زنان ناقصالعقل اند...
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
بعد از نشر قسمت قبلی این مطلب (زنان ناقصالعقل اند)، با تحسینها، تشویقها و مخالفتهای بیشماری مواجه شدم. بعضیها در حمایت از این نوشته، آن را تحسینبرانگیز و تاثیرگزار بر اندیشههای مردسالاری دانستد، و برخی هم ضمن ویرانگر و مخرِب خواندن آن بر زندگی اجتماعی زنان در خانواده و اجتماع، احساس دلسوزی به حالم کرده و از اتلاف وقتام در نوشتن چنین موضوعات افسوس کرده بودند. برعلاوهی این مخالفتها و موافقتها، برخیهای دیگر به خاطر نقلقول کردن از اندیشمندان غربی و نقدِ دینمدارانِ زنستیز، کافرم خواندند و تهمتهای ناروایی بر من روا داشتند. بیشترین این کنش، واکنشها در سایت کابلپرِس، و صفحهی حمایت از قانون منع خشونت علیه زنان بود.
من اما پایم نلغزید و حالا استوارتر بر موضع قبلیام ایستادهام. تاکید من این است که اندیشهی زنستیزانه، تنزًل ارزش و کرامت انسانی زنان در حد یک برده و کنیز و منزویکردنِ زنان در چارچوب خانه، محصول "فکر مسلط" و "اندیشهی غالب" جامعههای قبلی و امروز (اعم از دینی و غیر دینی است). این "فکر مسلط" درازای تاریخی بهاندازهی عمر انسانها دارد. بعد از تشکیل خانواده و ایجاد زندگی شهرنشینی و شروع کتابتِ تاریخ، زندگی، نقش و فعالیت زنان محدود به درون خانواده شد. این کار بیشتر از آنکه براساس ظرفیت و توانایی نسبتا کمِ زنان صورت گیرد، براساس قلدوری و زورمداری مردان با توجیهِ درایت ضعیف زنان در امور اجتماعی انجام شد تا اینکه رنگ و صبغهی دینی به خود گرفت.
اندیشهها و تفکراتِ مذهبیها و آیینهای مذهبی پر است از حس زبونی، انزجار و تنفر آنان از موجودی بهنام "زن"، تا جایی که بودا در آییناش، زنان را موجودی با ظاهر فرشتگان، اما دارای روح شیطانی و دام خطرناک شیطانی میدانست، در آیین زرتشت، زن شخصيت حقوقي نداشته و به عنوان شخص شناخته نميشده و در حكم شي، مطرح بوده است، در آیین یهودیت و روايات يهودي تصوير حوّا، به عنوان يك وسوسهگر، منتج به ديد بينهايت منفي نسبت به زنان شده است و همهي زنان به عنوان كساني تصور شدهاند كه از مادرشان، يعني حوّا، گناه، حيله و تلبيس را به ارث برده و در نتيجه همهي آنان نادرستكار و از نظر اخلاقي پَست و گناهكارند. در آیین مسیحیت، تقریبا رفتار مشابه با زنان صورت گرفته است. افراطیترین نظر را گویا مارتينلوتر در مورد زنان داشته است. وی میگوید: "اگر آنها [زنان] از پا در آمدند و يا حتي مُردند، مسالهیي نيست، بگذاريد آنان در زايمان بميرند؛ زيرا اين دليل بودن آنها در اينجاست." در انجیلِ کاتولیک، زايش دختر يك خسارت محسوب شده و دختر به عنوان مولود دردناك و منبعي نهايي براي آبروريزي پدرش به حساب آمده است. در نظام اجتماعی اسلام زمانیکه میخواهند در مورد زنان صحبت کنند، همهی نظرات پست و غیر انسانی قبلی در مورد زنان را مردود میدانند، اما زمانی که خود به عنوان نظام اعتقادی و اجتماعی برتر، نظریهپردازی میکنند، در حقیقت راه رفتهی گذشتگان را میپیمایند. در اندیشهی اسلامی علی در صدر است که "زن" و "شیطان" را باطلکنندهی نماز پنداشته و زنان را ناقصالعقل دانسته است. گفته میشود که بر سر این گفتهی علی مناقشه وجود دارد؛ زیرا بعضیها که در توجیه این گفته خواستهاند علی را تبریه کنند، گفتهاند که در این سخن "نسبیت" وجود دارد. این نسبیت به دو معناست: 1. شامل همهی زنان نمیشود، بلکه فقط عدهیی را که با علی در خصومت بودند (مانند عایشه)، را شامل میشود؛ 2. این گفته مربوط به زنانِ همان زمان (زندگی علی) میشود، نه دورههای بعد از وی.
ملاصدرا از مشهورترین فلاسفهی اسلامی است که در ابعاد گونهگون فلسفهی اسلامی روشنگری کرده است. همو در مورد زنان مینویسد: "و از عنایات الهی در خلقت زمین، تولد حیوانات مختلف است… که بعضی برای خوردن اند… و بعضی برای سوار شدن و زینت… و بعضی برای بار کشیدن… و بعضی برای تجمل و آسایش… و بعضی برای نکاح و آمیزش… و بعضی برای تهیهی پوشاک و خانه و اثاث…" (1)
ملاهادی سبزواری بر تفسیر این گفته نوشته است: "اینکه صدرالمتالهین زنان را در عدد حیوانات در آورده است اشارهی لطیفی دارد به اینکه زنان به دلیل ضعف عقل و جمود بر ادراک جزییات و میل و رغبت به زیورها و زینتهای دنیا، حقا و عدلا نزدیک است که به حیوانات زبان بسته ملحق شوند، اغلبشان سیرت چهارپایان دارند، ولی به آنان صورت انسان دادهاند تا مردان از مصاحبت با آنها اکراه نداشته باشند و به نکاح با آنان راغب باشند و از همینجاست که شرع مطهر، مردان را در کثیری از احکام، مثل طلاق و نشوز و ادخال ضرر بر ضرر، بر زنان غلبه و چیرگی داده است." در مورد نظرات سایر شاعران اسلامی در نوشتهی قبلی توضیحات ارایه کردم.
از اینکه بگذریم، دیدگاههای غیر دینی هم مسیر مشابهی را پیموده است. سیمون دوبوار با نقلقول از هواداران فرمولهای ساده میگوید که زن چیزی بسیار ساده است: رحِم، تخمدان و موجودِ ماده؛ همین کلمه برای تعریفاش کافی است. صفت ماده در دهان مرد، طنینی دشنامگونه دارد؛ ولی مرد از ویژگی حیوانی خود شرمناک نیست، حتا به عکس، اگر دربارهاش گفته شود که «او نر است»، احساس غرور میکند. این تلقینها و احساس غرور ناشی از پندارهای آموزههای دینی و غیرِدینی است. این غرور "مردانگی"، هماره از پذیرش حقایق انسانی زنان اِبا ورزیده و مانع شده است.
اما حس زبونی زنان، نشات میگیرد از قدرت فزیکی مردان که بر اثر این کار، مردان از نظر جسمی غالب و برتر میدان شناخته میشود و اینجا هست که برای از دست ندادن سیادت و قدرت مردانگیاش، دست به جعلکاریهای تاریخ، فرهنگ، ادبیات و سیاست زده و فرهنگ سازی میکند. در این مورد مارکس، فیلسوف آلمانی حرف زیبایی دارد، از نظر مارکس، روبنای جامعه بر حسب حفظ منافع طبقاتی عمل میکند. درست بر همین اساس سنتها، دین، اخلاق، فرهنگ و حتا هنر در جامعهی طبقاتی بر اساس پنهان کردن حقایق و ترویج دروغ، ریا، دلالی، جیرهخواری و مزدوری به جلو میرود. فرهنگ جامعهی طبقاتی در واقع مانند ظرفی است که یکبار تهی شده و سپس مملو گشته است از تخیلات، خرافات، تسلیم شدن و رها کردن ارزشهای انسانی. در جامعهی که نصف بیشتر آن در زیر خط فقر زندگی میکنند. در جامعهی که نیمی از آن به عنوان "جنس دوم" تحقیر میگردند و از حقوق و امتیازهای جنس اولِ "برتر" بر خوردار نیستند و در جامعهی که گرسنگی، بیکاری، نداشتن سرپناه، بیماری، عدم امنیت شغلی و جانی دامنگیر اکثریت جامعه است، فرهنگ و اخلاق واژههای بیمعنی و نا آشنا به نظر میرسند. در همان جوامع فرهنگ مستقل نیست، وابسته است به شرایط مادی حاکم بر جامعه.
مردان به خاطر از دست ندادن اقتدار و هیبت درونخانگی و اجتماعی خود حاضر است هرنوع تهمتها و افتراهای ناروا بر زنان ایراد کنند. ناقصالعقل بشمارند، صفت حیوانی برایشان بدهند، با اوصاف نگونبخت و تیرهبخت، تحقیر کنند، بر روابط و رفتوآمدهای شان کنترل داشته باشند و...
پیامد این پندار این است که به آنان حقوق کمتر و تکلیف بیشتر بدهیم. از نظر حقوقی زمانیکه شخص با کمبودی یا نقصان عقل مواجه است، برایش "معتوه" مینامند و این شخص باید تحت ولایت یک "ولی" قرار داشته باشد. این "ولی" هم باید از جنس مرد باشد. کسیکه به قول پولن دولابار، هم داور است و هم طرفِ دعوا. کسی است که هم حق کمتر برای زنان در نظر میگیرد و هم او را تا حد یک حیوان، شایستهی پرداخت حق کمتر با توجیه احکام دینی می داند.
پیامد این پندار، نه تنها محدودکردن زنان از فعالیتهای بیرونی است، که محدود کردنِ آنان در جنس خود است. یعنی زن باید همیشه زن (نگونبخت، ناقصالعقل، منزوی، احساساتی و مطیع خواستههای مرد) باقی بماند. رشد و ترقی آنان نه تنها لازم نیست، که ارزش هم ندارد. بار معنایی "ماده"، چیزیاست که همه حس افتخار و پیروزی زنان را سلب کرده است. آنها باید از تحصیل، اشتغال، فعالیتهای سیاسی-اجتماعی و گشتوگزار محروم باشند و تحصیل هریک از آنها نیازمندِ تضرع و التماس به مردان است. در غیر آن، روابط بر هم میخورد، در غیر آن، او حتا از حقوق اقتصادیاش (نفقه) هم محروم میشود.
بدترین حالت این وضعیت این است که مردان این رابطهی نابرابر و اسفناک را میخواهند و قانونی هم میخواهند. مطهری، نویسندهی و دانشمند ایرانی در کتاب نظام حقوق زن در اسلام مینویسد: "قرآن کریم وقتی درباره حجاب سخن میگوید میفرماید: حجاب عبارت است از احترام گذاردن و حرمت قایل شدن برای زن که نامحرمان او را از دید و جنبه حیوانی ننگرند و این حرمت را مخصوص زنان مسلمان دانسته، لذا نظر کردن به زنان غیر مسلمان را، بدون قصد تباهی جایز میداند و علت آن این است که زنان غیر مسلمان از این حرمت بیبهرهاند." من فکر نمیکنم که هیچکسی به ماهیت و کاربرد حجاب (مصوونیت زنان) مخالفت داشته باشد، اما سوال اساسی این است که چرا تنها دیدن موی و اندام زنان گناه آور است؟ آیا زنان از دیدن اندام نیمه بیرهنهی مردان و دیدن موهای مردان لذت نمیبرند؟ آیا لذت بردن یک امر نسبی است؟ آیا زنان به قول آگستن قدیس فقط عنصر گناه است؟ آیا زنان وسیلهی به گناهانداختن مردان است و باید برای جلوگیری از آن، آنان را محدود کرد؟
چه نتیجهیی را از آن برداشت کرد؟ اینکه ما زنان را محفوظ و مصوون میکنیم یا در ادامهی محدودیتهای دیگر، آنان را محدود میکنیم؟ آیا بهتر نیست که به جای به قید کشیدنِ زنان و تلف کردن حق آنان، دید حیوانی و شهوانی خود را اصلاح کنیم؟ بهتر نیست بپذیریم لذت بردن و به گناه آلوده شدن، یک امر مطلق و مخصوص مردان نیست؟ آیا بهتر نیست دید مردسالاری افراطی را با دید انسانی تبدیل کنیم؟ آیا بهتر نیست آنها را برای زندگی خود انیس و مونس بخواهیم، نه نوکر و غلام؟ آیا بهتر نیست که همگام با رشد عقلانی بشریت، اصطلاحات و ادبیاتی که مخصوصِ جامعههای جاهلیت بشر است را منسوخ کنیم؟ آیا بهتر نیست بپذیریم که آزادی و عزتِ زنان، در منافات با گسستن روابط خانوادگی نیست، بلکه زندگی از سر انتخاب و آزادی آنان روابط را مستحکمتر میکند؟ آیا بهتر نیست از حضور پر احساس آنها در جامعه نترسیم و اجازهی نفس کشیدن بدهیم؟
1- الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، ج7، ص: 137
پيامها
26 آگوست 2013, 03:47, توسط ناشناس
ازورای نوشتۀ فوق معلوم می شود که مارکس خدا نشناس وبی دین نسبت به تمامی پیغمبران ، دین داران ونمایندگان خدا در روی زمین نظر و احساس انسانی وهمدردی با طبقۀ زن داشته است . بجای صلوات فرستادن ودرود تحیات گفتن به پیغمبران دروغین زن ستیز، مفسران کتاب دروغین الهی واحادیث ساختگی، لنگی سران وریشوهای دلقک نما که پیوسته رساله ها وجزوه های دروغین دینی بر ضد زن انتشار میدهند،مارکس را با افکار بلندش ستود وبه این گلۀ زن ستیز و حیوان صفت نفرین گفت.
26 آگوست 2013, 10:23, توسط نادر
نقل قول از خانم دکتور اوته شویب، یک فمینیست آلمانی
"این ترس باورنکردنی و غیر قابل تصور از زنان از کجا منشأ میگرد؟
من نیز فقط میتوام حدس بزنم. ترس از زنان و ترس از رابطه جنسی، این دو باهم رابطه تنگاتنگ دارند، که تقریباّ همه جوامع پدرسالار کم وبیش از آن متأثر اند. مردان در جامعه پدر سالار دائماّ در یک نوع تضاد روانی یا تضاد درونی به سر میبرند: ازیک طرف شیفته زنان اند، از جانب دیگر این شیفته گی به این موجود بی نهایت خواستنی، برداشت او را از ارزش های پدرسالاری، از قبیل خودمختاری مردانه ، استقلال عمل مردانه و مقاومت مردانه، متزلزل میسازد.
بسیاری مردان پدرسالار، برای رهائی ازین آشوب و غوغای درونی شان، از آنچه را که شیفته آن هستند، اما در ظاهر باعث وابستگی و اسارت شان میشوند، متنفر اند، تحقیر شان میکنند و مطیع خود میسازند؛ به شکل افرطی آن، حتی به آنها تجاوز جنسی مینمایند، شکنجه شان میکنند و می کشدنش. این یک پروسه روانیست، که در همه جای دنیا مشاهده میشود – بخصوص در دوران جنگ و بحران، که استقلال و خودکامگی مردان با ترس، خشونت و مرگ مواجه میشود."
26 آگوست 2013, 17:28, توسط jiran
اقای فکور مرسی دستت درد نکند ، شما در مطلب زیبای تان در همه و از ملا و اخوند از فلاسفه ها دنیا بیان داشته اید منمون .
در قرن 21 در جامعه مرد سالار جهان سوم مردان از پشیرفت زنان واهمه دارند مبادا قدرت مردانگی انها زیر سوال برود باید از خلق کننده ای خود این طور باید با یک سلسه چرندیات و کلمات نا خوش ایند که انها نیز خود انسان اند نه حیوان ، از زن ها حیوان هستند و ضیف اند و.و. چه چی
خود ان جنابان از زن زاده نشده اند ؟؟ از یک حیوان زاده نشده اند؟ از یک موجود ناقص الحق زاده نشده اند؟؟ این همه صفات که خود انسان اند فکر نکنم شایسه یک انسان به انسان دیگر باشد ، گفتار خود نماینده ای این سوال ها هستند که یک مرد از یک زن حیوان که خود انها این صفت نا ملهون را نثار این فرشته های اسمانی میکند ، نسیتند؟ البته که ، اگر مرد در هر جامعه رشد و نمو کرده به یک مقام و قدرت رسیده اند توسط یک زن در دامن
او پرورش یافته نه در کوچه خیابان . یک زن در رشد و نموی بچه اش از هیچ سعی و تلاش دریغ نکرده اگر فلاسفه های جهان اگر این ابر مردان اگه این اخوندها یپست فطرت اگر این ملای های بی خرد همه همه در دامن یک زن پرورش یافته اند نه یک مرد ،حتما این جنابان در دامن مردان شهوت ران بچه باز های پست رشد و پرورش یافته اند ؟ در جهان غرب زن ها همه خود کفا اند این ترس بر مردان مستولی شده که خویشتن را در خطر ببیند و شهامت و مردانگی انها در خطر افتاده اند ، زنان در جامع بشری خود جایگاه و مقام دارند و پرورش دننده بشریت هستند و همین زنان بوده که مردان به این قدرت مردی رسیده اند و اسم خود را مردا گذاشته اند بناید فراموش کرد که مردان از یک زاده شده اند، یادتان باشد.
26 آگوست 2013, 22:31, توسط باران
به آفتاب و بر آفاق بیکرانه سلام .
نگارنده حرف زیاد مهمی ندارم ، می خواستم در همین جا یک اعتراضی بکنم آنهم این که : زیر این فرنام ، پیام های بوده از خردستیزان و هم از خردباوران . دریغ همه گی حذف شده ؟! با استفاده از حق آزادی بیان ، کاپی یکی دوتای آنرا تکرار اینجا گذاشتم تا باب تبادل نظر گشوده برقرار ماند .
قرآن کتابی است با متنی درهم و برهم که ذره ای در آن تداوم مطلب و همسانی اندیشه و یکسانی مفهوم و یکنواختی و استحکام نثر و انشاء حتا در یک آیه نیز ملحوظ نشده است . سراسر این کتاب تضاد است و چند رنگی که گاه خواننده تصور می کند که گوینده و نویسنده اش آدمی مخبط بوده و از شعور و آگاهی بهره ای نبرده است . بطور مثال حتا اغلب در یک آیه دو موضوع متفاوت و گاه متضاد را نظاره می کنیم . بطور نمونه آیه 189 از سوره البقره :
« ... از تو پرسند سبب بدر و هلال ماه چیست . جواب بده که در آن تعیین اوقات عبادت و حج و معاملات مردم است و نیکوکاری بدان نیست که از پشت دیوار به خانه درآیید چه این کار ناشایست است . نیکوکاری آن است متقی باشید و از در به داخل خانه ها بیایید »
این باید سخن یک دیوانه باشد که از او علت بدر و هلال ماه را می پرسند ، به آن پاسخ می دهد و سپس این مهملات را که هیچ ربطی به آن جمله ندارد اضافه می کند ... در یک آن دو موضوع کاملاً متفاوت ...
همچنین از قرآن ترجمه آقای بختیاری نژاد آیه های 41 و 42 :
« یادآور از بندۀ ما ایوب موقعی که خداوندش را صدا زد که شیطان مرا به رنج و عذاب دچار کرده . به او گفتیم با پایت به زمین بزن ، این آب سردی برای شستشو ( غسل ) و نوشیدن است . »
مطلب را از تورات گرفته ولی نیمی از آن را قورت داده و با نیم دیگرش چنین درهم گویی و بی ربط نویسی ای را به نام کلام الله به مردم عرضه کرده است و عصبانی است که چرا مردم مکه چنین درهم گویی را نمی پذیرند !
همچنین دقت و توجهی به آیه 49 بفرمایید که می گوید :
« این قرآن تذکری است و افراد پرهیزگار جای خوبی دارند . »
آیا چنین انشایی مهمل نیست ؟ این آیه از نظر ادبی و جمله بندی یک یاوه گویی بیش نیست . دو موضوع مختلف در یک جمله کوچک . و باز هم آیات بعدی از 50 تا 53 از روی ترجمه آقای دکتر بختیاری نژاد :
« باغ بهشت هایی که درهایش بر روی آنها بازاست . در آن بهشت ها تکیه می دهند و میوه های بسیار با شراب می طلبند . و دختران باحیا و همسالی با آنها هستند . اینها وعده های ما است و پایان ندارد . »
می بینید که آیه 50 دنبال 49 است ولی هیچ ربطی بهم ندارند و گوینده گویا افیون زده است .
ترجمه آیات 71 تا 85 را از روی قرآن ترجمه آیت الله قمشه ای می نویسم تا معلوم شود این آیت الله نیز با تمام عربی دانی اش نتوانسته است جملات و عبارات درست و قابل فهمی بدست دهد :
« ای رسول یاد کن هنگامی را که خداوند به فرشته گان گفت ، من بشر را از گِل می آفرینم . پس آن گاه او را به خلقت کامل بیاراستم و از روح خود در او بدمیدم بر او به سجده درافتید . پس به فرمان خدا تمام فرشته گان بدون استثناء سجده کردند . مگر شیطان که غرور و تکبر ورزید و از زمره کافران گردید . خدا به شیطان گفت ای ابلیس تو را چه مانع شد که به موجودی که من به دودست خود آفریدم سجده کنی ؟ آیا تکبر و نخوت کردی یا از فرشته گان بلند مرتبۀ عالم قدس اعلی بودی ؟ شیطان در جواب گفت ، من از او بهترم که مرا از آتش و او را از گِل خلقت کرده ای . خدا گفت از این جایگاه بیرون برو ، تو رانده شده ای . و بر تو لعنت باد تا روز قیامت . شیطان گفت پس اکنون که مرا از بارگاه راندی تا روز قیامت زنده نگاهم دار . خدا گفت از مهلت یافته گان قرارت دادیم ، تا روز و موقع معین . شیطان گفت به عزتت سوگند که به فریب و گمراه کردن تمام مردم مشغول خواهم شد ، مگر بنده گان مخلص شما . »
لطفاً دوباره این بخش را بخوانید تا میزان مهمل گویی جناب الله مکه بر شما روشن شود .
خدا با دست خود از گِل ، آدم می آفریند عین یک دختربچه که با پارچه و نخ عرسک می سازد و یا در نهایت مانند یک مجسمه ساز ، و درین مجسمه روحی می دمد . ولی نمی گوید که دیگر استخوان داران خون سرخ مانند اسب و گاو و بز و گوسفند را چگونه پیش از آدمی آفرید ؟ این حیوانات نیز بدنی شبیه آدمی دارند با قلب و شش و رگها و دستگاه هاضمه . در ضمن توجه نمایید در جمله اول صیغه حال آورده است و می گوید می آفرینم ، ولی در جمله دوم صیغه ماضی است و گذشته را بیان می کند و می گوید : بیاراستم و از روح خود در او دمیدم . آیا چنین کلامی فصاحت دارد؟ این است آن فصاحت و بلاغت قرآن که دینداران مسلمان به آن می نازند !؟
خوب ! گیریم ما آدمیان با شعور بدرود گفته و در نابخردی این مهملات و موهومات را بپذیریم و الله به هیبت معمار و مجسمه ساز در حضور شیطان مجسمه ای به قواره ما ساخته است ، و ابلیس سخن پروردگارش را قبول نکرده و نافرمانی کرده است . چرا هنگامی که گفت : می روم و بنده گانت را گمراه می کنم ، او را نابود نکرد تا این اتفاق بد برای بنده گان الله نیافتد ؟؟ در ضمن آن زمان که شیطان این سخن را گفت ، غیر از آدم تک نفره ، مردم و بنده گانی « حتا حوا » هم وجود نداشت و نبودند ، پس شیطان چه کسانی را می خواست گمراه کند ؟ این هم از مفهوم فلسفی و خرداندیشی در قرآن کلام الله !!!
در بارۀ قانونهای زن ستیزانه اسلام درینجاتا حدی تبصره های شده است ولی در مورد یکی از نا انسانی ترین قانون های الله نسبت به زنان که قانون محلل است هیچ تبصرۀ نشده است. آیه 230 سورۀ بقره این موضوع را چنین گفته است:
" واگر (شوهر برای بار سوم) اورا طلاق گفت پس ازان آن دیگر ( آن زن ) برای او حلال نیست تا اینکه با شوهری غیر از او ازدواج کند ( با او همخوابگی کند) سپس اگر ( شوهر دوم ) وی را طلاق گفت اگر آن دو همسر ( همسر سابق) پندارند که حدود خدارا بر پا می دارند گناهی بر آن دو نیست که به یکدیگر باز گردند واینها حدود کلام الهی است که آنرا برای قومی بیان می کند."
محلل یکی از شرم آورترین، مسخره ترین و آبرو ریز ترین قانون های الله برای زنان است ؛ تاجائیکه حتا بسیاری از ماله کشان اسلامی تا کنون به هیچوجه نتوانسته اند این شرم ساری را ماست مالی کنند. نیز سعی می ورزند که اصلاً به این موضوع نپردازند و حتا بیشتر مواقع در بارۀ وجود چنین آیه ای در قرآن اظهار بی اطلاعی هم می کنند.
این قانون غیر انسانی هر انسان متفکر وخرد مندرا به تحیر وامی دارد که این چگونه مردی است واین چگونه علاقه ای بین زن ومرد می تواند باشد که مرد سه بار صیغۀ عقد را برای زنش بخواند!
به هر روی، بالآ خره مرد تصمیم میگیرد که زنش را برای بار سوم طلاق دهد و این کار را عملی میکند، مدتی می گذرد و مرد تصمیم میگیرد یا پشیمان می شود که زنش را دیگر باره به خانۀ خود بخواند!
اکنون دیگر مشکل حل شدنی نیست واز یک " مشکل حل کن " ( یعنی محلل ) با ید استفاده شود. (محلل بمعنای حلال کننده است زیرا او با نکاح کردن و انجام عمل سکسی زن اورا دوباره برای شوهر سابقش حلال می کند ) این محلل زن را به ازدواج خود در می آورد و برای حلال کردن با او عمل سکسی را انجام میدهد وبنا براین آن زن دو باره برای شوهرش حلال میشود. ولی اگر بنا به دلایلی محلل تصمیم بگیرد که زن را طلاق ندهد ودر اینجا از الله نیز کاری بر نمی آید. واه به حال زن بیچاره که جز تمکین در برابر این شرم ساری حق هیچگونه اعتراضی را ندارد و بر مشیت که الله بر او لازم دیده تسلیم باشدتا در جملۀ مومنات محسوب گردد.
27 آگوست 2013, 10:42
شما باران!
نگفتید سکونت فعلی در اسمان است یا عرش؟ زمینی بودن شما را شک دارم زیرا بااین افکار ستیز خود به زمین که وصل نیستید. از قرابت با ذات بینظر چیزی دارید؟ بودند نا خدا های زیادی که ... شما هم یکی دیگر از انها. من حاضر نیستم خودم را در قمار با شما شریک بسازم قماریکه بردش فقط در فکر ناقص شما تصور شده است.
با احترام.
28 آگوست 2013, 06:52, توسط محمد
جناب محمد علی فکورسلام
خداوند متعال زن و مرد هردورا به حکمت خود آفریده ا ست ، شما حق ندارید آفریده آفریده گاررا انگشت انتقاد بگذارید همه میدانیم بدون مرد
تکثرصورت نمیگرفت و بدون زن هم تکثرصورت نمیگیرد ،
آقای فکورشما متفکرخواهید بود ازتفکرات خود برای اکتشافات آینده و سماوی و کرات دیگراستفاده کنید دیگران به کجاها رسیده اند شما د رباره
زن خوبی و بدی آن زحمت میکشید زن مادر شما است خانم شما است و دخترشما خواهد بود به آنها چه کاردارید ؟؟؟
بعضی علمای متقدم اسلام از موجود بودن هجده هزار عالم مثل کره زمین با موجودیت حیات وزندگانی را بشارت داده اند شما د ر آن باره
وکشفیات آن بحث وخدماتی انجام دهید بااحترام
29 آگوست 2013, 17:12, توسط سنگ شکن
باران مینویسد: "می خواستم در همین جا یک اعتراضی بکنم آنهم این که : زیر این فرنام ، پیام های بوده از خردستیزان و هم از خردباوران . دریغ همه گی حذف شده ؟!"
درود بر شما باران گرامی، خیر پیام ها حذف نشده است، این نوشتهء دیگر است با همان عنوان نوشتهء پیشین.
30 آگوست 2013, 23:57, توسط khaliq
بر چسپ مارک ناقص العقلی به زنان قسماً نه بلکه کلاً از سوی اسلام زده شده است. در واقع اسلام
ویروس خطرناکی است و اولین کسی هم که به آن مبتلا شد شخص محمد بود که از کودکی یتیم و عقده ای بزرگ شد و تبدیل به متجاوز بی رحمی گردید که دستور کشته شدن اسیران را می داد و دزدی را به نام غنیمت برای مسلمانان حلال کرد وتجاوز به زنان غنیمت گرفته شده را قانونی شمردو هنوز بعد از 1400 سال میلیونها مبتلا به این ویروس در حال زندگی کردن نکبت باری هستند و آنهای که نوع حاد این ویروس را دارند دست به کشتار انسانهای بیگناه می زنند و دنیا را تهدید به نابودی میکنند هیچ تعریف دیگری برای اسلام وجوندارد..
31 آگوست 2013, 20:16, توسط مرگ بر هزاره
خداوند كسي را كه كفر گويي ميكند لعنت كند روزي جزا خواهد آمد و آنگاه مزه كفر گويي ات را خواهيد چشيد و روزي كه خداوند لايزال از گلوي تان بگير خواهيد فهميد بيشك كه خداوند مهلت دهنده و سخت گيرنده بزرگ است.
2 سپتامبر 2013, 11:03, توسط Mazdak
در حالیکه بشردوستان پیشرو در اینجا استدلال آوردند، اسلامیست ها جز تهدید و " مرگ بر" گفتن، سخنی برای گفتن نداشتند. بیجا نیست که تاریخ اسلام با زورگویی و کشتار و دروغ و فریب آمیخته ی سرشتین است!