انتخابات، تریاک روشنگری
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
نوشتن در باب روشنفکران و روشنگران کاری بس دشواری است، و استاد کار کشتهای میطلبد. منی که هنوز الفبای نویسندهگی نمیدانم، بدون شک ظرف برزگتر از مظروف خود اختیار کرده ام. اما با آن هم من این حق را به خود میدهم تا چند جملهای که گلو گیرم کرده است این جا خط خطی کنم. سرمایه اصلی جوامع، اندیشه وران و تیوری پردازان است که نهادهای اجتماعی با استفاده از آن تیوریها به اصلاحات و ساخت و ساز میپردازند. و کسانی در ردیف روشنفکران قرار میگیرند که با استفاده از داشتههای فکری خود به نقد پلدیها، نابسامانیها، و زشتیها میپردازند و حالت تعادل و مساوات را که بر اثر استبداد و یا غیر استبداد به وجود آمده باشد برهم میزند و بر ضد حکومتها و منابع نابسامانیها قولن و عملن میایستند و مبارزه میکنند. و یکی از شرایط اساسی وبنیادی که در روشنفکری باید لحاظ شود بیرون ایستادن از قدرت و چنگ نزدن به آن است. نقش روشنفکر در بهتر شدن جامعه بسیار ارزنده بوده و میباید چون گلی تزئنی مورد استفاده قرار نگیرد، چون، شئی تزئینی را هر جا بگذاریم به زیبای آنجا میافزاید اما روشنفکر این گونه نیست. روشنفکران با ابداع تئوریک شان طرحهای را میسازند و مدیران سیاسی آن را جامهای عمل میپوشاند، و در صورت خالی بودن مسند روشنفکری جامعه مواجه با بحران ابداع میشود.
با تاسف که ما چنان به هر کس و ناکس روشنفکر گفتیم و حرف و حدیث وی شنفتیم، که مفهوم اصلی روشنفکر از اذهان مان رخت سفر بست، حال تفاوت میان روشنفکر و دیگران، در بین ما چیزی بنام « هیچ » است. هر کسی ژست روشنفکری در میآورد، و حلقهای روشنفکران دیگر خیلی وسیعتر از آنچه انتظارش میرود اعلام موجودیت کرده است. از رانندهی تاکسی که موزیک شنیدن را جرم نمیداند گرفته تا استاد دانشگاه و از استاد دانشگاه گرفته تا داکتر دندان و ملای مسجید همه و همه خود را روشنفکران درجه یک میدانند و چه عجب که خیلیها هم قبول شان دارند. اما این همه روشنفکر حالا به آفت مبتلا شده اند، و هرکسی به گوشهای خزیده و به ضد دیگری فتوا میدهد. از همه مهمتر، کسانی که واقعن تا دیروز روشنفکر بودند و مورد تائید خیلیها هم بودند، دچار این آٰفت شده اند. افیون که روشنفکران جامعه ما را فریفته، و آنان را مجذوب خود کرده است، وارد شدن در بازار پر زرق و برق سیاست ( کارزاز انتخاباتی ) است. سوگمندانه تعداد از روشنفکران و روشنگران این روزها استعداد شان را بیباکانه به حراجی گذاشته اند، و دربست در خدمت یک تعداد افرادی معلومالحال قرار گرفته اند و پس ماندههای فکری و تراوشات ذهنی آنها را بین مردم نشخوار میکنند، و مردم را نیز با هر وسیلهی ممکن به تغذیه این غذای مسموم وادار میسازند. معاملات سیاسی رهبران نام نهاده اقوام که همواره مورد انتقاد این روشنگران بوده و هست، چه تفاوتی با این معاملات روشنفکران درباری دارد؟ بدون شک هیچ تفاوت ندارد، بلکه بدتر هم هست، چون رهبران سیاسی اگر معامله میکنند مشخص است، و ادای آدمهای بیزار از معاملههای نننگین را در نمیآورند اما این روشنگران با وجود اینکه که خود شان را رهبران فکری و سرمایه های معنوی جامعه میدانند با آن هم معاملات چرب و داندان گیر را از دست نمیدهند، و به هر دروازهی دقلباب میکنند. هر جا لقمهی چربتر نصیب شان شود، مدینهی فاضله شان آنجا است. بریدن از این و پیوستن به آن هم چیزی طبیعی شده است. دفاتر کاندیدای ریاست جمهوری این روزها میزبان روشنفکرانی است که هر صبح به مقصد ملاقات یکی از این کاندیدا از خواب بلند میشوند، و در جریان روز با تلاش منحصر به خود شان حد اقل چند دفتری را پرسه زده اند.
انگشت من به کسانی نشانه رفته است که از آزادی و آزاد اندیشی ، به محدود اندیشی تنزیل کرده اند و حالا تجلیل گران درباری شده اند و حیات خود و قلم و اندیشه شان را به طول عمر سیاستی، سیاست مداران گره زده، و با ساده اندیشی و بیچارهگی در برابر مبلغی بخشیشی و یا هم حمایت سیاسی بلندگوی امیال و برنامههای آنها شده اند. این افراد که کسانی که ادعای روشنفکری و روشنگری بسیار غلیظ داشتند، حال به جای تحلیل موضوعات و مسائیل به تجلیل مسائیل میپردازند و به جای اینکه نقد بکنند در صدد توجیه مسائیل میبرآیند.
سومین دور انتخابات ریاست جمهوری افغانستان چون مخدری عمل کرد که ذهنهای روشنفکران را متوقف ساخت و آنان را از ایده پردازی به عملی ساختن ایدههای پرداخته شده واداشت. با شروع شدن زمان ثبت نام انتخابات، بازاری سرباز گیری کاندیدان هم رونق گرفت و هرکسی برایش اردوی ساخت. روشنفکران که تا دیروز منتقد تمام عیار و مبتدع هوشیار بودند، حلا به بدترین آفت روشنفکری مبتلا گردیده اند و هر قدر در این باتلاق دست و پاه میزنند بیشتر خودشان را در خطر قرار میدهند. سیاسی شدن روشنفکر او را از حریت فکر باز میدارد و وادارش میسازد تا به لحاظ تعلقات اش سخن گوید، به لحاظ روابطش نقد کند و با در نظر داشت جایگاه اش ابداع کند. روزی که روشنفکر سیاسی میشود آن روز، روزی مرگ روشنفکر است. چون با این کارش از از ایفای نقش روشنفکری باز میماند. نه اینکه مدیریت سیاسی جامعه حرفهای قابل احترامی نیست، بلکه اصل تقسیم وظیفه و صلاحیت از بین میرود. و خلط روشنفکری و سیاست مداری به قول داکتر سروش مختص به پیغمبران است و بس. روشنفکران ما که ادعای پیغمبری ندارند چیگونه میخواهند کاری پیغمبری کنند. با این وجود باید یاد آور شد که روشنفکران درباری محدودهی فکری شان وابسته و منوط به درآمد ماهانه شان است، و انتظار داشتن بیشتر از آن جفای نابخشودنی به حساب میآید.
همه باور داریم که در این شرایط حساس و بی بدیل، جامعه آسیب پذیر افغانستان بیشتر از هر چیزی به معلومات درست و بدون غرض ضرورت دارد. و ادامه این کج فکریها، و وارونه جلوه دادن حقایق به نفع مردم نیست بماند، بلکه تداوم این وضعیت لکه ننگ در پیشانی خانواده نوپایی روشنگری و روشنفکری در کشور خواهد بود. و این آتش که حالا روشن شده است روشنگران را نیز احاطه میکند. پس با توجه به آنچه گفته آمدیم رسالت اساسی و مسولیت وجدانی و انسانی روشنگران در دست رس قرار دادن معلومات و حقایق است و داخل شدن در حلقهی مشویقینی قدرت طلبان شایسته شان نسیت.
پيامها
14 جنوری 2014, 08:02, توسط لمر احمدزي
آصف بيدادگر!
شايد يكي از روشنفكران خودت باشي كه از بي پدري ، يك جنايتكار قرن را بابه وپدر خوانده ايي شما هزاره ها واقعا چشم پاره استيد كه هيچ شرم وحيا نداريد
14 جنوری 2014, 14:38
اصف جان لايقل مزاري فرهنگ قبر پرست!
اگر خود را روشنفكر ميداني برو القابي كه برايت گذاشتم را با تمايل به واقعيت هاي تحريرات قبلي ات از خودت به دور اعلام كن در غير ان به تو بايد خنديد