صفحه نخست > دیدگاه > چرا به ملک خود نميايی؟

چرا به ملک خود نميايی؟

خوب هرچه که شما از عبدالرحمان برداشت داريد خير و اما در حقيقت ما ديديم که اگر کسی در افغانستان خود را پيرو عيسی مسيح بگويد انجامش چيست.
پنج شنبه 17 جون 2010

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

رادر، خواهر، وطندار گلم،

سلامتی بر شما در نام مقدس عيسی مسيح باد!

سه شنبه گزشته زمانی که برنامه زنده آواز مسيح را شروع کردم، قلبم کمی رنجور بود زيرا در طئی فقط يک هفته يارده تهديد به مرگ را از طريق تيليفون و ايميل گرفته بودم. هرچنديکه اينگونه تهديدات گاه گای نورمال هست در زندگی من و اما در طول دو هفته گزشته بخاطر غوغای که در کابل، هرات و مزار شريف بنسبت روی پرده آوری عکسها و ويديوهای مسيحيان افغان و تهديد و زوربازی عليه آنان، اين گونه تهديدات را عليه بنده نيز تيزتر کرده. گناه آنانيکه در اخبارهای افغانستان و بخصوص يک و يا دو تلويزيون در داخل افغانستان شايع شده اينست که آنها با خواست قلبی خود اختيار نموده اند تا پيرو عيسی مسيح شوند.

سه روزی پيش زمانيکه در تلويزيون ملی افغانستان سرودی به آواز شيرين و مقبول زرسانگه را شنيدم اشکهايم بی اختيار جاری شد. خيلی گريستم. در حاليکه ميگريستم، خانم عزيزم در اطاق کارم با يک پياله چای سبز آمده از من پرسيد: “چرا، چی شده، چرا گريه ميکنی؟”

گفتم، اگر اين سرود قشنگ پشتو که حال ميکس دری هم دارد را بشنوی، خودت ميفهمی که چرا گريه ميکنم.

يکی از شعرهای که درين سرود سروده شده به آواز وطندار ما “داود حنيف” است که سوال ميکند از جانب، مادران، خواهران و اگر اشعار پشتو را که خانم “زر څانګه” درين سرود با آواز دلکش و دلنشين و خدا دادش خوانده با افزايم از قلب عاشق نير شکايت دارد و ميگويد:

چرا به ملک خود نميای

شينواری لونگينه، شينواری لونگينه.

و در شعر بعدی داود جان مي افزايد:

خواهر و مادر پيرزالت،

شينواری لونگينه، شينواری لونگينه

همه ميگن ديگر، بيا شوند فدايت

شينواری لونگينه…

وقتی شنيدن اين سرود من چشم گريان بودم و گريستم زيرا برای من که پيرو عيسی مسيح هستم در کوچه و بازار، در پرده و تالار همان وطنم افغانستان مردم خودم آواز مرگ و کشتن و پاره کردنم را دعا ميکنند ميکنند و مرا مرتد و ناپاک و واجب القتل اعلام ميکنند و به افتخار مرا لعنت ميکنند. قصور من؟ من پيروی عيسی مسيح هستم.

شبها را در بی خوابی بسر ميبرم و در دعا هستم برای سلامتی برادران و خواهران ام که مانند من پيرو عيسی هستند. آنها در کشور خود مانند بيگانگان و يا آنانيکه در کشوری غير قانونی وارد شده باشند و گزرنامه ای نداشته باشند و خود را پنهان کنند تا مبادا عساکر آنان را دستگير و در زندان بی اندازند و يا از کشور خارج کنند. آنها در کشور خود شان خارجی شده اند و از حقوقی برخوردار نيستند و گوشهای شان از دشنامهای زننده ای مانند، مرتد، کافر، کثيف، وغيره زنگ ميزند. نه کسی است که از آنان بشنوند و نه هم کسی که غمخوار باشند.

چندی نميگزرد از عبدالرحمان مسيحی افغان که کتاب مقدس را برداشت و بر روی کامره ها ميگفت: “مه کافر نيستم، مه مرتد نيستم، مه مسيحی هستم و مه به تثليث ايمان دارم.”

خوب هرچه که شما از عبدالرحمان برداشت داريد خير و اما در حقيقت ما ديديم که اگر کسی در افغانستان خود را پيرو عيسی مسيح بگويد انجامش چيست. من ويديوهای آنزمان را تا بحال دارم که بزرگان دين ميگفتند: اگر در حقيقت شريعت اسلام تتبيق شود، اين شخص مرتد بايد بدار آويخته و قطع قطع شود.”

باز هم خوشابحال عبدالرحمان که او را قاضی صاحب قضات ديوانه قرار داده جاده ای برايش هموار کرد تا هم او را مطابق شريعت اسلام رها کنند و نيز راه او را هموار سازند تا قوای اطاليای وی را شباشب به اطاليا ببرند که از او ديگر کسی تا حيات نشنوند.

اما، از حال زار مومنين عيسی مسيح امروز کی بپرسد. کی آنان را ديوانه قرار دهند تا آنان نيز از حقوق ديوانگی برخوردار شوند و در امان بمانند؟ کلام خدا در مورد خداوند ما عيسی مسيح نيز ميفرمايد که مردم ميگفتند: “او ديوانه است، چرا به او گوش دهيم؟ (انجيل يوحنا فصل 10 آيت 20.

شعر پشتو بيادم ميايد که ميگويد:

محبت اول آسانه په نظر راغی

په اخير کی می نصيب خون جگر راغی

واقعاً عشق در اول آسان بنظر ميرسد و اما مشکلاتش و خون جگریهايش دنباله دار است.

امروز، روزیکه ما در قرن بيست و يکم هستيم و دهه ای اولش هم تقريباً به اتمام رسيده، مردم دم از علم، عقل، حکمت، دانش، به کهکشانها رفتن ميزنند، ما متأسفانه در کشور خود افغان ستان عزيز حتی چشم رسايی به حقوق هموطنان ديگر خود نداريم تا آنان بتوانند با اختيار که خداوند خودش به آنها داده در جستوجوی خدا شوند و بگزارند تا “گز و ميدان” در اختيار خدا باشد و تا او قضاوت فرمايد که يک نان چند فطير است. اما کسی نيست که گوش شنوا داشته باشند و کمی کلای خود را گرفته با آن قضاوت کنند. چشم مردم دنيا به افغانستان دوخته تا ببينند که افغانها چقدر تحمل يکديگر و ديگران را دارند و همانطويکه آنها مذهب اسلام را با افتخار ميخواهند تبليغ کنند، چقدر جرأت و تحمل اين را هم دارند تا اگر کسی بخواهد اسلام را ترک گويد او را نه تنها محبت نمايند بلکه در حقيقت درين فکر شوند که دين و مذهب اختياری است نه تحميلی و بزور.

افغانهای مسيحی، مرتد نيستند و نه هم وطن فروش بلکه آنان به تجارب شخصی و مطالعات درست، درک نجات از طريق عيسی مسيح را کرده اند، چنانکه مسيح خودش فرمود: “من راه و من راستی و من زندگی هستم، هيچکس جز به وسيله من نزد پدر آمده نمي توانند.

اگر شما ايمان داريد که از طريق اسلام، هندوزم، بوديزم، شانتوزم، کانفيوشزم، و يا بی خدای به منزل ميرسيد، بفرماييد و اين امر و اراده و اختيار شخصی شماست و اما بديگران نيز حق دهيد تا آنان با اختيار خود راه نجات خود را متلاشی شوند چنانکه پيروان عيسی مسيح، از طريق عيسی مسيح راه نجات شان را درک کرده اند. جای تأسف اين است که حتی دولتمردان کشور ما پيروان عيسی مسيح را واجب القتل ميدانند و حتی قانونی اساسی هم ساخته تا آنانيکه از دين اسلام منحرف شوند جزای شان موت باشد.

افغانستان از جمله کشورهای است که ماده هژدهم حقوق بشر جهانی را امضأ کرده و بياييد ببينيم که درين ماده چه گفته شده و افغانستان بالای کدام قانون دستخط و تعهد عمل کرده تا به آن وفا کند نه بی وفائی:

ماده هژهم: «هرکس حق دارد ازآزادی انديشه، وجدان و مذهب بهره‌مند گردد، اين حق شامل آزادی تغيير مذهب يا باور و نيز آزادی اظهار مذهب يا باور به شکل آموزش، عمل به شعائر، نيايش و بجای آوردن آيين‌ها چه به تنهايی و چه به‌صورت جمعی نيز می‌گردد.»

بعضی از وطنداران مسلمان پيامهای به من فرستاده اند که گستاخی معاف حتی استفراق تان بيايد. “من ترا پاره پاره خواهم کرد.” و يا ديگری مينويسد؛ “از پاهايت شروع ميکنم و از تو کباب جور ميکنم.”

من فکر کردم که دوران کانابولی گذشته و اما اينگونه تهديدات واقعاً ياد تاريخ آدمخوری را منعکس است. من در واقع رنجورم ازينگونه پيامها زيرا اينها همه از کسانی اند که من آنان را وطندار ميخوانم.

من چون در ايالات متحده زندگی ميکنم پس بايد از نقطه نگاه حالم صحبت کنم که ميبينم. در ايالات متحده تعداد مسلمانان به بيش يک و نيم مليون و يا 6% درصد کل جمعيت است. از روزی که من درين کشور آمده ام تا امروز به جز جزباتی شدن بعض عناصر در روزهای بعد از يازدهم سپتامبر سال 2001 هرگز نديده ام تا کسی کسی را و يا دولت کسی را بجرم اينکه مسلمانان مسيحيان و هندوها و بودائيها و بي دين ها را بدين اسلام دعوت ميکنند. در حقيقت مسلمانان همانند ساير اديان و بی دينان در حال آزادانه تبليغات مذهبی ايشان اند و از قانون کشور حمايت هم ميشوند.

راديو، اخبارات و تلويزيون های شخصی چه مسلمان، چه مسيحی، يا اديان ديگر بشمول برنامه های سکولار همه در صحبتهای شان بصورت روشن از همديگر انتقادات وغيره ميکنند و اما هيچ يک در طرف دولت محکوم به مرگ و زندان نميشوند. در حاليکه مسلمانان هر آزادی را که اديان ديگر در آمريکا دارند، متأسفانه همين مسلمانها نه تنها در مورد تبليغ مسيحيت در کشورهای اسلامی واويلا ميکنند بلکه حتی حاضرند تا تشويق کنند برای سرکوبی کامل آنانيکه مسيحيت را دران کشورها ابلاغ کنند.

در قران ميخوانيم که: إنما يعمر مساجد الله… پس اگر مسلمانان به حکم الله مساجد تعمير ميکنند و ايمان دارند که تنها از طريق آنها طريق کامل است، پس تنگنظری درچيست که ديگران نيز همين حق را داشته باشند تا بتوانند بدون تهديد مرگ و خطر از نوع آدميان خود آزادانه از مسلمانان دعوت کنند بدين و مذهب و راه که آنان فکر ميکنند راه خداست؟

چنانچه ما مسيحيان نيز حکم آن کسی را که ما خداوند ميخوانيم ميخواهيم بعمل بياوريم و برويم و محبت او را اعلام کنيم که ايمان داريم تنها از طريق او ميتواند انسانها نجات بيابند. و اما نه به زور و نه به تهديد بلکه با محبت، با فيض، با کمک بشردوستانه و با همدردی، و در غم شريکی و در عمل.

چنانچه عيسی مسيح حکم ميکند:

« پس برويد و تمام قومها را شاگرد من سازيد و ايشان را به اسم پدر و پسر و روح القدس غسل تعميد دهيد؛ و به ايشان تعليم دهيد كه تمام دستوراتي را كه به شما داده ام ، اطاعت كنند. مطمئن باشيد هر جا كه برويد، حتي دورترين نقطه دنيا باشد، من هميشه همراه شما هستم.»

و نيز در اعمال رسولان فرمود:

«اما وقتی روح القدس بر شما نازل شود قدرت خواهید یافت و در اورشلیم و تمام یهودیه و سامره و تا دورافتاده ترین نقاط عالم شاهدان من خواهید بود.»

ولی بايد متوجه شويم که عيسی مسيح و تعليماتش وتعليمات روح عيسی مسيح که از طريق بنده های نيک خود کلام خدا را به ما الهام کرد در هيچ موردی به پيروانش نگفته تا بزور و تهديد آنان را شاگردان من و يا پيروان من سازيد. بياييد که از تعليمات خود عيسی مسيح که خداوند ما ست بشنويم:

شنیده اید که: «همسایه خود را دوست بدار و با دشمن خویش دشمنی کن.»
اما من به شما می گویم دشمنان خود را دوست بدارید و برای کسانیکه به شما جفا می رسانند دعا کنید.
به این وسیله شما فرزندان پدر آسمانی خود خواهید شد، چون او آفتاب خود را بر بدان و نیکان یکسان می تاباند و باران خود را بر درستکاران و بدکاران می باراند. اگر فقط کسانی را دوست بدارید که شما را دوست دارند چه اجری دارید؟ مگر باجگیران همین کار را نمی کنند؟
اگر فقط به دوستان خود سلام کنید چه کار فوق العاده ای کرده اید ؟ مگر بی دینان همین کار را نمی کنند؟
پس شما باید کامل باشید همانطور که پدر آسمانی شما کامل است.

در کداميک از کلمات که عيسی مسيح در آيات بالا (انجيل متی فصل 5 و آيات 43 تا 47) امر فرموده شما کلمات بزور سوته و يا تهديد را ميتوانيد بيابيد؟ گویم دشمنان خود را دوست بدارید و برای کسانیکه به شما جفا می رسانند دعا کنید آيا ين يک تهديد است؟

حال بياييد که ببينيم که رسولان عيسی مسيح درين ضمن به ما از روح خدا چه تعليم داده:

پس اگر شما به انجام آنچه نیکو است اشتیاق دارید ، چه کسی به شما آسیبی خواهد رسانید ؟
اما اگر به خاطر نیکوکاری رنج می بینید ، خوشا به حال شما ! از تهدیدات مردم نترسید و نگران نباشید.
اما ترس مسیح در دلهای شما باشد و او را خداوند خود بدانید و اگر کسی علت امید شما را می پرسد ، همیشه آماده جواب باشید.
البته باملایمت و احترام. وجدان شما همیشه پاک باشد تا حتی اگر به شما توهین شود ، کسانی که از رفتار نیک مسیحائی شما بد می گویند از گفتهً خود شرمنده گردند.
زیرا اگر خواست خدا بر این است که شما زحمت ببینید بهتر است که به خاطر نیکوکاری باشد ، نه برای بدکاری.
مثلا خود مسیح یک بار برای همیشه به خاطر گناه بشر مرد ، یعنی یک شخص بی گناه در راه گناهکاران مرد تا ما را به حضور خدا بیآورد. او از لحاظ جسم کشته شد اما از لحاظ روح به زندگی خود ادامه داد.

من يک افغان هستم و پدران و نيکان من نيز افغان بودند. و اما مردم اين سرزمين که امروز افغانستان نام دارد، هميشه مسلمان نبودند. بتهای باميان به آن گواه اند.

پس مشکل چيست؟ چرا مردم مسلمان افغانستان آنقدر خوفزده اند از آنانيکه حتی نمی توانند با آزادی کامل خود را مسيحی اعلام کنند و مسکنی داشته باشند که آنرا عبادتگاه و يا کليسای خود بخوانند و در همان کوچه های که مساجد تعمير شده مسيحيان نيز حقوق تعمير اجتماعات شان را داشته باشند؟

آيا در قران نيامده که، “ لااکراه في دين“ در دين هيچگونه اکراه (زور) جای ندارد؟ پس اگر لااکراه في دين چی ترسی داريد وطنداران مسلمان که مسلمانان که راه مسيح را انتخاب ميکنند آنانرا حتی بزور و جبر و با نول تفنگ و با تهديد سربريدن در تلويزيونها و رسانه ها از آنان اقرار ميگيريد که غلط کرده؟ آيا شما صد در صد ميتوانيد آن شخص را که تهديداً ازش اقرار گرفتيد تغير دهيد؟ آيا قلب او را نيز ميتوانيد تغير دهيد؟ خوب، قلب انسان را که تنها خدا آگاه است و انسان هرگز نتواند قلب ديگری را آگاه باشد ولو که حتی شوهر و زن و مادر و پدرو فرزندان تان باشند.

پير ما ست در ظاهری پابند رسم، هم دين دوست!

چی توانی گــــر بود در باطنش هر آن که اوست؟

اين مثل کردکی و طنی ماست که ميگوييم: “از دل انسان تنها خدا خبر داره.” اين واقعاً يک حقيقت است. خوب وقتی در مثالهای وطنی رسيديم، اين مثل ديگری هم غورطلب است: “نی بدينم، نی به دنيا، ضرب سوته يا اميرالمومنين.”

بلی برادر و خواهر، وطندار گل، هيچ کسی نمی تواند با زور سوته قلب کسی را تغير دهد. اگر کسی در ملا اقرار کند که مسلمانم و يا مسيح ام و يا هندو ام و اما در باطن، در قلب کسی ديگری باشد و روی ديگری داشته باشد و برداشت او چيزی ديگری باشد، هيچ کسی بجز خدا نميتواند آنرا بداند.

پيروان مسيح در افغانستان بتعداد هزارها موجود اند و آنها عيسی مسيح را بحيث خداوند و منجی خود در قلب نگه ميدارند و در عمل نشان ميدهند و اما آزادی بيان ندارند چون متأسفانه در وطن ما فقط در تنگنظری خود سرگم هستيم و تنها همان راهی که خود ما فکر ميکنيم درست است، ديگران را نيز با زور ميخواهيم با ما همنظر باشند و اگر بناشند، به آنها بيگانه، نجس، خطرناک، و حتی واجب القتل نسبت ميدهيم.

کدام يک از پيامهای که پيروان عيسی مسيح اعلام ميکنند خطرناک و تهديد آميز است:

“همسايه ات را مانند خود دوست بدار”؟ و يا “دشمنان ات را دوست بدار و برای آنانيکه به شما اذيت ميرسانند و جفا ميکنند دعا کن”؟ و يا “پدر و مادرت را احترام کن”؟ و يا “فرزندان تان را از زندگی بيزار نکن”؟ و يا “غيبت گوئی نکن”؟ و يا “دروغ نگو”؟ و يا “انسان را نکش”؟ و يا “انتقام نگير”؟ و يا پيامی که ميگوييم، “اگر کسی محبت ندارد خدا را هرگز نشناخته، زيرا خدا محبت است”؟ کدام يکی ازين پيام های ما از عيسی مسيح ياد گرفته ايم و ميخواهيم با آن عطر معرفت عيسی مسيح را بافشانيم خطرناک و تهديد کننده است؟ چرا اين ترس از محبت که در مسيح است؟ چرا اين ترس از آنانيکه حتی حق تعمير اجتماع را نداردن و در خانه های خود و در خاموشی عيسی مسيح را عبادت ميکنند؟ چی ترسی از آنانيکه با آنان بآسانی ميتوانيد بحث دوستان و بلا خوف در مورد مذهب کنيد؟ من آياتی زيادی را از کتاب مقدس عهد کهنه و نو ميتوانم درين مقاله کوتاه مثال دهم که به ما درس ميدهد تا با کسانی که مشکل دارند و افسرده اند و غريب اند و محتاج اند و بيوه اند و یتيم اند و حتی دشمن تان اند خوبی کنيد و به آنان آب بدهيد و نان بدهيد و آنان را بپوشانيد که تمامی اين اوامر را پيراون عيسی مسيح در عمل در تمامی دنيا انجام ميدهند و اگر با اين کار خير آنان پيام نجات بخش مسيح را نيز بدهند، چی تهديدی است؟ آيا مسلمانان مسلمانی را تبليغ نمي کنند؟

در وطن مثال ديگری داريم هم داريم که از بردباری صحبت ميکند:

عيسی بدينش و موسی بدينش.

آيا ميتوانم جرأت کنم که بآن بافزايم که محمد نيز بدينش و کرشنا نيز بدينش؟

و مثال ديگر پشتو را بيارم که ميگويد، “دا گز او دا هم ميدان!”

بلی، چرا ما بحيث انسان نمی توانيم يکديگر را تحمل کرده بگذاريم که “ميدان” را خدا خودش “گز” کند و قضاوت کند که کی راست است و کی ناراست؟

زمانی بود که من خودم تنها دوست داشتم که تنها از هزاره بودنم و از شيعيه بودنم افتخار کنم و اگر کسی مختلف ازآنچه من فکر ميکنم فکر کند خونم بجوش ميامد و نمی توانستم که آن شخص را به هيچ وجه برداشت کنم. از کسی که پشتون بود نفرت داشتم و کسی که در کوچه های کابل بمن کتره رفته بودند و مرا ميگفتند “هزاره و چاکليت مينو، اگر قدرت ميداشتم حتی شايد ميکشتم و اما خداوند چشمانم را باز کرد و من به عيسی مسيح ايمان آوردم و او بمن آموخت: “دشمن ات را دوست بدار و برای آنانيکه بتو جفا ميرسانند دعای خير کن.”

کلام عيسی مسيح به من آموخت: “مغلوب‌ بدی مشو بلكه‌ بدی را به‌ نيكويی مغلوب‌ ساز.” و نيز کتاب خدا به من آموخت: “کسی که محبت ندارد خدا را هرگز نشناخته، زيرا خدا محبت است.” و به همين ترتيب من خادم واقعی خدا شدم تا نه تنها خدا را دوست داشته باشم بلکه با محبت که از خدا فرا گرفتم، همه انسانيت را نيز دوست داشته باشم حتی اگر کسی مخالف من و باشد و مرا دشمن بخواند و يا با من دشمنی کند.

انجيل متی فصل 5 آيت 44. رساله به روميان فصل 14 آيت 21 و رساله اول يوحنا فصل 4 آيت 8.

فرض کنيم اگر خدا قصد کند که در زمين اگر امروز کسی خلاف قانون من و خلاف اوامر من و خلاف حکمت من کند، آن کس را نفس حيات ندهم. دوستان عزيز، فکر ميکنيد به تمامی انسانيت چی خواهد شد؟ خدا را شکر که او رحيم است و معنی کلمه رحمت اين است که خدا برای بندگانش هر صبح مواقع تجديد مينمايد تا انسان ها به او رجوع کنند. خدا کسی نيست که با داشتن يک چکش اگر کسی خلاف او کند، چکش را برسرآن کس بزند. نه، هرگز، بلکه او پدری است مهربان و بردبار و دير قهر.

در کتاب نوحه (و يا مرثيه) ارميای نبی در مورد رحمت و وفاداری خداوند چنين ميخوانيم:

وقتي‌ مصيبت‌ و سرگرداني‌ خود را به‌ ياد مي‌آورم‌، جانم‌ تلخ‌ مي‌گردد.

بلي‌، آنها را دائم‌ به‌ ياد مي‌آورم‌ و وجودم‌ پريشان‌ مي‌شود.

اما نور اميدي‌ بر قلبم‌ مي‌تابد، وقتي‌ به‌ ياد مي‌آورم‌ كه‌ رحمت‌ خداوند بي‌زوال‌ است‌. آري‌، بسبب‌ محبت‌ اوست‌ كه‌ ما تلف‌ نشده‌ايم‌. وفاداري‌ خدا عظيم‌ است‌ و رحمت‌ او هر صبح‌ بر ما مي‌تابد. به‌ خود مي‌گويم‌: «من‌ فقط‌ خداوند را دارم‌، پس‌ به‌ او اميد خواهم‌ بست‌.» خداوند براي‌ كساني‌ كه‌ به‌ او توكل‌ دارند و او را مي‌طلبند نيكوست‌. پس‌ خوبست‌ كه‌ چشم‌ اميدمان‌ به‌ او باشد و با صبر منتظر باشيم‌ تا خداوند ما را نجات‌ دهد.

پس ای برادران و خواهران و وطنداران عزيز من، سوال درين جاست که آيا ما نمی توانيم با هم در فضای آزاد در مورد ايمان و مذهب يکديگر بحث دوستانه داشته باشيم که درآن هيچگونه زور و جبر و تهديد و قهر نباشد و در حلم و تاضح و بردباری بتوانيم حتی اگر مخالف باشيم يکديگر را احترام کنيم و مخالفت خويش را با تکلم که با محبت آراسته شده باشد نه به جنگ و تفنگ حل کنيم؟

چنانچه خدا حتی کسانی که مخالف حتی وجود خدا اند را نفس روزانه و روزی و عمر ميدهد. در حال که او ميتواند با يک پف همه را از بين ببرد و اما مهربان است. آيا ما خدا هم بزرگتر و بهتر هستيم؟ هرگز! آيا ما نميتوانيم از خداوند خالق بردبار خود بياموزيم و رحيم باشيم و “گز” و “ميدان” هردو را به او بگذازيم؟

وطنداران عزيز،

ما بايد فکر کنيم، بلی اگر کسی ديگری نيست با کلاه خود مشوره کنيم. چون وقتی ما از کلاه صحبت ميکنيم مقصد ما همان ضمير است و در آن عدالتی است که خدا بنا نموده و ميکانيزمی است که ما را در هرچيزی که خلاف محبت، فيض و رحمت خدا باشد ملامت خواهد کرد و در هر چيزی که ما خدا را دوست داشته باشيم و منافق نباشيم و انسانها را دوست داشته باشيم و رحيم باشيم و بردبار باشيم و ديگران را تحمل کنيم، به ما تسلی خواهد داد.

يکبار، فقط يکبار با خود تصميم بگيريد که همانطوريکه شما ميخواهيد عقيده خود را بديگران ابلاغ کنيد و بخواهيد که آنان بشما گوش دهند، به همان وزن و قيافه به ديگران نيز با تحمل کامل و احترام گوش دهيد و اگر گپ شان خوش تان نيامد با مذاق و خنده برادرانه بگوييد، “چطور اس که درين مورد هردوی ما با احترام مقابل مخالف باشيم و يا در مورد بيشتر از همديگر ياد بگيريم؟”

دعای من در حضور خداوند:

ای خدای عزيز من، به دولتمردان و بزرگان ما حکمت عطا فرما تا تو را با معرفت کامل بشناسند.

ای خدای عزيم من، افغانستان عزيز مرا با خوبی هايت برکت بده تا شود که انجيل يعنی خبر خوش ات را بپذيرند.

ای خدای عزيز من، در افغانستان صلح که مافوق فهم انستان است بيار.

ای خدای عزيز من، مردم ما را راه تواضح و بردباری را نشان بده تا در حقيقت تو جلال بيابی.

ای خدای عزيز من، دشمنان پيروان عيسی مسيح را ببخش زيرا که آنان نميفهمند که چه ميکنند.

ای خدای عزيز من، مردم ما را کمک فرما تا حتی اگر ما مخالف عقايد يکديگر باشيم يکديگر را با احترام تحمل کنيم.

ای خدای عزيز من، افغانستان از تو است شدی همه چيزيکه در آنست، از آن توست، بگذار تا همه نام قدوس تو را جلال دهد.

در نام خداوند عيسی مسيح. آمين.

واژه های کلیدی

دين، عقايد و باورها
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

    الم (بزرگ است خداوندى كه اين كتاب عظيم را، از حروف ساده الفبا به وجود آورده). (1)

    آن كتاب با عظمتى است كه شك در آن راه ندارد; و مايه هدايت پرهيزكاران است. (2)

    (پرهيزكاران) كسانى هستند كه به غيب (آنچه از حس پوشيده و پنهان است) ايمان مى‏آورند; و نماز را برپا مى‏دارند; و از تمام نعمتها و مواهبى كه به آنان روزى داده‏ايم، انفاق مى‏كنند. (3)

    و آنان كه به آنچه بر تو نازل شده، و آنچه پيش از تو (بر پيامبران پيشين) نازل گرديده، ايمان مى‏آورند; و به رستاخيز يقين دارند. (4)

    آنان بر طريق هدايت پروردگارشانند; و آنان رستگارانند. (5)

    كسانى كه كافر شدند، براى آنان تفاوت نمى‏كند كه آنان را (از عذاب الهى) بترسانى يا نترسانى; ايمان نخواهند آورد. (6)

    خدا بر دلها و گوشهاى آنان مهر نهاده; و بر چشمهايشان پرده‏اى افكنده شده; و عذاب بزرگى در انتظار آنهاست. (7)

    گروهى از مردم كسانى هستند كه مى‏گويند: «به خدا و روز رستاخيز ايمان آورده‏ايم.» در حالى كه ايمان ندارند. (8)

    مى‏خواهند خدا و مؤمنان را فريب دهند; در حالى كه جز خودشان را فريب نمى‏دهند; (اما) نمى‏فهمند. (9)

    در دلهاى آنان يك نوع بيمارى است; خداوند بر بيمارى آنان افزوده; و به خاطر دروغهايى كه ميگفتند، عذاب دردناكى در انتظار آنهاست. (10)

    و هنگامى كه به آنان گفته شود: «در زمين فساد نكنيد» مى‏گويند: «ما فقط اصلاح‏كننده‏ايم س‏ذللّه! (11)

    آگاه باشيد! اينها همان مفسدانند; ولى نمى‏فهمند. (12)

    و هنگامى كه به آنان گفته شود: «همانند (ساير) مردم ايمان بياوريد!» مى‏گويند: «آيا همچون ابلهان ايمان بياوريم؟!» بدانيد اينها همان ابلهانند ولى نمى‏دانند! (13)

    و هنگامى كه افراد باايمان را ملاقات مى‏كنند، و مى‏گويند: «ما ايمان آورده‏ايم!» (ولى) هنگامى كه با شيطانهاى خود خلوت مى‏كنند، مى‏گويند: «ما با شمائيم! ما فقط (آنها را) مسخره مى‏كنيم!» (14)

    خداوند آنان را استهزا مى‏كند; و آنها را در طغيانشان نگه مى‏دارد، تا سرگردان شوند. (15)

    آنان كسانى هستند كه «هدايت‏» را به «گمراهى‏» فروخته‏اند; و (اين) تجارت آنها سودى نداده; و هدايت نيافته‏اند. (16)

    آنان ( منافقان) همانند كسى هستند كه آتشى افروخته (تا در بيابان تاريك، راه خود را پيدا كند)، ولى هنگامى كه آتش اطراف او را روشن ساخت، خداوند (طوفانى مى‏فرستد و) آن را خاموش مى‏كند; و در تاريكيهاى وحشتناكى كه چشم كار نمى‏كند، آنها را رها مى‏سازد. (17)

    آنها كران، گنگها و كورانند; لذا (از راه خطا) بازنمى‏گردند! (18)

    يا همچون بارانى از آسمان، كه در شب تاريك همراه با رعد و برق و صاعقه (بر سر رهگذران) ببارد. آنها از ترس مرگ، انگشتانشان را در گوشهاى خود مى‏گذارند; تا صداى صاعقه را نشنوند. و خداوند به كافران احاطه دارد (و در قبضه قدرت او هستند). (19)

    (روشنائى خيره كننده) برق، نزديك است چشمانشان را بربايد. هر زمان كه (برق جستن مى‏كند، و صفحه بيابان را) براى آنها روشن مى‏سازد، (چند گامى) در پرتو آن راه مى‏روند; و چون خاموش مى‏شود، توقف مى‏كنند. و اگر خدا بخواهد، گوش و چشم آنها را از بين مى‏برد; چرا كه خداوند بر هر چيز تواناست. (20)

    اى مردم! پروردگار خود را پرستش كنيد; آن كس كه شما، و كسانى را كه پيش از شما بودند آفريد، تا پرهيزكار شويد. (21)

    آن كس كه زمين را بستر شما، و آسمان ( جو زمين) را همچون سقفى بالاى سر شما قرار داد; و از آسمان آبى فرو فرستاد; و به وسيله آن، ميوه‏ها را پرورش داد; تا روزى شما باشد.بنابر اين، براى خدا همتايانى قرار ندهيد، در حالى كه مى‏دانيد (هيچ يك از آنها، نه شما را آفريده‏اند، و نه شما را روزى مى‏دهند). (22)

  • و اگر در باره آنچه بر بنده خود ( پيامبر) نازل كرده‏ايم شك و ترديد داريد ،( دست كم) يك سوره همانند آن بياوريد; و گواهان خود را - غير خدا - براى اين كار، فرا خوانيد اگر راست مى‏گوييد! (23)

    پس اگر چنين نكنيد - كه هرگز نخواهيد كرد - از آتشى بترسيد كه هيزم آن، بدنهاى مردم (گنهكار) و سنگها ( بتها) است، و براى كافران، آماده شده است! (24)

    به كسانى كه ايمان آورده، و كارهاى شايسته انجام داده‏اند، بشارت ده كه باغهايى از بهشت براى آنهاست كه نهرها از زير درختانش جاريست. هر زمان كه ميوه‏اى از آن، به آنان داده شود، مى‏گويند: «اين همان است كه قبلا به ما روزى داده شده بود.(ولى اينها چقدر از آنها بهتر و عاليتر است.)» و ميوه‏هايى كه براى آنها آورده مى‏شود، همه (از نظر خوبى و زيبايى) يكسانند. و براى آنان همسرانى پاك و پاكيزه است، و جاودانه در آن خواهند بود. (25)

    خداوند از اين كه (به موجودات ظاهرا كوچكى مانند) پشه، و حتى كمتر از آن، مثال بزند شرم نمى‏كند. (در اين ميان) آنان كه ايمان آورده‏اند، مى‏دانند كه آن، حقيقتى است از طرف پروردگارشان; و اما آنها كه راه كفر را پيموده‏اند، (اين موضوع را بهانه كرده) مى‏گويند: «منظور خداوند از اين مثل چه بوده است؟!» (آرى،) خدا جمع زيادى را با آن گمراه، و گروه بسيارى را هدايت مى‏كند; ولى تنها فاسقان را با آن گمراه مى‏سازد! (26)

    فاسقان كسانى هستند كه پيمان خدا را، پس از محكم ساختن آن، ميشكنند; و پيوندهايى را كه خدا دستور داده برقرار سازند، قطع نموده، و در روى زمين فساد ميكنند; اينها زيانكارانند. (27)

    چگونه به خداوند كافر مى‏شويد؟! در حالى كه شما مردگان (و اجسام بى‏روحى) بوديد ، و او شما را زنده كرد; سپس شما را مى‏ميراند; و بار ديگر شما را زنده مى‏كند; سپس به سوى او بازگردانده مى‏شويد.(بنابر اين، نه حيات و زندگى شما از شماست، و نه مرگتان; آنچه داريد از خداست). (28)

    او خدايى است كه همه آنچه را (از نعمتها) در زمين وجود دارد، براى شما آفريد; سپس به آسمان پرداخت; و آنها را به صورت هفت آسمان مرتب نمود; و او به هر چيز آگاه است. (29)

  • و كسانى كه كافر شدند، و آيات ما را دروغ پنداشتند اهل دوزخند; و هميشه در آن خواهند بود. (39)
    آيا اينها نمى‏دانند خداوند آنچه را پنهان مى‏دارند يا آشكار مى‏كنند مى‏داند؟! (77)
    و پاره‏اى از آنان عوامانى هستند كه كتاب خدا را جز يك مشت خيالات و آرزوها نمى‏دانند; و تنها به پندارهايشان دل بسته‏اند. (78)
    پس واى بر آنها كه نوشته‏اى با دست خود مى‏نويسند، سپس مى‏گويند: «اين، از طرف خداست.; س‏ذللّه تا آن را به بهاى كمى بفروشند. پس واى بر آنها از آنچه بادست خود نوشتند; و واى بر آنان از آنچه از اين راه به دست مى‏آورند! (79)
    و گفتند: «هرگز آتش دوزخ، جز چند روزى، به ما نخواهد رسيد.» بگو: «آيا پيمانى از خدا گرفته‏ايد؟! -و خداوند هرگز از پيمانش تخلف نمى‏ورزد- يا چيزى را كه نمى‏دانيد به خدا نسبت مى‏دهيد»؟! (80)
    آرى، كسانى كه كسب گناه كنند، و آثار گناه، سراسر وجودشان را بپوشاند، آنها اهل آتشند; و جاودانه در آن خواهند بود. (81)
    و آنها كه ايمان آورده، و كارهاى شايسته انجام داده‏اند، آنان اهل بهشتند; و هميشه در آن خواهند ماند. (82)
    اينها همان كسانند كه آخرت را به زندگى دنيا فروخته‏اند; از اين رو عذاب آنها تخفيف داده نمى‏شود; و كسى آنها را يارى نخواهد كرد. (86)

    ما به موسى كتاب (تورات) داديم; و بعد از او، پيامبرانى پشت سر هم فرستاديم; و به عيسى بن مريم دلايل روشن داديم; و او را به وسيله روح القدس تاييد كرديم. آيا چنين نيست كه هر زمان، پيامبرى چيزى بر خلاف هواى نفس شما آورد، در برابر او تكبر كرديد (و از ايمان آوردن به او خوددارى نموديد); پس عده‏اى را تكذيب كرده، و جمعى را به قتل رسانديد؟! (87)

    و (آنها از روى استهزا) گفتند: دلهاى ما در غلاف است! (و ما از گفته تو چيزى نمى‏فهميم. آرى، همين طور است!) خداوند آنها را به خاطر كفرشان، از رحمت خود دور ساخته، (به همين دليل، چيزى درك نمى‏كنند;) و كمتر ايمان مى‏آورند. (88)

    و هنگامى كه از طرف خداوند، كتابى براى آنها آمد كه موافق نشانه‏هايى بود كه با خود داشتند، و پيش از اين، به خود نويد پيروزى بر كافران مى‏دادند (كه با كمك آن، بر دشمنان پيروز گردند.) با اين همه، هنگامى كه اين كتاب، و پيامبرى را كه از قبل شناخته بودند نزد آنها آمد، به او كافر شدند; لعنت خدا بر كافران باد! (89)

    ولى آنها در مقابل بهاى بدى، خود را فروختند; كه به ناروا، به آياتى كه خدا فرستاده بود، كافر شدند. و معترض بودند، چرا خداوند به فضل خويش، بر هر كس از بندگانش بخواهد، آيات خود را نازل مى‏كند؟! از اين رو به خشمى بعد از خشمى (از سوى خدا) گرفتار شدند. و براى كافران مجازاتى خواركننده است. (90)

    و هنگامى كه به آنها گفته شود: «به آنچه خداوند نازل فرموده، ايمان بياوريد!»مى‏گويند: «ما به چيزى ايمان مى‏آوريم كه بر خود ما نازل شده است.» و به غير آن، كافر مى‏شوند; در حالى كه حق است; و آياتى را كه بر آنها نازل شده، تصديق مى‏كند. بگو: «اگر (راست مى‏گوييد، و به آياتى كه بر خودتان نازل شده) ايمان داريد، پس چرا پيامبران خدا را پيش از اين، به قتل مى‏رسانديد؟!» (91)

  • ما نشانه‏هاى روشنى براى تو فرستاديم; و جز فاسقان كسى به آنها كفر نمى‏ورزد. (99)
    كافران اهل كتاب، و (همچنين) مشركان، دوست ندارند كه از سوى خداوند، خير و بركتى بر شما نازل گردد; در حالى كه خداوند، رحمت خود را به هر كس بخواهد ، اختصاص مى‏دهد; و خداوند، صاحب فضل بزرگ است. (105)
    بسيارى از اهل كتاب، از روى حسد -كه در وجود آنها ريشه دوانده- آرزو مى‏كردند شما را بعد از اسلام و ايمان، به حال كفر باز گردانند; با اينكه حق براى آنها كاملا روشن شده است. شما آنها را عفو كنيد و گذشت نماييد; تا خداوند فرمان خودش (فرمان جهاد) را بفرستد; خداوند بر هر چيزى تواناست. (109)

  • آنها گفتند: «هيچ كس، جز يهود يا نصارى، هرگز داخل بهشت نخواهد شد.» اين آرزوى آنهاست! بگو: «اگر راست مى‏گوييد، دليل خود را (بر اين موضوع) بياوريد!» (111
    آرى، كسى كه روى خود را تسليم خدا كند و نيكوكار باشد، پاداش او نزد پروردگارش ثابت است; نه ترسى بر آنهاست و نه غمگين مى‏شوند. (بنابر اين، بهشت خدا در انحصار هيچ گروهى نيست.) (112)
    يهوديان‏گفتند: «مسيحيان هيچ موقعيتى (نزد خدا) ندارند»، و مسيحيان نيز گفتند: «يهوديان هيچ موقعيتى ندارند (و بر باطلند)»; در حالى كه هر دو دسته، كتاب آسمانى را مى‏خوانند (و بايد از اين گونه تعصبها بركنار باشند)افراد نادان (ديگر، همچون مشركان) نيز، سخنى همانند سخن آنها داشتند! خداوند، روز قيامت، در باره آنچه در آن اختلاف داشتند، داورى مى‏كند. (113)
    كيست ستمكارتر از آن كس كه از بردن نام خدا در مساجد او جلوگيرى كرد و سعى در ويرانى آنها نمود؟! شايسته نيست آنان، جز با ترس و وحشت، وارد اين (كانونهاى عبادت) شوند. بهره آنها در دنيا (فقط)رسوايى است و در سراى ديگر، عذاب عظيم (الهى)!! (114)
    مشرق و مغرب، از آن خداست! و به هر سو رو كنيد، خدا آنجاست! خداوند بى‏نياز و داناست! (115)
    و (يهود و نصارى و مشركان) گفتند: «خداوند، فرزندى براى خود انتخاب كرده است‏»! -منزه است او- بلكه آنچه در آسمانها و زمين است، از آن اوست; و همه در برابر او خاضعند! (116)
    هستى بخش آسمانها و زمين اوست! و هنگامى كه فرمان وجود چيزى را صادر كند، تنها مى‏گويد: «موجود باش!» و آن، فورى موجود مى‏شود. (117
    افراد ناآگاه گفتند: «چرا خدا با ما سخن نمى‏گويد؟! و يا چرا آيه و نشانه‏اى براى خود ما نمى‏آيد؟ !» پيشينيان آنها نيز، همين گونه سخن مى‏گفتند; دلها و افكارشان مشابه يكديگر است; ولى ما (به اندازه كافى) آيات و نشانه‏ها را براى اهل يقين (و حقيقت‏جويان) روشن ساخته‏ايم. (118)
    ما تو را به حق، براى بشارت و بيم دادن (مردم جهان) فرستاديم; و تو مسئول (گمراهى) دوزخيان (پس از ابلاغ رسالت) نيستى! (119)
    هرگز يهود و نصارى از تو راضى نخواهند شد، (تا به طور كامل، تسليم خواسته‏هاى آنها شوى، و) از آيين (تحريف يافته) آنان، پيروى كنى. بگو: «هدايت، تنها هدايت الهى است!» و اگر از هوى و هوسهاى آنان پيروى كنى، بعد از آنكه آگاه شده‏اى، هيچ سرپرست و ياورى از سوى خدا براى تو نخواهد بود. (120)
    كسانى كه كتاب آسمانى به آنها داده‏ايم ( يهود و نصارى) آن را چنان كه شايسته آن است مى‏خوانند; آنها به پيامبر اسلام ايمان مى‏آورند; و كسانى كه به او كافر شوند، زيانكارند. (121)

  • اهل كتاب) گفتند: «يهودى يا مسيحى شويد، تا هدايت يابيد!» بگو: «(اين آيينهاى تحريف شده، هرگز نمى‏تواند موجب هدايت گردد،) بلكه از آيين خالص ابراهيم پيروى كنيد! و او هرگز از مشركان نبود!» (135)
    بگوييد: «ما به خدا ايمان آورده‏ايم; و به آنچه بر ما نازل شده; و آنچه بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و پيامبران از فرزندان او نازل گرديد ، و (همچنين) آنچه به موسى و عيسى و پيامبران (ديگر) از طرف پروردگار داده شده است، و در ميان هيچ يك از آنها جدايى قائل نمى‏شويم، و در برابر فرمان خدا تسليم هستيم; (و تعصبات نژادى و اغراض شخصى، سبب نمى‏شود كه بعضى را بپذيريم و بعضى را رها كنيم.)» (136)
    اگر آنها نيز به مانند آنچه شما ايمان آورده‏ايد ايمان بياورند، هدايت يافته‏اند; و اگر سرپيچى كنند، از حق جدا شده‏اند و خداوند، شر آنها را از تو دفع مى‏كند; و او شنونده و داناست. (137
    رنگ خدايى (بپذيريد! رنگ ايمان و توحيد و اسلام;) و چه رنگى از رنگ خدايى بهتر است؟! و ما تنها او را عبادت مى‏كنيم. (138)
    بگو: «آيا در باره خداوند با ما محاجه مى‏كنيد؟! در حالى كه او، پروردگار ما و شماست; و اعمال ما از آن ما، و اعمال شما از آن شماست; و ما او را با اخلاص پرستش مى‏كنيم، (و موحد خالصيم) .» (139)
    يا مى‏گوييد: «ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط، يهودى يا نصرانى بودند»؟! بگو: س‏خ‏للّهشما بهتر مى‏دانيد يا خدا؟! (و با اينكه مى‏دانيد آنها يهودى يا نصرانى نبودند، چرا حقيقت را كتمان مى‏كنيد؟)» و چه كسى ستمكارتر است از آن كس كه گواهى و شهادت الهى را كه نزد اوست، كتمان مى‏كند؟! و خدا از اعمال شما غافل نيست. (140)
    (به هر حال) آنها امتى بودند كه درگذشتند. آنچه كردند، براى خودشان است; و آنچه هم شما كرده‏ايد، براى خودتان است; و شما مسئول اعمال آنها نيستيد. (141)
    به زودى سبك‏مغزان از مردم مى‏گويند: «چه چيز آنها ( مسلمانان) را، از قبله‏اى كه بر آن بودند، بازگردانيد؟!» بگو: «مشرق و مغرب، از آن خداست; خدا هر كس را بخواهد، به راه راست هدايت مى‏كند.» (142)
    همان‏گونه (كه قبله شما، يك قبله ميانه است) شما را نيز، امت ميانه‏اى قرار داديم (در حد اعتدال، ميان افراط و تفريط;) تا بر مردم گواه باشيد; و پيامبر هم بر شما گواه است. و ما، آن قبله‏اى را كه قبلا بر آن بودى، تنها براى اين قرار داديم كه افرادى كه از پيامبر پيروى مى‏كنند، از آنها كه به جاهليت بازمى‏گردند، مشخص شوند. و مسلما اين حكم، جز بر كسانى كه خداوند آنها را هدايت كرده، دشوار بود. (اين را نيز بدانيد كه نمازهاى شما در برابر قبله سابق، صحيح بوده است;) و خدا هرگز ايمان ( نماز) شما را ضايع نمى‏گرداند; زيرا خداوند، نسبت به مردم، رحيم و مهربان است. (143)
    نگاه‏هاى انتظارآميز تو را به سوى آسمان (براى تعيين قبله نهايى) مى‏بينيم! اكنون تو را به سوى قبله‏اى كه از آن خشنود باشى، باز مى‏گردانيم. پس روى خود را به سوى مسجد الحرام كن! و هر جا باشيد، روى خود را به سوى آن بگردانيد! و كسانى كه كتاب آسمانى به آنها داده شده، بخوبى مى‏دانند اين فرمان حقى است كه از ناحيه پروردگارشان صادر شده; (و در كتابهاى خود خوانده‏اند كه پيغمبر اسلام، به سوى دو قبله، نماز مى‏خواند). و خداوند از اعمال آنها (در مخفى داشتن اين آيات) غافل نيست! (144)
    سوگند كه اگر براى (اين گروه از) اهل كتاب، هرگونه آيه (و نشانه و دليلى) بياورى، از قبله تو پيروى نخواهند كرد; و تو نيز، هيچ‏گاه از قبله آنان، پيروى نخواهى نمود. (آنها نبايد تصور كنند كه بار ديگر، تغيير قبله امكان‏پذير است!) و حتى هيچ‏يك از آنها، پيروى از قبله ديگرى نخواهد كرد! و اگر تو، پس از اين آگاهى، متابعت هوسهاى آنها كنى، مسلما از ستمگران خواهى بود! (145)
    كسانى كه كتاب آسمانى به آنان داده‏ايم، او ( پيامبر) را همچون فرزندان خود مى‏شناسند; (ولى) جمعى از آنان، حق را آگاهانه كتمان مى‏كنند! (146)
    اين (فرمان تغيير قبله) حكم حقى از طرف پروردگار توست، بنابراين، هرگز از ترديدكنندگان در آن مباش! (147)
    هر طايفه‏اى قبله‏اى دارد كه خداوند آن را تعيين كرده است; (بنابراين، زياد در باره قبله گفتگو نكنيد! و به جاى آن،) در نيكى‏ها و اعمال خير، بر يكديگر سبقت جوييد! هر جا باشيد، خداوند همه شما را (براى پاداش و كيفر در برابر اعمال نيك و بد، در روز رستاخيز،) حاضر مى‏كند; زيرا او، بر هر كارى تواناست. (148)
    از هر جا (و از هر شهر و نقطه‏اى) خارج شدى، (به هنگام نماز،) روى خود را به جانب «مسجد الحرام‏» كن! اين دستور حقى از طرف پروردگار توست! و خداوند، از آنچه انجام مى‏دهيد، غافل نيست! (149)
    و از هر جا خارج شدى، روى خود را به جانب مسجد الحرام كن! و هر جا بوديد، روى خود را به سوى آن كنيد! تا مردم، جز ظالمان (كه دست از لجاجت برنمى‏دارند،) دليلى بر ضد شما نداشته باشند; (زيرا از نشانه‏هاى پيامبر، كه در كتب آسمانى پيشين آمده، اين است كه او، به سوى دو قبله، نماز مى‏خواند.) از آنها نترسيد! و (تنها) از من بترسيد! (اين تغيير قبله، به خاطر آن بود كه) نعمت خود را بر شما تمام كنم، شايد هدايت شويد! (150)
    همان‏گونه (كه با تغيير قبله، نعمت خود را بر شما كامل كرديم،) رسولى از خودتان در ميان شما فرستاديم; تا آيات ما را بر شما بخواند; و شما را پاك كند; و به شما، كتاب و حكمت بياموزد; و آنچه را نمى‏دانستيد، به شما ياد دهد. (151)
    پس به ياد من باشيد، تا به ياد شما باشم! و شكر مرا گوييد و (در برابر نعمتهايم) كفران نكنيد! (152)
    اى افرادى كه ايمان آورده‏ايد! از صبر (و استقامت) و نماز، كمك بگيريد! (زيرا) خداوند با صابران است. (153)
    و به آنها كه در راه خدا كشته مى‏شوند، مرده نگوييد! بلكه آنان زنده‏اند،ولى شما نمى‏فهميد! (154)
    قطعا همه شما را با چيزى از ترس، گرسنگى، و كاهش در مالها و جانها و ميوه‏ها، آزمايش مى‏كنيم; و بشارت ده به استقامت‏كنندگان! (155)
    آنها كه هر گاه مصيبتى به ايشان مى‏رسد، مى‏گويند: «ما از آن خدائيم; و به سوى او بازمى‏گرديم!» (156)
    اينها، همانها هستند كه الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده; و آنها هستند هدايت‏يافتگان! (157)

  • سلام هموطن عزیز
    از لهظه که من مقاله و به عبارت دیگر درد دل و یا تبلیغ به دین مسیحیت راکه جناب آقای ( حسين اندرياس )
    نوشته : مطالعه کردم تا لهظه ختم مقاله جناب عالی لهظه به لهظه غرق در حیرت شدم به خود گفتم از بد بد ترش
    توبه :
    1 در عصری که مازندگی میکنیم که بشر قله های بلند دانش و معرفت را فتح نموده است که هر چیز را اختیار
    کند میسازد و یامیتواند شبیه سازی کند :
    2 آیانمیتوانیم خداوندی را بشناسیم که زمین و اسمان سیاره ها کهکشان ها دنیا و آخرت بهشت و دوزخ و بلاخره
    هجده هزار مخلوق را خلق نموده ؟
    3 خداوند هر چیزی را که خلق کرده راه و رسم زندگی و یا خط مشی برای ان تعین نموده است که که درهمان رویش زیست کنند:
    4 ولی انسان را آزاد خلق نمود و برای انسان یگانه نعمتی را که ارزانی داشته ( عقل و منطق )میباشد که انسان خودش برای خود خط مشی زندگی بسازد
    و خداوند دانا توانا برای ما انسانها خط مشی توسط پیامبران به نوبت فرستاده و به هر دستورات نیز قانونی را تعین
    نموده که همه بر ان باور و ایمان داریم :
    5 خداوندی که بر بنده گانش اینهمه نعمت ارزانی داشته ایا بنده گانش به دلیل کدام منطق میتوان به خداوند شریک قرار دا د ؟
    آیاشخصی که خودش را موئمین معرفی میکند چگونه عبادت را به جز از خداوند تواناو یکتا قبول دارد ؟ چنین که بزرگان کفته اند عقل سلیم در بدن سالم
    مگر اینکه انسانهای از نعمت خداداده که عبارت از عقل و منطق باشد که نصیبش نگردیده باشد که یک مسئله علیهده است
    6 ایا کشور های اروپای و امریکای چه قدر میرزد که در این روز ها یک عده از جوانان خون گرم ما که درواقعیت
    از شنیدن اوازه های پوچ و خالی انها سراسیمه شده و حاضر هستند به دین و مذهب که پدران و نیاکان ایشان که بیشتر هزار سال میشود که از ان اطاعت و پیروی دارند توهین و به گفته خودیشان ( کیس ) میدهند تا در ان کشور ها میحیث( پناهنده مذهبی) قبول شود ؟ :::
    تشکر

    • دوست عزیز حبیب الله ایات قرانیی را که ترجمه ای فارسی انها را نوشته کرده بودید قسمتی ازانهارا خواندم ارزومندم همانطور که انرا کلمه به کلمه تحریر داشته اید انهارا بدقت خوانده باشید ودرموردش تعمق وتامل نموده باشید که ممکن نموده اید ارزوی دیگرم این است نقدی برنوشته هایت منجر به بحث انچنانی که با اقایون فهیم وجاوید زیر عنوان لااله الاالله نموده بودید نشود اکنون قسمت هایی ازنوشتار تان ایه 6 :" کسانیکه کافر شدند، برای انان تفاوت نمیکند که انان را [ازعذاب الهی] بترسانی یانترسانی ایمان نخواهند اورد .ایه7 خدا بردل هاوگوشهای انان مهر نهاده وبرچشمها یشان پرده افگنده شده وعذابی بزرگی در انتظار انهاست." خوب اگر خداوند خودش بر قلب،گوش وچشم کسی مهر ویاپرده میزند که نتواند مسایلی را که پیامبرش را موظف ساخته تا بنده گانش راازتاریکی کفر وجهالت برهاند چیزی نفهمد درین زمینه گناه کیست ایا گناه کسی که چیزی راکه نه میشنود ونه درک میکند یا گناه کسی است که حالت ادراکی را ازاو سلب کرده است ، دیگر اینکه وقتی نیروهای اسلامی مکه را فتح کردند تمامی انهاییکه خداوند مهروپرده برقلبها وچشمان شان کشیده بود مسلمان شدن حتی منفورترین انسان ازنگاه مسلمانان ابوسوفیان که تا اخرین سنگر بامسلمین جنگیده بود، گفته میتوانید که ان مهروپرده ازقلبها وگوشها وچشمان انان چطور وچرا برداشته شد؟ ایه22 :" انکس که زمین رابستر شما واسمان [جوزمین] راهمچون سقفی بالای سری شماقرارداد." جو زمینراکه بین قوس اورده اید به این معنا که اسمان همان جوزمین است نمیدانم شما تاچه حد باین باورهستید که جوزمین همان اسمان زمین است ؟ اگرواقعن چنین است که جوزمین همان اسمان یادشده درقران است پس باید ایه 6 سوره ای صافات که میگوید:" ما اسمان نزدیک [اسمان اول] راباکواکب وستارگان زینت بخشیدیم ." مغایر انچه شما نگاشته اید بدانیم که درین صورت نمیشود اسمانی که انقدر ازما دور که ستاره گان انرا تزیین کرده باشد درعین زمان انچنان نزدیک باشد که ماهم درزمین زندگی کنیم هم دراسمان چون جوزمین ازخود زمین شروع میشود، هرچند درین زمینه بحث مفصلی دوستان کابل پرس? زیر عنوان اسلام وساینس داشتند که امید واریم شما انرا دنبال کرده باشید .ایه29 :" او خدایی است که همه انچه را[ازنعمتها] درزمین وجود دارد ،برای شما افرید ، سپس به اسمان پرداخت وانهارابصورت هفت اسمان مرتب نمود واو بر هرچیز اگاه است." خوب نعمت هایی روی زمین مشمول حبوبات ومیوه جات وغیره میگردد اگرقرارباشد که جوزمین همان اسمان زمین باشد وبه گفته ای ایه ای بالا بعد از نعمات خلق شده باشد چطورممکن است نعمات بدون جوزمین درزمین رشد ونمو کند که درین صورت انسان درمورد انچه شما میگویید دچار شک وتردید میشود.

    • دوست گرامی آقای خرد جو !

      امیدوارم به سلامت باشید.از مطالعه نوشته تان محظوظ شدم.در باره این مطالب قبلآ زیاد صحبت کرده بودیم.متاسفانه بعضی دوستان هرگز قادر به باز خوانی و دقت و مراجعه به واقعیت ها رانداشته و ندارند.نوشته های آقای حبیب الله که که مجموعه ای از ترجمه و تفسیر و تحلیل های قرانی میباشد ،متکی بر نکات نظر حضرت محمد در 14 قرن قبل بوده و حاکی از تجربیات آن عصر و برخورد مخالفین حضرت محمد با ایشان میباشد.این نوشته ها نشاندهنده منبع انسانی بودن قران است که در آن احساسات و خشم و خوشحالی یا افسرده گی یک انسان با متضاد بودن آنها با واقعیت و ضد نقیض بودن جملات به چشم میخورد.همان قسمی که شما هم یادآوری کرده اید سطح شناخت انسانی در مورد زمین و آسمانها(؟؟!!) در این کتاب چقدر پاهین بوده وبه خطا رفته است.البته قبلآ هم به آنها اشاره کرده بودیم ،برای کسی که نمیخواهد درک کند کاری نمیتوان نمود.قرار گفته آقای شادولا ،باروت را بوره میگوید و بس.در هر حال من در مورد ترجمه این ایات بعضی نظریاتی داشتم ،اما چون از یک جانب نکات مشترک با اقای حبیب الله خیلی محدود بوده و توانایی درک متقابل من با ایشان خیلی ضعیف میباشد ، اظهارنظر و تبادله نظررا نوعی ضیاع وقت دانستم. از جانب دیگراینجانب وقت کافی برای نوشتن در سایت کابل پرس? را نیز ندارم.فلهذا از خیر نوشتن برای ایشان صرف نظر کردم.ضمنآ بعضی فلم هایشان نیز از نگاه علمی قابل تامل میباشند. یا یکتعداد فلم هایشان نشاندهنده خشونت یک مشت قاتلین ملت افغانستان است که از نظر تعداد کثیر همفکران خود آقای حبیب الله نیز این افراد" جیره خواران امریکا یا انگلیس میباشند که بنام اسلام مشغول بدنامی اسلام و مسلمین اند" .البته این نظر من نیست بلکه نظر یک تعداد همفکران خود آقای حبیب الله در گذشته میباشد.متباقی یک تعدا فلم های دیگر شان از نگاه علمی ایراد دارد،از جمله اگر یک فلم ایشانرا طور مثال خدمت تان عرض کنم که اسم الله را روی یک ترکاری نشان میدهند.وآنرا بنام یک معجزه یاد میکنند.در حالیکه نظر به شناختی که از نباتات وجود دارد،اگر شما با یک شی نوک تیز در قشر فوقانی یک گیاه و یا یک درخت چیزی رابنویسید مثلآ پوست یک درخت جوان را با چاقو زخمی نموده و اسم خود را بنویسید،بعد از مدتی درخت به التیام زخم خود میپردازد.و جای این زخم که اسم نوشته شده توسط شما میباشد در سطح درخت باقی میماند.این معجزه یی نیست که آقای حبیب الله مدعی آن هستند.این یک نوع دروغی است که باید از جانب دینداران گفته نشود.من در تعجب هستم که چرا یک تعداد افراد بخاطر اثبات عقاید شان دست به جعل و تزویر زده و چنین تصاویر و فلم ها را در پوتیوب میگذارند که بعدآ عزیزان ساده دلی چون آقای حبیب آنها را به ما مثال میدهند؟

      و یا اینکه یک بخشی از اتوبان در کدام کشور فرو میرود.این چه معنی میتواند داشته باشد؟من ندانستم که چرا هرگاهی که یک فاجعه ای رخ میدهد ،تقصر آنرا به گردن الله می اندازند.چرا میخواهند الله را با ترس بر مردم بقبولانند.مگر الله چه مشکل ویا مرض دارد که بخواهد یک بخشی از اتوبان را فرو ببرد و یک تعداد را به قتل برساند.آیا این بخشی از عدالت الهی میباشد؟ اگر الله واقعآ زمین زیر پای" ظالمین و یا کفار "را فرو ببرد و یا به اصطلاح عدالت کند باید زمین زیر پای بوش و یا قصر کرملین را فرو ببرد.و یا غاری را که قاتل ملت افغانستان گلبدین حکمت دشمن ملعون و بن لادن قاتل پنهان شده اند فرو ببرد.یا ساختمان قبر خمینی فرو برود.این کارباید از عدالت الله خیلی بدور باشد،که در مسیر راه یک راهرو، چاهی بکند و او را در چاه بیاندازد.کی بود این راهرو و چرا مورد خشم الهی قرار گرفت؟چرا آقای حبیب الله این حادثه را به شکل یک بی عدالتی به دوش الله میاندازد؟این طرز تفکر و استدلال از خرد بدور میباشد.من به این نظر هستم که باید از روی خرد به جستجوی علل واقعی فرو رفتن زمین در همان قسمت اتوبان بود.مطالعات جیولوژیکی و تخنیکی علل فرورفتگی را واضح خواهد ساخت. آیا ناشی از ائتکالات زمین است و یا آب های زیر زمینی کدام نقشی دارد؟ و یا کار ساختمان اتوبان از اول ناقص و نادرست بوده ؟ و یا کدام حفریاتی در زیر زمین در ناحیه فرورفتگی در جریان بوده است؟در هر حال این مطالبی که آقای حبیب خان ریفرنس میدهند خیلی سطحی وبی ارزش بوده و ارزش تبصره و ضیاع وقت را ندارد.با وجود همه من با حفظ احترام به ایشان این حق را به خود و دیگران میدهم که مبانی فلسفی و عقیدتی ایشان را مورد نقد و بررسی قرار بدهند.و آقای حبیب نباید از این نقد ها ناراحت گردند.حالا زمانی نیست که بتوان با خشونت ،حقانیت خود را ثابت ساخت.به امید سلامتی تان با شما وداع میکنم.

      آقای حسین اندریاس! نوشته شما را هم خواندم.فکر میکنم که برای شما نامه طولانی تری بنگارم.اما چون همیشه وقت نظر نویسی ندارم ،اگر گاهی مرا غیبت زد،امیدوارم ناراحت نگردید.

    • آقای اندریاس!

      امیدوارم به سلامت باشید.نامه تانرا مطالعه نمودم.از وضعیتی که با آن دچار شده اید ناراحت و متاسف میباشم.همراه تان اظهار همدردی مینمایم.قبل از آنکه به اصل نوشته ام بپردازم اجازه بدهید هم از شما و هم از مسلمانان بپرسم که آیا همین :"پدر آسمانی" یا خداوندی که آقای اندریاس به آن التجا میکند و دعا مینماید با آن خالقی که دین اسلام بنام الله معرفی نموده است یکی هستند و یا دو خدای جدا از همدیگر؟به نظر من وجوه تشابه بین الله مسلمین و پدر آسمانی خیلی زیاد نیست.لطفآ با مطالعه قسمت اخیر نوشته ام نیز در زمینه نظر بدهید.اگر این دو خداوندان یکی باشند،پس چرا این اندازه گفتار وکردار شان از هم فرق دارد؟واگر جدا اند،پس یکی از این دوباید وجود نداشته باشد.البته سوال اینکه ایا خدایان هندویزم و بودیزم و یهودیت ورزدشتیان و...هم همه همان الله اند و یا هر کدام یک یک شخصیت مستقل از همدیگر میباشند ،باشد به یک موقع دیگر.حال در قسمت نوشته تان:

      البته با بعضی نکاتی که بدان اشاره نموده اید موافقه دارم و با بعضی نه.مهمترین چیزی که با شما هم نظر میباشم عبارت از آزادی کامل یک انسان در پذیرش و یا عدم پذیرش یک دین یا یک مذهب و یا یک عقیده و... میباشد.ایمان داشتن هم عبارت از تائید و تصدیق در باطن و توان اظهارآن در زبان میباشد.یعنی ظاهرآ و باطنآ قبول و یا رد یک دین حق طبیعی یک انسان ( هر انسان ) است و از جمله امور کاملآ شخصی اش محسوب میگردد.این موضوع به شخص دیگری ارتباط نمیگیرد.شخص ثالث چه حق دارد که یک انسان دیگری را با جبر و اکراه با تهدید و طعنه به تائید و یا رد یک دین و... مجبور سازد؟ همان قسمی که خود این شخص خوشش نمیاید که فرد دیگری او را مجبور به پذیرش یک دین نماید،به همان ترتیب به خودش هم این حق را نباید بدهد که در حقوق یک انسان دیگری مداخله و تجاوز نماید.با وجود بعضی توصیه های ضعیف و ضد و نقیض در بعضی ادیان به شمول اسلام درعدم اعمال اکراه ، متاسفانه در عمل ،اجبار و اکراه در ادیان مختلف وجود داشته و تنها مربوط به اسلام هم نمیباشد.در طول تاریخ ، انسانها ،مردمان دیگری را مجبور به تائید و یا رد یک دین نموده و هنوز هم مینمایند.این موضوع نه تنها در بین ادیان مختلف مروج بوده ،بلکه در بین فرق مختلف یک دین نیز رواج گسترده یی داشته است.مثلآ جنگها و کشتار های بین کاتولیک ها و پروتستانت ها و یا سایرین و یا کشتار اهل سنت توسط اهل تشیع.مثلآ کشتار اهل سنت در عهد اسماعیل صفوی در ایران وغیره، و یا بر عکس ، که هم در گذشته رواج داشته و هم امروز متاسفانه رواج دارد.یا اینکه در خارج از محدوده دین نیز در بعضی جهان بینی ها و مکاتب فلسفی نیز استبداد وجود داشته که بشریت در طول تاریخ بهای گزافی بدان پرداخته اند.

      در همین راستای تعصبات دینی و عقیدتی، پدیده زشت تر دیگری نیز وجود داشته که خوشبختانه در کشور های اروپایی بعد از دوره رونسانس (یعنی دوباره تولد یافتن) از بین رفتند.به نظر شما این پدیده زشت تر چه خواهد بود؟ بلی تجلی استبداد و تعصب دینی در عمل سبب بوجود آمدن محاکمی شدند که بنام محاکم تفتیش عقاید یاد میگردیدند.(انگیزاسیون) در این محاکم افرادی را که "درستی عقاید" شان مورد سوءظن کلیسا بود مورد محاکمه قرار میگرفتند.تعداد محکومین و اعدامیان این محاکم به شمول زنده زنده سوختاندن انسان های بینوا از مرز صد ها هزار عبور نموده بود.تاریخ گواه آنست که دستان سیاه پاپ ها و کاردینالها و...در قتل این افراد دخیل بودند.آن پاپ های سفاکی که متاسفانه امروز از جانب واتیکان مقدس اعلان شده اند.چقدر دانشمندانی که صرف به جرم مخالفت با دروغ های کتب مقدس (تورات و انجیل) حیات شیرین خود را از دست داده اند.اینها شمه کوچکی از استبداد دینی است که مربوط آئین مسیحیت میباشد که شما از آن بنام راه لطف و نجات یاد نموده اید.

      امروز کلیسا با از دست دادن قدرت، در نقش فرشته بی آزاری تظاهر مینماید.دلیل آن ناتوانی آن است.اگر باز هم کلیسا حاکم سرنوشت ملت ها گردد ،انسانها نباید منتظرعطوفت و ترحم از آن باشد.ادیان و مدعیان دینداری بصورت اکثر دارای خصلت متعصبانه بوده و تحمل مخالفت با خود را نداشته و ندارند.این ارتقای سطح علمی و فرهنگی مردمان در سرزمین های غربی و به حاشیه رانده شدن کلیسا از قدرت و رشد ایده های انساندوستانه مخصوصآ بعد از جنگ های جهانی است که سبب رشد و ارتقای حقوقی انسانها گردیده است ورنه زیر اثر کلسیا ،انسانها چیزی بیشتر از "گوسفندان" حضرت مسیح نمیباشند.پس یکی از علل اساسی پیشرفت کشور های اروپایی و یا در مجموع غربی همانا جدایی دین از سایر امور و درک اکثریت مردمان از نادرست بودن متون کتب دینی میباشد و نه خود مسیحیت.انسانها در غرب ، برای پیدا کردن راه حل مشکلات خود در همه ای امور از طبابت گرفته تا زراعت و اقتصاد تا صنعت و غیره ،دست به دامان تجارب و کاوشهای علمی و تجربوی معاصر میبرند.نه مثل متعصبین دینی به همان راه قدیمی چند هزار ساله و احکام دگم شان که هزاران بار با شکست و نارسایی مواجه بوده میزنند.به همین ترتیب تا آنگاهی که کشور های فلاکت زده اسلامی قادر نگردند که استبداد دینی را به حاشیه برانند،روزگار شان هرگز بهبود نخواهد یافت.انسانهای مدرن امروزی نباید زندگی خود را با قوانین و ارزشهایی عیار بسازند که توسط انسان و یا انسانهای هزار و چند صد سال قبل تعین گردیده است.قوانینی که در یک جامعه برده داری با شتر سواری تهیه گردیده ،قابلیت تطبیق خود را در عصر حاضر از دست داده و میدهد.پس برای آنکه بتوانید این قوانین تاریخ زده شرعی 14 قرن قبل را در جامعه امروز مرعی الاجرا سازید باید تمامی شرایط همان عصر را دوباره احیا و بوجود آورده و تمامی امکانات و مناسبات عصر حاضر را از بین ببرید.شهر های مدرن و امروزی را مبدل به دهکده های قدیمی حجاز نمائید ،باور داشته باشید که در همچو یک جامعه ،اگر بتوان آنرا یک جامعه نامید،تطبیق اسلام و یا در محلش مثلآ در اروپا ،تطبیق عیسویت هیچ مشکلی نخواهد داشت.

      جوامع بشری در مسیر تکاملی خود قرار داشته و با طی فراز و نشیب های فراوان و با اندوختن تجارب خوب و یا زشت به استقامت بلوغ در حرکت بوده و باز هم رشد مزید خواهد نمود.حرکات و سکناتی که از یک جامعه بدوی 14 قرن قبل و یا پیشتر از آن به ظهور رسیده برای یک جامعه بالغ تر معاصر و امروزی مثل حرکات غیر قابل انتظار کودکانه ای است که از یک جوان رشید به ظهور میرسد .به نظر من صرف صحت عقلی جوان مذکور را زیر سوال میبرد و بس.که متاسفانه فاقد هنجار میباشد.

      با در نظر داشت مطالب فوق ،حالا که خود شما در موقف یک قربانی تعصب دینی قرار گرفته اید، تا حدی که شما را میخواهند کباب نمایند، شما از محاکمه ها و اعدامهای محاکم تفتیش عقاید مسیحیت در قرون وسطی در اروپا چه نظر دارید؟آیا حاضر هستید که یکجا با من تمام آن پاپ هایی را که مرتکب قتل، مخصوصآ قتل دانشمندان شده اند از لست مقدسها جدا نموده و اعمال ناشایسته شانرا را محکوم نمائید.در حالیکه حضرت عیسی توصیه به محبت و گذشت میکند،میتوانید یک دلیل معقول به سوال اینکه پس چرا کلیسا با سرپیچی از گفتار حضرت عیسی دست به اینهمه جنایات زده است؟ارائه فرمائید.البته من در مورد کودک آزاری ها در کلیسا و صومعه ها چیزی نمیگویم،چونکه مطالب جداگانه از این بحث میباشند.اما باید اینرا بتوانید توضیح دهید که چرا این پاپ ها که پیرو حضرت مسیح "مهربان "بودند ،حتی احکام تکفیر و قتل همکیشان پروتستانت خود را نیز صادر مینمودند؟ آیا درک آنها در آن عصر از مسیحیت نادرست و ناقص بود و درک شما کامل تر است یا کدام دلیل دیگری هم دارد؟تمنا دارم در این مورد تفکر فرمائید. ادامه دارد...

    • بخش دوم:

      آقای اندریاس!انسان که در رده تقسیم بندی سیستماتیک موجودات حیه در صدرجدول قرار دارد،موجودیست متکامل با طرز زیست اجتماعی ،متفکر که قادر به ساختن وسایل کار بوده و دارای تجربه چندین ده هزار ساله اجتماعی میباشد.انسانها از دیرگاه به زشت بودن دروغ و یا زشت بودن سرقت و... پی برده بودند.بر خلاف ادعای یک تعداد، کاشفارزشها به شمول زشتی ها و یا زیبایی ها ادیان نمیباشند.قبل از آنکه حضرت عیسی ای بدنیا بیاید و قبل از آنکه حضرت محمدی در شبه جزیره حجاز دعوی پیامبری نماید،انسانها میدانستند که دروغ گفتن،دزدی و یا قتل نفس کار درستی نمیباشد.برعکس آن، صداقت ،لطف ،عفو و یا گذشت و....اعمال صالح اند.برای درک این مطالب ، بشر از کدام منبع آسمانی پیامی دریافت نکرده بود.دریافت همه ای این مطالب، محصول تجارب طولانی حیات بشری میباشد.البته یکی از عصاره های این تجارب را بنام ضرب المثل های ملل مختلف هنوز بدست داریم که مطالب خیلی ارزشمندی در آنها یافت میگرددکه آثار تعصب و خشونت در آنها تقریبآ ناپیداست.اگر کسی مدعی است که گویا ادیان ابراهیمی که از جانب خداوند به بشر ارزانی شده است و این ادیان مکتشف اخلاقیات میباشند ،درست نیست.ادیان غیر ابراهیمی که به نظر اکثرمسلمان ها منشآ غیر الهی دارند، و ساخته دست بشر اند ، نیز از همین تعلیمات در خود داشته و دارند.مثلآ آئین زردشتی،(کردار نیک ،گفتار نیک و پندار نیک) و یا تعلیمات بودایی ،ضمنا خارج از حیط دینی ،در بین دانشمندان و یا فلاسفه به شمول فلاسفه یونان باستان و غیره سرزمین های عهد باستان و یا کنفوسیوس چینی و صد ها افراد دیگرکه نظریات و رهنمایی هایی در این باره داشته اند.انسانهایی که در جوامعی زندگی میکردند که هنوز ارباب الانواع میپرستیدند.ویا عقاید متنوع خود را داشتند.

      با وجود آنکه اخلاقیات و ارزشهای اخلاقی مطلق نه بلکه نسبی میباشند اما بصورت عموم ارزشهای هم وجود دارند که بین همه ای انسانها عام میباشند.حال اگر از استثنا ئات کوچک صرف نظر کنیم ،به ندرت به مشاهده میرسد که یک دینی پیروان خود را از دروغ گفتن منع نکرده باشد.چه این دین موسوی باشد و یا بت پرستی،چه مسیحیت باشد و یا اسلام .(علیرغم آنکه خود ادعای پیامبری یک دروغ بزرگی بود). با وجود این تجارب و آموزشهای اخلاقیکه در فوق برایتان ذکر نمودم، جای تاسف هم آنکه یک تعداد ادیان مرز های واقعی اخلاقی را زیر پا میگذاشتند .مثلآ از یک جانب به پیروان خود میاموختند که شما صادق باشید وامانات افراد را دوباره به مالکانش برگردانید و اما بر عکس گاهی هم میگفتند که بروید و از افرادی خارج از محوطه دینی تان نقره و یا طلا به امانت بگیرید اما با آن طلا و نقره فرار کنید(مراجعه شود به تورات، حکایت خروج بنی اسرائیل از مصر)چونکه آنها کفار میباشد،خوردن مال آنها مجاز میباشد.( صد ها مثال از این قبیلدر ادیان دیگر به شمول اسلام وجود دارد).پس در برخی موارد اخلاقیات دینی مخلوطی از اخلاقیات و غیر اخلاقیات بوده و مربوط به تجربه یک فرد مشخص بوده و میتواند از تعصبات آن شخص متاثر شده باشد.اسلام هم ازاین ضد ونقیض گویی ها خیلی فراوان دارد.اما تجربه بشری وسیع است.بدون تعصب میباشد.مربوط به تجریه یک فرد نه بلکه مربوط به تجربه کتله های وسیع اجتماعی بوده واکثرآ بر پایه های خرد قرار داشته و یک مسیرمشخص ومطلوب تری دارد که واضح و آشکار است.

      در هر حال قراریکه فوقآ هم عرض کردم ،تجربه طولانی ،بشر را قادر به شناخت اعمال زیبا و یا زشتش نموده است.نیازی به پیامبران نمیباشد تا باز هم دروس و تجارب تکراری را بصورت درست یا نا درست آن مطابق ذوق خودشان باز خوانی نمایند..در عصر حاضر کمتر کسی از جمیعت چند میلیاردی بشر است که از زشتی سرقت آگاهی نداشته باشد، اینرا هم دقیقآ میداند که اگر کسی مالش را سرقت نماید متاثر خواهد شد،همچنان درک میکند که اگر مال کسی را سرقت نمود،مالک آن مال متاثر و ناراحت میگردد.پس در اینجاست که با شناخت زشتی سرقت باید آنرا اخلاقآ انجام ندهد. پس راست گفتن ،صداقت ،دوست داشتن،مهربانی ،عفو و..همه ریشه در تجربه بشر و اخلاقی که از آن بوجود آمده میداشته باشد و فاقد منبع الهی است.حال که شما خود را پیرو حضرت عیسی میدانید،تقلید اخلاقیات خود را از منبع دینی تان منمائید،که در اینصورت شما با تقلید چشم بسته تان ،خود را ازبقیه تجارب طولانی بشری در سطح عام آن محروم مینمائید.نتیجه آنکه اخلاق شما و ممکن سایر افرادی که از یک دین خاصی پیروی مینمایند،میتواند آمیخته با تعصب باشد.شما عمل صالح تانرا یا بخاطر خرسند ساختن فرد ِیا رضایت پروردگار تان و یا به امید دریافت پاداش از جانب پروردگار مربوط دین تان و یا در خاتمه برای رسیدن به بهشت موعود تان مینمائید.اینها همه شکلی تجارت و معامله با خدایان تان میباشد.یا برعکس اگر اگاهانه مرتکب اعمال ممنوعه ای نمیشوید،یا به خاطر قهر الهی تان است و یا بخاطر ترس از الله تان و نرفتن به دوزخ میباشد.پس به نظر من اعمال صالح شما هم نوعی داد و گرفت و معامله با پروردگار تان میباشد و اجتناب از اعمال ممنوعه هم بر اساس ترس پروردگار و یا ترس از مجازات میباشد.پس هر دو عمل شما ولو خوب هم باشند، فاقد منشآ واقعآ اخلاقی میباشد.برای آنکه بتوانم هدفم را به شما فهمانده باشم،اجازه یک مثال را میخواهم.البته در این جا مثال خودم را قرار میدهم.

      من به یک سوپرمارکیت داخل میشوم.این سوپرمارکیت توسط کامره های امنیتی محافظت میگردد و همچنان فروشندگان و کارمندان مغازه هم در اطرافم قرار دارند.اینرا نیز میدانم که اگر دزدی کنم دستگیر و مجازات میشوم حال دزدی نمیکنم.به دلائیل و دو حالت ذیل توجه نموده و یکی از این دو حالت را انتخاب نمائید. :

      حالت اول:
      بخاطریکه حرکات من توسط کامره های امنیتی ضبط میگردند.بعدآ امکان دستگیری ام وجود دارد.

      بخاطریکه کارمندان مغازه متوجه حرکات من هستند.ممکن مرا دستگیر و به پلیس بسپارند.من بعدآ مورد محاکمه قرار گرفته و مجازات میشوم.

      بخاطر ترس از گرفتاری و مجازات دزدی نمیکنم.

      ممکن است اطرافیانم از موضوع دزدی من آگاه شده و سبب خجالتم گردد.این یک طرف قضیه.

      حالت دوم: حالت بعدی آنکه من میگویم که دزدی کار ناپسند و زشت میباشد.من آنرا اخلاقآ انجام نمیدهم.ولو در آن سوپرمارکیت کامره باشد و یا نباشد.ولو فروشنده یی در مغزه وجود داشته باشد و یا نداشته باشد.ولومن دستگیر گردم یا نگردم.ولو مجازات گردم یا نگردم.من دزدی نمیکنم چونکه اخلاقآ نباید این کار را بکنم.ولو کسی خوشحال و یا نا راحت گردند برای من ارزش ندارد.بشر با تجربه اموخته که دزدی نباید کرد.ومن اینرا دقیقآ میدانم ضمنآ بخاطر دزدی نکردن منتظر پاداشی از کسی نمیباشم.

      حال شما از این دو حالت فوق کدام یک را دارای فضیلیت میدانید.در حالیکه من در هر دو حالت دزدی نکرده ام.آیا حالت اول بهتر است یا دوم؟

      آقای اندریاس کار گناه یا ثواب مدعیان دین حالت اول است.مشاهده الهی و ملائیکه را در جای کامره قرار بدهید،دوزخ را هم به جای زندان و تا اخیر متوجه میگردید که عدم اجرای کار زشت به خاطرهراس از دیده شدن و یا مجازات شدن و یا ناخوشی الهی از روی ترس و مجازت بوده و فاقد ارزش اخلاقی میباشد.حالت دوم حالتی است که به نظر من دارای ارزش اخلاقی میباشد.ممکن است شما حالت اول را انتخاب کنید.خود تان بهتر میدانید.اما من حالت دوم را ترجیح میدهم.

      یک مثال دیگر هم بدهم:
      مثلآ من یک مغازه قصابی دارم.در مغازه من مقداری گوشت فاسد که از چند روز باقی ماند و میتواند خوردن آن سبب تولید امراض گردد وجود دارد.حال یک طفلی را پدرش پول میدهد و برای خرید گوشت نزد من میفرستد.من برای طفل موصوف گوشت فاسد را نمیدهم .البته به دلائیل آتی.شما بهترین دلایل را پیدا کنید و بگوئید که چرا بهتر است؟

      چون با خانواده این طفل معرفت دارم ،فلهذا برای شان گوشت فاسد نمیدهم.( پس اگر معرفت نمیداشتم باید میدادم)

      چون خانواده طفل مردمان زورآوری هستند و ممکن است با من مشاجره نمایند.پس بخاطر ترس از جنجال و غیره گوشت فاسد ندادم.(پس اگر آنها مردمان عاجزی میبودند این کار را میکردم)

      ممکن است خریدار، گوشت را به تفتیش شاروالی ببرند.در آن صورت شاید من جریمه و مجازات شوم.بخاطر ترس از مجازات من برای طفل مذکور گوشت خراب نمیدهم.( اگر مجازات نمیبود باید گوشت فاسد را میدادم)

      بالاخره اینکه من میدانم که من نباید گوشت فاسد را عرضه نمایم.گوشت فاسد سبب پیدایش امراض میگردد.پس اگر خانواده آن طفل را بشناسم و یانه و اگر آنها مردمان معمولی باشند و یا زورگو و یا اینکه کنترول و تفتیشی باشد و یا نه ،برای من ارزش ندارد.من گوشت فاسد را برای طفل نمیدهم.من نباید کسی را آگاهانه فریب داده و ایشانرا بخاطر منافع شخصی ام با خطرات مریضی مواجه بسازم.

      در تمام حالات فوق نتیجه کار یکی بود.من گوشت فاسد را به مشتری ندادم .اما کدام دلیل من دارای فضیلت اخلاقی میباشد؟
      ادامه دارد...

    • بخش سوم:

      حال با در نظر داشت گفته های بالایی، برمیگردم دوباره به چند پاراگراف از نوشته شما :

      پاراگراف اول"
      شنیده اید که: «همسایه خود را دوست بدار و با دشمن خویش دشمنی کن.» اما من به شما می گویم دشمنان خود را دوست بدارید و برای کسانیکه به شما جفا می رسانند دعا کنید. به این وسیله شما فرزندان پدر آسمانی خود خواهید شد، چون او آفتاب خود را بر بدان و نیکان یکسان می تاباند و باران خود را بر درستکاران و بدکاران می باراند. اگر فقط کسانی را دوست بدارید که شما را دوست دارند چه اجری دارید؟ مگر باجگیران همین کار را نمی کنند؟ اگر فقط به دوستان خود سلام کنید چه کار فوق العاده ای کرده اید ؟ مگر بی دینان همین کار را نمی کنند؟ پس شما باید کامل باشید همانطور که پدر آسمانی شما کامل است."

      پاراگراف دوم تان:
      "پس اگر شما به انجام آنچه نیکو است اشتیاق دارید ، چه کسی به شما آسیبی خواهد رسانید ؟ اما اگر به خاطر نیکوکاری رنج می بینید ، خوشا به حال شما ! از تهدیدات مردم نترسید و نگران نباشید. اما ترس مسیح در دلهای شما باشد و او را خداوند خود بدانید و اگر کسی علت امید شما را می پرسد ، همیشه آماده جواب باشید. البته باملایمت و احترام. وجدان شما همیشه پاک باشد تا حتی اگر به شما توهین شود ، کسانی که از رفتار نیک مسیحائی شما بد می گویند از گفتهً خود شرمنده گردند. زیرا اگر خواست خدا بر این است که شما زحمت ببینید بهتر است که به خاطر نیکوکاری باشد ، نه برای بدکاری. مثلا خود مسیح یک بار برای همیشه به خاطر گناه بشر مرد ، یعنی یک شخص بی گناه در راه گناهکاران مرد تا ما را به حضور خدا بیآورد. او از لحاظ جسم کشته شد اما از لحاظ روح به زندگی خود ادامه داد.

      پاراگراف سوم:
      زمانی بود که من خودم تنها دوست داشتم که تنها از هزاره بودنم و از شيعيه بودنم افتخار کنم و اگر کسی مختلف ازآنچه من فکر ميکنم فکر کند خونم بجوش ميامد و نمی توانستم که آن شخص را به هيچ وجه برداشت کنم. از کسی که پشتون بود نفرت داشتم و کسی که در کوچه های کابل بمن کتره رفته بودند و مرا ميگفتند “هزاره و چاکليت مينو، اگر قدرت ميداشتم حتی شايد ميکشتم و اما خداوند چشمانم را باز کرد و من به عيسی مسيح ايمان آوردم و او بمن آموخت: “دشمن ات را دوست بدار و برای آنانيکه بتو جفا ميرسانند دعای خير کن.”
      کلام عيسی مسيح به من آموخت: “مغلوببدی مشو بلكهبدی را بهنيكويی مغلوبساز.” و نيز کتاب خدا به من آموخت: “کسی که محبت ندارد خدا را هرگز نشناخته، زيرا خدا محبت است.” و به همين ترتيب من خادم واقعی خدا شدم تا نه تنها خدا را دوست داشته باشم بلکه با محبت که از خدا فرا گرفتم، همه انسانيت را نيز دوست داشته باشم حتی اگر کسی مخالف من و باشد و مرا دشمن بخواند و يا با من دشمنی کند."

      در پارگراف اول بعد از آنهمه نصایح که از قول حضرت عیسی تحریر داشته ایدکه : مزد پیروان حضرت عیسی آنست که تا فرزند پدر آسمانی گردند.به نظر من این وعده پاداش از ارزش اخلاقی اعمال صالحی که بدان امر شده میکاهد.شما هر کاری را میکنید بخاطر اجر و مزد میباشد.این طمع شما بیشتر شباهت به امور دنیوی و داد ومعامله دارد تا منشا اخلاقی و یااوخروی که شما خواهانش هستید.در حالیکه اگر من قرار باشد کاری خوبی انجام بدهم بخاطر پاداش ولو از هر منبعی که باشد نخواهم داد.چون فاقد فضیلت میباشد.من به شما همان حرف حضرت عیسی را تکرار میکنم که اگر شما کاری خوب و نیکویی را بخاطر پسر شدن پدر آسمانی انجام داده اید چه کار فوق العاده کرده اید؟ هیچ !
      حال باید حضرت عیسی به پدر اسمانی خویش هم یک نصیحت نموده و بگوید که تنها پیروان نیکوکار مسیح را نه بلکه همه ای انسانها را فرزندان خود بدان .کار فوقالعاده پدر اسمانی چیست که صرف پیروان پسرش را دوست داشته باشد؟

      در همین نوشته تان شما از قول حضرت مسیح انسانها را به دو گروه تقسیم کرده اید .گروه اول:نیکان،درستکاران،دوست،دیندار،کامل،و گروه دوم :بدان،بدکاران،دشمن،باجگیران،بی دینان و...
      در این پاراگرف متاسفانه دینداران در کنار صفات خوب و بی دینان در ردیف صفات نازیبا قرار گرفته اند.پس هدف از بی دینان تنها من که فاقد دین میباشم نبوده بلکه تمام بشریت غیر مسیحی میباشد.چون نظر به تعریف حتی مسلمانان که مدعی دینداری اند اما به تثلیث عقیده ندارند دیندار نمیباشند.این قضاوت متاسفانه از پیروان هر دینی دیده میشود که خود را دیندار و دیگران را بی دین میدانند.این تعصب متاسفانه دامنگیر حضرت مسیح نجات بخش را نیز رها نکرده است.این طرز فکر خیلی قدیمی و بی ارزش میباشد.باور داشتن به یک دین نمیتواند یک فرد را طور اتوماتیک در ردیف نیکان قرار بدهد.همان قسمی که عرض کردم در بعضی ادیان مرز های اخلاقیات و غیر اخلاقیات مغشوش میباشد.گاهی دزدی منع میگردد و گاهی یک شکل خاص دزدی بنام غنیمت جایز میباشد.پس نباید این دزدان را در ردیف نیکان شمرد.

      در پاراگراف دوم تان : جمله " اما ترس مسیح در دلهای شما باشد و او را خداوند خود بدانید و..." نیز اجرای امور نیکو از بابت ترسیدن. آشنای گرامی ! هر نوع اعمال خیریه که از خاطر ترسیدن به انجام میرسانید، واقعآ که فاقد ارزش و فضیلت میباشد.یعنی نظر به این گفته شما منبه اصلی( تنبیه کننده اصلی) اعمال صالحه تان انگیزه ترس میباشد.اما من برعکس شما ، وقتی از یک کار خوب خودم لذت میبرم که از ترس و طمع ومعامله و شهرت طللبی بدور باشد.اگر شما را ناراحت نساخته باشم خدمت تان عرض میکنم که من واقعآ بیخدایی ام را نظر به این نوع خدا داری شما که با طمع و تعصب الوده باشد، ترجیح میدهم.

      در پاراگراف سوم تان اشاره به یک موضوع حساس قومی در وطن عزیزم افغانستان نموده اید.قبل از آنکه به تحلیل نوشته شما بپردازم اجازه بدهید یک نظر خیلی کوتاهی به این موضوع بیاندازم.
      همان قسمی که یک درخت ریشه دارد و ریشه اش در خاک میباشد، تعصب هم یک ریشه دارد و ریشه اش در ناتوانی،عجز و جهالت میباشد.این جانب چیزی را بنام تبعیضات قومی،زبانی،مذهبی ،عقیدتی،گروهی و....را به رسمیت نمیشناسم.نه در کشورم و نه در تمام جهان.

      افغانستان کشوری است کثیرالقوم و کثیرالسان مثل دهها کشور دیگر.در این نوشته وقت بررسی تاریخ و اینکه درکشورم چه گذشته و یا.....را ندارم.اما اینرا میگویم که امروز را نباید قربانی دیروز کرد و فردا را قربانی امروز.عقب افتادگی و بیچارگی و نادانی عمومی ما و هموطنان ما سبب پیدایش انواع بیچارگی ها و درماندگی های امروزه گردیده است.این بدستان نیرومند باشندگان این خطه است که فردایی را بسازند که در آن هیچ قومی اقلیت و یا اکثریت نباشد.هیچ هموطن ما احساس نکند که در این سرزمین جایی برایش موجود نمیباشد.هیچکسی نگوید که تو هزاره و من تاجک و یا پشتون یا تو سنی و من شیعه و بابک فاقد دین و حسین عیسوی میباشد.حق من اندکی بیشتر و یا کمتر از تو میباشد.طفلی که در نورستان بدنیا میاید و طفلی که در یکاولنگ و یا شغنان و پکتیکا و یا نیمروز و یا طفل یک کوچی ،همه دارای عین حقوق بوده و با همدیگر همچو برادر و یا خواهر زندگی نمایند.افغانستان دارای بیست وچند میلیون مالک مساوی الحقوق میباشد که دارای ریشه های قومی و زبانی مختلف میباشند اماهیچکس حق ادعای اندکی بیشتر یا کمتر از دیگران را ندارد.برای رسیدن به این مقصد ما نیاز به آموزش سواد و توسعه دانش عمومی و همگانی داریم.ارتقای سطح دانش سبب دوری مردم ما از خرافات و جهالت گردیده و راه را به سوی پیشرفت در آینده باز میکند.و این از طریق ترویج دیموکراسی واقعی میسر میباشد و بس.اگر گاهی کسی از من بپرسد که عامل اصلی بدبختی مردم وسرزمین ما کیها اند؟ من یک پاسخ دارم: متاسفانه مسئول اساسی خرابی های سرزمین ما خود ما میباشیم.آگر ما میتوانستیم باهم سازش کنیم و به همدیگر حقوق برابر قائیل گردیم وبه حرفهای همدیگر گوش فرا دهیم، منطق را جانشین زورگویی نمائیم،از نوکری اجانب بپرهیزیم و آن چیزی را که بخود نه پسندیم به سایر هموطنان دیگر هم لازم ندانیم ،دارائی وطن ما را متعلق به تمام ملت بدانیم.دزدی و خیانت و رشوه خواری و واسطه بازی و جعل کاری ننمائیم.یقینآ امروز اردوی بیش از 40 مملکت در کشور ما نمیبود. ملتی که نتواند با هم به سازش برسد مستحق آنست که ما امروزمیباشیم.کشوری که یک بخشی از شهروندانش یا در خدمت ایت الله های سفاک ایرانی باشد و یا در خدمت اعراب و پاکستانی ها و یا غربیان باشد و به آنها اظهار خدمت و وفاداری نماید و برعکس در بین هم خونریز و سفاک باشند و همدیگر را تحمل ننماید،دروغگو وغیر صادق باشندبیت المال را سرقت نمایند.در دادن مالیه دروغ بگویند و به منفعت عامه نیندیشند،.....یقینآ مستحق سرنوشتی خواهند بود که ما میباشیم.متاسفانه درد ما از خود ماست ،درد ما از جهالت و نادانی ماست ،دوای آنهم در دستان خود ملت ما میباشد و بس.

      ادامه دارد

    • بخش چهارم
      و اما بازگشت به اصل موضوع.
      اقای حسین اندریاس !من بدون آنکه ایمانی به مسیح داشته باشم همه ای هموطنانم را دوست دارم.و اینرا نیز بخاطر رضایت " پدر آسمانی ام " نمیکنم. من بدون اینکه خدا را بشناسم محبت دارم و احساس من بخاطر تجلی ، نیازی به یک موجود موهوم و خیالی بنام پدر آسمانی را ندارد.پس برای دوستی و دوست داشتن هم نیازی به "پدر آسمانی مهربان"ندارم.این جملات شما همه اضافه گویی و مغالطه کاری میباشد.این که شما ادعا کرده اید که با مسیحی شدن تا جای کدورت را محبت در قلب تان تسخیر نموده است .من این احساس تانرا کاملآ شخصی و مربوط به شما میدانم.عمومی سازی این ادعا نادرست میباشد.یعنی این نادرست است که ادعا نمود که گویا اگر روزی همه برادران هزاره من مثل شما عیسوی گردند به یکبارگی همه مشکلات حل شده و قلب ها وکشورما گل و گلزار میگردند.اگر باز هم بر بنیاد ادعای شما اگر قرار باشد یک برادر پشتون من باز هم به برادر هزاره من اهانتی و یا ظلمی روا داشت او با لبخند از کنارش بگذرد و اگر قرار باشد که بالای این برادران هزاره من انواع تعدی ها صورت بگیرد و او بخاطر پدر آسمانی خاموش باشد.این به ذات خود تشویق ظالم به ادامه ظلم میباشد.این حرفهای شما ادعا های ایدیالی است و در عمل ناممکن میباشد . به نظر من در مقابل ظلم باید قیام کرد نه خاموش بود.در عمل و تجربه ما میبینیم که موضوع نه همان شکلی است و خواهد بود که شما مدعی هستید. فرقه های مختلف متعصب مسیحی در گذشته درهمین اروپا همدیگر را کشته اند و معابد همدیگر را سوختانده اند وشهر های همدیگر را بخاطر مذهب خراب کرده اند. حتی در همین عصر از همدیگر متنفر میباشند.من مثالهای فراوانی دارم .از جمله مثلآ به مشکلات کاتولیک ها و پروتستانت ها در ایرلند شمالی توجه فرمائید.مشکل عمده شان همین مسیحیت میباشد.دین و یا مشخصآ مسیحیت هرگز نمیتواند راهگشا و حلال مشکلات ملتها و ملت ماباشد.من اینرا از بنیاد رد مینمایم.آئین مسیحیت در طول تاریخ از مجموعه ای خرافات ساخته شده است.این خرافات صرف بدرد افراد خیلی ساده لوح و خوشباور میخورد و بس.با مطالعه علمی مسیحیت،چیزی از آن برای پذیرفتن باقی نمیماند.مثل یک قطعه یخ در زیر آفتاب ذوب میگردد.مسیحیت صرف بدرد افرادی میخورد که برای فرار از مشکلات واقعی زندگی،به مجموعه ای از این خرافات با داستان های آرامش و نجات وغیره خود را خود فریب داده و مصروف لذت بردن از خیالات خویش باشد.یعنی خیال پلو بزنند.من ترویج خرافات مسیحیت را حلال مشکلات وطنم نمیدانم، بلکه برعکس موجودیت اقلیت مسیحی در وطن ما موجی از آتش تعصبات و بدبختی ها را شعله ور خواهد ساخت.و کشتار های زیادی را بوجود خواهد آورد.گفتار حضرت مسیح که در این پاراگراف تان دیدم نیز عبارت از تسلیم پذیری مطلق در مقابل ظلم و بی عدالتی میباشد. این حضرت عیسی شما دست موهنداس کرم چند گاندهی را هم از پشت بسته است.برای از بین بردن ظلم باید مبارزه کرد.وقتی مظلوم هستید باید ظالم را به جایش بنشانید.البته منظورم همیشه استعمال قوه قهریه نمیباشد.باید به ظالم فهماند که او حق به جانب نمیباشد.باید با او استدلال آغاز و در راه مقاومت در مقابل ظلم تا اخیر پیش رفت.ما نمیخواهیم همچو گوسفند در مقابل گرگ زانو بزنیم و برایش گردنمان را تعارف کنیم تا او از ظلم سیر شده و دست بردارد.در آنصورت گرگ ما را خواهد خورد و به خوردن خود ادامه خواهد داد.اما متوجه باید بود که در هیچ صورت لازم نخواهد بود که در صف مبارزه با ظلم ،با ظالم تغییر جا بدهیم.منظورم اینست که آنگاه ما ظالم باشیم و طرف مقابل مظلوم. مقاومت در مقابل ظلم و مبارزه با آن به معنی انتقام و عمل بالمثل نمیباشد.

      اما اگر هدف تان از طعنه های یک برادر پشتون ما به شما " هزاره و چاکلیت مینو.." باشد.ما میتوانیم این نوع مطالب را با ترویج تعلیم و تربیه و ترویج مردم سالاری واقعی به حد اقل برسانیم.نیازی به حضرت مسیح نداریم تا قلب های ما را مملو از لطف بسازد.
      ادامه دارد.

    • بخش پنجم:

      محترم اندریاس مطالب زیادی در این باره ها دارم اما بیشتر از این وقت شما و سایر دوستان را نمیخواهم بگیرم.اما قبل از آن چند ضد و نقیضی دیگریکه در نوشته تان دیدم که بر اساس و بنیاد فلسفه تان برمیگردد لازم دانستم تا آنها را نیز خدمت تان عرض نمایم.

      اینرا برایم بگوئید که حضرت عیسی کی بود؟خود خدا بود؟فرزندش بود؟یک انسان معمولی بود؟شما نوشته اید که:" اما ترس مسیح در دلهای شما باشد و او را خداوند خود بدانید و..."گاهی هم میگوئید که :" چنانکه مسيح خودش فرمود: “من راه و من راستی و من زندگی هستم، هيچکس جز به وسيله من نزد پدر آمده نمي توانند. " و یا میگوئید که :" مثلا خود مسیح یک بار برای همیشه به خاطر گناه بشر مرد ، یعنی یک شخص بی گناه در راه گناهکاران مرد تا ما را به حضور خدا بیآورد. او از لحاظ جسم کشته شد اما از لحاظ روح به زندگی خود ادامه داد."

      شما میگوئید که عیسی مرد. خدا که نباید بمیرد.خدا که نباید روح و جسم داشته باشد.اگر خدا جسم داشت من جسم او را تابع قوانین ترمودینامیکی میکنم.واو را مثل خودم نیازمند خواب و خوراک و اب و هوا میدانم.خدا که نباید این قسم باشد.من برای رفع حاجت به مستراح میروم عیسی هم به مستراح نیازمند بود.حالا شما بگوئید که این چه نوع خدایی است که مواد غایطه متعفن از وجودش خارج میگردد.طرح مواد باقی مانده از هضم و جذب غذا، عمل طبیعی است که یک انسان به حیث یک ارگانیزم زنده آنرا انجام میدهد.مگر خدایان که نباید محتاج غذا و یا طرح مدفوعات باشند.صفت احتیاج نباید شامل صفات خداوندی گردد.چون نیازمنی،هر موجودی را به وابستگی میکشاند.بالاخره شما یک تعریف از خود خدا برایم بکنید.لطفآ بگوئید که خدا از دیدگاه شما مسیحیون چه میباشد؟
      آیا فکر نمیکنید که نظر به تعریف شما از خدای تان ،تعریف حضرت محمد از خدایش معقولتر به نظر برسد؟

      دیگر اینکه از دستگیری و محاکمه و بالاخره مصلوب شدن مسیح حکایاتی موجود است که تا اندازه ای از آن مطلع میباشیم.لطفآ اینرا در عالم واقعی تر و با کمی دلائیل معقولتر توضیح بدهید که هدف شما از جمله ذیل چیست؟
      :"مثلا خود مسیح یک بار برای همیشه به خاطر گناه بشر مرد ، یعنی یک شخص بی گناه در راه گناهکاران مرد تا ما را به حضور خدا بیآورد. او از لحاظ جسم کشته شد اما از لحاظ روح به زندگی خود ادامه داد."
      منطق این جمله تان را شرح بدهید.یعنی حضرت عیسی که حالا در این نوشته تان از موقف خدایی به موقف "شخص" تنزیل یافته است چرا درحدود دو هزار سال قبل به جرم گناهانی که جورج بوش و یا من و شما در قرن بیست و یکم نموده ایم و یا متباقی تمامی بشریت تا صد ها هزار سال آینده به انجام برسانند به قتل رسانیدند؟تا گناهان ما و ایندگان بخشیده شود ؟و ما پیش خدا مشرف شویم؟یعنی این چه بی عدالتی است که مثلا احمد را به جرم محمود به قتل برسانند،در حالیکه محمود هنوز به دنیا نیامده باشدو معلوم هم نیست که ایا گناهی خواهد کرد یا خیر؟شما که در ابتدا گفتید که تنها از طریق حضرت عیسی به پدر آسمانی میرسیم و حالا من که هرگز به عیسی و پدرش باور ندارم چگونه نزدش خواهم رسید.این عیسی از خاطر من که به او باور ندارم هم مصلوب شده است یا اینکه تنها طرفدارن خودش را حمل خواهد نمود؟

      قاتل و یا قاتلین حضرت عیسی کیها بودند؟حکام رومی ،یهودیان معمولی؟ کاهنان یهودی؟ یا یک پلان از قبل تهیه شده از جانب خود پدر آسمانی بود تا به بهانه آن خداوند ، بوش و من بیدین و شما مسیحی و علی خامنه ای و خمینی ملعون را ببخشد.
      من که شاید این معمای تان را هرگز حل نتوانم.مرا ببخشید من قادر به درک تسلسل منطقی آن نشدم.شما مرا یاری برسانید.

      در ابتدای بخش اول از شما و از سایر دوستان پرسیدم که آیا خدای مورد مطلوب عیسویان با الله یکی است و یا دو خدای جداگانه،حال شما به من بگوئید که اگر هر دو یکی باشند ، نظر شما در مورد ادعای پیامبری حضرت محمد چه میباشد؟آیا او یک پیامبر بوده و ادامه دهنده راه موسی و عیسی میباشد و یا اینکه یک ادعای نادرستی از پیامبر بودن خود رانموده است؟اگر ادامه دهنده راه حضرت عیسی باشد و پیامبر باشد و از جانب همان پدر آسمانی موظف به ترویج دین اسلام شده باشد، چرا به پیامبری اش باور ندارید؟شما از قول حضرت عیسی ادعا دارید که رسیدن به پدر آسمانی صرف از طریق حضرت عیسی وجود دارد و بس،پس آیا این بیشتر از یکملیارد مسلمانان صرف در عصر حاضرکه تلاش رسیدن به بهشت را از طریق حضرت محمد دارند وقت خود را بیجا ضایع میکنند؟اینهمه روزه و نماز شان هم هیچ و تمام شان همراه من که فاقد اعتقادات مذهبی میباشم راهی دوزخ میشوند. یا اینکه کدام راه حل دیگری هم وجود دارد؟هنوز از هندوان و سیکها و زردشتی ها چیزی نگفته ام. و اما در خاتمه :

      اقای اندریاس! شما نوشته اید که:" اگر شما ايمان داريد که از طريق اسلام، هندوزم، بوديزم، شانتوزم، کانفيوشزم، و يا بی خدای به منزل ميرسيد، بفرماييد و اين امر و اراده و اختيار شخصی شماست و اما بديگران نيز حق دهيد تا آنان با اختيار خود راه نجات خود را متلاشی شوند چنانکه پيروان عيسی مسيح، از طريق عيسی مسيح راه نجات شان را درک کرده اند."
      قبل از پرداختن به اصل هدف تان خلاف عادتم اجازه بدهید لغت متلاشی که به بمعنی از هم پاشیدن و نابود و یا معدوم شدن را میدهد با لغت تلاش که معنی سعی و کوشش را میدهد تعویض نمایم تا هدف را بهتر درک نموده باشیم.
      من با شما موافقه کامل دارم.هرکس حق دارد همان راه و طریقی را انتخاب نماید که بدان تمایل و رغبت پیدامیکند.باید استبدادی در این میان نباشد.استبداد در این حالت سبب بوجود امدن منافقت میگردد.ما باید حق آنرا داشته باشیم که هر آنچیزی را که معتقد میباشیم ،بدون هراس بزبان بیاوریم.قسمیکه امروز در اروپا این شرایط را بوجود آورده اند.آنهم خوشبختانه بعد از راندن کلیسا از قدرت و اجتماع میسر شده است. هر کدام ما حق نقد و بررسی عقاید همدیگر را نیز داشته باشیم.بدون اینکه ضرری به همدیگر رسانیده باشیم.انسان موجود متفکری میباشد.در صورتی که به یک نادرستی و یا کژی متوجه میگردد،باید حق اظهار آنرا داشته باشد.بخاطر اینکار نباید مورد تهدید،اهانت و مجازات قرار بگیرد.
      در هر حال ،بعد از حل مطالب فوقانی ،در خاتمه اینکه من کتب عهد عتیق و جدید را از بدو نوجوانی خوانده ام.روزی خاطراتم را از مطالعه این کتاب در این سایت خواهم نوشت.اما من در این کتب به اشکالات در حدود هزار برخورده ام.ایا شما میل دارید که در صورت کمایی فرصت بعضی شانرا از شما نظر خواهی نمایم؟
      سعادت تان آرزوی من است.امشب آرام بخوابید.فردایی در کار نیست.
      حال برای امروز کافی میباشد.در آینده اگر باز هم فرصتی یافتم به ملاقات تان خواهم آمد.

  • سلام و احترامات
    خواننده محترم اين سايتها حتمآ باز کرده مطالعه نمايد
    سا ئینس گواه حقیقت قرآن مجید شده متن رامطالعه کنید
    http://www.ustadfaizi.com/index.htm
    http://www.google.ru/search?hl...

  • Shoma agar tasmeme ba bazgasht dareed awalan ba eemane tan baz gardeed baz ba watane tan, man feker namekonam ke hazrate esa alaihossalam ke az aan bala ha ba mane mosalaman wa toye cristian negah mekonad do monharef shoda az rahe haqeqat ra mebenad ke yaki degare ra ba gomrahe tashweeq mekonad, man omedwaram ke khoda jan ma hardo ra ba rahe rast , rahe ke rezaye o dar aan ast hedayat farmayad, goman mabar ke man megoyam islam rahe inherafi ast ne , hamwatan man monharef shoda az islam hastam mesle ke to az diene hazrate esa alaihossalam , cristian ra ejad kardi, begzareem az qessa haye beesh wo kam, hardo bargardeem ba noqte awali, bade aan benem ke rahe haq kojaast ok

    tareq

  • خرد جو و بابک ضمير
    سلام واحترامات تقديم ميدارم . الله(ج)ودین پاکش قطره يی نيست که شما فکر ميکنيد. خودش ودين پاکش وکتابش به يک آيت قرآن پاک تمام وشناخت نمیشود اگر این چنین میبود پس قرآن پاک بايد به يک آیت شريف تمام ميشد .وقت ميخواهيد درباره کسی فيصله یی کنیدبايد که درباره آن معلومات کافی داشته باشيد اگر بيدون شناخت و معلومات چنيين کنيد پس عادلانه و درست نيست.هرآيت قرآن پاک ترجمه و تفسيردارد در ترجمه انسان نميتواند تمام مقصد الله(ج)را بفهمد به اين خاطر رسول الله(ص)آنرا تفسيرکرده.http://www.islam411.com/library
    برای من بسيار جالب است که در باره کلیپ ها ياد نموديد شما چرا درباره جنايات اشغالگران که چقدرطفل زن مرد را کشته اند يک حرف ياد نکرديد که آنهاراهم به نمايش گذاشته بودم آيا آنها انسان نيستند.شما را تنها مرگ مرتدان و اشغالگران جگر خون ساخت .اين کلیپ ها نشاندهنده انتقام همان طفلها زنها مردها ومردم بيچاره افغانستان است بگذار که همه بدانند که اشغالگران با اين همه دپ دپه و کش فشان انشاالله که هيچ کسی نيستن وهيچ چيزی کرده نميتوانند.ومردم ميدانند که کی جاسوس و چاپلوس امريکا و انگليس است .خواهش ميکنم اگر ميخواهيد که ماوشما جرو بحث داشته باشيم توحين و دشنام به کسی ننويسيد موفق باشيد

    • آقای حبیب اله سلام، از اینکه نتوانستم به موقع به پاسخ نوشته هایتان بپردازم مرا عفو نمائید.اینجانب علیرغم علاقمندی ام در این سایت،فرصت کافی به حضور دایمی در خدمت شما عزیزان را ندارم.اگر نوشته مرا ومخصوصآ قسمت سوم نوشته مرا که به آقای اندریاس کرده بودم دقیقتر مطالعه مینمودید مطلب را برای من نمی نگاشتید.
      در هر حال بطور خیلی مختصر به چند پرسش شما میپردازم.به پاسخ نوشته "
      برای من بسيار جالب است که در باره کلیپ ها ياد نموديد شما چرا درباره جنايات اشغالگران که چقدرطفل زن مرد را کشته اند يک حرف ياد نکرديد که آنهاراهم به نمايش گذاشته بودم آيا آنها انسان نيستند.شما را تنها مرگ مرتدان و اشغالگران جگر خون ساخت.....تا اخیر"

      آقای حبیب اله! شما داستان را از آخیر کتاب شروع کرده و به طرف صفحات اولیه روان هستید.اگر برای کوتاه شدن این نوشته،تاریخ گذشته افغانستان را به یکسو بگذاریم و برای آسانی کار همه آنرا سیاه و نا مناسب بدانیم. ومطابق ذوق یک عده عزیزان مثل شما، روز نیکوی تاریخ معاصرخود را از آغاز سال های دهه هفتاد شمسی در نظر بگیریم میبینیم که ،روزی که حکومت داکتر نجیب که از محبوبیت کافی در آنزمان در بین مردم ما برخوردار نبود سقوط نمود و شرایط برای احزاب جهادی هفتگانه و هشتگانه مساعد شد که قدرت را در کشور بدست گرفته و زخم های چهارده ساله ای که در کشور ما از اثر جنگها و تجاوزات بوجود آمده بود ،با مرهم و اکسیر صلح وعدالت، باز سازی ،ایجاد مساوات و برابری و اخوت مداوا نمایند.بلی ! زخم های ملتی که از جنگ و کشمکش خسته شده بودند و عزیزان بیشمارخود را از دست داده بودند .ملتی که با امید فراوان چشم به سرکرده گان جهاد دوخته بودند، تا باشد که دروازه خوشبختی بروی شان گشوده گردد و با عبور از یک مرحله دردناک وارد مرحله نوین و گورا گردند.اما با هزاران درد و دریغ که همه این آرزو ها برباد رفت.سرگردگان جهاد مطابق خصلت غیر انسانی و پاتک بازی که در مدارس جهاد پاکستانی آموخته بودند ،برای رسیدن به قدرت با همدیگر به نزاع پرداختند.از اثر این نزاع که با حمایت حامیان خارجی اینها صورت گرفت ،کشور به صد ها پارچه خورد و کوچک تقسیم و هر بخش زیر سلطه یک جنگسالار قرار گرفت.امنیت ناچیزی که هم در شهر های بزرگ موجود بود، بصورت مطلق از بین رفت.هزاران انسان بیگناه به شمول مردان،زنان و اطفال قربانی این خصومتها گردیدند.چقدر انسانها آواره شدند و دار و ندار خود را از دست دادند.شعلهء تعصبات قومی زبانه میکشید و در اثر آن انسانهای بیگناهی طعمه این خصومتها و تعصبات ناخواسته گردیدند.دارایی مملکت به شمول تقریبآ تمامی دارایی دولتی به تاراج رفت.مجاهدین "سربه کف و مقدس" مبدل به دزدان و قطاع الطریقان حرفوی گردیده و دمار از روزگار ملت افغانستان درآوردند.سیستم نظامی و اردو از بین رفت.که این امر سبب افتخار حکومتداران پاکستانی گردید.بخش اعظم اسلحه ثقیله و هوایی بعد از تخریب به وزن آهن به کشور" دوست و حامی مجاهدین "فروخته شد.فابریکات دولتی و یا شخصی به تاراج رفت و ماشین الات آن از کباری بازار پشاور سربیرون نمود.واحد پولی ارزش خود را از دست داد.در کشور به عوض یک واحد پولی، سه واحد پولی بوجود آمد.مکاتب و مدارس یا تخریب شدند و یا اینکه نظام آموزشی آنها منهدم گردیدند.باشندگان کشور و مخصوصآ کابلی ها آواره گردیند.چی سازشها و ائتلافاتی که بین این احزاب صورت نگرفت و چه ائتلافاتی که در هم شکست.تقریبآ همه این رهبران فاسد به مکه رفتند و قسم خوردند و بازگشتند و قسم شکستند و با هم جنگیدند.در تمام این واقعات یک طرف بازنده اصلی بود.آنهم ملت مظلوم افغانستان.یک طرف هم برنده اصلی بودند.رهبران و کشورهای حامی شان.از نتیجه نادانی رهبران جهادی و طالبان، بالاخره کشور با پاهای لرزان در مقابل دشمنان تاریخی خود،پاکستان و ایران به زمین زانو زد که متاسفانه تا هنوز نتوانسته قامت خمیده خود را راست کند.این واقعیت های تاریخی را کسی انکار نمیتواند.دوستان گرامی!به یقین لیستی که من از بدبختی های کشورم بعد از پیروزی مجاهدین نوشتم خیلی مختصر میباشد.از وسعت و بعد فاجعه میتوان چندین کتاب قطور نوشت.وسعت فاجعه ای انسانی که جنگهای سران مجاهدین برای رسیدن به قدرت و امیال زشت و غیر انسانی شان در دهه هفتاد شمسی براه انداختند ، تا چندین نسل دیگر جبران پذیر نمیباشد.اینها چیزی برای افتخار کردن برای خود باقی نگذاشتند.ملت را بخاک سیاه نشاندند و خود ساکن ویلا ها ومالک لندکروزها شدند.
      یکی از این سران جهادی، قاتل ملت مظلوم افغانستان و مخصوصآ کابلی ها ،حکمتیار شیاد و خاین میباشد.دستان این ابلیس به واقعیت که در خون انسانهای مظلوم آلوده میباشد.این مرد سفاک و قصی القلب ، در دشمنی با رقیبان دیرینه خود ربانی و مسعود، افغانستان را و مخصوصآ شهر کابل را به توبره خاک مبدل نمود.کابلیان مظلوم را در محاصره غذایی و مواد سوخت و نور برق قرار داد.و برای رسیدن به قدرت به ائتلافات سیاه و خجالت آوری دست زد.بالاخره بعد از آنکه نیروهایش بدست نوکران جدید تر ای اس ای پاکستان ( طالبان) در هم شکست رو به مسعود آورده و بدون کوچکترین خجالت و یا احساس ندامت به او پناه برد.مسعود نیز به عوض اینکه او را به دار بزند با او همکاری نموده وراه فرار را برویش باز کرد و او را از مرگ حتمی نجات داد.بلی! آن زمان از " اشغالگران امریکایی و انگلیسی" در افغانستان اثری نبود.اما باز هم کابل زیر آتش توپخانه و راکتهای سکر حکمتیار ملعون و بعدآ طالبان قرار داشت.کابلیان مظلوم ،تمام اینهمه رنج و اندوه را با یک جمله مطایبه آمیز خلاصه نمودند."لطفآ هفت خر را بگیرید و یک گاو را ودوباره بدهید" بلی این حرف من نیست.این جمله را ممکن اکثر کابلیان مثل من شنیده باشند.همین آقای حکمتیار هم از جمله یکی از "خران" بود.قرار اظهار بعضی عزیزان ،حکمتیاری که در آوان جوانی از چند سانتی متر مقعد خود دفاع نتوانست ، در حال حاضر، ادعای دفاع از پنجاه و چند هزار کیلومترمربع خاک افغانستان را دارد.ادامه دارد.

    • آقای حبیب ! برای جلوگیری از سوء تفاهمات باید خدمت تان به عرض برسانم که اینجانب فاقد وابستگی های حزبی و تنظیمی میباشم.در مسائیل سیاسی ،کوشش میکنم چیزی را که محصول تجارب و درک خودم باشد بدون تعصبات ووابستگی ها بنویسم.ممکن تجربه شما طور دیگری باشد و ممکن شما قضاوت دیگری بنمائید.شما هم میتواند مثل من قضاوت شخصی خود را بنمائید.این برای من مهم نیست که من و شما هم نظر و یا نظریات مختلف در زمینه داشته باشیم.البته من در این نوشته مختصر از کار نامه های همه ای رهبران یادآوری نمیتوانم.اما چون فلم های شما در ارتباط با همین دو گروه جنایت پیشه حکمتیار و طالبان میباشد،من نیز به بر رسی اعمل انها پرداخته ام.

      در مورد طالبان برایتان چه بنویسم؟از قتل عام باشندگان شهر مزار بگویم و یا از تخریب و حریق باغ ها و خانه ها در شمالی کابل و پروان؟از قتل مردم بیگناه یکاولنگ بگویم و یا از کوچ اجباری مردم شمالی و جابجایی آنها در دشت های اطرف شهر جلال آباد؟از انهدام فرهنگ و تمدن چند هزارساله کشورم بگویم و یا از شکنجه گاه های زندانهای شان در قندهار؟از انفجار بت های بامیان بنویسم و یا از به دار زدن تلویزیونها و غیره.از شنکجه زنان بگویم یا از پوست کردن انسانها در قزل اباد.این آدمکشان حرفوی و انسانهای متحجر که از تولید و فروش تریاک و هیروئین و آدمربایی و وطن فروشی امرار حیات میکنند و در اوج جهالت در خدمت دشمنان قسم خورده مردم افغانستان (پاکستان) قرار دارند.همین چند روز قبل حدود یازده نفر از مردمان ارزگان که به قول بعضی ها هزاره ها بودند سر بریده اند.آیا بریدن سر انسانها ،آنهم در این عصر کار قابل توصیف و حمایت است که من یا شما و یا یک انسان دیگری از آن تمجید نمائیم.حال اگر نظریات مرا کنار بگذارید و به آرائ دیگران مراجعه نمائید که خود را مسلمانان معتقد قلمداد مینمایند،خواهید دید که این مزدوان اجانب را ساخت آمریکا و انگلیس و اعراب وهابی و استخبارات ای اس ای میدانند.و معتقد هستند که اینها " مسلمان نه بلکه به نام اسلام ، برای بدنامی اسلم کار میکنند." .اگر این ادعا واقعیت داشته باشد ،شما چه افتخاری برای دفاع از این افراد دارید؟ شما که خود در جمهوری فدراتیف روسیه حیات به سر میبرید ،پس چرا در افغانستان رفته و در" جهاد" مسلحانه تان اشتراک نمیکنید؟

      اگر شما فکر کنید که طالبان در صورت پیروزی با حکمتیار ملعون متحد خواهند شد و او را در قدرت شان سهیم خواهند کرد.و یا جنگ به پایان میرسد ،باور کنید که یک اشتباه محض میباشد.من مطمئن هستم که در صورت کسب قدرت طالبان و در صورتیکه حکمتیار بدست طالبان اسیر گردد،کمترین مجازاتش در حد اسماعیل خان و بیشترین آن در حد عبدالعلی مزاری خواهد بود.با وجود آنکه اینجانب معتقد به مجازات حکمتیار میباشم ،اما آنرا نه بدستان طالبان و یا امریکایی ها و یا دیگران.بلکه حکمتیار باید در دادگاه افغانی در حضور داشت تمامی قربانیانش و یا وارثین قربانیانش مورد بازخواست و مجازات قرار بگیرد.خیلی آرزو دارم که شاهد این صحنه باشم.
      پس آقای محترم حبیب اله خان!من و یا حداقل یک عده هموطنانم مایل به بازگشت این اراذل به قدرت نمیباشیم.من نمیخواهم که تاریخ بار دیگر در کشورم به وجه بدترازگذشته تکرار گردد.نباید گذاشت که حکمتیار ملعون دوباره از چهارآسیاب ،شهر کابل را زیر ضربات راکت قرار بدهد.اجازه نباید داد که فاجعه یکاولنگ و یا مزار و یا شمالی بار دیگر تکرار گردد.نباید گذاشت که تاریخ دوباره به عقب برگردد.به نظر من باید مردمسالاری را نهادینه ساخت.حقوق بشر را به همه مخصوصآ جوانان و اطفال آموخت.تعلیم و تربیه را رشد داد.اردو و نظام عسکری را تقویه کرده و دفاع مستقلانه را بدوش جوانان با غیرت افغان گذاشت.با وجود تمام کاستی های که امروز اردوی ما و یا پولیس ما با آن درچار میباشد،باید سعی در تقویه آن بنمائیم.کشور ما بخاطر دفاع از تمامیت ارضی کشور و برای دفاع از یک نظام احتمالی مردمسالار به یک اردو مجهز و با مسئولیت نیاز دارد.بعد از آنکه توان دفاعی اردوی ما به قدر کافی ارتقا نمود، باید نیرو های خارجی را یکی بعد دیگری دوباره راهی خانه های خودشان نمائیم.کرزی میرود مگر اردو باید باقی بماند.رحیم وردک میرود مگر نیروی مسلح باقی میماند ،کرزی میرود مگر افغانستان و ملت غیور آن باقی میماند.ما نباید به فکر بقای کرزی باشیم.بلکه برعکس بفکر بقای نظام و نظام مردمسالار در کشور خود باشیم.این کار بدون داشتن اردو ،پولیس و اداره استخبارات که واقعآ در خدمت کشور باشد میسر نیست..در راه تعمیم و برابری حقوق تمام ساکنین کشور سعی بلیغ نمود.دین و مذهب را از سیاست و اقتصاد جدا نموده و آنرا یک امر شخصی شناخت.دستان سیاه و کثیف اخند های ملعون ایرانی و نوکرانشان راو دستان حاکمان ظالم پاکستانیرا از وطن عزیز ما کوتاه نمود.

      در نوشته من به آقای اندریاس عرض کرده بودم که ملت ما به جنگ با همدیگر نه بلکه به گفتگو و احترام و رعایت حقوق همدیگر نیاز دارد.همه ای آنهایی که در ظاهر و یا باطن خود را در خدمت مردم افغانستان میدانند،باید بخاطر ملت ، از خود خواهی های خود بگذرند.البته اگر واقعآ گفتار و کردار شان یکی باشد..باز هم عرض میکنم که ملتی که نتواند با هم سازش نماید و با هم گفتگوی کند،سزاوار همین حالتی است که ما میباشیم.به امید سرفرازی کشور ما و ملت ما.

    • در مورد سایت هایتان که به من و دیگران لینک داده اید متشکر میباشم.من با وجود کمی وقت ،مقداری از نوشته های آقای محترم فیضی را مطالعه نمودم.متاسفانه چیز درستی در آنها ندیدم.اینها اکثرآ لفاظی بوده و در سطح دانش عوام قرار دارد.قبل از ایشان، اخند های فاسق قمی نیز مطالب مشابهی را غرض مسموم ساختن اذهان عوام به نشر سپرده اند که خیلی زیاد اما نادرست میباشد.سامعین خوب آقای فیضی میتواند عوام الناس باشند.یعنی اگر یک هموطن خباز و یا سلمان من که در مسجد به گفتار ایشان گوش بدهند، فورآ همه را پذیرفته و از آن لذت میبرند.اما با مطالعه در سطح عمیقتر ،اظهارات آقای فیضی فاقد ارزش واقعی و علمی میباشد.من از فحوای کلام شان دانستم که آقای فیضی برای یکبار هم که شده داخل آزمایشگاهی نشده اند.آشنایی شان با علوم طبیعی در سطح نازلی قرار دارد.آقای فیضی هیچ یک از ادعا های خود را ثابت نمیتوانند.این یک ادعای بینهایت نادرست است که اگر گفته شود که دانشمندان در غرب با استفاده از قران ، پی به کشفیاتی در ساحه علوم طبیعی و غیره برده اند.و یا اگر ادعا گردد که همه علوم " تر و خشک " در قران موجود میباشد.این نوع استدلال ،یک جفا با قران و گوینده آن حضرت محمد میباشد.آیاتی که حضرت محمد سروده اند،اکثرا در حالات و مناسبات خاصی و یا در مقابل پرسش خاصی سروده شده است که بنام شان نزول آیات یاد میکنند.ترجمه و تفسیر ایات باید با در نظر داشت همان شرایط و احوال زمان محمد و مردمان حجاز و سرزمین های اطرف شان و شان نزول ایات صورت بگیرد.اخلاقآ لازمه مفسرین و مترجمین قران است که در ترجمه و تفسیرامانت داری را مراعات نموده و اضافه گویی واغراق نکنند.نباید از یک ایت چنان تفسیری نمود که اگر فرض مثال به سمع حضرت محمد برسد،تعجب کند و بگوید که نه خیر من هدفم این چنین نبوده است.دانش قران در سطح دانش بشر در همان عصر حضرت محمد خلاصه میگردد.و دارای نواقص ،اشتباهات و خبط های انسانی میباشد.با شناختی که امروز بشر بدست آورده است اشتباهات "علمی وتاریخی " قران، تورات و اناجیل روشنتر از آفتاب میباشد.خلاصه اینکه قران کتاب علمی نبوده و نمیباشد.و مسلمانان نباید چنین توقعی از کتاب مقدس خود داشته باشند.
      آقای حبیب الله خان! کار های تحقیقی و آزمایشگاهی و علمی کار جداست و کتب مقدس دینی چیز جدا! یک مسلمان ذیرک نباید آیات قرانی را برای اینکه از مسائیل " علمی" هم بحث کرده باشد، زیر ذره بین علوم تجربی قرار بدهد.باور کنید که خیلی با بی طرفی عرض میکنم که در آن صورت خطر رد شدن و بی اعتبار شدن ،ایات مذکور را تهدید میکند.جای قران در مسجد است و یا موزیم ، نه آزمایشگاه.
      من از آقای فیضی تقاضا دارم که برای اثبات ادعا ی شان اسم یک محقق علوم تجربی را بگیرند که ترجمه قران را در مقابل خود گذاشته و مطابق آن چیزی را در ساحه علوم تجربی کشف کرده باشد.اگر کشف راز های نهانی طبیعت با تحقیق در قران ممکن و میسر میبود،یقینآ باید امروز حوزه های "علمی!!؟؟" در قم و نجف و یا مساجد در عربستان کاشفان بزرگی در راه علوم تجربی میبودند.که متاسفانه نیستند.نه تنها کاشف علوم طبیعی نمیباشند،بلکه برعکس با صدور بعضی فتوا ها در مقابله با یافته های علوم طبیعی قرار میگیرند.اگر کشف علوم مثبته و طبیعی از طریق قران میسر میبود،یقینآ امروز علمای دینی افغانستان و دوستدارن مثل شما کاشف خیلی چیز ها میبودند.حد اقل ما به اندازه امروز بدبخت و از کاروان تمدن عقب نمیبودیم.این قدر مرگ و میر نمیداشتیم.اینقدر زنان در هنگام حمل نمیمردند.اینقدر گرسنه و درویزه نمیبودیم.با تعویذ که نمیشود امراض را از مزارع دور کرد.با تعویذات ممکن نیست حاصلات زمین رازیاد کرد.
      اما با وجود این به شما وعده میدهم که متباقی نوشته های آقای فیضی را نیز مرور نموده اگر چیز درستی در آن دیدم بدون تعصب خدمت تان خواهم نوشت. اگر در آینده نتوانم به موقع به پاسخ تان بپردازم مرا عفو کنید.هر گاهی که فرصت یافتم سری به شما خواهم زد. روشن ضمیر.

    • بابک ضمير
      سلام برای همه
      تشکر از جواب تان اول ميخواهم براييتان عرض کنم که بنده هم مربوط به هيچ حزب وتنظيم نميباشم والحمدالله مليت پرست قوم پرست زبان پرست وغيره نيز.من طرفدارالله پاک و قانون شریعت اسلام استم. شما درباره دزدان يا مناققان نوشتید بنام مجاهدین. جهاد دونوع است جهاد بزرگ وجهاد کوچک جهاد بزرگ این است که انسان در مقابل شیطان ونفس خود باید بکند یعنی ازهوای نفس خود پیروی نکند چیزی را که شرعت اسلام منع کرده اگر تمام قوانین شریعت اسلام را بنویسم بسیار وقت را در بر میگیرد امید است تااندازه یی معلومات داشته باشید در غیر ازین میتوانید درباره یی چیزی که شرعت اسلام حکم کرده سوال کنید.جهاد خورد درباره آزادی وطن بی عادلتی ظلم فسق فساد میباشد که هردو جهاد باید خاص به رضای الله پاک باشد بخاطریکه اینها را الله پاک برای ما نشان داده کسیکه جهاد بزرگ را نتواند عمل نماید جهاد خورد را حق ندارد مثلآ قاتل دزد عیاش و...اینها مجاهد حساب نمیشوند درجه مجاهد شدن یا شهید شدن در دست بنده نیست اینها را الله پاک به هر کسی که بخواهد میدهد. مثلآ بسیاری بخاطرمال دنیا یا قوم پرستی یا قدرت طلبی اسلحه میگیرند وادعا میکنند که من مجاهد استم وقتی کشته میشود حرام میمیرند مردم میگویند فلانی شهید شد اینطور نیست درجه شهادت دادند در دست الله پاک است نه دردست انسانها .اینها مجاهد نیز نیستند پس بايد ما مجاهد را قاتل دزد... نگويم وقاتل دزد...را مجاهد.ویا مثل قبر پرستان که انها هم ادعای اسلام میکنند هر خرافات را که به نفع شان است میگویند که این در اسلام آمده اما در واقعیت اسلام منع میکند وبخاطر نفع شان کتابها چاپ کرده اند و دروغها نوشتند وتحمت زدند که اینها را محمد (ص) گفته پس باید که هر کس را که بر خلاف شریعت اسلام است مسلمان نگویم مثلآ محمد (ص) میفرماید هر کسی این سه عمل را داشت منافق است ۱ کسیکه دروغ بگوید ۲ کسیکه به وعده خود وفا نکند ۳ کسیکه امانت را خیانت کند حتا اگر نماز بخواند و روزه بگیرد و زکات بدهد پس بیایید که از روی مردم نااهل اسلام را نبینیم دین پاک اسلام قرآن پاک کردارگفتارورفتار محمد (ص) است .
      شما نوشتید که قرآن پاک کتاب آسمانی نیست حرفهای محمد(ص) است .۱ مبارک (ص) تاوقتی نزول قرآن پاک بیسواد بود ۲ درقرآن پاک الله (ج) فرموده شما علم بيآموزيد برايتان در سياره ها راه کشيدم ۳در باره يی چاپ انگشتان ۴ درباره يی دریاهایکه آب گرم آب سرد وشور و شیرین استند پهلوی هم قرار گرفته اند اما بر یکدیگر تجاوز نمیکنند ۵ در باره یی اولین انسان که از گل آفریده ام وغیره .انسان از کجا آب میخورد از کجا نان میخورد از کجا میوه میخورد از کجا اکسیجن به وجود میآیید وانسان آنرا تنفس میکند همه ضروریات خود را از کجا میگیرد و بلاخره وقتی میمیرد به کجا دفن میشود و به چی تبدیل میشود جواب یکی است گل که علم امروزی هم ثابت کرده که بدن انسان تمام خاصییتهای گل را دارد.وغیره در ۱۴۰۰ سال پیش از کجا اینها را میفهمید که تا هنوز هم علم بشر نتوانسته همه اش را کشف کند در باره فضا رفتن چاپ انگشت دریاهای آب گرم آب سرد شور شرین دراین ۱۰۰ سال اخیر کشفیات به وجود آمد. من خلاصه نوشتم امید مورد قبول قرار گیرد .در مورد خودم که جهاد کنم انشاالله که .......

  • خداوند می فرمايد: آنچه از خير انجام می دهيد همانا خداوند به آن دانا است. بقره: 215
    و هم می فرمايد: آنجه از خير انجام می دهيد، خداوند آنرا می داند. بقره: 197
    و هم می فرمايد: پس کسی که به اندازهء ذرهء کوچکی عمل خير انجام دهد آنرا می بيند. زلزله: 7
    و هم می فرمايد: کسی که عمل نيکو انجام می دهد، برای نفع خويشتن انجام می دهد. جاثيه: 15

    و أما الاحاديث فکثيرة جداً، و هی غير منحصرة، فنذکر طرفاً منها:
    آياد در اين مورد زياد است و احاديث هم بيحد است که برخی از آنها آورده می شود:
    117- از ابوذر رضی الله عنه روايت که گفت:
    گفتم يا رسول الله کدام کارها بهتر است؟
    فرمود: ايمان بخدا و جهاد در راه او.
    گفتم: کدام رقبه ها (گردن ها) بهتر است؟
    فرمود: بهترين و پرقيمت ترين آن نزد اهلش.
    گفتم: اگر اين كار را انجام ندهم؟
    فرمود: اينکه با صنعتگری همکاری کنی يا برای کسی که خود درست کار کرده نمی تواند کار کنی.
    گفتم: يا رسول الله اگر از انجام گوشهء از کارها ناتوان ماندم، چه کنم؟
    فرمود: شر خود را از مردم باز داری که اين خود صدقهء از تو بر خويشتن است.

    پيامبر صلی الله عليه وسلم فرمود: اعمال خوب و بد امتم به من نشان داده شده و يافتم در اعمال نيکشان خس و خاشاک که از راه دور ساخته می شود (و هر گونه مانع در راه) و ديدم در اعمال بدشان آب دهان (بلغم) که در مسجد بوده و دفن نمی گردد.

    پيامبر صلی الله عليه وسلم فرمود: هيچ کار خوب و پسنديده را حقير مشماريد، هر چند با برادرت به چهرهء گشاده روبرو شوی.

    پيامبر صلی الله عليه وسلم فرمود: هيچ کار خوب و پسنديده را حقير مشماريد، هر چند با برادرت به چهرهء گشاده روبرو شوی.

    رسول الله صلی الله عليه وسلم فرمود: ای زنان مسلمان هيچ زن همسايه برای زن همسايه حقير نشمارد، هر چند که سم گوسفندی هم باشد.

    پيامبر صلی الله عليه وسلم فرمود: ايمان را هفتاد و اند يا شصت و اند، شاخه است، که بهترين آن کلمهء لا اله الا الله و پايين ترين آن دور کردن درشتيها و موانع (مثل سنگ، و ديگر موانعی که در راه قرار دارد) از راه است و حياء و آزرم شاخه ای از ايمان است.

    رسول الله صلی الله عليه وسلم فرمود: در اثنايی که مردی در راهی می رفت سخت تشنه شد، و چاهی را ديد در آن فرو شد و آب آشاميد، و بعد از آن بيرون شد، ناگهان سگی را ديد که از شدت تشنگی زبان از کامش برآمده بود، از تشنگی خاک را می خورد. با خود گفت: اين سگ هم مثل من تشنه شده، پس به چاه درآمده موزهء خود را آب کرده آنرا بدهن خود گرفت، از چاه بالا شد و سگ را سيراب کرد، خداوند مزد اين عمل را داد و او را آمرزيد. گفتند: يا رسول الله آيا در کمک کردن به چارپايان پاداش داده می شود؟
    فرمود: در هر جگر تازه ای پاداش است.
    رسول الله صلی الله عليه وسلم فرمود: هرگاه بندهء مسلمان يا مؤمن وضوء بگيرد و رويش را بشويد به آب و يا با آخرين قطرات آب گناهی که با چشمش بسوی آن نظر نموده از رويش بيرون می شود و هرگاه دستهايش را بشويد با آب يا با آخرين قطرات آب هر گناهی که با دستهايش مرتکب شده بيرون می شود. هرگاه پاهايش را بشويد با آب يا با آخرين قطرات آب گناهانی را که پاهايش مس کرده و گام برداشته از آن بيرون می شود تا اينکه از گناهان پاک بيرون می گردد.

  • و هم می فرمايد: هر آنکه کسيرا بغير عوض کسی و بغير فساد در زمين (يعنی قطع طريق و ارتداد) بکشد، چنان است که همهء مردم را کشته است و هر که سبب زندگانی کسی شد، پس چنان است که همهء مردم را زنده نموده باشد. مائده: 32
    رسول الله صلی الله عليه وسلم فرمود: کسی که به مردم رحم نکند، خدا بر او رحم نمی کند.
    رسول الله صلی الله عليه وسلم فرمود: مسلمان برادر مسلمان است بر او ظلم نمی کند، او را به دشمنش تسليم نمی دهد، کسی که در صدد برآوردن نيازمندی و حاجت برادرش باشد، خداوند در برآوردن حاجتش ياری اش می نمايد. و کسی که مشکل مسلمانی را حل کند، خداوند در برابر آن مشکلی از مشکلات روز قيامت او را می گشايد و کسی که عيب مسلمانی را بپوشاند، خداوند در روز قيامت عيب او را می پوشاند.
    رسول الله صلی الله عليه وسلم فرمود: با همديگر حسد نکنيد، با همديگر بيع نجش ننماييد (نجش اين است که در قيمت متاع بيفزايد در حاليکه قصد خريد ندارد به خاطر آنکه ديگری را بفريبد) با همديگر بغض و کينه نکنيد، به هم پشت نگردانيد و بعضی شما بر فروش بعضی ديگر نفروشد، ای بندگان خدا با هم برادر باشيد. مسلمان برادر مسلمان است، بر او ظلم نمی کند، او را تحقير ننموده، و خوارش نمی سازد. تقوی اينجاست "و به سينه اش اشاره کرده و سه بار اين سخن را تکرار نمود" برای شرارت شخص کافيست که برادر مسلمانش را تحقير کند. همهء مسلمان بر مسلمان حرام است، خون و مال و آبرويش.
    رسول الله صلی الله عليه وسلم برايم گفت: برادرت را ياری کن، خواه ظالم باشد، يا مظلوم!
    مردی گفت: يا رسول الله صلی الله عليه وسلم ياری اش می دهم چون مظلوم باشد، هرگاه ظالم باشد، چطور او را ياری کنم؟
    فرمود: اينکه او را از ظلم باز داری، اين ياری دادن اوست.

  • حسن بن علي رضی الله عنهما دانهء خرمايی از خرماهای صدقه را گرفته به دهن خويش نمود. رسول الله صلی الله عليه وسلم فرمود: کخ کخ، انداز، آيا نمی دانی که ما مال صدقه را نمی خوريم؟!
    در روايتی آمده که صدقه برای ما حلال نيست.
    خداوند می فرمايد: و خدا را بپرستيد و چيزی را شريک وی قرار مدهيد، و نيکوکاری کنيد و به پدر و مادر و خويشان و يتيمان و گدايان و همسايهء خويشاوند و به همسايهء بيگانه و به همنشين بر پهلو نشسته و به مسافر و بر آنکه دست شما مالکش شده است. نساء:36
    رسول الله صلی الله عليه وسلم فرمود: هميشه جبرئيل عليه السلام مرا در مورد همسايه توصيه می نمود، تا اينکه گمان کردم شايد همسايه از همسايه ميراث ببرد.
    پيامبر صلی الله عليه وسلم فرمود: بخدا مؤمن شمرده نمی شود بخدا مؤمن شمرده نمی شود بخدا مؤمن شمرده نمی شود. گفته شد چه کسی يا رسول الله؟
    فرمود: کسی که همسايه اش از شر او در امان نمی باشد.
    و ميفرمايد: و حکم کرد پروردگار تو که جز خدا را عبادت مکنيد و با پدر و مادر خود نيکوکاری کنيد. هرگاه نزد تو کلانسالی يکی شان يا هردوی شان برسد، پس بر ايشان أُف مگو و بر آنان بانگ مزن و سخن نيکو با آنها بگو و برای شان بازوی تواضع را بخاطر مهربانی پست گردان و بگو پروردگارم بر آنان ببخشای، چنانچه مرا در خوردسالی پرورش نمودند. إسراء: 23 –
    رسول الله صلی الله عليه وسلم فرمود: آنکه به خدا و روز آخرت ايمان دارد، بايد مهمان خود را احترام کند، وکسی که ايمان به خدا و روز آخرت دارد، بايد صلهء رحم را پيوسته دارد، و کسی که ايمان به خدا و روز آخرت دارد، بايد سخن خوب گويد و يا سکوت اختيار کند.
    خداوند می فرمايد: پس مژده ده آن بندگانم را که سخن را می شنوند و نيکوترين آن را پيروی می کنند. زمر: 17 – 18
    و می فرمايد: مژده می دهد ايشان را پروردگار شان به رحمتی از سوی خود و به خوشنودی و به بوستانها و ايشان را در آنجا است نعمت دائم.
    از انس رضی الله عنه روايت است که:
    او از کنار بچه هايی گذشته و بر آنها سلام نموده و گفت: رسول الله صلی الله عليه وسلم اين کار را انجام می داد.
    رسول الله صلی الله عليه وسلم فرمود: هرگاه خدمتکار يکی از شما طعامش را نزدش آورد اگر او را با خود ننشاند، بايد به او يک يا دو لقمه دهد، زيرا وی آن را درست کرده است.

    خداوند می فرمايد: و آنچه از خير انجام می دهيد همانا خداوند به آن دانا است. بقره: 215
    و می فرمايد: و ای قومم، تمام دهيد پيمانه و ترازو را به انصاف و کم مرسانيد به مردمان چيزهای شان را. هود: 85
    و می فرمايد: وای بر کسانيکه حقوق مردم را می کاهند، آنانکه چون برای خود از مردم پيمانه کنند، به سختی تمام بگيرند و چون خواهند که ايشان را پيمانه دهند، يا برای شان سنجيده دهند، زيان رسانند، آيا اين گروه نمی دانند که آنان بر انگيخته خواهند شد در روزی بزرگ روزيکه مردم ايستاده شوند، در پيشگاه پروردگار جهانيان. مطففين: 1 – 6

  • درود سلام برای همه مومنان مسلمانان
    الله (ج) فرموده که اولین انسان را از گل آفريده ام... انشآالله حالا منطقآ ثبوت میکنیم انسان ازکجا غذا میخورد از کجا آب میخورد از کجا میوه وغیره میخورد از کجا خانه میسازد و بلاخره که میمیرد به کجا دفن میشود واضع است که گل .علم طب ثابت کرده که ۱۰۰٪ بدن انسان با گل مطابقت دارد.اينها را تنها مردم خردمند درک ميکنند

    • تشکر دوست عزیز حبیب الله از تمامی نوشته هایت دو نوع بر داشت نمودم برداشت اول تخریب وبرداشت دوم برخ دیگران کشیدن از کم وبیش معلوماتی که از ایات واحا دیث دارد.

  • من يقين كامل دارم كه برادر عزيز ماكه خودرا عيسوى ميداند و از قوم نجيب هزاره است ,ازروى عقده ميباشد.برادران !همين هزاره ها بنام اسلام توسط فتواى اسلامى و بدست مسلمانان, باربار قتل عام شدند.تنها در زمان عبدالرحمن خان 65 فيصد مردم هزلره قتل عام شده بوده است.دور نميرويم همين امروز قتل عام مزار شريف هفته كزشته دربهسود جه كزشت.باوركو كه اكر يك هزاره از روى غضب به به هردينىكه برود حق دارد.شايد همان خداى باك از دل انها با خبر باشد و انها را ببخشد.به هر صورت جواب خودرا خودش ميدهد.تو غره بدان مشو كه مى مينخورى..... صد لقمه خورى كه مى غلام است انرا

  • خرد جو
    مهربانی کرديد اول تخريب در کجاست دوم شما نوشتيد که من خود نمايی کردم نخیر اینطور نیست .مشکل اصلی مردم اين است که متعسفانه از دين پاک اسلام آگاهی ندارند مثلآبسياری مردمی استند که ميگويند ما مسلمان استيم اگر پرسان کنی که کليمه اسلام چی معنی دارد نميداند خوب اين به معنی ازين نيست که آنها مسلمان نيستند مسلمان استند اما بيخبر اسنتد مشکل اینجاست که نخوانده اند در حالی که الله (ج) بارها بارها در قرآن پاک امر کرده که علم بیآموزید .
    حتا بسیاری ازقاری های قرآن پاک ترجمه و تفسير شريف را نخوانده اند و نميدانند به معنی آن امروز مردم متعسفانه اعمال را که دين پاک اسلام منع کرده عمل ميکنند وميگويند که دردين پاک اسلام گفته روا است چون مطالعه ندارند. اما وقتی که احادیث شریف را مطالعه کنی رسول الله (ص) فرموده وقنی میشود که مردم این کار ها را میکنند مثلآ ميفرمايد وقتی ميشود که زنان لباس میپوشند ولی در حقيقت لچ استند .و برداشته شدن علم, وبى بركت گرديدن وقت وزياد شدن قتل وفساد يكى ازعلامتهاى نزديك شدن قيامت مى باشد. 1- علم دين برداشته شود وجهل وبى سوادى در امور دين انتشار يابد واشخاص جاهل ونااهل مفتى شوند و در رأس امور دين قرار يابند.الله تعالى علم را به شكلى, كه آن را از مردم بگيرد نمى بردارد, بلكه به از بين بردن عالمان مى بردارد, چون عالمى را باق نماند مردم جاهلان را پيشوا مى گرند, واز آنان سوال مى كنند وايشان بى علم فتوى مى دهند, كه در نتيجه خود گمراه شده و ديگران را نيز گمراه مى سازند} از جملة علامتهاى قيامت بى بركت شدن زمان, كم گرديدن علم وظهورفتنها, وبخيل شدن نفسها وافزدن هرج مى باشد. صحابگان پرسدند: هرج چيست؟ گفت: قتل- قتل! انتشار زنا, وفساد و كم شدن شمارة مردان وحلال دانستن ربا.از علامتهاى قيامت برداشته شدن علم, انتشار يافتن جهل, افزدن شراب نوشى, زنا وكم شدن شمارة مردان مىباشد, حتى براى پنجاه زن يك مرد مى رسد.يكى از علامتهاى قيامت اين مى باشد, كه كس از داخل مسجد بگذرد, ولى در آن دو ركعت نماذ نخواند. تنها به آشنايان سلام داده شود وخيش وتبارى قطع گردد وشهادت دروغ وباطل انتشار يابد.از علامتهاى قرب قيامت تنها به اشخاص خاص سلام دادن, زياد شدن تجارت, حتى, كه زن شوهرش را در تجارت كومك كند, قطع صلة رحم, بر دروغ شهادت دادن, پوشيدن شهادت حق وانتشار قلم يعنى تبع ونشر در كارهاى فساد مى باشد. فرزندان به پدرومادر مثل با خادمان معامله كنند واشخاص ناكس ونادار صاحب منصب ومال و جاه شوند......

  • اقای ســـــردبير سايت وابســــته [ کابل پرس? ] !!
    جای شرم ، خجالت ، سرافگنده گی و خفت است که تو خود را افغان و جز ملت غيور
    افغانستان معرفی و گه گه بخاطر افغانستان اشک تمساح را از چشمان کم ديد خود جاری ساخته ، اقای مير هزاره چگونه ، با کدام ارزش های ژورناليتيک ادمک پليد ، کثيف ،
    هرزه ، اوباش ، مزدور ، احمق ، خصم را بنام [ abdullah] عبدالله که هرگز عبد الله
    نبوده بلکه دشمن الله ، دشمن افغان و افغانستان ، دشمن انسانيت و از نسل خبيثه ميباشد
    اجازه ميدهيد که عليه مردم افغانستان ، مليت بزرگ و با عظمت افغانستان ، مليت که دايمأ محافظ وطن بوده در تمام تبصره ها تبليغات که از دستگاه استخبارات اسرايل [ musst] برايش وظيفه داده شده که گويا مليت پشتون از تبار بن اسرائيل است ؟؟
    خوب اين انها از تبار بن اسرائيل که در زمان رسالت حضرت موسی « ع» قوم بن اسرائيل پراگنده شده ۸۰۰۰ هزار سال گذشته و اما کمتر از ۷۰۰ سال قبل مليت هزاره از مغلستان به افغانستان در قشون چنگيز جبار وارد افغانستان گرديده و بايد وزارت خارجه مغلستان نيز بر اين يم مهاجرت انکارناپذير تحقيق نموده. اقای مير هزار ميدانم که اين مطلب نشر نه ميگردد . بخاطر انسان افغان ، رنج های ان ، درد های ان بگذاريد مليت های پشتون ، تاجک ، هزاره ، ازبک ، ترکمن ، بلوچ ، نورستانی ، که ديگر با هم مخلوط گرديده برابر ، برادر زيست نمايند اگر شما تبصره اين مزدور ايران اين خبيث عبدالله را حذف نه کنيد جمعأ يک هزار انسان افغان هم از پشتون ، تاجک ، هزاره ، ازبک اين تبصره را به رياست جمهوری ، پارلمان ، ستره محکمه ، وزارت اطلاعات وکلتور و ثارنوالی گسيل انگا شما به اين توهين بزرگ ملی جواب گو خواهيد بوديد اگر نه در تمام سايتها هويت شما را افشا ه ساخته . تشکر . جلال بايانی ـــ سويدن

  • ضمير بابک
    سلام تشکر از لطفتان شما در باره الله پاک چند حرفی نوشتيد قطره يی از قرآن پاک در اين آدرس میباشد که جواب تانرا ميدهد امید است مطالعه کنید
    http://www.ustadfaizi.com/moqa...
    درباره کلیپ هايکه به نمايش گذاشته بودم انقدر جسد های کودکان زنان مردان جوانان که از دست اشغالگران جان به حق سپرده اند وهرروز میسپارند شما را غمگین نساخت حتا یک حرف ننویشتید چرا انها انسان نیستند شما را مرگ اشغالگران غمگین ساخت معنای این را شما بنویسید .اگر میخواهید که واقعآ از اسلام معلومات داشته باشید قرآن پاک با ترجمه و تفسیر واحادیث شریف مطالعه کنید نه اين که مردم افسانه ميگويند.موفق باشید
    http://www.islam411.com/library/

    • آقای اندریاس سلام.امیدوارم صحتمند باشید.من در هفته قبل یک نامه طولانی در 5 قسمت برایتان نوشتم.اما تا بحال کدام پاسخی از شما بدست نیاورده ام.امید از مطالعه آن خسته نشده باشید.آیا از نوشته های من ناراحت شده اید؟در هر حال میخواستم بپرسم که مایل هستید که باز هم برایتان بنویسم یا خیر؟ منتظر پاسخ تان هستم.

  • لَا يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَنْ ظُلِمَ وَكَانَ اللَّهُ سَمِيعًا عَلِيمًا (148)
    «خداوند بانگ‌ برداشتن‌ به‌ بدزباني‌ را دوست‌ ندارد» مانند دادكشيدن‌ و صدا بلند كردن‌ در فحش‌ و دشنام‌، حتي‌ اگر آنچه‌ كه‌ به‌ شخص‌ دشنام ‌داده ‌شده نسبت‌ مي‌دهند، صحيح‌ نيز باشد؛ «مگر از كسي‌ كه‌ بر او ستم‌ رفته‌ باشد» يعني‌: كسي‌ كه‌ مورد ستم‌ قرار گرفته‌، اين‌ حق‌ را دارد كه‌ بانگ‌ بردارد، داد بكشد وبگويد: فلاني‌ بر من‌ ستم‌ كرد. به‌ قولي‌ ديگر: مراد اين‌ است‌ كه‌ مظلوم‌ مي‌تواند ستمگر خود را نفرين‌ كند. در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌: «از دعاي‌ مظلوم‌ بپرهيزيد زيرا در ميان‌ او و خداوند هيچ‌ حجابي‌ نيست». همچنين‌ مظلوم‌ مي‌تواند از ظالم‌ شكايت‌ كند و بگويد: «فلان‌ بر من‌ ستم‌ كرد، يا فلان‌ شخص‌ ستمگري‌ است». لذا براي‌ كسي‌ كه‌ موردستم‌ قرار مي‌گيرد، جايز است‌ تا عليه‌ ستمگرش‌ سخني‌ را بر زبان‌ آورد كه‌ براي‌ او بد و آزار دهنده‌ باشد. در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌: «تعلل‌ وبهانه‌جويي‌ بدهكاري‌ كه‌ به‌ پرداخت‌ بدهي‌ خويش‌ قادر است‌، ظلم‌ است‌ و موجب‌ رواشدن‌ مجازات‌ و پايمال كردن‌ حرمت‌ و آبروي‌ وي‌ مي‌گردد». اما براي‌ مظلوم‌ جايز نيست‌ كه‌ در فريادزدن‌ به‌ بدي‌ عليه‌ ظالم‌، از حق‌ خود تجاوز كند كه‌ اگر چنين‌كرد، تجاوزگر به‌شمار مي‌رود «و خداوند شنواي‌ داناست‌» داد و فرياد مظلوم‌ را مي‌شنود و ظلم‌ ظالم‌ را مي‌داند.
    آن‌گاه‌ حق‌ تعالي‌ بندگانش‌ را به‌ گذشت‌ و عفو برانگيخته‌ و مي‌فرمايد:

    إِنْ تُبْدُوا خَيْرًا أَوْ تُخْفُوهُ أَوْ تَعْفُوا عَنْ سُوءٍ فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ عَفُوًّا قَدِيرًا (149)
    «اگر خيري‌ را آشكار كنيد، يا پنهانش‌ داريد» يعني‌: اگر خيري‌ را آشكارا يا پنهاني‌ انجام‌ دهيد؛ «يا از بدي‌اي‌» كه‌ در حق‌ شما مي‌شود «عفو كنيد» و اصلا آن‌را به‌ دل‌ نگيريد «هرآينه‌ خدا عفوكننده‌ است‌» از بندگانش‌ و «توانا» است‌ برانتقام‌ گرفتن‌ از آنان‌ به‌ سزاي‌ آنچه‌ كرده‌اند. يعني‌: به‌ خداي‌ سبحان‌ اقتدا كنيد زيرا او درعين‌ توانايي‌اي‌ كه‌ دارد، درمي‌گذرد و عفو مي‌كند پس‌ شيوه‌ عفو و گذشت ‌حتي‌ در مواردي‌ كه‌ شخص‌ حق‌ به‌جانب‌ نيز باشد، بهتر است‌. در حديث‌ شريف‌ به‌روايت‌ ابوهريره‌ آمده‌ است‌ كه‌ رسول‌ خداص فرمودند: «بار مسؤوليت‌ دو شخص‌ دشنام‌دهنده‌ بر كسي‌ است‌ كه‌ شروع‌ به‌ دشنام‌ دادن‌ مي‌كند تا آن‌گاه‌ كه ‌مظلوم‌ از حد درنگذرد». همچنين‌ در حديث‌ شريف‌ آمده‌ است‌: «هيچ‌ مالي‌ ازصدقه‌ دادن‌ كم‌ نشد و خداوند در برابر عفو جز عزت‌ نيفزود و هر كس‌ براي‌رضاي‌ خدا تواضع‌ كند، حق‌ تعالي‌ وي‌ را رفعت‌ مي‌دهد». پس‌ عفو و گذشت ‌از سوي‌ كسي‌ كه‌ به‌ گرفتن‌ حق‌ خويش‌ قادر است‌ ولي‌ در عين‌ حال‌ آن‌ را به‌خدا وا مي‌گذارد، بهتر است‌ اما كسي‌ كه‌ از گرفتن‌ حق‌ خويش‌ ناتوان‌ است‌، عفو و گذشت‌ وي‌ هم‌ ارزشي‌ ندارد.
    اين‌ دو آيه‌ بر اين‌ امر دلالت‌ دارند كه‌ عفو و گذشت‌ و نگه‌داشت‌ زبان‌، از قضاياي‌ اساسي‌ در موضوع‌ ايمان‌ است‌ زيرا سياق‌ آيات‌ كلا درباره‌ ايمان ‌مي‌باشد.

  • معجزه قرآن كريم

    واژه «معجزه» به معنی: "ناتوان کننده" است. و به معجزات انبياء به اين خاطر معجزه اطلاق شده که "ديگران نمی توانسته اند مانند آن انجام بدهند و شکست می خورده اند. نوع معجزه يا معجزات هر پيامبری به شرايط دوران وی بستگی داشته است. مثلاً دوران حضرت صالح مردم کوه می تراشيده اند و در آن ساختمان می ساخته اند. به اين خاطر معجزه وی شکافتن کوه و درآوردن شترِ زنده از آن بوده است. دوران حضرت سـلـيـمـان عصر آهنگری و ريخته گری بوده است. به اين خاطر يکی از معجزات حضرت سليمان کار با آهـن بوده است. وی آهن را بدون اينکه حرارت بدهـد ذوب می کرده و بدون اينکه قالب ريزی کند اسباب و وسايل و قطعات ظريف و پيچيده می ساخته است (يعنی با دست آنها را شکل می داده است). موسی در دوران سحر زندگی می کرده است. و معجزات وی متناسب با کار ساحران بوده است. مثلاً چوب را اژدها می کرده يا از زمين چشمه جاری می کرده است. دوران حضرت عيسی عصر پزشکی بوده است. به اين خاطر معجزات وی در کادر مسائل پزشکی بوده است. وی نابينا را با يک لمس بينا می کرده، و بيماری پيسی مادرزادی را با يک لمس شفا می داده، و مرده را زنده می کرده است. دوران حضرت محمد صلي الله عليه وآله وصحبه وسلم (کـه بعد از وی نيز شامل می شود) عصر علم و ادبيات بوده است. به اين خاطر معجزه وی در زمينه علم و ادبيات بـوده است. و اولين واژه ای که بر حضرت محمد صلي الله عليه وآله وصحبه وسلم نازل شده نيز واژه «اقرأ» بوده است که فعل امر از قرائت است. قرائت در اصل بمعنی: "بترتيب چيدن و پيش رفتن" است. در معنی دوم خود از جمله بمعـنی: "خواندن" بکار رفته است (که در خواندن حروف و واژه ها بترتیب چیده می شوند). و قرائت نیز بطور ضمنی و تلـويحی و توضيحی به معنی: " آموختن، مطالعه کن، با سواد شدن"، و مفاهيمی از اين قبيل بکار رفته است (چنانکه در زبان فارسی نيز چنين است. یعنی وقتی می خواهیم به کسی بگوئیم: با سواد شو، با فرهنگ شو، بیاموز، تحصیل کن، و مواردی از این قبیل، می گوئیم بخوان!). بنابر این اولین واژه ای کـه به حضرت محمد صلي الله عليه وآله وصحبه وسلم وحی شده نیز مربوط به علم و ادبیات بوده است.

    و "معجزه" بودن قرآن به اين معنی است که کسی نمی تواند کتابـی مانند آن بنويسد. يعنی علومی که در قرآن آمده ارتباطی به سواد خواندن و نوشتن داشتن يا نابغه بودنِ ندارد، که يک يا چند نفر باسواد يا نابغه بتوانند بنشينند و مانند آن بنويسند، بلکه علوم آن يا تلسکوپی است يا ميکـروسکوپی، يا برای رسيدن به آنها نياز به فرستادن زير دريائی دراعماق چند کيلومتری اقيانوسها است، يا نياز به داشتن هواپيما و پرواز نمودن است، و يا ساير دستگاههای ديگرِ امروزی، و يا نیاز به داشتن انبوهی از اطلاعات علمی امروزی که غالباً با دستگاه و در آزمایشگاهها بدست آمده اند می باشد.

    البته کمی از علومی که در رده نظريه پردازيهای بشر است نيز در قرآن وجود دارد که برای تصحيح انديشه های مسلمانان و دور کردن آنها از نظريه های نادرست آن روز بوده است. ولی باز هم گفته شدن آنها از طرف قرآن و از طرف انسان دقيقاً يکی نيست. مثلاً کسی که گـفـت زمين به دور خورشيد می گردد بر اين مبنی اين حرف را زد کـه با تلسکوپ ديد که سياره زهره بدور خورشيد می گردد نه بدور زمين. و يا کسی که گفت خشکی های زمين از هم جدا و دور شده بر اين مبنی اين نظر را داد که نقشه زمین را در دست داشت و ديد که قاره ها تقريباً بر هم منطبق هستند. ولی قرآن که در سوره زُمر گفته زمين حرکت می کند یا خشکی های زمين از هم دور برده شده، هيچ زمينه ای برای گفتن آن در 1400 سال پيش وجود نداشته است.

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس