صفحه نخست > دیدگاه > مزد "گورکن" از آزادی "ما" افزونتر است!

مزد "گورکن" از آزادی "ما" افزونتر است!

نويسنده: جاوید فرهاد
چهار شنبه 18 آپریل 2007

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

شام سه شنبه ی هفته ی جاری، تلویزیون غیر دولتی " طلوع " به دستور شفاهی دادستان کل ( لوی سارنوال)، توسط نیروهای امنیتی حوزه ی دهم پولیس شهر کابل، مورد حمله قرار گرفت و سه تن از کارمندان این رسانه، برای مدتی بازداشت و سپس رها گردیدند.

نحوه ی برخورد پولیس دربرابر خبرنگاران و مسوولین این رسانه، خلاف کرامت انسانی و احترام به حقوق خبرنگاران بود. تصاویری که از جریان این حمله، از جانب "طلوع" پخش گردید ،نشانه ی عملکرد غیر مسوولانه ی افراد پولیس در برابر حیثیت این رسانه بود.

با توجه به روند برخورد مقامات دولتی و رویکردهای مبتنی بر احساسات زده گی دولت در برابر رسانه ها ، این مسأله به شدت مطرح می شود که دولت با وصف ارائه شعارهای دهن پر کن، زیر نام ارزش گذاشتن به آزادی بیان و ارزش های جامعه ی مردم سالار، به هیچ روی به آنچه می گوید، اعتقاد نهادینه ندارد.

تهدید دولت در برابر رسانه ها – به منظور تحدید کار رسانه های آزاد- به هیچ وجه با قرائت های دموکراتیک و سیاست اعمال دموکراسی در جامعه همخوان نیست. از جانب دیگر توسل به خشونت در برابر عملکرد رسانه های آزاد، رویارویی روشن دولت به حیث یک قوه ی اعمال فشار در عرصه ی حق اطلاع رسانی آزاد برای شهروندان است.

با استناد بر مواردی که اشاره شد، این مسأله به درستی دستیاب می شود که دولت در چشمداشتش از درک آزادی بیان و ارزش های جامعه ی مردم سالار، دچار بیماری " خودبرتر بینی" و "دکتاتوری" شده است. توسل به همچو اقداماتی به صورت واضح می رساند که سیاست کنونی دولت، دچار ضعف اراده و تصمیمگیری های احساساتی گردیده است.

احتمال دیگری که می تواند، بهانه ای برای ایجاد فشار در برابر رسانه ی " طلوع"، پنداشته شود، در اصل، به کارگیری واژه های درست و هنجارمند در زبان رسانه ای "طلوع" است؛ زیرا طلوع به تعبیر نادرست برخی از مقامات دولتی که چیزی از ماهیت،گسترش و توسعه ی زبان نمی دانند، رسانه ای است که بیشتر از واژ ه های به توجیه آنان "ایرانی"، استفاده می کند؛ در حالی که این طرز تفکر در برابر رسانه ی طلوع ، ناشی از نافهمی – و بد فهمی – به اصطلاح " عقل کل های دولت " است؛ زیرا زبانی به نام " فارسی ایرانی " و " فارسی یا دری افغانستانی" اصلاً وجود ندارد و همه در حوزه ی زبان " دری فارسی" یا " پارسی" وجود دارد.

احتمال دیگر این برخورد غیر هنجار مند می تواند یک رویکرد سیاسی مبتنی بر دید گاه افراطی باشد. تا جایی که آگاهی در دست است، نشر بسیاری از برنامه های طلوع به مذاق و سلیقه ی برخی ازگروه های افراطی – که اکنون به خاطر رسیدن به دم و دستگاهی، نشانه های صوری افراطی گرایی را از چهره ی شان پاک کرده اند و به نکتایی و دریشی متوسل شده اند – برابر نیست، و از این رو گاهی به صورت روشن و گاهی هم با ایما و اشاره، تفنگ های حساسیت و تعصب شان را به طرف طلوع و رسانه های آزاد نشانه می گیرند و با تهدید رسانه ها ( و بعد هم پوزش خواستن) به نقل از عوام: " هم به میخ می کوبند و هم به نعل".

درک این وضعیت، مرا به یاد همان شعر " شاملو" می اندازد که چه ژرف و صمیمانه، به رویکردهای منفی در برابر آزادی و ارزشهای مبتنی به آن اشاره نموده است:

" هرگز از مرگ نهراسیده ام

اگرچه دستانش از ابتذال شکننده تر بود

.........

هراس من، باری همه ازمردن در سرزمینی ست

که مزد گورکن

از آزادی آدمی افزونتر باشد."

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • با آنکه حمله به «طلوع» به هر دلیلی که باشد مردود و کاری فاشیستی بود اما اینرا نباید فراموش کرد که «طلوع» هم یک رسانه‌ای ظاهرا آزاد اما با خط فکر خاص خودش هست و به هیچوجه نمیتوان آنرا آزاد و غیرسیاسی نام گذاشت. «طلوع» با سیاست روشن در فضای مطبوعات افغانستان ظهور کرده و گردانندگان پس پرده‌اش از این طریق خواهی نخواهی میخواهند خط فکری خود را حاکم سازند. اگر «طلوع» تا حدی بی‌محابا به کسانی میتازد و ترسی به دل راه نمیدهد به این علت است که به گفته مردم پشتش به جای مهمی بسته است و در دم و دستگاه حاکمه طرفدارانی از نوع خلیلی دارد.

    یکی از افرادی که در پس «طلوع» جا گرفته است آقای رهنورد زریاب است که از مهره های فرهنگی رژیم دست نشانده روس بود و آنزمان به روسها قلمفرسایی مینمود و حالا هم به مثابه یک مزدبگیر رژیم ایران زیر نام کار فرهنگی و نوآوری در زبان فارسی میکوشد سیاست ملایان قرون وسطایی حاکم در جمهوری اسلامی ایران را در افغانستان شیوع دهد.

    استفاده از کلمات «ایرانی» به خودی خود جرمی محسوب نمیشود، اما کار «طلوع» یا بهتر بگویم زریاب ها و همفکرانشان در افغانستان اساسا «ایرانیزه» کردن افغانستان است و در پناه کار فرهنگی میخواهند راه را برای مداخله سیاسی و ایدئولوژیک رژیم تئوکراتیک جمهوری فاشیست اسلامی ایران باز نمایند.

    و این برای افغانستان به مثابه فاجعه بزرگی خواهد بود. کشوری که خود فاجعه ها را تجربه نموده و در بحران جدید بسر میبرد، قبلا از دست نوکران «وحدتی» رژیم ایران زخم ها دارد، وای به روزی که دست رژیم ایران در کشور بازتر شود و جنایات و شقاوت های حیوانی‌ای را که مردم آزادیخواه ایران طی سه دهه اخیر تجربه کرده اند بر سر مردم ما نیز نازل خواهد شد. در کشور ما نیز خیابانها به اعدامگاه آزادیخواهان زیر نام قاچاقبران مواد مخدر تبدیل خواهد شد، در کشور ما نیز بر دختران باکره قبل از اعدام تجاوز صورت خواهد گرفت، زیر نام صیغه در افغانستان نیز فحشا رسمی خواهد شد، در کشور ما نیز یک مشت ملای تاریک فکر و کور اندیش نوع خمینی جلاد هر فریاد آزادی خواهی را به گلوله و زندان و مرگ پاسخ خواهد داد و ....

    زریاب ها نوکران حلقه بگوش رژیم ایران اند و در پس پرده کلمات زیبا مخلصانه برای رژیم ایران کار میکنند و بی‌مورد نیست که از وی بارها در ایران دعوت بعمل آمده و نشان های فرهنگی برایش اهدا شده و از وی قدردانی صورت گرفته است. گذشته از همه برای یک روشنفکر افغان قبول این نشانها و قدردانی ها از جانب یک رژیم آزادیکش و آدمکش خواری بزرگی است، این توهین به آن آزادیخواهان ایران نیز هست که همین حالا در اوین و سایر زندانهای ایران شکنجه میشوند اما از خواندن سرود آزادی خواهی خسته نشده و حماسه می‌آفرینند. زریاب ها هم برای مردم افغانستان و هم ایران خاین بشمار میروند و «طلوع» جولانگه یکچنین روشنفکران خوار و مزدبگیر گشته است.

    آنلاین : کلپ جالب از سخنرانی خواهری در مورد زریاب

    • سوگ مندانه نويسنده اين متن در سخناني كاملن احساسي، دست در دست قانون ستيزاني چون جبار ثابت كه در روز روشن و بدون مجوز قانوني پيش از هرگونه بازخواست وزارت كريم خرم به تلويزيون طلوع يورش برده است، رسانه اي را متهم مي كند. اگر زرياب ها تنها به جرم دريافت جايزه در ايران آن هم نه از سوي حكومت ايران، بلكه از سوي نهادهاي افغاني مقيم ايران شايسته اين همه ناسزاگويي نويسنده باشد، جاي بس تاسف است. در آن صورت، هر كسي به دل خواه خويش خواهد توانست تنها بر اساس نگارش زبان پارسي يا پشتو يا ازبكي يا هر چيز ديگر، آن را كه از وي خوشش نمي آيد، به نوكري براي مثلن رژيم پاكستان يا ازبكستان و تركمنستان و تاجيكستان متهم كند. باري، زنده كردن زبان فراموش شده پارسي در خرابه افغانستان،‌افتخار زرياب هاست كه در ساليان دراز كار فرهنگي از آن دست نكشيدند تا نويسنده گرامي به زبان پارسي در كابل پرس بنويسد و من نيز به زبان پارسي برايش پاسخ دهم. دوست ارج مند و نيز موافقان اين دوست، افغانستان را به خاطر خود بار ديگر با اين گونه اتهام هاي بي پايه و اساس، به دست دشمنانش از جمله ايران، پاكستان، تاجيكستان، ازبكستان، تركمنستان، امريكا،‌عربستان و اروپا ندهيم.

    • من زیاد در مورد ارتباطات آقای زریاب به ایران تحقیق نداردم اما از لابلای گفتگوها، نظرات و مجموع زندگی و کارش شک هایی برایم پدید آمد.

      فقط یک سوال از آقای دهقان:

      چگونه است که هنرمندی به بزرگی احمد شاملو در ایران همیشه با سانسور و تحقیر و محدودیت ها از جانب رژیم ولایت فقیه مواجه بود و آثار ارجمندش اکثرا اجازه چاپ و نشر نمی‌یافتند و در حالیکه تا سرحد کاندید شدن برای جایزه ادبی نوبل مطرح بود ولی هیچگاهی در داخل ایران از وی تجلیل درخور شان و جلال وی صورت نگرفت؟ و بعد هم که آنگونه دردناک چشم از جهان پوشید نه بوسیله رژیم که بوسیله مردم ایران مراسم خاکسپاری‌اش انجام یافت اما مدتی نگذشته بود که در قبر نیز آرامش نگذاشتند و آرامگاهش از سوی جاسوسان رژیم ویران و سنگ یادبودش به یغما برده شد و ....

      اما

      اما از آقای زریاب از ابتدای رویکار آمدن رژیم جمهوری خون و خیانت اسلامی بار ها دعوت بعمل آمده (ولو بپذیریم از جانب افغانهای مقیم ایران که اکثر شان جزء لشکر ادبی رژیم ایران محسوب میشوند) اما هیچگاهی در برابر چاپ کتابهایش در ایران، سخنرانی هایش در آنجا، محافل تجلیل از وی و گذاشتن القاب کاذب بر وی جلو نگرفته و با پیشانی باز پذیرایش بوده است؟

      و اینها همه در کشوری رخ میدهد که ممکن بدانید در جریان کشتار های زنجیره‌ای رژیم، فرهنگیان دیگراندیش و دموکراسی خواه را به قتل رساند و بر سر افغانهای ما در اردوگاههای مخوف تل سیاه و سنگ سفید فاشیزمی روا میدارد که فقط با گتو های هیتلری قابل مقایسه است.

      در کشوری که «دهانت را میبویند/مبادا گفته باشی دوستت میدارم» و کشوری که «عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد»، کشوری که «دلت را میبویند / مبادا شعله‌ای در آن نهان باشد» و «عشق را در کنار تیرک راهبند تازیانه میزنند» اما دهان زریاب ها را میبوسند و آزادانه میتوانند سفرها به آنجا داشته باشند و گل سر سبد روشنفکران رژیمی نظیر مسعود بهنود و چنگیز پهلوان بشمار میرود.

      لازم نیست که بر من نیز اتهام بزنید که ضد زبان فارسی هستم. فارسی زبان مادری من است و به آن عشق میورزم به همان حد که دیگر زبانهای کشورم ارزش و جایگاه یکسانی قایلم اما کار سیاسی به نفع یک رژیم تاریک فکر و انگیزیسیونی زیر پرده کار فرهنگی و رشد زبان فارسی را شرمساری میدانم.

      شاید بدانید که کشورها همیشه برای به بردگی کشانیدن و اشغال اقتصادی و حضوری سایر کشورها، اولا به سلاح فرهنگ دست انداخته میکوشند آن کشورها را از نظر فرهنگی زیر سلطه خود بیاورند. مگر هالیود عمدتا به هدف مبارزه ضد کمونیستی در کشورهای بلوک شرق به میان نیامد تا با کار فرهنگی راه را برای سقوط آن کشور ها باز نماید؟

      و یا چند سال قبل وقتی بینظیر بوتو در یکی از نطق هایش گفته بود که هندوستان میخواهد پاکستان را اشغال نماید، خانم سونیا گاندی با تمسخر گفته بود که هند نیازی ندارد که پاکستان را از نظر نظامی اشغال نماید چون ما قبلا بوسیله فلم ها و چینل های تلویزیونی خود این کشور را نظر فرهنگی اشغال نموده‌ایم.

    • رهنورد زریاب استاد بزرگ سخن و یکی از مهم ترین شخصیت های افغانستان است که ما و افغانستان با داشتن او به خود می بالیم.
      تلویزیون طلوع با داشتن چنین شخصیتی باید افتخار کند و بی تردید وجود مبارک ایشان در این رسانه باعث شگوفایی و تعالی طلوع شده است.
      استاد رهنورد زریاب در کمال فروتنی به رسالت فرهنگی و ملی خود پی برده است و در این سن و سال تن به سخت ترین رنج ها در امور فرهنگی داده است.
      نه تنها طلوع بل تمام جامعه فرهنگی افغانستان باید مدیون استاد زریاب باشد. استاد زریاب سردمدار انقلاب فرهنگی در افغانستان است. به زودی متوجه می شویم.

      آنلاین : استاد زریاب سردمدار انقلاب فرهنگی در افغانستان است

    • آقای عبدالله خداداد، خودت از کدام «انقلاب فرهنگی» سخن میرانی؟ کدام انقلابی است که در افغانستان صورت گرفته اما ما ها از آن بیخبریم؟ آیا HOP و M&U و «خنده بازار» و «بانو» و «ستاره افغان» و «شوخی ها» و غیره را انقلاب فرهنگی مینامید؟؟ اگر چنین باشد باید بدانید که اینها «انقلاب فرهنگی» نه بلکه تقلید های میمون وار و ناکام از چینل های هندی و پاکستانی و ایرانی است و نه کدام انقلاب. اصلا ولو بپذیریم انقلاب، یکچنین «انقلاب» که سردمدارش آقای زریاب باشد بدرد این ملک نمیخورد. کسی که با رژیم وطنفروشی مثل مزدوران روس کنار آمده و سالها برایش قلم فرسایی کرده باشد، فرد ضد مردمی و خاین به شمار میرود و انقلابش نیز طبعا انقلاب ضد مردمی و خاینانه خواهد بود.

      اگر آن برنامه های طلوع را انقلاب فرهنگی میدانید، جامعه کنونی ما که هر روز فاجعه ها را تجربه میکنیم به یکچنین انقلاباتی نیاز ندارد. مرد مردان آنست که ریشه نگونبختی های کنونی را آماج حمله قرار دهند که آقای زریاب نه اینکه چنین کاری نمیکند بلکه برعکس میخواهد مرداری ها را چونی پاشی کند و بر آن پرده افکند.

    • باسلام برشما آقای بشیر
      در کشور ما، باتأسف کسانی که در رأس سیاست گذاری های فرهنگی قرار دارند، خود با زبان و فرهنگ پربار این سرزمین نه تنها ناآشنا، بلکه دشمنی می ورزند. و آنانی که میان گویش های زبان فارسی دری که در مکان های جداگانه( افغانستان_ تاجکستان_ ایران) به آن سخن زده می شود، فرق قایل می شوند و یا واژه های اصیل زبان فارسی دری را، بیگانه می دانند و می گویند که (دانشگاه- دادگاه_ دانشکده_ شهردار_ فرماندار_ بانو...) واژه های ایرانی هستند. پس آیا این به اصطلاح مدافعان فرهنگ لشکرگاه_ فروشگاه_ چراگاه_ دهکده_ میکده_ زمیندار_ وهزاران واژه ای که باپسوند و پیشوند ویا ترکیب مورفیم های واژه ساز در زبان ساخته می شود را، هم ایرانی گفته تحریم می کنند. چرااین مدافعان فرهنگ، ازورود واژه های بیگانه ی خارجی جلو گیری نمی کنند که هر روز با چکن سوپ لندمارک سیتی سنتر و ورک شاپ ... مارا مخاطب قرار می دهند.
      وقتی مقامات سر صحبت آغاز می کنند، آدم را به یاد ترشی آچار می آورند . این آقایان از چندین زبان جملات خویش راترکیب کرده و به قول خودشان "زبان بزیس" ساخته و باهمدیاران مولانا، وناصر خسرو سخن می زنند. حتی به جای واژه زیبای هرهنگ این مدافعان هرهنگ "کلچر" و"کلتور" را به کار می برند و کسی نیست که بگوید این واژه بیگانه است؟ آقای بشیر استادر زریاب را اگر دولت ایران دعوت می نماید به دلیل کارهای بزرگ فرهنگی و قلم توانایی وی است، وگرنه کسانی دیگری هستند که منافع سیاسی ایران را، خوبتر تأمین کنند چون زریاب، سابقه ی فرهنگی دارد نه سیاسی، پس شمااگر توجه نمایید در تاریخ معاصر مااستاد زریاب، از درخشانترین چهره های ادبیات فارسی دری است ؛در ایران هم کسانی که از وی تقدیر می کنند، همان هموطنان فرهنگ دوست وایرانی های هستند که به زبان فارسی عشق می ورزند نه رژیم ایران. آقای بشیر آیا کار برای رشد زبان به هر انسان، جرم است؟ چه کسی جلو این را گرفته که برای رشد دیگر زبان های رایج در افغانستان کار نشود؟ زبان فارسی بر آنهاچه ظلمی رواداشته که در مقابلش حق ناشناسانه دشمنی می ورزند. چرا؟ و بالای طلوع به خاطر "hop " و "m&u " انتقاد نمی کنند بلکه برای نشر حقایق و کاربرد واژه های فارسی می تازند.

    • آقای شبیر،
      انقلاب های حقیقی را باید با چشم بینا تر از چشم سر دید. تعریف شما از انقلاب چیست، نمی دانم. شاید انقلابی که شما با آن آشنایی دارید، همان انقلابی باشد که خون ها جاری می شوند. مردم به سر و مغز همدیگر با گلوله می کوبند و...
      انقلاب فرهنگی، که من فکر می کنم استاد رهنورد زریاب رهبری آنرا دارد، انقلابی است که خبره گان اجتماع و فرهنگیان و اهل بصیرت و دانش به خوبی آنرا مشاهده می کنند. برای تیز بینان و خردمندان پوشیده نیست که تلویزیون طلوع و رهنورد زریاب کاری که در ده سال مشکل بود انجام داده اند. آری! برخی ها با تحولات نمی سازند و واکنش نشان می دهند. اما تحول آمدنی است. شیوه های کهن قابل قبول نیست. کهنه گرایی به درد نمی خورد. باید نو اندیشید. نو بود. نو گفت. و سراسر تازگی.
      بدرود

      آنلاین : http://naama.blogfa.com

  • در پاسخ به دوستي كه هواداري مرا از استاد زرياب هم چنان با عتاب جواب داده است، بايد گفت: همه چيز را نبايد به يك چوپ برانيم. سخن حق نيز هيچ گاه پنهان نمي ماند. اصولن چرا زرياب، نامي ماندني شده است؟ يا شاملوي بزرگ؟ همه اين ها به كارهاي سترگي است كه در اندازه خويش براي سرزمين پارسي كرده اند. چه بخواهي و چه نخواهي، نام زرياب بلند است و نيز شاملو. هيچ حكومتي از نوع ديني و غير ديني يا ضد ديني اش نمي تواند نام هاي بزرگ را زير خاك كند. يك لحظه بياييد و به جاي آن هايي كه ناآگاهانه سرسپردگان لشكر ادبي رژيم ايران مي شماريد، بنشينيد كه چه گونه با وجود هزار و يك مشكل اقتصادي و غيراقتصادي، از نان شب و روز خود مي زنند و براي درآوردن مجله و برپايي همايش جهت نكوداشت نام بزرگان فرهنگ و ادب خويش، عرق مي ريزند. در همايش نكوداشت استاد زرياب در ايران كه همه رسانه هاي دولتي و غير دولتي ايران و افغانستان در داخل ايران و افغانستان و اروپا آن را بازتاب دادند، همه ديدند كه چه كساني آمده بودند. محمود دولت آبادي، پير روشن ضمير داستان نويسي پارسي به احترام استاد آمد و سخن گفت. همه اهل قلم روشن فكري ايران آمدند. اگر زرياب، سرسپرده يا جاده صاف كن رژيم بود، كدام روشن فكري حيثيت خود را براي وي از بين مي برد؟ آن چه را نيز در رسانه هاي نوشتاري و الكترونيكي از استاد ديديد، به موضوع تخصصي ادبيات اختصاص داشت. روشن فكران ايران با مبارزه روشن فكر شدند. روشن فكر افغان هم تنها با مبارزه با واپس گرايي فرهنگي و سياسي روشن فكر خواهد ماند. مبارزه دامنه داري كه استاد زرياب و هواداران زبان پارسي و فرهنگ ناب كشورمان براي حفظ زبان مادري افغانستان در برابر كژانديشان بيگانه پرست آغاز كرده اند، با اتهام زدن خاموش نمي شود. بگذاريد زرياب ها و ما ايران نشينان را ايراني گك خطاب كنند، ولي خواهيد ديد كه زبان گهربار پارسي از لابه لاي آتش بازي زبان هاي بيگانه عربي، غربي، اردو و هندي برخواهد خاست. زمام داران انحصارطلب فرهنگي نيز با نشاندن داغ و درفش بر سينه فرهنگ بانان پير و جوان اين قوم، كاري از پيش نخواهند برد. باري، در كشور ما مزد گوركن از آزادي ما افزون تر است.

    آنلاین : http://www.kelkin.net/blog/

    • گپ بین خود ما آقای دهقان این محمود دولت آبادی را که به نیکی از وی یاد کرده اید به یاد داشته باشید که مدتهاست به لجن فرو رفته و به سفیر فرهنگی رژیم جمهوری اسلامی مبدل گشته است. یکبار به سایت های ازادیخواهان ایرانی ضد رژیم سری بزنید که از کمالات این داستان نویس موفق تان پی ببرید. وی دیگر به لشکر روشنفکران ضد مردمی و ملاپرور مثل مسعود بهنود و مخملباف و چنگیز پهلوان پیوسته است.

      شرکت دولت آبادی در محفل یادبودی برای زریاب خود رساننده این حقیقت است که رژیم جمهوری اسلامی زریاب را از خود میداند و به وجودش در افغانستان افتخار دارد.

      اگر به خاطر داشته باشی این آقای زریاب حتی زمانی به ایران سفر ها داشت که منحیث فرهنگی شایسته رژیم نجیب در کابل فعالیت داشت و در مدح رژیم پوشالی مدیحه سرایی میکرد.

      درین شکی نیست که زریاب در زمینه ادبیات زیاد میداند، اما ادبیات و فرهنگ را نمیشود از سیاست جدا دانست بلکه پشت و روی یک سکه اند. کار فرهنگی و هنری و ادبیاتی که در خدمت مردم نباشد بی ارزش است و بدرد این ملک نمیخورد.

