چه کسی می خواهد کابل پرس ديگر نشر نشود؟
گپ های بی پرده ی يک روزنامه نگار
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
روز چهارشنبه روز جالبی بود. روزنامه نگاران مقابل پارلمان گرد هم آمده بودند که حمله ی پوليس را به دفتر تلويزيون طلوع محکوم کنند. حدود 100 تا 200 تن از روزنامه نگاران آمده بودند و طلوع هم اين برنامه را بصورت مستقيم نشر می کرد. می گويم روز جالبی بود از اين جهت که قبل از اين مراسم دوست روزنامه نگاری به من گفته بود که مراقب خودت باش. عده ای می خواهند برايت درد سر درست کنند. آن ها نمی توانند کابل پرس را تحمل کنند و در جستجويت هستند. پرسيدم چه کسانی؟ پاسخ داد، دشمن که کم نداری، از هر کسی که سند سوء استفاده و اختلاس اش را پيدا کردی نشر کردی ؛ کمی محتاط باش. دوست ديگری نيز از روی محبت همين توصيه ها را می کرد و می گفت می خواهند کاری کنند که کابل پرس ديگر نشر نشود. اين دوست حتا می گفت که بالاترين مقام مملکت اين دستور را داده و يورش پوليس به تلويزيون طلوع هم از همين جاها ناشی می شود.
شب پيش نيز دوست ديگری خارج از افغانستان توصيه های شبيه به دوستان ديگرم می کردند. اين دوست می گفت که نگران جانت هستم. در افغانستان من ديده ام که چطور آدم می کشند.
و اما روز چهارشنبه صبح در اجتماع روزنامه نگاران، چند روزنامه نگار به سراغم آمدند و گفتند که کابل پرس در قلب ما جای دارد. گفتم کابل پرس از خودتان است. با همکاری خودتان است که کابل پرس، روی پا ايستاده و منتشر می شود.
اما يک روزنامه نگار ديگر هم اين جملات را به من می گفت: " خيلی تند می روی. بيش از حد. چيزهايی نشر می کنی که ما نمی توانيم در آينده از تو دفاع کنيم."
اين چيزهايی که نشر می شود و اين روزنامه نگار عزيز می گويد نمی تواند از تو دفاع کنيم، چه چيزهايی هستند؟ شايد مقالات و نوشته هايی باشد که عملکرد هم پالکی هايش در جبهه ی ملی را نقد کرده که در آنصورت افراد وابسته به اين جبهه نيز می توانند پاسخ شان را به کابل پرس ارسال کنند. ما به آزادی بيان اعتقاد داريم و پاسخ به هر نوشته ای که در کابل پرس نشر شده را نشر می کنيم. سوال اين است که چه کسی می خواهد از کابل پرس حمايت کند و چرا حالا نمی تواند. آيا اين همان دوکان هايی که به دروغ نام اتحايه ی ملی ژورناليستان و اتحاديه ی ملی خبرنگاران و چند دوکان ديگر در پوشش نهاد خبرنگاران نيستند. اگر هستند و آنی که اين آقا هم در يکی از همين دوکان هاست، چنذ بار از کابل پرس حکايت کرده که اين بار دوم باشد؟ کابل پرس برايش فرقی ندارد که شما آقای ايکس در هر رده و مقامی باشيد و اين خطا و يا آن چفا را در حق مردم انجام دهيد و اسناد آن پيدا شود، شما را فاش می سازد.
زمانی، چند ماه پيش در هوتل ستاره ی کابل، وقتی که حدود 200 نفر از روزنامه نگاران ولايات و اعضای نهادهای مدنی گرد هم آمده بودند، اين سوال را در حضور جمع، از رييس يکی از همين دوکان ها آقای رحيم الله سمندر پرسيدم: شما آيا برای نخستين بار اين جسارت را داريد که بگوييد برای اين پروژه اينقدر پول گرفته ام و اين هم جزييات مصارف من؟ نه؟ پاسخ نه ی صريح نبود، اما اين هم نبود که من اينقدر دالر پول گرفته ام و اين هم جزييات. در حقيقت کتمان کرد و نگفت و نخواهد گفت که من اينقدر پول گرفته ام. اين سوال را شما اگر از هريکی از اين دوکان داران بپرسيد، پاسخی دريافت نخواهيد کرد. دو روز پيش هم در يک ميز گرد راديويی، از يکی از اين دوکان داران، آقای حفيظ الله بارکزی پرسيدم که شما بواقع اتحاديه هستيد يا دوکان؟ خنديد و بيشتر گپ های بی مايه و سستی گفت که آدم در روزنانه نگار بودن اين آدم هم شک می کند. بيشتر به زورناليست می ماند تا ژورناليست.
روز چهار شنبه با يکی از زنان روزنامه نگار درباره ی اين دوکان ها سَر گپ و سخن باز شد. می گفت نگو آقای سنگچارکی پشت سرت ايستاده است. گفتم خانم محترم من اينها را که می گويم بارها و بارها در نوشته ها و مصاحبه هايم گفته ام و خودشان می دانند. بله خودشان می دانند و برای همين است که نقد را بر نمی تابند و کسانی که بايد حامی روزنامه نگاران باشند و برای اينکار پول دريافت می کنند، از روزنامه نگار حمايتی در برابر تهديد ها نمی کنند و بلکه خود تهديدی برای روزنامه نگار می شوند.
بواقع بايد در روزنامه نگار بودن بسياری شک کرد. سطح پايين ژورناليزم در افغانستان جای تاسف است. تريبون بودن اين به اصطلاح ژورناليستان برای گروه های نظامی سابق که هنوز هم مسلح اند و بدروغ نام حزب را دارند هم جای تعجب است. طرف هنوز دستمالی دور گردن دارد و به اصطلاح ژورناليست است و فقط تفنگ بدست ندارد، وگرنه تمام ويژگی های يک نظامی را داراست. اين جای تاسف است که اين به اصطلاح روزنامه نگاران، وقتی وزير فرهنگ را نقد می کنی که وزير فرهنگ مملکت، در دفتر کار خود چند نظامی را گذاشته، برايت هورا می کشند و وقتی هم به خودش می گويی که تو هم تريبون واپسگرای ديگری هستی و يا مالک واپس گرايش را نقد می کنی، جملات آميخته با تهديد را برايت بازگو می کند. آدم حيران می ماند که در اين ملک چه کند. چند ناقض حقوق بشر، مثلا کسی که بيشترين خيانت را در حق مهاجرين افغان در ايران انجام داد، امروز روزنامه نگار شده است و اتفاقا در نهادی به اصطلاح مدافع حقوق بشر نيز فعال است. هم در وزارت امور خارجه کار می کند و هم در نهادی برای حقوق بشر. اين حقوق بشر هم عجب دوکانی شده است که اين تريبون واپسگرای ربانی را هم و اين سرقنسول سابق را که اين پست را ميراث پدری اش می پنداشت، به اين دوکان پايبند کرده است.
چکار کنی؟ در اين شرايط از خواننده ی خود می پرسم که شما بوديد چه می کرديد؟ وقتی که واپسگرای پشتون را نقد می کنی، هزاره و تاجيک اش هورا می کشند و وقتی واپسگرای تاجيک و هزاره را هم نقد می کنی، همگی با شمشير و سپر دنبالت می افتند که اين کيست که به ساحت ارباب ما توهين کرده؟. به ساحت ارباب شما ژورناليست نمای غزيز توهينی نشده، تنها گفته شده که ارباب شما بايد به پنجه ی عدالت سپرده شود. از عدالت می ترسيد؟
در اين افغانستان عزيز همه چيز بستگی به اين دارد که دُم داشته باشی و وقتی هم که دُم داشته باشی، دُم را کسی در دست اش می گيرد. اگر بخواهی آزاد باشی، آسوده نخواهی بود.
من همين جا می گويم که تاکنون علی رغم تهديد ها، حمايت هيچ گروه و نهادی را دريافت نکرده ام . وقتی مانع از انتشار هفته نامه ی چای داغ شدند، وقتی در چهارراهی زنبق شهر کابل لت و کوب شدم، وقتی بارها و بارها پس از انتشار اسناد جنايات حاد عليه بشريت و سوء و استفاده و اختلاس تهديد شدم، وقتی صاحب خانه ام، اسباب و کوچ خانه ام را از خانه بيرون کرد، وقتی دربدر دنبال کار می گشتم، حمايتی از اين به اصطلاح نهادهای حامی روزنامه نگاران دريافت نکردم.
سه سال پيش دربدر پس از سانسور و بايکوت هفته نامه ی چای داغ دنبال کار می گشتم. چند جا درخواست کار دادم، سرگردانم کردند، آخر به من می گفتند که تو همانی نيستی که چای داغ را می کشيدی، متاسفيم، کار نداريم. يکی خواست کمکی به اين بی جا و مکان کند، مرا به کميته ی سويدن برای افغانستان معرفی کردند و اين کميته نيز روزنامه نگاری را برای مديريت بخش ارتباطات خود با رسانه ها می خواست. قبلا اساسنامه اين کميته را خوانده بودم که در بندهای اول آمده بود، برای دموکراسی در افغانستان کار می کند. جلسه ی مصاحبه گذاشته شد. چهار پنج نفر مصاحبه می کردند. رييس دنمارکی اين کميته در افغانستان، يکی ديگر از روسای ناروژی کميته در افغانستان و دو افغان ديگر. بعد از مصاحبه و سوال و جواب، رييس گفت که تو مناسب ترين آدم برای اين پُست هستی. من سايت های کابل پرس، رها پن و هفته نامه ی چای داغ را خوانده ام(برايش ترجمه کرده بودند)، ديگر از اين گونه مقالات ننويس و بيا با ما کار کن. گفتم که شما که برای دموکراسی به افغانستان آمده ايد. گفت که دموکراسی را از زوايای مختلفی می توان تعريف کرد. کتابچه ام را گرفتم و از کميته ی سويدن برای افغانستان برآمدم. گفته های اين آقا شبيه گفته های يکی از روسای انجمن جهانی قلم بود که چهار پنج سال پيش به من می گفت بيا اين کار را کن تا ما تو را به سفرهای بين المللی ببريم و در کنفرانس های بين المللی اشتراک کنی. به اين آقا پاسخ داده بودم که انچمن قلم با سيستم کلاسيک به ملک و املاکش فکر می کند و خود در کار سانسور در گونه های جديد آن است. نقد هايی که زمانی ژاک دريدای فقيد (فيلسوف و زبانشناس فرانسوی) از پن و نهادهای بين المللی اين چنين می کرد، بی راه نيست. حالا شعبه ی انجمن جهانی قلم به اصطلاح انجمن قلم افغانستان محل رويارويی قومی شده است، همان آفتی که در اتحايه های به اصطلاح روزنامه نگاران است. پول می گيرند که دست از عقب گرايی و کوته فکری بردارند و می بينيم وقتی رييس فارسی زبان باشد، پشتو زبان ها نيستند و وقتی رييس پشتو زبان باشد، فارسی زبان هايش گم می شوند. اين انجمن قلم، آيا بيراه است که بگوييم از واپسگرايی حمايت می کند؟ انجمن جهانی قلم شعاری می دهد که عکس آن عمل می شود. من پيشتر در پاسخ هايم به دو تن از سران انجمن جهانی قلم اين نکات را توضيح داده بودم و گفته بودم که پن عليه پن کار می کند. بجای اينکه از نسل نو ادبيات در افغانستان حمايت کند، از چند واپسگرا که با ادبيات سست و بی مايه آب در آسيای واپسگرايی می ريزند حمايت می کند. بجای حمايت از نسل نو نوشتار در افغانستان، حمايت از چار شاعر و نويسنده با شعر و داستان بند تنبانی که به بقای ادبيات کلاسيک و سلطه ی سنت ياری می رسانند، کمک می کنند. جالا وقتی که پای مصاحبه ها و اظهار نظرهای آقايان باشی، از همه نو انديش تر جلوه می کنند. با نکتايی و دريشی آيا کسی نوگرا و امروزی می شود؟ وقتی که حتا به خود تکانی نداده و گنجايش خود را از چند شعر سست و بی مايه که با لب و خال هنوز پيوند دارد و از مستفعلن مستفعلن عبور نکرده است. خداوند رحمت کند مولانای بلخ را که " مستفعلن مستفعلن کشت مرا".
زمانی دوستی به طنز برايم گفته بود که حمايت از تو جرم محسوب می شود. تو کسی را نمانده که در سايت خود درباره اش ننوشته باشی. يکی ديگر می گفت که وقتی خليلی و محقق را نقد می کنی، هموطنان هزاره ات به تو چيزی نمی گويند. يکی ديگر می گفت که......
من هزاره هستم اما هزاره بودن، پشتون بودن، تاجيک يا ازبک بودن برايم هيچ حُسنی محسوب نمی شود. بلکه برايم اين مهم است که چقدر انسان باشيم. به کسی ظلم نکرده باشيم و حق کسی را نخورده باشيم. اما متاسفم که می گويم که اين به اصطلاح روشنفکران و تحصيل کردگان بيشتر از همه عقده ی قومی، زبانی و نژادی دارند. باور کنيد همين دستمال کشان و موزه پاکان از حقوق بشر و آزادی بيان دوکان ساخته اند. وقتی اوضاع مملکت را بررسی می کنند، اول از همه نوک پيکان را يا همان شمشير و تفنگ خود را به طرف مردم بيچاره ی افغانستان هدف می گيرند و مردم نمی فهمند! مردم در جهل قرار دارند! مردم بی سوادند! مردم هنوز ...و..
باور کنيد مردم افغانستان بسيار از شما متمدنانه تر هستند و انسانی تر فکر می کنند. می گوييد نه؟ مثال خوب و واضح و روشن اعتراض متمدنانه و امروزی کارگران افغانستان بود که همه در صفوف منظم راهپيمايی کردند، اعتراض کردند که ما کار می خواهيم. اما آيا شما به اصطلاح روشنفکران اندازه ی کارگران عزيز افغانستان متمدنانه برخورد می کنيد؟ بله؟ فکر نمی کنم. در شما بيشتر از همه عقده های قومی و زبانی وجود دارد. کارگران ما متمدن تر از شما هستند.
زمانی دست های ويکتور خارا شاعر و آوازخوان آزاديخواه آمريکای لاتين را بريدند که برای آزادی گيتار ننوازد. با دهانش برای آزادی خواند. زبانش را بريدند و ويکتور خارای شهيد، با زبان و دست بريده ادامه داد و نامی جاودانه از خود باقی ماند. زمانی در آمريکای لاتين، ماريو بارگاس يوسای پرويی از نويسندگان وابسته و واپسگرا می ناليد و گويی ما اکنون همان دوران يوسا را تکرار می کنيم. زمانی نظاميان و جنايتکاران شيلی و آرژانتين، برای مصونيت خود، قوانين مصونيت را تصويب کردند و اکنون واپسگرايان افغانستان نيز چنين کرده اند. چندی پيش دوست نويسنده و روزنامه نگار از کشور خورخه لوييس بوخس عزيز به کابل آمده بود، در سرک های کابل گشتی زديم و تکرار می کرد که اينجا آمريکای لاتين است يا افغانستان. همه چيز با آمريکای لاتين 30 سال پيش شباهت دارد.
حالا مادران مايو يا مادران ناپديد شدگان آرژانتين که از 14 تن شروع کردند و سرکوب شدند و به پا خواستند و ايستادند و مادران مايو هزاران تن در گوشه گوشه ی جهان شدند و برای عدالت مبارزه کردند، از افغانستان هم سر بر خواهند کرد؟ مادران مايوی افغانستان کجايند. کسانی که اعتراض کنند و بگويند که عدالت بالاتر از همه چيز است.
پيامها
18 آپریل 2007, 09:56, توسط Kudos Talash
18April 2007
Dear Sir Kameraan Mir Hazaar, comment about all of your -article need a few sheets papers that I can not do it now,but
one point I must remember to you, and you keep in your mind: The enemy/government try to influence in different ways in your mind , and change your idea ,and use you how the government wants ,you must be clever and not deceive
These people who introduced them-self as reporters ! most of them are government informants , they introduce them-self as
reporters, it is a trick to deceive people
I advised you before about your security, please keep it in your memory - Thank You
18 آپریل 2007, 11:27, توسط فرهاد
من در نقد آقای شادمان مطلبی را برایت ارسال نمودم اما هنوز یک هفته می شود که چاپش نکرده ای. فکر کردم که شاید لحن تند من در آن نوشته موجب شده است که شما آن را چاپ نکنید، اما بار دیگر با کمی تعدیلات آن را برایتان پس فرستادم و باز هم اقبال چاپ نیافت. این بخاطر سیاست عدم سانسور از جانب شما باید باشد و اعتقادتان به آزادی بیان!
از سوی دیگر، ادبیات پیشروی را که شما از آن سخن می گویید و چیزی از آن هنوز در کارهای شما دیده نشده است، در حالیکه بیش از حد به چیزی که ندارید مفتخر هستید یک کمی به قولی"لاف" است و با این لافیدن های میان تهی نمی شود خود را مترقی و دیگران را مرتجع معرفی نمود. مردم به محصولات فکری توجه می کنند نه به تبلیغات و تبلیغات تاکتیک های زودگذری هستند که نمی شود افتخار آنها را همیشه بر دوش کشید که بله من چنان کردم و شما حق ندارید به من بگویید بالای چشمت ابروست وگرنه نه مترقی هستید و نه طرفدار دموکراسی و جامعهء مدنی!
"سطح پایین ژورنالیسم در افغانستان" به چه معناست؟ این را به خاطر افاده فروشی به همکارانت به کار می بری و اینکه خود شما یک سرو گردن از آن بالاتر هستید و به اصطلاح ژورنالیست واقعی و یا اینکه واقعا چنین چیزی در کارهای شما است که ملت هنوز خبر ندارد و قدرش را نمی داند؟ به هر ترتیبی که است، همانند اکثر افغانها شما هم دچار بیماری خود بزرگ بینی بی مورد و ناف زمین بودن شده اید و امید من این است که ژورنالیستکهای نیمچه با سواد ما از این خیالات و اوهام بیرون بیایند و ژورنالیسم علمی را با هرج و مرج و چرت و پرت یکی نگیرند.
کسانی که دستمال در گردن می گیرند لااقل از چیزی دفاع می کنند و در دفاع از چیزی که به آن تعلق خاطر دارند مثل سایت شما تحلیل های ماستمالکی و میانمایه انتشار نمی دهند و لااقل به استانداردی در نوشتن معتقد هستند. اما شما هر سخن بی مایهء را که به مزاق شما خوش بخواند و حریفان شما را به اصطلاح بی آبرو کند مجال چاپ می دهید و در عین حال چنان از خودتان مشکور هستید که گویا شق القمر کرده اید. شما به گردن هیچ کسی دینی ندارید و اگر هم کاری می کنید در راه چیزی است که به آن اعتقاد دارید. اعتقاد شما در جایش محترم است، اما به عنوان یک "ژورنالیست" (اگر فکر می کنید که هستید) باید یک نکتهء ساده را بدانید، بی طرفی و انتقال درست اطلاعات وظیفهء شماست نه "جو سازی". جو سازی کار دغلکاران است و مهم نیست که چند میلیون کلمه روزانه اطلاعات به خورد مردم می دهند، چون همه اش در راه مقدس بدنام کردن و ماهیگیری است. و موضوع دیگر این است که نباید همهء ژورنالیستها مثل شما مترقی باشند! کمی تحمل آدمهای مرتجع در کشوری که 99 درصدش مرتجع هستند دور از حزم نیست! من مطمئنم که شما "ناواپسگراها" کارهای زیادی در پیش رو دارید که باید انجام دهید و هیچکاری نکرده این ملت به شما بدهکار شده و خودتان را چنان گرفته اید که گویا از دماغ فیل افتاده اید. شما که چنین هستید آن دستمال به گردن ها که با همان دستمالکهایشان سالها در کوه و بیابان برای هدف خویش کار می کرده اند دیگر چه باید بگویند؟! شما باید جدای مسایل حزبی و فکری و ایدئولوژیک از آزادی بیان و منافع صنفی تان دفاع کنید، هرگاه که چنین نباشد در فهم شما از روزنامه نگاری باید شک کرد.
آزادی بیان و دموکراسی، به معنی هرچه دلت می خواهد بگو نیست. در جوامع پیشرفته، سازوکارهای قانونی وجود دارد که از منافع شهروندان دفاع می کند. شهروند در پیشگاه قانون مشمول همه اتبادع و ساکنان یک کشور می شود. گویا در افغانستان سیاست پیشگان و صاحبان قدرت شهروند نیستند و می شود به آنها هر بد و بیراهی که دلمان خواست بگوییم. از دروغ گرفته تا تهمت. گرچه هیچکس حق ندارد برای دفاع از خود، به زور متوسل شود.
18 آپریل 2007, 12:35, توسط سردبير
خواننده ی عزيز،
ابتدا سپاسگذارم از اينکه بر نوشته ی من نقدی نوشتيد. دوم اينکه فکر می کنم شما قبلا هم نوشته ای را ارسال کرده بوديد که در دفاع از جنگ سالاران افغانستان بود و من برای اينکه صدای شما هم سانسور نشود به شما پاسخ دادم که: " سلام خواننده ی عزيز
من گرچه ما نظر شما موافق نيستم اما آن را در کابل پرس? نشر خواهم کرد. لطفا مقاله ی خود را بصورت کامل و غير دنباله دار با برنامه ی ورد و فرمت داک ارسال کنيد
با احترام
کامران ميرهزار"
اگر اين ايميل را حذف نکرده ايد، دوباره نگاهی به آن بياندازيد.
