سخنی با انیسه
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
انیسه؛ اینبار نمیخواهم به جهانیان بگویم تو بعد از مرگت قهرمان شدی، چرا که دختران سرزمین من و تو، قهرمان به دنیا میآیند در جامعهای که داشتن دختر ننگ و عار و تولد پسر فخر و غرور میآفریند، تنفس دختران دراین هوای آلوده، نوعی شجاعت است و شجاعتر میشود زمانیکه قلم به دست میگیرد چرا که هیچ باوری او را به آرزوی خواندن و نوشتناش نزدیک نمیسازد و جسورتر میگردد وقتی تصمیم به ایفای وظیفه میگیرد.
دختران سرزمین من وتو از زمان کودکی تمرین مادر بودن میکنند، تمرین سکوت در برابر ظلم، تمرین شستن ظروف و شستن لباس مردانه، تا مبادا مردی در چهرۀ پدر، برادر و یا شوهر از او ناراضی گردد.
دستان دختران سرزمین من همیشه با خارهای ریز و درشتِ بوتۀ جاروب خلیده است که از زاویۀ های مختلف این ظرافت را درهم و مغشوش ساخته. در دستان دختران سرزمین ما گودیهای ساخته شده از تکه و چوب میباشد تا رسم دختر بودن را به او آموزش دهد، تا در آینده با دیدن بازیهای بزرگ روزگار حیرت زده نشود. دختران سرزمین من و تو همیشه تمرین بی صدا گریستن میکنند و بیصدا خندیدن، تا اگر مردی با سیلیای صورتش را نوازش داد و یا عاشق او شد، جز چهاردیواری قلبش، ازاین راز کس آگاه نشود.
انیسه؛ یادش بخیر تمرین دختر و مادر بودنهایمان و آن جشن عروسیای که به تاج و جالی زیباتر میشد و سرخاب و سفیدابی که زیبایی کودکانۀمان را دوچندان مینمود.
یادش بخیر، دایرهای که در دستان کوچک تو میچرخید تا قصههای ناگفته با شعر و سرود در ذهنمان ماندگار شود.
انیسه یاد آن صحبتها بخیر، که مخاطب گودیمان بود. آنروزها من و تو با الفاظ کودکانۀ مان، نباید هایخویش را به تکرار میگرفتیم و بایدهای دیگران را به فراموشی میسپردیم.
انیسه؛ نمیخواهم به تو بگویم تو شهید شدی و به بهشتیان پیوستی. چرا که سهم دختران سرزمین من و تو در روی زمین سکوت است و آهسته قدم برداشتن و هنوز جوان نشده، مادر شدن و نیم مرد بودن، است و در بهشت، حوریه بودن و کنیز مردان بهشتی شدن و در جهنم سوختن کنار مردان و شکنجه شدن آن هم شدیدتر از سایر گناهکاران.
انیسه؛ نمیخواهم بگویم تو آسمانی هستی و یا اینکه تو فرشته بودی، چرا که من و تو تنها انسانهایی هستیم که در نگاه جامعه همیشه شریک شیطان بودیم و جنس دوم. چراکه من و تو بیش از آنکه برای فرشته بودن بکوشیم برای انسان ماندن مبارزه کردیم. اینکه ما را بپذیرند یا نه، ناقصالعقلمان بخوانند یا بیباک و نترس، اما من و تو برای انسان بودن و انسان فرض شدن، فریاد کشیدیم و به فرشته بودن و فرشته شدن خویش را فریب ندادهایم.
انیسه؛ در جامعهای که اگر کمی هم مردانگی به خرج دهد تا یک سال ترا در آمار و ارقامشان یاد کنند، ترا هر روز تکرار خواهم کرد. نمیخواهم ترا تنها با این نبشته به خاطره بسپارم. میخواهم هر روز تکرارت کنم، هر روز مبارزه کنم. بعد از نوشتن برای سحرگل، شکیلا و نجیبه تو چندمین درد مشترک زنان افغان هستی که به مدد حضور برادران ناراضی، همسایگان خیرخواه، دولت متزلزل و جامعۀ عقب افتادۀ مان به وقوع میپیوندی. میدانم درد تو تکرار میشود در چهرههای مختلف، در مناطق مختلف و با برخوردهای گوناگون.
انیسه؛ من هم دلم از این محکومیتهای ظاهراً شدید حکومتمان به همخورده، و از وجود قوانین تطبیق نشده به ستوه آمده و امیدم از عدالت کور به ناامیدی گرویدهاست.
دیگر از اینهمه سخنها خسته شدم، و دهانم پر از انزجارهاست و با هر نفسم، هر روز آتش میزنم هزاران قانون را که وجود مرا مسخ ساختهاست. تا جاییکه لگدمال ساختن زن، وسیلهای برای مبارزه با حکومت باشد.
انیسه؛ من هم دلم گرفته از کمترین مجازات زن بودنم که با نگاههای شهوت آلود همراه است. من هم دلم گرفته از جستجوی مصرانه برای دیدن اندام پوشیدهام. من هم دلم گرفته از این تجسسها و تهمتها. من هم دلم گرفته از سیاهی افکار و دیدههایی که تنها آنچه دوست دارند میبینند و آنچه را دوست ندارند را، دروغ به اثبات میرسانند.
نمیخواهم شعار کلیشهای و دروغینِ بعد از به قتل رساندن هر زن را، برایت بازگو کنم. متاسفم که باید بگویم تو به زودی در یاد دولتمان و در سیاستهایش فراموش میشوی چرا که باید فراموش شوی تا راههای رسیدن به توافقات با برادران ناراضیمان فراهم شود. نه جایزۀ صلحی بهتو میبخشند و نه مدال شجاعت و نه دعایی دستجمعی برای مغفرتت خواندهمیشود. جای تعجب نیست؛ در ذهن متزلزل سیاستمان کدام درد به حافظه سپرده شده است؟! از دُره زدنها و سنگسار شدنها گرفته تا به گلوله سپردنها و هتکحرمتها، همه و همه فراموش شدند چرا که زن یکی از ابزار سیاسیون برای رسیدن به اهدافشان است.
انیسه؛ پرونده های دیگری پیش از تو آغشته با خون و درد در محکمۀ کشورمان روی هم انباشته شده است. هیچ توانی برای پیگیری آن نیست و نه هیچ ارادهای.
انیسه؛ این نوشته درد ترا التیام نه، بلکه تکثیر میکند. آنگونه که دیروز درد هزاران زن مظلوم را در بندِ بند وجودم درک کردم و به قلم سپردم تا جاودانه بماند. ترا نیز به خوبی درک میکنم. میدانم که نیاز اقتصادی خود بزرگترین درد است و گرنه من، تو و همه میدانیم امنیت کامل رویاییاست باورنکردنی، در سرزمینی که از ناامنی آن، عدهای به نان و نوایی میرسند.
بگذار پیش از شکستن بغضم از تو سوالی بپرسم، آیا تو به دهان طقل قاتلت هم واکسن چکاندی ؟
پيامها
9 دسامبر 2012, 04:47, توسط نادر
خواهرم منیره جان،
از خواندن مقاله ات گریستم.
به حال هزار ها انیسه ها که کشته شدند و یا هنوز زنده اند، گریستم.
به حال خواهران و مادران مان گریستم.
به حال مردم ستمدیده ام و به حال کشور اشغال شده ام گریستم.
9 دسامبر 2012, 05:36, توسط مریم
افرین بر شما و افرین بر قلم رسا و نگاه ژرفتان
9 دسامبر 2012, 05:39, توسط علی محمدی
zanan afghan nabayad az mubareze khasta shawan, tashakor ms.yosefi
9 دسامبر 2012, 08:28, توسط محبوبه
سلام بر انیسه و انیسه ها، تشکر خانم یوسف زاده
9 دسامبر 2012, 08:30, توسط عدالت خواه
بسیار زیبا می نویسید خانم یوسف زاده. راستی که چیزی که در میان ما افغانها گم شده است احساس است. احساس انسان دوستی و ترحم بر یکدیگر. گریه ام گرفت با خواندن این نوشته
9 دسامبر 2012, 17:50, توسط jiran
خواهر عیزیز خانم با اخساس سر زمین خون و اتش , از نوشته ای که درد و رنج خواهرانت را به قلم کشده ای متشکرم واقعا با احساس عزیرم ما خانم که تولد می شویم همان زمان برده مردان می باشیم و همان زامان حلقه برده گی را به گردان مان می انداز و خصوصا که در یک که فدرت از مردان باشد در وطن من جامعه مرد سالاری حکمفرما است از وجون زن برای همه جیز استفاده می گرددو لو که از طرف مورد نظر سوالی گردد برای مردان فرقی ندارد که او یک زن است , یک مادر است , یک خواهر است , یک همسر است , به امید بیداری زنان سر زمین من ...................... بایید به رشد اگاهی برسیم از خرافات های بی مورد خود داری کنیم.
10 دسامبر 2012, 14:04, توسط ن.ب مرك بر يشتون با كستانى بيناموس كه بم را در اله تناسلى زن خود مياورد.
والى مزخرف و نامرد كابيسا كه يكى از سكان قبيله است ميخواسته كه مرك اين دختر معصوم و عزيز را كه بدست مزدوران با كستانى كشته طور ديكرى جلوه بدهد. خيلى تعصب قومى قوم بشتون نفرت اور است. حتى او انكار ميكند كه انيسه در واكسيناسيون اطفال همكار بوده است.