دو مذهب ـ 5
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
تفاوت زاویهی دید
در قسمت پیش از مراتب محبت اهل سنت نسبت به اهل بیت گفتیم و بدین پرسش رسیدیم که ممکن است برای بعضی شیعیان مطرح شود: «چرا اهل سنت با همه ارادت به اهل بیت، به تشیع نمیگرایند؟» پرسشهایی دیگر هم از این قبیل قابل طرح است که در طول مطلب خواهم گفت.
البته پاسخ دقیق را باید از خود اهل سنت طلب کرد و من صلاحیتش را ندارم. این قدر میتوانم بگویم که عقاید هر شخص یا گروه را باید از زاویه دید خودشان بررسی کنیم تا به تحلیل درستی از رفتارهایشان برسیم. نمیگویم که بدین ترتیب حق و باطل را اثبات کنیم. میگویم حداقل بدانیم که هر طرف، قضیه را چگونه ارزیابی میکند. رد و اثبات یک مرحله بعد از آن است.
حقیقت این است که اهل تشیع و تسنن به این قضایا از دو منظر گوناگون مینگرند. آن پیوند و ربط محکمی که اهل تشیع میان «مذهب شیعه» و «محبت علی» قائلاند، اهل سنت قائل نیستند. از نظر بسیاری از اهل تشیع هرکس که دوستدار علی است، به طور طبیعی باید شیعه باشد. ولی اهل سنت برآناند که محبت علی در دل همه مسلمانان وجود دارد، چون او پسرعمو و داماد پیامبر و همسر حضرت زهرا و پدر حسن و حسین و خلیفهی چهارم مسلمین و یکی از «ده یار بهشتی» حضرت رسول است. به باور اهل سنت، مذاهب فقهی شیعه و سنی چیزی دیگر است و در زمانهای بعد و بر اثر عوامل دیگری پدید آمده است. پس آنها لزومی نمیبینند که به صرف محبت اهل بیت، شیعه شوند.
به همین ترتیب در مورد حکومت، تشیع قائل به تداوم حکومت الهی از طریق امامت است و از این روی به حکومت از منظر عقیدتی مینگرد و آن را امری مقدس میداند. ولی اهل سنت قضیه را مقدس و الهی نمیبینند. آنها خلافت را یک رویداد تاریخی میدانند که ـ بنا بر عقیده آنان ـ بنا بر مصالح جامعهی اسلامی رخ داده و میتوانست به شکلی دیگر هم رخ دهد. یعنی اگر جریان به گونهای پیش میرفت که علی خلیفهی اول میشد هم از نظر اهل سنت مشکلی نداشت و مقام خلفا محفوظ بود.
این را هم در نظر بگیریم که اهل سنت، خلفا را معصوم نمیدانند. پس اگر هم با شواهد تاریخی برایشان ثابت شود که قصوری در هر زمینهای از جانب خلفا رخ داده است، این را حمل بر جایزالخطا بودن انسان میکنند. حتی در مواردی اتفاق افتاده است که این قصورها برایشان روشن شده است. مثلاً بعضی از اهل سنت، به ویژه کسانی که اطلاعات تاریخی بیشتری دارند، ایرادهایی را که اهل تشیع بر خلیفهی سوم وارد میکنند (مثل میدان دادن بسیار به بنی امیه و مقرر کردن آنان به پستهای حکومتی) وارد میدانند و خلیفه را از این ناحیه قابل ملامت میشمرند. ولی برای آنان این امور، مسایلی تاریخی است و قداستی ندارد که با خدشهدار شدن آن، اساس مذهب خود را نادرست بپندارند.
وقتی این امور را با واقعبینی تحلیل کنیم، بسیاری از تناقضهایی که در رفتارهای همدیگر حس میکنیم، حل میشود. نمیگویم اختلاف مسلمین حل میشود. حداقل این است که احساس تناقض نخواهیم کرد و قدرت تحلیل بهتری خواهیم داشت. من دیدهام که دوستانی از اهل سنت از ما گله کردهاند که «چرا ما به بزرگان مذهب شما احترام و محبت بسیار قائلیم، ولی شما به بزرگان مذهب ما قائل نیستید؟» خوب قضیه این است که اهل سنت جریان خلافت را یک امر طبیعی و مطابق میل مسلمین میپندارند و احساس حقکشی در آن نمیکنند. ولی نگاه تشیع به این امور، اعتقادی است. تشیع امامت و خلافت علی را یک «حق» میبیند و چون این امر تحقق نیافته است، احساس حقکشی میکند. طبعاً در این صورت نمیتواند همه را به یک چشم ببیند. پس اگر شیعه این احترام را قائل نیست، بسیار طبیعی است و نباید مایهی رنجش اهل سنت شود.
همینگونه است در جریان جنگ جمل. بسیاری از شیعیان با خود میگویند که چگونه ممکن است اهل سنت هم به علی احترام داشته باشند، هم به عایشه همسر پیامبر، در حالی که عایشه به مخالفان علی پیوست. از این بالاتر، طلحه و زبیر که آنان هم جزو «ده یار بهشتی پیامبر» (به باور اهل سنت) هستند، چطور در برابر یک «یار بهشتی دیگر» ایستادند؟ خوب قضیه این است که اهل سنت هیچ جانب را حق مطلق نمیدانند و هیچطرف را هم معصوم نمیشمرند. بنابراین در این جریان هم تا قسمتی حق را به طلحه و زبیر و عایشه میدهند که انتظار داشتند علی قاتلان خلیفهی سوم را ـ که اهل سنت عقیده دارند به ناحق کشته شد ـ مجازات کند. اهل سنت میپندارند که جنگ جمل را یک جبر تاریخی ناشی از فتنهی کشته شدن خلیفه ایجاد کرد و یاران پیامبر را ناخواسته در برابر هم قرار داد. پس آنها انتظار ندارند که شیعه، طلحه و زبیر و عایشه را ملامت کند. ولی از زاویهی دیگر، شیعه عقیده دارد که طلحه و زبیر خود از محرکان قتل خلیفه بودند و طمع خلافت داشتند و چون به آن نرسیدند طغیان کردند.
به هر حال اینها بحثهایی است تاریخی که تحلیلشان متخصص خود را میطلبد. من نمیخواهم و نمیتوانم شخصاً داوری کنم. نتیجهای که میخواهم بگیریم این است که اگر میبینیم که اهل سنت به خلفایی که به اعتقاد اهل تشیع بر علی و فاطمه ستم کردند وفاداری نشان میدهند، این را به معنی دشمنی اهل سنت با اهل بیت نبینیم. به همین ترتیب اهل سنت را دشمن تشیع نپنداریم. جامعهی اهل سنت بر آن است که چنین ستمهایی رخ نداده است. پس ما مردمان اهل تشیع نمیتوانیم اهل سنت امروز را در آن جفاها شریک بدانیم. چون اینها اصل قضیه را باور ندارند.
به همین ترتیب، ما میتوانیم با واقعبینی و انصاف، عقاید و رفتارهای همدیگر را درست تحلیل کنیم تا دریابیم که بسیاری از این اختلافها به زاویهی دید دو طرف بستگی دارد.
البته این سخن به این معنی نیست که پس حق و ناحقی وجود ندارد و از هر زاویه که بنگری، حق با یک گروه است. نه، ممکن است حق به یک جانب باشد، ولی طرف مقابل از زاویهای بنگرد که این حق را درنیابد. پس اگر او آنچه را به نظر ما حق است نمیپذیرد، سریع حمل بر لجاجت و تعصب او نکنیم، بلکه این احتمال را هم در نظر بگیریم که از زاویهی مناسب به موضوع نمینگرد. سعی کنیم این نگرش را تصحیح کنیم.
اما زاویهی دید تنها عامل تفاوت نگاه پیروان دو مذهب است؟ نه چنین نیست و عواملی دیگر نیز در کار است. در بحث بعدی به یکی دیگر از عوامل این اختلافها میپردازیم.
آنلاین : http://mkkazemi.persianblog.ir/post/818