پاسخ شما را هم اينگونه دريافت کردم: "جناب میر هزار
با سلام بر شما
از اینکه نوشتهء مرا در سایت خویش نشر می کنید سپاسگزارم، چه اینکه از بدو فرستادن مطمئن بودم که چنان خواهید کرد. می توانستم به سایتهای دیگری این نوشته را بفرستم، اما برغم اینکه دیده ام، در سایت شما، نظراتی خلاف آنچه من باور دارم به نشر می رسد، بازهم خواستم با شرکت در مباحثه ای که راه افتاده است، نزدیکی و همدلی خویش را با شما نشان دهم. شما جوانی هستید از نسل من. شاید ما نظراتمان و باورهایمان در ظاهر متفاوت باشد اما همه مسافر یک راه هستیم، همچنانکه بوده ایم. در این اواخر دیده ام که کلوخ اندازی عده ای جاهل شما را رنجانیده است. اما مطمئن باشید که جاهلان هیچوقت از هیچ گروهی نمایندگی نمی نمایند و اعمال آنها از باقی خلق جداست. اما زمانی که در عکس العمل به جهالت، ما در بازی جاهلانهء آنها شریک می شویم، در حقیقت پیروزی با آنهاست. و این قصهء اندوهگینی است که در کشور ما تکرار شده و چه حق کشی ها که به خاطر عده ای جاهل راه نیفتاده است و شما می دانید که من از چه سنخ انسانهایی سخن می گویم.
همانگونه که شاهدید خیلی ها هستند که اندیشه و حقیقت را به چیزهایی ناچیز می فروشند، و یا برای لقمه نانی، یا رفع کمبود روحی و روانی ای، کاروان عقل را به کجاها که روانه نمی کنند. از تراشیدن دشمن فرضی گرفته، تا دمیدن روح انتقام جویانه و ... .
به هر روی در اینها اگر خیری نهفته بود، تاریخ هزارن سالهء بشر نتایج آن را در جلوی چشم ما ردیف کرده است. غزنویان با غوریان رفتار صحیحی نداشتند، آتش انتقام غوریان غزنه را با تمام عظمت اش به خاک یکسان کرد، چیزی که از آن انتقام بر جای مانده است ویرانه های شهری است که زمانی مرکز یک امپراطوری بزرگ با مدنیتی در خور بود که در عصر مدرن دهکدهء فقیر از آن بر جای مانده است که در آن نه خبری از علم است و نه فرزانگی. همه فکر می کنند که قربانی یک جنگ و یک توطئهء از پیش پلان شده هستند، تا زمانی که این روحیه، بر عقل ها و قضاوت ما سروری داشته باشد، نباید انتظار گذار به فصلی نو را داشته باشیم.
فرصتی مغتنم بود تا همصحبت شما شوم، و برایتان آرزوی توفیق دارم
فرهاد"
اگر می گوييد اين نامه و جواب آن را دريافت نکرده ايد و خود ننوشته ايد، می توانم عکس آن را برايتان ارسال کنم. در ضمن برای آگاهی خوانندگان مجبور شدم اين دو نامه را تايپ کنم. کاری که من معمولا فقط برای نوشته های خودم انجام می دهم.
کسانی که در کار وب و نشر وب هستند می دانند که نوشته ای که در فرمت داک ضميمه شده باشد، بدون هيچ مشکلی قابل استفاده است و اگر همينطور در ياهو تايپ شده باشد و مخصوصا گاهی در "ميل باکس" ها با زبان های ديگر يکجا شده باشد، استفاده از آن، يک جنجال بزرگ است. من به شما تاکيد کرده بودم که ضميمه کنيد. فکر می کنم که ديگر از شما نامه ی ضميمه داری دريافت نکردم تا اينکه مطلب ديگری در جواب آقای شادمان ارسال کرديد. من سخت ترين انتقادها را نسبت به خودم نشر کردم. برای نمونه مقاله ی تند سازمان راوا را عليه خودم. حتا جالب است که در نسخه ی قبلی کابل پرس، نقد تندی را بر يکی از نوشته های آقای شادمان نشر کردم که می توانيد آن را بخوانيد. من عقايدم را با امضای خودم منتشر می کنم و عقايد آقای شادمان مربوط به خود ايشان است.
نوشته ی جديد شما در دفاع از عملکرد احمد شاه مسعود و در پاسخ آقای شادمان سخت تر و تند تر از آن انتقاد نبود. دليلی نمی بينم که آن را نشر نکنم. گرچه بازهم با نظر شما موافق نيستم و احمد شاه مسعودی را که شما مراد خود فکر می کنيد، برای من همان قاتل بسياری از زنان، کودکان و مردان بيگناه است. متاسفم که به شما می گويم اظهارات قربانيانی که من جمع آوری کردم، احمد شاه مسعود را قهرمان نشان نمی دهد و بلکه فرمانده ای معرفی می کند که نظاميان تحت امرش علاوه بر کشتار مردم، اموال آنان را نيز به پنجشير انتقال داده بودند. اين جملات را دشمنی با مردم پنجشير تصور نکنيد. پنجشير هم وطن ماست. اما مردم پنجشير هم از به اصطلاح رهبران خود خيری نديدند.
شما خود خوب می دانيد که در کابل کسی نمی تواند به اين قهرمان پوشالی علنا چيزی بگويد. اگر واقعيتی را نشر کند، افرادی هستند که در کوچه و بازار جانت را می گيرند. علی رغم اينکه با نظر شما موافق نيستم اما شما باز هم مقاله ای را بدون رعايت کار آسانی که گفته بودم، ارسال کرديد.
به نظر شما اين سانسور است؟
اگر شما مايل هستيد تا نوشته ای را در کابل پرس نشر کنيد، خوشبختانه در نسخه ی جديدمی توانيد ثبت نام کنيد و خود در انتشار مطالب سهيم شويد. من علی رغم دانش فنی کم از وب، کوشش کرده ام که به شيوه های مختلف امکان فضای باز را فراهم کنم.
از انتقاد صريح شما خوشحال شدم و اميدوارم که از پاسخ آن و اينکه مراد شما را قهرمانی پوشالی می پندارم، دلگير نشويد. ضمنا نمی خواهم به شما توهينی کرده باشم، اما خواهش می کنم در پاسخ ها به راه های خشن متوسل نشويد. گرچه آدمی يک جان دارد و مرگ هم سراغ همه خواهد آمد.
