آيا خارجى ها و يا افغان ها مسئول اند ؟
افكار ميانتهى و غير واقعبينانه رهبران تنظيم هاى جهادى جلو نزاع بخاطر "مرغ" را گرفته نتوانست .پس جای تعجب نخواهد بود که آنها در زمان پيروزی، بخاطر تقسيم قدرت، ثروت، شهرت و امکانات دولتی، باعث ويرانی کابل و قتل عام مردم مظلوم ما گرديدند.
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
( ادامه بحث)
در اين جای شک و ترديد نيست که ما مردم افغانستان از پذيرش واقعيت و مسئوليت اباء می ورزيم. اين واقعيت : گريز از مسئوليت در اعمال و گفتارتمام مسئولين دولتی چه حال و در گذشته هويدا بوده است. آغای کرزی نيز از اين امر مستثنا نيست.
مقاله ی که از طرف شان در سايت اينترنتی بخش پشتو بی بی سی به نشر رسيد، گويايی اين حقيقت است.
مطلب سوم
به نظر آغاى كرزى : " مردم افغانستان بخاطر دين و وطن شان جهاد كردند ، ودر اين راه صادق بودند . "
روشنگرى : بلى اين يک واقعيت است . اما از كلمه " مردم " در طول تاريخ كشور استفادهء ابزارى و سياسى شد . مردم افغانستان درجنگ اول سال ١٨٣٩ودر جنگ دوم سال ١٨٧٨ با انگليس ها و در جنگ سال ١٩٧٩ با لشكرسرخ ، درمقابل يک عمل انجام شده قرار گرفت .
( جنگ اول دراثر رقابت هاى برادران محمد زائی با شهزاده گان ابد الى بالاى مردم افغانستان تحميل گرديد. جنگ دوم در اثرسياست هاى ناسنجيده و اختلافات خانوادگى اميرشيرعلى خان بالاى مردم افغانستان تحميل گرديد . جنگ با لشكر سرخ در اثر قدرت طلبى هاى محمد داود ، اخوانى ها و حزب خلق و پرچم بالاى مردم مظلوم افغانستان تحميل گرديد . )
مردم ما درحاليكه هيج مخاصمتى با قدرت هاى بزرگ نداشتند، خود را درمقابل يک اردوى مدرن تا دندان مسلح يافتند، اما از وطن خود مردانه دفاع نمودند , ولى در ميدان سياست بازنده اصلى مردم افغانستان بود .
كسانى كه آنها را در مقابل انگليس ها و روس ها قرارداد، با مردم افغانستان جفا نمودند، براى مردم به جز از پشته ی كشته ها، هزاران ،معلول و معيوب، يتيم و بيوه زن، ظلم، جنگ هاى داخلى و وطن ويرانه كدام دست آورد ديگرنداشت .
آنها گاهی برای ما کودتا، انقلاب نمودند؛ گاهی حکومت کمونستی، امارت اسلامی ساختند ؛ گاهی سرنوشت مارا به نام لويه جرگه و انتخابات تقلبى برباد دادند. ( آفرين به اين صبر و حوصله ی اين اكثريت خاموش. ) پس ميتوان گفت كه: در قصد و نيت وطنپرستى دولتمردان ما شک و ترديد وجود دارد .
مطلب چهارم
به نظر آغاى كرزى: ( حكومت مجاهدين باعث جنگ هاى داخلى گرديد، واين هم يک توطئه خارجى ها بود.)
روشنگرى : در مورد اينكه حكومت مجاهدين باعث جنگ هاى داخلى شد، تمام مردم افغانستان اتفاق نظر دارند.اما چرا حكومت شان باعث جنگ هاى داخلى شد؟ يك موضوع قابل بحث مى باشد. نظربه دلايل كه در مطلب اول تذكر داده شد، ما نمى توانيم كشور هاى خارجى را مسئول اعمال كه خود ما انجام داده ايم و ريشه در تاريخ گذشته ما دارد مسئول بدانيم. يگانه مسئوليت كشور هاى خارجى يک امر اخلاقيست و بس. مقصر اصلى جنگ هاى داخلى حكومت مجاهدين، خود خواهى و قدرت طلبى رهبران مجاهدين مى باشد، به اساس دلايل كه براى شما عرض مى شود.
رهبران مجاهدين در زمان حكومت محمد داود به پاكستان فرارى شدند. آنها قبل از كودتاى هفت ثور، درسال ١٩٧٥ بر ضد حكومت محمد داود بخاطر غصب قدرت دست به قيام مسلحانه زدند . كه باعث تضعيف حكومت وقت گرديد، و سرانجام توسط حزب خلق و پرچم سقوط داده شد و لشكر سرخ داخل افغانستان شد . به گفته ی آغای برژنسکی:«اين ما
بوديم که شوروی ها را تشويق نموديم تا به افغانستان تجاوزنظامی نمايند و در اين پروژه، پاکستان رفيق راه ما بود.»
در اينجا سوال پيدا می شود که امريکائی ها به کمک پاکستان چگونه شوروی ها را تشويق نمود تا به افغانستان لشکرکشی کند ؟ از طرف ديگربا شنيدن اين مطالب، خون هرافغان بجوش می آيد که خارجی ها در حق ما ظلم نمودند. اما با کمی تامل و نگاه گذرا به درون خانه ما(افغانستان) اين واقعيت مبرهن می شودکه: رهبران سياسی، گروه های سياسی در حال رشد، اين موقع و امتياز را برای خارجی ها مهيا ساختند، تا آنها بخاطر آبادی خانه ی خويش خانه ما را به دست خود ما ويران نمايند.
اين مردم افغانستان بود كه بخاطر دين و وطن شان در مقابل روس ها جنگيد ند. ( اين دفاع تا چه اندازه به نفع مردم افغانستان بود ويا نبود، جواب آنرا ميتوان در تاريخ كشور دريافت.)
رهبران مجاهدين و رهبران خلق و پرچم در حقيقت دو روى يک سكه بودند: هر دو جناح بخاطر گرفتن قدرت سياسى
به كشور هاى بيگانه وابسته بود .(به اساس اسناد ک ج ب ، که حال افشا گرديده : تره کی در سال ١٩٥١ بصفت اجنت گماشته شد، اسم رمزی او" نور" بود، ببرک کارمل اجنت اسم اجنتوری يا رمزی " مُريد " سيد محمد گلابزوی اسم رمزی "ممد يا محمد"،محمد رفيع اسم رمزی "نوروز" قابل ياد آوريست که اسم اجنتوری تره کی بعد ازکودتاى اپريل به "ديدوف"تعويض گرديد، قادر اسم رمزی "عثمان "، دستگير پنجشيری اسم رمزی "ريچارد" و غيره...)
هر دوحزب تشنه ی قدرت و در گير اختلافات درونى بود، هردو حزب وابسته به ايده ئو لوژی هاى بيگانه بودند. براى اخوانى ها رنگ واقعيت سفيد و سياه و براى كمونست ها رنگ واقعيت سرخ و سياه كه كدام واقعيت ديگر را نمى پذير فتند. اين صفات متضاد در حقيقت سبب اختلافات داخلى در بين اين احزاب گرديد و از طرف ديگر باعث يأس كشور هاى تمويل كننده ی آنها شد و در اخير منتج به سقوط حكومت هاى شان گرديد .طرز ديد يک سياست مدار امريكا ئى گويائى اين واقعيت است . به نظر او: " رهبران مجاهدين اشخاصى نيستند كه با ايشان در گرد يک ميزبه به صرف غذا نشست . "
رهبران مجاهدين با استفاده ازمليون ها دالر كه بخاطر كمک به جهاد مردم افغانستان شده بود، به اشخاص صاحب
نفوذ سياسى و دينى تبديل گرديدند. ديگر آنها افرادى نبودند كه در دوران غربت در پاكستان، معاش كلدارى از جرنيل هاى پاكستانى اخذ مى نمودند . آنها در حاليكه از كمک هاى غربى استفاده می کردند، اما در عمل نه تنها روس ها را بلكه كشورهای غربى را نيز به ديد حسادت و دشمنی مى نگريستند .
آنها با شعارها وافكار غير واقعبينانه : ايجاد حكومت خلفاى راشدين، دموكراسى اسلامى، اقتصاد اسلامى، فرهنگ اسلامى و تک علتى به مبارزات شان ادامه دادند. ( اين افكار در ايجاد گروه هاى افراطى و تروريستى كمک نمود .)
اما اين افكار خلاف واقعيت هاى تاريخى و امر وزى كشورهاى اسلامى بود .
هرگاه به تاريخ اسلام بيطرفانه نظر شود، به استثنا حضرت ابوبكر صديق كه به مرگ طبيعى وفات يافت، حضرت عمر فاروق، حضرت عثمان غنى و حضرت على در اثر اختلافات و نابرابرى هاى سياسى و اجتماعى از طرف مردم به شهادت رسيد ند . خلافت حضرت ابوبكر و حضرت عمر، خلافت پسنديده ی مردم مكه و مدينه بود، كه هميشه به ياد آن زمانها انگشت در دهان مى گزيدند. مردم كوفه در آرزوى حكومت اهل بيت بودند، مردم شام از حكومت معاويه تمجيد به عمل مى آوردند.مردم فارس و خراسان هميشه در مقابل خلفاى عربى دست به مبارزات آزادى خواهانه ميزدند، تا كه اين مبارزات سبب بر اندازى خلافت اموى و ايجاد خلافت عباسيان گرديد، سر انجام حكومت هاى مستقل خويشرا به وجود آوردند .
در شرايط امر وزى با در نظر داشت واقعيت هاى جوامع اسلامى، كه متشكل از نژادها، مليت ها، زبان ها، فرهنگ هاى مختلف، منابع اقتصادى نابرابر و از افتخارات بخصوص خود برخوردار هستند. يگانه نكته مشترک جوامع اسلامى دين اسلام است، كه آن هم به مذاهب مختلف تقسيم گرديده، مسلمانان بيشتر به اعتقادات مذهبى نسبت به ارزشهاى اسلامی معتقد اند .
با اين تضادها در سطوح مختلف جوامع اسلامى و اختلافات درونى خود احزاب اسلامى، اين يک امر غير عملى و
دور از تصور ميباشد. هرگاه ما به جوامع اسلامى نگاه كنيم، اين واقعيت را به خوبى ميتوان در يافت . به طور مثال كشور مصر را در نظر مى گيريم. كشور مصر زادگاه تفكر اسلامى بشمار ميرود.
( در اوائل قرن بيستم دركشورهاى اسلامى بخصوص مصر جنبش هاى اسلامى به وجود آمد، كه متأثر از تعليمات سيد جمال الدين وشيخ محمد عبده مصرى بود. اين نظريه براى بار اول توسط يک معلم به نام شيخ حسن بنا در مصر تبليغ شد. شكست اعراب در مقابل اسرائيل در سال ١٩٤٧ اين حركت را تقويه نمود، ودر بين جوانان كشورهاى اسلامى نفوذ پيدا كرد. اين تفكر توسط دانشجويان افغانى از مصر به افغانستان آورده شد. )
اخوانى ها سال ها با شعارهاى عجيب و غريب، براى ايجاد حكومت اسلامى مبارزه كردند, در سال هاى أخير به
آرزوى ديرينه اى خود رسيدند. اما در اينجا سؤال اصلى كه متوجه حكومت مرسى ( وأحزاب اسلامى) مى شود .
اين است كه : حكومت مرسى باعث كدام تغيير بنيادى در مصر گرديد ؟
از نظر روشنفكران مصرى : يگانه دست آورد حكومت مُرسى، پوشيدن لباس عجيب و غريب گوينده گان زن در تلويزيون و پايين آمدن نرخ يكى از نوشآبه ها بود .
ليكن حكومت مُرسى، مصررا در يک بحران سياسى،اجتماعى و اقتصادى قرار داد . مرسى قانون اساسى مصر را تغيير داد، و نقش علماى دينى را نسبت به حق مردم رجحان داد.
به نظر يكى از علماى افراطى مصرى : مصر بايد به دوبخش تقسيم شود" خدا و كفر" بايد تمام آثار تاريخى از جمله "اهرام "مصر، كه شهرت جهانى دارد و نمونه ی از تمدن و فرهنگ مصر وجهان بشمار ميرود ويران گردد .
(يكى ازمنابع عايداتى مصر، آثار تاريخى آن ميباشد، كه سالانه صدها هزار توريست را به مصر سرازير مى کند.)
اما خوشبختانه مردم مصر در مقابل حكومت مرسى صداى اعتراض خود را بلند نمودند . امروز در تمام شهرها ى مصر بخاطر اين سياست هاى موهوم و بى خردانه كه هيج درد ی را دواء نمى كند ؛ بى امنيتى و بى ثباتى بى داد مى كند و زندگى آرام مردم مصر را مختل ساخته است .
حال برمى گرديم به احزاب اسلامى خود ما ! اخوانى ها با يک ديد مشترک " ايده ئو لوژى اسلامى" باهم جمع شده بودند ؛ اما ديرى نپايد كه شعار هاى ميانتهى شان ، در مقابل سيلاب واقعيت هاى اجتماعى و غريزه اى قدرت طلبى از هم پاشيد .
به نقل قول از قريب رحمان سعيد، سابق سخنگوى حزب اسلامى حكمتيار :( در زمان هجرت وضعيت برادران از نگاهی اقتصادى بسيار خراب بود؛ يک روز برادران به خانه استاد ربانى رفته بودند، آشبز استادربانى " مرغ" پخته بود . وقتيكه آنها از آمدن برادران آگاه شدند، براى آشپز دستور دادند تا ديگ مرغ را پنهان و براى برادران لوبيا آماده كند ؛ برادران از اين عمل بسيار عصبانى شدند، وباعث نزاع و سر انجام تهديد گرديد .استاد ربانى در تشناب پنهان شده بود .)
اين داستان گويائى واقعيت هاى جنگ هاى داخلى در زمان پيروزى مجاهدين در كابل مى باشد، پس جاى تعجب نخواهد بود كه افكار غير واقعبينانه سياسی آنها، جلو نزاع و درگيرى بخاطر " مرغ" را گرفته نتوانست . آيا امكان داشت در زمان پيروزى بخاطر تقسيم قدرت، ثروت، امكانات دولتى و شهرت درگير جنگ هاى داخلى و قتل عام مردم افغانستان خصوصاً كابل نگردند ؟( جواب اين سؤال را مگذاريم به قضاوت مردم و تاريخ)
اما هرگاه رهبران مجاهدين واقعا بخاطر دين، وطن و مردم شان، با يک شناخت واقعبينانه از جهان و تاريخ كشور
، وبا يک روحيه انسانى مبارزه ميكردند، ما گرفتار جنگ هاى داخلى نمى شديم .
( در اينجا مبارزات يک تعداد افراد كه بخاطر وطن و مردم شان جنگيد ند و شهيد شدند، قابل ستايش مى باشد، كه قضاوت آنها را نيز به مردم افغاستان مى سپاريم .)
رهبران مجاهدين ميتوانستند در زمان پيروزى، بخاطر مصالح ملى مردم افغانستان با تفاهم با حكومت دوكتورنجيب الله
زمينه را براى ايجاد حكومت موقت، طرح قانون اساسى و رفتن بسوى انتخابات فراهم سازند. دراين جاى شک نيست که: دوكتور نجيب الله نسبت به موقف ضعيف كه داشت، هيج شرط و شرايطى با مخالفين در سپر دن قدرت نمی گذاشت و با آنها به تفاهم ميرسيد . از طرف ديگر تمام مردم افغانستان خصوصاً مردم كابل از مجاهدين طرفدارى مى نمودند . در صورتيكه انتخابات در آن زمان با امكانات موجود وقت انجام مى شد؛ درحقيقت برنده اى انتخابات و ميدان سياست شخص مطلوب رهبران مجاهدين ميشد. رهبران ميتوانستند قدرت را به صورت مسالمت آميز صاحب وباحفظ سيستم دولت، حكومت دلخواه خود را تشكيل دهند و مردم خود را بسوى صلح و ترقى سوق دهند . متأسفانه كه چنين نکردند . از طرف ديگر رهبران مجاهدين نتوانستند، يک حكومت قابل قبول در حد اقل براى خود نه براى مردم افغانستان به وجود بي آورند .
آنها بخاطر منافع شخصى، گروهى، حزبى مردم ما را بنام مذهب، زبان، قوم به جان همديگر انداختند و آتش جنگ هاى داخلى را در كشور شعله ور ساختند، پس در اينجا هيج عقل سليم چنين استنباط نخواهد كرد كه : سبب جنگ هاى داخلى در زمان حكومت مجاهدين خارجى ها بود .اين همه بلاء ها را رهبران مجاهدين براى مردم افغا نستان به ارمغان آوردند، ودر پيشگاه خدا،مردم و تاريخ مسئول مى باشند .
ادامه دارد :
منابع
١- ك ج ب در افغانستان ، نويسنده واسيلی ميتروخين، مترجم احمد ضيا رهگذر.
٢- افغانستان در آتش نفت، نويسنده خواجه بشير احمد انصاری.
٣- افغانستان در پنج قرن اخير،جلد دوم نويسنده مير محمد صديق فرهنک.
٤- افغانستان در پنج قرن اخير،جلد سوم، نويسنده مير محمد صديق فرهنگ.
٥- افغانستان در مسير تاريخ، جلد دوم، نويسنده مير غلام محمد غبار.
٦- تاريخ خلافت عباسی از آغاز تا پايان آل بويه نويسنده دوکتور سيد رضا خضری.
٧- تاريخ طبرى«تاريخ الرسل و الملوک» نويسنده محمد بن جرير طبری.
٨- سايت اينترنتى فارسى بى بى سى.
٩- سايت انترنتى دعوت، خاطرات قريب رحمن سعيد، ترجمه: پرويز بهمن، سايت کابل پرس?.