صلح یا آرزوی گم شده ء مردم افغانستان!
حد فاصل میان صلح کاذب و صلح واقعی
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
صلح و امنیت دو واژه ی درهم تنیده اند که درجریان سه دهه بحران ومصیبت درافغانستان، مثل رویاهای عاشقانه درپرده های ذهن مردم حک شده ومثل خواهش آب ونان در رگهای مردم تنیده اند. این رویای عاشقانه هرچندکه ازحنجره های متفاوت و با صدا وزمزمه های متفاوت سروده شده اما هنوز هم ازمرزهای تخیل پا فراتر نگذاشته است. انصافن خیلی ساده انگاری خواهد بودکه صلح وامنیت را بیرون ازمنظومه ء عواطف وباورهای ذهنی مردم به جستجو پرداخته وبه آن به عنوان یک قاعده ء غیر رفتاری نگریست. برقراری صلح وتامین امنیت قبل ازهرچیز، وابسته و پیوسته به یک سلسله پیشفرضهای ضمانتگر میباشد که این پیشفرضها ازیک سو به تعاملات سیاسی واجتماعی جامعه وابسته است وازسوی دیگر، به عنوان یک نگرش انسانی دربستر عواطف و باورهای ذهنی شهروندان آلایش وپالایش میگردد.
سه دهه جنگ ویرانگر درافغانستان که صلح وامنیت را به رویاهای گرم عاشقانه تبدیل کرده است، تافته ء جدا بافته از بستر تحولات تاریخی این سرزمین نمی باشد. لذا برای درک ودریافت عوامل وانگیزه های این بحران، می باید آن را دربستر تسلسل تاریخی آن مورد تحلیل وسنجش قرار داد. به روایت تاریخ، حوادث ومصایبی که درامتداد تاریخ این سرزمین مصیبت آفریده اند، قبل ازهرچیز باورهای سکتاریستی را درالگوهای رفتاری مردم نهادینه کرده وساختار جامعه را مبتنی بر انگاره های قومی شکل بخشیده است. باتوجه به این واقعیت، عوامل وپردازنده های بحران امروز نیز درهمین بستر پرورش یافته وازداده ها و سازه های نگرش سکتاریستی تغذیه گردیده است. هرچند افغانستان درمقاطع ازتاریخ آرام بوده وامنیت فزیکی برقرار بوده است اما صلح وامنیت مثبت به عنوان یک قاعده ء رفتاری و گزاره ء اخلاقی که عوامل ناامنی درآن مهارگردیده باشد، هیچ گاهی تجربه نگردیده است.
کارتون از عتیق شاهد
فاصلهء حاکمیت ظاهرشاه وداود خان را که خیلی ها عصر ثبات وامنیت تعریف وتعبیر می نمایند، درحقیقت نشانه ونمادی از سازه های صلح وامنیت مثبت درآن قابل درک ودریافت نمی باشد. فقر، بی سوادی، رشد کند توسعه ء اقتصادی، ترویج وتمثیل انگاره های سکتاریستی درپوشه ی هویت وارزشهای برتر ازجمله عوامل وعناصر بالقوه برای بی ثباتی و تهدید امنیت می باشند که درآن دوره درابعاد خیلی گسترده وجودداشته است. رشد جریانهای آیدیولوژیک باگرایشهای دینی وماتریالیستی، کودتای هفت ثور و به دنبال آن تبدیل شدن افغانستان به میدان تقابل شرق و غرب، باداده های همین عوامل وعناصر قابل تحلیل وتفسیر می باشد.
باتوجه به مدلی که درکشورهای مدرن وتوسعه یافته تجربه میشود، صلح وامینت هم به عنوان یک تعامل درونی وانگاره های ذهنی انسان وهم به عنوان یک تعامل فرهنگی، زمانی فرصت عمل و ضمانت دوام پیدا میکند که عوامل وعناصر شکننده وبرهم زننده صلح وامنیت هم درساختار جامعه وهم درفتار شهروندان به حد اقل تولید عمل رسیده باشد. میزان ثبات سیاسی نیز در بستر همین تعامل قابل تعیین وتعریف می باشد. به عبارت دیگر، ثبات سیاسی دریک جامعه باتوجه به میزان رشد اقتصادی، میزان سواد شهروندان، نوع نظام سیاسی، وسازه های ساختار اجتماعی آن قابل سنجش واندازه گیری می باشد. ممکن است دریک نظام سیاسی ازنوع توتالیتر یا درنظامهای آیدیولوژیک جرئت وجسارت هیچ گونه اختلال در ثبات سیاسی وجود نداشته باشد، اما عوامل بی ثباتی درلایه های متفاوت جامعه درحال پالایش وپرورش می باشد که دریک تحول، شبیه جرقه های آتش مشتعل گردیده وثبات سیاسی را برهم میزند. همانگونه که کودتای هفت ثور درافغانستان ثبات سیاسی جامعه را برهم زد و اوضاع ازکنترول نظام سیاسی خارج گردید. قطع نظر ازعوامل خارجی، یکی ازعوامل و انگیزه های دینامیک که برای گسترش بی ثباتی بعد ازکودتای هفت ثور، میشود به آن اشاره کرد، انگیزه های تمرد و انفجارعقده های فروخفته در روان اجتماعی جامعه بود که قبلن فرصت تبارز نیافته بود. این عقده ها که دریک بستر تاریخی جوانه بسته بود، شبیه گدازه های آتش فشان برای یافتن منفذ خروخ ازمتن زمین پافشاری میکرد. کودتای هفت ثور وبحران ناشی ازآن را اگر انفجار عقده های متراکم در روان اجتماعی جامعه بدانیم، ازواقعیت دور نرفته ایم. اما درجوامع مدرن یا حداقل درجوامع درحال توسعه که به شدت با انگیزه های روانی تمرد وبی ثباتی مقابله میشود، صلح وامنیت قبل ازهمه چیز به عنوان یک تعامل روانی وفرهنگی درمتن اخلاق والگوهای رفتاری مردم تجلی وتبلورمی یابد. درجوامع مدرن پیوسته تلاش صورت میگیرد که ضریب تهدید عوامل بی ثباتی به حد اقل آن برسد که به همین دلیل موسسات علمی وتحقیقاتی عریض وطویل باامکانات گسترده عوامل بی ثباتی را درساختار وسازه های متمرکز و نامتمرکز اجتماعی شناسایی می نمایند. علاوه براینکه قانون وسلیه ء تامین ثبات وامنیت می باشد، اما عوامل وعناصر ناامنی درساختار سیاسی واجتماعی جامعه مورد شناساسی قرار گرفته وبرای مقابله با آن راهکار ورویکردهای منقطی جستجو میگردد. به همین دلیل است که دراین گونه جوامع، امنیت روانی مقدمه ء برامنیت وثبات سیاسی دانسته میشود.
کارتون از علیزاده
اما درافغانستان همانگونه که اشاره شد، ثبات وامنیت سیاسی که دریک برهه ء ازتاریخ دراین سرزمین برقرار بوده است، ازنوع همان ثبات سیاسی بوده است که نظام های توتالیتر وآیدیولوژیک با استفاده از گزاره های وحشت آفرین تامین می نمایند. این نوع صلح و ثبات سیاسی هرچند که نظم وامنیت اجتماعی را تا حدودی تامین می نماید اما عوامل وگزاره های ناامنی را در انگاره های ذهنی شهروندان وهمچنان درتعاملات ومناسبات سیاسی اجتماعی به شدت وسرعت پالش وپرورش میدهد. لذا باتوجه با این واقعیت مردم افغانستان تاهنوز صلح وامنیت را به عنوان یک تعامل روانی وفرهنگی تجربه نکرده اند وعوامل ناامنی درابعاد متفاوت قبل ازهمه چیز، در انگاره های ذهنی مردم پیرایش وپرورش یافته است. بنابراین تامین صلح وامنیت نیز وابسته به شدت عمل وحرارت عوامل ناامنی درانگاره های ذهنی مردم می باشد. سیر حوادث درافغانستان وبازتاب آن در افکار عامه نشان میدهد که انگاره های بی ثبات کننده وخشونت آفرین چنان باخصایل رفتاری مردم گره خورده است که به این زودی تصفیه آن امکان پذیر نمی باشد. ازهمین رو تلاشهای که به قصد برقرای صلح وتامین امنیت صورت میگیرد به دلیل اینکه بیگانه با واقعیت های روانی جامعه طرح میگردد، ره به جای نبرده است. نمونه ء این ناهنجاری ذهنی را اگر با کشور همسایه تاجیکستان مقایسه نمایم ملاحظه می نمایم که آن کشور نیز درهمین سالهای نه چندان دور دریک بحران نفس گیر فرو رفت، اما به دلیل اینکه عوامل ناامنی درانگاره های ذهنی شهرواندان آن باشدت وحرارت کمتر نفوذ کرده بود، خیلی سریع ازورطه ء بحران بیرون آمد وثبات وامنیت سیاسی درآن کشور با قاعده ء های بهتر تامین گردید.
کارتون از علیزاده
همانگونه که اشاره شد درافغانستان به دلیل ساختار سکتاریستی ونگرش سکتاریستی که ازگذشته به ارث رسیده است، صلح وامنیت به عنوان یک قاعده رفتاری در اخلاق و خصایل رفتاری مردم تبلور وتجلی نیافته است. اماخشونت، عصبیت، تبعیض وانگاره های نژادگرایانه ازجمله پدیده های اند که درتمام سازه ها وشبکه های روابط اجتماعی قابل درک ودریافت می باشند. اما صلح وامنیت به عنوان یک تعامل روانی وفرهنگی قبل ازهمه چیز باید درنگرش وخصایل رفتاری مردم نهادینه گردیده تا حس احترام به قانون به یک باور تبدیل گردد. هرگا قانون نتو اند چنین احساسی را درشهروندان برانگیزد، صلح وامنیت هیچ گاهی درالگوهای رفتاری مردم تجلی نمی یابد وعوامل ناامنی بصورت بالقوه درتمام لایه های جامعه وهمچنان در انگاره های ذهنی وخصایل رفتاری مردم وجود خواهد داشت. این عوامل درهرفرصت ممکن می تواند ثبات وامنیت جامعه را در ابعاد متفاوت به چالش بکشاند. باتوجه به این واقعیت وباتوجه به میزان حرارت عوامل ناامنی در انگاره های ذهنی مردم افغانستان، حد فاصل میان صلح کاذب وصلح واقعی را می شودتخمین زد.
پيامها
23 سپتامبر 2008, 05:21, توسط Afghan yar
what a nice poem Ustad Khalili Said
کشتند بشر را که سیاست این است -
کردند جهان تبه که حکمت این است -
در کسوت خیرخواهیی نوع بشر -
زادند چه فتنه ها که مهارت این است