هرمنوتیک افراطی عاشورا
در «جنگ برادران ناراضی»
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
پیشدرآمد
1. زمینههای فکری «جنگ برادران ناراضی»
تحلیل و برداشت انتقادی اسد بودا از واقعة عاشورا ـ اینکه عاشورا در دین اسلام قابل توجیه نبوده، بلکه تراوشات عصبیت و کینههای نژادی و قبیلهای است(جنگ برادران ناراضی)ـ وامدار هرمنوتیک فلسفی غرب میباشد، آگاهانه و یا ناآگاهانه از آن نحلة تفسیری افراطی سود جسته است. هرمنوتیک به معنای نوعی تفسیر و برداشت تأویلی از متن، واقعه، دین و آموزههای دین میباشد. دانش هرمنوتیک از نگاه گرایش، به هرمنوتیک کلاسیک، رمانتيك، مدرن، پسامدرن (شالوده شکن) و هرمنوتیک فلسفی، و از منظر شیوة تفسیر به مؤلف محور، متن محور و مفسر محور قابل تقسیم است.
هرمنوتيك فلسفي که نوعی تفسیر افراطی و مفسر محورانه است. با وامداري از انديشههاي هيدگر آلمانی، توسط شاگردش گادامر پدید آمد. فهم و برداشت از متن، واقعه و ساير موضوعات در این هرمنوتیک، بگونة غير روشمند صورت میگیرد. مهمترين آموزههاي هرمنوتيک فلسفي را در ادامه مرور میکنیم: نسبیتگرايي تفسيري، تقويت کنندة پلوراليسم معرفتي؛ فهم مطابق با واقع امکان پذير نيست؛ امکان برداشتهاي مختلف از متن بدون هيچ محدوديتي وجود دارد؛ درک نهايي و ثابتی از متن نداريم؛ هدف از تفسير متن درکِ مراد مؤلّف نيست، نويسنده يکي از خوانندگانِ متن است؛ پيشفرضهایِ مفسر تا بینهایت در عمل فهم دخالت دارند (مفسر محور)؛ شکاکيّت در امر فهم به صورت غير مستقيم وجود دارد.
زمینههای این نوع تفسیر در غرب با عاجز ماندنِ کلیسا در مقابلِ شبهات دینی بهوجود آمد. کمکم صورت افراطی تفسیر(هرمنوتیک فلسفی) و روا سازی قرائتهای مختلف از دین، به آن اضافه شد، یعنی آنچه که شما از دین میفهمید و آنچه که ما(کلیسا) میفهمیم هرچند متفاوت و متضاد باشد، درست میباشد. این نحله تفسیری در هرمنوتسینهای اسلامی چون نصر حامد ابوزید، محمدارکون، عبدالکریم سروش، نقیب العطاس و... نیز تأثیر گذاشته است.
بر اساس این مبنا، در روند درک و فهمِ واقعه عاشورا، فهمِ نیت و اهدافِ رهبر نهضت عاشورا و عاشورائیان مراد نیست، بلکه مفسر(بودا) و تحلیلگرِ واقعه عاشورا، محورِ فهم بوده و هرچه که میگوید، درست میباشد. نه تنها سخن وی، بلکه هر نوع برداشت دیگری بدون محدودیت عقلانیـ منطقی در باب عاشورا و یا هر اُبژه و موضوعی دیگر، درست میباشد. چون بنا بهتحلیل هرمنوتسینهای شرقی: متون و آموزههای دینی نه آبستن معانی بلکه گرسنة معانیاند. یعنی هر خواسته و پیشفرضی را که مفسر(بودا) بهخورد واقعه عاشورا بدهد، بی هیچ ملاحظة علمیـ منطقی پیشفرضها را برتافته و از گرسنگی میبلعد.
2. مبنا و حوزة نقدِ «هرمنوتیک افراطی عاشورا»
نقد و بررسی شبهات انتقادی «بودا» در قالب هرمنوتیک افراطی عاشورا، بر مبنا و اصول مسلم و پذیرفته شدة در دین اسلام میباشد که آنها عبارتند از اصل توحید، حقانیت دین اسلام و قرآن، نبوت حضرت محمد (ص)، امامت و عصمت دوازده حجت حق که از امام علی(ع)، امام حسن، امام حسین(ع) شروع تا امام مهدی(عج)، ختم میگردد. ظاهراً ما و منتقد محترم بودا از این نعمتها برخورداریم و آن اصول در نزد ما غیر قابل انکارند.
بنابراین، اصولِ فوق بعنوان مفروضات و نقطهای تمایز و شاخص داوری بین نقد ما و نقد جناب ناقد میباشند. ویژگی آن شاخصها بگونهای است که در نقد و مناظرة دینی(دروندینی)گزینههای باختـ باخت و بُردـ بُرد اصلاً معنی ندارند، با محک با آن معیار باید گزینة بُردـ باخت را پذیرفت.
شبهات انتقادی «بودا» در سه حوزهای دینـ تمدن اسلامی، حوزة امامت و عصمت امامان (زیر سوالبردن فعل معصوم امام علی) و حوزة نهضت عاشورا مطرح گردیدهاند. اندیشمندان فرهیخته، هرکدام بهنوعی، از هرسه شبهه در منشورات الکترونیکیـ دیداری و نوشتاری پاسخهای ارزشمندی ارائه فرمودهاند، اما نقد و بررسی ما فقط معطوف به «جنگ برادران ناراضی» یعنی شبهات در حوزة نهضت عاشورا میباشد.
پس از زمینهیابی شبهات «بودا» و تعیین بستر نقد خود؛ حال ببینیم که چگونه این تحلیلها هرمنوتیکی و با پیشفرضهای مفسر کاملاً آغشته شده، اصالت انتقادی و تفسیری خود را از دست داده و با احتمالاتِ متناقض و پارادوکسیکال مواجه میباشند. پاسخ به آن شبهات را در دو بخش عمده محتوایی و شکلی ارائه میکنیم.
نقدِ محتوایی «جنگ برادران ناراضی»
1. نهضت کربلا از نظر دینی غیر قابل قبول و توجیه ناپذیر است: «این جنگ را از نظر دینی به هیچ وجه نمیتوان در مقولة جهاد طبقه بندی کرد».
جناب ناقد! نهضت عاشورا از نگاه دینی کاملاً موجه و اشباع شده از مستندات و مبانی اصیل اسلامی میباشد.
الف) عاشورا، جهادِ بر مبنای سنت؛ جناب ناقد! شما که به قرآن اعتقاد دارید که در مورد حضرت پیامبر فرموده: «و ماینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی» پیامبر سخنی نمیگوید، مگر از جانب خدا وحی شده باشد. امام حسین(ع) وقتی در منطقه بیضه میرسد، نهضت خویش را مبتنی بر این سخن رسول خدا میداند: «مَن رَأي سُلطانا جائِرا، مُستَحِلّاً لِحُرَم اللّهِ... فَلَم يُغَيِّر عَلَيهِ بِفِعلٍ ولا قَولٍ، كانَ حَقّا عَلَي اللّهِ أن يُدخِلَهُ مُدخَلَهُ... و أنا أحَقُّ مَن غَيَّرَ». هر كه حاكم ستمگري را ببيند كه محرّمات خدا را حلال ميشمارد و پيمان خدا را ميشكند و بر خلاف سنّت پيامبر خدا ميرود... ولی با كردار و يا گفتار، بر او نشورد، بر خدا فرض است كه او را به جايگاه همان ستمگر ببرد. يزيد و يزيديان بر خلاف حكم خدا و سنت نبوي عمل ميكنند، و من، شايسته ترين فرد هستم براي اين كه اين چيزها را تغيير دهد، قیام کنم.
ب) عاشورا، دفاعی از حقطلبی و عزتخواهی؛ امام حسين(ع) در دفاع از حق ميفرمايد: «ألا تَرون الي الحق لا يُعمل به و الي الباطل لا يُتناهي عنه، ليرغب المؤمن في لقاء الله محقا...» مگر نميبينيد كه حق طرفدار ندارد و كسي به آن عمل نميكند؟ و كسي از باطل روي گردان نيست؟ شخص مؤمن بايد آرزوي مرگ كند و با فداكاري به لقاء الله بشتابد(قیام کند). در نگاه امام، يزيد فاسق، شرابخوار و قاتل انسانهاي محترم بود كه آشكارا گناه ميكرد: «و يزيد رجلٌ فاسق شارب خمر قاتل النّفس المحترمة مُعلنٌ بالفسق». ذهبي درباره يزيد ميگويد: «کان ناصبياً، فظاً، غليظاً، جلفاً، يتناول المسکر، و يفعل المنکر، افتتح دولته بقتل الشهيد الحسين...». اینجا است که امام حسین(ع) فریاد میزند: «اني لا اري الموت الا سعاده والحياة مع الظالمين الا برما» من مرگ را جز سعادت و زندگي با ستمگران را جز ملالت و دل تنگي نميبينم. «موت في عز خير من حياة في ذل» مرگ با عزت بهتر از زندگي با ذلت است.
جناب ناقد! بر مبنای دین شما، طبق حدیث رسول الله و استناد امام حسین(ع) به آن حدیث، میبینی که نهضت امام حسین، جواز شرعی و دینی دارد و همینطور از نگاه بیروندینی قابل تقدیس میباشد؛ که در جمعِ مبارزات علیه ظلم، دفاع از احکام الهی، حقطلبی، عدالتـ عزتخواهی و... قابل طبقهبندی است. مگر اینکه معتقد باشید یزید و ایادیش صالح بودند و مصداق این حدیث(سلطان جائر) نمیباشند.(پاککردن صورت مسئله)، یا اینکه آنان صالح نبودند و بگویی که حدیث امام حسین(ع) و همینطور حدیث پیامبر و ارتباط وحیانی سخن ایشان را طبق قرآن قبول ندارم(ارتداد اعتقادی). یا نظریه سومی را مطرح کنید که یزید و امویان فاسدند و حدیث پیامبر و امام حسین(ع) را نیز میپذیرم، اما به ادعای خود هم اصرار دارم. زیرا فهم و برداشت من از این واقعه هرمنوتیکی و مفسرمدارانه است و بگویید که من این قیام را غیر دینی و غیر مقدس میدانم، سخن درستی است و مفسر دیگری اگر آن را دینی و مقدس بداند هم کلام حقی است، چون فهم مطابق باواقع وجود نداشته و به تعدد فهم مفسران حقایق متکثر میباشد. ولی این نظر بر اساس محاسبات عقلی خود نقیض است، بدین معنا که همان سخن شما(جنگ برادران ناراضی) مطابق باواقع نمیباشد. درحالی که شما این را نمیگویید.
2. نهضت کربلا غیر از اسطوره سازی، نه مقدس است و نه دینی، مذهبی و آزادیبخش، بلکه جنگ نژادپرستانه، فاشیستی و قبیلهای است: «اسطوره رهایی بخشی در باب حسین و تقدیسِ این منازعاتِ میان قبیله، حتی بر اساسِ باورهای اسلامی هم قابل توجیه نیست». «جنگِ حسین و یزید، نه یک جنگِ دینی و مذهبی، بلکه بازتاب کینههای قبیله ای است».
در پاسخ به این شبهه؛ سخنان امام حسین(ع) را مطالعه میکنیم که انقلاب او نه افسانه، نژادپرستانه و غیردینی بلکه فوقالعاده دارای قداست و محتوای دینیـ مذهبی بوده و عصارهای از باورها و معتقدات دینیـ اسلامی میباشد.
الف) حقانیت و توحیدی بودن نهضت عاشورا؛ امام (ع) فلسفه و علت قیام خویش را اینگونه مطرح میکند: «اَلا و انّ هؤلاء قَد لَزِموُا طاعة الشيطان، وَ تركوا طاعة الرحمن، و اظهروا الفَساد...انا احقّ مِن غير» هان اي مردم! بدانيد اينان به پيروي از شيطان چسبيده، اطاعت خداي رحمان را ترك گفته... من از هر كس ديگر سزاوارترم كه در برابرشان بايستم. امام (ع) در نامهاي به بزرگان بصره ميگويد: «و انا ادعوكم الي كتاب اللّه و سنة نبيه فانّ السنة قد امیتت و ان البدعة قد احییت...» شما را به پيروي از كتاب خدا و راه و روش پيامبر فرا ميخوانم زيرا سنت پيامبر از ميان رفته و بدعتها زنده شده است، پس اگر پيامم را بپذيريد، شما را به راه سعادت رهبري خواهم كرد. «...اريد ان آمر بالمعروف و انهي عن المنكر و اسير بسيرة جدي و ابي» من ميخواهم امر به معروف و نهي از منكر كنم، ميخواهم به سيرة جدم رسول الله و پدرم علي(ع) عمل كنم.
ب) قداست عاشورا بر پایه باورهای اسلامی؛ امام حسين(ع) در اعتراض به جنایات معاویه و امویها و عدم اعتقاد آنان به روز قیامت، در خطاب به معاويه فرمود: «فَأَبشِر يا مُعاوِيَةُ بِالقِصاصِ، و أيقِن بِالحِسابِ...». اي معاويه قصاص را در پيشِرو داري، به حساب يقين داشته باش، و بدان كه خدا نوشتهاي دارد، هيچ كار كوچك و بزرگي نيست، جز آنكه آن را بر شمرده است. امام حسين(ع) در جواب قيس كه گفته حكم يزيد را بپذير، فرمود: «...لا و اللّهِ، لا اُعطيهِم بِيَدي إعطاءَ الذَّليلِ... أعوذُ بِرَبّي و رَبِّكُم مِن كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لا يُؤمِنُ بِيَومِ الحِسابِ». ... نه. به خدا سوگند دست ذلّت به آنان نميدهم و چون بندگان، در برابرشان تسليم نميشوم!... و از هر متكبّر بياعتقاد به روز حساب، به خدايم و خداي شما پناه بردهام. لذا امام(ع) بر اساس باور دینی(اعتقاد به معاد) علیه یزید قیام کرد.
امام حسين(ع) در رَد شبهات دنیاگرایی و نژادپرستانه، چنین میفرماید: «اللهم انك تعلم... وَ لكِنْ لِنُريَ اْلَمعالِمَ مِنْ دينِكَ وَ نُظْهِرَ الْاِصْلاحِ في بِلادِك وَ يَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِن عِبادِك و يعمل بفرائضك و سنتك و احكامك» خدايا! تو خود ميداني آنچه از سوي ما سر زده، از سرِ رقابتِ در سلطنت و طلب كالاي پستِ دنيا نبوده است؛ بلكه براي اين است كه ما آثار و ارزشهاي دين را به مردم نشان داده و هدايتگري كنيم، اصلاحات را در کشورهای جهان آشکار كنيم، تا بندگان مظلوم تو امنيت یابند و به دستورات و احکام واجب و مستحب تو عمل شود.
جناب ناقد، بر مبنای مذهب شما! قول معصوم(ع) حجت است، برای همهای شیعیان و پیروانش. امام حسین(ع) علل و عوامل نهضت خویش را مبارزه با شیطانپرستی و شرک، فساد، مبارزه با تعطیلی و تغییر احکام الهی، دعوت به کتاب خدا و سنت رسول الله، مبارزه با بدعت در دین، امر بمعروف و نهی از منکر و عمل به سیره جد و پدرش اعلام میدارند. قداست جهاد خویش را از هر آلایندگی دنیوی چون عصبیت و نژادگرایی دور دانسته، نهضت خویش را فقط برای ترویج آموزههای دین اسلام، اصلاحات در شهرها، ایجاد امنیت در کشورها و دفاع از احکام الهی؛ کاملاً مشروع و بر اساس باورهای دینی میداند.
جناب ناقد! اول اینکه نهضت امام حسین(ع) بر اساس موازین کتاب خدا، دوم سنت رسول الله و سوم پیام و کردار امام معصوم شما شکل گرفته است. پیامها، سنت و تقریر امام حسین(ع) برهمه پیروان او حجتاند. شما چارهای جز پذیرش قداست و دینیـ مذهبی بودن این نهضت و التزام به سخن امام تان را ندارید. مگر این که بگویید، سخن و سنت ایشان برای من حجت نیست و عصمت ایشان را نمیپذیرم(ارتداد مذهبی) یا اینکه بگویی برداشت امام این است که با مستندات فوق، نهضتش را دینی و مقدس بداند و من برپایه هرمنوتیک گادامری، جهاد او را غیر دینی و نامقدس میدانم، سخن هر دوی ما حق است. چون برای فهمِ این واقعه پیشفرضِ حسین دینیـ اعتقادی بوده و پیشفرض من که به خورد این واقعه دادم دنیَوی، کاست بنفیت(Cost benefit و سود انگارانه است. این باور هم به خاطر تقابل به سخن امام تان که به عصمت آن معتقد هستی و گفتار، کردار و تقریر اورا حجت میدانید و نیز به خاطر ترویج شکاکیت و نسبیگرایی در فهم حقایق از درجه اعتبار ساقط است.
3. امام حسین(ع) بدون توجه بهشایستگی، حکومت را حق خونی و نژادی خود میداند: «امام حسین ادعای صرفا خونی و نژادی داشت و صرفاً به دلیل انتساب به فاطمه، نه شایستگیهای سیاسی و مدیریتی، خلافت را حق خود و فرزندانش می دانست»
در جواب این شبهه؛ باید گفت که ادعای امام حسین(ع) در عهدهداری حکومت، نه نژادی و عدم شایستگی است، بلکه شاخصهای را برای پیشوای جامعه بر میشمارد که از اهمیت بالایی برخوردارند: «فلعمري! ما الامام الا الحاكم بالكتاب، القائم بالقسط، الدائن بدِين الحق، الحابس نفسه علي ذات لله» بهجان خودم سوگند! امام و پيشوا نيست، مگر كسي كه به كتاب خدا در میان مردم حكم كند، به دادگستري و عدالت قيام كند، به دين حق دینداری کند و خود را آنچه مربوط به خدا است نگهداری کند. امام(ع) خود و اهلبيت را معدن رسالت معرفي و با استناد به قرآن خود را «مُطهَّر» میداند: «اِلَيك عَنّي، أَنا مِنْ بَيْتِ الطَّهارةِ الّذين أنْزلَ اللَّهُ فيهم عَلي نَبيّه: «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا.» خداوند اراده فرموده كه از شما اهل بيت (هر گونه) رجس و پليدى را بزدايد و به طهارت واقعى برساند. اين آيه بنا به روايات رسيده از سنّى و شيعه پيرامون پنج تن از معصومين «رسول خدا(ص)، على (ع) فاطمه(س)، حسن و حسين عليهما السلام» نازل شده است. یکی از اندیشمندان معاصر میگوید: «حنفى و مالكى و شافعى و حنبلى اين آيه را راجع به اصحاب كساء مىدانند» سپس مىافزايد رواياتى كه در «غاية المرام» در اين مسأله نقل شده است، مجموعا 75 روايت است. چهل و يك روايت آن از طريق عامّه است، به ام سلمه- عايشه- ابو سعيد خدرى و سعد وقّاص و... منتهى مىشود» طبق اجماع نظر مفسرین شیعه و سنی از این آیه عصمت امامان(ع) بخوبی استفاده شده است.
لذا امام حسین (ع)، اهلبیت را بر اساس ویژگی عصمت، سزاوار رهبری و مدیریت جامعه اسلامی اعلام میکند: «...فَإِنّا أهلُ بَيتِ رَسولِ اللّهِ (ص)، وَالحَقُّ فينا، و بِالحَقِّ تَنطِقُ ألِسنَتُنا، وقَد سَمِعتُ رَسولَ اللّه (ص) يَقولُ: الخِلافَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلي آلِأبيسُفيانَ و عَلَي الطُّلَقاءِ أبناءِ الطُّلَقاءِ...». ما، خاندان پيامبر خداييم و حقيقت در ميان ما است و زبان ما، به حق، سخن ميگويد و از پيامبر خدا(ص) شنيدم كه ميفرمود: خلافت بر خاندان ابوسفيان و بر آزاد شدهها و فرزندان آنان، حرام است.
محمد عبده انديشمند مصري ميگويد: اگر در دنيا حكومت عادلي وجود داشته باشد كه شريعت را اجرا كند، و در مقابل حكومتي ديگري باشد كه شريعت را تعطيل كند، بر هر مسلماني واجب است، كه اولي را ياري و دومي را خوار كند... خروج امام حسين فرزند پيامبر(ص) بر يزيد كه ادارة امور مسلمانان را به زور و زشتي به چنگ آورده [شریعت را تعطیل کرده]، از اين باب است.
امام حسین(ع) قرآن محوری، عدالت، دینمداری و طهارت باطن را از شرایط مهم حاکم اسلامی بر میشمارد. به استناد به آیة تطهیر، عصمت خود را به اثبات رسانده و طبق حدیث پیامبر(ص) حرمتِ خلافتِ خاندانِ ابوسفیان را به همه آشکار میسازد. بنابراین با مقدمهچینی عقلانیـ دینی ایشان اهلبیت را باداشتن ویژگیهای چون عصمت، عدالت، حقطلبی و دفاع از سنت نبوی، مستحق حکومت و خلافت در جامعه اسلامی اعلام میکند.
جناب ناقد! در کلام حضرت اصلاً بحثی از موروثیـ نژادی بودن حکومت مطرح نبوده، بدون توجه بهشایستگیهای اهلبیت(ع) حق حکومت را از آن خود نمیداند، بلکه به حقانیت (عصمتـ عدالت) خود و حرمت حکومت آلابوسفیان بهخوبی از نگاه درونـ بیروندینی استدلال میکند. پس شما برای اینکه به دام ارتداد مذهبی یا قرائتهای مختلف دینیـ هرمنوتیکی نیفتی، ادعای تان را شجاعانه پس بگیرید، یا اینکه سوگمندانه قید همة اصول و روشها را در نقد و تعامل علمیـ فرهنگی بزنید.
4. امام حسین و یارانش(ع) را کشتند و با اهلبیت او با احترام برخورد کردند: «حسین همرا هانش را در کربلا از پای در آورد، اهل بیتش را به شام برد و در آن جا با احترام نگهداری و سرانجام به مدینه برگرداند».
در پاسخ شبهه چهارم، باید گفت تعبیری که «آنان را از پای درآورد» با توجه به عمق اهداف و شخصیت عاشورائیان تعبیر غیر دینیـ مذهبی، لائکمنشانه و غیر منصفانه است، تعبیری که با اهلبیت «با احترام» رفتار کردند، نیز به گواهی تاریخ غیر واقعبینانه و کذب محض میباشد. گوشههای از شواهد تاریخی را در این مورد مرور میکنیم.
الف) بهشهادت رساندن مردان و کودکان؛ لشکریان یزید، پيش از ظهر عاشورا تا لحظة ظهر بيش از هفتاد نفر از مردان و جمعي از خاندان رسول خدا را به شهادت رساندند. كه امام معصوم حسين بن علي(ع) برادرش ابوالفضل العباس، فرزندان او علي اكبر و علي اصغر ششماهه، جمعی از صحابه و... در جمع شهدا بودند. بهگفتة زحر يكي از لشکریان یزید: «به اندازه سر بريدن و پوست كندن شتري بيشتر طول نكشيد كه همه را به قتل رسانديم».
ب) بی احترامی و هتک حرمت پیکر شهدا؛ لشکریان یزید، شهدای کربلا را سربریده و عریان به زمین رها کردند. پيراهن امام(ع) را اسحاق ابن حويه حضرمي و... درآوردند و او را عريان در کربلا نهاد. ابن زياد در نامهاي به عمرسعد نوشت... اگر حسين کشته شد، بر پيکرش اسب بتاز. عصر عاشورا، پس از شهادت سيد الشهدا و غارت خيمه ها، ده نفر داوطلب، با سُم اسبها بر سينه و پشتِ امام تاختند، پيکر امام زير سمِ اسبان لِه شد. سرهاي شهداي كربلا را از بدنها جدا کرده، شهر به شهر گرداندند. عبيدالله زياد فرمان داد تا سر امام حسين(ع) را بر چوب نصب كرده و در خيابانها و كوچههاي كوفه بچرخاند.
ج) بی احترامی بر اهلبیت پیامبر؛ سپاه عمرسعد به خيمههاي اهلبيت حمله کردند و به غارت پرداختند. زنان و کودکان در صحرا پراکنده شدند، پس از آن خيمهها را آتش زدند. مقنعه از سر زنان کشيدند، انگشتر از انگشتها بيرون آوردند و گوشواره از گوشها و خلخال از پاها درآوردند. امام سجاد (ع) ميفرمايد: به خدا قسم هرگاه به عمهها و خواهرانم نگاه ميکنم، اشک در چشمانم ميدود و به ياد فرار آنها در روز عاشورا از خيمهاي به خيمه ديگر و از پناهگاهي به پناهگاه ديگر ميافتم، که آن گروه فرياد ميزدند: خانه ظالمان را بسوزانيد!!
وقتیکه اهل بيت امام حسين(ع) در شام اسیر بودند، یکی از شاميان از يزيد ميخواست که فاطمه دختر سيد الشهدا را بعنوان کنيز، به او ببخشد! که با اخطار حضرت زينب رو به رو شد. حضرت زينب، حتي در مجلس يزيد و پيشروي او به اين اسير گرفتن و عمل ظالمانه و خارج از دين گفتن، او اعتراض کرد: «اَظَننتَ يا يَزيد... َبنات رَسُول الله سَبايا قَدْ هَتکت ستورهُنّ و ابديت وجوههنّ...» هنگامي كه ابن زياد سر امام حسين (ع) را نزد يزيد فرستاد، اسيران، شامل زنان و دختركان رسول خدا (ص) را نيز با ريسمان بست و با سر و روي عريان بر شتران بيپالان سوار كرد و به شام فرستاد.
جناب ناقد! در فرهنگ اسلامی و ادبیات شیعه، شما قتل ظالمانه امام معصوم، فرزندان و صحابة او را شهادت نمیدانید؟! نه در ادبیات اسلامی، بلکه از نگاه بیرون دینی، کشتنِ حتی طفل ششماهه، غارت، آتش زدن خیمهها، سر بریدن و برنوک نیکردن، اسب تازاندن بر پیکر پاره پارة شهدا، هتک حرمت اهلبیت غارت زیورآلات و چادر از سر برداشتن، بهزنجیر کشاندن، سر برهنه به شهر و بازار گرداندن و خوارج خواندن آنان، انصافاً بیاحترامی نیست؟!! که شما از آن برخورد محترمانه یاد میکنید. نکند بگویید که، برداشتم از این جنایات فجیع ضد بشری، هرمنوتیکی و به ذات خودش بهرة از حقانیت برده و من واقعاً از آن جنایات ضد دینیـ انسانی، احترام و حرمت را میفهمم. اما این به درک فطریـ عاطفی ارتباط دارد و حسن عدل و قبح ظلم از مدرکات بدیهی عقل بهشمار میروند، یعنی اینکه هر صاحب عقلی حالا عاری از هر دین و مذهبی باشد، تیر زدن به حلقوم خکشیدة طفل صغیر، سیلی زدن و تحقیر و توهین زنان و کودکان را تحسین نمیکند و از آن برخورد محترمانه یاد نمیکند. میخواهیم بگوییم اینجا دیگر به هیچ دین و آیینی قرائت بردار نیست، مگر از نگاه عقلی فرد نا استوار و غیر متعارف باشد.
5. تمدن اسلامی نه منشأ وحی دارد و نه منشأ عقل، بلکه از جایی دزدیده و غارت شده است: «هرچند تمدنِ اسلام از اساس یک تمدنِ غارتی است»
پاسخ به این شبهه گرچه از موضوع عاشورا خارج است، اما بصورت غیر مستقیم به عاشورا ارتباط دارد. لذا اول مفهوم تمدن را بازکنیم بعد ببینیم مراد ناقد از تمدن غارتی اسلام چیست. تمدن؛ در لغت به اخلاق شهر آراسته شدن، معرفت، دوری از خشونت میباشد. و در اصطلاح عبارت است از خلاقیت فرهنگی جامعه که با چهار شاخصه قابل شناخت است: الف) جهد کوشش در راه بسط علم و هنر ب) شکلگیریِ سنتهای نیکِ اخلاقی ج) ایجاد مدیریت و سامان سیاسی د) آیندهنگری و مدیریت امور اقتصادی.
جناب ناقد! تمدن اسلامی با آموزههای وحیانیـ عقلانی، بوجود آمده است. (پس از ادعای پیامبری توسط انبیا(ع)، پذیرش آن با مطالعة دلایل، معجزات و کتب آنها در پرتو عقل صورت میگیرد و انسان خود را ملزم به اطاعت از آنان میداند.) یعنی تمدن اسلامی با ارسال حضرت محمد(ص) و نزول قرآن از جانب خدا و پذیرش نبوت او با تأملات و گزارههای عقلانی توسط بشر، شکل گرفته و شروع به رشد و بالندگی نموده است. این تمدن با قرآنکریم ضمن دانشافزایی بشر، احکام الهی را تبیین، قوانین و نظم اجتماعی را در جامعه سامان داده و نیز اخلاقِ نیک، صلح و آرامش را در پرتو مدیریت اقتصادیـ سیاسی برای بشر به ارمغان آورده است.
جناب ناقد! اساساً تمدن یک وضعیت معنویـ فرهنگی است که در تفکر انسانی خلق میشود و این چیزی نیست که قابل دزدیدن و غارت باشد، خصوصاً تمدن اسلامی که دارای جانمایههای وحیانیِ آخرین دین آسمانی است. آیا منظور شما از تمدن غارتی این است که اندیشة توحیدی، مفاهیم قرآنی، دانش، نظم اجتماعی، مدیریت اقتصادیـ سیاسی و آموزههای اسلامی در قرآن و در نهایت خود قرآن؛ همه از جایی دزدی و غارت شدهاند؟ حتماً مجرمِ مباشر و درجهیک در این دزدی پیامبرِ مورد قبول شما است؟ یا با تحلیل هرمنوتیکی، از تمدن چیزی را که شما فهمیدهاید و آنچه که دیگران فهمیده هر دو درست میباشند. التزام به این امر، افتادن در دام پلورالیزم معرفتی خواهد بود، آنوقت هیچ علمی ثابت و پایدار نخواهد بود، یعنی اگر امروز ادعای با سوادی داری فردا باید علم و دادههای پیشین خود را که بایک فرمول خاصی آموختهاید نپذیرید و خود بیسواد و خالی از علم پیشین بدانید. اما این امر را خودتان هم نمیپذیرید.
نقدِ شکلی «جنگ براداران ناراضی»
طرح شبهات و انتقادات ناقد«بودا»، از نگاه شکلی نیز از عدم استواری اصول انتقادیـ نگارشی به شدت رنج میبرد. در نقد باید اصولی رعایت شود، که در نقدِ ایشان غایبند. حال ببینیم نقد چیست و اصول آن کدامند؟ نقد در لغت جدا كردن سره از ناسره و تشخيص خوب از بد است. اما در اصطلاح، ذكر معايب و محاسنِ اثر، واقعه، خبر، شخص و نظر را، نقد میگویند. اصول نقد را مؤلفههاي چون دوری نقد از احساسات، عواطف و تحجرگرايي، روشن، مستدل، با اسناد، عالم بودن در موضوع مورد نقد، انعطاف پذيری، داراي پيشنهاد راهكار، خيرخواهي و بهبود امور تشکیل میدهند. اين اصول بايد در طول فرايند نقد مورد توجه جدي منتقدين قرار داشته و به خوبي رعايت شوند.
1. عدم رعایت اصول نقادی؛ جناب ناقد! شما در طرح گفتههای انتقادی فقط به بیان معایب واقعه عاشورا پرداخته، طبق اصول نقادی ذکری از محاسن آن واقعه به میان نیاوردهاید؛ که در بخش نقد محتوایی طی پنج مورد به آنها استناد شد، خلاصة آنها را در ادامه میخوانیم: این جنگ توجیه دینی ندارد، نژادپرستانه و قبیلهای است؛ نه مقدس که اسطوره سازی میباشد؛ حکومت حق خونیـ نژادی امام حسین(ع) است؛ تمدن اسلامی عاری از منشأ وحی و عقل بلکه تمدنِ غارتی است. اما نهضت عاشورا چه محسناتی دارد، بیان نکردید. بهر حال عاشورا نهضتی است که به رهبری امام معصوم، نوة رسول خدا بوقوع پیوسته است. لذا بر اساس معتقدات خودت لااقل بهرة از حقانیت و بهبودی امور داشته باشد. ولی شما هیچ فرمول و اصول را مد نظر نگرفته و حتی بر خلاف باورهای خود آن را عاری از خیر و صلاح بلکه نتیجه انعکاس دیدگاه فاشیستی و قبیلهگرایی بنیهاشم با بنیامیه دانستهاید.
بالاخره در آن نهضت، امام معصوم با جمعی از فرزندان و اصحابش به شهادت رسیدهاند و به اهلبیت پیامبر(ص) بیحرمتی شده آنان را به اسارت بردهاند. از سال وقوع این واقعه 61 هـ ق. تاکنون 1435 هـ ق. میلیونها انسان از تمام ادیان دنیا، عاشق و پروانة مرام، هدف و جوانمردی عاشورائیان شدهاند و تا هنوز آنها را تقدیس و ستایش میکنند، شما قلب میلیونها انسان را جریحهدار کردهاید. میدانستید که بر اساس قوانین اسلامی و بینالمللی، ایجاد اختلال امنیت روحیـ روانی در جامعه از جرایم کیفری بهشمار میرود. جناب ناقد! نه از باب دلداگی به حسین(ع) و مرام او، بلکه از باب تعهدات علمیـ انتقادی، خوب بود که به ذرة از محسنات عاشورا اشاره میکردی!!
گذشته از این شما نتوانستهای از دخالت پیشفرضها و احساسات خود که شور بهجای شعورحکم کرده، در نقدِ مورد نظر جلوگیری کنید، بهراحتی غیر مستقیم با استفاده از آموزههای هرمنوتیکی، نهضت عاشورا را به قضاوت گرفتی، بیاینکه زمینههای واقعه عاشورا و اهداف بلند قهرمانان آن را بخوبی بدانید و یا واکاوی نمایید؛ این نهضت را غیر دینیـ مذهبی و بهدور از باورهای اسلامی، نژادپرستانه، غیر مقدس و... بیان میکنید. با عدم مراعات اصول نقد و بدون تلاش خیرخواهانه، کدام پیشنهاد راهکار عقلانیـ دینی هم ارائه ندادهاید (ارتداد فرهنگی). در حالی که طبق اصول نقادی، نقد باید بدور از احساسات، خیرخواهانه و دارای راهکار معقول باشد.
2. عدم رعایت اصول نگارشی؛ نقد شما بدون ارجاعـ مستندسازی و عدم پیروی از اصول نویسندگی متداول، بعنوان کلمات نامفهوم، غیر مستند و یاوهگویی قلمداد میشود، که ارزش و اعتبار ماهوی نخواهد داشت. پس شما باید روش معمول و متداول تحقیقاتیـ پژوهشی را اِعمال میکردید. جز اینکه بگویید در حوزة هرمنوتیک فلسفی به ساختارها توجه نمیشوند و کدام متد و روش خاصی مورد نظر نیست، از هر طریق میتوان به نقد پرداخت. اما باید خاطر نشان کنیم که، هرمنوتیک افراطی بر عدم ثبات فهم و اینکه فهم مطابق با واقع وجود ندارد، تأکید میورزد. بر این اساس، نقد شما اگر امروز از یک حالت برخوردار باشد، فردا طوری دیگر خواهد بود. این وضعیت بیثباتی را هیچ صاحب اثر عاقلی نمیپذیرد.
ـ افکار عمومی و مخاطبان، توجیه و تفسیر معقولانه و منطقی، نقد شما را میطلبند، برای شنیدن و دانستن پاسخ شما آمادهاند!
تذکر: ـ منظور از کاربرد دانش واژة ارتداد در این متن، مفهوم فقهی آن نیست، بلکه به معنی «عبور» مد نظر میباشد. ارتداد فرهنگی، یعنی عبور از اصول فرهنگی.
ـ منظور از زمینه فکری: با عدم پذیرش انتقادات درونـ بیروندینی، جناب ناقد ناخودآگاه و یا آگاهانه بدام هرمنوتیک فلسفی و یا شالودهشکن غرب میافتد.
ـ بیش از 95٪ مستندات متن «هرمنوتیک افراطی عاشورا» از متون دستهاول اهلتسنن میباشند.
دانشجوی سطح دکتری فقه و حقوق قضایی، ماستری فلسفه، كارشناسي حقوق و علوم سياسي fazaesaf gmail.com
. Philosophical Hermeneutics.
. احمد واعظي، درآمدي بر هرمنوتيک، پژوهشگاه، فرهنگ و انديشه اسلامي،1381، صص 59 ـ60.
. احمد واعظي، همان، صص 194 ـ 195.
. محمد حسين زاده، مباني معرفت ديني، موسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)،1380، صص 176ـ 177.
. قربانعلي هادي، نقد مباني هرمنوتيكي نظريه قرائتهاي مختلف از دين، قم، انتشارات بين المللي المصطفي، 1388، صص 80 ـ 81.
. اسد بودا، جنگ برادران ناراضی، سایت جمهوری سکوت 2013.
. سوره نجم، آیههای 3 و4.
. محمد بن جرير طبري، تاريخ طبري، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، 1979م، ج ٥، ص ٤٠٣؛ عزالدين علي ابن محمد ابن اثير، الکامل في التاريخ، بيروت، دارالفكر، 1978م، ج ٢، ص ٥٥٢.
. سليمان بن احمد طبراني، المعجم الكبير، ج3، قاهره، مكتبة ابن تيميّه، 1363ق، ص 115.
. محمد بن علي ابن اعثم كوفي،الفتوح، ترجمه احمد بن محمّد مستوفي هروي، تهران، كتابفروشي ادبيه، 1379ق، ص 826.
. شمس الدين محمّد بن احمد ذهبي، سير اعلام النبلاء، ج 4، بيروت، مؤسسة الرسالة، 1412ق، ص 37.
. ابن عساكر، ابوالقاسم علي بن الحسين، تاريخ مدينة دمشق، ج 14، 1400ق، ص 218.
. ابوجعفر محمّد بن علي ابن شهر آشوب، مناقب آل ابي طالب، ج4، تحقيق يوسف بقاعي، بيروت، دارالاضواء، 1412ق، ص75.
. اسد بودا، همان.
. محمد بن جرير طبري، تاريخ الطبري، بيروت، دار المعارف، 1963م. ج 6، ص 229.
. طبري، پیشین، ج5، ص357؛ ابي مخنف، مقتل الحسين(وقعة الطف) تحقيق محمد هادي يوسفي الغروي، قم، موسسة النشر الاسلامي، 1367هـ 1409 ق. ص 107.
. محمد باقر مجلسي، بحار الانوار، تهران، دارالكتب اسلاميه،1372، ج 44، ص 329.
. احمد بن يحيي بن جابر بلاذري، انساب الاشراف، بيروت دار التعارف للمطبوعات، 1397ق، ج ٥، ص ١٢٨.
. محمد ابن جرير طبري، پيشين.
. حسن بن علي بن شعبه حراني، تحف العقول عن آل الرّسول، تهران، اميركبير، 1367ش، ص 237.
. اسد بودا، پیشین.
. ابوعبدالله محمد ابن محمد بن نعمان مفيد، الارشاد، تهران، علميه اسلاميه، 1377ق، ج 2، ص 36.
. احزاب/ 33.
. سيّد محمّد حسين طهرانى، امام شناسى تهران: انتشارات حكمت، چاپ اول 1404، ج 3 ص 1- 142.
. ضياءالدين ابي المؤيد خوارزمی مكي،مقتل الحسين(ع)، نجف، الزهراء، 1367ق،ج ١ ص ١٨٤.
. محمد رشيد رضا، تفسير المنار، بيروت، دارالمعرفة، بيتا، ج12، ص183.
. محمّد بن محمّد بن نعمان مفيد، الارشاد، تهران، علميه اسلاميه، 1377ق، ج 2، ص 118.
. حرّ عاملي، اثبات الهداة، ج 5، احمد جنتي، تهران، دار الكتب الاسلامية، 1357ق، ص 201.
. علي ابن محمد ابن اثير، پيشين، ج 2، ص 558.
. محمد باقر مجلسي، پيشين، ج 45، ص 59.
. علي ابن محمد ابن اثير، پيشين، ج 2، ص 574، محمد باقر مجلسي، پيشين، ج 45، ص 119.
. سيّد عبدالرزاق مقرّم ، مقتل الحسين(ع) أو حديث كربلاء، بيروت، دار الكتاب الاسلامي، 1399ق، ص 385.
. باقر شريف قرشي، حياة الامام حسين، قم، مؤسسة الاسلاميه للبحوث و المعلومات، 1427ق. 2009م،ج 3، ص 299.
. محمد ابن جرير، پيشين، ج 4، ص 353.
. سيد عبد الرزاق مقرم، پيشين، ص 462.
. بوجعفر محمّد بن علي ابن شهر آشوب، مناقب آل ابي طالب، تحقيق يوسف بقاعي، بيروت، دارالاضواء،1412ق، ج 4، ص 60.
. اسد بودا، پیشین.
. علی اکبر دهخدا، لغت نامه دهخدا، ج5، تهران: دانشگاه تهران، 1377، ذیل واژه مدن.
. علی اصغر حلبی، تاریخ تمدن در اسلام، تهران: اساطیر، 1372، ص 18.
پيامها
27 دسامبر 2013, 20:55, توسط حکمت
نوشته اسد بودا برای خوانندگان کابل پرس?:
جنگ برادران ناراضی
نویسنده: اسد بودا
با انتقال مرکز خلافت از کوفه به شام، مردمِ کوفه از در آمدِ اقتصادی آن زمان، که عمدتا اقتصادِغارتی بود، سهم اندکی به دست میآورد. حسین تلاش کرد با استفاده از این نا رضایتی هایِ اقتصادی و ترجمه یِ این نارضایتی به زبانِ ایدئولوژیک، یک قیامِ سراسری را علیه یزید راهاندازی و انتقامِ تاریخیِ بنیهاشم را از امویان بگیرد.
1. جنگِ حسین و یزید، نه جنگِ علیه کفار و جهادِ مقدس، بلکه جنگِ داخلی میانِ دو «بردارِ ناراضی» است که ریشهیِ تاریخی آن به منازعاتِ دورانِ خود محمد بر میگردد. این جنگ را از نظر دینی به هیچوجه نمیتوان در مقولة جهاد طبقه بندی کرد. جهاد برای کسبِ قدرتِ سیاسی، آن هم در منازعه با مسلمانِ دیگر در باورِ اسلامی قابل توجیه نیست. جنگِ حسین و یزید در واقع، درگیریِ خونینِ اعضایِ قبیله بر سر تملکِ انحصاریِ امکاناتِ سیاسی و اقتصادی است، که پیش از کربلا در شدیدترین وجه در مکه میان محمد و ابوسفیان رخ داد. در جنگِ محمد با مکیان، ابوسفیان رهبریِ جنگ را به عهده داشت و شکستِ سختی را بر او که ادعایِ پیامبری داشت وارد کرد و او را از هر جهت تحقیر کرد.
2. هجرت محمد از مکه به مدینه، یکی از سیاسیترین مهاجرت ها در تاریخِ اسلام است. پیامِ محمد برای تاجرانِ شهری مکه نه جاذبه داشت و نه امر تازه بود. به روایتِ برخی از تاریخنگاران، وحدانیت پیش از محمد توسط «حنفاءُ العرب» پایه گ ذاری شده بود. محمد این ایدة پایه گذاری شده را فقط عمومی کرد. این هجرتِ سیاسی سبب گردید که انصارِ مدینه به محمد بپیوندند. محمد از طریقِ کنترلِ مسیر تجاریِ شام، پایه های اقتصادی اشرافِ مکه از جمله ابوسفیان را متزلزل و ضربه یِ اقتصادی بسیار سختی را بر آنها وارد کرد. مسدودشدنِ مسیر تجاریِ شام که در واقع مهمترین منبعِ اقتصادی ابوسفیان بود، زوالِ قدرتِ سیاسی او را در پی داشت، تا جایی که او ناگزیر شد اسلام بیاورد.کفه ی ترازو به نفعِ محمد سنگین شد و تاریخ به نفعِ بنی هاشم رقم خورد. محمد توانست انتقامِ تاریخیاش را از ابوسفیان بگیرد. اکنون، این ابوسفیان بود که توسطِ محمد تحقیر میشد.
3. ابوسفیان، اما پیرِ با تجربه و سیاستمدارِ شهری و کار کشته بود. پذیرشِ اسلام از سوی او، بیش از آنکه جنبه یِ دینی و اعتقادی داشته باشد، جنبهیِ سیاسی داشت. او با اسلام آوردن نه تنها زندگی خود و خانواده و مال و اموالش را از نابودیِ محتوم و مقدر نجات داد، بلکه تناقضاتِ ساختاریِ بس مهمی را پایه گذاری و راهی را در تاریخ باز کرد که در نتیجه ی آن امویها به بزرگترین بازیگرانِ سیاسیِ تاریخِ اسلام بدل گردد. امویها گروهِ نسبتاً تاجر، شهری و نسبت به باورهایِ دینی و اسلامی بیاعتنا بودند. اسلام برای او چیزی بیش از یک فرصتِ سیاسی نبود. با اسلامآوردنِ ابوسفیان، معاویه پسر او و پدرِ یزید، به عنوانِ یکی از کاتبانِ وحی برگزیده شد و در نتیجه امویها علاه بر جایگاهِ سیاسی، از جایگاهِ دینی و معنوی نیز برخوردار شدند.
4. محمد و ابوسفیان رفتند. شکافِ سیاسیِ را که ابوسفیان پایه گذاری کرده بود نه تنها برجای ماند، بلکه هر روز عمیقتر گردید. در دورانِ ابوبکر و عمر، امام علی جایگاهِ سیاسی و حتی معنویِ چندان مهم نداشت. او، بیستـ وـ پنج سالِ آزگار فقط در حاشیه ی قدرت و سیاست زندگی کرد. در طولِ این دوران، منازعاتِ ابوسفیان و محمد و صلح و جنگِ آنها، از طریقِ معاویه و علی به صورتِ پنهان دنبال میشد و با درگذشتِ عثمان، خلیفة بسوم، این منازعاتِ سیاسی، آشکار و علنی گردید. مهمترین تصمیم سیاسیِ علی پس از رسیدن به خلافت عزلِ معاویه از حکومتِ شام بود. با آنکه معاویه، مشروط بر آنکه والیِ شام باشد، میخواست به علی بیعت کند، امام علی به هاشمی بودنِ خود و اینکه دامادِ محمد است فخر فروشی میکرد و تصمیم قطعی داشت که معاویه را بهکلی از قدرتِ سیاسی بر کنار سازد.
5. ویژگیِ اصلیِ دورانِ خلافت عثمان، جنگِ قدرت بر سرِ موروثی سازیِ خلافت است. نزاع محمد و ابوسفیان آشکارا به یک دعوای سیاسی میانِ جانشینانِ آنها بدل گردید. میراثی سازی خلافت در زمان عثمان، چیزی نبود جز همانِ جنگِ قدیمی میانِ بنی هاشم و بنیامیه بر سر قدرت. از نظر تاریخی، عثمان را به معنایِ واقعی کلمه میتوان پایه گذار حکومتِ اموی دانست. او در عینِحالی که خود از طایفه ی بنیامیه و در هجرت از مکه به مدینه از همراهانِ محمد بود، معاویه را به عنوانِ حاکم شام، همان شهری انتخاب کرد که قطعِ روابطِ تجاری با آن زوال قدرتِ ابوسفیان را در پی داشت. معاویه در دورانِ حاکمیتش در شام، پایه های سیاسی و اقتصادی قدرتش را استحکام بخشید و علاوه بر انبار و خزائنِ اقتصادی، گروهِ نظامی حرفه ای و قدرتمندی را تربیت کرد که در شرایط اضطرار میتوانستند تاریخ را به نفعِ معاویه رقم زنند. در قیاس با علی که در طولِ خلافتش که فقط درگیرِ جنگِ داخلی بود، معاویه سیاستمدارِ بسیار بردبار بود، با روم شرقی جنگید و شام را فتح کرد.
6. دورانِ خلافتِ علی، دورانِ آشوب، خلاء قدرتِ سیاسی و بیثباتی و جنگِ داخلی است. به لحاظ تاریخی، امامعلی را میتوان پایه گذارِ جنگِ داخلی دانست. تلاشِ امامعلیِ برای درونیسازیِ کفار از نظر سیاسی معنادار است و صورت بندی دوست و دشمن در این دوران، از بنیان تغییر میکند. جنگِ صفین علاوه بر آنکه فعال شدن شکافِ قبیله ی و نژادی در اسلامِ نوپای آن روزگار است، تلاش علی برای ارائه ی یک تعریفِ درونی از کفار نیز هست و به یک معنا بغاوت در برابرِ خلیفه را از نظر تاریخی میتوان تا این دوران دنبال کرد.
7. تلاشِ علی برای درونی سازیِ کفار، از آنجا که با منافعِ سیاسیِ و اقتصادیِ قبایلِ عرب همخوانی نداشت، ناکام ماند. جنگ با خوارج و از همه مهمتر جنگِ جمل به دلیلِ قرارگرفتنِ علی در برابر عایشه، همسرِ محبوبِ پیامبر، علاوه بر تضعیفِ جایگاهِ سیاسی، موقعیتِ معنویِ او را مسئله دار و با پرسش مواجه کرد. او در جنگِ داخلی با خوارج تقریبا حدود 4095 نفر از مسلمانان را از دمِ تیغ گذراند. این قهرمانگری در درونِ اسلام و کشتنِ کسانی چون طلحه و زبیر که در واقع از یارانِ محمد بود، جایگاهِ سیاسی علی و به تبعِ موقعیتِ سیاسیِ قبیله ی هاشمی را بیش از پیش متزلزل ساخت. معاویه از این موقعیتِ سیاسی درست و هشیارانه استفاده کرد و عملاً جنگ و دعوا بر سر خلافت را با علی آغاز کرد.
8. پس از قتل علی توسط ابن ملجم که يكي از بقیة السیفِ علی در جنگ با خوارج بود، وضعیت سیاسی به نفعِ امویها رقم خورد. بذرِ اسلامِ مصلحتی و سیاسیِ ابوسفیان در اینجا به بار نشست و سرانجام با شکست دادنِ حسنبن علی، معاویه به مقام خلافت دست یافت و مرکز خلافت از کوفه که به شام، شهری که با شمشیر او فتح شده بود و از نظر اقتصادی بازار ابوسفیان بود، منتقل کرد. با اینحال، برخلافِ علی که خواهان حذفِ معاویه از قدرت بود و با واگذاریِ خلافت به فرزندش حسن خلافتِ میراثی را پایه گذاری کرد و حکومت را حقِ انحصاریِ بنی هاشم اعلام کرد، معاویه با هشیاری و خونسردی، حسن، فززند بزرگِ علی را به عنوان ولی عهد خود برگزید.
9. منابع تاریخی از حسن، به عنوانِ ولی عهد صبور و بردبار و صلح دوست یاد کرده اند. او در طولِ ولایت عهدی خود آرام زندگی کرد. مخالفِ جنگ و خشونت بود و به ولایت عهدی قانع. در احادیث از خوشمشربی و خوش گذرانی های او فروان یاد شده است. شیخ کلینی، یکی از علمای بزرگِ شیعی، از ازدواج موقتِ امامحسن با دوهزار زن، با افتخار یاد میکند. برخی متون حديثي و فقهي ديگر نيز اين ادعا را تصديق کرده اند. این روابط گسترده با زنان سر انجام همسر او را عقده ای کرد و سبب گردید که با نوشاندنِ جامِ زهر به زندگی امامحسن پایان دهد. بدینترتیب، حسن به رویای خود که همانا خلافت بود، نرسید. پس از مرگ معاویه یزید کنترل قدرت را در اختیار گرفت و راهِ پدر را ادامه داد.
10.انتقال مرکز خلافت از کوفه به شام در زمانِ معاویه، باعث رونق اقتصادی در شام و رکود اقتصادی در کوفه گردید. مردم کوفه از در آمد اقتصادیِ آن زمان، که عمدتا اقتصادِغارتی بود، سهم اندکی به دست میآورد. حسین تلاش کرد با استفاده از این نا رضایتیهایِ اقتصادی و ترجمهیِ این نارضایتی به زبانِ ایدئولوژیک، یک قیامِ سراسری را علیه یزید راه اندازی و انتقامِ تاریخیِ بنیهاشم را از امویان بگیرد. اما پیش از یزید، معاویه یک گروه از مشاوران و نظامیان حرفه ای را تنظیم کرده بود که در برابر حوادثِ سیاسی هشیار و قدرتمند عمل میکرد. این گروه حرفه ای تلاش های سیاسی حسین را خنثا کرد. یزید بیآنکه حتی خود در مصافِ حسین قرار گیرد، در یک جنگِ نابرابر حسین و همرا هانش را در کربلا از پای در آورد، اهل بیتش را به شام برد و در آنجا با احترام نگه داری و سرانجام به مدینه برگرداند.
11. اگر دور از افسانه سراییها اهل تشیع با معیار تاریخی در بابِ گذشته داوری کنیم، جنگِ حسین و یزید، نه یک جنگِ دینی و مذهبی، بلکه بازتاب کینه های قبیله ای است که تبارِ آن دستِ کم به منازعاتِ پیامبر و ابوسفیان بر میگردد. از زمان پیامبر تا جنگِ کربلا، هرکردام از بنی هاشم و بنیامیه، برای میراثی سازی قدرتِ سیاسی سرسختانه کوشیدند. اسطوره رهاییبخشی در باب حسین و تقدیسِ این منازعاتِ میان قبیله، حتی بر اساسِ باورهای اسلامی هم قابل توجیه نیست. امویها خطِ سیاسیِ سکولار و دنیاگرویِ در تاریخ اسلاماند. براساسِ منابعِ تاریخی، معاویه فرد سکولار بود، به اعتقاد دیگران احترام میگذاشت و در همان زمان میگفت که هرکسی اعتقاد و باور خود را دارد، علی، اما، به عنوان یک برادر ناراضی زندگی کرد و برای براندازیِ رقیبانِ اموی اش تا آخرین نفس تلاش کرد.
12. اگر از منظرِ تاریخی به حادثة کربلا بنگریم، جنگِ یزید و حسین، نه یک جنگِ مقدس و رهایی بخش، بلکه جنگ برادارانِ ناراضی بر تقسیم قدرت است. امامحسین ادعای صرفا خونی و نژادی داشت و صرفاً به دلیل انستاب به فاطمه، نه شایستگی های سیاسی و مدیریتی، خلافت را حق خود و فرزندانش میدانست. مقدسسازیِ محرم، درکِ نزاع میان براداران ناراضی غیر قابل فهم میکند. لعن و نفرین امویها نه تنها گرهی از کار فروبسته نمیگشاید، بلکه چشمِ ما را نسبت به وقایعِ تاریخی کور میکند. ما باید با دیدِ انتقادی به این موضوع بنگریم و قبول کنیم. معاویه بیشتر از علی به تکثر اعتقادی و مروت و بردباری باور داشت. از نظر تاریخی، دورانِ خلافتِ علی، دورانِ جنگِ د اخلی و درونی سازی کفار است و دروانِ خلافت معاویه دورانِ فتوحاتِ خارجی و رونق تجارت و آبا دسازی شهرهاست. هرچند تمدنِ اسلام از اساس یک تمدنِ غارتی است، اما به هرحال، اگر تمدنِ اسلامی به عنوانِ یکی از مهمترین تمدنهای بشری به رسمیت بشناسیم، امویها پایه گذار اصلی تمدنِ اسلامی است و برای توسعه و شکوفایِ آن تلاشهای درخشانی انجام دادند.
27 دسامبر 2013, 23:24, توسط پرویز "بهمن"
بنده نيز نوشته جناب قربانعلي هادي را خيلي عقلاني وعاري از هرگونه حسادت وخود خواهي يافتم، اين آقاي بودا هركي باشد فرد خيلي عقده ايي وكينه توز در برابر روشهاي مذهبي معلوم ميشوند، با تمام خزعليات عقده مندانه وكينه توزنهء شان راجع به حضرت امام حسين ع هيچ منبع ومصدر روايات خودرا هم معرفي نميكند، تو گفتي كه خودش در آن روزگار حيات داشته است، از خزعليات ديگر آقاي بودا اينست كه عربهاي مكه قبل ازپيامبر موحد بودند، اين ادعاي تو خالي بيش نيست، زيرا اولا ايشان خيلي آسان وسرسري از موجوديت جندين بت مشهور در أطراف كعبه يا خبر ندارد ويا اينكه خودش را به ديوانگي ميزند، بتهاي بزرگي مانند: لات ومنات وعزي وغيره مگر نماد يكتاپرستي اعراب آنزمان بودند؟
واقعا عقده وتعصب كور چشم إنسان را كور ميكند واز قضاوت آزاد باز ميدارد.
باهمه حال ؛ قيام حضرت امام حسين در برابر يزيد قيام برحق بود، شهادت امام حسين نه تنها با معيارهاي اسلامي كاملا وفق دارد بلكه از نظر إنساني نيز ظلم وجفاي كه بر خاندان أهل بيت پيامبر رفته است سخت فجيع وقابل نكوهش ميباشد.
اما اينكه بعضي ها در روز عاشورا بعضي اعمال افراطي را انجام ميدهند، مانند زنجيرزني وقمه زني وسياه پوش ساختن هاي شهر وديار، چنين اعمال بعد از ظهور صفويه در بعض كشورها منجمله ايران كه زادگاه سلطنت صفويه است رواج ياقته كه حالا به يك سنت تبديل گرديده است، نقد اينگونه اعمال بايد با معيارهاي عاشورايي صورت بگيرد نه با ديد سيكولاريستي
به اين معنا كه پيام عاشورا براي كافهء بشريت مظلوم وستمديده اين است كه در مقابل ظالم بايستيد نوحه سرايي وبه سر وصورت زدن از نظر من پيام عاشورا نيست، بلكه عاشورا قيام حق در برابر باطل است، قيام مظلوم در برابر ظالم است، هر ظالمي كه مانند معاويه قدرت را غصب ميكند وبدون هيچ معيار وضابطه ايي، پسر نا أهل و فاسق و فاجر خودرا بر مردم حاكم ميسازد جز توسل جستن براه حسين ديگر راهي باقي نمي ماند
28 دسامبر 2013, 04:06, توسط باران
حاج آقا ، قربان علی جان !
شما و آغای بودا هر دو دین باور هستید ، با این تفاوت که جناب بودا روشن ضمیر هستند ، لیکن بالا خانه ی جناب عالی برق گم کرده و چراغهایش خاموش است . به شیوه ی ملانقطی ها خوب صغرا و کبرا بافته و با استعمال واژه های انگریزی خودت را در کلاس سنگین وزن ها قالب زده ای .
پرسشم از تو این است که :
در کجای قرآن از « امام » نام برده شده است ؟
این ابوبکر و عمر و عثمان و علی تا آن طفل پنج ساله نشسته در ته چاه ، چه تاج افتخاری به سری عالم بشریت زده اند که شما ها آنان را خداگونه توصیف می کنی ؟
این « علیاً ولی الله » در کجای قرآن آمده است ؟ مگر خداوند « ولی » دارد ؟
به باور من شمایان همه « آدم پرستان » هستی ، تا « خدا پرست » . جنگ و نزاع یک خانوادۀ عرب « قریش » بر سری قدرت را به من و تو چه غرض ؟ ماما و خواهر زاده بر سری خلافت با هم جنگیدند ، ماما « شمر » خواهر زاده اش « عباس » را با برادرش حسین و همراهانش کشت ، خلاص شد و رفت . هزار و چهار صد سال است که آه و افسوس شما تمامی ندارد .
این چند جمله را در تاریخ بخوان لطفاً :
« ... پس از کشته شدن علی ، مردم به فرزند ارشدش « حسن » بیعت نمودند و او مدت نه ماه خلیفه بود و سپس خلافت را به سه شرط به معاویه واگذار نمود .
یک – تمام موجودی بیت المال مدینه به او تعلق گیرد .
دو – مالیات استراباد فارس به او واگذار شود .
سه – در نماز های جمعه ، لعنت فرستادن به پدرش « علی » موقوف گردد .
معاویه دو شرط اول و دوم را پذیرفت و در مورد سومی گفت : در نماز های که به امامت من « معاویه » ادا می گردد ، موقوف می کنم ، لیکن در نمازهای که من امامت ندارم ، معذورم .
و حضرتش پذیرفت و خلافت را به معاویه واگذار نموده استعفا کرد . و معاویه در سر تا سری عربستان و قلمرو های همجوار، خلیفه ای مسلمان منسوب گردید . پس از معاویه همه مسلمان به یزید پسر معاویه بیعت نمودند که مورد تأیید « حسین » نبود و او دعوای خلافت داشت . از آنجاییکه همه مردمان عربستان به یزید پسر معاویه بیعت نموده بودند ، حضرت حسین پسر عمویش « مسلم بن عقیل » را به کوفه « عراق » فرستاد برای نظرسنجی و اطلاع یافت که سی و پنج هزار مسلمانان کوفه به او آمادۀ بیعت اند . گرچه ابوحنیفه برادر ناتنی اش به او توصیه کرد که بیت الحرمش را با خودش نبرد ، لیکن حسین قبول نکرده و با خوانواده اش از مدینه به عراق سفر نمود و دریافت که به جز عده ای معدودی ، دیگران همه ، فرزند معاویه « یزید » را به خلافت قبول نموده اند و آن حضرت راه بازگشت نداشت .
آورده اند که شمر « مامای حضرت عباس » تا نزدیکی های خیمه آمده ندا داد که « خواهر زداده ! بیعت کن » . و این جمله را سه بار تکرار نمود . عباس از حسین مشوره خواست . حسین قبول ننموده اجازه بازگشت به مدینه خواست که مورد قبول واقع نگردید . اذن رفتن به شام « سوریه » نیز پذیرفته نشد . فقط « بیعت » . و سرانجام دو سه ساعت برخورد مسلحانه و حسین و برادرانش جمعاً 44 نفر کشته شدند و بقیه خانواده اش محترمانه به مدینه انتقال یافت . قصه تمام .
خدانیامرزد « شاه اسماعیل صفوی » را که برای پشتوانه ی دینی دادن به سلطنت اش برای جلب پشتوانه عامه در برابر امپراطوری روم وعثمانی ، خودش را اولاده « موسای کاظم » جا زد و عده ای مهاجران عرب را « سادات » لقب داد و محرم بازی راه انداخت که تا به امروز در بین آدم پرستان منطقه ادامه دارد و همه گدا گشنه های دیروز ، زیرنام شیخ و آخوند ، ازین دکان فربه گشته اند . به قول رسولی :
این قصه همیشه قهرمان داشت ، نداشت ؟
مداح و گدا و روضه خوان داشت ، نداشت ؟
این قدر نگو کرب و بلا آب نداشت
ای شیخ ! برای تو که نان داشت ، نداشت ؟
خداوند گذشته گان شما را بیامرزد .
با محبت .
28 دسامبر 2013, 04:27, توسط باران
یادآوری :
معاویه و علی در زمان حیات شان سخت با هم مخالف بودند و باری یکی مقابل دیگری لشکر نیز کشیدند که بیشمار مسلمان از هر دو جانب کشته گشتند . و این خصومت سبب گردید که علی در زمان خلافت اش در نماز های جمعه که به امامت او ادا می گردید به معاویه لعنت می فرستاد . و این رسم « عمل بالمثل » در زمان خلافت معاویه نسبت به علی نیز عملی می گردید .
نگارنده ازاین « نرمش قهرمانانه » امام حسن به مقابل معاویه ، درعجبم .
28 دسامبر 2013, 06:33, توسط حکمت
بهمن مینویسد: "از خزعليات ديگر آقاي بودا اينست كه عربهاي مكه قبل ازپيامبر موحد بودند، اين ادعاي تو خالي بيش نيست، زيرا اولا ايشان خيلي آسان وسرسري از موجوديت جندين بت مشهور در أطراف كعبه يا خبر ندارد ويا اينكه خودش را به ديوانگي ميزند، بتهاي بزرگي مانند: لات ومنات وعزي وغيره مگر نماد يكتاپرستي اعراب آنزمان بودند؟"
بیجاست، استاد بودا منکر بت پرستی اعراب نشده است، دیدگاه بودا این است: "به روایتِ برخی از تاریخنگاران، وحدانیت پیش از محمد توسط «حنفاءُ العرب» پایه گ ذاری شده بود. محمد این ایدة پایه گذاری شده را فقط عمومی کرد."
دیدگاه اسلام شناسان حوزه علمیه قم در این مورد: "چنانکه گفته شد، کیش غالب عرب بت پرستی بود، معذالک در گوشه و کنار جزیره عربستان علاوه بر اقلیت های مذهبی که بدانها اشاره رفت، حنفائی بوده اند که بر خلاف توده مردم مشرک و بت پرست، از شرک و بت پرستی بر کنار و به خدای یگانه و أحیانا به ثواب و عقاب و قیامت معتقد بودند."
28 دسامبر 2013, 09:28
شعار ها یا سخنان حسین برای توجیهه جنگش با یزید هیچ تفاوتی از سخنان
سیاف، گلبدبن و ملا عمر ندارد.
28 دسامبر 2013, 09:39, توسط باران
آخرین داده های رینجر1 و ریجرز 2 که سی وپنج سال پیش از طرف سازمان « ناسا » راهی کیهان گردید و با سرعتی هژده هزار کیلومتر در ساعت به سمت بستر عظیم ستاره گان راه شیری ، شیرجه رفت و ده ها هزار تصویر به زمین مخابره نمود ، معلوم گردید که این سفیر دست ساخت بشر حدود دوصد و بیست هزار کهکشان را رصد نموده و بقیه ی عالم ، در « بستر تاریکی » از هیدروجن نهفته است . فاصله کهکشان ها با صد ها میلیون سال نوری از هیدروجن و هیلیوم « انرژی » مملو است . تنها در همین کهکشان راه شیری « milky way galaxy » حدود چهار هزار میلیارد خورشید های بزرگ و کوچک قرار دارد که در مدار هر کدام بیشمار سیاره ها در حرکت اند . طبق آخرین گذارش تا کنون ، بیش از یکصد وهفتاد هزار سیاره همانند سیاره زمین ، رصد شده است که موجودات زنده در آن به گمان اغلب وجود دارند . محتوای ستاره های سایر کهکشان ها ، تا هنوز نا معلوم است . تازه آن چه از شمار کهکشان ها به دست آمده ، فقط ( یک چهارم ) عالم هستی در کاینات است . این خورشیید زمین یک ستاره متوسط است ، در قسمت « تخم مرغی » سمت چپ کهکشان ، خورشید های بزرگی هم است ، یک میلیون مرتبه بزرگتر، با هزاران سیاره به دور آنان در چرخش . نظریه ی کیهان شناسان بر این است که همه کاینات مملو از هیدروجن « انرژی » است . به قول پسرم شازده : « خدا انرژی » است پدر . من از مصاحبه ای آن دانشمند افلیج انگلیسی ( ) که بر چوکی « نیوتن » نشسته است ، شنیدم که : کاینات « پراگنده » است در عالم هستی ، پراگنده گی حاکم است . شما آنچه از اجرام می بینید ، فقط به طور تصادفی و از برکت چرخش انرژی به وجود آمده است و این موقتی است . کهکشان ها در یک حرکت تصادفی انرژی ( بر خورد دو ذره ی پوزیترون ) به وجود آمده است . و برای بقایش به « بسیار» انرژی ضرورت دارند . و این انرژی فقط « یک لحظه » به مقیاس زمان کیهانی به مصرف می رسد . سپس این نظم بهم آمده ، می پاشد از هم ، و دوباره ابر های معلق ، ذرات گرد و غبار « سوپر نوا » ها . تا دوباره بهم خوردن دو پوزیترون ...
دیر نشاید ، حتی اتم ها از هم می پاشند .
درین حیص و بیص بزرگ
شیخ هزاره ی آراسته !
من به صورتت گریه می کنم
تو !
از خدا گونه آدم هات ، بپرس
این خدای ، به قول خودش « الرحمان الرحیم » آفریده گار کاینات با میلیون ها کهکشان ، چه اش شده که به یک پیره مرد عرب « ابوسفیان » عموی محمد چنین خشمگین است ؟
( تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ ، مَا أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَ مَاكَسَبَ ، سَيَصْلَى نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ ، وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ ، فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسَدٍ .)
بریده باد دو دست ابی لهب . مال وی و آنچه را به دست آورده دردی را دوا نکند . به زودی وارد آتشی شعله ور شود با زنش که بارکش هیزم است و طنابی تابیده « از لیف خرما » به گردن دارد .
خدایان تو ، همه خشمگین اند ، کربالایی
عجب کربلایی ، تو
و الله بالله
من و میلاد و دخترم زری
دوستت داریم
لا حول ولا
28 دسامبر 2013, 10:25
" بریده باد دو دست ابی لهب . مال وی و آنچه را به دست آورده دردی را دوا نکند . به زودی وارد آتشی شعله ور شود با زنش که بارکش هیزم است و طنابی تابیده « از لیف خرما » به گردن دارد ."
این چه نوع خداست که مانند پیره زنان در گوشه ای بام نشسته و به دشمنان محمد دعای بد میکند؟
زن بیجاره ابی لهب چه گناه کرده که مجبور است با شوهرش نیز به حیث بارکش هیزم به دوزخ برود؟
28 دسامبر 2013, 10:57, توسط پرویز "بهمن"
آقاي حكمت!
اين بوداي شما گروه حنفاء العرب را از كجا بدست آورده ومعناي حنفاء العرب، يعني چي؟ من اولا ازشما سپاس گذار هستم كه متن كامل نوشتهء آقاي بودا را در ذيل اين مقاله آورديد، راستش من اول نوشتهء بودا را خواندم اگر من متن كامل آن نوشته را نميخواندم ، خواندن مقالهء جناب قربانعلي هادي برايم خسته كن تمام ميشد وبه نوشتن پيام هم نمي پرداختم ولي از آنجا يكه اول من مقالهء بودا را خوانده بودم ، بعدا ديدم كه پاسخ جناب هادي هم دربارهء همين مقاله درسايت جمهوري سكوت بوده است ، برايم جالب افتاد كه هر دو نوشته را بار ديگر مطالعه كنم و بعد حكم خودم را در مورد هر دو صادر نمايم كه از نظر بنده جواب آقاي هادي را خيلي منصفانه ومنطقي يافتم واز آقاي بودا را خيلي كينه توزانه وغير جانبدارنه وحتي ظالمانه ، اگر از پرداختن به بي انصافي هاي آشكار و ظالمانه اش درباهءء قيام حسين بگذريم ، در مورد تاريخ عرب، نيز جناب بودا بيسواد تشريف دارند، ايشان خواسته اند هم به ميخ بزند وهم به نعل تا تيوري شكاكيت خودش را در بارهء اسلام رنگ علمي بدهد ونشان دهد كه گويا او يك موضوع خيلي گتگ وپيچيدهء تاريخ اسلام را كه ديگران تا حال آنرا كشف نكرده بودند آنرا حالا بودا كشف كرده است ، خلط ساختن اعراب جاهل با مشركين وأهل كتاب كه بودا از آن بنام حنفاء العرب ياد كرده يك خلط مبحث كاملا غير علمي وغير منطقي است، قرآن دربارهء ابراهيم پيامبر ميفرمايد كه ( ما كان ابراهيم يهوديا ولا نصرانيا ولكن كان حنيفا مسلما وما كان من المشركين) ابراهيم نه يهودي بود ونه هم نصراني ولي او يك حنيف مسلمان بود،
باز در سوره "البينة" لفظ حنفاء اين چنين آمده است:( وما أمروا إلا ليعبدوا لله مخلصين له الدين حنفاء ويقيموالصلوة ويؤتوا الزكوة ) آنها امر نشده بودند مگر اينكه الله را بپرستند و مخلص باشند در دين او، حنفاء باشند، ونماز برپا دارند وزكاة مال شان را ادا نمايند،
حالا معلوم گرديد كه حنفاء العرب جز أهل كتاب وهمان پيروان پيامبران پيشين كه مانند ابراهيم وموسي وعيسي وديگر پيامبران بني اسراييل مانند إسحاق ويعقوب وغيره كسان ديگري نبوده اند
از نظر لغوي نيز در زبان فارسي معناي واژهء " حنيف" مفرد و " حنفاء" جمع ؛ متمايلين بسوي حق ترجمه شده است، آنانيكه بسوي حق ميلان دارند، پس حالا اين آقاي بودا چي چيز جديد را درمورد حنفاء العرب كشف كرده است؟
28 دسامبر 2013, 11:08
اگر میخواهید که در رابطه با اسلام، قرآن، محمد و پیامبران معلومات علمی بیشتر
حاصل کنید، لطفن مقاله های آقای آزاد ل. را در سایت افغانستان آزاد- آزاد افغانستان
بخوانید. خیلی سودمند است.
28 دسامبر 2013, 11:28, توسط باران
تصحیح :
شمارش کهکشان ها ، به واسطه ای پیشرفته ترین تلسکوپ های دست ساخت بشر « راجرزها ، هابل » حدود ( دو صد بیست هزار میلیارد ) کهکشان ، قابل رویت شمارش شده و مابقی کهکشان های عالم ، در سیاهی غلیظ از انبوه هیدروژن ، نا پدید است . به قول پروفیسور « استیون هاوکینگ » نشسته بر مسند ، نیوتن :
آنچه اجسام روشن در چرخش کیهان به نظر می آیند ، فقط تراکم تصادفی انرژی است در یک پهنه کوچک کیهان . سوپر نواها ، ابرهای عظیم ذرات معلق که سبب پیدایش کهکشان بودند و سیاه چاله های با قدرت عظیم چرخش و گرانشی که حتا « نور » توان گریز از گرانش آن نداشت ، فقط در یک چشم بهم زدن زمان نجومی ( چند گوگول ، با توان چند گوگول ) یعنی یک چشم بهم زدن ، انرژی شان به پایان می رسد و درخشنده گی ستاره گان ، خاموش می شوند . حتی ذرات اتوم ها ، ازهم می پاشند .
باطری الکترون تمام می شود ، سه صد هزار کیلومتر در ثانیه که به جایش ، حتی که از خودش هم ، گم می شود . اتم های بهم آمده از هم گسیخته می شوند .
در مورد چه گونه گی ، گرد آوری و پیدایش دوباره ذرات درون اتم های پاشیده ازهم ، در بین استاد پروفیسور برهان الدین ربانی و استاد پروفیسور محمد گل میمنه گی ، وحضرت مجددی ، تا هنوز اختلاف نظر است .
والله اعلم .
28 دسامبر 2013, 12:04, توسط آذین
خواهیش می کنم ، شما « باز شناسی قرآن » داکتر روشنگر،
« تولدی دیگر » ، « پس ازهزار و چهار صد سال » شجاع الدین شفا ، « دو قرن سکوت » عبدالحسین زرین کوب ، و کتاب های « هوشنگ معین زاده » و « خدا آدم را آفرید » یادت نرود .
کتاب دات کام
28 دسامبر 2013, 14:30, توسط پرویز "بهمن"
خدمت آن دوست عزيزيكه سايت آقاي سر انجنيير صاحب معروفي را براي خواندن مقالات شان اينجا آدرس داده اند، عرض أدب واحترام دارم، بعد از تقديم احترامات فائقه بايد خدمت شان عرض كنم كه من مقالات شما را در آن سايت خوانده ام، ولي جز يك رشته عقده گشايي هاي بيمورد وتكرار حرف هاي ديكران چيز جديدي من از قلم شان نخواندم وانصافا إطلاق صفت آزاد به دست اندر كاران آن پورتال جفا وتوهين درحق آزاد أنديشان جهان است، زيرا محترم چا چا صاحب معروفي خودشان بحيث مدير كل آن پورتال هرگز به معناي واقعي كلمه آزاد انديش نيستند ونه به آزادي فكر وعقيده باور دارند، جناب شان، هنوز أسير پندارهاي موهوم افغانيت مي باشند وبا افتخار خودشان را افغان تر از پشاتين ميدانند ، يعني اينكه ايشان مانند طالبان انتحاري، مغز شويي شده اند وتا مغز استخوان استحمار گرديده اند يعني اينكه به خر تبديل گرديده اند، بناء چنين موجودي از نظر من آزاد نيست، بلكه برده است، واز نظر فكر وانديشه غلام وبرده ميباشد پس غلام وبرده چه باشد كه در بارهء موضوعات ما وراء الطبيعه نظر آزاد بدهد؟ به نظر بنده مثال معروفي صاحب ورفقاي تيم نشراتي اش در آن پورتال مشابه همين پرنده گاني است كه در پائين آنرا مي بنيد
28 دسامبر 2013, 19:02
متن پايين را از اين سايت گرفته ام كه: در حيرتم اينكه دهم محرم كه روز شهادت ابوبكر بن علي، عمر بن علي، عثمان بن علي برادران حسين در كنار حسين به شهادت رسيدند ولي چرا از انها در حسينيه ها حتي اسمي به ميان نمي ايد. به خودت حق بده بپرسي چرا؟
سالها حسين شهيد گفتم ولي حالا با مطالعه كه انجام دادم به اين نتيجه رسيدم او مثل پدر و برادرش در قسمت شناخت مردمان يا نظاميان به ظاهر مسلمان كربلا ولي در باطن دشمنان قسم خورده دين اسلام، يك فريب خورده بيش نيست.
29 دسامبر 2013, 02:57, توسط ت
منطقی نوشته شده اما "بودا" کدام هزاره گمراه پیرو مزاری و خلیلی بوده و مثل ان ملای هزاره که بخاطر قبولی در فرانسه نه شعیه و نه سنی را ماند بی خلطه فیر یا خام پورته کرده است.
همچنان باران کدام اوغان وهابی مرتد است نظریات او با نظر و باور اهل سنت و جماعت مطابقت ندارد.
29 دسامبر 2013, 05:49, توسط میلاد
افتاده ام در چاه
اسد بودا نیامده پرسد چگونه افتادم
او به دنبال طناب است
تو ...
در قدسیت چاه
فلسفه می بافی
حاجی
29 دسامبر 2013, 07:04
مقاله های را که من پیشنهاد کردم از چاچا معروفی نیست،
بلکه فردی بنام آزاد ل. نوشته است.
29 دسامبر 2013, 14:22
یکی در روز قبل از عید قربان، زن وفرزند را با خود به کشتار گاه میبرد و بدون مشورت و پذیرفتن حرف های نزدیکان که بعضی ایشان در هنگام وداع به حسین میگویند که با انسان کشته شده، خدا حافظی مینمایند باز چی میخواهید بگویید حتما میخواهید بگویید حسین با انکه از مرگ خود خبر دار بوده به اینکار دست یازیده بل چنین نبوده داشتن مفکوره خبر دار بودن از زمان و مکان مرگ هم از بی خبری ما نسبت به ایات کتاب الهی استا.
بیدار باشید خواب تان نبرد.
30 دسامبر 2013, 13:24, توسط حسین علی
آقای قربانعلی هادی حجت السلام و المسلمین و یا حضرت آیت الله العظمی!
بسیار فلسفه بافی کردی. به این در و آن در خود را زدی تا ثابت کنی که امام حسین که کربلا رفت برای عدالت و تطبیق حکم خدا و اسلام رفت. نقل قول های زیادی از او آوردی تا این را ثابت کنی.
قربانعلی جان! علی و حسن و حسین قربانت بره مگم، توقع داشتی که امام حسین غیر از این دلایل می گفت و خود را برحق نشان نمیداد؟ آیا می گفت که من از قبیلۀ بنی هاشم آن خلافت و سلطنت بنی امیه را قبول ندارم. من برای انتقام پدرم که در صفین با معاویه جنگید و قدرت از دستش رفت، علیه یزید می جنگم. اگر چنین می گفت که رسوای عام و خاص می شد. مگر همین مسلمانها که در طول تاریخ میان خود جنگیدند، کدام طرف جنگ گفته که من بر سر قدرت می جنگم و بر حق نییستم؟ مگر هر طرف در جنگ های شان به قرآن و حدیث استدلال نمی کنند؟ در همین کشور خودمان نگاه کنید که این رهبران جهاد یو اسلامی و تنظیم های شان که شکم های یکدیگر دریدند ، آیا کدام طرف شان خود را ناحق می گفتند. و یا حالا هم طالب آیت می خواند و سیاف و دیگرانی که در این حکومت کرزی اند آیت و حدیث می خوانند که جنگ ما بر حق است.
قربان علی خان!
مگر تو خبر نداری که هنوز جسد پیغمبر دفن نشده بود که عرب ها بر سر غصب قدرت دست و گریبان شدند. سپس جنگ های خونین براه افتاد. همان اصحاب پیغمبر در نبرد جمل، صفین، نهروان یکدیگر خود را کشتند. این پدر حسین با این پدر یزید در صفین چقدر جنگ کردند. علی که خلیفه شد، معاویه را برکنار کرد . اما معاویه در شام ایستاد و با علی جنگید. تو چرا از این سابقه ها و خصومت ها چیزی نگفتی و از تأثیر آن در حادثۀ کربلا؟
قربان علی جان!
تو برای معصومیت امام حسین و دیگر اعضای خانواده او این آیت را دلیل می آوری:اِلَيك عَنّي، أَنا مِنْ بَيْتِ الطَّهارةِ الّذين أنْزلَ اللَّهُ فيهم عَلي نَبيّه: «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا.» خداوند اراده فرموده كه از شما اهل بيت (هر گونه) رجس و پليدى را بزدايد و به طهارت واقعى برساند. اين آيه بنا به روايات رسيده از سنّى و شيعه پيرامون پنج تن از معصومين «رسول خدا(ص)، على (ع) فاطمه(س)، حسن و حسين عليهما السلام» نازل شده است» در کجای این آیت نام حسن و حسین و علی و اولادهای او است؟ اگر این امامت اصل دین است و علی و اولاد هایش با وحی جانشین پیغمبر تعین شدند، چرا این را خدا در قرآن نیاورد؟ مگر خدا کنایه گفته این گپ بزرگ را؟ اگر این امامت را خدا وحی کرد، پس این حسن چرا آنرا به معاویه گذاشت و خلافت او را پذیرفت و علیه خدا قرار گرفت؟
قربان علی خان! تمام چرند و پرند است. نه تنها که با عقل و منطق آدمی سازگاری ندارد، با همین قرآن و حدیث پیغمبر هم جور در نمی آید.
30 دسامبر 2013, 16:01
با اين تحريرهاي بالا خوب آبي باقي نماند براي قربانعلي جان كه رويش را بشويد،
خوش بود گر محك تجربه آيد به ميان
تا سياه روي شود هر كه در او خش باشد
عاقبت انسان پرستي انهم در اين عصر و زمان جز فضيحت و رسوايي چيزي ديگري نمي تواند باشد.
30 دسامبر 2013, 22:19, توسط عبد الکریم تره خیل
من فارغ التحصیل دانشگاه هرات رشته ادبیات هستم، گرچه سر رشته ای از تاریخ ندارم سرگذشت خلیفه ها و جانشینان آن ها را دنبال کردم و مسائل اعتقادی را مطالعه داشتم. دلیل های که قربانعلی هادی در رد گفته های بودا آورده انصافا منطقی و عقل پسند است، خصوصا که به ادبیات تفسیر غربی مقایسه نموده است و از همه مهمتر از مسیر اعتقادات خود بودا پاسخ گفته است. کسانی که منطق بودا را دارد این نقد به آنها بر میخورد. ما که به حضرت حسین مدیونیم سنت پیامبر را او حفظ کرد. درود بر دستان پرتوان نقاد خوب هادی!
30 دسامبر 2013, 23:12, توسط قاسم علی لومانی
به نظر نقد داکتر هادی به نقد بودا، با منطق اسلامی و غیر اسلامی از که از کلمه درون دینی و بیرون دینی استفاده نموده، برای همه خصوصا برای حسین علی که در بالا نقدش را خواندیم بی نهایت تأثیر گذاشته است. زیرا نقد آقای هادی از مشخصات ذیل برخوردار است: ایشان گفته: آقای بودا (و اذناب پاکش از جمله حسین علی و باران)! تو که مسلمان و شیعه هستی، یا خدا و قرآن و پیامبر و امامت را بپذیر که عاشورا از این مفاهیم خالی نیست. یا این که بودا بگوید: خدا و پیامبر و امام عاشورا را همه قبول ندارم، به گفته داکتر هادی می شود عبور از اعتقادات. یا این که تفسیر هرمنوتیکی و چندین قرائت از خدا و پیامبر و امام و عاشورا داری! در این صورت خودت هم این قرائت ها را نمیپذیری چون همین ادعای خودت در دم تیغ چند قرائت قرار گرفته و ذبح می گردد. یا این که بودا و ... دل به دیوانگی زده، بگوید ما به هیچ اصول معتقد نیستیم. حتی من و اذنابم از استدلال کم آوردم در کیسه دیوانگی ما فحش و ناسزا زیاد هست، رو به دیوار می کنیم نثار همه بی خیال همه چیز!!
اما این راه حل جواب نقد داکتر هادی و کسانی که منتظر جواب منطقی هستند نمی باشد.
31 دسامبر 2013, 01:04
ايكاش بجاي نامه عقيل پسر كاكاي حسين ميشد خود او نزد حسين ميتوانست ميرفت تا مگر فريب كه خورده بود را با وضاحت براي حسين ميگفت زيرا روز قبل از شب اعدام عقيل اين پسر كاكا با نيروي دو هزارنفري رفته بود زير قلعه عبيدالله ابن زياد والي كوفه اما در عصر همان روز از ان نيرو يك نفر در كنار عقيل نه ايستاد، همه فرار كردند، عقيل تازه فهميده بود لشكر همراه به ظاهر مسلمان ولي فريب دهنده علي و حسن كه با عقيل زير قلعه ابن زياد امده بودند برنامه جز فريب و اتش زدن جنگ چيزي ديگري نداشتند اين بود كه عقيل گرفتار و اجازه يافت قبل از اعدام نامه به حسين بنويسد، فريب را وقتي حسين فهميد كه ديگر كار از كار گذشته بود چاره نداشت جز التماس بيرون آمدن از جنگ و دادن پيشنهاد اشتراك در جبهات جهاد ولي ديگر دير شده بود جزاي انسان فريب خورده بايد داده ميشد كه چنين شد
31 دسامبر 2013, 01:24
منافقين كوفه علي و حسن و حسين را از رده سياست بيرون رانده مسخره سياسي نمودند حالا بعد از اتش زدن واقعه كربلا ارام نگرفته احاديث جعل كردند فارسي زبانان از اينكه عرب نبودند حرف هاي مزخرف منافقين را حديث پيامبر تصور نموده تا اينكه حتي امروز باب گوجه فرنگي و باب باقلا در كتاب اصول كافي داريم و فكر ميكنيم بيانات از پيامبر اسلام است، به اين ترتيب بود كه مذهب نا مدهب شيعه شكل گرفت و ظهور كرد ....
31 دسامبر 2013, 03:10, توسط عبدالله
واقعا که درین روزها هر روی ناشسته راجع به دین بدون اینکه معلومات درست داشته باشد دست به قلم پردازی میزنند . چون درک مساله کربلا را نمیثتوانند لذا زبان به چرندیات باز میکنند .میپرسد در کجا ی قران راجع به امامت آمده است . خداوند (ج) در قران میفرماید : اطیعوالله و اطیعوالرسول و اولی الامر منکم . حالا این اولی الامر اگر امام نیست کیست . لطف کنید اگر بیدین هستید مربوط به خودتان است اما نمیدانم اجازه اهانت به عقاید دیگران را که به این جنوبان روشنفکر داده است که با دهان ناپاکشان اسم پیامبر و اهل بیت شان را میبرند.
31 دسامبر 2013, 03:55
جان برادر عبدالله اطیعو در کنار الله و در کنار رسول امده نه در کنار اولی الامر، کلمه اولی الامر به بقیه ایه ارتباط میگیرد که شما انرا برای فریب مردم قطع نمودی، این هم چل دیگری هست که ما شیعیان برای فریب شیعیان ساده چنین مینماییم.
31 دسامبر 2013, 14:53, توسط حسین علی
عبدالله خان، تو با ذکر آیه اطیعو الله و اطعو الرسول و اولی الامر منکم، سند احماقت و رسوایی خودت را امضا کردی. اگر تو به این آیت ایمان داری، چرا حسین بن علی در برابر یزید که الی الامر برحال مسلمانان و جانشین معاویه پدرش خلیفه مسلمانان بود بغاوت کرد؟ پس حسن بر خلاف این ایت عمل نموده است. اگر تو دلیل می آوری که امام حسین علیه یزید که ظالم و فاسق بود، قیام کرد و این قیام او مشروع بود و جهاد حساب می شود، بیشتر از همه دروغ می گویی و و هیچگونه استناد شرعی و دینی آورده نمی توانی. به این دلایل:
1- اگر قیام و جهاد علیه یزید مشورع و واجب بود، چرا تمام عالممان مسلمان آن وقت در تمام سرزمین های اسلامی به خصوص در مکه و مدینه این فتوا را علیه یزید به اتفاق آرائ صادر نکردند و سپس خود شان یکجا با حسین دست به قیام نزدند؟
2- یزید مشروعیت الی الامری خود را از پدرش معاویه گرفت. او الی الامر برحق و اسلامی بود. زیرا معاویه خلیفه مسلمین به او بیعت گرفت و او را رسماً جانشین خود تعین کرد. در صورتی مشروعیت الی الامری یزید زیر سوال می رود که مشروعیت خلافت و یا اولی الامری یا هر نام دیگری که به آن میدهید، معاویه نادرست و مورد تردید می بود. اما معاویه خلیفه متفق تمام مسلمانان بود. حسن بن علی خلافت را به او واگذار کرد و در واقع به او بیعت کرد.
3- اگر از باور شیعه به امامت بلافصل علی و فرزندانش هم نگاه کنید و آنگاه بگویید که یزید حق خلافت نداشت و حسن سومین امام و جانشین پیغمبر بر اساس وحی بود، از این سبب قیامش علیه یزید مشورع و واجب بود، نیز نادرست و غلط است. اگر چنین بود ، پس این حسن چرا با معاویه صلح کرد و خلافت او را پذیرفت؟ آیا حسن برخلاف وحی خدا د رمورد جانشینی امامت عمل نکرد؟ اگر عمل نکرد، پس این موضوع جانشینی بلافصل و امامت ، مزخرفاتی بیش نیست.
4- آیا فسق و فساد یزید که ادعا می شود باعث قیام حسین ش دلیل شرعی قیام علیه اولی الاامر برحال شده م یتواند؟ اگر می تواند، پس چرا تمام مسلمانان به خصوص کلان های شان در مکه و مدینه این فیصله و فتوا را صادر نکردند؟
5- عبد الله خان بیعقل، اگر اولی الامر به معنی امام است که تو ادعا داری، اولی الامر در آن وقت ، نه حسین که یزید بود. این ظلم یزید هم اگر دلیل قیام علیه او باشد، پس از کربلا انجام یافت. نه پیش از آن که حسین به آن دلیل دست به قیام بزند.
6- اگر از منظر عاطفی قضیه پگذریم که شیعیان افسانه های بسیار تراژیک ساختند، قیام حسین علیه یزید اولی الامر مسلمانان یک بغاوت نا مشروع بود.
31 دسامبر 2013, 17:54
عبدالله جان تحرير داشتي ( واقعا که درین روزها هر روی ناشسته راجع به دین بدون اینکه معلومات درست داشته باشد دست به قلم پردازی میزنند) خوب اين مسله قيام يا بغاوت حسين بخش از دين نيست كه ما روي دين حرف زده باشيم مگر اينكه بتواني موضوع امامت علي را از قران ثابت نمايي كه ناممكن است محمد خودش امامت (مشروعيت حاكميت) را از نزد مرد و زن مسلمانان گرفت حالا امامت شد مال محمد كه ميتواند بر هر كه بخواهد ببخشد؟ يك لحظه فكر كن چقدر احمق تشريف داري
31 دسامبر 2013, 18:17
اگر انتقال امامت ميراثي ميبود خوب معاويه در قسمت انتقال ان به فرزندش اشتباهي را مرتكب نشده است، به اينصورت از هر طرف گز نماييم گند تشيع صفوي بالا ميگيرد.
31 دسامبر 2013, 23:02, توسط احمد علی فیاض
عبد الله جان تلاش نکن، استدلالهای که در نقد جناب هادی بود هر صاحب منطقی را که متدین به دین اسلام بود قانع می کرد.
اما کسانی فی قلوبهم مرض است و در دل شان زیغ است، هر کاری هم کنید به راه نیک هدایت نمی شود باز می پرسد که گاو چه رنگی باشد باز می پرسد دیگه چه صفت داشته باشد همان داستان بنی اسرائیل و گاوش.
خودته هم ناراحت نکن ازی نفرای خود باخته در طول زیاد بوده. والسلام علی من التبع الهدی- مدرسه علمیه خاتم النبیین- کابل
1 جنوری 2014, 05:23
مشرکین مدرسه علمیه خاتم النبیین بر شماست که شیعیان معتقد به تحریف را که در زیر اسم و کتاب شان تحریر میگردد را از پیکر شیعه بدور دانسته مشرک به حساب بیاورید هرچند اگر چنین هم بکنید باز تقیه نموده اید و این چل دیگر شما شیعیان برای فریب شیعیان ساده است که همه مسلمانان انرا میدانند. اسم و کتاب های مشرکین شیعه عبارت اند از:
مهمترین کتاب که 2000 حدیث مبنی بر تحریف قرآن دارد یعنی کتاب فصل الخطاب محدث نوری است و حتی در مهمترین کتاب شیعیان پس از قرآن یعنی کتاب اصول کافی نوشته جناب کلینی نیز چنین آمده: علی بن الحکم عن هشام بن سالم عن ابی عبدالله علیه السلام قال: ان القرآن الذی جاء به جبرئیل الی محمدصسبعة عشر الف آیة (اصول کافی، ج2، ص634) یعنی امام صادق فرمود: قرآنی که جبرئیل برای پیغمبر اسلام آورد هفده هزار آیه بوده است.[1] و اما سخن علمای دیگر شیعه مبنی بر تحریف قرآن:
اول: فضل بن شاذان نیشابوری متوفای سال (260هـ) در کتابش (الایضاح 112-114) میگوید: باب در بیان آنچه از قرآن از بین رفته است. و او برای اثبات مدعای خود روایاتی از اهل سنت آورده – که با توجیه نادرست آن – کوشیده ناقص بودن قرآن را ثابت کند، و نوری طبرسی تأکید کرده که معتقد به تحریف قرآن است.
دوم: فرات بن ابراهیم کوفی از علمای قرن سوم هجری با سند خودش در تفسیرش روایت کرده که ابو جعفر این آیه را این گونه میخواند: «إن الله اصطفی آدم ونوحا وآل ابراهيم (وآل محمد) على العالمين».
و چند آیه به همین صورت آورده است (1/78).
سوم: عیاشی از علمای قرن سوم در تفسیرش در (1/12، 13، 47، 48).
چهارم: قمی استاد کلینی در تفسیرش در (1/5، 9، 10).
پنجم: کلینی در اصول کافی (1/413) روایات زیادی برای اثبات تحریف قرآن آورده است، از آنجمله: (8، 23، 25، 26، 27).
ششم: ابو القاسم علی بن احمد کوفی متوفای (352 هـ) ابوبکر را متهم کرده که او از ترس آن که کارشان خراب نشود همه قرآن را جمع آوری نکرد. این را در کتاب الاستغاثة من بدع الثلاثة (1/51-53) ذکر کرده است.
هفتم: محمد بن ابراهیم نعمانی در قرن پنجم ناقص بودن قرآن را در کتاب الغيبة ذکر کرده است.
هشتم: ابو عبدالله محمد بن نعمان، ملقب به مفید متوفای سال (413 هـ) در کتابش أوائل المقالات میگوید: (میگویم: روایات و اخبار بسیار زیادی از امامان هدایت از فرزندان پیامبر اکرم ص آمده که شاهد و گواهی است بر اختلافاتی که در قرآن است، و بر آنچه برخی از ظالمان از جمله حذف کردن و بریدن برخی آیات در آن انجام داده اند....).
نهم: ابو منصور احمد بن علی بن ابی طالب طبرسی از علمای قرن ششم در کتابش (الاحتجاج 1/240-245-249) ادعا کرده که قرآن کم شده است.
دهم: ابو الحسن علی بن عیسی اربلی (متوفای 692 هـ) در کتابش (كشف الغمة في معرفة الأئمة 1/ 319).
یازدهم: فیض کاشانی (متوفای 1091) در تفسیرش (الصافی) در اول تفسیر میگوید: (اما اینکه در قرآن با چیزهایی برخورد میکنی که درست به نظر نمیآیند، (پس از آوردن سوره/نساء: 3 بدینصورت نوشته. رفتار عادلانه با یتیمان تشابهی با ازدواج با زنان ندارد، و بلکه منافقان مطالبی را از وسط حذف کردهاند و بیش از یک سوم قرآن را کم کردهاند).
و این گونه کاشانی به دروغ بستن بر خدا ادامه میدهد. (ورقه 17-18).
دوازدهم: محمد بن حسن حر عاملی (متوفای 1104 هـ) در کتابش (وسائل الشيعة 18/145).
سیزدهم: محمد باقر مجلسی (متوفای 111 هـ)، کتابش (بحار الانوار) را پر از روایاتی کرده که تأکید می کنند قرآن ناقص است. همچنین روایات زیادی در کتابش مرآة العقول 12/525 آورده که قرآن ناقص است.
چهاردهم: نعمة الله موسوی جزائری (متوفاي 1112 هـ) در کتابش (الأنوار النعمانية 2/360-364).
پانزدهم: یوسف بن احمد بحرانی (متوفای 1186 در کتابش (الدرر النجفية 294-296).
شانزدهم: در کتاب کلینی (کتاب الحجه) (باب ذکر الصحیفه و الجفر و الجامعه و مصحف فاطمه) (1/239-241) آمده است: از ابی بصیر است که میفرماید: بر ابیعبداللهu وارد شدم، سخن به درازا کشید و در پایان ابوعبدالله گفت: «همانا مصحف فاطمهu نزد ماست، و شما چه میدانید از مصحف فاطمه؟ گفتم یا اباعبدالله مصحف فاطمه چیست؟ فرمود: سه برابر قرآن شماست، به خداوند سوگند حرف واحدی از قرآن شما در آن نیست).
باز در همان کتاب (کتاب الحجه) آمده است (به راستی هیچ کسی جز امامان شیعه قرآن را تماماً جمع ننموده است) (1/228):
جابر الجعفی میگوید: از اباجعفرu شنیدم: «هر کسی که ادعا کند تمام قرآن را بدان منوال که نازل شده جمعآوری نموده، به راستی کذّاب است و هیچ کس جز امام علیu و ائمة پس از ایشان قرآن را به صورت منزلش جمعآوری ننموده است).
و باز روایت میکند (2/633) البته روایتی مکذوب از امام جعفر صادق، که ایشان قرآن حضرت علیu را بیرون آورده و فرمودند: (هنگامی که امام علیu از کتابت قرآن فارغ گشت، آن را بر مردم عرضه نمود، و به مردم گفت: این کتابِ خداوندِ عزّ و جلّ است، من آن را همانطوری که بر پیامبر اعظم نازل شده در دو لوح گرد آوردهام. مردم بدو گفتند: کتابی که نیز در دست ماست مصحف جامع قرآن حکیم است و ما را به مصحف شما نیازی نیست. امام گفت: به خدا سوگند پس از امروز دیگر شما آن را نمییابید و تنها بر من بود که شما را از آن آگاه نمایم که شاید آن را بخوانید!!!)
کلینی روایات دیگری نیز مبنی بر تحریف قرآن دارد، نگاه کنید به کتاب الحجه: (1/412، 414، 416، 417، 422، 424، 425)
هفدهم: قمی در مقدمة تفسیر خویش (1/5) (نجف 1386 ه( میگوید: «قرآن دارای آیات ناسخ و منسوخ است، قسمتی از آن آیات محکمه و قسمتی هم متشابهه میباشد و در قرآن نیز آیاتی وجود دارد خلاف آنچه که خداوند نازل فرموده است!!! و در مقدمة کتابش (1/10) میگوید: «آنچه که خلاف قول خداوند متعال است این آیه است: (كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ المُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللهِ) آل عمران:110 ابوعبدالله به قاری این آیه گفتند: آیا خیر امت اقدام به کشتن امیرالمؤمنین و حسینبن علی میکند؟ به ابوعبدالله گفته شد، پس چگونه نازل شده است، ابن رسولاللهص ؟ فرمود: اینطور نازل شده، (كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ) و باز فرمود: «اما آنچه که از قرآن برداشته شده این است: لکن اللهَ یشهدُ بما انزل الیکَ فی علّی ترجمه: (و خداوند گواه است بر آنچه به تو نازل شده ای پیامبر در مورد علی) و باز خداوند میفرماید: یا ایها الرسول بلّغ ما أنزل الیک من ربّک فی علی ترجمه: (ای پیامبر آنچه در مورد علی بر تو نازل گشته ابلاغ نمایید).
برای اطلاع بیشتر در این رابطه رجوع کنید به تفسیر قمی در این مواضع (1/84، 211، 360، 389) (2/117، 125). و حتی در آیهالکرسی نیز به اثبات تحریف میپردازد.
هجدهم: در تفسیر الصافی، کاشانی[2] در مقدمة ششم تفسیرش (ص 10) (تهران) از مفسّر بزرگی نقل میکند که او نیز یکی از مشایخین بزرگ و مفسّر به نام شیعه است و میگوید: «در تفسیر خویش از ابیجعفر ذکر میکند که: اگر در قرآن مطالب زائد و نقصان روی نمیداد صاحب حجّت بر ما مخفی نمیگشت، و اگر قائم بپاخیزد قرآن او را تصدیق مینماید. و همچنین در مقدمة کتابش (ص 11) از تفسیر عیّاشی و او نیز از ابیعبداللهu روایت میکند که: «اگر قرآن بدان شیوه که نازل شده قرائت میشد دو اسم را در آن مییافتیم». و در همان مقدمه باز میگوید (ص 14): «مجموع آنچه که از اخبار و روایات منقوله از طریق اهل بیت به ما رسیده این نکته را میرساند که؛ به راستی قرآنی که در میان ماست کامل و تمام نیست، همانطوری که بر محمدص نازل گشته. بلکه برخی از مطالب آن خلاف آنچه هست که نازل شده، و برخی نیز تغییر و تحریف یافته، و مطالب زیادی نیز در میان آن حذف شده است. از آن جمله اسم علی در بسیاری جاها و لفظ آل محمد در بیشتر از یک بار، و همچنین اسامی منافقین در جاهایی خاص، و چیزهای دیگر، و این قرآن به آن ترتیبی نیست که خدا و رسول از آن خشنود هستند». و باز در (ص 14) میگوید: و اما اعتقاد بزرگان ما رحمهم الله در این باره: ظاهر آنچه که از امام محمدبن یعقوب کلینی (ثقهالاسلام) طاب ثراه برمیآید آن است که وی معتقد به تحریف و نقصان در قرآن کریم است. و در این باره روایاتی را در کتاب (کافی) میآورد و نیز ملامحسن نه اینکه هیچگونه نقد و اعتراضی در نوشته کلینی ندارد بلکه در اول تفسیرش کلینی را فردی موثق و مطمئن در روایات منقول دانسته است.
نوزدهم: نوری طبرسی در مقدمه کتاب (فصل الخطاب) اسم چهل نفر از کسانی که گفتهاند قرآن ناقص است و تحریف شده است را نام برده است، و او از علمای گذشته هیچ کسی را استثناء نکرد به جز چهار نفر (ص 51)
1 جنوری 2014, 05:31
اگر مشرکین مدرسه علمیه خاتم النبیین علمای شیعیه خود را از پیکر شیعه به دور اعلام بدارند، دیگر نمی توانند ادعای شیعه صفوی بودن را نمایند. به این حساب مجبورند سنی شوند.