رنج های فرهنگی یک مهاجر افغانستانی مقیم ایران
قسمت اول
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
آنچه برای منی مهاجر که نصف عمرم را در ایران سپری کردهام رنج آوراست، دید ایستا وتغییر ناپزیرفیلمسازان ودستندرکاران بخش فیلم وسریال درایران است. با اینکه تغییرات چشم گیری در وضعیت فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی ونحوهای زندگی مهاجرین ایجاد شده است، ولی متاسفانه از دید فیلمسازان ایرانی، یک مهاجرافغانستانی هنوز هم در دهه شصت و نسیم بایسکیل ران وخانوادهای درب وداغونش باقی مانده است
به بهانهای نمایش فیلمی بنام ((چند متر مکعب عشق)) در جشنواره فجر سال ۱۳۹۲ تهران.
از بایسکیل ران تا چند متر مکعب عشق
حدودا ۲۵ سال از نمایش فیلم بایسکیل را میگذرد. محسن مخملباف با شناخت از موقعیت و وضعیت اجتماعی واقتصادی مهاجرین افغانستانی که به تازگی از منزل وموطنشان آواره شده بودند، فیلمی ساخت که در تاریخ ماندگار شد. اگرچه برخی صاحب نظران مهاجر افغانستانی دید مثبتی دربارهای بایسکیل ندارند ولی نباید فراموش کرد که بایسکیل ران ۲۵ سال قبل ساخته شد، زمانیکه سریال اوشین (سالهای دور ازخانه) محصول کشور ژاپن در رسانه ملی ایران درحال پخش بود.
سریال سالهای دور ازخانه، وضعیت اجتماعی واقتصادی سالهای جنگ وپس جنگ والبته راه بیرون رفت از وضعیت تاسف بار بعد از جنگ مردم ژاپن را به تصویر کشیده بود. فیلم بایسکیل ران هم وضعیت یک خانوادهای مهاجر افغانستانی محتاج پول را به نمایش میگذاشت. سریال سالهای دور ازخانه به مناسبت اتمام جنگ هشت ساله بین عراق وایران، از رسانه ملی ایران پخش میشد. چیزی که حایز اهمیت است اینکه در قسمتهای پایانی سریال سالهای دور ازخانه، همه چیز تغییر کرد وژاپن به یک کشور پیشرفته وصنعتی تبدیل شد اما در ذهن فیلمسازان ایرانی، وضعیت مهاجرین افغانستانی همچنان در دهه ۶۰ هجری شمسی ونسیم بایسکیل ران گیر کرده وقرارهم نیست که آزاد بشود.
آنچه برای منی مهاجر که نصف عمرم را در ایران سپری کردهام رنج آوراست، دید ایستا وتغییر ناپزیرفیلمسازان ودستندرکاران بخش فیلم وسریال درایران است. با اینکه تغییرات چشم گیری در وضعیت فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی ونحوهای زندگی مهاجرین ایجاد شده است، ولی متاسفانه از دید فیلمسازان ایرانی، یک مهاجرافغانستانی هنوز هم در دهه شصت و نسیم بایسکیل ران وخانوادهای درب وداغونش باقی مانده است. فیلمسازان ایرانی فراموش کردهاند که نسل نسیم در ایران یا دار فانی را وداع گفتهاند ویا بازنشسته شده در گوشهای استراحت میکنند ودیگر قادر به راه انداختن «طوفان» نیستند ولی دخترک وپسرک نسیم همراه با صدها هزار جوان مهاجر دیگر، قد کشیده، سبز شده وزندگی میگذارانند ودر گوشه گوشهٔ این جهان پهناور وبه مناسبتهای مختلف «طوفان» میکنند.
فیلمسازان ایرانی باید بدانند که که پسرک نسیم که با بیرحمی تمام سیلی به صورت پدر میزد تا او نخوابد ودوچرخه را پا بزند تا شاید در موفقیت پدر سهمی داشته باشد، هم اکنون عصای دست «نسیم»ها شدهاند. اون دحترک وپسرک نسیم که سیب سرخ را به نوبت با دندان گاز میزدند تا مهر ومحبت و انسانیت را در بدترین وضعیت زندگی به تصویربکشند؛ امروزبا سعی وتلاش شبانه روزی تبدیل به دکتر، مهندس، ورزشکار، هنرمند، بازیگر، فوتبالیست، خیاط، نجار، نقاش، سنگ کار، بنا، کچ کار، و... شدهاند وبخشی عظیمی از اقتصاد وصنعت ایران را یاری میکنند.
فیلمسازان ایرانی باید اگاه بشوند که هدف یک مهاجر دیگر بدست آوردن پول برای درمان بیمار وبیماراستان نیست، بلکه آنها آرزوهای بزرگتری دارند. آنها به آینده نگاه میکنند وبرای پیشرفت زندگی خود وخانوادهٔ خود اهداف تعین شده دارند وبرای این کار از جان مایه میگذارند وزحمت میکشند، درس میخوانند کار میکنند ودوست دارند این فعالیت واین زحمت وپیشرفت و واقعیتهای موجود فرهنگی، اجتماعی واقتصادی مهاجرین مقیم ایران را، هنرمندان ایرانی ببینند ودر آثاری که تولید میکنند، منعکس بکنند.
فیلمسازان ایرانی این واقعیت را مد نظر داشته باشند که حدود 2.5 میلیون مهاجر افغانستانیمجاز وبامدرک قانونی که توسط دولت جمهوری اسلامی ایران صادر شده است، زندگی میکنند وسالیانه مالیات وعوارض به دولت ایران پرداخت میکنند.
اکثریت مهاجرین در داخل شهرها ودر همسایگی مردم ایران ساکن هستند وودر تعامل بسیار مفید ومنطقی به سر میبرند؛ بنا براین نشان دادن تصویر سیاه و غیر واقعی وکشاندن لوکشین ها درمناطق خاص کارغیر اخلاقی وبدور از واقعیت زندگی امروز جامعه ای مهاجرافغانستانی مقیم ایران میباشد.
نگارنده به عنوان یک علاقهمند به هنر هفتم از ابتدای ورود به ایران دائما پی گیر اثار تولید شده در حوزه فیلم وسریال بودهام ودراین ۲۵ سال گذشته در قسمت ساخت فیلم وسریالهای تلویزیونی به عنوان یک مهاجر آنچه که نصیبم شده فقط رنج، ناامیدی، ناآرامی وکابوسهای شبانه بوده وبس. فیلمهای سینمای که زندگی یک مهاجررا سیاه نشان داده وباعث رنج ونا امیدیام شدند وسریالهای که از رسانه ملی ایران پخش شدند وهرآنچه که مردم ایران پای تلویزیون خندیدند وشادی کردند، همان اندازه من رنج بردم ودر برخی مواقع گریستم. بخشی از گریهٔ من به حال خودم بود وبخشی دیگر به حال کسانیکه چنین فیلمها وسربالهای را ساختند وپخش کردند. اوج رنجهایم زمانی بود که در سال ۱۳۸۶ سریالی بنام چارخونه از شبکهای سه ایران پخش میشد. صادقانه بگویم در آن زمان به طور غیر قابل توصیف رنج میبردم وشبها بعد از تماشای این سریال خواب آرام نداشتم ومرتب کابوس میدیدم ودر ذهنم از سروش صحت وسید جواد رضویان به شدت نفرت داشتم وبرایشان آرزوی مرگ میکردم.
در ۲۵ سال گذشته چشمم به پرده نقرهای سینما وقاب تلویزیون ایران مانده وعمرم رو به پیری میرود ولی همچنان آرزو بدل ماندهام که در یک فیلم ویا سریال تلویزیونی ایرانی اگر دربارهای منی مهاجر بخت برگشته تصویری ساخته میشود، به خودم، فرهنگم، آداب وروسومم، زبان ولهجهام وحرکاتم احترام گذاشته شود وهرآنچه که هستم به تصویر کشیده بشود، ولی افسوس که چنین نیست وهر آنچه شاهدش بودم حاصل تراوشات ذهن کسانی بودند بنام نویسنده وکارگردان که همه چیز نشان دادند جز آنچه که من بودم و هستم.
متاسفانه در سینمای ایران سازندگان برای ساخت یک فیلم سینمای ویا سریال تلویزیونی با موضوع مهاجرین، با هیچ فردی مشاوره انجام نمیدهند. دراینجا برای روشن شدن قضیه به دو مورد اشاره میکنم.
۱- دراوایل تابستان سال ۱۳۹۰ ملاقات کوتاهی با خانم میتراحجار وآقای افشین کتانچی ازبازیگران مطرح سینما وتلویزیون ایران داشتم، خانم میترا حجار میخواستند دربارهای ورود غیر قانونی (قاچاقی) مهاجرین از افغانستان به ایران، فیلم مستندی بسازند. طی گفتگوی دوساعته با این دونفر متوجه شدم کسانیکه تا به حال برای مهاجرین ویا دربارهای مهاجرین افغانستانی فیلم وسریال ساختهاند، از لحاظ اطلاعات در وچه وضعیتی تاسف باری قرار دارند. بعد از این دیداری کوتاه ذهنیتم در مورد فیلمسازان ایرانی کمی تغییر کرد. در واقع شدیدا دلم به حال آنها سوخت زیرا این جماعت هنرمند (!) هیچ اطلاعاتی مفید و واقعی در مورد مهاجرین افغانستانی مقیم ایران ندارند واین فقر اطلاعاتی باعث میشود که آنها محصولی غیر واقعی وبی کیفیت تولید کنند که هم خودشان مورد تمسخر واقع شوند و هم جماعتی را ناراضی ونا خوشنود گرداند.
۲-آقای نوید محمدی تهیه کننده فیلم چند متر مکعب عشق در برنامه (راز) شبکه چهار ایران در تاریخ۲۹/۱۱/۱۳۹۲ در بخشی از صحبتهایش اعلام کردند که قسمتی از واقعیتهای فیلم به کمک خود بازیگران افغانستانی که در این فیلم بازی میکردند به تصویر کشیده شده است.
حقیقتا چنین اعتراف صادقانهای جای تاسف، ترحم ودلسوزی والبته تشکر وقدردانی دارد. تاسف بابت اینکه چرا قبل از نوشتن فیلمنامه با هیچ فردی افغانستانی اهل فرهنگ وآگاه مشورت نمیشود. ترحم بابت اینکه کسی نیست که با این جماعت کمک کند تا اثارشان با بار فرهنگی غنیتر تولید بشود. تشکر بابت اینکه با بیان چنین سخنان به منی مهاجر هشدار میدهد که تا چه اندازه تنبل وبی خاصیت هستم که بعد از سه دهه زندگی در یک کشور با انواع اقسام موسسه فرهنگی وخانههای ادبی وفعالیت چندین ساله نتوانستهام فرهنگ، آداب ورسومم را به درستی به هنرمندان میزبان منتقل بکنم.
بعد از دیدارم با دونفر از هنرمندان ایرانی وآگاهی از این موضوع که این جماعت تا چه حد در فقر اطلاعاتی به سر میبرند، فکر میکردم به واقعیتی پی بردهام که میتواند مرحمی برای التیام رنجها ودردهای که طی سالیان گذشته بدوش کشیدهام باشد اما؛ متاسفانه هرچه زمان گذشت ومن بیشتر فکر کردم، رنجی بر رنجهای قبلیام افزون گشت.
انچه که من متوجه شدم ودر این دوسال گذشته به آن فکر میکنم رنجی متفاوت با جنس متفاوت میباشد.
ادامه دارد...