در آينده در صورتی که مايل به انتشار مطلب در کابل پرس باشيد، مانند اين انتقادتان يا در پايين هر مطلب بنويسيد و يا ثبت نام کنيد و يا هم برايم بصورت ضميمه ارسال نماييد.
وقت خوش
18 آپریل 2007, 12:16, توسط حبيب
کامران عزيز!
انسان باشهامتی هستی. من دوستت دارم.
باز هم برايت ميگم که از انسانهايی چون رزاق مامون دور باش و بگو که اعوذباالله من ا لمامون رجيم.
هيچ کس به تو کاری نه خواهد داشت ولی مامون اين جاسوس جميعت و شوران نظار تو را به دم توپ بسته خواهد کرد.
حرفهای من خيلی دوستانه است.
موفق باشی
حبيب
18 آپریل 2007, 12:43, توسط سردبير
آقای حبيب!
راستش را بخواهی پيامت خوشحالم نکرد، بلکه آزرده شدم. اگر هر انتقاد سخت و تندی عليه آقای رزاق مامون داری با جان و دل نشر می کنم. گو اينکه قبلا هم اينکار را کرده بودم. انتقاد تند يکی از خوانندگان را به خودم و ايشان نشر کردم. انتقادت را صريح و بی پرده ابراز کن اما اين کلماتی که بيشتر به دشنام می ماند را نه. فکر می کنم آقای مامون هم از انتقاد صحيح آزرده نشده، بل خوشحال می شود.
18 آپریل 2007, 13:58
آقای میر هزار عزیز!
تشکر که ایمیل های قبلی مرا منتشر نمودید. من بعد از جواب شما به مطلبی که در دفاع از منشور مصالحه ی ملی نوشته بودم، نه دفاع از جنگ سالارها، از تصمیم خود در چاپ آن در سایت شما منصرف شدم. آن نوشته موضوع روز بود و تعلل شما در چاب آن را دلیل بر عدم رضایت شما قلمداد نمودم( درست یا غلط) و از خیرش گذشتم. هدف از آن ایمیل یاد آوری ایجاد گفتمانی سالم در عرصهء عمومی بود. اما متأسفانه شما، و یا لاقل کسانی که هنوز از حالت جنگی بیرون نیامده اند، هنوز آمادگی زندگی در چنان فضایی را نداشته و در راه ایجاد آن تلاشی نمی ورزند. من هنوز به آنچه که در بارهء شما در ایمیل اولی نوشته ام و دفاع از شما در مقابل جاهلان پایبندم ولی راستش را بخواهید از تحلیل های آبکی که در سایت شما منتشر می شود نشانه های خوبی از یک چشم انداز کار سالم مطبوعاتی به چشم نمی خورد. سایت شما یک سیاست معین نشراتی، که حفظ آبروی شهروندان هم در ضمن آن باشد ندارد. لذا هر کسی به آسانی می تواند، دلبخواهانه هرچه دل تنگش می خواهد بگوید بی اینکه هیچ ضابطه ای در کنترل صحت و سقم آن بکار گرفته شود. این گونه روزنامه نگاری، بازاری و آبکی می شود و پیام مخدوش به خواننده می رساند. در جهان ما،رسانه ها انتقال دهندهء پیام هستند، و پیام نادرست حق شهروندان را ضایع کرده و انتقال سالم اطلاعات و تعاملات سیاسی و اجتماعی را دچار اختلال و تنش می نماید. این چند وقت که من خوانندهء سایت شما بوده ام، در کنار بعضی کارهای خوب، این قسمت سیاست نشراتی ، یعنی بی معیاری اش مرا از آن دور و بی باور نموده است. پاسخ به نوشته هایی را که در سایتتان نشر می کنید، همانگونه که نشرش حق شماست، پاسخش نیز حق خوانندگان است. در همین راستا مناسب دیدم، به آن قسمت از نوشته های آقای شادمان که به نظرم نادرست می آمد یاد داشتی بنویسم تا اقلاً فضای تضارب آرا فراهم آمده باشد. شما به دلایلی که گفته اید، و تخنیکی هم بوده است، آن را نشر ننموده اید و من این قسمت گفتهء شما را با کمی تردید می پذیرم. اما از آنجایی که به احمدشاه مسعود اشاره نمودید،"مراد"من، باید یاد آوری نمایم که من به اظهارتی که شما جمع آوری نموده اید و سخنان قربانیان، تردیدی ندارم. ولی من از آن چیزی را که استنباط می کنید استنباط نمی نمایم. در جنگ، آن هم جنگ داخلی، حتماً تخطی های زیاد از حقوق بشر صورت می گیرد. در هیمنجا مجبورم علیرغم میلم سوالی را از شما بپرسم، آن قربانیانی که گفتند که اموالشان به پنجشیر برده شد خودشان دیدند که به پنجشیر منتقل شا و یا شما اموال آنها را در خانه های مردم در پنجشیر مشاهده نمودید؟ وقتی که از ژورنالیسم مسلکی و علمی سخن گفته می شود مراد دانش و فهم لازم برای وظیفهء خطیر خبرنگاری و تهیهء خبر بی طرفانه است. شما می توانید هزاران گفتنی از داستان جنگ داخلی تهیه نمایید، اما وقتی که آن را به قصد ثابت کردن چیزی از پیش "فرض" شده تهیه می کنید، حتماً در آن علایق قومی و حزبی به پیمانهء زیاد دخیل می گردند. برای همین است که از جنگ های کابل، مردمان با تعلقات مختلق قومی و حزبی و ایدئولوژیک روایت های متفاوت ارائه می کنند. قهرمان یکی خائن در نزد دیگری است.
پیشنهادم این است که مدارکتان را منتشر کنید تا محک خورده و در قضاوت مردم تاثیر گذار باشد.
در ضمن منظور شما را از قهرمان "پوشالی"نفهمیدم. معیاری برای این قضاوت دارید؟ و در مورد جنگ سالاری هم آیا تعریف معینی در ذهن شما از این واژه است و یا منظورتان باز هم پنجشیری ها هستند؟
18 آپریل 2007, 14:49, توسط سدسکه
جای تاسف است شما اغای کامران و ان دوست دیگر که باهم در بخش نظرات خوننده گان سوال وجواب دارید لطفا ان را از طریق ایمل با هم در میان بگذارید چیز های زیادی برای گفتن داشتم اما فکرم را کاملا خراب کردید در مورد این که که میخواهد که کابل پرس? نشر شود و که نمیخواهد در این مورد قدر تان را با لای ما زیاد نکنید اغای کامران همگی شما را دوست دارد و هرروز مقاله و تحلیلات شما را در قبال کشور ما دنبال میکند چه کهمک لازم داری هرچه از دست خودم در موردی همکاری با شما بر بیاید انجام میدهم باور کنید صادقانه و با اخلاص میگویم حرفهای یگ تعداد را بدل نگرید شما مرام بزرگی را در پیش گرفته اید دعا ما همرای شماست .ارزوی موفقیت .
18 آپریل 2007, 16:51, توسط Hakeem Naim
After a long time I visited Kabul Press? and other Afghani Websites. This is one of the greatest article I have read so far. Thanks
18 آپریل 2007, 23:44, توسط m. pivand
سلام ودرود برگرداننده کابل پرس?!
ازحق نگذرم ازابتدای راه اندازی سایت روزمره مسایل وموضوعات سایت تان را تعقیب میکنم وبسیارخوشحالم که درعرصه اطلاع رسانی گام بلندی برداشته اید.
اماچند نکته قابل تذکر:
1. جسارت، شهامت، و نواوری ات درعین برازندگی زمانی میتواند اثرگذارباشد که فراترازیک رسانه محدود، درمیان عامه مردم جابازنموده واثرگذارباشدوتو نوع دید ونگاهت را ازلایه خاص ومعدود خواننده روشنفکرماب، درمیان توده ها برده وحمایت واگاهی اقشارمختلف جامعه را بدست آورده باشی
2. باوصف تایید نوع نگاهت، که میدانم ازروی صداقت واحساس نیک بشری است ولی باورم اینست که این کشورتامرحله هضم چنین اندیشه ها فاصله زیاددارد وتوهم پس ازمدتی خیززدنها مانند بسیاری دیگر ناامید وسرد میشوی، واگربخواهی حرکت دوامدارداشته باشی بهتراست کمی تعقل وکمی ملاحظات راتوام ساخته وبرای انچه میکنی مایه فراخورگذاری.
3. شکی نیست افغانستان امروز، به ژورنالستانی همانند تومحتاج است ولی عیب کارانست که بایک گل بهارنمیشود
4- سخن اخر امیدوارم درنخست سالم وسرزنده باشی تاکابل پرس همچنان پیشگام خط نوازادی خواهی وحقیقت گویی باشد
19 آپریل 2007, 03:43, توسط hazara
Aqaye mirhazara,
man fikr mikunam ma nabayad faramush kunim ki roi zamin wa ba zaminihaa zedagi mikunim. fikr mikunam shuma kheli asmani mi andishid. shuma nayaz darid ki ba yak kora e digar berawid wa hama chiz ra az naw besazid. man fikr mikunam azadi bayan ham chizi mutlaq nist. kheli az nawishtahai daroon khali wa mamlu az besawadi ki dar kabulprss chap mishawad nami tawanad azadi bayan ra kumaki kunad. khosh bashid
19 آپریل 2007, 09:33, توسط شبیر بیتاب
کسانی که درس «آرامش»، «نرم گویی»، «دیپلماسی» و ... غیره میدهند و میخواهند که در نوشته های مقابل دوست و دشمن فقط دسته های گل پیشکش کنیم، در واقع خود نامردی، جبن، سازشکاری، ترس، زردرویی و به نرخ روز نان خور بودن و در آخرین تحلیل ضد مردمی بودن خود را نشان میدهند و آفتابی میسازند که اصلا به فکر خیر و بهروزی مردم افغانستان نیستند و جان بیارزش خود و منافع شخصی برایشان از همه گرانتر است.
مدتی قبل ملالی جویای نترس و بیباک (که برای همهی مردم باوجدان و باشرافت باید نمونهای از مردم دوستی و وطن دوستی باشد) در پاسخ به کسی که از وی خواسته بود کمی محتاط باشد و از نرمش کار گیرد و دپلماسی بخرج دهد که مبادا کشته شود گفته بود: در افغانستان فراوان خون های شریف به زمین ریخته شد، من هم 5 لیتر خون دارم و بخاطر منافع مردم پابرهنه و ستمدیده ام از این خون تیرم. اگر چند روز زنده بمانم میخواهم باشرافت و سرافراز زندگی کنم تا زندگی کردن در بیننگی و قبول بردگی خاینانی که در کشور حاکم اند. دیگر لطف کرده به من این درسها را ندهید که قبلا از خاموشی و خنثی گویی و پابوسی تعدادی از روشنفکران افغانستان که داد از دموکراسی و آزادی میزنند رنج میکشم و از آن متنفرم.
به نظرم همین یک نمونه در کشور کافیست که به تمامی آنانی که شعور و شرافت و غیرت دارند درس بزرگی باشد و ترس و بزدلی را کنار گزارند.
