دو مذهب ـ 6
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
نقش عالمان دین
باری کسی به من گفت: «متوجه شدهای که در بین شهرهای مختلف افغانستان، تعصب مذهبی علیه شیعه در هرات بیشتر از بقیه جایهاست؟» این برایم جالب بود. قدری فکر کردم و به او گفتم: «در مقابل هم متوجه شدهای که در ایران هم در قم تعصب شیعی بیشتر است؟» و بعد به این نتیجه رسیدیم که این میتواند به خاطر تمرکز مدارس دینی در این دو شهر باشد. این تنها در افغانستان و ایران نیست. در پاکستان و هندوستان مدرسهی دیوبند کانون پرورش گروههای افراطی بوده است.
من نمیخواهم در اینجا علمای دین را نکوهش کنم، چون عقیده دارم که از آن طرف نیز تنها همین علما هستند که میتوانند ما را از این وضعیت نجات دهند. به هر حال باید پذیرفت که ما بسیاری از این اطلاعات را از علمای دین میگیریم و این علما هم به کتابهای مستقل و خاص مذهب خود متکی هستند. بخش عمدهای از این اطلاعات را روایتها تشکیل میدهد و اتفاقاً آن مسایل اختلافبرانگیز بیشتر در روایات است. ولی در این مورد ما دو مشکل بزرگ داریم. یکی این که احادیث و روایات همه این کتابها به اندازهی یکسانی معتبر و موثق نیست. در زمان بنیامیه بسیار حدیثهای جعلی رایج شد. کتابهای تشیع نیز خالی از حدیثهای جعلی نیست. به نظر میرسد که علمای دو مذهب به سبب بیاعتمادی به همدیگر، هیچگاه نیامدند یک منبع جامع حدیث تهیه کنند که مورد قبول هر دو طرف باشد.
بدین ترتیب علمای دین هر مذهب، با یک نظام اعتقادی و منابع روایی خاصی که آن نظام را تأیید میکند پرورده میشوند و حتی اگر بی تعصب هم باشند، به سبب اختلاف اطلاعات دینی خویش، مخالف همدیگر بار میآیند. اگر تعصب و انگیزههای سیاسی و حکومتی را هم به این بیفزاییم، دیگر چه خواهد شد!
من به خاطر دارم که باری معلم دینی ما در کابل، حکایت نبرد حضرت علی(ع) با عمر بن عبدود در جنگ خندق را این طور نقل میکرد که «یک نفر کافر در کوچه راه میرفت. حضرت علی فوراً او را به زمین زد و میخواست گردنش را بزند که آن کافر به صورت حضرت آب دهان انداخت و حضرت شمشیر را انداخت و مدتی صبر کرد... تا آخر ماجرا.»
آن معلم ما به ظاهر از حضرت تمجید میکرد و از صبر و اخلاص حضرت میگفت، ولی خواسته یا ناخواسته علی را تحقیر میکرد، این که طرف در کوچه راه میرود، او را به زمین بزنند و بخواهند بکشند... یعنی علی چنین شخصی بوده است؟ یعنی اسلام این طور دینی است؟ به راستی آن معلم ما ـ که معلم درس دینی بود ـ نمیدانست که این جریان مربوط به جنگ خندق است، و آن کافر، عمر بن عبدود که با هزار پهلوان برابری میکرد؟ نمیدانست که علی چقدر به همان کافر گفت که یا مسلمان شود، یا میدان را ترک کند و برود، و او نپذیرفت؟ نمیدانست که وقتی علی به جنگ عمر بن عبدود رفت، حضرت پیامبر فرمود «اکنون تمام اسلام در برابر تمام کفر ایستاده است» نمیدانست که حضرت پیامبر آن ضربت علی را با عبادت ثقلین برابر دانست؟ آن وقت این عالم دین، میآید و آن صحنه آموزنده و باشکوه تاریخ اسلام را به این صورت تحریف میکند. دانشآموزی که با این آموزهها بزرگ میشود، فکر میکند هر کس را در خیابان دید و او را کافر دانست، باید گردنش را بزند. این گروههای تکفیری مگر از کجا پیدا شدند؟ اینها حاصل چنین نظام آموزشی دینیای هستند.
در طرف مقابل هم همین بیاطلاعیها وجود دارد. شما «تشیع صفوی و تشیع علوی» دکتر شریعتی را بخوانید تا ببینید که از سوی علمای متعصب شیعه چه تحریفهایی نسبت به شخصیت خلفا شده است.
بنابراین میتوان گفت که بخش عمدهای از این اختلافها ناشی از رفتار علمای متعصب بوده است. اما این را هم باید پذیرفت که اگر هم در مقاطعی تقریب و همراهیای میان مسلمانان ایجاد شده است، باز به همت علمای روشناندیش و وحدتطلب بوده است که ما از این قبیل هم بسیار داشتهایم و داریم. در این یک قرن اخیر، به ویژه حدود پنجاه سال قبل، در علمای دو مذهب، یک احساس نیاز شدید برای وحدت و همدلی پدید آمد. استعمار غرب اختلاف جامعهی مسلمان را به اوج رسانده بود و علمای ضد استعمار ما یکی از راههای رهایی مسلمانان را در همین وحدت میدیدند.
از سمت تشیع کسانی مثل علامه کاشفالغطاء، سید شرفالدین و سید جواد مغنیه و از سمت تسنن کسانی مثل عبدالمجید سلیم، مصطفی عبدالرزاق و به ویژه شیخ محمود شلتوت، بسیاری از موانع وحدت را از میان برداشتند. گام بزرگ، فتوای شیخ شلتوت بود که برای اولین بار در تاریخ، فقه جعفری را در کنار مکاتب فقهی چهارگانهی اهل سنت به رسمیت شناخت.
ولی در سالهای اخیر متأسفانه در هر دو جامعهی شیعه و سنی، صدای این علما کمتر به گوش کسی میرسد. سالهاست که در جامعهی شیعی ـ که من به چشم میبینم ـ تفکر دینی کمرنگ و کمتوان شده است. در مقابل آنچه پررنگتر شده است، مراسم و مناسک مذهبی است و مداحی و مرثیهخوانی.
من مخالف مجالس تبلیغ و وعظ و مدح و مرثیه بزرگان دین نیستم، ولی در یک جامعهی سالم، همه چیز باید به طور متوازن رشد کند. به نظر میرسد که این رشد، قدری نامتوازن است و حتی در مواردی، گرایشهایی علیه علمای روشننگر دینی هم دیده میشود. امروزه میبینیم که بعضی از گروههای افراطی شیعه حتی به آیتالله مطهری هم دشنام میدهند ـ به شریعتی که قبلاً هم دشنام میدادند. در سمت تسنن هم امروزه آنچه بیشتر غلبه دارد و در رسانهها ترویج میشود، فتواهای شیخ شلتوت و امثال او نیست، بلکه فتواهای عالمان افراطی وابسته به حکومتهای تفرقهافکن منطقه است.
در این وضعیت، ولی باز هم کسی جز علمای راستین دین، کسی نمیتواند این گرهها را بگشاید. این گروه از علما را چگونه میشود پرورش داد و تقویت کرد؟ من به خاطر دارم که باری آیتالله شیخ آصف محسنی عالم برجستهی افغانستان طرح بسیار خوبی برای وحدت میان شیعه و سنی داد. ایشان میگفت باید مدارس دینی مشترک تأسیس کرد، که در آنها طلبهی شیعه و سنی در کنار هم درس بخوانند. آن وقت هم مودت و محبت میانشان بیشتر میشود و هم با منابع همدیگر بیشتر آشنا خواهند شد. همچنین در طول درس و تحصیل، با گفتوگو و تفاهم میتوانند راه تقریب میان مسلمانان را باز کنند.
به هر حال باید پذیرفت که این گره به دست علما بسته شده و هم با دست آنان باز خواهد شد.
آنلاین : http://mkkazemi.persianblog.ir/post/821