جنسیت اجتماعی (Gender)
پرورش اجتماعی، تعامل نمادین، پاتریارکالیزم و فمینیسم
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
جنسیت اجتماعی یا "gender" به مجموعه ای ازالگوهای رفتاری اطلاق میگرددکه جامعه از زنان و مردان انتظاردارد. جنسیت اجتماعی دربستر مناسبات و روابط اجتماعی شکل میگیرد که پدیده های مانند تحصیلات، موقعیت اقتصادی، شغل و محیط پرورشی ازعناصر ساختاری آن دانسته میشود. جنسیت اجتماعی به عنوان یک نگرش، به جنبه های روانی، فرهنگی وا جتماعی ی زنانگی و مردانگی می پردازد و این پدیده را در تعامل با سایر عوامل و مناسبات اجتماعی مورد بحث قرار میدهد. به عبارت دیگر، جنسیت اجتماعی مجموعه ای از اخلاق، رفتار، هنجار، و گزینه های رفتاری را به نمایش می گذارد که اعضای جامعه، آن را درتعامل با واقعیت های اجتماعی ـ فرهنگی و در جریان پرورش اجتماعی فرا میگیرند. این نگرش در یک کاربرد دوبعدی از یکسو مفاهم و مولفه های جنسیت را تولید نموده و از آن محافظت میکند و از سوی دیگر یک رابطه ناموزون و نابرابر را نیز دوام وقوام می بخشد (1).
درساختار جنسیت اجتماعی به سه نگرش درهم گره خورده می توان اشاره کردکه درواقع شالوده اصلی این پدیده را شکل می بخشند. درنگرش اول، این پدیده به عنوان یک یک جریان زنده و پویا دانسته میشود که همیشه درحال تولید وباز تولید مفاهیم وگزاره های جنسیتی میباشد. درنگرش دوم، مفاهیم و گزاره های تولید شده به عنوان یک جریان سیال درتعامل با متغیرهای ملموس وغیر ملموس شکل میگیرد. نگرش سوم هم به اهمیت این پدیده در تدوین وتحکیم روابط نابرابر ونامتعادل میان زن ومرد می پردازد که دربستر مناسبات و روابط اجتماعی شکل می پذیرد (2).
تعریف این پدیده ازاین هم فراتر میرود. از چشم انداز نظریهء آموزش اجتماعی(social learning) جنسیت اجتماعی مجموعه ای ازخصوصیات اخلاقی و الگوهای رفتاری اند که اطفال در بستر مناسبات و شاخصه های پرورش اجتماعی فرا میگیرند. نحو رفتار ی که از طرف والدین و کارگزاران موسسات اجتماعی مانند کودکستان، مکتب، با اطفال "دختران وپسران، صورت میگیرد، خصوصیات و کاراکترهای متفاوت رفتاری را دراطفال ایجاد میکند که اخلاق جنسیتی در بستر همین تعامل شکل می پذیرد. داکتر( Margareta Lung) محقق سوئدی، معتقد است که مفاهیم جنسیت اجتماعی درتفاوت با جنسیت بیولوژیک، در دردهه شصت میلادی، عمدتا درتحقیقات فیمنیستی مورددقت وتاکید قرار گرفته است. به باور ایشان جنسیت اجتماعی یک چشم انداز سا ختاری است که تعامل قدرت ورفتاردرمناسبات میان زن ومرد را توضیح میدهد.ایشان علاوه میکند که جنسیت اجتماعی در بستر مناسبات و روابط اجتماعی وبر مبنای تجارب متفاوت جنسیتی شکل می پذیرد. محیط متفاوت تربیتی و نمادهای متفاوت فرهنگی عواملی اند که اخلاق، الگوهای رفتاری و هوییت جنسیتی زن ومرد را تعریف وتعیین می نماید (3).
برای تعریف وتبیین جنسیت اجتماعی به عنوان یک متغیر وچگونگی تکامل وتعامل آن به عنوان یک هویت، به انگاره های متعددی میتوان اشاره کرد که ازچشم اندازمشترک به تکوین وتکامل این پدیده می پردازند. این انگاره ها هرچند که درمشابهت ساختاری با همدیگر قرار دارند، اما روند شکل گیری و همچنان عناصر وپدیده های اثر گزار درتعامل " جنیست اجتماعی" را از زوایای متفاوت تعریف وتحلیل می نمایند. برای درک ودریافت تصویر بهتر ودقیقتر ازاین انگاره ها، هرچند بصورت اختصار، به مهم ترین آنها پرداخته میشود.
1ـ پرورش اجتماعی (socialization )
پرورش اجتماعی به زیر مجموعه ای ازخصلت های اکتسابی اطلاق میگردد که دربستر آن اعضای یک جامعه الگوهای رفتاری را فرا میگیرند. این اصطلاح برای اولین باردراوایل قرن نوزده میلادی تو سطDurkim) (Emeli وارد ادبیات جامعه شناختی گردیدکه بعدن به یکی از دیدگاه های معبتر درهنجار ورفتار شناسی مبدل گردید. پرورش اجتماعی بعنوان یک چشم انداز مدرن، متغیر های مانند کاراکتر، ویژه گیهای اخلاقی و هنجارهای رفتاری انسانها را که درتعامل با محیط و واقعیت های اجتماعی شکل پذیرفته و پیوسته درحال تغیر و تحول اند، به بحث می گیرد. به قول دورکیم، پاره ای از شخصیت و هنجارهای رفتاری انسان در واقع محصول آموزه ها وتاثیر نهادهای اجتماعی اند؛ نهاد های که شرایط پرورش اجتماعی را فراهم می آورند (4).
انتونی گیدنس ((Anthony Giddens جامعه شناس برتانیایی، دید گاه نستبن مشابه با ایملی دورکیم ، دارد. به باور گیدنس، پرورش اجتماعی به جریانی اطلاق میگردد که در بستر آن اطفال و اعضای جدید جامعه رفتار و هنجارهای رایج و غالب در جامعه را فرا می گیرند. اطفال به تدریج آموزه ها و الگوهای همخوان با فرهنگ وسنت های که در دامن آن تولد یافته اند می آموزند. جریان پرورش اجتماعی درعین حال به کانالی ماند که ارزش های تاریخی و فرهنگی یک جامعه را از نسلی به نسل دیگر، منتقل می نماید. گیدنس، جریان پرورش اجتماعی را یک روند پویا و همیشه درحرکت میداند که در بستر آن الگوهای رفتاری انسان در تعامل با محیط و سایر پدیده ها، بطور پیوسته درحال تغیر و تحول میباشد.
پرورش اجتماعی عمدتن در دو مرحله صورت می گیرد. گیدنس، این دو مرحله را اجتماعی شدن ابتدایی واجتماعی شدن ثانوی مینامد. مرحله ابتدایی در دوران طفولیت صورت می گیرد که یکی از مراحل بسیار حساس برای آموختن آموزه های فرهنگی وهنجارهای رفتاری میباشد. در واقع این همان مرحله ای است که اطفال زبان و درکنار آن بسیاری از رمزهای اجتماعی را می آموزند که این فراگیری به تدریج اساس آموزه های بعدی قرارمی گیرند. مرحله ی ثانوی پرورش اجتماعی بعد از گذر از دوران طفولیت صورت می گیرد. دراین مرحله شاخص ها ونهادهای اجتماعی، مانند نهادهای آموزشی، سازمانها، مطبوعات، دوستان، و محیط کار بطور تعین کننده در شکل گیری الگوها و هنجارهای رفتاری انسان اثر می گزارند. این شاخصه ها و نهادها، درواقع فرصت و زمینه ی را برای اعضای جامعه فراهم می آورند تا با استفاده از آن، قواعد رفتاری و ارزشهای رایج وغالب درجامعه را فرا گیرند. به عبارت دیگر، این شاخصه ها ونهادها، سازه های اند که نوع نگرش اعضای جامعه را درتعامل با تمام پدیده های زندگی تدوین و تعیین می نمایند (5).
2 ـ تعامل نمادین (Symbolicintractionism )
این نظریه که خاستگاه آن مدرسه شیکاگو درامریکا، اوایل قرن هجده میلادی می باشد، به قواعد و الگوهای رفتاری انسان درتعامل با نمادها ومتغیر های متفاوت می پردازد و اثر پذیری الگوهای رفتاری انسان را از نماد های متفاوت و سازه های اجتماعی مورد کنکاش قرار میدهد. بر اساس این نظریه، نمادها، عناصر ساختاری شخصیت وخصلت های رفتاری انسان هارا تشکیل میدهند، یا به عبارت روشنتر، اخلاق، کاراکتر و الگوهای رفتاری انسانها محصول تعامل نماد های متفاوت می باشد. انسانها همانگونه که قادراند طبیعت را مسخر نمایند، قادراند که پدیده های زندگی را نیز قانونمند ساخته و در اشکال متفاوت تعبیر و تعریف نمایند. خصلت های رفتاری و کاراکترهای اخلاقی انسانها در تعامل با طبیعت و نمادها متغیر، پیوسته درحال تحول و تکامل بوده و درواقع این نماد های متغیر، عامل موثر درشکل گیری، هدایت و مدیریت اخلاق و خصایل رفتاری انسانها، تلقی میگردد. آنچه راکه شهروندان یک جامعه درتعامل با یکدیگر و درتقابل با سایر پدیده های زندگی انجام میدهند در حقیقیت فرایند تعامل نمادهای متکثر جامعه اند که دربستر پرورش اجتماعی شکل و شمایل می پذیرند. همانگونه که انسانها موجود اجتماعی اند، اخلاق، رفتار و کردار انسانها نیز ساخته وپرداخته شرایط اجتماعی و سازه های متفاوت و متکثر جامعه دانسته میشود (6).
3 ـ پاتریارکالیزم(Patriarchalism)
پاتریارکالیزم یاباورهای مردسالارانه، ریشه در تاریخ مدنیت انسان برروی زمین دارد. ادیان متعدد و اندیشه های متفاوتی که درگستره ء تاریخ ظهور کرده و اخلاق وفرهنگ جمع زیستی را تعریف وتاکید کرده اند، دراشکال و ابعاد متفاوت مبلغین ومروجین باورهای مرد سالارانه بوده اند.برتری مرد نسبت به زن، درکسوت یک باورمقدس درامتداد تاریخ، اندام جامعه ی بشری را درخود فشرده است و درمقاطع مختلف تاریخ، توسط ادیان مختلف تقدیس و در الگوهای رفتاری پیروان آن نهادینه گردیده است. احساس برتری مردان به عنوان یک باورنهادمند، بسیاری از فجایع و مصیبت تلخ تاریخی را بستر سازی کرده است. ازهمین رو است که دلیل بسیاری از مصیبت های تلخ وفجایع سنگین را درگستره ی جغرافیای زیست بشر، درتوسعه یک بعدی جامعه ءبشری به توان استعداد مردان، میتوان سراغ گرفت. نفی وطرد یک عنصر خلاق و آفریننده از مناسبات زندگی، نه تنها که روند این مناسبات را به چالش نمیکشد، بلکه توسعه و تکامل جامعه بشری و رشد استعدادهای انسانی را نیز به رکود کشانیده و به موانع جدی مواجه می سازند (7).
درگستره ی اخلاق، خصایل، و رفتارهای پاتریارکالیزم، زنان اصولن موجودات ناقص الخلقت شمرده میشوند که طبیعت آنها را برای مردان ودرخدمت خواهشهای نفسانی مردان آفریده اند. درطبیعت باورهای مردسالارانه، زنان فاقد استعداد و خلاقیت های فکری محسوب میگردند که می بایست اخلاق والگوهای رفتاری آنان توسط مردان تعین وتعریف گردد. درطبیعت پندارهای مردسالارانه، دو جنیست بیولوژیک وجود دارد که تمام خصلت های رفتاری آنها متاثیر ازهمین تفاوت های بیولوژیک پنداشته میشود. خصلت های رفتاری این دو جنس متفاوت در تمام زمینه های زندگی غیر قابل تغیردانسته میشود که تحت هیچ گونه شرایطی قابل تغیر وتحول نمی باشد. آنچه که خصایل و کاراکترهای رفتاری این جنس متفاوت را شکل می بخشند، یک دسته خصلت های طبیعی اند که طبیعت خلقت برای زن ومرد فراهم آورده اند. این خصایل مرد را درمقام دستور دهنده و زن را درمقام دستورپذیر قرار داده است. بنا براین، اطاعت زن ازمرد درتما شئون زندگی، جزء میکانیزم خلقت درنظام طبیعت می باشد. این تصور، تاریخ را فرایند تعاملات غرایض مردانه میداند که در بستر خواهش ها و جاذبه های نفسانی مردان رقم خورده است. خدایان نیرومند و پیامبران ادیان هم از جنس مذکر اند که قبل ازهمه چیز بر اصالت غرایض مردانه تاکید ورزیده اند. به همین دلیل، باورهای مردسالارانه درگستره ی تاریخ، دربستر آین و انگاره های مقدس تقدیس گردیده واز همین بستر وارد تفکر و الگوهای رفتاری گردیده اند (8).
اما نهضت رنسانس درغرب، که درواقع عکس العمل طبیعی در برابر استیلای نگرش مذهبی دانسته میشود، فرصتی را فراهم آورد تا تعاملات زندگی ازچشم اندازهای متفاوت نگرسته شده ومکاتب سیاسی وفلسفی باگرایشهای متفاوت ظهور نمایند.ظهور این مکاتب بانگرش های کاملن جدید ومتفاوت ازمناسبات انسانی دیدگاه یک بعدی به این مناسبات را کاملن متحول ودیگرگون ساخت. تکامل این نگرشهای متفاوت به عنوان یک جریان سیال وچند بعدی، سبب گردید که تعریف وتفسیری جدیدی ازاهمیت و شخصیت زن ومرد درحوزهء مناسبات انسانی ارائه گردد. این تعریف وتفسیر اساس نگرش ونظریهء فمینیسم را بسترسازی کرد که درنهایت به عنوان یک تفکر پیشرو، سبب هنجارشکنی های مهم در جوامع مترقی گردید. فمینیسم را درواقع عکس العمل منطقی جنس تحقیر شده دربرابر خصلت های نظام مردسالاری تعبیر کرده اند. اما فمینیسم به عنوان یک دیدگاه جدید درمناسبات جنسیتی، قبل ازهمه چیز نظریه ء "جنیست اجتماعی" را تکامل بخشید. ازآنجایکه فمینیسم عامل مهم درتکامل انگاره های جنسیت اجتماعی دانسته میشود، ناگزیر باید بطور اختصار به درونمایه این پدیده پرداخته شود.
4 ـ فمینیسم Feminism))
فمینیسم به مجوعه ای از باورهای جنسیت برابری، اطلاق میگردد که در بستر آن، جنبش های نیرومند برای دیگر گونسازی نظام پاتریارکال یا به تعبیر دگر، مرد سالار شکل وشمایل پذیرفتند. فرایند فمینیسم از چشم انداز ادبیات غرب، تسهیل و تضمین سهم مساوی زنان با مردان، در تمام عرصه های زند گی میباشد. جنبش های فمینیستی را پاسخی برای تک جنسیت محوری یا باورهای مردسالارانه تعبیر وتفسیر کرده اند. همانگونه که اشاره شد، شکل گیری اندیشه های فمینیستیک در غرب به دوران بعد از رنسانس بر میگردد؛ درست دورانی که سایه ء کلیسا از زندگی مردم دامن می کشید. اما پژوهشگران فمینیسم، دو مر حله ای از تاریخ را، اوج فعالیت های این نهضت می دانند. موج اول فعالیت های فمینیسی در نیمه قرن ۱۸ میلادی شکل گرفت که تقریبن تا اوایل قرن بیست میلادی ادامه یافت. موج دوم این رویکرد با مجموعه ای از زیر ساخت های متفاوت فکری با موج اول، در ۱۹۶۰ میلادی وارد تعاملات سیاسی اجتماعی گردید.
آنچه که از داده های پژوهشگران فمینیسم و جریان فعالیت های فمینیستی استنباط میگردد، این نگرش گونه های متفاوتی از یک اصل است که با زیر ساخت های متفاوت فکری برای رهایی زنان از اسارت تک جنسیت محوری و باورهای مرد سالارانه پا به عرصه ی مبارزه نهاده اند. نگرش وتفکر فیمنیستی را به سه دسته متفاوت تقسیم کرده اند که عبارت اند از لیبرال فمینیسم، رادیکال فمینیسم و سوسیال فمینیسم (9). باتوجه به تاریخ شکل گیری اندیشه های فمینیسم، مکاتب وباورهای متفاوت، درتکوین و تدوین این اندیشه سهم داشته اند، اما نظریات کارل مارکس وفریدرش انگلس، بیشتر ازهمه درشکل گیری اندیشه های فمینیسم مدرن، موثر دانسته میشود.
دیدگاه های کارل مارکس و فریدریش انگلس درمورد موقعیت نازل زن در تعاملات و مناسبا ت اجمتاعی، که در جنبش های سوسیالیستی در قرن نوزده میلادی بطور گسترده منعکس گردید، درحقیقت نگرش اجمتاعی فمینیسم مدرن را شکل می بخشد. مارکس فمینیست نبود، اما در فرضیه ي مارکسیسم، انقلاب سوسیالیستی بطور حتم منجر به آزادی زنان میگردد. به باور انگلس، زن و مرد در کمون اولیه، از روابط مساوی برخورداربوده اند اما زمانیکه ساختار اقتصادی جامعه متحول گردید، نقش همشا ن وهمسان زنان بامردان به نفع مردان تغیر کرد. افزون خواهی بعضی از مردان در مناسبتات اقتصادی، و شکل وراثت از پدر به فر زندان، سبب گردید که زنان در موقعیت نازل اقتصادی و نتیجتن در موقعیت نازلتر اجمتاعی قرار گیرند. فرایند این تعامل، تبدیل شدن زن به ابزار تولید فرزند بیشتر، و ملکیت قابل تصاحب مرد بود. به تصور انگلس، موقعیت نازل زنان در جامعه، محصول ظهور جامعهء طبقاتی و ترویج مالکیت خصوصی می باشد. آزادی زنان زمانی ممکن میگردد که برای آنان سهم مساوی با مردان، درکار و ساختار تولید فراهم گردد. از چشم انداز مارکسیسم، ستم طبقاتی زمانی پایان می پذیرد که سوسیالیسم جا یگزین ساختار اقتصادی جامعه گردد. این طرز تفکر، شکل گیری الگوهای رفتاری، و کنش و واکنش های روحی انسان را محصول تعامل اجتماعی میداند. به اعتقاد مارکس و انگلس، انسانها طبیعت وخصایل رفتاری ثابت ندارند واین خصایل باتوجه به شرایط اجمتاعی، تاریخی، ابزار تولید و تعاملات تولیدی درحال تغیر وتحول می باشد (10).
نتیجه
این چهار نگرشی که به آنها پرداخته شد، شالوده ی از انگاره های هم پیوسته ای اند که درتعامل با همدیگر، نظریهء"جنسیت اجتماعی" را بستر سازی کرده و هویت وماهیت بخشیده است. این نظریه ها به رغم تفاوت زمانی آن، دریک تعامل مشترک خصلت های رفتاری زن ومرد را تعریف نموده وبرساختاری بودن آن تاکید می ورزند. دربستر این نظریه، رفتار وخصلت های متفاوت ومتمایز زن ومرد، محصول شرایط متفاوت اجتماعی دانسته میشود که با ایجاد واعمال تغیر در شرایط وگزاره های زیستی وتغیر وتحول درسازه های پرورش اجتماعی، خصلت های رفتاری را نیز میتوان متغیرو متحول ساخت. باتوجه به داده های این نگرش، مجموعه ای از اخلاق، رفتار و هنجارهای که دربسترفرهنگ و مناسبات اجتماعی یک جامعه، زنانه و مردانه تعریف و تلقی میگردند، درحقیقت فاقد اعتبار بیولوژیک می باشد. این نگرش که برخاستگاه آن غرب می باشد، بسیاری از قراردادها وسنت اجتماعی در کشورهای مدرن را متحول و دیگرگون ساخته است. تاثرات عمیق این نگرش درخیلی ازمناسبات و قراردادهای اجتماعی همچنان در الگوهای رفتاری شهروندان بسیاری از ممالک غربی مشهود ومحسوس اند. بطور نمونه: در سوئد، خصلت های رفتاری که حد اقل یک نسل قبل، زنانه و مردانه تلقی می گردید، امروز ماهیت زنانگی ومردانگی اش را از دست داده اند. حتی رشد و تکامل اندام بانوان درمقایسه با سی سال قبل کاملن متحول گردیده است. در سی سال قبل، شانه های درهم فرورفته یکی از شاخصه های اندام زنانه پنداشته می شد. درحالیکه امروز این شاخصه چندان قابل رویت نیست. به دلیل اینکه ورزش و فعالیت های جسمی از حصار پنداره های جنسیتی خارج گردیده اند، رشد اندام زنان درخیلی موارد متناسب با استفاده از ابزار ورزشی صورت میگیرد. باتوجه به این واقعیت، وباتوجه سازه های نظری که به آن پرداخته شد، اخلاق، هویت، و خصلت های رفتاری زنانه و مردانه یا به عبارت دیگر "جنسیت اجتماعی" دربستر تعامل نمادهای متقاوت ومتکثر در یک جامعه، تولید و باز تولید میگردد. این خصلت های رفتاری، متغیر های اند که در شرایط متفاوت با معیارها وداده های متفاوت فرهنگی تدوین وتعریف گردیده، وارد الگوهای رفتاری میگردد. چگونگی وماهیت این خصلت ها، بستگی به فرهنگ وارزش های رایج در یک جامعه دارد، یا به عبارت دیگر، تفاوت درفرهنگ، سنت وآموزه های فرهنگی هویت و ماهیت این خصلت ها را تعین وتعریف می نمایند.
منابع:
[1]
[1] 1- Marry Jo Deegan, Michael R.Hil.(1987) Woman and symbolic interaction
.Unvin HyanLtd
Jan Trost Irene Levin (1999) Att förstå vardagen 2-
. Studentlitteratur, Lund
3- Margareta Ljung, (2003) Feministiska teorier I Moderna samhällets teorier. WS Bookwell. AB Finland
4- Durkeim , Emile (1976). The elementray forms of the religious Life Allenandvin. London.
5- Giddens, Anthony (2003). Sociology. Lund, Studentlitteratur.
6- Beasley; Chris: What is feminism? An introduction to feminist theory.
London: Thousand Oask, New Dehli: Sage publication, 1999.
7 - Emadi, H. (2002). Repression, Resistance, and Women in Afghanistan. Praeger Publishers, 88 Post Road West, Westport, CT
06881 USA.
8- Donovan; Josephine. Feminist Theory. NewYork: The Continuum International Publishing Group Inc, 2000.
9 - Gemzöe, Lena: Feminism. ScandBook AB, Smedjebachen 2003. Stockholm
10 - Gemzöe, Lena: Feminism. ScandBook AB, Smedjebachen 2003. Stockholm
پيامها
13 سپتامبر 2008, 13:37, توسط Karemi
Salam Jinaab e Mehraan
Maqala jaan daar naweshten, bayad guft ke, besyaar eshtebahaad emlaie wa typee darad, lutfan dar ayaam e naweshtaan deqaat konen
11 اكتبر 2008, 05:58, توسط طالب کاکو
آقای میر هزار سلام!
مثل اینکه قاطعیت ات بگفته کابلیان گاه گاه نم میکشدخودت قاطعیت خویش را فقط دربرابر مخالفینت بکار میبری، وقتی پای دوستانت درمیان میاید پای قاطعیت ات لنگ میشود. این هادی میران کیست که خودت در مورد وی استثنا قایل میشوی. در پیشانی سایت نگاشته ای که کابل پرس? فقط مطالب را نشر میکند که اختصاصا به کابل پرس ارسال شود درحالیکه" جنسیت اجتماعی" در ده ها سایت دیگر نیز نشرشده است. هرچه زودتر از نشر مطالب تکراری جلوگیری نموده و مقالات جناب میران را ازطریق پوست دوباره به شهر یوتبوری ارسال نموده عطایش را به لقایش بسپارید تا درس عبرت برای دیگران نیز شود.