19 آپریل 2007, 18:04, توسط Tahir
سلام
اقاي مير هزار با مفاهيم عدالت و ازادي وو چنان برخورد ميكند كه گويا تعبير انها در انحصار ايشان است!داوري هاي ايشان بر مبناي گرايشات خاص شكل ميگيرد كه در انها بيشتر احساسات نقش دارد تا يك بينش اجتماعي سارنده. .از همين روست كه به مردم پنجشير پاكستاني وار اتهام ميبندد اما از نقش اين مردم در دفاع از كشور يادي نمي كند.
اينكه هر ژورناليست و شاعر بجاي جامعه شناس-حقوقدان سياست دان واقتصاددان بنشيند رسميست ناپسند.اين كار در افغانستان به حدي رسيده است كه شاعر وژورناليست ديگر كار اصلي خودرا گذاشته و به نطريه پردازي در عرصه علوم اجتماعي مصروف است.
20 آپریل 2007, 01:46, توسط Habib
طاهر جان!
کی ميگويد که سهم مردم پنجشير در دفاع از کشور کمتر از ديگران است. مگر مشکل زمانی به وجود مي آيد که سهم مردم ننگرهار و باميان کمتر و يا هيچ گردد. بعضا انتقاد از يگان سنگ فروش نبايد به معنی کم جلوه دادن نقش مردم پنجشير تلقی گردد.
موفق باشيد
Habib
20 آپریل 2007, 05:37, توسط تابش فروغ
کامران عزیز همیشه کامران باشی و خامه ات پرده ی کتمان حقایق را بدرد
تابش فروغ
20 آپریل 2007, 09:11, توسط Tahir
سلام حبيب خان:
تركيب سازي واژه هاي (سنگ فروش) و از اين قبيل از سر دشمني است و يا هم خوش خدمتي به شوونيزم سلطه جو امروز وديروز .ميدانم كه شما با هردو مورد موافق نيستيد.
در اين دنيا بد كامل وخوب كامل وجود ندارد دوست عزيز.
شما نشيده ايد كه كسي به ننگرهاري ها ويا ساير باشندكان يك ولايت در مجموع سخن بد گفته باشد. اما بعضي از انسانهاي احساساتي با بعضي ولايات چنين كنند!
همه انسانهاي اگاه اين سرزمين ميدانند كه اين فهرمان سازي ها و قهرمان شكني هاي دو سه صده پسين از كجاها اب ميخورد.
سخن من با اقاي كامران بود كه يكسره داوري هاي خود را درست ميپندارد ويكنوع قهرمان نماي را در پيش گرفته است.
20 آپریل 2007, 09:53, توسط Nazar
Tahir jan, chitor ast ki "chaouvinism" pashtoon hamesha bad ast, wale fascism masood wa shora e nizaar khob ast?
21 آپریل 2007, 23:50, توسط انگار
د درناوی ور ساغلی میرهزار،
هیله مندیم چی روغتیا او بری ولری. تل ستا وب پانی ته زم او ستاسو او د نورو دوستانو لیکنی لولم. ستاسو زورتیا د ستایلو ور ده چی د بنستپالانو ( جهادی - طالبی) په وراندی په میرانه لیکل کوی او دا ناوری حیری بربنده وی.
چه کسی می خواهد کابل پرس? نشر نشود؟ سکلی او زره پوری لیکنه ده.
بریالی ووسی
انگار
22 آپریل 2007, 00:58, توسط zakir az australia
baradaram kamran omid ast ke hamisha shad kam bashid .bale agar ashkhasee manande sabet bar qodrat bashand ein sayt band khahad shod .ay kash anha mifahmidan ke inteqad yagana rahe eslah ast. wa khodshanra bayad eslah konannd .dost daram shomara az nazdeek bibinam .che ziba wa por mohtawa minawesseed .dorood bar shoma wa hamkarane tan . wassalam
22 آپریل 2007, 01:48, توسط انگار
گرانه میرهزار ماته درته پیام ایخودلی و ولی دی لیری کر؟
22 آپریل 2007, 07:06, توسط ا.عمرزی
ساغلی میر هزاره
درته دیر دشرم حای ده چی زمور ملی اتل باندی لفظی برید کوی. ما کله هم تاسو نه اوریدلی ندی چی د افغانستان ستر جنایتکار او دزرگونو بی وسو پختنو قاتل عبدالعلی مزاری باندی نیوکی وکری. که حان ته بیطرف وایی نو ولی داسی جنایت کوی. لگ شرم که بسی دی کوم وخته پوری دا ایران نه پیسی اخلی او افغانستان بربادوی
22 آپریل 2007, 14:25, توسط خواننده تصادفی
کامران عزیز خودت هم به یک امریکای لاتینی می مانی تا یک هزاره دایکندی.این قدر که به آن ها دلبسته استی و بسیار از آن ها یاد می کنی علتش شاید این باشد.
29 اكتبر 2007, 13:59, توسط Rad
October 29. 2007/
Dear Kamran Mir Hazar , I wish a successful and good life for you. Hereby I inform you that from friday last week can not open and read some of writtens in your site. for exemple: if click to www.rahapen.org appear : " This page can not be displayed. " ! I do not know just in this city and some computers which I use happen this problem or everywhere. It is nice , if you inform me. You can write in your site this matter. Also you should write ,when will start your site again
29 سپتامبر 2008, 01:40, توسط عصمت الله حسن زاده
سلام.عصمت الله حسن زاده هستم از شهرزابل به جواب ان کسی که میخواهد کابل برس نباشد میگویم که امروز بایدقلم بدستان کار خود بکندبخاطر که دیگر وقت جنگ نیست ازادی بیان یعنی چی ما باید در این شرایط ازادی کامل داشته باشم اگر نه همان گز وهمان میدان
آنلاین : http://asmat_hazarah@yahoo.com