صفحه نخست > دیدگاه > تفکر بدخشی رهگشای بن بست های سیاسی در کشور

تفکر بدخشی رهگشای بن بست های سیاسی در کشور

بهمن تکوین
جمعه 1 نوامبر 2013

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

"همه کس را توان و بینش یافتن راهی به بیرون از حصار شب نیست. کوتاه پروازان از درازای شب به ستوه می آیند و در نیمه راه آشیان می گزینند. عبور از تاریکی به ویژه آنگاه که بار سنگین رسالت بر دوش باشد؛ خواستار بال دور پرواز و دیده گان نهان بین وگوشهای پنهان شنو است که او داشت."
استاد واصف باختری

پیشگفتار:
تاریخ مبارزات روشنفکری که همپای ستم و استبداد قومی، طبقاتی و قبیله ای شکل گرفته است از تولد مشروطه اول، الی مبارزات مردم علیه امپریالیزم انگلیس، روس و دستنشاندگان آنان گواه بر آن است که افت و خیز های این جنبش ها، تفکرات ملی را چنان سترگ و استوار چون کوه پایه های هندوکش و بابا پدید آورد که روایت آن برای نسل هایی از مبارزان راه صلح، آزادی و دموکراسی نوید بخش و پیام آور پیروزی حق بر باطل است. افکار، اعمال و ایدئولوژی هایی از قماش شرق و غرب همه وارد این لابراتوار بنام افغانستان گردیده و با دل خونین شکست خود را تجربه کردند زیرا نخستین مشخصه همهء آنها فقط تقلید، دنباله روی و دوری جستن از پندارها و آرزوهای توده های فقیر و بی بضاعت کشور بوده است. هیچکدام درک درست از واقعیت های اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی کشور نداشته و بدون برنامه های حساب شده و دقیق فقط با شور و هیجان در عرصه سیاسی پا گذارده اند، خواه با نیت خوب و یا بد، دست به آشوب گری و فتنه زدند، بدون آنکه کوچکترین ارزیابی ای از اثرات فعالیت های شان در کوتاه مدت و یا دراز مدت بر زندگی مردم داشته باشند. آنان نه درونمایه های سیاسی _ ایدئولوژیک داخل کشور را درنظر داشتند و نه چشم بینایی به جریانات و فضای حاکم بر منطقه و جهان داشته اند؛ فلهذا هرگاهی طعم تلخ توطئه و ضربات پیهم را از دشمنان داخلی و خارجی چشیده اند، بدون آنکه کوچکترین پیشبینی ای برای دفاع در برابر همچون تهدیدهای داخلی، منطقه ای و فرا منطقه ای داشته باشند.

و اما محمد طاهر بدخشی که به قول یکی از دوستانش "استثنایی" در تاریخ مبارزات روشنفکری کشور بود؛ نظر متفاوتی نسبت به تمام جریانات سیاسی در داخل و خارج کشور داشت و با درک عمیق از مولفه های دینی و اجتماعی، فرهنگ سیاسی ای را بنیاد نهاد که اگر درست تفسیر و تعقیب میشد، امروز دچار اینهمه آشفته گی و سردرگمی نمیشدیم و هرگز کار به اینهمه تباهی، دربدری و همدیگر کشی نمی کشید. بدخشی در نامه ای به فرزندانش مینویسد: "زندگی پدرت مصادف به یک دوره بحران ها وانقلابهای اجتماعی جامعه ووطن مان بود. خوب، او هم نقشی به عهده داشت. اینکه چگونه بازی کرد، تاریخ وحقیقت قضاوت می کند... همه میتوانید سربلند افتخار کنید. اینکه دشمنان طبقاتی و ملی کشورموقتأ چه خواهند گفت یا سکوت می کنند مهم نیست."[1]

او درست از میان بحرانها و انقلابهای اجتماعی بعد از استبداد نادرخانی، و دوران دهه دموکراسی سر بدر کرد و با اندیشمندان نستوه کشور چون میر غلام محمد غبار، میر محمد صدیق فرهنگ و دهها فرهنگی، روشنگر و انقلابی دیگر علم رهبری برای برون رفت از بحران های اجتماعی و سیاسی را بلند نمود و الحق که نقشی قهرمان گونه اش حماسه ها آفرید. آری به یقین میتوان گفت که تاریخ به وجودش مباهات میکند. و اما اینکه "دشمنان طبقاتی و ملی کشور" درست در زمان حیاتش و بعد از آن از هیچ توطئه، دسیسه و پروپاگند منفی در برابرش دریغ نکردند و همانند فرزندان مبارز و نستوه دیگر این ملت چون مجید کلکانی، مولانا باعث، قیوم رهبر، احمد شاه مسعود و دیگران خونش را به زمین ریختند تا داعیه مبارزه برای عدالت، برابری و ملی گرایی را برای همیشه خاموش سازند.

دشمن هنوز هم در کمین است و با استفاده از فرصت ها و نقشه های شوم در داخل و خارج کشور با انرژی تمام میکشود تا شخصیت های ملی و دموکراتیک را سر به نیست نموده و برایشان مجال نفس کشیدن ندهد و بدینوسیله برنامه های نکبتبار امپریالیزم و ارتجاع را در کشور ما عملی سازند. اتحاد و همبستگی نیروهای ملی و دموکراتیک دیگر نیازیست که تمام جریانات اعم از چپ و راست را وا میدارد که با حفظ اختلافات سیاسی و ایدئولوژیک در یک جبهه واحد جهت نجات کشور گردهم آیند و در این راستا تاریخ ثابت کرده است که تنها رفتن و یکه تاز شدن حکم خود کشی را دارد چنانچه بدخشی مینویسد: «در کوره راه زنده گی با مشعل مغشوش جهان بینی های سطحی، یکه وتنها رفتن خود را بدام تزویر رهزنان « عقل و دانش» انداختن است که حکم خود کشی را دارد.»[2]

بدخشی رهبرومتفکر حماسه آفرین، روشنفکراندیشه ورز و مولف واقعی نظریه ی ملیگرایی وسیع البنیاد است. ازهمان باوراست که بدخشی امروزنیزغیر ازسازمانها وگروههای نسبت یافته به او( سازا وسفزا ) هزاران مرید ومقلد دارد. بقول زنده یاد خالد ترجمان یکی ازمردم شناسان دهه ی ششم سده ی کنونی ونسل دوران ما که میگفت: " ماهنوزبدخشی اندیشه پردازرا کشف نکرده ایم. فهم شفاف اندیشه های بدخشی به دلیل انحماک ما به دگمهای تقلیدی واندیشه های عاریتی - انقلابی میسرنشده اند. و این زیبای تفکر سیاسی و فرهنگی اوست که نسل های مبارز و نستوه را به هم پیوند میزند و راه درست مبارزه را برایشان مینمایاند.

و بالاخره بدخشی به همهء فرزندانش پیام میدهد: "... از طفیلی گری وظلم دوری کنید وبه هر چیز نظر به استعداد تان دست بزنید... تاریخ بشری این نظریه ها را تأیید میکند تمام این انقلابات...این همه سکندر ها وچنگیز ها و ناپلیون ها همه حرکات کیفی بودند که کسی ظهور آن ها را پیش بینی نمی کرد این همه بزرگان پیش خود چندان بزرگ نبودند در حقیقت گردانندگان تاریخ مردم عصر آن ها بود نه خود آنها." او میخواهد تأکید نماید که شما استعداد آنرا دارید تا تاریخ کشور تان را رقم زنید و چونان انقلابیون و فعالین سیاسی در سراسر جریان تاریخ جنبش ها را به پا نموده و جهان تان را دگرگون سازید. او هشدار میدهد که در این کارزار مبارزه و تحول باید هشیار بود و دوست را از دشمن تفکیک نمود:

"ای بسا ابلس آدم رو که هست
پس به هر دستی نباید داد دست

زیرا در زیر نقاب های ملی چهره های غیر ملی وجود دارد که آدم های کم تجربه وبسیار علاقمند به کشور را بازی می دهد. ما جریان و حرکت را می ستایم ... که کاملأ ملی وتودۀ باشد از دست این طبقه بدست آن طبقه دیگر رفتن می تواند به نفع مردم نباشد."[3]

1. زیربنای اندیشه و تئوری سیاسی بدخشی:

استثنای که در زیربنای تفکر و فلسفه محمد طاهر بدخشی میتوان دید آنرا در قطار رهروان مکاتب کلاسیک عرفان و فلسفه چون مولانا جلال الدین محمد بلخی و گاهی خیام و گاهی هم منصور حلاج قرار میدهد. کسب معلومات فلسفی از راه مطالعه کتب چاپ ایران ومطالعه ء ادب کلاسیک فارسی بوِیژه : مطالعه مثنوی مولانا ی بلخی، اشعار بیدل، کلیات سعدی خواجه حافظ شیرازی شاهنامه ء فردوسی همه وهمه در تکامل ورشد شخصیت چندین بعدی بدخشی نقش فعال وخلاق داشته است. بدخشی ازهمان کودکی، نوجوانی، جوانی ونیمه سالی در جست وجوی حقیقت منزل میزد ازشکست وقربانی نمی هراسید شجاعانه گام می نهاد و راههای نیل به حقیقت را تجربه میکرد، درجوانی شوق نویسنده گی پیداکرد و یکرشته مقالات ادبی تاریخی واجتماعی نوشت دانشمند توانا از کشورهمسایه تاجکستان، دکتر کامل « بیکزاد» تحت عنوان«شخصیت فلسفی محمد طاهر بدخشی» چنین نگاشته است:« به منظور شناسایی محمد طاهر بدخشی و تفکر فلسفی او لازم میدانم تا مطالب ذیل را به صورت فشرده بیان نمایم، تا مقدمه ای باشند بر ادامۀ تحقیقات مفصل و همه جانبه در آینده. این گزارش از نکات زیرین عبارت اند:
یکم: استاد محمد طاهر بدخشی (1978-1934)ازنگاه کلی یک فیلسوف تمام عیار معاصر افغانستان بود.
دوم: جنبه های علمی، فرهنگی،سیاسی، عرفانی حزبی و غیره تابع شخصیت او بودند.
سوم: پشتوانه فلسفی او را در جوانی میراث عرفانی متفکران اسلام، فلسفه مشاء و فیلسوفان معاصر شرق و غرب تشکیل میداد.

چهارم: اسلام به نظر استاد بدخشی« جزیی از فرهنگ مردم افغانستان بود» او به پیروان خود توصیه کرد که« عناصر مثبت و زندۀ اسلام را بیاموزید و در زندگی عملی خود استفاده نمایید.» او مناسبات شخصیت های پیشآهنگ ترک، ایرانی و هندی را نسبت به اسلام برخورد دگماتیستی و کتابی (غیرعملی) حساب نموده است. آنها اصلأ از رابطه تنگاتنگ با اسلام و تمدن اسلام حذر میکردند در صورتیکه بدخشی طرفدار آموزش عمیق و همه جانبه فرهنگ اسلامی بود.
پنچم: بدخشی در اظهارات رسمی خود درسال 1350 (1972) از جانب سازمان انقلابی زحتمکشان افغانستان، خود و پیروان خود را انقلابی وطن پرست و دارای جهان بینی علمی نامیده است. ولی نظر او به انقلاب، وطن و جهان بینی نگاه فلسفی بود.

