صفحه نخست > دیدگاه > اقتصادی > درباره بحران اقتصادی

درباره بحران اقتصادی

تلاشهاي سرمايه داري ليبرال براي آرام ساختن پرولتارياي داخلي به طور مستقيم واكنش در برابر خطر ماركسيسم بود و اقتصاد برنامه ريزي شده خود از نظريات ماركس سرچشمه گرفته است. ظهور دولتهاي مدعي پيروي از ماركسيسم، احزاب سوسيال دموكرات در كشورهاي سرمايه داري، نهضت هاي سنديكايي و اتحاديه اي، همگي به نحوي از انحا منشاشان به ماركس مي رسد
محمد اسماعیل اکبر
يكشنبه 19 آپریل 2009

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

بحران ادواري كنوني نظام سرمايه داري كه دستگاه هاي تبليغاتي وابسته شان علاقمند اند از آن به نام ركود ياد كنند، ادامه و حاد گرديدن بحراني است كه از سالهاي 98 قرن گذشته آغاز شد. قبل از آن در سالهاي هفتاد نيز اينگونه ركود پديد آمده بود.

گردانندگان شركتها و موسسات بزرگ مالي بين المللي در سالهاي هشتاد قرن گذشته فرصت تاريخي بدست آورند تا از حاد گرديدن بحران جلوگيري نمايند. اين فرصت طلايي درگير شدن اتحاد شوروي به مسئله افغانستان و تضعيف دوامدار آن بود. با استفاده از ضعف شوروي و بعدا در هم پاشيدن بلاك شرق، سرمايه بين المللي به تعرض استرات‍ژيكي آغاز كرد كه در مدت ده سال اغلب دستاوردهاي اتحاديه هاي كارگري را لغو نموده و بازپس گرفت. اين تعرض در داخل كشورهاي سرمايه داري با خصوصي سازي و در كشورهاي پيراموني، به نام تعديل ساختاري پيشبرده مي شد كه اين تعديل ساختاري نيز فروش مالكيتهاي دولتي و اجتماعي به شركتها و سرمايه داران خارجي و داخلي بود. به اين ترتيب رهبري نظام سرمايه داري يك گام بلند برداشت و ميزان سودآوري سرمايه توليدي را بالا برد زيرا در طي اين نزديك به سي سال كارگران، مزدهايي بالا و متناسب و امتيازات اجتماعي بدست نياوردند، بلكه پيوسته آنرا از دست دادند. به اين ترتيب قوت خريد نه تنها در كشورهاي پيرامون، بلكه در خود كشورهاي سرمايه داري نيز پايان آمد. كارگران و ساير اقشار فرودست جامعه نمي توانستند با مزدي كه بدست مي آورند، اقساط رنگارنگ خريدهايشان را بپردازند. موسسات مالي همزمان با اين ترفند ديگري را به كار بردند و آن تاديه قرض براي پرداختن اقساط بود. از سال 98 بدين سو كارگران و ساير وامداران نه تنها از دادن اقساط عاجز شدند، بلكه وامهاي كوتاه مدتي را كه براي پرداخت اقساط بدست مي آوردند، نيز نتوانستند بپردازند. به اين ترتيب، حفره بزرگي ميان توليد و مصرف پديد آمد. خانه ها موترها، ماشينها و لوازم خانگي و ساير اشياي مصرفي بي خريدار ماندند. مشتريهاي رستورانتها، تفريح گاه ها و سياحتها به طور روزافزوني كاهش يافتند. به اين ترتيب، قسمت عمده سرمايه به بخش مالي و پولي انتقال يافت، يعني 1% به بخش توليدي و اقتصادي و بيشتر از 20% به بخش تجاري و باقيمانده به بخش مالي و پولي يعني‌ خريد و فروش اسهام و اوراق بهادار متمركز گرديد. اما چون اين بخش از پايان يعني بخش توليدي تغذيه نمي شد، به نوعي دوران پول بدون پشتوانه اقتصادي منجر شد. چون شركتها نتوانستند وامهايشان را از مردم دريافت كنند، بازارشان به كساد گفتار شد. بخش سرمايه مالي پولي كه به گفته ماركس ضامن رونق، اعتبار و پايه قدرت نظام سرمايه داري بود آهسته آهسته به فروپاشيدن آغاز كرد. اگر چه همه اقتصاددانان مي دانستند كه روزي اين سرمايه حباب وار چنين به كساد منجر خواهد شد، اما راهي براي جلوگيري از آن نداشتند. زيرا خودشان داوطلبانه از دولت رفاه و سيستم اقتصاد كنزي كه موجب انتقال بخشي از پول به كيسه هاي مردم مي گرديد، فاصله گرفته بودند.


حالا با تدابيري كه تاكنون اتخاذ گرديده است و با تبليغات انبوه، توانسته اند منظره ي كاذبي در برابر چشم جامعه به وجود بياورند، ولي با گذشت هر روز بي اثر بودن و كم نتيجه بودن اين تدابير آشكار مي گردد. علتهاي اساسي اين ناتواني قرار ذيل است:

1. در تمام جلسات گروه هفت و گروه بيست و همچنين روابط دوجانبه و سه جانبه و نشستهاي ساير اتحاديه هاي تجاري و اقتصادي امثال اتحاديه اروپا، تضاد ميان دولتها و اتقصاد جهاني متبارز گرديده و امكان تصميم مشترك را دشوار ساخت. اين پديده در عين دروغ و افراطي بودن جهاني شدن و تبديل دنيا به دهكده اي كوچك را آشكار ساخت و نشان داد كه دولتهاي بزرگ سرمايه داري هركدام روي منافع خود پافشاري دارند، حتي در اتحاديه اروپا. و منظور از جهاني شدن در حقيقت لغو حقوق و صلاحيت دولتهاي ضعيف و كشورهاي عقب نگهداشته شده بوده است.

2. مقدار پرداختها به شركتها و موسسات ورشكست شده، با كسر هزينه آنان بسيار بزرگ است. به گونه مثال تعهدات دولت امريكا به شركتها و موسسات قرضدار و ورشكست، به مشكل به دو تريليون دالر مي رسد. در صورتي كه قرضداري و كسر هزينه آنان حد اقل 100 تريليون دالر است.

3. اقتصادهاي نوظهور و رو به رشد شرق آسيا با گذشت هر روز عرصه هاي تازه اي از بازارها را بدست مي آروند و كشورهاي غربي توليدات ديگرشان نيز در رقابت و بازار شكست مي خورد و امكان تغيير بنيادي در اين عرصه وجود ندارد، يعني بعد از اين اگر آنها بخواهند تمام بخشهاي توليدي خود را حفظ كنند بايد به آنها سبسايدي بپردازند. تنها امتياز اين دولتها و كشورها انتقال بخش عمده سرمايه به كمپلكسهاي بزرگ نظامي و صنعتي است. از همين جا آشكار مي گردد كه چرا آنها علاقه به ختم رقابت تسليحاتي و لغو پيمانها و پايگاه هاي نظامي ندارند.

4. عليرغم انتظار جامعه بشري، با منحل گرديدن پيمان نظامي وارسا، نه تنها پيمانهاي نظامي وابسته به نظام سرمايه داري غرب منحل نگرديدند، بلكه رو به گسترش اند و اگر از مصارف نظامي يادآور شويم، تنها ايالات متحده 800 پايگاه نظامي در بيشتر از 140 كشور جهان دارد. در اروپا نيز با گذشت هر روز سهم هزينه نظامي نسبت به ساير بخشها متورم مي گردد. از جمله آلمان به حيث اميدبخشترين اقتصاد اروپا برخلاف تعهدات قبلي به نظامي شدن بيشتر كشانيده مي شود. بودجه نظامي ايالات متحده در اوج رقابت تسليحاتي با اتحاد شوروي وقت 250 ميليارد دالر بود، اما امروز به يك تريليون دالر بالغ گرديده است. حفظ همه اين پايگاه ها هزينه مي خواهد. بنابرآن نگهداشتن سلطه بر جوامع بشري با گذشت هر روز گرانتر مي شود.

5. اگر هم تدابيري اتخاذ شود تا اقتصاد ميلياردها نفوس فقير جهان بهبود يابد و آنها قدرت خريد پيدا كنند، تضاد رشد صنعت با سلامت محيط زيست به مرحله بحراني رسيده است و ايجاب مي كند كه مصرف كنوني مثلا انرژي به 10% كنوني تخفيف يابد و از توليدات هزارها قلم مواد مصرفي اضافي كه محصول دوران به اصطلاح رونق سرمايه داري بود، بايد جلوگيري گردد. اما كاستن از اين توليدات مصرفي كه در اثر تبليغات ده ها ساله سيستماتيك با اتكا به به روانشناسي انسان مضطرب و دنيا زده پديد آمده، موجب بحرانهاي بزرگ رواني و اجتماعي مي گردد.
آيا راه برون رفتي وجود دارد؟

سرمايه داري ليبرال و بازار آزاد خيلي ها قبل شكست خورده بود. نظام كينزي، دولت رفاه، نظريه اشتغال، سهيم ساختن اتحاديه هاي كارگري، دستآوردهاي احزاب سوسيال دموكرات در يك دوره استراتژيك تاريخي براي جلوگيري از خطر انقلاب و سكوت مورد استفاده نظام سرمايه داري قرار گرفت. آيا بازگشت به نظام كينزي و دولت رفاه مي تواند راه حل تلقي گردد؟ هرگز نه. زيرا نظام كينزي نه تنها نتوانست حواشي فقر را در جوامع صنعتي پيشرفته كاملا از بين ببرد، بلكه با امتياز دادن به طبقات فرودست خودي و جلوگيري از آشوبهاي دروني و با ايجاد ميكانيزم و نهادهاي سلطه، بين المللي امثال صندوق بين المللي پول بخش اعظم كره زمين را به حاشيه راند و به فقر مطلق محكوم ساخت. امروز نه تنها نا تواني در خريد در جوامع سرمايه داري كه در اثر بازگشت به ليبراليزم و مطلقيت بازار پديد آمده، از علل اساسي بحران است، بلكه محكوم گرديدن دو بر سوم نفوس كره زمين به فقر و عقب ماندگي، ‌در عين زمان از نقص ذاتي و يكجانبه گري نظريه كينزي به وجود آمده است.

عده اي بازگشت به ماركس را راه علاج مي دانند. واقعا راه تحقيق شده اي به جز پيشنهادهاي ماركس براي برون رفت از وضع كنوني به نظر نمي رسد. حتي مي توان مدعي شد كه تلاشهاي سرمايه داري ليبرال براي آرام ساختن پرولتارياي داخلي به طور مستقيم واكنش در برابر خطر ماركسيسم بود و اقتصاد برنامه ريزي شده خود از نظريات ماركس سرچشمه گرفته است. ظهور دولتهاي مدعي پيروي از ماركسيسم، احزاب سوسيال دموكرات در كشورهاي سرمايه داري، نهضت هاي سنديكايي و اتحاديه اي، همگي به نحوي از انحا منشاشان به ماركس مي رسد. اما ماركسيسم نيز راه بنيادي اصلاح وضع بشري نيست. اولا، جامعه بشري در سير حركت خود تاريخي گري ماركس را ترديد كرد، يعني به نظر نمي آيد كه جامعه سرمايه داري الزاما در اثر رشد تاريخي به جامعه سوسياليستي تغيير نمايد. ثانيا، رشد تكنالوژي به طور روزافزون از كميت طبقه كارگر صنعتي مي كاهد و جاي آنرا به مهندسين و متخصصين فن سالار مي دهد كه خود از اركان نظام موجود سرمايه داري و سهيم در امتيازات آن است و اين روند همچنان ادامه دارد. بنابراين نه الزاما تاريخ جامعه بشري از سرمايه داري به سوسياليزم سير مي كند، و نه تضاد ميان طبقه كارگر و سرمايه دار رو به رشد است، آنطور كه ماركسيسها انتظار داشتند. مهم تر از اينها ماركسيستها نيز تعريفي از انسان بيرون از نظام مصرفي ارائه نكردند و واقعيت دنياي امروز موجب ظهور انسانهاي تابع اميال و نيازهاي كاذب كه وسواس خود را با مصرف انبوه تسكين مي دهند و خود به موجود مصرف شونده در ديوانسالاري نظام غير انساني مسلط بر سرنوشت جامعه بشري استحاله مي يابد. اين انسان با شعورزدايي كه در طول ده ها سال با تبليغ انبوه به موجود بيچاره، مضطرب و مايوسي تبديل شده است كه بيشتر در معرض استفاده گروه هاي مافيايي، فاشيستي و كانگستري قرار دارد، علي الخصوص كه جناح هاي راست كشورهاي سرمايه داري آگاهانه به نژادپرستي، خشونت و تعصب دامن مي زند. اين حقيقت حتي با مشاهده فلمهاي كارتوني و بازي هاي كمپوتري قابل مشاهده است و در بخشهاي بالاتر ده ها سال مبلغين، ايدئولوكها و حتي فيلسوفان نجات انسان را فقط به دست انسان برتر ممكن دانسته اند. اين نظريه در ادبيات، در هنر، در سينما و در ژورناليزم ده ها سال تبليغ شده و ذهن انسانها را از همان كودكي تسخير مي كند. تراكم بيشتر سرمايه در بخش نظامي نيز پايه اقتصادي و اجتماعي اين گرايش واقع مي گردد. اگر وضع امروز كشورهاي سرمايه داري مطالعه گردد، بسيار به آساني شباهت آن با جامعه آلمان بعد از جنگ اول جهاني كه زمينه ظهور هيتلر را به وجود آورد، روشن مي گردد. اگر انسان بخواهد از اين وضع نجات يابد بر خلاف تاريخي گري ماركسيستها، بايد به گذشته رجعت كند. راه نجات انسان بازگشت به تعاليمي است كه اديان، عرفان و اخلاق مبتني بر معنويت پيشنهاد نموده است. انسان امروز بايد قناعت و حتي رياضت را بياموزد، بر خود غلبه كند تا به روشنايي برسد، آنچنان كه در تجربه بودا تبلور يافت. راستي انسان فريب خورده امروز درست سرگذشت بوداي محصور در كاخ بهشت مانند و غافل از رنجهاي ساير همنوعان خود را تمثيل مي نمايد. و در عين زمان انسان بايد با طبيعت هماهنگ شود و به آن احترام كند، بلكه تقديس نمايد. آنچنان چه لاووتسه پيشنهاد كرده بود. انسان امروز بايد آماده به تجربه گذشت، و محبت مسيحايي گردد و به جاي تحصيل اهداف با مبارزه كاملا غير اخلاقي نجات هر فرد انساني را در نجات تمام انسانها جستجو كند و انسان امروز بايد از يك جانبه گري و افراط و تفريط پرهيز كند و اعتدال و توسط را آنطور كه كنفيسيوس تعليم داد و اسلام بكار گرفت، بياموزد و به كار بندد. همه اينها مستلزم بازگشت به رياضت است. اما انسان بايد در كنار رياضت آرمان اجتماعي و تاريخي يگانگي و هماهنگي انسانيت و نظام انساني را در پرتو دانشها و تجارب جوامع جديد طرح بريزد و براي رسيدن به آن اميدواري به وجود آورد، انسان منضبطي كه آرمان دارد و براي رسيدن به آن اميدوار است و مبارزه مي كند، طلائه لشكر فرداهاي روشن است. اگر اين را به مثابه فرمولي بپذيريم آنگاه براي تاييد و تصديق آن مصداقهاي فراواني را در تاريخ مي يابيم. همه نهضتهاي بزرگ بشري در نتيجه آگاهي، آرمان خواهي و مبارزه به ثمر رسيده اند. به گذشته هاي دور باز نمي گرديم. حداقل تمام نهضتهاي جوامع وابسته و مستعمره از چين تا ويتنام در اثر آگاهي، آرمان و ايمان به پيروزي به كاميابي رسيدند، نه در اثر قوانين مسلم تاريخي، زيرا اگر آزادي در اثر قانونمندي تاريخي، به وجود مي آمد، بايد همه جوامع به پيروزي دست مي يافتند. تنها مطالعه سرنوشت تيتو و ياران او كه توانستند با حفظ استقلال عليه فاشيزم و طبقات حاكم مرتجع خود به پيروزي برسند، مي تواند نشان دهنده ثمربخشي آگاهي، اميد و مبارزه به خاطر آرمان را نشان بدهد. انسانهاي آگاه و متشكل با شناخت واقعيت پيرامون، موانع، محدويتها و امكانات واقعي و روبه رشد مي توانند پيروز گردند. براي آنكه آنچه مي گوييم روشنتر بيان شود، سرگذشت گاندي را به خاطر مي آوريم. او توانست با آگاهي و اميد انسانها را به انساني ترين وجهي به خاطر آرمان آزادي بسيج كند و به پيروزي برساند. متاسفانه آرمانهاي بزرگ گاندي كه مي توانست به انسانيت در غلبه بر مشكلات ناشي از تمدن مصرفي نيز ياري برساند، فراموش شده است. او به كامل ترين وجهي مخاطره مصرف انبوه، تبعيت كوركورانه از تكنالوژي و نفرتي را كه اشكال موجود مبارزات در ميان انسانها، انباشته مي كند، نشان داده بود. بنا براين او مي تواند سرمشق بزرگي براي مبارزه به خاطر آينده باشد كه البته اين به معناي بي نيازي از دستاوردهاي علم و تجارب مبارزاتي ديگر جامعه بشري نيست. به گونه مثال، به سادگي مي توان از پيشنهادها و آرمان انساني كه ماركس طرح كرده بود در كنار رهايي و وارستگي كه گاندي تعليم داد، تركيب مناسبي به وجود آورد. اين پيشنهاد قابل هر گونه تامل و تفكر براي مبارزه در راه نجات جامعه بشري از بندهاي دروني و بيروني موجود و گسستن از محدوديتهاي جغرافيايي، نژادي و عقيدتي مي باشد.

واژه های کلیدی

کار، زندگی و سرمایه
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • از زحمتی که کشیدید و یکی از مسایل حاد روز را به بحث کشیدید متشکرم و جا دارد که بجای توهین و تحقیر همدیگر در صفحات انترنت درین راستا وارد بحث شده و به نتیجهء برسیم.

    • بنظرم شما تا حدی ضد و نقیض هم گفته اید اما به هر حال میخواستم یک بار دیگر به حقانیت باور های مارکس تاکید کنم. خوب اگر کار گر بیکار میشود و خلاف پیشبینی مارکس روانه ولگردی میشود که تضاد هنوز پایان نیافته. افت دیگری دامنگیر جامعه سرمایداری گردیده سیل بیکاران مزد بگیری که بطور متداوم حق السکوت تقاضا دارند بمیان خواهد امد. به سیل گرسنگان افزایش بعمل امده و سر انجام منجر به سقوط نظام خواهد شد. اینجاست که باید فکری کرد! جامعه باید راهی را انتخاب کند که منجر به تکرار تجارب تلخ گذشته نشود. باید متکی به یک ایدیولوژی پیشرو و روشن بنیاد مناسبات عادلانه یی را نهاد که بشریت محکوم به تحمل تکرار بحران و قربانی نشود.
    • فکر میکنم اقلاء برای فعلاء جوامع بورزوازی راه بیرون رفتی جز پذیرش باور های مارکس ندارند.
    • طرحی که برای نجات جامعه بر پایه باور های دینی ریخته شود ناگذیر موجب زاد و ولد مفتخواران دیگری بنام روحانیون میشود که با معامله با رندان یکبار دیگر کلاه مردم را خواهند ربود. اگر برتری های نظام اسلام را در اغاز میبینیم باید به عیوبی که پیامد ناگذیر ان است نیز توجه کنیم. اقلا ما داریم چه میکشیم. و این تنها اسلام نه که هر دین دیگری منطقا میتواند چنین پیامدی داشته باشد.
Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس