صفحه نخست > به قلم سردبير > از سرزمين اسطوره های چند رگه

از سرزمين اسطوره های چند رگه

يک روايت از آوارگی
کامران میرهزار
يكشنبه 9 مارچ 2008

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

دوست دارم به ساختی اسطوره ای از زن اشاره كنم و آن را با نماد بی همتای سرزمين تاريخی پاروپاميسس Paropamisus پيوند دهم ، به نماد بی همتای « شاخ گوزن » در جريان يك مراسم آيينی. دريغم می آيد اسطوره و نمادی كه سينه به سينه به روزگار ما كشيده شده بين افراد اندکی محدود بماند.

شبي الان قوا یا الان خوا مادر دو فرزندش شد كه حاصل آميختگی او و نور بود. اين افسانه ای با اندام های اسطوره ای ست كه سينه به سينه آمده و ما را متوجه خود كرده است . الان قوا دختر پادشاه ، بعداز مرگ پدر،‌ با برادر و مادرش زندگی می كرد ، پس از مدتی علايم بارداری در او مشاهده می شود ، شايد او به ما خيانت كرده است و در ترديدی آشكار خانواده اش با پاسخ الان قوا مواجه می شوند : « شب هنگام سقف برداشته مي شود ، نوری از بالا می تابد و هم بستر می شود و اين بارداری حاصل آميختگی با نور است . » الان قوا پس از مدتی دو پسر به دنيا می آورد كه اجداد دو طايفه ی منتسب به نور ناميده شده كه هم چنان به اجزايی از اسطوره ی الان قوا مبدل شده اند. اكنون اين افسانه با پيكره بندی اسطوره ای مارا متوجه خود كرده و از لابلای حصارها خود را عبور داده تا به سخن در آيد ، اين در حالی ست كه يك زن بدون حضور در پايگاه های اجتماعي قدرت بدل به قهرمانی لابه لای اساطير می شود ، جايي دور از حصار قدرت و ضمن اين كه از درون و از نا خود آگاهی اجتماعی سر بر می كند . اكنون الان قوا زنده و ناميراست و نوع مخاطب قرار گرفتن او ما را به زوايای پنهان اجتماع مان راهبری می كند. ما را به اجتماعی بسته و ديكتاتورمآبانه می برد و از سويی ديگر به اجتماعی نرم و پذيرنده ی گونه گونی . الان قوا آميخته با جهان گونه گونی نوعي را می سازد با نمادها و منبت كاری هايی از اسطوره . او بی گمان پا به دنيای اساطيری مي نهد كه می تواند مثل پتانسيل و توانی معنوی در جريان زندگی صاحبانش فعالانه باشد. دختر پادشاه ، نور و دو پسر ، همه كنار هم قرار می گيرند و جايی دور از روايت معمول زندگي پا را از حدود عقلانيت بيرون می گذراند و اولين گام ها را در راه تبديل شدن به اسطوره بر می دارند، نور از بالا می آيد سقف برداشته می شود و اين خود می تواند ما را به منبعی مابعدالطبيعی برساند. نور حاصل نوعی مابعدالطبيعه است كه هم چون خدايان كهن به جايگاه مابعدالطبيعي محدود نيست و پا به طبيعت می گذارد و با بشرمی آميزد . سوی ديگر اين بازی الان قوا ست . الان قوا با مابعد الطبيعه می آميزد و امكانی بشری را می نماياند ، برای دسترسی به نوعی ديگراز مابعدالطبيعه ، نـوعی رابطـه اي بينابين با مابعد الطبيعه و طبيعت و دستيابی و وصل شدن هر دو. اسطوره ی الان قوا ضمن اين كه حكايت از وصل شدن به مابعد الطبيعه می كند ، زمين را نيز به چالش در می آورد و اولين خصلت خود را در جهان اسطوره مي نماياند . يعني اجراي شيوه ي خاصي از بودن ، كاملاً منحصر به فرد و يگانه با پي رنگ هايي اجتماعي كه بتواند با وصل شدن به مابعد الطبيعه به اسطوره منجر شود، الان قوا ، حكايت از بودن در جامعه ای ديكتاتورمآبانه نيز هست كه برای اجرای شيوه های غير معمول بودن و زندگی بايد تن به اساطير داد. امكانی برای بروز الان قوا و شيوه های گوناگون ديگر در چنين جامعه ای نيست . تنها با وصل شدن به جهان غير عقلانی می توان آزاد بود و شيوه های گوناگون زيستن را به رخ كشاند . جهان عقلانی ، جهان مشخص و با نظمی مشخص است ، صورت بندی عقل در جامعه ی الان قوا اجازه ی بروز گونه گونی را گرفته است و تقريباً مسيرها برای تنوع مسدود می باشد ، الان قوا ناچار است كه ازخود بگذرد و به اسطوره بدل شود ، مقابل اسطوره نمی توان ايستاد ، برای اسطوره نمی توان مرز گذاشت و آن را در جغرافيا و عقل محدود كرد.

برای همين ست كه من فكر می كنم تغييرات تاريخی در سرزمين ما ابتدا از مسيرهای مابعد الطبيعی صورت گرفته. از رؤيا . تخيل ، نماد، افسانه، و اسطوره . مثال های زيادی را می توان آورد كه چگونه تبارشناسی يك افسانه ما را به صورت بندی گوناگون اجتماع می برد. يعنی افسانه از نشانه های گوناگون و چندپاره شكل يافته است. افسانه ی مشهور « بندامير » ‌ضمن اينكه با عناصر خاور دور هم چون « اژدها » آميخته ، عناصر گوناگونی از بوديسم و اسلام را نيز در خود جای داده است . افسانه های مربوط به كهن ترين معابد در بلخ، ما را به تلاقی اعجاب آور بوديسم و آیین های دیگر می برد.

پاروپاميسس باستانی، مهد اسطوره ها و افسانه های « چندرگه » چند لايه و ساخته شده از نشانه های متفاوت فرهنگی ست. آميختگی بوديسم، تمدن يونانی ، مغولی،‌ چينی و حتا اسلامی علاوه بر آثار و ابنيه های تاريخی، در افسانه ها ، نمادها و اساطير تأثير بنيادی گذاشته است . اسطوره ی الان قوا ضمن اين كه از بستر ديكتاتورمآبانه سر بر می كند ، راوی چند گانگی و پذيرندگی جامعه ی ما نيز هست ، گذار زندگي « الان خوا » ی « مغولی » را به پاروپاميسس باستانی كشاند ، در پاروپاميس الان خوا در شرايطی قرار گرفت كه با اجزا و نشانه های فرهنگی ديگر تركيب شده و بدل به قهرمانی لابلاي اساطير شد . در پاروپاميسس نام او با تغييری « الان قوا » خوانده شد ، اهالی پاروپاميسس ماجرای او را پس از پيوستن به اساطير دهان به دهان نقل كردند و اكنون او الان قوا زنده و ناميراست ، به نظر من الان قوا اكنون از حصارهای زمان گذشته و چون ماجرايی اسطوره ای در سرگذشت صاحبانش فعالانه هست.

ما اكنون او را فرا خوانده ايم ، در اين مجلس ، در بين اين كلمات و اين نوشته .بگذاريد او را با يك نماد گويا در سرزمين اسطوره های چند رگه ي پاروپاميسس پيوند دهيم ، با نماد ی كه بتواند در ساخت اسطوره ای الان قوا همراه شده و در تركيبی هماهنگ جاری شود ، در بستر زمان جاری شود، يعنی همان انتظاری كه از اسطوره هست ، يعنی فرا رفتن از ابعاد مكان و ابعاد زمان ، همان چيزی كه اكنون الان قوا را به ميان اين كلمات كشانيده است .
بگذاريد در يك مراسم آيينی بر حجله ی ناپيدای عروسی او نماد شاخ گوزن را قرار دهيم و تركيب آميخته با مراسم آيينی سرزمين پاروپاميسس را بنگريم . شاخ گوزن بر حجله ی ناپيدای عروسی او می تواند از او حمايت كرده ، او را در مقابل« نيروهای شر» ياری كند . حركت درخت وار شاخ گوزن به بالا تمايل آن را به وصل شدن به مابعد الطبيعه می رساند و بر آزادی تأكيد می كند . ريخت فيزيكی شاخ گوزن ، ريخت آزاد و رها ست به فضا تعلق دارد و از آنِ فضا و مابعد الطبيعه است . شاخ گوزن به الان قوا توان پايداری هم چنان می دهد و حركت مابعد الطبيعی او را تأييد می كند ، حركت به سمت زلال و پاك نور در مسيری به سمت بالا ، به جايی از تصور خود مابعد الطبيعه ، هم چون شاخ رها و بالا رونده ی گوزن به جايی از تصور خود مابعد الطبيعه.

فكرمی كنم هنوز شاخ گوزن بر پرده های گلدوزی شده ی تازه عروسان باقی مانده از پاروپاميسس باستانی هست . الان قوا هم به گمانم هم چون عروسان پاروپاميسس شايسته ی پرده های گلدوزی شده ی شاخ گوزن باشد. شاخ گوزن به تصور ما از اسطوره ی الان قوا بُعد و ميدان وسيع تری می دهد ،ژرف تر می شود و جامعه ی پاروپاميسس يان را بيشتر و بهتر می نماياند . جامعه ی ديكتاتورمآبانه و جامعه ای خواهان آزادی و پذيرنده ی تنوع و گونه گونی . اين جامعه ، تنوع خواهی را از راه باز گذاشتن مسير مابعد الطبيعی خود به نمايش گذاشته است و ديكتاتورمآبانگی را در مكانيزم های نابرابر قدرت در خانواده ، آبادی ، شهر ‌و اجتماع . تنوع خواهی در اين جامعه ناچار است از مسير غير ملموس تری وارد شود ، از مسير اسطوره و البته تخيل.

تخيل و اسطوره را می توان وجب به وجب در پاروپاميسس باستان يافت ، رواج تخيل و اسطوره مشروط به نوعی آزادي ست ، در حقيقت گريزی از زندان و حصار عقل است . گريزی نامرئي و لمس نشدنی در قصه های شبانه ای كه كهنسالان برای جوان تر ها بازگو می كنند و باز جوان ترها كهنسال می شوند واين مسير نامرئی را به روی جوان ترهای بعد می گشايند .

اكنون الان قوا و نماد شاخ گوزن مسير نامرئی و لمس نشدنی را پيموده است ، كلمه به كلمه ، سينه به سينه و اينجاست در بين ما در بين اين كلمات .


اشاره: اين نوشته، بخشی از يک نوشته در سه بخش می باشد که برای نخستين بار در مجله ی فصل زنان، چاپ تهران به نشر رسيده بود و پس از آن در سايت رها پن.

شاعر و متخصص سیستم های معلوماتی
سردبیر و ناشر کابل پرس?
هزاره از هزارستان

آنلاین :

Work and Poetry

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید
Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس