اشرف غنی احمدزی و هراس بنیادین
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
اشرف غنی احمدزی، کارمند بانک جهانی و وزیر مالیه سابق موفق شد با کسب 31% آرا در دور اول انتخابات ریاست جمهوری افغانستان، از زلمی رسول وزیر خارجه سابق که گفته می شد، حمایت رئیس جمهور کرزی را با خود دارد، سبقت بگیرد و با داکتر عبدالله عبدالله وزیر خارجه سابق که 45% آرا را در دور اول به خود اختصاص داد، در 24 جوزا رقابت کند. اشرف غنی احمدزی اما، در دور اول انتخابات، با وجود آنکه سرور دانش وزیر عدلیه سابق از چهره های روشنفکری محافظه کار هزاره را به عنوان معاون دوم در تیکت انتخاباتی خود داشت و محمد کریم خلیلی معاون رئیس جمهور نیز از او حمایت می کرد، مورد اعتماد جامعه هزاره قرار نه گرفت. کمترین رای از آدرس هزاره ها در دور اول به نفع اشرف غنی احمدزی ریخته شد. در فردای انتخابات دو تحلیل با دو رویکرد نسبت به رای هزاره ها به صورت جدی در مطبوعات و رسانه های جمعی مطرح گردید. تحلیل اول، با رویکرد ستایشگرایانه، که بیشتر از سوی طرفداران تیم اصلاحات و همگرایی و منتقدان آقای خلیلی و دانش به آن پرداخته شد. این تحلیل، بیشتر رای هزاره ها را رای اعتراض به ضعف ها و ناکار آمدی های محمد کریم خلیلی و سرور دانش و نارضایتی هزاره ها از عملکرد این دو چهره محافظه کار طی بیش از یک دهه گذشته، عنوان کردند. تحلیل دوم از سوی طرفداران تیم تحول و تداوم و حامیان آقای خلیلی و دانش مطرح شد. این تحلیل بیشتر رویکرد بدبینانه به تصمیم و انتخاب سیاسی هزاره ها در 16 حمل 93 داشت. در این رویکرد، هزاره ها مردم احساساتی، فاقد تجربه و عقلانیت سیاسی لازم و به لحاظ روانشناسی و تاریخی، مردم قدرت ستیز، تلقی و تفسیر شدند. بر مبنای این تحلیل، تیم اصلاحات و همگرایی نه بر اساس یک برنامه منسجم، قوی و جامع مورد توجه و اعتماد سیاسی هزاره ها قرار گرفت، بلکه بیشتر از طریق موج سواری های محمد محقق و برانگیختن احساسات توده ها و استفاده ی ابزاری از معضل کوچی، رای هزاره ها را به نفع شان رقم زد.
در یک نگاه کلی و بی طرفانه ، می توان مدعی شد که هر دو تحلیل اگرچه به بخشی از واقعیت ها اشاره کرده است، اما فروکاست تمام عوامل به آنچه در این دو تحلیل ارائه شده است، یک نوع رویکرد تقلیل گرایانه و عدم توجه به پیچیدگی های رفتاری هزاره ها و شناخت متغیر اصلی و بنیادین رای جامعه هزاره است، بدلیل اینکه نقش خود کاندیدان ریاست جمهوری در این دو تحلیل مغفول مانده است. در تیم اصلاحات و همگرایی اگرچه نقش عبدالله برای جذب آرای هزاره ها کمتر و نقش محقق به عنوان یک چهره ای قدرتمند سیاسی پر رنگ تر بوده است، در تیم تحول و تداوم اما، بیشتر خود آقای غنی مسئله ساز و چالش بر انگیز بوده است. این قلم معتقد است نه دانش به آن میزان منفور جامعه هزاره است و نه جایگاه محمد کریم خلیلی تا این حد تنزل یافته است. عدم حمایت هزاره ها از تیم تداوم و تحول را باید معطوف به خود اشرف غنی تحلیل و بررسی کرد. اشرف غنی احمدزی به عنوان یک چهره ی ناسیونالیست پشتون، اگرچه دکترای مردم شناسی از غرب دارد، اکثر هزاره ها اما، در چهره ی او نوعی تعصب، تهدید و خطر جدی را مشاهده می کنند. خطری که هراس بنیادین را در میان هزاره ها خلق کرده است. هراس هزاره ها از اشرف غنی هراس سطحی و سر سری نیست، هراس هزاره ها ریشه در تاریخ و گذشته ای این کشور دارد. دلایل هراس هزاره ها از اشرف غنی را می توان به صورت زیر فهرست کرد:
1. استبداد سیاسی و هراس بنیادین،
نظم دموکراتیک، پلورالیسم سیاسی و مشارکت سیاسی شهروندان افغانستان در سامان سیاسی و ساختار قدرت ملی، یکی از آرزو ها و خواسته های تاریخی هزاره ها بوده است. در فهم جمعی و تاریخی هزاره ها، محرومیت تاریخی آنها، با حاکمیت های سیاسی استبدادی و ایدئولوژیک رابطه ای مستقیم و تنگاتنگ داشته است. تحکیم پایه های استبداد و توسعه قلمرو قدرت سیاسی، همیشه با سرکوب، قتل عام و نابودی بخش از این مردم همراه بوده است. پایه دولت های استبدادی همیشه بر ویرانه ها، بر اجساد و گورستان های جمعی هزاره ها بنا شده است. هزاره ها از قربانیان اصلی نظام های استبدادی تاریخی بوده است. بهای استبداد سیاسی را همیشه هزاره با قتل عام و کله منارها و کوچ های اجباری پرداخته است. تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی افغانستان گواه آن است که به هر میزان نظام استبدادی قوی تر بوده است، زنجیر ستم و استبداد بر دست و پای هزاره ها محکمتر و منفذ ها برای نفس کشیدن آنها تنگ تر. در دهه ی جدید و در انتخابات 93، هزاره ها در سیمای اشرف غنی رگه های از تمایل و برگشت به استبداد را می بینند. این فهم جمعی یک فهم انتزاعی نیست، رفتارها و عملکرد او در طی بیش از یک دهه در وزارت مالیه، دانشگاه کابل و پروسه انتقال مویید این فهم جمعی، از او است. اشرف غنی مطلق نگر و جزمگرا است و باور دارد هرچه او می اندیشد درست و آنچه دیگران می دانند همه بی بنیاد است. به همین دلیل فهم هزاره ها از اشرف غنی اینگونه است که ممکن او با رویکرد دموکراتیک به قدرت برسد، اما ممکن نیست با همین رویکرد او را از قدرت پایین آورد. انتخابات حکم نردبان برای رسیدن اشرف غنی به قدرت را دارد که بعد از صعود در بام قدرت آن را از دیوار سیاست پایین خواهد انداخت. اشرف غنی احمدزی بارها از تمرکز هرچه بیشتر قدرت حرف زده است و در کمپاین های خود به نگرانی ها و دغدغه های اساسی مردم نه تنها که پاسخ قناعت بخش نه داده است، در پاره ای از موارد طرح ها و برنامه های او مویید تمایل او به برگشت به استبداد سیاسی نیز دیده می شود. بازگشت به استبداد برای هزاره ها و گرو های قومی دیگر یک کابوس و هراس بنیادین است.
2. ادغام هویت ها و هراس بنیادین
استبداد سیاسی همانگونه که در حوزه ی سیاست، عرصه را برای هزاره ها تنگ کرده بود، در حوزه ی فرهنگ نیز، بنیادها و شالوده های اساسی هزاره ها را محو و نابود کرد. رنج فرهنگی و هویتی هزاره ها کمتر از دیگر حوزه های زندگی نه بوده است. پیکر فرهنگی و هویتی هزاره ها داغدارتر ازعرصه اقتصاد و سیاست بوده است. میراث استبداد سیاسی برای هزاره بحران هویت، کیستی و احساس تعلق بود. هویت هزارگی سرکوب شد، هزاره بودن جرم پنداشته شد، هزاره مجرم بود، مجرم ذاتی. جرم همزاد انسان هزاره بود. هویت هزارگی آسیب جدی از این جرم انگاری دید، هزاره ها با نوعی از خودبیگانگی و الیناسیون گرفتار شدند، هزاره یا شیعه شدند، یا سنی. هر کسی را که مجال فرار و انکار از این جرم بود، با فراموشی و فرار از هویت هزارگی خود را از این جرم مادرزاد نجات دادند، عده ای هم مجرم برای همیشه باقی ماند. هزاره ها در دوران جهاد و مقاومت به احیای هویت پرداختند، شهید مزاری در واقع طراح و معمار اصلی ایده ی احیای هویت هزاره ها بود، چون مزاری نقش و اهمیت هویت را در زندگی اجتماعی و سیاسی به درستی درک کرده بود. اگرچه هنوز نگاه های نابرابرانه نسبت به هزاره ها در رفتارها محسوس و ملموس است، اما دیگر کسی از این هویت فرار نمی کند بلکه برای نهادینه شدن آن تلاش می کند و از تعلق به آن اظهار افتخار. بنا بر این سیاست های هویتی کاندیدان دغدغه اساسی هزاره ها است.
برنامه ملت سازی اشرف غنی احمدزی، کاملاً در نقطه مقابل این دغدغه تاریخی هزاره ها قرار دارد. همانگونه که برای هزاره تکثر هویتی یک ارزش اساسی و بنیادین است، برای اشرف غنی ادغام هویت های گروه های قومی در هویت واحد یک اولویت و ضرورت اساسی تلقی می شود. اشرف غنی همیشه از تعدد و تکثر هویت ها اظهار نارضایتی کرده است و بارها از ادغام هویت های قومی در هویت ملی حرف زده است. بنا بر این رویکرد اشرف غنی نسبت به هویت ها و ارزشهای گروه ها قومی کاملاً در تضاد و در تقابل با خواسته های اساسی آنها قرار می گیرد. این دغدغه البته تنها به هزاره ها محدود نه می شود، گروه های قومی غیر از گروه حاکم و بر سر اقتدار همگی از تطبیق و عملی شدن این طرح هراس دارند. هراس هزاره ها از اشرف غنی هراس از ادغام و محو هویت گروهی شان است، این هراس اساسی و بنیادین است. اشرف غنی احمدزی در کمپاین های خود نه تنها که به این نگرانی ها گوش فرا نداد، بلکه نگرانی ها را تشدید و تقویت نیز کرد.
3. جابجای های قومی و هراس بنیادین،
میراث استبداد سیاسی برای هزاره ها تنها به محرومیت سیاسی و هویت زدایی قومی محدود نمی ماند، ایجاد و توسعه پروژه کوچیگری در هزاره جات در واقع یک اقدام سیاسی برای کنترول مناطق هزاره نشین بود. اشرف غنی احمدزی با توجه به تعلق شان به کوچی های احمدزی، احساس می کرد که پاشنه ی آشیل او برای رقیبان سیاسی شان کوچی بودن او باشد، از این رو، او طرح مدون و مکتوب برای حل معضل کوچی و ده نشین ارائه داد، تا این تهدید را به یک فرصت و به عنوان نقطه قوت خود تبدیل کند و برای هزاره ها نشان دهد که تنها او توان حل این معضل سیاسی تاریخی را دارد. برای هزاره ها اما دقیقاً همین طرح به پاشنه آشیل اشرف غنی تبدیل شده است. طرح اسکان کوچی ها اگرچه در ظاهر یک امر معقول و مقبول است، به باور اکثر هزاره ها در پشت این طرح، ایده ی خطرناکتر از معضل کنونی کوچی و ده نشین مستور است. طرح اسکان کوچی که اشرف غنی ارائه داده است نه بر مبنای آنچه در قانون اساسی برای حل معضل کوچی ها پیش بینی شده است می باشد، بلکه در واقع این طرح بیشتر برگرفته شده از کتاب دوم سقوی است. طرح اسکان کوچی ها بهانه ای برای جابجای قومی و روش سیاسی برای ایجاد سلطه ای مجدد بالای هزاره جات است. اینکه اشرف غنی احمدزی واقعاً چنین برنامه ای را دنبال می کند یا خیر، مسئله ای دیگر است، افکار عمومی و فهم جمعی هزاره طرح او را اینگونه فهم و درک می نماید. به همین دلیل است که اشرف غنی برای هزاره ها یک هراس بنیادین است. مردم دوست ندارند در عصر جدید و پس از این همه قربانی و هزینه ای که برای دموکراسی و مردم سالاری پرداختند، باز هم با دستان خود و با رای خود، کمک به بازگشت به استبداد و ایجاد سلطه کند.
در یک جمع بندی می توان اینگونه تحلیل کرد که دلیل عدم حمایت مردم هزاره از اشرف غنی در دور اول، نه آنگونه که طرفداران اصلاحات و همگرایی می گویند، محمد کریم خلیلی و سرور دانش بوده است و نه هم آنچه طرفداران تیم تحول و تداوم موج سواری های محقق می داند، می باشد. عدم استقبال و حمایت اشرف غنی احمدزی ریشه در هراس بنیادین دارد که هزاره ها از اشرف غنی احساس می کنند. بازگشت استبداد سیاسی، ادغام هویت گروهی شان در هویت ملی و جابجای و ایجاد سلطه ای قومی، از عناصر و مولفه های هستند که مبنای هراس هزاره ها از اشرف غنی را تشکیل می دهند. اینکه این مسایل تا چه میزان صادق است، آیا اشرف غنی احمدزی آنگونه که هزاره ها احساس می کند می باشد یا خیر، یک بحث جداگانه است، اما یک نقطه بسیار مهم و اساسی است که اشرف غنی احمدزی در طول دوره ای کمپاین انتخاباتی خود نه توانست به این هراس ها پاسخ قناعت بخش و امیدوار کننده بدهد. بعضی از رفتارهای او این هراس را حتا تشدید نیز کرد. بنا بر این بعید است با تداوم این فهم از اشرف غنی، در دور دوم، تغییرات جدی در آرای هزاره ها نسبت به تیم تحول و تداوم ایجاد گردد.