پرویز کامبخش وبحران تنازع نسلها
حکمی بود برای به تعلیق در آوردن دمکراسی مستعجل دولت حامد کرزی؛ حکمی بود براثبات یک بحران ریشه مند وتناور بنام دینمداری مبتنی برنا اندیشگی وخرد گریزی. حکمی بود برآشکار شدن استبداد دیرپایی که درتمامی سطوح وشریان ذهن وروان ما دویده وتبدیل به یک فرهنگ غالب وپایدار گردیده است، وحکمی بود برافشا شدن بحران تنازع میان دو نسل: نسل پرسشگر وشکاک وجویای مدینه ی مدرنیته وعقلانیت؛ ونسل بسته به تقدیررمزوارگی، سنت فسیلی، دیانت فتوا پردازعشیره ای وسیاست استبدادی وخرد گریز.
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
پرویز کامبخش، جوان ژورنالیستی که یکسال ازعمرخودرا درزندان بلخ گذراند، بالاخره درآخرین دوردادگاه ،حکم 20 سال زندان را دریافت کرد. آنگونه که اعلام شده، جرم او تنها برداشتن وتکثیرمقاله ای ازیک سایت ایرانی بوده که درموضوع حقوق زن دراسلام نوشته شده بوده است.
این حکم درواقع نمادی ازقدرت وصلاحیت یک اندیشه ی غالب وپرسش ناپذیریست که از آدرس دین دریک کشور سنت زده، جنگ زده وملا پرور، دیرینگی یافته است؛ وپرویزکامبخش نشانه ای ازسرنوشت وسرشت یک نسل است که دقیقا ازهمین آدرس جنگیده، جنگ دیده، کشته، کشته شده، فرمان برده، وشعورش را برپای شعارهمین حکم دهندگان، فتوا دهندگان ومنادیان دین به گرو گذاشته است.
براستی، پرویز وحکم 20 سال زندانی او ازیک بحران چند ضلعی دریک جامعه ی عمیقا پریشان رفتار پرده داری می کند. این حکم، تنازع نسلها یی را تبیین می کند که درگستره ی یک تعامل فرهنگی ـ ذهنی دریک رویارویی نابرابر قرارگرفته اند. این اضلاع را می توان ازچشم اندازفرهنگی ـ سیاسی چنین تصویرکرد:
ضلع اول: نسل نو، با پرسشهای ساختار شکن
نسل نو شامل آن جوانان ونوجوانانی است که سه نوع سرنوشت مشابه را درزندگی اجتماعی خویش تجربه کرده اند:
ـ نسلی که همراه با تفنگ نفس کشیده، باخصلت آتش خو کرده ودرکمرکش کوهها زیسته است
ـ نسلی که درزندان قریه وطایفه به بلوغ رسیده، اما درتنورجنگ تفتیده وازنیش تفنگ گزیده شده است
ـ ونسلی که یا درقفس شهرها مانده ویاغربت نشین دیاررنج واندوه اقالیم دیگرگردیده وسرایشگر افسوس وافسردگی هجرت نوستالوژیک خویش شده است.
خصوصیت مشترک این سه نسل پرخاشگری، پرسشگری، طغیانگری وشک دکارتی ورادیکالی درتمام حوزه های زندگی خصوصی وعمومی است. ازمیان این سه نسل، نسل دوم وسوم، بخصوص، بدلیل فرصتهایی که درآموختن واندوختن سرمایه های علمی ـ فرهنگی چه، درزمان جنگ وچه پس از آن، یافته اند، اکنون با کوله باری از انرژی، تحول طلبی وپرسشگری به زندگی، مذهب، سیاست، فرهنگ، سنتها، هنجارها، ارزشها والگوهای اجتماعی می نگرند.
این پرسش درهمه ی زمینه ها وحوزه ها، ذهن سیال واندیشه ی پویای آنهارا خلجان می دهد. حوزه ی دین بدلیل نقش عمیق وتأثیر شگرفی که درتمام امور زندگی خصوصی وعمومی جامعه دارد، بیشتر ازسایرحوزه ها مورد پرسش وجستجوی کنجکاوانه ی این نسل می باشد. بویژه آنکه دین به یک عادت موروثی برای همه نسلهای این جامعه تبدیل شده که متولیانش نه، هیچگونه پرسش وتردید خردورزانه ای را برمی تابند ونه، هیچگونه پاسخ معقول ومستدلی را درجواب این نسل منتظر وکنجکاو ارائه می کنند.
نسل جدید اما، نسلی است که دردورافتاده ترین روستا به انترنت وکامپیوتر وماهواره دسترسی دارد وبا دنیای بیرون ارتباط برقرار می کند، ازدمکراسی، آزادی های فردی، حقوق شهروندی، آزادی زن وصدها مقوله ی دیگرچیزهایی می خواند ومی داند ومی بیند. نسلی است که به دانشگاه می رود، کتاب می خواند، با دختران دوستی وگفتگو می کند وعاشق می شود.
نسلی است که با چشم خود تجمل رهبران سیاسی وفقروتهیدستی خود وهمنوعان خود درکوچه وبازار وده وروستا را می بیند وبا گوش خود وعده های رنگین وسخنان دلنشین دولتمردان خویش را ازرادیو تلویزیون می شنود. نسلی است که اززبان ملایان، امر به معروف می شنوند، اما می بیند ومی شنود که همان ملایان به سادگی رشوه می ستا نند وبه آسانی تحت دستور وفشاری، فتوای تکفیر صادر وحقایق را وارونه می کنند.
ضلع دوم: نسل حکمران وپرسش نا پذیر
نسل قدیم که آیینه دار آن متولیان دینی ـ مذهبی، رهبران سیاسی والزامات فرهنگ پدرسالارانه است، حافظ وحامی سنتها وارزشهایی است که همواره با تحکم وتسلط برنسلهای جامعه القا والزام شده است. این نسل، ازیکسو خودرا پاسبان انحصاری ارزشها ومبانی دینی ـ مذهبی، سنتهای اجتماعی وحتا میراث سیاسی جامعه می داند واز سوی دیگر، خویشتن را ولی، الگو وسرپرست اصلی نسل جدید می پندارد.
مشکل اساسی اما دراین است که این نسل حکمران، با موجی از پرسشها وتردیدهایی مواجه هستند که از سوی نسل جدید بسوی آنها سرازیر می گردد. پرسشهایی که این نسل نه پاسخ قانع کننده برای آنها دارند ونه منطق عقلانی ودرستی برای برخورد ومواجهه با نسل پرسشگر. به همین دلیل است که این نسل مدعی تولیت وولایت، با یک پارادوکس جدی وبا یک بحران فکری ـ ذهنی روبرو می گردد. گزینه اصلی این نسل اما درمقابل این پرسشها، فریادها وکنجکاویهای شکاکانه ی نسل پرسشگر، سرکوب واتهام است. آنگونه که درقضیه ی میرحسین مهدوی، محقق نسب، کامران میرهزار، نصیر فیاض وبالاخره پرویز کامبخش شاهد بوده ایم وهستیم.
ضلع سوم: دولت منفعل
پس از سقوط رژیم سرکوبگرطالبان درسال 2001 واستقراردولت جدید که با ادعاها وامیدواریهای زرینی درمیان مردم افغانستان به ظهور رسید، بهاری ازشادی وآرزو درذهن نسل جوان رویید. بویژه که حضور جامعه جهانی وسازمانهای مختلف بین المللی درافغانستان، برپرورش وپردازش این امیدواریها فصلی ازباران ریخت. شعارهای دمکراسی خواهی وتکوین جامعه مدنی، نسل جوان را درارتفاعی ازبرع عاج آرزوهای سبز نشانید.
این نسل امیدوار، دولت جدید را مهمترین حامی وبانی این روند میمون می پنداشتند وبه همین دلیل بود که فضای فرهنگی کشور وبویژه شهرهارا پر ازعطرگفتمان دمکراسی وجامعه مدنی وآزادی بیان ومفاهیم رنگینی از اینگونه ساختند. این بهار دمکراسی خواهی وآزادی بیان نسل جوان اما، دیری نپایید. دولت حامی آزادی بیان وپاسبان حقوق شهروندی که در احاطه وقباله ی همان نسل پرسش نا پذیروتندخو قرارگرفته بود، این پرخاشگریهای مدنی و این گفتارهای شک برانداز را نسبت به آنچه که آنها خودرا پاسبان ووارث آن می پندارند، بر نتابیدند. قوه قضاییه، دستگاههای امنیتی وتمامی رهبران ومتولیان دین ودنیای این دولت، همصدا وهمنوا شدند تا صدای این نسل را ببرند وپرسشها وجسارت پرخاشگری آنان را بخشکانند.
ودر فرجام باید گفت: حکمی که برای پرویز کامبخش ازسوی دادگاه بریده شد، حکمی برای دربند کشیدن این جوان جویای عدالت وروشنگری نبود، بلکه حکمی بود برای به تعلیق در آوردن دمکراسی مستعجل دولت حامد کرزی؛ حکمی بود براثبات یک بحران ریشه مند وتناور بنام دینمداری مبتنی برنا اندیشگی وخرد گریزی. حکمی بود برآشکار شدن استبداد دیرپایی که درتمامی سطوح وشریان ذهن وروان ما دویده وتبدیل به یک فرهنگ غالب وپایدار گردیده است، وحکمی بود برافشا شدن بحران تنازع میان دو نسل: نسل پرسشگر وشکاک وجویای مدینه ی مدرنیته وعقلانیت؛ ونسل بسته به تقدیررمزوارگی، سنت فسیلی، دیانت فتوا پردازعشیره ای وسیاست استبدادی وخرد گریز.
پيامها
11 مارچ 2009, 04:30, توسط s.Rawesh
کامران میرهزار عزیز!
سوگمندانه از فتنهء بیدادگاه عالی (ستره محکمه جمهوری اسلامی افغانستان) فتنه گران فقیه ، درمورد پرویز کامبخش همه اطلاع یافتند.
انتظار غیر از این از فتنه گران نمی رفت. من نبشته ای را چندی قبل در افشای ماهیت دلالان دین در سایت وزین "پندار" به نشر رسانده بودم. پس از اطلاع بیدادگاه عالی فتنه گران فقیه در مورد کامبخش، از سردبیر سایت پندار جناب عظیم بابک خواهش نمودم که آن نوشته را ضمن این یادداشت به سایت پرآوازه و و پرمحتوای کابل پرس? نیز بفرستند.
امیدوارم بدینگونه توانسته شود تا شیپور رسای رهایی کامبخش هر چه بلند تر به صدا در آید . به پندار من سکوت در برابر جنایت خود جنایت است.
گفتنی است چنانکه بانو نادیه فضل فرهیخته شاعر زمانهء ما همت گماشتند تا با غریوی بلندی از حق زن با اشتراک همه دفاع به عمل آرند، به موقع و بسیار لازم خواهد بود که پرده پوشان فرهنگی ما نیز پرده از روی جنایات جنایکاران بردارند و شجاعانه طبل عدالت خواهی را به صدا در آورند . رها کردن کامخش از زندان اهریمن به مثابه یک آزمون در برابر قلم بدستان و مدعیان اندیشه و آزادی باید قرار گیرد.
11 مارچ 2009, 15:45, توسط آدمیت
سلام و سپاس آقای حمزه واعظی از نبشته و نگرانی شما برای پرویز کامبخش. جناب واعظی این مطلب شما را به عنوان "توبه نامه" بشنایسم و یا نه جملات احساساتی برای ادا درآوردن؟ شما خود بر سفره احزاب هشتگانه مزدور ایران بزرگ شده اید و یک عمر در مدح ملاهای چون مزاری و خلیلی و محقق تملق و ثنا گفته اید. اگر این "توبه نامه" شماست دیری نخواهد پایید تا محک تجربه آید به میان: سالروز به جهنم رفتن مزاری نزدیک است، اگر شما مثل سالهای گذشته برایش سیمینار دایر نمودید و مدح گفتید معلوم است که این نعره ها چیزی جز دروغ قلمی بیش نیست. اگر شما به راستی روشنفکر و کسی از نسل پرسشگر هستید لطفا از جنایات احزاب هشتگانه هم بنویسید. از حکم کمیته قضای حزب وحدت بگویید که پنج جوان هزاره را در "تلخک"جغتو اعدام نمودند. از قصابی حجت السلام کاظم جعفری یار شمالی کریم خلیلی(به قول شما مقام معظم رهبری حزب وحدت) بگویید که در بازار بامیان هر جمعه پس از نماز دست می برید و انگشتان خون چکان را بالای دستش بلند کرده می گفت: هر کس دزدی کند و یا علیه رهبری چیزی بگویید جزایش اینست. از حادثه دره فولادی بگویید(خود میدانی که چه جنایت وقیح و تکان دهنده را کمیته قضای حزب شما در آنجا مرتکب شد..) از دیوانه پروری های ملا مزاری بگویید... از همه فراتر، از حکم های وحشیانه مرجع مذهبی و فکری تان آیت الله خمینی بگویید که هزارن کامبخش را سربه نیست کرد... ارتجاع ارتجاع است. ملای خون آشام خون آشام است. اگرشما از خون آشام ها کناره گرفته اید و از گذشته تان توبه نموده اید در پهلوی نواختن تازیانه به پهلوی خون آشام های سیافی و گلبدینی، از خون آشام های چون خمینی، خامنه ای، مزاری، محسنی، خلیلی و... نیز بنویسید.
13 مارچ 2009, 16:26
آقای واعظی!
شما بهتر و نوشته اید. شما به ایده ها و دیدگاه های ارزشی رایج در جامعه پرداخته اید. اما برخی از هموطنان به دنبال اشخاص و افراد اند. چه ضرور است که نام اشخاص و افراد را بگیرید. وقتی شما جنایت را محکوم می کنید و استبداد فرهنگی و سیاسی را می کوبید، مستبدین و جنایتکاران خود به خود کوبیده شده اند. آنهایی که از شما میخواهند نام اشخاص را بگبرید، هدف شان اینست که شما رسماً با یک حزب سیاسی اعلان جنگ بدهید و در کنار حزب دیگری (احتمالاً راوا و رهایی) نامنویسی کنید.
مقالهء آقای واعظی دقیق، روشنفکرانه و تحلیلی است. بگذار آنهایی که خود را ناف زمین میدانند و توانایی تفکر برون از ایدیولوژی خویش را ندارند، به خود بپیچند از حقارت به دشنام بپردازند.
15 مارچ 2009, 01:39, توسط آواره
ریشه فکری همه ای دستگاه ها وحاکمیت های جنایت پرور وعدالت گریز درآسمان است . بدون نشانه گرفتن ومقراض این تندیده های چرکین وسمی ، غلبه برباورهای مادیت یافته آن درزمین کاردشوار وبیحاصل است . دست کم دشواری دربرداشتن نخستین گام درافشای ماهیت زمینی آنان اینست که بایسته به آدرس تک تک این پاسداران جهل وتزویر مراجعه گردد تامتهم به داشتن گرایش وسمپاتی به یکی ازآنان نگردیم . به عبارت دیگر درهر مطلب نوشتاری لازم میافتد تااز نزول وحی به جورج دبلیوبوش - ساراپلین - احمدی نژاد- خاخامهای اسرائیل مبنی برمجازبودن به انجام هرجنایت وپلیدی ! شروع وبه ذکرسربریدن طلبه های اسلامی ودست وپابریدن آخوندهای شیعی درکوه پایه های هزاره جات خاتمه دهیم. بنظرم این کار هم دست وپاگیروفرعی مینمایدوهم نامؤثر. آنانکه نسبت به حاکمیت وسلطه پوسیده ترین وسیاه ترین طرزتفکر برپهنای زنده گی مردم ساکن درکشورهای اسلام زده ، جگرخونین وقلب پریشان دارند؛ صدالبته بارنخست باخود تصفیه حساب نمایند. اگربه ارکان ومتون فکری بنام قرآن - انجیل وتورات باوردارند وآنهارا دارای شآن نزول آسمانی میپندارند!! بیجهت بخود دردسروزحمت رواندارند وصوابدیده ترآن است که عجله فرمایند تاازکاروان شتابان بسوی خداوخرماعقب نمانند، زیرا : به تحقیق آنچه را مزاری انجام داد یا مسعود ! گلبدین انجام میدهد یاسیاف ! طالب عملی میدارد یاحزب وحدت ! آی اس آی برنامه مینماید یا دستگاه اطلاعات رژیم اسلامی ایران یاخادمین حرمین شریفین ! همه وهمه بخط شده درپرتوارشادات دین مبین اسلام است که به اشکال گوناگون واما باعین محتوی وکاراکتر درطول تاریخ بربشریت گذشته واجرا گردیده ودرعین زمان " لاتسقط من ورقته الایعلمها " یعنی همه بخواست ومشیت اوئیست که بی چشم میبیند وبی گوش میشنود . من درینجا نمونه ای ازآیات خداوندی - فرستاده شده به محمد وتدوین شده درکتاب مقدسی بنام قرآن را میآورم تادلیل گویای باشد به آنچه من بشرسراپاتقصیریادآودرگردیده ام : خداوند درقرآن درسوره مائده از آیه 27 الی 31 مخلوق مظلومش را چنین پندوارشاد میفرماید:- " وبخوان برآنها به حقیقت وراستی حکایت دوپسرآدم را که تقرب به قربانی جستند ازیکی پذیرفته شد وازآن دیگری پذیرفته نشد . گفت من ترا البته خواهم کشت ، گفت که خداقربانی متقیان را خواهد پذیرفت . اگرتوبکشتن من دست برآوری من هرگز به کشتن تودست دراز نخواهم کرد که من ازخدای جهانیان می ترسم .من خواهم که گناه کشتن من وگناه مخالفت تو هردو به توباز گردد تاتواهل جهنم شوی که آن آتش جزای ستمکاران عالم است . پس ازاین گفتگو هوای نفس اورا برکشتن برادرش ترغیب نمود تا اورا بقتل رساند وبدین سبب از زیان کاران گردید . آنگاه خدا کلاغی را برانگیخت که زمین را باچنگال گود نماید تا به اوبنماید که چگونه بدن مرده برادر را زیر خاک پنهان سازد و باخود گفت ای وای برمن آیامن ازآن عاجزترم که مانند این کلاغ باشم تاجسد برادر را زیر خاک پنهان کنم. وازاین کارسخت پشیمان گردید." ودرآیه 33 همین سوره چنین ارشاد میفرماید:- " هماناکیفرآنان که باخداورسول او به جنگ برخیزند وبه فساد کوشند درزمین جزاین نباشد که آنهارا به قتل رسانند یا به دارکشند ویادست وپایشان برخلاف ببرند یابانفی بلد ازسرزمین صالحان دور کنند این ذلت وخواری عذاب دنیوی آنهاست وامادرآخرت باز در دوزخ به عذابی بزرگ معذب خواهندبود." تبصره . خداوندی که آدم را بحیث اشرف مخلوقات خلق نموده وازخاک پست به اوجان داده - به بهشت فرستاده - بعدتوسط شیطان به اوانجام کارخلاف آموخته وبیرونش کرده - پسراوقابل را ازکارزشت ونادرست منع وجلوگیری نکرده - وحتی به این اشرف مخلوقات به اندازه یک کلاع هم عقل نداده ؛ چنانچه دربخاک سپردن جسد برادر کلاغ آدم را هدایت گروراهنمامیشود!! ودرعین زمان بشریت را درمجموع ازنسل همان قابل قاتل قرار داده است و...... آیا امروزه این بشر قاتل زاده وبی عقل تر ازکلاغ دربرابر حکم آیه 33 وده ها دستور وآیات دیگری مبنی برقتل وانتقام ، چی میتواند انجام دهد غیرازآنکه امروزه دارند انجام میدهند!! البته داستان اینکه چراقابل تصمیم به کشتن برادر میگیرد وچگونه هردوتا نزد خدا برای حل اختلاف شان تحفه میفرستند وخدا درتمامی این پروسیجر شوم وتوطئه آمیزحاضروناظر وآگاه هست ، وهوای نفس درعین حضور خدا ، برقابل غالب وحاکم است و..... نیازمند مطالعه وجستجواست که عقل مندان وخردورزان ما آنرا دنبال نمایند.
13 مارچ 2009, 11:48, توسط جمهوري سكوت
پايتختها صرفا محلِ تراکمِ جمعيت، سرمايه و قدرت نيستند، مرکزِ تراکمِ حقيقت نيز ميباشند. کابل «موناد» است که کليتِ فاجعهها را در خود دارد: «حقيقتهايِ ناهمخوان، حقيقتهاي متضاد؛ حقيقتها لخت و عريان. کابل، اين «روستا-شهر» ويران تماميِ تاريخ عهدِ جديد را در خود دارد. به جز مسايلِ انساني چشماندازِفيزيکيِ اين شهر الگويِ ستمِتاريخي را به عريانترين وجه به نمايش ميگذارد. کابل، ماترياليستيترين متن است که با آن ميتوان ايدئولوژيِ افغاني را دريافت. الگوي ناعادلانه تخريب با الگويِ ناعادلانه توسعه تکميل ميگردد. بهتر است ما چيزي نگوييم «نامههايي از کابل» بر آن ساختهايم تا حقايق را از شما بشنويم. شما بهتر از ما ميتوان زبانِ گويايي اين شهر باشيد و فضاهايِ سکوت اين شهر را به صدا برگردانيد.
http://www.urozgan.org/fa/inde...
آنلاین : نامه هايي از کابل
14 مارچ 2009, 15:11, توسط خلیل الله انصاری
راه نجات پرویزکامبخش.............................. سپاس بر خدای توانا و درود بر پیامبرش و اهل بیت و اصحاب پاکشان و سلام بر کامران میر هزار و طرفداران پرویز کام بخش ! من از حمایت نامه تا نظریات دوستان را از الف تا یا مطالعه نمودم . از سیاست مداران ممالکی که از پرویز کامبخش حمایت داشتند گله ندارم زیرا اکثر ممالک کفری و متباقی مانند ما از اسلام بیخبر هستند ، متآسفانه حتی صاحبان سایت ها مدیران ، ژورنالستان و مسئولان نتنها که از اسلام بیخبرند بلکه با قانون کشورشان نیز آشنائی ندارند . این سخن نه بازیچه اطفال است و نه قلم چرخانی و مقاله نویسی و نه هم این امر تعلقی به آقای کرزی دارد .که از او توقع رحم و کرم مینمایند . او نیز مثل شما میتواند سفارش گری باشد و بس زیرا این امر مربوط و به وزارت عدلیه و ستره محکمه بوده راه خلاصی و نجات کام بخش بدست خودش میباشد حتی چیزی از وزیر عدلیه نیز ساخته نیست حتی اگر کزی خودش به این جرم گرفتار شود بش و اباهاما هم نمیتوانند ازو دفاع نموده از چنگال قانون و گرفت عدالت نجاتش دهد . زیرا که میتواند حکم خدا و حکم پیامبرش را رد کند ؟ ژورنالستان عزیزی از خدا و قانون بیخبر ! سایت وزارت عدلیه و یا سایت شبکه اطلاع رسانی را باز کنید و قانون اساسی کشور را کاپی نموده خوب بخوانید در خواهید یافت که شما در برابر یک حکومت اسلامی قرار دارید هرچند ماحولش بدان نماند که این اسم قابل تعدیل نیز نمیباشد ، زینرو ناگزیرید با آن بسازید . اولآ از خدا میخواهم که کام بخش متوجه غلطی اش شده توبه بدرگاه بی نیاز او تعالی نماید و همین راه نجاتش خواهد گشت . امیدوارم سخنانم را درک نمائید ، اگر آزادی کام بخش را میخواهید ". چونکه در مقابل دین و حکم خدا لجاجت معنی ندارد حکم خدا حکم بشر و سازمان بین الملل نیست تا تغیر پذیر باشد ، هرچند این حکم بخاطر اصلاح دیگران میباشد ولی ما نتنها که خود را اصلاح نمینمائیم بل هنوز در کفر گوئی غرقیم . وزارت عدلیه و منابع مسئول از برای اینکه در میان مردم تشنج خلق نشود ممکن گوش ها را پرده افگنده اند و الی روزانه به دها تن کفر گویان و مرتد شده گان را باز داشت نموده بایستی به حلقه دار افگنند تا عبرت دیگران گردد ، ولی میبینیم که از طریق رسانه ها علنآ اعلان مرتد شدن اشخاص را آزادانه بگوش همه میرسانند و رسانه ها نیز بدون مسئولیتی آنرا پخش مینمایند و ادارات ذی صلاح گوشها را به کری میزنند و مراعات روشنفکران و مصلحت جهانیان را ترجیع میدهند و خود در جستجوی چنین اقداماتی نمی شوند ....الا تا شکایتی رسمی و قانونی و با ثبوت بدست شان نرسد . آنگاهی که معامله بدست محکمه میرسد جز قانون نمیتواند دردی را دوا کند .
مشوره بنده در قسمت شخص موصوف این است : بجای اینکه از لجاجت کار گرفته شود و کامبخش را بقسم مهره سیاسی استعمال نمایند که گویا صد در صد مردم ازو حمایه میکنند را نقطه ی ضعف دولت دانسته با حکومت سنگر گیری کنند ، بهتر است با یکی از قضات و وکیل مدافع در باره گفت و شنید نمائید و راه حل آنرا از طریق اسلامی تلاش نمائید و از همه مهمتر ( برای کام بخش یک جلد قرآن با ترجمه و تفسیر بفرستید تا واقعآ از اسلام باخبر گردد و اگر ممکن بود یک جلد سیرت انبی را نیز ذمیمه نمائید ). من یقین کامل دارم که او کمتر از یکماه رها شده در پهلویتان قرار خواهد گرفت . بامید رهائی پرویزکامبخش موفق باشید ................خلیل الله انصاری
15 مارچ 2009, 23:37, توسط دیوانه برای حور
فرض همه ای مسلمین ومومنین است تاارشادات ورهنمودهای آقای انصاری را بادقت شنیده ودرجهت عملی نمودن آن اقدام نمایند! سوگمندانه اما، تطبیق این رهنمود یک مشکل بسیار جدی وخطرناک را درآینده درپی میآورد. به این معنی که آقای پرویزکامبخش درصورت دسترسی ودرک همه جانبه ازمحتوی قرآن مجیدورهایی ازاسارت ، بدون تردید درپهلوی برادران مسلمان طالب قرار گرفته ودرآینده به مغزمتفکرتروریستها مبدل میگردد! لذا به دوستان توصیه میشود که برای پرویزکامبخش قرآن بدون ترجمه بفرستندتافقط آنرا تلاوت نموده ازمفهوم آن چیزی دستگیرش نشود!!
9 آپریل 2009, 14:36, توسط سیاوش
سلام
نمی دانم دینی که گفتگو را نمی پذیرد برای کی دین است وکسیکه از آن حمایت می کند به خود چه اسم وجایگاهی می گذارد اما همین قدر دانم که در دین اسلام امده که خوب کسیست که اول بیان خوب وبد را بشنود بعد خوب را قبول کند،این داوری هاشبیه حمایت تداوم فاجعۀ حاکمیت کرزی است کهماشاءالله دادگاه عالی تجارب زیادی دارد. واین یکطرفه به داوری نشستن ها بیانی از همان فکاهی معروف به مجرد خدا محاکمه کردن خدای بیردی است