چرا برای بشردوست رای بدهيم؟
اين نوشتار متوجه قشربا سواد جامعه می شود،که به دلايل مختلف سياسی،اجتماعی،اقتصادی،مذهبی،زبانی،قومی،سمتی و ذهنيت حاکم در جامعه، در ارتباط به مسايل سياسی و بحران های کشور باهم اختلاف نظر دارند؛ اما مهر و محبت مردم و ميهن در قلب های شان نه خشکيده است!
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
در شرايط و حالاتی که ما افغان ها، چه در داخل ويا خارج از کشور زندگی می کنيم ؛ وضعيت وبن بست سياسی در کشور، کنش و واکنش های زندگی،ما را راحت نخواهد گذاشت. بحران جاری کشوراز مردم افغانستان به خصوص دولتمردان و قشر«تعليم يافته» می خواهد،با درنظرداشت واقعيت های ديروز و امروز جامعه ی افغانستان، باروشنگری برخورد نموده وعاقلانه رفتارکند؛ يا آماده باشد،که سيرتحولات سياسی،اجتماعی، اقتصادی،مذهبی، ذهنيت حاکم جامعه، مداخلات خارجی ودست تقديروقسمت،سرنوشت ما را رقم بزند!!!
من در نوشتار قبلی(بياييد برای بشردوست رای بدهيم)به صورت گذرا،به خاطر بيرون رفت از بحران جاری درکشور،
از هموطنان عزيز،تقاضا نمودم تا در انتخابات«2014»برای بشردوست رای بدهيم. البته از تمام هموطنان گرامی که آنرامطالعه نمودند، و در زمينه نظريات خويش را ارائه کردند وهمچنان از جناب کامران ميرهزار که صندوق نظر خواهی را در ارتباط به انتخاب آقای بشردوست در فيس بوک کابل پرس? گذاشتند،اظهار سپاس و قدردانی می نمايم.
به نظرمن،تمام رسانه های آزاد وسايت های اينترنتی که در راستای آزادی بيان در داخل و خارج از کشور نشرات دارد؛
به نحوی از انحا در رفع بحران جاری کشورکمک می نمايد. اين سايت ها می توانندبا نشرات آزاد و بی طرفانه، با در نظرداشت نتايج روشنگری روشنفکرانی پنج قرن اخير،در رفع بحران های جاری کمک نموده؛و يا با تزهای استبدادی،
قومی،زبانی،مذهبی و با آنتی تز های ايجاد شده از آن در تشديد بحران های جاری کشور نقش بازی نمايد.
اما به هر صورت اين نشرات آزاد،تزها وآنتی تز ها سبب می گردد،تا سرانجام «قشرتعليم يافته»جامعه به خود آيد و به
خرد گرايده،وبه خاطر خويش،مردم،وطن و نسل آينده، به سنتز برسد، و راهی حل های معقول را برای بيرون رفت از
بحران جاری در کشوربيابد. تا جامعه ی ما به طرف يک ذهنيت مشترک به خاطرصلح وتوسعه و نوسازی و مدرنيسم،
راهی خويش را در يابد.
تجارب تاريخی نشان داده است که قشراليت جامعه دراثرتزهای مذهبی،استبدادی و آنتی تز های ايجاد شده ازآنها به سنتز
رسيده،و با اتکا به خرد به روشنفکران مبدل گرديده است.به اساس انديشه های اين قشر متفکر بوده است،که ما امروزاز لحاظ فکری و نظری و امکانات مادی نسبت به اجداد خويش، دريک حالت بهترمی انديشيم و زيست می کنيم.اگرچه تعداد قشرمتفکرفيصدی کمی از نفوس جوامع انسانی را در مراحل مختلف تاريخی تشکيل داده است.اما نظريات ايشان باعث ذهنيت های مروج جوامع گرديده،که اين ذهنيت ها، انسان را به تعالی رسانيده ويا انسان را گرفتاربلاء ها وآفات اجتماعی و...ساخته است و تا امروز جوامع بشری از نظريات آنها متاثر می باشد و تا روزی که اجتماعات بشری وجود داشته باشد به روشنگری اين طبقه ضرورت خواهد داشت.
