صفحه نخست > کارتون > طنز روز > جنگ تن به تن

جنگ تن به تن

میوند حبیب
شنبه 28 جولای 2012

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

موتر سرویس مانند پروسه باز سازی آهسته آهسته روان بود. از دست بیرو بار دیدن آن آدم را به یاد همان لت های تاریخی سلطان محمود میانداخت که از فرط تنبلی قادر به دور کردن مگس ها از گرد دهان شان نبودند!. اما خوشبختانه من با استفاده از نیروی جوانی و پس از پاره کردن یکی دو جیب و از دست دادن چند دکمه و نوش جان کردن چند دشنام جانانه یکی از چوکی ها را صاحب شده بودم. اما چه چوکی، بیشتر به بوجی قروت میماند تا چوکی اما به هر حال چوکی چوکی است چه چوکی پارلمان باشد چه چوکی ریاست جمهوری و یا موتر، مخصوصآ در وطن ما که در زمان حال و ماضی دارای اعتبار و ارزش خاصی بوده. حال و روز موتر هم کمتر از حالت چوکی های آن نبود آدم خیال میکرد که تمام جنگ های سی ساله در داخل همین موتر گذشته.....خوب گفتم یکی از چوکی ها را صاحب شده بودم، چون وجدان حساس دارم و با اندک بی پروائی ناراحت میشوم، سرم را خم انداخته بودم تا ناظر ایستاده بودن ریش سفیدان بالای سرم نباشم، آخر از بزرگان آموخته بودم که برای حفظ چوکی باید از همه چیز گذشت حتی از وجدان!

بیچاره سرویس مانند بیمار در حال نزع ناله میکرد راکبین در داخل ان تقریبآ در حال بغل کشی قرار داشتند! آنها مانند دوستان صمیمی که چندین سال با هم ندیده باشند همدیگر را محکم در آغوش کشیده بودند و به وضاحت صدای ترق ترق قبرغه های هم دیگر را می شنیدند. چشمم به کلینر موتر افتاد، درحالیکه با واسکت پاره اش که از دور مانند پرده هارمونیه معلوم میشد و از چرکی برق میزد مانند گلکار ماهری مردم را با دقت به هم بافت میدهد و مانند سیاست مدار چیره دستی از حداقل جای حداعظم استفاده را میکند، و در عین حال مشغول خواندن سرود ملی کلینر ها بود "یک چوری گک پیش برو، بالا برای، شور بخو........." اما در همین وقت یکی از راکبین داد زد "کجا بریم بیادر؟" کلینر گفت "ده سرمه بالا شو خو کمی شور بخو خلطه چکه!" مرد مثل این که متوجه کنایه کلینر نشده باشد جواب داد "همی حالی هم سر یک پای ایستاده هستم یک کمی انصاف کو بیادر" کلینرگفت "انصاف کیلوی چند است، بیادرک ایقه که نازدانه هستی ده تونس برو" مرد جواب داد "چند ماش از دولت میگیرم که ده تونس برم؟" کلینرگفت "حالی ضامن ماشت هم ما هستیم برو از دولت بخای.......اله قربانت شوم کمی شور بخو......." لحظه بعد صدای نفر پهلوئی من برخاست که گفت "اشتیا داری؟" دیدم قطی نصوارش را به طرفم پیش کرده گفتم "تشکر عادت ندارم" و بعد خودش یک مقدار نصوار را از قطی گرفت و با دقت در دهان تف دانی مانندش جای به جای کرد. طرفش دیدم ریش رنگ کرده اش با لنگی سیاهش تناسب و هماهنگی دل پزیری داشت چنان به نظر میرسید که قبل از عصر لنگی پرانک شاید صاحب جاه و مقامی بوده بعد آهسته لب های کلفتش را از هم دور کرد و در آینهء قطی نصوار با دقت دندان هایش را تفتیش کرده و قطی نصوارش را در جیبش گذاشت، دستی به ریشش کشید و در حالیکه به اطراف خود نگاه میکرد به یکی از ریش سفیدان گفت "بیا کاکا جان ده جای مه بیشی" ریش سفید گفت "خیر بیبینی چوکی حق خودت اس" مگم ریش سیاه ایلا کدنی نبود "استغفراله پدرجان ماره گناه کار نکو! آخرشما ریش سفیدا بالای ما جوانا حق دارین" ریش سفید با بی حوصله گی گفت "بشین بیادر جان تو هم ریشته رنگ کدی بیشی" جمعی خندیدند. ریش سیاه درحالیکه به طرف مردم میدید گفت "کاکا جان از انسانیت استفاده نکو" ریش سفید که دیگر کاملآ بی حوصله شده بود گفت "چی کاکا جان؟! کاکا خودت، کاکا پدرت تو دروغ گوی تقلب کار که با رنگ کدن ریشت خوده هم بازی میتی تو فکر کدی که ماهم مثل تو خر هستیم و بازی میخوریم". ریش سیاه فریاد زد "بیادرا اگه لحاظ ریش سفید ای حرامزاده نمیبود واله بالله که شکم شه پاره میکدم" ریش سفید با خونسردی گفت "واه واه ای هنوز هم خوده جوان جوان میتراشه اول خو رویش مثل پلاستیک سوخته چملک شده دیگه مویای داخل گوش و بینیش تاریخ صد سال پیشه یاد آدم میته" دیگر ریش سیاه تاب نیاورد و به ریش سفید حمله کرد به این ترتیب زد و خورد بین شان شروع شد، لنگی ریش سیاه دور گردنش افتاد و ریش سفید در حالیکه با یک دست پکول خود را گرفته بود با دست دیگر با شدت به حملات حریف پاسخ میداد. به مصداق ضرب المثل قدیمی "سیال که از سیال پس ماند بینیش از بریدن است" این دو هم از ترس بینی بریده گی از هم پس نمانده و چنان دشنام های رکیک و جانانه به هم تقدیم میکردند که ای ولایت!. البته معلوم میشد که هر دو در دشنام دادن تجربه کافی دارند مخصوصآ ریش سیاه که با هر دشنام یک مقدار ذرات نصوار را به محیط پخش میکرد. باید هم میداشتند آخر آنها ریش را در افغانستان سفید کرده بودند نه در آسیاب! به هر حال از این نوع تجارب باید استفاده کرد و سود برد راستش ده یگان دعوا و دنگله به درد میخوره!. القصه بگو مگو به جای رسید که پای تمام راکبین شامل این دو گروه به موضوع کشانده شد. موتر توقف کرد و ما هم از آن پائین رفتیم. جوان ها، ریش سرخ ها و کوسه ها در صفوف بیطرفان قرار گرفتند و صفوف متخاصم بعد از تشکیل میمنه و میسره در مقابل هم صف آرائی کردند، و بعد شروع کردند به تصمیم گیری در مورد اشخاص که زمانی قبل ریش خود را رنگ کرده بودند و اکنون نصف آن سیاه و نصف آن سفید شده بود، کمیسیونی از هر دو طرف موءظف شد و پس از اندازه گیری سیاهی و سفیدی ریش شان هر کدام را به جبهات مربوطه سوق دادند. در همین حال جمعی زیادی از بیکاران مانند دی دی آرها، بیکار های پروسه اصلاحات اداری، فارغین لیسه ها وغیره موءسسات بیکارسازی ملی و اوباش ها با پیوستن شان صفوف هر دو طرف را تقویه میکردند. افراد هر دو گروه در حالیکه کسی از زیر سایه لنگی ، کسی از زیر لبه پکول, کسی با سر لچ و کسی با کله لرزان در حالیکه بالای عصا تکیه زده بود چپ چپ به طرف هم میدیدند. این وضع زیاد دوام نکرد و بالاخره هر دو صف با مشت و لگد، عصا، ناخن و دندان و سیلی ازدشنام به جان هم افتادند، واه واه واقعآ عالی میجنگیدند، زنده باد وطن ما! تازه دانستم که ما چرا سه بار انگلیس ها و یک بار روس ها را شکست داده ایم و واقعآ به جا است که جنگ یکی از افتخارات ملی و تاریخی ماست!!. صحنه جنگ آدم را به یاد جنگ های زمان چورچورک می انداخت، با این تفاوت که در آن وقت همه به جان مردم افتاده بودند و در این جا به جان هم!. میدان مبارزه عجب تماشاگاه بود، کسی را میدیدی که بالنگی حلقه حلقه به دور گردنش با شدت و عرق ریزی مصروف مبارزه است, بعد میدیدی که پکولی به هوا میپرد, یکی را میدیدی که آستین کرتی اش را از دست داده اما شجاعانه میجنگد، کسی را میدیدی که با پطلون پاره اش از ترس بی آبی و رسوائی در بین سیال و شریک مبارزه را ترک میکند. در دست ریش سفیدها ریش سیاه و در دست ریش سیاه ها ریش سفید پر بود. جالب این بود که بعضی از ریش سیاه ها که از رنگ های تقلبی استفاده کرده بودند در اثنای کش و گیر ریش سفید شده بودند و بیچاره ها حیران مانده بودند که حالا به نفع کدام صف مبارزه کنند!. آهسته آهسته مبارزه به طرف سیاست میرفت زیرا در جریان هیاهو شعار های مختلفی به گوش میرسید مرگ به کمونیست ها، مرگ به سگ شوی ها، مرگ به تفنگ سالاران، مرگ به القاعده وغیره....... موضوع دیگری که بیشتر بین آنها جلب توجه میکرد وحدت ملی بود زیرا از هر قوم و قبیله و حزب در آنجا مبارز دیده میشد!. زد و خورد هر لحظه شدید تر میشد تا بلاخره مقامات امنیتی سر رسیدند اما با رسیدن شان زد و خورد شدید تر شد زیرا انها به شمول سر کرده شان به مجرد شنیدن شعار ها جلو خود را گرفته نتواسته و به صفوف متخاصم پیوستند، آخر هر کدام شان بالای دستر خوان همین احزاب و سازمان ها نان و نمکی خورده بودند و به اصطلاح عام از همانجا پرانچه شده بودند و از طرفی نمک خوردن و نمکدان شکستن رسم ما افغان هانیست!!. بعد از پیوستن مقامات امنیتی دیگر آهسته آهسته فایر های هوائی هم شروع شد و در نتیجه همین فایر ها بود که پای نیرو های امنیتی اصلی یا بهتر بگویم وطنداران خارجی ما به معرکه کشانده شد، با رسیدن آنها دعوا تا حدی فروکش کرد، اما درست درهمین وقت که مبارزین آهسته آهسته صحنه را ترک میکردند یکی از قوله کش های زد و خورد فریاد زد "مرگ به سگ شوی ها و خارجی ها" و این امر باعث در گرفتن دو بارهً زد و خورد شد. چنان به نظر میرسید که دم سرد وطن داران خارجی در آهن گرم وطن داران داخلی ما تاثیری ندارد. بیچاره ها بسیار کوشش کردند اما جائی را نگرفت و بلاخره مجبور شدند با کمک گرفتن از موتر اطفایه و آب پاش، گاز خنده آور و اشک آور وغیره وسایل به دعوا خاتمه دهند، آخر تکنالوﮊی مدرن غربی به کدام روز به درد میخورد!! بیچاره ها در حالیکه کاملآ از نفس افتاده بودند در دل میگفتند "اگریک روز این مردم به جان ما بیفتند وای به حال ما!!!".


نوشته شده در کابل، خوشحال مینه، سال 1385 خورشیدی

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • چقدر عالی توصیف کردید . اینها که پیشوند های پر طمطراق پروفیسور داکتر انجنیر استاد مارشال ! ملا مولوی آیتالله حجت الاسلام وووو را درپیشروی اسمهایشان بکار برده اند در واقع خرهایی اند که این القاب را حمل میکنند. برای چوکی از تن فروشی زن فروشی وطنفروشی رویگردان نیستند.

  • واقعا عالی بود هههههههههههههه

  • تشکر از کابل پرس? و مطالب زیبایش به خواندن میارزید

  • waqian mairzid, wa yak tashkor ham az nawisinda

  • محترم میوند حبیب سلام . د ر مضمون خود عفت قلم را مرا عا ت نکرده ا ید ، د ر زما ن سلطا ن محمود غزنوی شما تشریف
    د ا شتید ؟؟ یا به شا هنشاه غزنی تهمت میکنید ، یا د ر مقا بل تورک های افغانستان حسا سیت د ا رید ؟؟ ا ز نوشته شما بوی فعصب می
    آ ید ا ین تعصب نژا د ی د ر خود شما موجود ا ست یا وجد ا ن خویش را به پا رسی ها ی ا یرا ن فروخته ا ید ؟؟؟

  • عفت قلم در کجا این طنز گونه مراعات نشده است ، مسئله لت های سلطان محمود را به صورت شفاهی همه میدانند و در این این سلطان محمود ترک بود شکی نسیت و ما هم هستم پارسی ، فارسی ، تاجک ، و etc

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس