نگارش: قیام الدین نوری
" رها در باد" تابلوی یک حماسه گر
اما پیش از آن "رها در باد" نگارشی است از بانو ثریا بهاء، یک زن، یک مبارز، یک مادر، یک حماسه گر...
این نگارش ، رود ها و فرا رود های یک زن حماسه آفرین را به تصویر می کشد که با بی باکی بر فراز بال های شجاعت، عشق و آزاده گی می نشیند و خویش را از درون لایه های یک دهکدۀ محقر از جنس پستی و زبونی بیرون می کشد؛ و در فرجام، بر بلندای از بلندترین کوهای غرور، شکوهمندی، آزاد منشی و دادخواهی آشیانه می گسترد.
رها در باد، یک بار دیگر تیغ زننده اش را بر پیکر این پندار ها و نگرش ها فرو می برد که به من می گوید، " زن" – این واژۀ تعریف ناشدنی" – به جز پزیدن چند نان در تنور و جنباندن گهوارۀ چند کودک ، اصلن دیگر کاری بلد نیست. این " رها در باد" دست کم همین پندار را در من سخت کوبید و نابود کرد.
از درون پندار های اهریمنی زن ستیزانه، اما خیلی سنگین و حشتناک، شکوهمند بانویی بر می خیزد و با ریختن هزاران قطره اشک، هزاران قطره خون و هزاران خورجین درد، به من و شاید به تو می گوید که " زن هم می تواند حماسه گر باشد". " آن جا که زن است، روشنایی است" - این معقولۀ نفرت انگیز را با فورمول های ساخته شده از انسانیت، شرافت، آزاده گی و غرور به همه به ثبوت می رساند.
می گوید می شود زن بود، اما خیلی مرد بود. می شود، جسم ناتوان داشت، اما همچون رستم به میدان نبرد، با سنگ ها، با بم ها، با آتش با خشم، دست و پنجه کرد.
رها در باد؛ یک آیینه است. چنان آیینه ی که پهلوی دیگر زن بودن – یعنی به پندار جامعۀ ما – جنس دوم بودن را انعکاس می دهد. یعنی با وضاحت، با شفافیتِ با اندازه یک آیینه می گوید که مگر جنس دوم بودن هم کار آسانی است؟ آیا همۀ این جنس های اول که هستی شان را فقط در همین گزینش می بینند، می توانند همچون یک جنس دوم به چنین مبارزۀ برخیزد، بار ها شکست بخورد، تحقیر شود، بخاطر زن بودنش آماج نگاه های هوس آلود قرار بگیرد، و در نهایت همانند یک غریبه و پس از سالیان دراز مبارزه تک و تنها رها گردد، مگر یک جنس اول چنین شهامتی داشته است...یا دست کم دارد؟
رها در باد، بیش از آن که تاریخ نگاری یا رومانی باشد، یک حقیقت است؛ یک حقیقت که همه کوشیدند آن را با نامردی ها، با وجدانی های تمام زیر خاک و خاکسترش بسازند و آن را در میان غبار های سیه روزگار – شبه اندیشه های شان – رها سازند.
این حقیقت در محتوا و درون خود یک جوهر خیلی ها ماندگار و خیلی سنگین دارد. این کتاب انسان را به یک بار اندیشیدن و تفکر زنده گی خویشتن ناگذیر می سازد. می پرسد تو به عنوان یک انسان... یا بیا گیریم به حیث یک مرد، زنده گی ات را چه گونه زیسته ی....یا دست کم چگونه می خواهی زیست؟ همچون یک مارمولک که پس از دیدن هر پشه ی رنگ باخت؟ یا همچون عقابی که هر پشه و نا پشه را از هزاران فرسنگ دور می بیند و شکار می کند؟ و این آموزه و درس به راستی که چه ماندگار است. جاویدانه گی این کتاب ممکن است در این باشد که، بله، می شود زنده گی کرد، اما زنده گی یک موش، با زنده گی یک ببر، به بزرگی یک بیشه پهناور تفاوت دارد.
زنده گی شاید مفهوم های گونه گون داشته باشد؛ اما در " رها در باد" می شود این مفهوم زنده گی را هم دریافت که " در آن هنگام که بر فراز صخره ای همصدا با موج ها می گریستم، به ناگهان از خروشیدن و سر به صخره کوبیدن موج های سرکش به انگیزش زنده گی رسیدم که هستی در ستیز و مبارزه معنا پیدا می کند و هر زمان ستیز باز ایستد، هستی معنایی ندارد"
برای آفریدگار " رها در باد" رسایی در قلم و سرسبزی در زنده گی آزمندیم!
نگارش: قیام نوری -
×××××××××××××××××××××××××××××××
گلاب الدین سخنور
و "رها در باد" صدای قرن
رها در باد فریاد دادخواهی زنی است از ژرفای تاریخ، ناله وشیون مادریست برای فرزند دانشجویش که به جرم عدالت خواهی سرنوشتش به کشتارگاه پلچرخی کشانده است، بلند میشود. سوز و گدازی خواهریست برای زخمهای برادر که در اثر تحقیقات "خاد" وجودش پوسیده است ولی حقیقت را انکار نکرده است.! فغان و گریه ای کودکانی است که در روستاهای دوردست کشور سحرگاهی برای از دست دادن همه دارو ندارخانواده اش دراثر بمباران ارتش سرخ، ناگهان معصومانه در گلِم سوگواری می نشیند. ، انتظار زنی است که برای ناپدید شدن شوهرش درزندان مخوف نظام های مستبد قرون گذشته و معاصر، لحظه شماری دارد ولی شور بختانه این لحظه شماری ها هم به یأس مبدل میشود. آرمان مقدس مادر ایست که برای فرزندانش اتحاد را به نیایش نشسته است.
سرنوشت تلخ مادرانی ست که برای نجات فرزندان خود کوره راه های غربت را می پیمایند، تا از جنهم جنگ رهایی یابند.
و.... در فرجام، فریاد مردمی است برای قربانی شدن عدالت و به غارت رفتن همه سرمایه های فرهنگی و معنوی سرزمین شان.
رها درباد دربرگیرندۀ زیست نامۀ نویسنده، نگاه دقیق از رویدادهای سیاسی معاصر، کاوش و پژوهش ژرفی که از نوک قلم یک زن پرخاشگر نشأت میگیرد و به باور من در نوع خود فراز و فرودهای چهار دهۀ پیسین را با سوژه های متفاوت ودقیق به نگارش می نشیند.
از یک سوخاطره و سفرنامۀ پرماجراییست که روی زیستن یک انسان آزاد منش تمرکز دارد. و ازسویی هم رومانیست بیانگر وقایع نهان و پیدای جامعه که به زبان ادبیات رسا و سلیس قلم انداز شده است. و به روایت دیگر تاریخیست که ازعمق رویدادهای سیاسی و وقایع دهه های گذشته عبور می کند.
الف ) خاطره نویسی یا سفرنامه؛ رها درباد چون سایۀ استوار همواره نویسنده را دنبال نموده وهر لحظۀ زندگی اش را با همان ساده گی و زیبای بازگو میکند که بی تردید پس از مطالعۀ آن میتوان مبارزۀ یک زن آزادمنش را درلای هر برگ این اثر احساس کرد. اما سفری است پر از خم و پیچ ماجراها...
ب) رها درباد رمانیست ریالیستیک که رویداد های چند دهۀ اخیر را به زبان ساده، اما با ادبیات بلند که مبین حاکمیت قلم نویسنده به قله های شامخ ادبیات فارسی - دری است، به تصویرمیکشد و چنان عطش در جان خواننده می انداز که شتابان کتاب را به یک نفس بخواند.
ج) رها درباد هم چنان تاریخیست مملو از رخ داد ها و حوادث که با برداشت های عینی، خشت واژه های از خامۀ نگارنده روی هم قرار گرفته و کاخ شکوه مندی را بنیان می نهد.
در نخست عنوان این اثر "رها درباد" شاید برای هرخواننده پرسش برانگیز وجالب باشد ولی هنگامیکه توسن مطالعه دامنه های سطور صفحۀ 764 را در مینورد برداشت های واقعی ازین (رمان، تاریخ و سفرنامه) در حافظۀ خواننده نقش می بندد و بی تردید میتوان عمق ژرفنگری نویسنده و سرنوشت سیاسی اش را با همین عنوان درخاطره سپرد.
رها درباد کتابی است که به همت قلم فرهیخته بانوی پرخاشگر و ژرف اندیش (ثریا بهاء) با صحافت زیبا در764 صفحه درسال 1391 هجری خورشیدی به زیور چاپ آراسته گردیده است و خوانش این اثر برای نسل جوان عاری از ارزش و سودمندی نخواهد بود.
قلمش را سبز و پربار خواهانم
((((((((((((((((((((((((((((((
- داکتر عنایت الله شهرانی
رها در باد، یک حماسۀ جاودانه
"رها در باد" اثر نویسندۀ توانا و مبارز خانم ثریا بهاء، پدیده ایست هنری، تاریخی، سیاسی، حماسی و در فرجام زندگی نامۀ زنی است که در یک خانوادۀ مبارز چشم به دنیا می گشاید و نیمۀ دیگر پدر انقلابی اش می شود، پدری که درد و رنج را در زندانهای استبداد نادرخانی و هاشم خانی در پوست و گوشت خود احساس می کند و هژده سال در پشت میله های سیاه زندان سرود آزادی می خواند و این سرود آزاده گی برلبان دخترجاری و در راه نبرد و نویسنده گی رانده می شود.
زندگی ثریا بهاء جذابتر از سرگذشت دیگر نویسنده گان افغانستان است، یک زن آهنین، یک سر نترس، یک روحیۀ پیکار جو، یک قلم آتشین و یک شهامت بی اندازه زندگی او را متفاوت و درعین حال جذاب کرده است.
واقعاً زنده گی ثریا بهاء متفاوت ازهمه زنان کشور بوده و از دورانی که دنیا را شناخت خانۀ پدری اش مرکزمشروطه خواهان و مبارزان و باشگاه بحث های سیاسی و فلسفی بوده است، ذهن جوان ثریا همه رویدار را به خاطرمی سپارد، شتاب آلود کتابهای گاو صندوق پدر را، رومانهای مشهور اروپا، جراید و مجلات را ورق می زند، به زیبایی های شاعرانه دل می بندد، از چکیدن یک قطره باران از نوک برگهای درختان تا صدای خش خش برگهای خشک پاییزی از زیر کفش هایش متأثر می گردد.از داستان کوتاه آغاز و به نوشتن مقالات سیاسی و ادبی ره می گشاید، وارد جریان چپی دورانش می شود، در هژده سالگی ریا و نیرنگ رهبران چپی را درک و در نزده سالگی به یکی از منتقدان حزب دموکراتیک خلق مبدل می شود. ثریا می نویسد: "با این همه، من نتوانستم نقش خویشتن را در آیینۀ هنجارها و رفتارهای دیگران ببینم و دریابم، من نقش خویش را بارتابی از رنجهای زندان پدرم، اندوه ژرف مادرم و فریاد مردمم از زیر رگبار آتش - آن گونه دیدم و دریافتم که به یادش می آورم تا روایتش کنم".
ثریا در مورد پدرش در کتاب ( رها در باد) می نویسد: "هنگامی که پدرم را در زندان شلاق می زدند، شلاق چرمی زوزه کشان بر پوستش فرود می آمد، هر ضربه، خط کبود و خونینی بر تن نحیف او می کشید. اما در همه حال استوار و پا بر جا چون کوهی ایستاد و از ایمانش و آرمان سیاسی اش دفاع کرد."
انسانی که این چنین درک عمیق از زندگی و استبداد و شناخت از جهان بیرونی و درونی دارد چگونه می تواند بی تفاوت یک نظاره گرخاموش باقی بماند؟ دختری که با رهبران سیاسی دورانش درگفتگو تضاد و ستیز بوده و توانسته آزاده، فساد ناپذیر و پاک ازهر نوع سازش و تبانی، جریان پرچم را در زمان شاه ترک بگوید، چگونه می تواند از مبارزه دست بکشد و در بیشۀ اروپا و امریکا خنثی زندگی کند. بانو بهاء می نویسد: " زندگی در مبارزه معنا پیدا می کند و زندگی بدون مبارزه یک هستی مرده خواهد بود."
بانو بهاء درخانوادۀ داکتر نجیب الله شاهد سازش ها توطیه ها، دام ها، نیرنگها، جنایات و کشتارهای ناجوانمردانه بوده که همه را باقلم آتشین به حافظۀ تاریخ سپرده است.
بانو بهاء که در خانوادۀ پدر مبارزش هیچگاهی ستم مرد سالاری را تجربه نکرده بود، اما سرنوشت وی را از یک خانوادۀ روشنفکر و بافرهنگ کابل به یک خانوادۀ وحشتناک قبیله یی پرتاب کرد که از ستم وخشونت فطری این خانواده رنجهای زیادی دید.اما با تمام ستم گری خانوادۀ شوهر هرگز وی را شکستانده نتوانستند و سرسازش و تسلیم فرود نیاورد، از توطیه های پیهم نجیب هوشیارانه جان سالم بدربرد و در فرجام هنگامی که پنجشیر جبهه داغ جنگ با ارتش سرخ بود، نامۀ به احمدشاه مسعود نوشت و تقاضای پناهنده شدن به جبهۀ جنگ را نمود. احمدشاه مسعود به پاسخش نوشت، پنجشیر جبهۀ جنگ است وشما اینجا زیر بمباران ارتش سرخ زندگی نمی توانید. خانم بهاء به پاسخ مسعود نوشت: من اگر در زندگی نتوانم ثابت کنم که زندگی من با زندگی خانوادۀ نجیب متفاوت هستم، لابد می خواهم مرگی را انتخاب کنم که با مرگ خانواده نجیب متفاوت باشد.
ثریا به جبهۀ جنگ پیوست و بیشتر از یک سال درجبهۀ پنجشیر، در فرخار و ورسج زیر رگبار آتش، جنگ، بمباران، ریزش بمب های خوشه یی، مرگ جوانان و ویرانی خانه ها و روستا ها و سوختن گندم زارها و لاشۀ سوختۀ تانک های روس ها را دید و تنفرش را از جنگ دراثر جاودانه اش ( رها در باد ) به حافظۀ نسل فردا سپرد.
بانو بهاء رها ازهر بند تعصب تباری، مذهبی و سیاسی، از بزرگی و شخصیت استاد فلسفۀ حزب پرچم، میراکبرخیبر و از انگیزه های قتلش پرده بر می دارد و بی هراس از توطئه های روس در تبانی با رهبری حزب دموکراتیک خلق علیه خیبر سخن می گوید.این دیدعاطفی خانم بهاء به یک رهبر پشتون تبار پوزۀ اتهامات و بهانه گیری های مخالفینش را به خاک می مالد. نشرکتاب ( رها در باد) با یک ادبیات عالی و نثر شاعرانه به سطح نویسندگان بزرگ دنیا، پشت دشمنانش را لرزانده است که خود تا هنوز نتوانسته اند اثری با این عظمت بنویسند و اگر نقد های حسودانه و دشمنانه هم کرده اند پس از چند روز به آرشیف جفنگیات سایت ها رفته، ولی کتاب( رها در باد ) سده ها جاودانه خواهد زیست.
این کتاب تنها سرگذشت یک زن نیست، بلکه فراتر و فراتر از آن است، درهرفصل شاهد ابعاد تاریخی، جامعه شناختی، روانشناختی و فلسفی این کتاب خواهید بود که با یک نثر بسیار زیبا وشیوا تا اعماق روح نفوذ می کند ونمی توان کتاب را گذاشت و خوابید، باید به یک نفس کتاب در حدود ٨.. صفحه یی را به پایان رساند. جذابیت و توانایی نویسنده را همه خوانندگان تجربه کرده و اعتراف می نمایند.
برای همین این کتاب را می توان یک حماسۀ جاودانه خوا
((((((((((((((((((((((((((((((((((((((
عزیزالله ایما
لحظه یی با ژرفای ( رها در باد)
"رها در باد" یادها و فریادهای زنیست که از گذرگاهِ تندبادها و توفانها گذشتهاست، زنی که استبدادِ مضاعف نتوانستهاست کمرش را خمکند.
ثریا بهاء نویسنده "رها در باد" بانوییست که درس مبارزه را از ایستادهگی هژده ساله پدر آزادهش در پشت میلههای زندان آموختهاست و نخستین نامههای آزادهگی را از خطهای شلاقِ بر پشتِ پدر خواندهاست، پیش از آنکه گاوصندوقِ پر از کتاب پدر را بگشاید.
در تأریخ نرینه ما مردی را به یاد ندارم که درونیترین لایههای هستیش را بیریا برای گفتنِ حقیقتی در اتاقی شیشهیی این گونه به تماشا بگذارد، چه رسد به بانویی که بیهراس و دلیرانه در برابرِ دروغهای بزرگ تأریخ میایستد و فریاد میزند:
"های مردم، تأریخ مان پر از جعل است!"
او نه تنها دروغهای سلطان حسین و سلطان علی را که امپراتور سرخ را به جای همه خدایان میپرستند جارمیزند، که از آن سوی دیوارهای تودرتو و از درون اتاقهای تاریک، رازهای سرخ و سپید و سبز را برون میکند و پیکرههای بیمارگونۀ مردانی را که سالها بر تخت قدرت نشستند، مردمی و سرزمینی را به نابودی کشانیدند، دوباره بر نمایشگاه تأریخ میآورد، تا نسلهای دیگر بگریند یا بخندند بر بازیهای زشتِ اقتدارهای پلشت.
"رها در باد" روایت دردها، بربادیها، سوگواریها و رنجهای مردمیست که از سوی فرمانروایان و سرکردهگانِ سازمانها و تنظیمهای در بندِ کاخهای سرخ و سپید، همه هستی خود را از دست دادهاند. روایتگر نه تکیه بر دین دارد و نه بر ضدِ آن، او پیوسته از بیداد میگوید، بیدادی که در درونیترین لحظههایش هم رخنه کردهاست. مردمی که روشنفکران و آزادهگانش پنجه در پنجۀ استبداد شکنجه میشوند، زندان میروند و به پای دار میایستند. مردمی که کاخنشینان سرخ از خونهای ریخته شان شعارِ سرخ مینویسند وکاخنشینان سپید پیکرهها و تنهای پاره پارۀ شان را ابزارِ کارزار و بازارِ جنگِ سرد میسازند.
نویسنده مشق نوشتن را – همان گونه که کتاب را نیز – با لبسیرین سرخ مادر بر دیوار سپید خانه آغاز میکند، پس از نیم سده و پس از عبور از مرزهای بیشمار زندهگی، همیشه و همه جا خطهای سرخی را بر دیوارهای سپید میبیند و میخواند.
"رها در باد" ریشههای انتحارِ بهشتی را از وعدههای بامذهبان به گفتههای لامذهبان پیوند میزند و صدای "نابغه شرق" را از اوراق تأریخ بلندمیکند:
"اگر شما خلقی شوید، دخترکان مینیژوپ پوش کابل، با ناز و کرشمه مال شما خواهند گردید ..."
این صدا با صدای نصراللههای جنوب برای رسیدن به بهشت زمینی میآمیزد: " ... ما از شوق میلرزیدیم، با دل و جان عضویت حزب خلق را پذیرفتیم ..."
از همین جاست که مانیفست طبقات محروم در کشوری که هنوز از کارخانه و کارگر خبری نیست، به گونه دیگری شکل میگیرد و نخست محرومان جنسی را به اتحادی فرامیخوانند، تا تصحیحی باشد برای اندیشههای مارکس در کشورهای نرسیده به سرمایهداری.
روایتگر "رها در باد" آن گاه که در کشور شوراها زنان و مردانی را میبیند که در سرمای سخت با بیل، کلند و تیشه یخهای جادهیی را میشکنند و در صدر هیأت رییسه دولت و دفتر سیاسی حزب نامی از زنی را درنمییابد، به عنوان زنی که در جستوجوی حق است خواب بر پلکهایش میشکند و در برابر این برابری سرخ نشانۀ پرسشی میگذارد: "آیا شکستنِ یخهای خیابانها در سرمای زمستان به وسیله زنان شباهت بیتردید به زاییدنِ مردان نخواهد داشت؟"
در همان سرزمین شوراهاست که راوی میبیند امپراتوری سرخ همانی را با کشورهای اقمار میکند که استعمارگران با مستعمرهها میکردند، جمع ترفندهای نوینِ بلندکردنِ درفش استثمار برای استثمار.
اگر استعمار با حرص سیری ناپذیر فقط فرصت غارت هستی برونی را درمییافت، سویتیزم هستی درونی آدمها را نیز تاراج میکرد و با مغزشوییهای پیهم بردهگان جدیدی را روی صحنه میآورد.
"رها در باد" از سفسطههای اقلیت و اکثریت میگوید، از سراب پشتونستان و سیاستهای آدمخوار که نخستین رییس جمهور را در دام خود گرفتار میکند، از کودتایی که با ترور آغاز میشود.
میر اکبر خیبر در نشست بیست و هشت فروردین (حمل) دفتر سیاسی حزب دموکراتیک خلق شرکت نمیکند، و این گواه بریدن او از حزب است. در همان لحظههای نشست که غوربندی وظیفه برون کشیدن و قدم زدن با میراکبر خیبر را عهدهدار است، زنده میماند و میراکبر خیبر آماج گلولههای کسانی از درون یک جیپ روسی میگردد. ترور مردی که حاضر به چکمهبوسی سران امپراتوری سرخ نشد، آغاز کشتار، خونریزی و مصیبتیست که هنوز هم ادامه دارد.
"رها در باد" درسنامه عبرت است برای دست نشاندههایی که سرزمینی را برای ارضای خاطر بیگانهگان قدرتمند برباد میکنند و ننگ و رسوایی همیشهگی تأریخ را به جان میخرند.
راوی زنیست که از درون کاخهای پوسیدۀ قدرت تا میدانهای نبرد و مقاومت و تا سرزمینهای غم و غربت، وزش ثانیهها را حس میکند و به نوشتار درمیآورد. او رازهای خانۀ حاکم دستگاه جهنمییی را که جان هزاران روشنفکر را میگیرد، آفتابی میسازد. خانه و خانوادهیی که خود در آن میزیستهاست. از جدالهای خانوادهگی گرفته تا نیرنگهای تکیه زدن بر کاخ ریاست جمهوری بینه به بینه با روایتی روشن به بیان میآید. از رییسجمهوری میگوید که با پدر، خواهر و برادرانش درگیر است، ولی به دشمنانش دست دوستی دراز میکند. رییس جمهوری که خود با کشتار روشنفکران و رهبران بزرگ، راه را برای پیدایش جاهلانی هموار میسازد که به دارش میزنند.
دروشدن گندمزار آدمیت با داسهای سرخ، پایانِ هر رویشیست و بسته شدنِ هر روزنهیی. از همین جاست که از درون تاریکی گلههای آدمنماها به جانِ هرچه آبادیست و آزادی میافتند و راه را برای حضور فاسدان و فریبکارانِ به ظاهر دموکرات بازمیکنند.
وقتی شگوفههای ناشگفته بهاری در زیر بمباردمانهای ارتش سرخ به خاک یکسان میشوند، مویههای راوی را میخوانیم:
"کوههای سر به فلک، رودهای خروشان، جنگلهای انبوه، ملیاردها سال قبل از پیدایش انسان بودهاند و ملیاردها سال دیگر هم خواهند بود، اما انسان این موجود حقیر چون ذرۀ ناچیزی بر پهنه گستردۀ جهان میآید، لحظۀ مختصری میدرخشد، مرزهای سیاسی، مذهبی، تباری و نژادی میکشد، خونهایی میریزد و آنگاه جهان را پدرود میگوید. کوهها و رودخانهها گواه شقاوت انسانهایند که میدرند، میکشند، به اتش میکشند و قلبِ فرزندِ مادری را به گلوله میشگافند ... "
و آنگاه که از شکافتنِ مغزهای متفکرترین انسانها با گلولۀ نادانان یاد میکند، آرزو میکند: "ای کاش سرنوشت گیتی به دست زنان، منهای مارگریت تاچرها و گلدن مایرها بود ... "
برای دست یافت به باورهای انسانی و در گریز از مطلقباوریهای جنسیتی و غیر آن در جامعه مردسالار، وقتی وارد دنیای مردانِ جنگ و جبهه میگردد، میگوید: "مردان باید وارد دنیای زنانه شوند و زنان در دنیای مردانه حضور یابند تا به تجارب و دیدگاههای همدیگر برسند."
سخن "رها در باد" در برابر رهبران است، نه رهروان. رهروانی که گاه با نیات نیک قربانی دامهایی شدهاند که بر سر راه شان گسترده میشدهاند. و اما دریغ بر آن رهروانی که هرگز نگاهی جدی و انتقادی به عقب نمیاندازند و راههای خطایی را که ندانسته رفتهاند، هنوز هم میروند.
در همین جا درودهای بیپایان نثار قدیر حبیبهایی باید کرد که با قامت رسا و آگاهی تمام راههای تاریک رفته را با نگاه انتقادی روشن کردهاند.
پیش از آن که این نامه کوتاه را به پایان ببرم، باید بگویم، چه جای خوشیست که صفِ نیکان و بدانِ "رها در باد" ورای حزب، سازمان، گروه، جنسیت و تعلقات تباری و قومی شکل میگیرد و آدمها با کنشهای ویژه خود در رستههای نیک و بد میایستند.
سخن را با این یادکردِ نویسنده کتاب که در هنگامۀ نابههنگام رفتن و جداشدنِ روح حماسهسازان و قهرمانان به زبان میآورد، به پایان میبرم: "من از لابهلای افسردهگیها بدین باور دست یافتم که سه روز زندهگی در ژرفا، زیباتر از صدسال زیستن در درازاست."
مروری کوتاه بر کتاب رها در باد اثر ثریا بها
٣ دلو (بهمن) ١٣٩١
کتاب رها در باد اثر ثریا بها، ظاهرا زندگینامه خانم بها از دوران طفولیت تا امروز است که به گفته خودش میخواست "همه ستیزه های زندگی خودرا به دست امواج زمان بسپارد و به آنانی برساند که هرگز اورا درنیافته اند". و اما، اصلا این زندگینامه قصه پر پیچ و خم سیاسی و اجتماعی تقریبا هفتاد سال اخیر و چهار دوره سیاسی افغانستان است. خواننده با خواندن کتاب، این دوره ها را بهتر میشناسد تا اینکه ثریا چه رنگ را می پسندید، یا چه خوراک را دوست داشت و همصنفی های دوره مکتبش کی ها بودند. به گفتار دیگر، چیزی را که از زندگی ثریا بها درین کتاب می آموزیم تنها در چوکات مسایل سیاسی-اجتماعیست و به نظر من هیچ موضوع یا هیچ نامی را نویسنده نمی برد مگر برای اثبات یک موضوع خاص!
برای بنده که با موضوع فصلهای اول کتاب، یعنی دوره های دموکراسی اول و دهه دموکراسی، از نزدیک آشنایی دارم اما در جریان دوره های جنبش چپ، دوره کمونیستها ودوره جهاد در دوردستها می زیستم و آنهارا به چشم سر ندیده ام، خواندن این کتاب تا اندازه ای خلاهای اطلاعاتی و کنجکاوی های اجتماعی مرا پر کرد و زندگی روزمره این سه دوره را نه بصورت شعاری یا تیوری بلکه به صورت رفتار و سلوک حاکم اجتماعی برایم روشن ساخت. به نظرمن رها در باد کتاب با ارزشیست، هم برای معلومات نسل نو، هم برای درک مسایل امروز، و نیز برای پژوهشگرانی که این دوره ها را مورد مطالعه قرار میدهند.
این کتاب، تاریخ اجتماعی و شفاهی یک ملت است ازدید یک نخبه افغان، آنهم یک زن نخبه افغان!
کتاب در بیست وهفت فصل، هر کدام در چندین بخش، با قطع 5.5 انچ در 8.5 انچ و ضخامت 2.25 انچ، در 784 صفحه ترتیب شده. شش صفحه اول کتاب را فهرست مطالب و یک دیباچه کوتاه، و هژده صفحه آخر را اسناد و عکسهای مهم تشکیل میدهد. کتاب توسط کاظم کاظمی مرور و ویراستاری، و توسط انتشارات شرکت کتاب که درکالیفورنیای امریکا قراردارد در سال 2012 چاپ شده است. قیمت کتاب چهل دالر امریکایی و از خود ثریا بها توسط نامه یا ایمیل درخواست میشود (تلفون و ایمیل در آخر این نوشته).
چاپ با خط نسبتا بزرگترصورت گرفته و بین سطور فاصله کافی وجود دارد که چشم را از خواندن خسته نمیکند. املا و انشا کتاب آنقدر خوب است که در تمام کتاب شاید تنها دو اشتب