      در زمینه سیاست وقاحت آقای زریاب در حدی است که چند روز قبل در برنامه «گفتمان» طلوع از دولت دفاع میکرد و میخواست زیر نام نبود کادر فروان و مثالهایی از بیکارگی دولت های غربی و ... فساد و ابتذال دولت کرزی را چیز عادی و قابل قبول جلوه دهد. وی میخواست بگوید که تمامی دولت ها همین وضعیت دارد دارند و نباید زیاد برایش جگرخون باشیم و آنرا به باد انتقاد بگیریم.

      بی‌مورد نیست که سرو کله آقای زریاب در برنامه های گوناگون و در محافل مختلف پیداست و حتی تا سرحد مشاور وزارت بالا برده میشود و کارکن فرهنگی هر رژیمی میشود.

      هرچند مقایسه زریاب با احمد شاملو را ممکن دوستان زیادی توهین به شاملوی بزرگوار و مبارز تلقی کنند اما بهرصورت میخواهم نقل قولی از شاملو بیاورم و از آقای دهقان و دیگران بخواهم که این دو شخصیت را مقایسه کنند و بعد بگویند که جایگاه زریاب در کدام گودال است و شاملو در چه قله عظیمی بسر میبرد:

      «برای كسی چون‌ من‌ كه‌ به‌ دليل‌ ناراحتی جسمی نمیتواند برای دفاع‌ از حق‌ خود سلاح‌ بردارد و ناگزير است‌ تنها به‌ قلم‌ زدن‌ اكتفا كند، ادامه‌ مبارزه‌ از خارج‌ كشور فقط‌ در صورتی قابل‌ توجيه‌ است‌ كه‌ سرپوش‌ اختناق‌ پليسی مجالی برای تنفس‌ آزادی، برای نوشتن‌ و گفتن‌، باقی نگذارد. اميدوارم‌ ديگر چنان‌ وضعی پيش‌ نيايد، هرچند كه‌ همين‌ حالا هم‌ شرايط‌ بدبينانه‌ كم‌ نيست‌ و میتوانم‌ بگويم‌ كه‌ چهار دقيقه‌ مجال‌ سخن‌ گفتن‌ (كه‌ آن‌ را بايد، آزادی صادق‌ خانی، ناميد) غنيمت‌ مغتنمی نيست‌، عطائی است‌ كه‌ بدون‌ گشاد دستی میتوان‌ به‌ لقای آقايان‌ بخشيدش‌. ـ البته‌ در اين‌ مورد خاص‌ بايد اين‌ را هم‌ بگويم‌ كه‌ من‌ استفاده‌ از وسايل‌ ارتباطی دولتی را اصولاً در هيچ‌ شرايطی برای روشنفكران‌ تجويز نمیكنم‌. وسايل‌ ارتباط‌ جمعی دولتی، مفت‌ چنگ‌ روشنفكران‌ دولتی!ـ هيچ‌ دولتی آن‌ قدر آزاده‌ نيست‌ كه‌ سخن‌ منتقدان‌ خود را تحمل‌ كند. پس‌ اگر كرد حتماً كلكی در كار است‌...» (در نوشته «کدام ملاحظات، دوستان» بوسیله احمد شاملو)

    • آقای شبیر،
      حرف های شما در باره ی رهنورد زریاب از انصاف به دور است. الزاماً لرای فرهنگی خوب نمی آید که چنین بیانی داشته باشد.
      مارا به امور داخلی دیگران چکار!
      اینکه مسعود بهنود چگونه فکر می کند یا مخملباف چه می سازد و یا محمود دولت آبادی سرسپرده دولت ایران است، کار ما نیست. اصولاً ما حق نداریم در مورد مردان محترم کشورهای دیگر اینچنین سخن بگوییمم. وقتی خواستی شاملو را با رهنورد زریاب مقایسه کنی، حرفی گفتی که نباید می گفتی!
      باید پاسدار فرهنگ و زبان بود. نه اینکه بی ترس به سر و روی مردم محترم دست انداخت!
      با احترام

      آنلاین : http://naama.blogfa.com

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس