نامه ای به محقق در مورد ولایت دایکندی
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
راستش، نامه نوشتن برایم خیلی مشکل است؛ ادبیات نوشتاری، مخاطب و محتوای آن، کار را برایم مشکل تر می کند. نمی دانم با کدام ادبیات، بنویسم؟ وچه کسی را سنگ صبور خود قرار بدهم؟ واز کدامین دردهای خود بنالم؟ شاید بگوید، نامه نوشتن، چه اصول والزامات را می خواهد، که لغزیدن آن، از حسن نوشتار می کاهد؟ شاید بگوید نالیدن از درد/دردها و بروز احساسات چه اصول و قواعد را می خواهد، که قلم را از حرکت و ذهن را از تأمل باز می دارد؟ من نگران قواعد دستور ی و نگارشی نیستم و شاید بتوانم همان اصول اولیه آن را رعایت کنم. من نگران چیزی دیگرم: من نمی دانم با ادبیات رادیکال و زننده درد های خود را در میان بگذاردم؟ یا با ادبیات محافظه کارانه و چاپلوسانه؟ چون در این غمکده، غم های بسیار، اما زبان وادبیات برای بیان آن، نارساست، که نتیجه آن از کاه، کوه ساختن است یا برعکس آن. یافتن مخاطب، برایم ساده نیست، گاهن دردی سرساز هم است: در سرزمین که انسانش، یک سر وهزار سودا دارد؛ ده ها غم و یک غمکش ندارد، چنین امر طبیعی است. انتخاب اینکه از کدام دردهایم بنالم و در تلاش کاهش کدام درد هایم باشم، خیلی غم انگیز و سخت است. به عبارت دیگر، انتخاب موضوع نامه ام و محتوایش برایم، ناراحت کننده و مشکل است. با وجود این، نامه ای خود را می نویسم؛ البته با ادبیات نه زننده ونه محافظه کارانه؛ بلکه انتقادی. نامه ام مخاطبش، محمد محقق، و محتوایش، «تعین والی جدید در دایکندی» است.
آقای محقق! این نامه را فرزند کوهسار دایکندی می نویسد که در محروم ترین نقطه دایکندی زندگی می کند که فاصله ای قریه اش با مرکز ولایت(نیلی)، با موتر فلان کوچ( منی) دو روز راه است. نامه را فرزند دایکندی می نویسد که بخاطر نبودن مکتب، راهی کابل و غزنی شده، در اتاق های نمناک و کهنه ای کابل زندگی کرده و مکتب خود را خوانده است. نامه را فرزند کوهسار دایکندی نوشته که روزی عکس های دوران کاندیدا توری شما را به نشانه ای حمایت، مانند کتابهای خود، داخل دیسکول های خود می کرد ودرمناسب ترین جای اتاق خود آویزان می کرد. باور دارم که هم نسل های و هم سن هایم نیز مانند من بودند. گویا این نامه را من و هم نسل ها و هم سن هایم برای شما نوشته کرده باشیم.
شاید سوال خلق شود، چرا چنین نامه را برای شما می نویسم؟ آقای محقق! من دیگر، کودک چند سال قبل نیستم، تغییر کرده ام و شاید هم نسل ها وهم سن هایم نیز تغییر کرده باشند. همانطوریکه شما تغییر کرده اید و دیگران تغییر کرده اند. یکی از نمودهای تغییرات در من و هم نسل ها و هم سن هایم، احساس مسئولیت است. اینکه در مقابل زندگی خود بی تفاوت نباشیم. یا پندی بابه مزاری در گوشم طنین انداز است و وجدانم را بیدار می کند. همان پند که می گفت:«هوشیار باشید که کسی با سرنوشت شما معامله نکند. مردم که در مقابل سرنوشت خود حساس نباشد مرده است». بنابر این، حس مسئولیت پذیری، هرچند اندک و ناچیز، من را وادار به نوشتن این نامه کرد.
آقای محقق! نامه ام مخاطبش شماهستید. نامه ام به کسی است که بعد مزاری خود را ناخدای کشتی هزاره ها در ساحل بیکران و پر خطر می خواند. اما سوال این است که شما این کشتی را به کجا رساندید؟ یعنی بعد از بابه مزاری شما به مردم هزاره و بخصوص مردم دایکندی چه کردید؟ می خواهم بدانم که مردم شما را بعد از مزاری به کجا رساند و شما هزاره ها و بخصوص مردم دایکندی را به کجا رساندید؟ آقای محقق! به نظر من، دایکندی خطه ای است که شما در هر صحنه ای سیاسی کلان و رقابتی، شانه داده و پیروز میدان کرده است. دایکندی، شما را در مقابل رقیب هم تبار وجدیت یعنی خلیلی، مورد حمایت قرار داده و درمطرح کردن شما به عنوان سیاستمدار بانفوذ در سطح ملی و بین المللی سهم چشم گیر داشته است. طوریکه در انتخابات دور اول ریاست جمهوری به شما تقریبا بیش از 85٪ رای دادند و درکنار دیگر ولایات، جایگاه سوم را برای شما در نخستین انتخاباتی افغانستان تعین کرد. در انتخابات جنجال برانگیز 1393 ه ش تقریبا بیش از 75 ٪ به تیم شما رای داده و شما را به کرسی معاونیت رییس اجراییه حکومت وحدت ملی رساند. و... . اما شما دایکندی را به کجا رساندید؟ وضعیت فعلی دایکندی حاکی از دردهای ناگفتنی می کند که ناشی از سیاست های شماست. وضعیت تعلیم و تربیه، مشکلات صحی، فساد اداری و... زخم ها ناسور است که پیکر دایکندی روز به روز ضعیف می کند. شاید بگوید من در قدرت نبودم و خلیلی را مقصر چنین امر بدانید که می دانستید. اما به خلیلی حق بدهد که چنین کار را با دایکندی بکند. چون مردم دایکندی، خلیلی را مثل شما در صحنه های سیاسی کلان یاری نرساند.
آقای محقق! نامه ام محتوایش دردها و مشکلات دایکندی است. گر چند مشکل است که از همه ای دردها، مشکلات و نا بسامانی های دایکندی صحبت کنی؛ چون دراین کوتاه نوشته، نمی شود که مشکلات دایکندی را گنجانید. تنها صحبت از مشکل و نابسامانی می کنم که مادری تمام مشکلات در دایکندی است. آن اداره ضعیف دایکندی است که در راس آن والی قرار دارد. چون شنیده می شود که والی جدید از تیم شما معرفی می شود، تأمل روی مشکلات والی های پشین، خالی از منفعت نخواهد بود. در چند سال گذشته، والی ها دایکندی خدمات و فعالیت چشم گیر را در دایکندی نه تنها انجام نداده اند؛ بلکه مردم دایکندی از کم کفایت و کم کاری وغیره ی اداره ی والی های پیشین شکایت دارند. در کم کفایتی و کم کاری اداره ی والی های پیشین، چند امر می تواند دخیل باشند: یکم، کم کفایتی خود والی ها: اکثر از والی پیشین دایکندی، از لحاظ سواد، مدیریت و تجربه دست بالای نداشته اند. و این مسئله باعث اداره ی ضعیف، بی کاره، فاسد وغیره شده است. دوم، رقابت های حزبی: والی های قبلی از طرف یک حزب مشخص بوده که در دایکندی نه تنها برای خدمت به مردم نرفته، بلکه برای خدمت به هم حزبی های خود بوده و در تلاش حذف دیگران بوده اند. این مسئله، باعث تنش میان والی، ادارات زیر دستش و نیروهای اجتماعی دیگر شده اند؛ نتیجه اش برای مردم دایکندی، سنگین بوده و غیر قابل جبران. سوم، دخالت وکلا در برنامه وپلان کاری و کم کاری خود وکلای شورای ملی و ولایتی: وکلای شورای ملی و شورای ولایتی متاسفانه حزبی، منطقه ای و شخصی عمل نموده و در باسازی دایکندی نه تنها همکاری نکرده؛ بکله در بعضی موقع، مانع تطبیق پروژه شده اند. به همین جهت است که بودجه اندک دایکندی، پس مسترد می شود.
نتیجه
آقای محقق! مردم دایکندی خواهان توجه جدی شما به دایکندی است. دایکندی ولایت فراموش شده است وامید واریم شما دایکندی را فراموش نکنید. در تعین والی جدید خواهان توجه شما به سه نکته هستم: یکم، والی دایکندی، یک فرد باسواد، با تجربه و مدیر قوی باشند. و تلاش شوند که جوانان تحصیل کرده در راس چنین ادارات برای خدمت به مردم قرار بگیرند. دوم، نفوذ احزاب سیاسی دیگر را در دایکندی در نظر گرفته و با مشورت آنها و سایر نیروهای تاثیرگذار اجتماعی مشورت شود. سوم، از تمام وکلای دایکندی می خواهیم که در باسازی دایکندی سهیم شده و یا حد اقل مانع دیگران نشوند. نوشته خود را با سخن ابراهام لینکن خاتمه می دهم:«همه را میتوان برای مدتی فریب داد، عده ای را نیز میتوان برای همیشه گول زد، ولی همه را برای همیشه ممکن نیست فریفت».