روحانیون هزاره؛ گذشته، حال و آینده
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
روحانیون در جنگهای داخلی که تا اواخر دهه ۶۰ ادامه داشت مسقیما به جنایت وکشتار مردم عادی دست داشتند وبا تبلیغ وتشویق، مردم وجوانان را به جنگهای داخلی که بین احزاب هزارگی جریان داشت ترغیب میکردند
اشاره:
درتعریف کارکرد یک روحانی در جامعهای مذهبی هزارهها بهترین جملهای که میتوان به کاربرد این است که بگوئیم؛ یکی برای همه وهمه برای یکی! یعنی اینکه رابطهای اصلی یک روحانی با عامهای مردم براساس همین تفکر صورت میگرد وهمین رابطه وجود یک روحانی رادر بین جامعه خاص میکند. در این نوشته در حد توان گذشته، حال وآیندهای این قشر خاص مورد بررسی قرار خواهد گرفت. طبق معمول در آغازچنین مطالبی باید از یک مدرسهای علمی ویا یک روحانی درحد ایت الله نوشت تابار علمی ومعنوی مطلب سنگین به نظر بیاید وخواننده مجاب به خواندن ادامه مطلب بشودولی دراین مطلب چنین نخواهدبود بلکه این مطلب به عملکرد پائینترین وتاثیرگزارترین افراد این قشر یعنی روحانیونی که با مردم رابطهای مستقیم دارند ومحرم اسرارآنها میباشند اشاره میشود. Retour ligne automatique
گذشته:
در سالهای نه چندان دور در دهات وقصبات هزاره جات روحانی (ملا) بودن خود امتیازی معنوی بسیاربالای داشت ومردم به یک روحانی احترام زیادی قایل بودند وتمام مشکلات شرعی، عرفی واختلافات مردم با حضور یک روحانی حل میشد. ازجاری کردن صیغهای عقد ازدواج وخواندن اذان درگوش نوزادان ودرس ومشق وخواندن ویادگرفتن ومردن ودرگور گذاشتن وقرائت تلقین مردم روستاهای هزارجات توسط یک روحانی انجام میشد. سالهای زیادی این روند ادامه داشت. حال طی این سالها تا چه میزان فعالیت روحانیون از لحاظ علمی مفید بوده بحثی دیگری است ولی هرچه یک روحانی در توان داشت با کمال صداقت به مردم عادی عرضه میکرد و هیچ حب وبغضی وجود نداشت. سند این ادعای من وضعیت مالی واقتصادی این قشر بود. تا زمانیکه روحانیون در هزاره جات گرفتار سیاست بازی وحسادت صنفی نشده بودند وبا صداقت رفتار میکردند وضعیت اقتصادی ومعیشتی آنها مانند همه مردم بود وهیچ روحانی در وضعیت بهتر از دیگر مردم روستا قرار نداشت.
سیاست وحسادت
نیمهای دوم دهه ۱۳۵۰ شمسی وپیروزی انقلاب اسلامی به رهبریآ یت الله خمینی در ایران باعث تحولات زیادی در بین جامعهای هزاره مخصوصا قشر روحانی گردید. یک سال بعد از انقلاب ایران، در افغانستان هم انقلاب صورت گرفت. بین سالهای ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۳ روحانیون افغانستان در بدترین وضعیت به سر میبردند. در سالهای یاد شده عدهای از روحانیون مستقیما وارد سیاست شدند وازاین راه به قدرت، ثروت وریاست رسیدند. عدهای دیگر که موفق نشده بودند وارد سیاست بشوند گرفتار حسادت شدند واختلافات بین روحانیون آغاز شد. این اختلافات درابتدا دربرخی مناطق هزاره جات هنگام سخنرانی در مساجد به جنگ لفظی وبعضا به زدوخورد فزیکی میانجامید. در چنین وضعیتی بود که احزاب هزارگی از هرگوشه وکنار مانند قارچ روئیدند وسبز شدند وهر روحانی برای اینکه از قافله سیاست، ثروت وقدرت عقب نمانند عضو یکی از احزاب شدند ومعمولا در کادر اصلی حزب قرار گرفتند. روحانیون در جنگهای داخلی که تا اواخر دهه ۶۰ ادامه داشت مسقیما به جنایت وکشتار مردم عادی دست داشتند وبا تبلیغ وتشویق، مردم وجوانان را به جنگهای داخلی که بین احزاب هزارگی جریان داشت ترغیب میکردند. دههای هفتاد رخوت وفراموشی با آغاز دههای هفتاد جنگهای داخلی بین احزاب شیعی پایان یافت ودر این بین روحانیون از همه روسیاهتر در نزد افکار عمومی در گوشهای خزیدند ورخوت پیشه کردند. رخوت گزینی روحانیون تقریبا یک دهه طول کشید. البته این رخوت گزینی روحانیون اختیاری نبود بلکه این قشر باعملکرد بسیار بدشان در دههای شصت به کلی از جامعه رانده شده بودند وهیچ اعتباری در بین مردم عامی نداشت از همه مهمتر اینکه هیچ گزینهای قابل قبول هم در دست نبود تا انگیزه ومدرک جذاب ومردم پسندبرای فعالیتهای دوباره آنها بشود. حضور امارت طالبان وکشتار وقتل عام دسته جمعی هزارهها هم هیچ انگیزه برای فعالیت روحانیون ایجاد نکرد تا با تبلیغ ونفوذ کلام مردم را علیه آنها بسیج کنند زیرا خود میدانستند که حنای آنها در نزد مردم رنگی ندارد. دههای هشتاد شمسی وآغاز دوباره فعالیت حضور امریکا درافغانستان برای هرکسی مضر باشد، بدون شک برای روحانیون مفیداست. بعد از حمله امریکا به افغانستان روحانیون با دو موضوع قابل بحث وجذاب برای مردم مذهبی روبرو بودند که با تبلیغ ومانور برروی هردو موضوع میتوانستند وجه خراب شدهای خودرا ترمیم کنند وبه عنوان اشخاص معتمد نقش ناجی دین ومذهب را ایفا نمایند. موضوع اول حضور امریکا واشغال کردن کشور افغانستان ودومی جامعهای روشنفکری وتحصیلکردگان دیگر اندیش بودند. بحث روی هردوی این موضوعات برای کسب احیای هویت که خودشان برباد داده بود کفایت میکرد. در این میان روحانیون گزینه دومی را بیشتر میپسندیدند زیرا گزینه اول زیاد کاربرد نداشت. امریکا آمد وطالبان را در ظاهر سرنگون کرد همین قضیه کافی بود تا مردم تحمل تبلیغات منفی روحانیون روی منبر را نداشته باشند واما گزینه دومی وروشنفکران هزاره بهترین ومناسبترین موضوع هم برای روحانیون وهم برای مردم عادی بود. ذکر یک نکته ضروری است وآن اینکه؛ همان اندازه که صاحبان مذهب شیعه از وهابیت احساس خطر میکنند ومتنفر هستند، به همان اندازه از روشنفکران میترسند و وجود آنهارا دربین جامعه مضر میدانند. با این توضیح میخواهم عرض کنم که روحانیون تمام انرژی خودرا در ده سال گذشته صرف مبارزه با روشنفکران نمودهاند وتا حدودی هم در این راه به موفقیت نسبی رسیدهاند. اینکه عرض کردم موفقیتشان نسبی بوده یک علت دارد وآن هم نداشتن شناخت کافی از تفکر روشنفکری میباشد. نسل قدیمتر روحانیون مذهبی هیچ علاقهای به دانستن تفکرات روشنفکری نداشتند و وارد شدن وتحقیق وتفحص در این زمینه جزخط قرمزشان محسوب میشد.
زمان حال:
در اوایل دهه هشتاد شمسی وبعد ازحضور امریکا درافغانستان روحانیون دست به تحرکات وسیعی زدند. یکی از فعالیتهای آنها مبارزه با تفکر روشنفکری بود که مانند یک ویروس داشت به لایههای پائین وکم سواد جامعهای هزاره نفوذ میکرد، لایههای که درطول قرنهای گذشته پایگاه اصلی روحانیون وحامیان اصلی آنها بودند. دراوایل حضوروفعالیت روشنفکران هزاره تودههای مردم مشتاق شیندن نظرات آنها بودند واین وضعیت دقیقا زمانی اتفاق میافتاد که روحانیون بر اثرعملکرد گذشتهشان کلا پایگاه اجتماعیشان را از دست داده بودند. در آن زمان روحانیون در هیچ مجلس ومحفلی احساس امنیت نمیکردند وهرجوانکی با آویزان کردن یک نکتایی با کمال پرروی اعتقادات یک روحانی را زیر سئوال میبردند وباعث نزول شخصیتی آنها میشد. در چنین حالتی طبق معمول روحانیون دست به عمل متقابل میزدند ودر این راه جز رفتاروکردار ظاهری افراد روشنفکر چیزی قابل توجهی برای گفتن نداشتند. مفیدترین سخنان روحانیون در آن زمان طرز لباس پوشیدن وبی ادبی وبی حیای روشنفکران بود که خود به خوبی آگاه بودند که این سخنان برای افکارجامعهای درهم ریخته هزاره مسکنی بیش نخواهد بود. در نیمهای دوم دههای هشتاد شمسی روحانیون هزاره اقدام به تجدید قوا کردند وعدهای از روحانیون ماموریت یافتند تا در زمینهای تفکرات روشنفکری تحقیقاتی انجام بدهند وبا شناخت هرچه بهتر این قشر، مبارزه علیه آنهارا ریشهای وعلمی انجام بدهند. درحال حاضر یکی از اهداف اصلی روحانیون جنگ با تفکر روشنفکری وکوبیدن دماغ آنها بر زمین سخت میباشد. روحانیون به این مساله آگاه هستند که مبارزه وساقط کردن وبیرون راندن روشنفکران از لایههای جامعهای هزاره مستلزم شناخت تفکر این قشر ازجامعه میباشد؛ بنابراین ابتدا میبایست انهارا خوب شناخت واز نقطه ضعف آنهاواردشده ودرنهایت قبض روحشان کرد.
فلسفهای ین ویانگ:
سالها قبل کتابی خواندم که توسط بروس لی نوشته شده بود. دراین کتاب به خوبی سمبول ین ویانگ تعریف شده بود. بروسلی میگوید: «سمبل» ین یانگ» نقطه سفیدی در سیاهی و نقطه سیاهی در سفیدی است. تفکر روشن فکری دقیقا مانند سمبل ین ویانگ است. هر انسانی حال مذهبی ویا روشنفکر در قلب خود دارای این نقطههای سیاه وسفید هست که مدیریت این نقطهها وایجاد تعامل بین این دو نقطه بستگی به وضعیت فرهنگی، تربیتی، اجتماعی وتحصیلی افراد دارد. مرحوم بروسلی درتفسیر فلسفهای ین ویانگ میگوید؛ ین ویانگ اگر چه باهم متضاد هستند ولی مکمل همدیگر میباشند؛ مانند روشنای وتاریکی، زمستان وبهار، کوه ودره، مردانگی وزنانگی وروح وتن و...! قشرجوان طلبهای هزاره میخواهند از طریق فلسفهای ین ویانگ وارد دنیای روشنفکری بشوند وبا ایجاد تعامل با تفکر روشنفکری بردانش خودشان بیفزایید. البته عدهای از این طلبهها چند سالی هست که به طور مستمر در موردتفکر روشنفکری تحقیق میکنند که گاهی حاصل این تحقیقات در آثار نوشتاری وگفتاری آنها مشاهده میشود. لازم به ذکر است که هدف روحانیون جوان هزاره از به کارگیری روش ین ویانگ درآمیختن تفکراتشان با روشنفکران نیست بلکه آنها میخواهند با کسب دانش وآگاهی بیشتر با تفکر روشنفکری مقابله بکنند.
آینده:
افغانستان روبه سمت دموکراسی میرود. در آینده این تفکرات انسانها هست که حکومت میکنند. جامعهای افغانستان طالب علم هستند وبزودی مردم برای دانستن به رسانههای دیداری وشنیداری وافراد قابل اعتماد رو میآورند ودر این راه کسی قابل اعتماد خواهد بود که حداقل گفتارشان علمی ومنطقی باشد. شاید شورای علمای شیعه بتواند با اهل تسنن وحتی وهابیها وسلفیگری تعامل کنند ولی هرگز با روشنفکران هزاره دست دوستی نخواهد داد. درآینده یکی از اهداف که برای روحانیون در اولویت قرار خواهد داشت مبارزه وریش کن کردن تفکرات روشنفکری در جامعهای هزاره میباشد. در ده سال گذشته قدرت، ثروت وانسجام درون صنفی روحانیون بهتراز روشنفکران بوده ودر این راه خیلی بهتر ومفیدتر عمل کردهاند. آنهابا تشکیل شورای علمای شیعه به طور مستقیم در تصمیم گیریهای کشوری سهیم شدهاند وبسیار فعال وپرکار ودر برخی مواقع تاثیرگزاربودهاند.
نتیجه:
تفکر روشنفکری مانندنسیم ملایمی هست که دربهار میوزد ومانند دانههای بارانی هست که روی برگهای پائیزی سر میخورد. تفکر روشنفکری روح انسان را سیقل میدهد وبه آرامی ماننداکسیژن وارد بدن میشود. تفکر روشنفکری بادی نیست که طوفان کند وبارانی نیست که باخود سیل به راه بیندازد به همین علت زیاد به چشم نمیآید ولی همیشه هست؛ آرام، خونسرد وبدور از هیاهو وارد تن وجان میشود وروح را اسیرخود میکند. بنا براینجامعهای هزاره در آینده نه چندان دور شاهد رشد وفعالیت دو نوع روحانی خواهد بود. نوع اول کسانی خواهد بود که همچنان بر اعتقادات صنفی خود پای بند بوده وبر اساس اهداف تعین شدهشان فعالیت خواهد کرد که این گروه اکثریت را تشکیل خواهد داد. نوع دوم اقلیتی از روحانیون هزاره خواهد بود که با تحت تاثیرقرارگرفتن فلسفهای ین ویانگ خود مبلغ اندیشههای روشنفکری خواهد شد.
پيامها
2 آگوست 2014, 13:10
تحلیل تان عالی ست.
مردم افریقا میگویند، غربی ها اول روحانیون خود را در وطن ما فرستاند،
به ما گفتند که عیسی فرزند خدا گفته، اگر کسی سیلیی بر یگ گونه تان زد،
گونه ای دیگر تانرا برایش پیش کنید. زمانیکه ما را مانند گوسفندان رام ساختند،
بعد عساکر خود را فرستادند و تمام غنایم طبیعی، فرهنگ و نیروی انسانی ما را به غارت بردند.
ایشان فقط زمین سوخته، امراض گوناگون و فقر جانگداز از خود به جای گذاشتند و رفتند .
اشغالگران غربی در ممالک اسلامی مانند افغانستان چون نمیتوانند از ملا های مسیحی استفاده کنند،
ملا های خود ما را بلای جان مردم عوام میسازند و این ملا ها به خاطر رسیدن به قدرت و ثروت
آماده هر کار اند. از وطن فروشی گرفته تا ناموسفروشی و مردم فروشی....
طبعاّ، که اینها دشمن روشنفکری و آگاهی مردم اند.