشام جنابعالی نخورده است. آخر این منطق کودکانه را کی میتواند قبول کند که کشورهای بیرونی به عمران وبازسازی کشورما دارند؟ سوال من ازشما این است که آیا روزی شما از پول وبودجه شخصی تان خانه کس دیگری را آباد کرده اید؟
طبعا جواب منفی است. پس این کشورهایکه گاه بنام اشغالگر وگاه بنام کمک کننده از آن یاد میکنیم فقط وفقط بخاطر تامین منافع خودشان به کشور ما وشما تشریف فرما شده اند. اینها بخاطر آوردن دموکراسی خیالی شما اینجا نیامده اند. امیدبستن به کشورهای خارجی که باید سرنوشت من وتورا تعین کنند بهمان انداره بیجاست که رهبر گرانقدر خودت شاه شجاع ثانی ببرک کارمل دل به کمک های اتحادشوروی بزرگ بسته بود بالاخره روزی رسید که نه شوروی بزرگ باقی ماند ونه هم حکومت ایده آلی کارمل شما محقق شد.
تاچی وقت به کمک های خارج دل می بندید؟ بالاخره آیا شما بعنوان یک شهروند این کشور کدام مسوولیت دیگری غیراز نوشتن این مقالات ندارید؟ بالاخره درمیدان عمل چی کسی میتواند ادعا کند که من نظام دموکراسی را میاورم یا نظام آخوندی را یاهم نظام اخوانی را طبعا جواب آنست که همان جنگ سالار حق هرنوع دعوا را دارد اگر دموکراسی میخواند اوست اگر نظام اسلامی میخواهد اوست اگر نظام پاکستانی میخواه بازهم اوست که تصمیم میگیرد.
متاسفانه نویسنده گان شکست خوردهء مانند شما هیچ گاه اثر مثبت ویا منفی در دروند تحولات کنونی کشورما ندارد. خیلی متاسفم
6 اكتبر 2008, 14:22, توسط سردارعلی
برای دکتاتور شدن یا باید مزدور یک دولت خارجی بود، یا فاشیست و توتالیتاریانیست ویا هردو.
سفیر انگلیس از همان .... بسیار کلان خورده است. این .... خوری ها گاهی از روی نادانیست وگاهی هم از روز غروری که آدمی را به سرحد نادانی میرساند. چرا که عقل و خرد و ارزش های سایر آدمها را آدم های مغرور نادیده میگیرند. ورنه هیچ آدم سالم اندیشی خواهان دکتاتوری در یک کشور نمیشود.
انگلیس دگه.....! از چله چه گله!
6 اكتبر 2008, 12:04, توسط عابد ولی
نجیب خان روشن که زمانی خود از چوبکی های دیکتاتوری نوع روسی آن بود می نویسد«اين سوال به ميان می آيد که ديکتاتور آينده ای ما کی خواهد بود و باز کدام قصاب را، به سلاخی مردم ما می فرستند؟!»
آیا همین اکنون گله ای از دکتاتوران چون ربانی،سیاف،محقق،خلیلی،دوستم،اسمعیل...با تبانی دکتاتورانی چون گلاب زوی،علومی... ومشت تکنوکرات پابوس دکتاتوران ملت را سلاخی نمیکنند؟و این بار هم اگر دکتاتوری یا گله از دکتاتوران را خواهد فرستاد ویا هم مقرر خواهند کرد. همان سانیکه بچه سقو را فرستاد و یا هم نادرخان و خانواده اش را و بعدا هم نوع روسی دکتاتوران فرستاده شدند.ترکی، امین،ببرک،نجیب را ویاهم ربانی_مسعودو بعد هم نوع پاکستانی_امریکایی آن ملاعمر.شاید این بار،گله ای از دکتاتوران را همزمان بر گرده ملت ما سوار کنند.چون گلبدین،دوستم،علومی،سیاف،ربانی،محقق،خلیلی،ملاعمر،قانونی...با چند نکنوکرات پابوس جدید وکهنه رابه سلاخی ملت ما موظف خواهند کرد.