اين متن نيز متوجه قشرباسواد جامعه می باشد، كه به دلايل وعوامل مختلف سياسی،اجتماعی،اقتصادی،مذهبی،زبانی،
،قومى،سمتى وذهنيت حاكم درجامعه، در رابطه به مسايل سياسى و بحران هاى كشور باهم اختلاف نظر دارند . اما مهرو محبت مردم، ميهن در قلب هاى شان نه خشكيده است. اگر چه اختلاف نظر در رابطه به مسايل مختلف يك امر طبيعى به نظرمى رسد؛ اما بايستى اين تعارض هاى فكرى «اهل تعليم و تربيه»واقعبينانه و با خرد درتضاد نباشد. زيرا ما مى توانيم با اتكا به خرد،به اساس دلايل و براهين،اختلافات خويش را،با درنظرداشت تقاضا هاى انسانى،انسان امروز حل و فصل نمايم. پس ما می توانيم بعد از ايجاد تفاهم بين «قشراليت جامعه» به سوی ذهنيت سازی و نوسازی،انديشه ها گام بر داريم.
البته بايد خاطر نشان ساخت که در عصری که ما زندگی می کنيم،پيشرفت تکنالوژی به خصوص در بخش اطلاعات،
جهان را بسيار کوچک ساخته است. در اين عصر جهانی شدن، مردم و روشنفکران به سوی پسامدرنيسم،گام برداشته اند،
و به خاطرحل بحران های ايجاد شده از مدرنيته، در جستجوی سنتز می باشند.
پس برای مردم وبه خصوص«قشرنخبه»جايی برای تعلل،فرارازمسئوليت، منفی بازی وتوجيه های بی مورد نمی گذارد. زيرا بی مورد خواهد بود،که ما با وجود تجارب عصررنسانس وايجاد نظريات نوين وبديل بازهم به تعصب های مذهبی
،قومی،زبانی ويا به خاطرايده ئولوژی های خاص و نظام های استبدادی،قومی،زبانی جهد و تلاش کنيم.
افراد خرد مند،از تجارب ديگران پند و عبرت می گيرند؛ پس برقشرمتفکرجامعه لازم است،تا با استفاده ازکوهی تجارب وپيشرفت های علمی، متفکران و فلاسفه، در گام نخست خويش را به روشنفکران مبدل ساخته، و بعداٌ برای حل بحران های کشوربا روشنگری بر خورد نموده، و در ايجاد يک ذهنيت انسانی و ملی که در آن همه ارزش هايی بشری در نظرگرفته شده باشد گام برداشته شود. زيرا در شرايط فعلی، درگام نخست تفاهم بين «قشرنخبه»،ايجاد «قشرروشنفکر» و درمرحله ی بعدی، ايجاد ذهنيت نوين برای مردم افغانستان يک ضرورت مُبرم می باشد.
بحران کنونی کشور زاده ی ذهنيت سازی قشر قدرتمند و متفکر جامعه می باشد؛ زيرا اين ذهنيت نادرست از يک طرف مردم ما را با هم ديگربی اعتماد ساخته، و از سويی ديگر مردم ما را به مرض بی تفاوتی در مقابل سرنوشت شان مبتلا ساخته است.
همچنان بايد گفت که اثرات اين ذهنيت های نادرست، در جريان های سياسی و تحولات بعدی نقش داشته است و باعث،
معضلات وناهنجاری سياسی در اين پروسه ها گرديده است. از طرف ديگراين عوامل کشور و جامعه ی ما را آسيب
پذير ساخت، و زمينه را برای مداخلات کشور های خارجی مهيا ساخته است.
وقتی مردم افغانستان در رابطه به وطن و سرنوشت خويش يک ديد مشترک داشته باشند، اين سبب باعث وحدت ملی در
بين مردم گرديده، وآن ها را ازمرض بی مسئوليتی علاج می کند. هرگاه ما به اين اهداف نائل گرديم، درمرحله ی بعدی می توانيم با تشکيل جنبش های سياسی، ملی، مردمی به سوی انتخابات رفته، و قدرت سياسی را ازچنگال«تيکه داران
زر و زور زِر» خارج ساخته و کشور خود را به طرف صلح و ترقی سوق دهيم.
پس انديشمندان ميهن مى توانند در اين زمينه همكارى نموده و اين فرايند را رنگ و رونقى بيشتر بدهند.هرگاه با نظر من،هموطنان و صاحبنظران مخالف باشند،آن ها می توانند به خاطر بيرون رفت از بحران فعلی،راهی حل ها و پيشنهاد
هايی خويش را در زمينه ابراز دارند؛زيرا هر اقدامی که به اساس يک احساس ملی و درک واقعی از جامعه باشد،و با
ارزش های انسانی مطابقت داشته باشد و اساسات علمی وجامعه شناسی داشته باشد،می شود با آن کنار آمد.
« دلايل قوی بايد و معنوی - نه رگ های گردن به حجت قوی » (سعدی)
ندا به خاطر انتخاب بشردوست در انتخابات «2014» يک سلسله ابهام ها و سؤالاتی را در ذهن خواننده به وجود می
آورد. در نخست کوشش می کنم اين سؤالات را در يافته، و بعداٌ آن ها را خورد و ريزه ريزه کنم، وبعد از ارزيابی به
اساس سلسله مراتب به موضوعات مختلف تقسيم بندی نمايم.ازسويی ديگر چون موضوع با «چرا» آغاز گرديده است،
و جواب برای چرا کار آسانی نيست؛ فلهذا در زمينه از فلسفه به خصوص از«فرايند ديالکتيک علمی و اصطلاحات ديالکتيک هگل،تزيا کنش، آنتی تزيا واکنش، سنتزيا نتيجه و صورت معقول» استفاده کنم، و همچنان از تاريخ،علوم سياسی، جامعه شناسی کمک می گيرم.
(هر انسان به مفهوم عام کلمه يک فيلسوف به شمار می رود، وفلسفه ی خود را دارد.اما در اينجا سؤالی پيش می آيد که:
پس فرق بين فلسفه ی يک شخص عادی، با فلسفه ی يک فيلسوف در کجاست؟ هر انسان از بدو تولد وقتی با چشمان خود
به اطراف نگاه می کند؛ سؤالاتی راجع به اشخاص و اشيائی که در نظر اش می بيند، برايش پيدا می شود، و به آن ها می انديشد. اما بعد از مرحله ی رشد، وقتي که تکلم می کند،هميشه به پرسش ها می پردازد، و می انديشد واين فرايند تا
آخرعمر انسان دوام پيدا می کند.
البته بايد گفت که انديشه هايی هرانسان متاثرازعوامل داخلی وخارجی می باشد.هرگاه کودک سالم از يک مادرسالم تولد
گردد،پس کودک به صورت طبيعی قدرت انديشدن سالم را دارا می باشد. اما وقتی که کودک در اين دنيا پا می گذارد،
انديشه های او،متاثر ازخانواده، محيط اجتماعی، تبليغات مذهبی، تبليغات رسانه های شنيداری و ديداری وذهنيت حاکم
در جامعه می شود. زمانی که انسان دريک محيط بسته ی مذهبی،استبدادی،قبيله ئی، پدرسالاری، رشد کند،طبيعی است
که انديشه های او متاثر از اين عوامل خواهد بود. زيرا نظام استبدادی، استبداد می آفريند،محيط سنت گرائی مذهبی تعصب و خشونت می آفريند؛ مگر اينکه انسان،به کمک علم و دانش، تعقل و تفکرو آشنائی با انديشه های نو و محيط های مناسب،انديشه ی خود را به تعالی رساند.اما فلسفه ی يک فيلسوف، چون با تجارب بيشتر،سعی و تلاش بيشترو استفاده از نظريات ديگر فلاسفه بسط و توسعه،ميابد؛ پس فلسفه ی او جامع تر،علمی تر و قابل قبول ديگران می گردد.
من هم در اينجا به خاطری که به نتايجی ملموسی دست يابم ازفرايند ديالکتيک علمی استفاده می کنم. اولترلازم می دانم
تا راجع به مفاهيم ديالکتيک به روشنگری پردازم :
ديالکتيک يعنی مبادله گفتار و استدلال و اسمی که از آن مشتق می شود يعنی مباحثه و گفتگو و تبادل نظر؛ اما در اينجا
مقصد ما از ديالکتيک جديد يعنی دوران هگل می باشد.فرايند ديالکتيک هگل يعنی،تضاد ها و تناقضات ذهنی انسان و طبيعت می باشد که راه را بسوی صورت معقول باز می کند. در اين فرايند تز ها باعث آنتی تز ها گرديده و سبب ايجاد
پروسه جديد يعنی سنتز می شود.اما اين حالت را با سازگاری نبايد به اشتباه گرفت؛زيرا درنهاد جديد،ارزش تز و آنتی تز حفظ می گردد.البته بايد خاطر نشان ساخت که سنتزفرايند آخری نبوده،و زمانی خود سنتزبه يک تز و انتی تزتبديل
گرديده و محتاج نهاد جديد خواهد شد.
اما ديالکتيک مارکس که برخلاف ديالکتيک هگل که اساس آنرا ايدئاليسم ساخته است فرق دارد.ديالکتيک مارکس گرچه
متاثر از ديالکتيک هگل است؛ اما اساس آنرا ماترياليسم تشکيل می دهد.از همين لحاظ است که ديالکتيک مارکس بر اساس اقتصاد استوار است و تمام مسايل را متاثر از اقتصاد می داند.
اماديالکتيک علمی براساس ايدئاليسم و ماترياليسم بنا نشده است، بلکه اساس آنرا تجارب علمی تشکيل می دهد. در فرايند
ديالکتيک علمی از نظريه های نسبيت،شناخت ، روانشناسی و جامعه شناسی استفاده می شود.امروز از فرايند ديالکتيک
در تئوری های توسعه و نوسازی و مدرنيته استفاده می شود، و راهکارهای مناسبی را به خاطر حل بحران های کشورها
پيشنهاد می کند.)
حال برمی گرديم به موضوع اصلی(چرا برای بشر دوست رای بدهيم؟)
افغانستان منحيث يک کشور، عقب مانده، فقير که گرفتار معضلات و اختلافات سياسی،اجتماعی،مذهبی،قومی، زبانی
است؛ از طرف ديگربحران های اقتصادی،نفوس، محيط زيست و بی سوادی در اين کشور بی داد می کند، و اين سبب
زمينه را برای مداخله ی کشور های خارجی مهيا ساخته است. اين وضعيت نابسامان کشور، در رابطه به انتخاب آقای
بشردوست،سؤالاتی را در ذهن مردم به وجود می آورد.به فرض مثال : درشرايط فعلی کشور که دچار بحران های مختلف است،آيا صدای انتخاب بشردوست،يک امرواقعبينانه خواهد بود؟هرگاه شرايط برای انتخاب بشردوست،آماده است
پس فرايند آن چگونه است؟هرگاه شرايط برای انتخاب بشردوست آماده نيست،پس علت در چيست؟آيا بحران کنونی کشور ما يک فرايند مدرنيسم است،که ساير کشور ها هم آن را پشت سرگذشتانده است؟آيا حل بحران های کشور ما، به زمان بيشترو ريختاندن خون بيشتر نياز دارد؟ کشورهای پيشرفته جهان چگونه بحران ها و معضلات خويش را حل نموده و به اين توسعه رسيده اند؟مردم افغانستان چگونه می توانند خود را از اين معضلات رهايی بخشند؟مردم افغانستان به غير از آقای بشردوست کدام انتخاب ديگر دارند؟ انتخابات«2014»چه اثراتی را درزندگی مردم افغانستان خواهد داشت؟ نقش مردم، دولتمردان، قشرتعليم يافته، در حل بحران ها، چگونه خواهد بود؟ چرا دولتمردان،قشرنخبه و مردم افغانستان تا هنوز نتوانسته اند،راهی بيرون رفت از اين معضلات را دريابند؟
«صاحب نظران ميهن می توانند در رابطه به هر سؤال به کنکاش پرداخته ونظريات خويش را با ما شريک سازد.»
حال کوشش می کنم از سؤلات فوق مسايل را برای روشنگری دريابم، و بعد در ارتباط به آن ها به روشنگری پردازم.
چون نسبت سنگينی موضوعات نمی شود آنرا دريک ويا دو نوشتار خلاصه نمود؛ پس کوشش می کنم به صورت متواتر
در نوشتار های مختلف ان را در خدمت شما قرار دهم.
قسمت اول
تجارب کشور های پيشرفته در رابطه به حل بحران ها و نگاهی به وضعيت افغانستان در اين فرايند.
قسمت دوم
عوامل عقب ماندگی،معضلات و بحران های کشور
الف: عوامل طبيعی
ب : عوامل مذهبی
ت : عوامل استبداد
ث : عوامل ذهنی و ذهنيت حاکم در جامعه
ج : عامل نبود قشر روشنفکر در جامعه
قسمت سوم
نقش دولتمردان،قشر اليت جامعه و مردم افغانستان دررفع بحران های کشور
قسمت چهارم
نقش مردم در انتخابات «2014» و اثرات آن در حل بحران های کشور
قسمت پنجم
راهی حل بحران جاری درکشور و نقش آقای بشر دوست در اين فرايند
ادامه دارد
نوت: چون موضوعات اين بحث باهم مرتبط است، من در قسمت اخير منابع را درج می نمايم.
پيامها
6 می 2013, 07:59, توسط نادر
اگر در انتخابات گذشته کرزی و دَبَل عبدالله تقلبات خیلی عریان و بیشرمانه (به کمک امریکا) نمیکردند، در واقیعت امرمردم آقای بشر دوست را بحیث رئیس جمور خود انتخاب کرده بودند، زیرا با وجود صدها هزار رای تقلبی توسط این دو نفر، آقای بشردوست بَرنده فرد سوم بود.
فلهذا در انتخابات 2014 نیز کسی بَرنده اعلام خواهد شد، که حلقه غلامی امریکا را صد در صد به گردن آویخته باشد.
6 می 2013, 08:53, توسط بی وطن!
بشر دوست بهتر است تا در این بازی سیاست که وی ان را بلد نیست، اراده « آرا» مردم هزاره را به بازی نگیرد! افغان ها هرگز به بشر دوست رای نه خواهند داد. تنها کسانی که ممکن به بشر دوست رای بدهند، این هزاره ها هستند! بشر دوست در بازی انتخابات پیراهن عثمانی است در دست افاغنه! بهتر است جناب ایشان بر این امر واقف گردند. شاید هم واقف هستند. در انتخابات آینده ملیت های تحت ستم بخصوص هزاره و تاجیک، این دوپیکره از هم جدا شده و هم ریشه به نحو ممکن باید به استبداد اوغانی پایان بخشیده وفرزندی فرزانه یی از خراسانیان را به درون ارک جایگزین بنمایند. و اگر باز هم شتر چران ها شیطنت و منافقت نمودند، آن گا گزینه تجزیه این کشور یگانه التر ناتیو کار ساز خواهد بود...بگذار آنگاه جناب بشر دوست بیرق اوغانی را زیبگردن نموده و در اتن اوغانی دست و پا تکان بدهد و..
6 می 2013, 18:24, توسط تjiran
دوستان جناب اقاای بشر دوست از اقشار جامعه بی بضاعت مردم افغانستان حرف می زند نه از اقشار ثروتمند و با پول های دلاری بیگانه .
من همه وقت طرفدار حق و حقیقت بوده ام جانب داری از هیچ قوم و گروه نمی کنم و کسی که در افغانستان از حقیقت بگوید طرفداری ندارد ,
چون که یایه و اساس ان کشور دروغ است حقیقت بازاری ندارد فعلا حقیقت را نه خدا می پزیرد و نه بنده هاش. اقای بشر از حق مظلومان بی پول ها فقیر ها حمایت می کند . در انتخابات 2014 قبلا انتخاب شده , انتخاب دیگر در کار نیست این همه بازار تبلغات است که احمد و مقصود ,
باید این بازار تا انون زمان باید داغ نهگداشته شود و مردم میداند که کی و چه ؟ سیاست همان خواهد بود که هست , نماییشنامه همان است تنها سناریو عوض میشود هنر پیشه ها همان اند بچه فلم دختر فلم بد معاش ها هم همان ها هستند اما نقش ملایم تر خواهند داشت .فکر می میکنم هنر پیشه نقش اول عوض بشه .