(بدون عنوان)
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
کتاب «رها درباد» در تیررَس انتحاریهای رسانهای
شنبه ۲۸ جدی ۱۳۹۲
- ثریا بهاء
این نوشته در پاسخ به مطلبی با عنوان «زندگی آنگونه است که به یادش میآورم» به تاریخ ۱۷ جدی چاپ شد، نوشته شده است.
(با توجه به یادداشت بینام و نشانی که از روزنامهی ۸صبح دربارهی کتاب رها درباد به نشر رسیده است) نخست از سردبیر محترم روزنامهی وزین ۸صبح میپرسم که چگونه یک یادداشت واکنشی و غرضآلود بدون ذکر نام نویسندهی آن خلاف اصول و معیارهای روزنامهنگاری نشر میشود؟
پرسش دوم- روی چه هدفی این یادداشت از سوی روزنامهی وزین ۸صبح نشر شده است؟ عدم افشاگری و یادآوری از نام یادداشتنویس اعتبار و پرستیژ روزنامه را زیر پرسش خواهد برد و این مسوولیت روزنامه است تا نام اصلی نویسنده را افشا کند.
من در پاسخ یادداشت مغرضانه و و مردسالارانهای که خواسته است کتاب (رها در باد) را نشانه بگیرد میگویم:
تلاش برای نابودی یک اندیشه مرگ آن اندیشه نیست و تلاش برای خاموش کردن صدایی، ترس از توانایی آن صداست.
یادداشت را خواندم، به رجالههای حقیری خندیدم که هم متهم به جنایتند و هم خود داور. از عظمت (رها در باد) خوشم آمد که کتاب (رها در باد) چگونه پشت جنایتکاران تاریخ و مردسالاران جبار را شکسته است. پشت آنانی را هم، که بر تن جنایتکاران تاریخ ردای اسطوره میبافند و درنیافتهاند که واقعیتهای دردناک ازلای انگشتان زمختشان بهگونهای میگریزند و امواج خروشانی میشوند در (رها در باد) که پشت هر افسانه و اسطورهای را میشکنند و این شکست را در یادداشت ۸صبح دیدم، که یادداشتنویس با آن قلم سست و ناتوان و وجدان گناه آلود حتا توان نوشتن نام و هویت فردی خود را نداشت و با لباس زنانهی برادران انتحاری خود وارد روزنامهی وزین هشت صبح شده و رها در باد را نشانه گرفته است و با همان فرهنگ جعلی خود با نام مستعار (سمون).
آقای یادداشتنویس بینام و بیهویت، برای آنکه انگیزهی نوشتن این یادداشت زنستیزانه را کتمان کرده باشد، نخست با چند سطر گویا بیطرفانه کنده و گسیخته و تهی از معنا از این شاخچه بدان شاخچه پریده تا خواننده را اغوا کند و سپس روی هدف اصلی خود که دفاع از جنایتپیشگی و ستمگری صدیق، برادر بدنام نجیب است برخاسته و تمرکز میکند.
شیوهی نگارش یادداشتنویس از همان دست اتهامات انتقامجویانه و دفاع نامشروع صدیق، برادر رانده شده نجیب است که پیوسته همین گونه متنها و دشنامها را در سایتهای خادیستها علیه کتاب (رها در باد) به نشر میرساند. فرهنگ واپسگرای زنستیز و گرایشهای تباری نژادپرستانه بستر مناسبی برای نشر اینگونه متنهای ضد زن و تبارگرایانه و بیمحتواست.
ارزش آن را ندارد تا به همه جعلیات آقای یادداشتنویس بپردازم، مشت نمونهی خروار را بر میگزینم؛ چنین آغاز میکند: «(رها در باد) کتابی است به قلم ثریا بهاء، نویسنده مقیم امریکا که توسط انتشارات تاک در کابل منتشر شده است.»
آقای یادداشتنویس چیزی را کتمان میکند و گفته نمیتواند که کتاب رها در باد، بار نخست توسط (شرکت کتاب) ایرانیها در ۸۰۰ صفحه به تیراژ ۱۵۰۰ جلد در امریکا با صحافت بسیار زیبا چاپ شد، بار دوم انتشارات تاک در کابل (رها در باد) را چندینبار چاپ کرد، اما آنچه یادداشتنویس را به جنون کشانده، چاپ سوم (رها در باد) از سوی انتشارات امیری به تیراژ ۲۰۰۰ جلد با صحافت بسیار زیباست. کمتر کتابی در یک سال سه بار تجدید چاپ شده و تاکنون از سوی بهترین نویسندگان ما نقدهای فراوانی در باب (رها در باد) نوشته شده است که سپاسگزارم.
یادداشتنویس در مورد زمان مشروطهخواهی پدرم و تقسیمبندی فصلها چرند گفته و برای بیارزش جلوه دادن کتاب بخشبندیهای من درآوردی و نقل قولهایی جعلی از کتاب کرده که با ادبیات، شیوهی نگارش و محتوای کتاب مغایرت دارد. از آن همه بخشهای جالب و مهم کتاب و زندگی شکوهمند نویسنده در جبههی پنجشیر در زیر رگبار آتش چیزی نمیگوید و شتابزده بهسوی هدف اصلی خود میدود که همان تمرکز به برائت دادن جنایات و ستمگری برادر نجیب (صدیق راهی) است.
آقای یادداشتنویس در مورد اختلاف من با خانواده نجیب مینویسد : «بهنظر میرسد که خانوادههای آنها تفاوتهای فرهنگی و ایدیولوژیکی زیادی داشتند و همین باعث شد تا هر دو به پای یکدیگر تهمت ببندند و اشتباهاتشان را بر رخ یکدیگر بکشند»
آقای یادداشتنویس مردم را بیشعور و گلههای گوسفند پنداشته که گویا من بهخاطر تفاوتهای فرهنگی و ایدیولوژیک تهمت میبندم و هم اشتباهاتشان را به رخشان میکشم!
اما آقا! من از یک اشتباه نه، بلکه از یک خیانت و جنایت تاریخی سخن میگویم من از جاسوسی این خانواده سخن میگویم که نجیب به نام مستعار (پتوموگ) و صدیق به نام مستعار (کریم) جواسیس کاجیبی بودند و در آوردن روسها و کشتار و بدبختی مردم و حتا زن و فرزند خود نقش اساسی داشتهاند، تنها نجیب هشتاد هزار انسان بیگناه را در شکنجهگاههای خاد نابود کرد و بهترین گلهای سر سبد را سر برید. هنوز خون مجید کلکانی این انقلابی نستوه از دستان صدیق راهی نخشکیده و هنوز روز دستگیری مجید کلکانی در خاطرم زنده است که جهت دفاع از مجید کلکانی سرم را به سقف کوبید، سه دهه است که از درد گردن رنج میکشم. سه دهه است که تپش قلب مادر مجید را احساس میکنم. بلی آقای یادداشتنویس شما راست گفتید که تفاوت فرهنگی داشتیم و فرهنگ آنها جاسوسی و کشتار مردم و تفرقهاندازی است.
انسان آگاه برائت جنایات گذشته را با جعل نمینویسد و سفسطه نمیبافد، واقعیت را از زندان زمان و مکان رهایی میبخشد تا خون صاف در رگهای زمان جاری شود.
آقا مینگارد: «نویسنده در بیان زندگی خانوادگیاش، از آغاز کتاب تا به انجام آن، خواسته است تا بهشکلی از اشکال بیشترین مصیبتهای زندگیاش را به شوهر و خانواده شوهرش نسبت دهد و مانند هنرپیشههای سینمای بالیوود برای خودش نقش قهرمان فلم و برای شوهر و خانواده او نقش منفی را در نظر بگیرد.»
آقای یادداشتنویس شما بر تن جباران تاریخ ردای اسطوره ببافید و نقش مثبت بدهید، آنهم به خانواده نجیب قصاب که در دل تاریخ حک شده است، اما مردم این نقش مثبت و منفی را در شکنجهگاههای خاد و پولیگونهای پلچرخی نظاره میکنند که چگونه آزادیخواهان را زنده زنده زیر خاک میکردند و بلدوزر روی پیکرشان خاک میریخت و خون جوان و گرمشان از زیر خاک بیرون میتراوید و از نقش مثبتشان سخن میگفت؟! اگر صدیق راهی سادیست و عامل مصیبت نبود، چرا پس از من، زن دومش (کارا) وی را طلاق داد و اگر وحشی و مایهی مصیبت نبود چرا زن سومش (هیلی) که دختر مامایش بود و تفاوت فرهنگی هم نداشتند با تنفر و انزجار طلاقش داد و آقا امروز با قیافه ترسناک و مسخ شده که بیانگر درون گناهآلود وی است چون «تصویر دوریان گری» به آیینه نگاه کرده نمیتواند و از خود میگریزد.
آقای مستعارنویس (سمون) مینویسد: «ثریا بهاء در کتابش ادعا میکند که احمدشاه مسعود تنها بهخاطر نامهی عاطفی وی جهت فرار خانوادهاش از کشور با آنها همکاری میکند و صدیق راهی تنها به مثل یک فرد اضافی و بیکاره (طفیلی) با آنها یکجا بوده است. حال آنکه در جای دیگری وی مینگارد که ابتدا مسعود در خینج و سپس استاد ربانی در پشاور یک گروه از ژورنالیستان اروپایی را جهت مصاحبه با برادر رییسجمهور وقت که به مجاهدین پناه آورده بود، دعوت کرده بودند.»
بلی من در یونسکو با شمس آرینفر همکار و دوست بودم، وی که از چریکهای شهری مسعود بود از من خواست تا برای رهایی از ستم نجیب و خانوادهاش نزد احمدشاه مسعود پناه ببرم، ولی به صدیق اعتماد نمیکردند که با تضمین من توانست درختم برنامه با من همراه شود. در پنجشیر سه خبرنگار همیشه از اخبار جبهه گزارش تهیه میکردند و دعوت نشده بودند. پس از آنکه مسعود جبن و ترس، دسیسهبازی و ضعف شخصیت صدیق راهی را دید سخت از وی متنفر شد و در حضورش برایم گفت: مدیرصاحب جو دو خر را هم تقسیم کرده نمیتواند چگونه با وی زندگی میکنی؟ در پاکستان احمدضیا مسعود گفت: «ترا با کودکانت امریکا میفرستیم و این خاین بیرحم را دوباره نزد برادرش. اما من نگذاشتم و گفتم نجیب وی را میکشد. ربانی هم از دشمنی وی با نجیب استفاده ابزاری و سیاسی کرد و این بیخرد را در تلویزیون پاکستان نزد دشمنان فرستاد تا علیه برادر خود، داکتر نحیب موضعگیری کند و این خود باخته تلویزیون، دوست و دشمن را تفکیک نتوانست و با زشتترین کلمات و دشنامها برادر خود را کوبید و این افتخاری ندارد.
در امریکا، در رادیوی صدای امریکا از جنایات و آدمکشیهای داکتر نجیب سخن گفت که کلیپ صدای امریکا را در آخر صفحه میگذارم و بشنوید و خود داوری کنید، حال که پس از نشر کتاب (رها در باد) خود را در دامن آلوده خادیستها رها کرده تا از وی حمایت کنند و سنگ نجیب را به سینه میکوبد و احمدشاه مسعود را دشنام میدهد و این بر میگردد به فرصتطلبیها و ناتوانی شخصیتی وی. سارنوال محمود آمر پنجشیر و مولانا محمد سعید آمر مالی مسعود در پنجشیر زمان جنگ و فرمانده دولت میر خان، خالد مالی و شمس آرینفر همه زندهاند و شاهد طفیلی بودن ویاند.
یادداشتنویس در فرجام با متن زیر رخ مینمایاند که این متن به نام صدیق راهی در سایت آزادی که از یک خادیست است نشر شده بود: «وی مانند یک بیمار سندروم پس از صدمه (Post traumatic syndrome) با نوشتن این کتاب عقدهگشایی نموده و در شرح زندگی خانوادگیاش جانبدارانه سخن رانده است.»
برادر رانده شده نجیب از این اصطلاح استفاده استالینی میکند بدون آنکه معنای آن را بداند. اتهام بستنها، سرزنشها و ترورهای روانی و شخصیتی که از خصلتها و ویژگیهای تاریخی احزاب استالینی و فاشیستی بوده سرشتِ بنیادینشان است، تبعید کردن سخاروف و تروتسکی یکی بهعنوان بیمار روانی و دیگری بهعنوان جاسوس، بیانگر مانیفیست این احزاب برای مبارزه با مخالفان سیاسی است که بعد هم به ترور فزیکی میانجامد. استبداد فکری، حسادتها، عقدههای خود کوچکبینی و نداشتن استدلال محکم در برابر منطق زمان است که آنها را به ترور شخصیتی نویسندگان و سرکوب زنان و دگراندیشان در تمامی شکلهای آن میکشاند.
اما شما یادداشتنویس زنستیز، با نشر (رها در باد) بر دهن من مهر خاموشی میکوبید و از نفوذ اندیشهی من میهراسید چون مردم را فریب دادهاید و نمیخواهید فریبتان آشکار شود، نگران هستید؟
من کتاب چند بعدی (رها در باد) را با انگیزهها و ویژگیهای ادبیات فمینیستی که در واقع سوگنامهی زنان کشور ماست، سوگنامهی نادیه انجمنهاست و صدای ستارههاست که گوش و لبانشان بریده میشود، نگاشتهام. اگر چند زن سرنوشت دردناک خویشتن خویش را بنویسند، تاریخ واقعی بردگی و ستمپذیری زنان و ستمگری مردان و در فرجام تاریخ ستمستیزی و مبارزه زنان ما نگاشته خواهد شد. درک محتوای انسانی کتاب رها در باد برای یادداشتنویس زنستیز دشوار است.
انگیزههای دیگرم برای نگارش این اثر: اشتیاق به زیبایی: من مشتاق درک زیبایی در یک دنیای خارجی که همان دنیای واژههاست میباشم، وقتی متوجه اثربخشی متن روی دیگران میشوم لذت میبرم. من که تجربه خود را از چیزهایی که با ارزش میدانم و میپندارم که نباید از آنها غفلت شود، مینویسم. این انگیزه زیباییشناسانه ممکن است در بسیاری از نویسندگان سست باشند. نثر خوب به شیشه پنجره میماند. اما فرهنگ و ادبیات فمینیستی و شیوهی نگارش آن دنیای ناشناختهای در جامعهی زنستیز ماست که من با آن ویژگیها مینویسم.
دلایل سیاسی: در اینجا «سیاست» در معنای بسیط خود، مورد نظرم است و مرادم تمایل برای سوق دادن مردم به سمت و سوی خاص و تغییر دیدگاه مردم در مورد نوعی از جامعه که برای رسیدن به آن باید سختی بکشند، است.
اثر تاریخی: اشتیاق به دیدن چیزها به همان صورتی که واقعا هستند، پیدا کردن حقایق و ذخیره کردن آنها برای استفاده آیندگان و آنانی که حافظه سیاسی و تاریخی ندارند، حافظهى دستهجمعى ندارند، هیچگاه از تجربیات عینی اجتماعیاش چیزى نیاموخته و هیچگاه از آن بهرهاى نگرفتهاند، از ابتذالى به ابتذال دیگر میلغزند. کودتای کمونیستها شد مردم رقص و پایکوبی کردند تا زمانیکه زیر تانکهای روس، پولیگونهای پلچرخی و دستگاه ترور و شکنجه خاد خرد و خمیر شدند. باز چگونه بهدنبال این جباران تاریخ چون گلههای سرگردان راه میافتند.
برای آگاهی بیشتر شما لینک کتاب آیا نجیب را میشناسید با قلم و خط برادرش آقای صدیق راهی و کلیپ مصاحبهی وی را در صدای امریکا که از جنایات برادرش نجیب پرده بر میدارد، میگذارم، تا از طریق انترنت به آن دست یابید و خود داوری کنید.
http://www.azadi.dk/billeder/Najib.pdf
http://www.youtube.com/watch?v=EVs6VEinoxA&feature=youtu.be
وسیم امیری
انتشارات میری با کمالِ افتخار کتابِ گرانسنگ و با ارزشِ «رها در باد» اثرِ بانوی فرهیخته ثریا بهاء را به علاقمندانِ تاریخ و فرهنگِ افغانستان عرضه می کند.
بدون شک کتابِ رها در باد یکی از کتاب های ماندگارِ دههی پسین در افغانستان است ...که با روشِ نگارشِ منحصر به فرد و تازه ای بانو بهاء، مایهی اعجابِ بسیاری ها شد.
بانو بهاء با نشرِ این کتاب به اثبات رساند که می توان تاریخ را با شیوهی کاملاً متفاوت و در قالبِ زندگینامه، برای تمام گروه های سنی پیشکش کرد. نثر زیبا، روان و فاخرِ کتابِ رها در باد خوانندگان را به یادِ تاریخ بیهقی می اندازد و صحنه پردازی های بی نظیرِش یادمانِ وکتور هوگو و تورگنیف را زنده می سازد.
نشرِ امیری مطالعهی این اثر را برای خوانندگان توصیه می کند
آنلاین : http://hamasah.persianblog.ir/post/353