اندونزی: رد پای قاچاق انسان!
مسلمانان از این جا برای جهاد به کشور شما افغانستان می روند، شما چرا اینجا آمدید؟
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
اندونزی کشوری که بیشترین جزیره ی دنیا را در خود دارد(بیشتر 17300جزیره) وداری 250 میلیون جمعیت هست که 50 میلونش زیر خط فقر زندگی میکنند.
اگر کمی عادلانه برسی کنیم این کشور اکثر زیرساختهایش را مدیون زحمات جنرال سوهارتو هست، ریس جمهوری پیشین این کشور که 35 سال در این کشور حکومت کرد و در پایان بجرم اختلاس به زندان انداخته شد و حالا هم 6 ماه از مرگش میگذرد.
این کشور 350 سال مستعمره هالند و نیزنزدیک به 4 سال مستعمره جاپان بوده است
99 در صد ماشین های که استفاده میکنند وارد شده از کشورهای خارج است.
واحد پول این کشور روپیه هست که 1000 روپیه معادل هست با 5 افغانی.
مردم این کشور خیلی خون گرم و با همه خیلی مهربان و خوش برخورد هستند خیلی کم اتفاق می افتد که با همدیگر با ناراحتی حرف بزنند و یا جنگ کنند، میشه گفت قوانین واقعی انسانی در این جا پیاده میشود. این کشور هم دیسکو فراوان دارد و هم مسجد هرکس هم به هر جا که دوست داشت میرود وکسی هم مزاحمت نمیکند.
در این گزارش سعی میکنم در باره فرهنگ، اعتقادات ، جاهای دیدنی و وضعیت مهاجرین افغانی چیزهای بنویسم.
اندونزی که یکی از بزرگترین کشورهای اسلامی هست بصورت نظامی اداره میشود و به هیمن خاطر در همه جاهای این کشور نظامی های زیادی را میبینیم که بخاطر امنیت کشورشان شبانه روزی تلاش میورزند و در همه جا امنیت شهر را را میگیرند.
این کشور دارای مناطق بسیار زیبای هست ولی بالی را یکی از زیباترین ولایت این کشور است یک شهر جزیره ی و توریستی که غروبش چشم هر بیننده را خیره میکند، البته چندی پیش در این جزیره یک بمب توسط اسلامگرایان منفجر شده بود که منجر به کشته وزخمی شدن ده ها تنگردید که از این جحت کمی شبیح به کشوری ما هست.
ولی پایتخت این کشور هم جاهای دیدنی زیادی دارد .
1 انچول یکی از زیبا ترین ساحل نزدیک به جاکار تا هست . یک ساحل با درختان و سنگای تزیین شده در اطراف ، دارای یک پارک تفریحی بزرگ که همه ی بازیهای جالب را که تصورش کرد میتوان در آنجا یافت میشود، برای اینکه به همه ی بازیهایش برسی با صبح زود خودت را به آنجا برسانی.چیزی که برای من جالب بود سینمای سه بعدی اش بود. اما در ساحلش بیشتر پسران جوان با دوست دختر هایشان برای تفریح می آیند و هر کسی در حس و حال خودش هست همه ریلکس و هیچ کسی کاری به کار شان ندارد.
غذاهایشان مرا یاد غذاهای پاکستان می اندازد بوی تند مرج را از چند متری میتوان حس کرد. یکی زا مولفه های غذای شان برنج هست سبزی و ماهی زیاد مصرف میکنند که هر دو هم خیلی ارزان هست. اغلب این مردم برنامه غذای خاصی ندارد هر وقت که گرسنه شدند نان میخورند و نان خوردن شان هم تشریفای ندارد ایستاده،نشسته و هر جای که شد غذای شان را میخورند. چیزی جالبی دیگر اینکه نان گندم مصرف نمیکنند. برنج با ماهی برنج با سبزی برنج با گوشت و... در این کشور عربها ، ایرانی ها و افغانی ها دنبال نان گندم سرگردان هستند.
یکی دیگر از جاهای دیدینی که در 80 کلیومتر جاکارتا موقعیت دارد پونجک هست. ( محل اقامت بیشتر از همشهران ما ) داری آب و هوایی مرطوب و بارانی. مزرعه های چای سبز ، کیله ، آناناس و... از محصولات این منطقه به حساب می آید وخیلی هم ارزان هست. خیلی از میوه های دیگری هم هست که فقط با تعم خو داین مردم سازگار هست. برای کسی که اولین با به این کشور مسافرت میکند بعضی از این میوه ها را نمیتوانند به دهن نزدیک کنند.
همانطوریکه اکثر این مردم مسلمان هستند ولی به یقین میتوان گفت که بیشتر از نصف شان چیزی خاصی در باره این اسلام وقوانین اسلامی نمیدانند ویا اگر میدانند خیلی برایشان مهم نیست و همینکه بنام مسلمان هستند برایشان کافی هست و خیلی از قوانین دست وپاگیر اسلامی پیروی نمیکنند. به عنوان مثال وقتی از آنها میپرسم شیعه هستید یا سنی؟ میگویند ما مسلمان هستیم.(که از این نظر خیلی خوب هست) اسامه بن لادن هم به نظر اکثر اینها قهرمان اسلام هست برای همین هم تعدای از جوانان شان عکس او را روی تی شرت هایشان چاپ میکنند.
وقتی با بیشتر شان در باره اعمال اسامه حرف میزنم که جهاد اسامه بیشتر با عث بد بختی خود افغانستانیهای مسلمان میشود بیشتر زن وبچه های مردم را میکشد تا کافران را، تعجب میکنند میگویند اسامه که قهرمان اسلام هست مگر میشود او از این کارا ها بکند؟
از من می پرسند شما از کدام کشور هستید ؟ میگویم از افغانستان . میگویند افغانها که قیافه شا ن مثل عربها هست. عده ی شان با شنیدم نام افغانستان میگویند ها! کشور اسامه! ترور و دست شان را به علامت فیر کدن تکان میدهد . با خود میگویم عجب کشوری داریم تمام هویت ما خلاصه میشود به یک عرب!
مردم مذهبی دارند ولی تعریفی خاصی از اسلام ندارد وقی یک زن میرود مسجد یک شورت که تن شان هست یک روسری هم به احترام مسجد رفتن سرشان میکنند. یکی از همسایه های ما یک ملای جوان هست میگوید تعدادی زیادی از دوستان من رفتند افغانستان برای جهاد کردن ، ولی هنوز برنگشته اند. این ملای جوان به قول خودش چون ازدواج کرده و گرفتار زندگی شده لذا از رفتن به جهاد محروم شده است. از من میپرسد مسلمانان از این جا برای جهاد به کشورشما میروند شما چرا اینجا آمدید؟ در دل میگویم ما در افغانستان از شنیدن نام جهاد استفراغ مان می آید و تمام بدبختی کشور را از همین پدیده ی وارد شده عربی میدانیم.
در 10 متری یک مسجد یک چادر برای مراسم عروسی بر پا میشود رقص و پایکوبی شروع میشود دختران خواننده هم با حرکات اکروباتیک شان مجلس را گرم میکنند، هر کسی دوست دارد با این دختران برقصند و باید ملغی را در دست داشته باشند تا در جریان رقص به این دخترتان بدهند که حتی فقیرترین این مردم با این رختران میرقصند و مقدار کمی پولی را که دارند با خوشحالی به دخترک ها میدهند. یاد حرفی یکی از دوستانم می افتم که: در زمان جنگ با طالبان این مردم که دربامیان دستگیرشده بود به قول خودشان برای جهاد آمده بودند، ولی حالا هیچ ملای در باره این مجلس رقص هیچ نظر و فتوای ندارد. شاید حکم و فتوای وجوب جهاد فقط برای افغنستان هست؟
یکی دیگر از جاهای زیبا موناس(منار) است که در خود پایتخت قرار دارد.سمبول این مردم هست که بام جاکارتا هم نام نهاده اند، و از بالای آن بر تمام جاکارتا مسلط خواهی بود از داخل آن میوان با لفت بالا رفت و نمادی را که در بالای آن قرار دارد از 33 کیلو طلا درست شده است. این مناس داری یک محوطه بسیار بزرگ هست که جاهای تفریحی زیادی دارد. در جای که مخصوص بازی فوتبال هست تعدای فارسی زبانان توجه ام را جلب میکند وقتی نزدیک میروم و با آنها حرف میزنم میفهمم که وطنداران خود م هستند و همه هم هزاره که برای رسیده به یک زندگی بهتر از خانه و کاشانه ی شان آواره شده اند، و هر کدام برای خود آرزوهای دارند.
جالب هست وقتی با آنها سر صحبت را باز میکنم همه بر این باورند که افغانستان درست نمیشود. یکی از آنها که خود را علی 28 ساله از کابل معرفی میکند میگوید: وقتی که کرزی حکومت را به دست گرفت کارت اقامتم را در ایران باطل کردم و خوشحال از اینکه وطن ما درست خواهد شد، راهی وطن شدم ولی وقتی مدتی در آنجا زندگی کردم فهمیدم که نه در این کشور همه در فکر دوزدی هستند نه آبادی وطن. علی که خودش را روشن فکر میداند اضافه میکند: وقتی تمام کابینه کرزی رشوت میخورند، وقتی که آزادی بیان به رسانه ها داده نمیشود ، مفهومش اینه که هر کاری که آنها میخواهند انجام میدهند. وقتی که گزارشگران بخاطر گفتن حقایق تحقیر ، لت و کوب وکشته میشوند یعنی اینکه باید فاتحه آن کشور را باید خواند. وقتی که وزرای کابینه کرزی به فکر جیب شان هستند نه به فکر مردم چی امید میشه به آینده ی این کشور داشت؟ طبق برآورد اکثر اقتصاد دانان با این بودجه که در این چند سال به کشور وارد شد میشد چندین ولایت را ساخت ولی درحقیقت هیچ کار ی نشده این پولها مثلی آبی هست که به ریگزار فرو میرود.
از علی میپرسم که مقصدت کجا هست؟ خنده کرده مگوید: نمیدانم ولی این را میدانم که یا خوراک کوسه ها میشوم و یا بجای میرسم که دیگر استرس این را ندارم وقتی صبح خانه را برای کار ترک میکنم انفجاری نیست ومن شب به خانه ام باز میگردم و میتوانم برای فردایم برنامه ریزی داشته باشم. علی که بغض کرده است میگوید: یک شب دیر شد برادرم از سر کارش بر نگشت همه نگران شدیم و به همه جا زنگ زدیم ولی خبری ازش نشد، صبح از حوزه پلیس زنگ زدند که برادرت در یک حمله انتحاری شهید شده است.
علی را گریه امان نمیدهد که بقیه حرفهایش را بگوید. ناراحت میشوم که چرا با این سوالهایم لحظات شادش را که مثل یک کودک با شور و هیجان فوتبال بازی میکرد ،خراب کردم.
با بقیه که حرف میزنم می فهمم همه را قاچاقبران آورده اند ومنتظر روزی هستند که اینجا را برای رسیدن به سرزمین رویاهایشان ترک کنند.
شخصی دیگری که خود را ق معرفی میکند وبه سختی حاضر میشود که به سوالهایم جواب دهد . میگوید: من همرای دوستانم توسط سید ضیا که در دشت برچی یک بنگاه معاملات دارد آمدیم. سید ضیا دوست همکارش سید عباس که در اندونزی هست برای مردم ویزه میکشد و سید عباس خودش قاچاقبر استرالیا هست. ق میگوید سید عباس از من برای بردنم تا استرالیا 10 هزار دالر آمریکایی گرفته و حالا دو ماه میشود که که مارا وعده میدهد وقتی میگویم پس چرا حرکت نمیکنیم ؟ میگوید صبر کنید وضعیت که خوب شد حرکت میکنیم.سید عباس از هر کس هرمقدار پول که توانسته گرفه از یکی 22 هزار دالر گرفته. او اضافه میکند که تعداد 9 نفر از دوستان ما حالا در زندان هستند . علی که یکی از همکاران سید عباس و هماهنگ کنند کارهای او هم هست ، به این 9 نفر میگوید شما بروید در آخرین جزیره من برای شما یک هوتل اجاره کرده ام خودم هم چند روز بعد می آیم و شما را میبرم استرالیا. وقتی این 9 نفر در آخرین جزیره در هوتل یادشده مراجعه میکنند هوتل دار تقاضای پاسپورت میکند، اینها به علی تماس میگیرد که هوتل دار پاسپورت میخواهد. علی میگوید پاسپورت لازم نیست او دورغ میگوید . صاحب هوتل ازاینها تقاضای 900 دالر میکند میگوید اگر این مبلغ را ندهید من به پولس تلفن میکنم . باز اینها با علی در تماس میشود علی میگوید من خودم به اول پول داده ام . بعد از لحظه ی پلیس سرمیرسد و همه را در داخل یک موتر میبرد ، در میان راه باز اینها با علی در تماس میشود علی میگوید پولیس ها نفرهای خود من هست شما را جای امنی میبرد نگران نباشید. وقتی اینها را از ماشین پیاده میکنند که سیلی از خبرنگران مواجه میشود آن زمان میفهمند که علی و سید عباس سر آنها گلاه گذاشته است. پول شان را گرفته و خود شان را در زندان فرستاده است. این هست سرنوشت تعدادی از هموطنان ما که به آرزوی رسیدن به استرالیا از پدر ،مادر ، زن و بچه ی شان میبرند و حالا معلوم نیست که چند سال در زندان خواهند ماند.
با شنیدن حرفای ق دلم برای خودم ومردم کشورم میسوزد. به عمق بد بختی و بیچارگی این مردم پی میبریم. با خود میگویم تا کی مهاجرت ؟ نصف عمرمان را با تحقیر های ایرانی سر کردیم . بس نیست؟
پس کی تمام میشود این سرنویشت ما؟ پس چرا به پایان نمیرسد؟ مگر طاقت ما چقدر هست؟
گاهی دلم برای کابل خاکی تنگ میشود میگویم هر چه باشد وطن هست ،مادر هست. یاد کارهای سردمدارن آن میافتم که : هزاره را نباید در حربی پوهنتون قبول کنید! هزاره ها نباید... میگویم مادری که در دامانش بجز خار برای ما چیزی دیگری ندارد چی بدرد ما میخود؟.
غروب هست یک روز دیگر غربت نیز به پایان میرسد.
پيامها
29 اكتبر 2008, 03:35, توسط محمدی
باسلام خدمت شما
تشکر از گزارش شما من هم تصمیم داشتم برم اندونزی ولی با خواندن این گزارش میخواهم همینجا کار کنم
تشکر
5 نوامبر 2008, 23:52
سلام درین تازه گی ها بتعداد 6000 نفر افغانی و ایرانی را قاچاقبران به اندو نزی اورده واز هریک مبلغ 1000 دلار گر فته تا انها را به استرالیا برساند و بعد از چندی فرار کرده وهمه را بدبخت کردند .
دولت استرا لیا در سال2002 قانونی را به تصویب رساند که بر اساس ان دو جزیره اشماری و کر سمس ایرلند را از قانون مهاجرت بیرون کشید یعنی بعد از این هر کسی که به این جزایر استرالیا خود را برساند دیگر پناهنده شناخته نمیشود وانها را رد مرز می کند و این دو جزیره استرالیا در فاصله خیلی نزدیک اندونزی قرار دارد و بر علاوه انعده اندونزی هایی که کشتی را با استرالیا میرساند برای مدت یکسال روانه زندان میشدند و در قانون جدید دولت استرالیا برای چنین اشخاص 20 سال زندان را مد نظر گرفته است وهیچ اندونزیایی حاضر نیست که تمام عمر را در زندان سپری نماید. من در سال2001 از طریق اندونزی به استرالیا با هزار مشکل امدم و4 سال را در کمپ رفوجی ماندم تا پر ونده ام تکمیل شد و بیرون امدم اما در کمپ تکلیف روحی روانی برایم پیش شد که تا بحال گریبان گیرم است هر قاچاقچی به خاطر نفع شخصی از شما پول میگرد برای رساندن به استرالیا خوش باور نباشید عزیزان وزنده گی تان را تباه نکنید زیرا اینجا قانون پناهنده گی تغیر کرده است...موفق باشید علی از ملبورن استرالیا