همیشه برای من میگفت که من همیشه با سه کتاب سرو کار دارم: یکی قرآن است، دوم، مثنوی و سوم، شاهنامه.
دیگر از شاخص های شخصیت چند جهتی آن یکی هم تصوف انقلابی بود. و با یک شخصیت تصوفی و انقلابی وقت شاعر زمانه ها غلام سرور دهقان کابلی که از جمله شاعران ضد سلطنت و استعمار بود. از نزدیک مباشرت داشت مقدمه دیوان آن شاعر مبارز را با یک ادبیات زیبا و انقلابی که شایسته دیوان غلام سرور دهقان کابلی بود به رشته تحریر در آورد به اسم مستعار ( ابوذر ویسی ) !"[4]

با در نظرداشت سیر فکری و مطالعه آثار و نبشته های بدخشی به این نتیجه میرسیم که تفاوت اساسی میان او وسایر جریانات همعصر و بعد از وی در طرح یک تفکر و ایدئولوژی ملی است. او با مطالعه دقیق منابع تئوریک چپ و راست، مدرن و کلاسیک اعم از مارکسیزم، لنینیزم، تیوریسن های اسلامی، فلسفه کلاسیک اسلامی و غیر اسلامی، عرفان و دین شناسی، شالوده این اندیشه نوین را که نیاز تیوریک برای یک حرکت انقلابی بود را فراهم ساخت اما دشمنان جان و اندیشهء مردم سر رسیدند و امانش ندادند که این مسیحا نقش سازنده اش را در نجات کشور و مردمش ادامه دهد و طعم شیرین کامیابی را در زندگی تجربه نماید. هرچند بحث پیرامون اندیشه های رهگشای بدخشی کار آسانی نیست اما در این مقال کوشش میشود تا به بررسی مختصر از اندیشه های آن بزرگمرد به اساس بنبست های سیاسی در کشور اشاره نمایم تا در چهارچوب این نبشتار موجز قابل درک باشد.

2. مردمسالاری ملی و تأمین حقوق شهروندان به اساس برابری:

امروز همه به مفاهیم دموکراسی و حقوق بشر آگاهیم که به کرات از جانب رسانه های وابسته و غیر وابسته به منابع مختلف به خورد عوام داده میشود. اما چالش اساسی در مورد درک درست و عمیق از این پدیده است که اکثریت توده ها خود را با آن نا آشنا و نا مأنوس مییابند. باید خاطر نشان ساخت که بعد از کودتای ثور مفاهیم "دموکراتیسم" "سوسیالیزم" "کمونیزم" وغیره دچار سرنوشت مشابه بودند اما ببینیم بدخشی چه نظری برای خودمانی ساختن و مردمی کردن این مفاهیم و ارزشها دارد. او مینویسد: "... ما دمکراسی ملی می خواهیم یعنی چه؟ یعنی برای داخل: شاهی مشروطه، حکومت قانونی ــ مساوات قانونی ــ آزادی بیان، آزادی مطبوعات، حق حیات، حق احترام منزل، حق محاکمه، حق معارف به لسان مادری ــ حق عدالت اجتماعی یعنی حزب ملی یا حکومت دموکرات ملی برعلیه مطلقیت، استبداد، عدم مساوات مبارزه می کند... " این سطرها بیانگر فهم عمیق وی از مقوله "تحلیل مشخص از اوضاع مشخص" است که استادانه آنرا بکار بسته و دربرابر سلطنت مطلقه، شاهی مشروطه را عنوان کرده که بر اساس مولفه های حقوق شهروندان و اعلامیه جهانی حقوق بشر استوار است. با این درک عمیق "دموکراسی ملی" اش را با شاخصه زمان و نیازمندی وقت که همانا مشروطه طلبی بوده است، پیوند میزند.

بدخشی تنها به حقوق سیاسی نظر نداشته بلکه آن را در تبانی با حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در چهارچوب نیازمندی های زمانش چنین بیان میکند":... بنأ تا اصلاحات ارضی نیاید و زمین ها به اساس کوپراتیف که تراکتور ولابرا توار... دارند به دهقانان بی زمین و کم زمین داده نشود، ملکیت های دهقانان متوسط تحت کوپراتیف بوجود نیاید تولید زراعتی زیاد نمی شود و عاید زیاد نمی شود. همچنین امپریالیسم دیگر طاقت فرساست، تجار دلال وعمده با وارد کردن اموال صنعتی غیر؛ مانع انکشاف صنایع ملی شده و صنایع دستی را از بین برده و نمیگذارند تا اقتصاد ما بهتر شود تجارت ملی شود وسرمایه تجاری وسودخوری به فابریکه سازی سوق داده شود. یعنی درین مرحله تاریخی فقط بر علیه فیودالیسم وامپریالیسم باید مبارزه شود این هر دو متحد هم اند. ملت ایران نیم قرن است بر علیه فیودالیسم مجادله می کند اما چون امپریالیسم از فیودالها حمایه می کند کامیاب نشده اند لذا بدون مبارزه با امپریالیسم ــ فیودالیسم از بین نمی رود ــ امپریالیسم قوی وبزرگ است. پس درین مرحله تاریخی برای ایجاد یک حکومت دموکراسی ملی باید کوشید یعنی یک حکومت که متکی بر طبقات گارگر، دهقان، پیشوران، منورین مترقی وسرمایداران ملی باشد وخصوصیات ضد امپریالیستی وضد فیودالی خود را داشته باشد."[5]

در اینجا او ساختار دموکراسی ملی را که در همیاری با طبقات فقیر و تهیدست شکل گرفته و بر علیه استبداد فیودالیته و همیاران امپریالیستی آنان مبارزه نماید، تشریح میکند. او برای رشد اقتصادی و اجتماعی این دموکراسی ملی، رشد بورژوازی ملی و تجار ملی را توصیه مینماید که بدون شک نخستین نظریه پردازی، تیوری سیاسی و اقتصادی ملی در تاریخ کشور است.

امروز خوشبختانه ما شاهد حالیم که تمام نیروهای مقلد، دگماتیست و متصب دیروزی کماکان از لحاظ عملی به حکومت ملی، حقوق بشر، قانون اساسی و پارلمان اعتقاد پیدا کرده و این توصیه بدخشی که میگوید: "حکومت ملی وقتی بوجود آمده می تواند که قبلأ مردم ملی کشور بتوانند احزاب ملی را بسازند ــ آن احزاب ملی اتحاد کنند در انتخابات اشتراک نمایند، پارلمان ملی را بوجود بیآورند حکومت مؤظف از آن پارلمان رای اعتماد بگیرد ــ آن وقت آن حکومت را ما (دموکرات ملی) می خوانیم." [6]

حقانیت تیوری مردمسالاری ملی وی امروز بیش از هر زمان دیگری ثابت شده است. بحران های سیاسی و اجتماعی کنونی و تقابل میان قوای سه گانه همه ناشی از عدم موجودیت همین دموکراسی ملی به اساس تشکیل و مبارزات احزاب سیاسی در چهارچوب فرهنگ پلورالیستیک و مردمسالاری میباشد و تا این معضله حل نگردد ما شاهد بحران ها و آشفتگی های بیشتر سیاسی و تیوریک در کشور خواهیم بود.

3. حل مسئله ملی به اساس اصل همبستگی و وحدت:

بدخشی منحیث طراح اصلی حل مسئله ملی، با توجه به نابرابری اجتماعی، قبیلوی و طبقاتی راه درست مبارزه در برابر انواع استبداد و ستم را پیشنهاد نمود. انقلاب برای او عکس العمل بود برضد ظلم ملی ملتی بر سایر ملتهای افغانستان. بدخشی میخواست که همه ملیت های افغانستان از آزادی و برابری سیاسی برخوردار باشند. ملتی بر ملت های دیگر حکمفرمایی ننماید. هر ملت قطع نظر از مقدار و مقام اجتماعی خود باید با ملت های دیگر در مقام انسانیت برابر دانسته شود، زیرا ملت ها خورد و بزرگ نمی شوند. آنها ارزش های عمومی بشری و فرهنگی می باشند.
بدخشی ملی گرای راستین بود، او وحدت ملی را یک پروسه دینامیک دانسته و در برابر وحدت های میکانیکی و تحت فشار و جبر قرار داشت. او افغانستان را با تمام اقوام و ملیت های گوناگون میخواست؛ اما برای وحدت حقیقی راه برابری ملی و فیدرالیزم را که درست در برابر تجزیه طلبی و جدایی ملتها قرار داشت، برای اولین بار در تاریخ افغانستان مطرح کرد. اما متأسفانه حکام زمان و عده ای از سیاست مداران امروزی با غرض و مرض های خاص و یا عدم آگاهی از این پروسه سیاسی او را متهم به تجزیه طلبی و ملیت پرستی کردند که در این روند نیروهای خارجی نیز دست به کار شدند و دولت های چین و شوروی علیه افکار ملی و انقلابی وی قرار گرفته و توسط عمال شان به تبلیغات ناجوانمردانه و سوء دست زدند. زیرا بدخشی علیه هر نوع تبعیض، تعصب، برتری جوئی قومی، زبانی، سلطه قوم گرائی و وابسطه گی به خارجی ها اعلان جنگ داده بود.

طرح "مسئله ملی" از جانب او یعنی اینکه "دریک کشور کثیر الملة به هیچوجه ، نباید عظمت طلبی سیاسی شیوع یابد. هریک از گروههای قومی واقلیتهای ملی ومذهبی حق دارند از تاریخ فرهنگ وزبان دین مذهب وسنن پرافتخار ملی خود پاسداری نماید ودرگستره وطن واحد وتجزیه ناپذیر خود از حق خود مختاری برخوردار شود. و این همان چیزیست که هم دستورات اسلامی بدان التفات دارد و هم مبانی و دساتیر حقوق بشر در سطح جهان بر حقانیت آن صحه میگذارد. بدخشی با شناخت ژرف این ضرورت تاریخی، استقرار نظام دولتی فدرال و راه روشن و اساسی حل " مسأله ء ملی " را پیشنهاد کرد ولی به قول محبوب الله کوشانی: " نیروهای راستی وچپی وسیطره جویان ملی همه یکدل ویک زبان او را "به اتهام تجزیه طلب ، ناسیو نالست ، سکتاریست ، تنگنظر وغیره" تهدید تعقیب و با هزاران تن از همرزمان وهمزنجیران وفرزند جوانش گرفتار، زندانی وبفرمان حفیظ لله امین بدون محاکمه به شهادت رساندند وازحق زنده گی آزاد ومبارزه آگاهانه ء ملی واجتماعی در 8 عقرب خورشیدی 1358 درست 46 سال پس از تولدش محروم شد. بهر حال گذشت زمان صحت پیشبینی محمد طاهر بدخشی را نشان داد . افغانستان درسال 1992م سوگمندانه توسط رهبران هفت تنظیم بنیاد گرای به هفت اقلیم قومی پراگنده و توسط نظامیگران پاکستان ویران شد. تفرقه ء ملی استثناء طلبی ملی خصومت ملی وستم ملی بیش ازپیش تشدید یافت.[7]
یکی دیگر از استثناات تیوریک بدخشی حل مسئله ملی با اشتراک همه اقوام و ملیت های تحت ستم در یک جبهه متحد ملی یا مردمی بود. او ادعا میکرد: "چون امکان دارد چندین حزب ملی بوجود بیاید لذا اینها در مرحله اول باید اتحاد کنند یعنی جبهه متحد ملی بوجود بیاید تا قوای شان بیجا و جدا ضایع نشود. ما به تاسی از تاریخ دموکراسی دنیا آرزو داریم از تمام احزاب ملی یک جبهه متحد ملی بسازیم که در آن نمایندگان کارگران صانعین، دهاقین خورده مالک، خورده تاجر ــ تاجر ملی، خان ملی و روحانی ملی می توانند گرد هم بیایند و برعلیه مطلقیت داخلی واستعمار خارجی مبارزه کنند البته این جبهه ملی متحد را باید حزب مترقی رهبری کند واداره نماید ولا ناکام می ماند."[8]

او در ضمن آنکه این جبهه را راه نجات ملی میدانست اما بر منافع طبقات زحمتکش تأکید داشت چنانچه مینویسد: "اما هوشیار باید بود که این طبقات استثمارگر از منافع خود دفاع میکنند از مذهب ــ از قوم و ملیت، از تاریخ استفاده می کنند، می خواهند مردم به جنگ های مذهبی ــ ملی وقومی و محلی مشغول باشند...." و این همان چیزیست که طبقات استثمارگر در طول تاریخ انجام داده و مردم را به گروه ها و فرقه های مذهبی، قومی و لسانی تقسیم کرده و از اختلافات و جدالهای شان بهره برداری سیاسی مینمایند.

مسئله ملی ایکه او مطرح کرده بود در زمان خودش "صدای خفیفی داشت" اما بعدها طعم تلخ آنرا تمام اقوام و ملیتهای کشور تجربه کردند. او می نویسد:« مسئله ملی در حال حاضر(1343) به صورت صدای ضعیف به نظر میرسد، اما این صدای ضعیف فردا به غرش سهمگین و هولناکی بدل خواهد شد». واقعأ این پیشگویی او در روزگار ما جنبه عملی پیدا نموده است.

اما اینکه این "مسئله" بارها سوء تعبیر یافت و دشمنان به دروغ به آن برچسب های ناروا زدند همچنان بستگی به این حقیقت تاریخی دارد که مقامات رسمی دولت شوروی وقت به ح.د.خ.ا.( جناح های خلق و پرچم) توجه ویژه داشتند و هر حرف آنان را حقیقت میپنداشتند..در ذهن رهبری وقت شوروی ،محمد طاهر بدخشی را که یکی از پایه گذاران ح.د.خ.ا. بود همچون «ملیت گرا»، «تجزیه طلب» و غیره معرفی کرده بودند و بدین ترتیب مقامات شوروی نیز سر کینه توزی با این اندیشمند ملی گرفته وی را در قطار دشمنان شان به حساب آوردند. جریانی که وی رهبری میکرد از ابتدا به غلط به نام « ستم ملی» معرفی گردید، که این عنوان را به سازمان، رقیبان سیاسی او بخصوص حفیط الله امین گذاشته بود.

ویژگی دیگر بدخشی با طرح مسئله ملی منحیث اساسی ترین تضاد جامعه افغانی صرف نظر از پایگاه فکری او حتا برخلاف یکی از اصول همان مفکوره که مسئلۀ ملی را در برابر مبارزۀ طبقاتی فرع می شمرد، به قول فیاض مهر آیین، یک «نه » بزرگ گفت. "در میان ملت ما دانشمندان، و حتا جنگ آوران کم نبوده اند، اما سیاستمدارانی که جرأت « نه» گفتن را داشته باشند کم بوده اند! بدخشی درآن زمان یک استثنا بود، استثنایی که با همه فراز و فرود ها و قربانی ها، سرانجام به قاعده مبدل خواهد شد."[9]

بنابر گفتهء دکترمهندس صاحبنظر«مرادی» محمد طاهر بدخشی جوهر اصلی تفکر و مشی سیاسی خویش را در همسویی این دو عنصرمشخصه « آگاهی» و «عمل » در کار مسئولیت تاریخی خویش همآهنگ نمود، و به اساس این مسئله ملی او برخاسته از "آگاهی" سیاسی و اجتماعی و "عمل" یعنی پراتیک انقلابی او میباشد. "بدخشی با جمعبندیها از محتوای دشوار هستی زمان خود در پهلوی سایر خواسته ها و طرحهایش به ارائه مشخصات تفکر خویش پیرامون حل عادلانۀ مسئله ملی، احتراز از انقیاد و دنباله روی سیاسی به بیگانگان، طرح جبهه سیاسی ملی که امروز به نام دولت وسیع البنیاد مفهوم کسب نموده است و برخورد مسئولانه در برابر دین اسلام به حیث جوهر اعتقادی و باور مردم پرداخت که اینها هرکدام فراز های از اصالت فکری و باور ملی بدخشی را بازتاب میدهند و با این می بینیم که به گفته استاد واصف باختری« مردی در مرز بی نهایتی ایستاده است».

قاضی عزیزالرحمن« ممنون» دانشمند علوم دینی در نبشته ای به زبان پشتو« دفرهنگ او سیاست اتل» از بدخشی منحیث بانی وحدت ملی و حلال مسئله حاد ملی یاد آوری نموده و او را ستوده است و این نشانده تبلور عنصر وحدت حقیقی ملی در وجود بدخشی است که هر قوم و ملت به زبان خود او را ستوده و منحیث یک رهبر نستوه ملی قبولش داشتند.

4. اتحاد ملت های محکوم در سطح منطقه و جهان:
به اساس یک تفکر ملی و برای رهایی ملت های محکوم در سطح جهان، انترناسیونالیزمی را که بدخشی مدنظر داشت از دایره ملی به منطقه و بالاخره جهان پهن گشته و مانند متفکرانی چون مائو تسه دون در چین به وحدت و همبستگی ملتهای فقیر جهان سوم در برابر قدرت های امپریالیستی فراخوان میدهد: "نباید محدود فکر کرد، پیش از بدخشان و افغانستان، باید به درد بشریت آشنا شد. بشر جهان سوم، در هر کجا که هست همین قسم، مریض و فقیر است ..."[10] اما به قول استاد واصف باختری بدا به حال آنانیکه اندیشه بدخشی را منحصر به یک ولایت، یک ملت و یک کشور میسازند. بدخشی با یک فراخبینی سیاسی حتی از داعیه پشتونستان که آنزمان توسط حکام افغانی منیحث وسیلهء برای سرکوب ملت های خودشان استفاده نشده بود دفاع نموده مینویسد: "ما استعمار غرب [و] استعمار پاکستان را باید در پشتونستان خاتمه بدهیم. آزادی پشتونستان ضربه بزرگی است به امپریالیزم غرب و متحد آن پاکستان." که استراتیژی اش دقیقاً ضربه زدن به امپریالیزم و استعمار جهانی میباشد.

مسئله استعمار در سطح بین المللی ابعاد تازه ای یافته است و در چهرهء "جهانی شدن سرمایه" که امروز همه با آن دست و پنجه نرم میکنیم و ملت های فقیر جهان طعم تلخ آن را تجربه میکنند گفتمان اصلی فراروی مبارزان صلح و برابری در سطح جهان است. بدخشی چهار دهه قبل چنین هشدار میدهد: " برای خارج: ملی هستیم یعنی چه؟ استعماریون دشمن مردم ماست، اقتصاد ما را وابسته اقتصاد خود کرده اند ما را تنها مملکت زراعتی می خواهند صنایع ما را نمیگذارند ایجاد شود ویا اگر ایجاد شود نمی گذارند ترقی کند با رقابت خود آنرا از پای در می آورند. لذا تنها دموکراسی داخلی کافی نیست، دموکراسی باید ملی باشد یعنی برای مردم ما ــ یعنی با خارجی های استعماری باید هم مبارزه شود زیرا بدون آن دموکراسی ما معنی نخواهد داشت. ما باید در پهلوی دموکراسی سیاسی خود استقلال اقتصادی را حاصل کنیم درپهلوی همین مسله است که ما استعمارغرب و استعمار پاکستان را باید در پشتونستان خاتمه بدهیم. آزادی پشتونستان ضربه بزرگی است به امپریالیزم غرب ومتحد آن در پاکستان
لذا چار روپیه ( دالر ) امروز را مد نظر نگیریم شکست امپریالیسم را مد نظر داشته باشیم. که به فایده زحمتکشان جهان وافغانستان تمام می شود." [11]

بدخشی، نه تنها به درد بزرگ و مزمن کشور های جهان سوم پرداخته بلکه به کشورهای اسلامی منحیث مجموع نظر داشت و آنانرا در موجودیت استبداد خشن داخلی و حیله ها و ترفند های استعمار خارجی به شیوۀ « استحمار... نوین میدید. به همین لحاظ یکی از ابزار های موثر مبارزه علیه «استحمار» در استعمار خارجی و استثمار داخلی را در گسترش پایگاه فرهنگ جستجو میکرد[12].

بدخشی با اینگونه طرحهای ملی و انترناسیونالیسیتی به فردای سعادتمند مردم جهان خوشبین بود و خوشبختی افغانستان را در گزینش روابط اقتصادی، سیاسی و فرهنگی متقابلأ سودمند با همسایگان، کشورهای منطقه و جهان به سنجش میگرفت. در نوشته های بدخشی، آسیا به حیث کانون بزرگ فرهنگها و مدنیتهای متوالی تاریخ و خانوادۀ بزرگ ملل شرق نیز قابل آموزش دقیق است، او بدان باور بود که اگر غرب از برکت خرد گرایی توانست در صدر دستاورد های علمی تخنیکی قرن بیستم حرکت نماید، اما ملتهای آسیایی متکی به غنای پرکثرت فرهنگی و احیای حوزه های تمدنی « ایران» « هند» «چین» و « بایل» می توانند در قرن بیست و یکم رنسانس علمی و انقلابات تخنیکی را در شرق پر رمز و راز ما راه اندازی نمایند...»

در روزگاری که همگان در بازار سیاست شوروی و امریکا متاعی برای فروش داشتند و عدهء ای به ظاهر سنگ "کمونیست" بودن و "اخوانی بودن" وغیره را به سینه میکوبیدند و خود را به ظاهر پیروان پروپاقرص ایدئولوژی های شرق و یا غرب عنوان میکردند اما در میان آن شخصیت های سیاسی و فرهنگی افغانستان، طاهر بدخشی یگانه کسی بود که از وضعیت حقیقی مردم آگاهی می یافت، و او خود از پی جستجوی ملت و مردمش برامده و با هشیاری خاص سیاسی و با احتیاط، توجه روشنفکران و مردم را به مسائل اساسی ملی و بین المللی معطوف میداشت.
بدخشی درک میکرد که رشد مستقل ملی وناوابسته گی به این یا آن ابر قدرت منطبق به منافع وروان ملی مردم افغانستان است وبه این باور بود که گرایشهای دنباله روانه، احزاب سیاسی ودولتها را به افزار ها وبرده گان بی اراده و وسایل اجرای اهداف سترا تیژیک ابر قدرتها مبدل میکند. این همان درسی است که تاریخ سی ساله جنگهای خانمانسوز و ظهور و زوال گروه ها و افراد سیاسی برایمان داد و صحت پیشبینی های تاریخی بدخشی را به اثبات رسانید. نا گفته پیداست که سیاست دنباله روانه حاکمیتهای چپی، تنظیمی، طالبی ودولت اسلامی ، استقلال کامل سیاسی واقتصادی ما را بخطر مواجه ساخت و شالوده اجتماعی و فرهنگی ما را در پرتگاه نیستی قرار داد. درنتیجه سیاست های تفلیدی و دنباله رویها کشور ما را به عرصه تاخت و تاز امپریالیزم و تروریزم مبدل ساخت.
به اساس تیوری های بدخشی در عرصه بین المللی و منطقه ای میتوان نتیجه گرفت که درحال حاضر اصول همزیستی مسالمت آمیز، صلح جویی، همکاری بین دولتهای جهان و بخصوص جهان سوم، سیاست عدم انسلاک و بیطرفی مثبت، وعدم دخالت ومداخله در امور یکدیگر یگانه سیاست اصولیی میباشد که با منافع ملل و مردم افغانستان، منطقه وجهان سازگاری دارد و آزادی حاکمیت ملی و تمامیت ارضی کشور ما ر ا تضمین میکند. در این شکی نیست که همسویی با جامعه بین المللی غرض تأمین منافع ملی با در نظرداشت سیاست بین المللی متذکره نیاز به وحدت و همسویی نیروهای ملی داشته و جلب افکار عامه را نیازمند است.

5. رهایی مردم ستمکش و زحمتکش:

رهایی مردم از چنگ استثمار و ستم، چنانچه بطور عام شایع است تنها وابسته به مکتب مارکسیسم نبوده بلکه به یقین میتوان گفت که بدخشی آن را در روح فلسفه و تمدن شرقی و جهان اسلام یافته و از تصوف و عرفان ادبیات وزین زبان پارسی برگرفته است. او در نخستین نوشته هایش با تمسک به مثال زادگاهش بدخشان، چنین مینگارد: "شما در بدخشان کوچک یک جریان تاریخی تحول را مشاهده می کنید که چطور خان وخان زادگی در اثر شرایط اقتصادی رخت بسته کرد یعنی بحث اصلیت، خونی وخاندانی از بین رفت ودر عوض جانشین آن پول داری شد امروز خان بزرگ حکیم بای است نه اولاد دیوان بیگی یا میرسلطان زاده..." او در حقیقت تاریخ تحول پذیر طبقاتی را با درونمایه ء حقیقت های اجتماعی کشور به تحلیل میگیرد و جایگاه زحمتکشان و زیردستان را مشخص مینماید تا نقش پیشرونده و پیشاهنگ آنان را در کارزار مبارزه ملی مشخص سازد.

او به تحلیل جامعه، سیاست و اقتصاد میپردازد: "خوب درملک ما در جامعه ما هنوز سیستم فیودالی ( زمین داری ) بر قرار بوده تمام روابط سیاسی، حقوقی واخلاقی ما بر اساس مناسبات وروابط فیودالی می چرخد اگر چه ماشین وطرز تولید سرمایدار از برون آمده اما هنوز عام نشده و سر تا سر مملکت را فرا نگرفته است، اگرچه ما ملت خوانده می شویم اما ملت نشده ایم فقط فیودال های اطراف در سیاست به نفع... مداخله نمی کنند اما تمام اقتصاد و اساس زندگی هنوز به دست طبقه فیودال ها است البته تجار بزرگ که دلال سرمایدار های خارجی اند هم به حیات اقتصادی و سیاسی ما تأثیر دارند، در میان این یک قشر اداره چی نیز هست که به نفع و استخدام اوطبقه حکومت می کنند وخلق ها را اداره می نمایند... در بیرون سالها ست که استعمار به امپریالیزم تبدیل شد سرمایه های خود را به ممالک هند و اندونیزها و افریقا وغیره صادر کردند و استثمار شرق وممالک مستعمره را شروع نمودند ــ کاپیتالسم به عالی ترین مرحله خود رسید یعنی ( امپریالیسم ) شد لذا این دول امپیریالیستی با متحدین خود یعنی فیودال ها ( خان ها شیخ ها و شاه هان ) نزدیک شده آنها را تحت تأثیر اقتصادی و سیاسی خود آورده با قوت آنها را نگاه کردند تا مردم علیه آنها شورش نکنند. پس امروز در این ممالک و افغانستان: دو مانع عمده وجود دارد، که نمی گذارد که وضع تغییر کند. تغییر وضع عبارت از طرز و برطرف کردن مناسبات وروابط فیودالی وامپریایستی است که آنها مانع رشد قوای تولیدی ( دهقانان و کارگران ــ زمین وفابریکه) می شوند. اینها عبارت اند از: فیودالیزم داخلی و امپریالیسم خارجی که هر دو نفع مشترک داشته و متحد طبیعی اند که امریکا امپریالیست جهت خوردن نفت توده عرب با ملک سعودی دوستی می کند یا با رضا شاه دوستی می کند زیرا اگر یک حکومت ملی مثل ناصر و مصدق هم بیاید آنها را نمی گذارد."

بدخشی بعد از چنین تحلیل های سیاسی و اقتصادی در عرصه ملی و بین المللی، رهايی اقوام مظلوم و ملیت‌های زیر ستم را خط مشی اساسی مبارزات سیاسی خود قرار داد. او رهایی تمام ملت های ستمکش و تحت استعمار امپریالیزم جهانی را اعم از اقوام پشتون، تاجک، هزاره، ازبک، بلوچ و سایر میلیت های کشور بشمول آنانی که آنطرف مرز در پشتونستان برای رهایی شان مبارزه میکردند را در دستور کار مبارزاتی اش قرار داد و شخصاً به ملاقات خان عبدالغفار خان زعیم ملی پشتونها رفت تا از داعیه آنان دفاع نماید. بدین ترتیب متوجه میشویم که بدخشی نه مانند فاشیستانیکه به نژاد، قوم و یا ملیت خاصی توجه داشته و سیطره آنان هم و غم شان را تشکیل میدهد، بلکه با یک دید هومانیستی وسیع البنیاد تمام ملیت ها و طبقات ستمدیده را در یک دایره بزرگ مظلومان و ستمدیدگان قرار داده و اتحاد شان را در مبارزه بی امان در برابر حاکمان مستبد (قطع نظر از جایگاه قومی و طبقاتی شان) فرا میخواند.

نتیجه گیری:

در شرایطی که ملت و مردم ما طعمه دسیسه های امپریالیزم و تروریزم بین المللی گشته و هر روز هزاران تن در اثر بمباردمان، تجاوز، انفجار و انتحار ناجوانمردانه آنان جان میسپارند؛ درک مشکل اساسی ملت و طرح یک راه درست سیاسی برای حل معضلات و بنبست های سیاسی افغانستان بیش از هر وقت دیگر مورد نیاز است. قطع جنگ و استقرار صلح و ثبات که نیاز توده های فقیر و بی بضاعت افغانستان است، هر روز توسط دشمنان شان به سلاخی گرفته میشود و آنان این ارزشها را در کنار وحدت و همبستگی ملی هر روز به باد تمسخر میگیرند.
پس بر روشنفکران اعم از راست و چپ است که گذشته شان را مورد بررسی دقیق و واقعبینانه قرار داده و شخصیت های سیاسی شان را بازشناسی نمایند و از مرزهای ایدئولوژیک، تنظیمی و سازمانی خود فراتر رفته و به حل مسئله ملی با تمرکز به وحدت و اقتدار ملی نظر سازنده داشته باشند. این شناختها روشنفکران را کمک خواهد کرد تا از اختلافات خود ساختهء خویش دوری جسته و چون ان بدخشی فقید دست وحدت و اتحاد همدیگر را بفشارند.
برای شناخت تفکر و اندیشه های بدخشی لازم است که منحیث یک ناظر حقیقت جو و بیطرف او را درتفکرانسانی اش جستجو کنیم وسپس به تفکرانقلابی وی پی بریم. فهم بدخشی در دایره های تنگ فاشیستی، ناسیونالیستی و دگماتیستی نمی گنجد، برای دانستن آن بزرگمرد نخست باید جغرافیای بنام افغانستان را با خصوصیات تاریخی، فرهنگی و اجتماعی آن شناخت تا بدخشی را درک کرد. در غیر آن دچار همان اشتباهاتی خواهیم شد که دیگران شدند.
بدخشی فراتر از مرزبندیهای ایدیولوژیک در میان مردمی با درد و نیازهای مشترک منحیث یک پیشوا و رهبر نستوه قد علم نمود تا در میان آشفتگی ها، تقلید ها و دگم های روشنفکری راهی درست و مناسب در کارزار سیاسی و اجتماعی بیافریند. او تاریخ و فرهنگ را با نگاه ژرف تحت نظر داشت و به "چپ" و "راست" دعوت اتحاد و همبستگی برای رهایی ستمدیده ترین قشرها و طبقات اجتماعی میداد. او از افراطیت دوری میکرد و اعتقاد های کور و دگم را به باد انتقاد شدید میگرفت و همفکرانش را توصیه میکرد تا با فراخبینی سیاسی و اجتماعی به رهبری زحمتکشان و تهیدستان همت گمارند تا جلو خودکامگی و استبداد را در سطح ملی و بین المللی بیگرند. او به استعداد مردم برای دگرگون ساختن شرایط ناگوار زندگی شان ایمان کامل داشت؛ به فرهنگ ملی و "ایدئولوژی ملی" میپرداخت و آن را بارز و روشن جلوه میداد تا در جهان پرآشوب قرن بیستم با "هویت ملی" جلوه گر شده و از گنجینه پربار فرهنگی و تاریخی میهنش بهره گیرد.

ترجمان که از دانشمندان افغانستان شناس بود، بدخشی را گاندی افغانستان، مصدق افغانستان و شیخ شامل افغانستان میخواند. خالد ترجمان باورداشت که: " هیچیک ازمردان دوران مشروطه خواهی که درسالهای پس از سپری شدن دهه ی دموکراسی و احزاب قد برافراشتند؛ بسان محمد طاهر بدخشی دردل زحمتکشان افغانستان جای نگرفتند". سخن ترجمان فقید درمورد شأن و نسبت عقلانی بدخشی با سایر مبارزان دوران تسلط اندیشه های انقلابی ( 1340 تا 1360 خ ) در آنست که گفت: " بدخشی با یاران و همفکران نسل خود وبا رهبران و رهروان نسل خود چندین منزل فاصله داشت"[13].


[1] ضیأ بهاری، قطره از اقیانوس بیکران اندیشه های محمد طاهر بدخشی
[2] از نامه محمد طاهر بدخشی به نبی عظیمی

[3] ضیأ بهاری، قطره از اقیانوس بیکران اندیشه های محمد طاهر بدخشی
[4] کریم شاه مهر و قیام الدین پهلوان: محمد طاهر بدخشی کی بود،چی گونه می اندیشید و چسان جان باخت؟
[5] ضیأ بهاری، قطره از اقیانوس بیکران اندیشه های محمد طاهر بدخشی
[6] همانجا...
[7] نالهء نیلاب، درمورد زندگینامه محمد طاهر بدخشی
[8] همانجا
[9] فیاض مهر آیین: بدخشی آغاز دیگر
[10] ضیأ بهاری، قطره از اقیانوس بیکران اندیشه های محمد طاهر بدخشی
[11] همانجا…
[12] برگرفته از نوشته های داکتر صاحبنظر مرادی
[13] بیژن پور آبادی، بدخشی استثنأ تاریخ تفکر ملی ماست

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید
Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس